اعتماد به صندوقِ جادو، وَ "حُکمِ حکومتی"
شما بگوئید: "من"!، او میخوانَد: "من"!
=======================
همچنان، داستانِ هزار و یکشبِ "اقناعِ شوقِ فریبخوردگی و هیجانِ اعتماد"، و بیاعتمادیِ واقعگرایانه ادامه دارد!
"بنی اسرائیل" تمایزی بینِ طنابهایِ ساحران و عصایِ موسا قائل نیست! آنها مجذوبِ گوسالهیِ سامریاند، که وقتی در دهانش زوزهیِ باد میپیچد، سرودِ فرشتگان می شنوند!
شعبدهباز سالنِ نمایش را مالامال از خودی و غیرخودی میخواهد، تا خوب فروش کند! وگرنه نهایتا او از جعبه ی جادو همان را بیرون می آورد که با بصیرت از پیش تدبیر کرده است!
من به این سرگرمیِ شوقبرانگیز علاقهای ندارم و با او بیعت نمیکنم! تا جیبهایش پر پولتر نشود و برای استراتژیها و برنامههایِ ویرانگرِ زنجیرهایِ بعدی در عالمِ امکان، به او مجوزی ندهم تا چماقش محکمتر از پیش بر سرم کوفته شود!
اما برخی هستند که همواره با حضور خود، او را بر سر شوق میآورند و خود نیز مسحور میشوند و به شوق میآیند تا سرود فرشتگانی را بشنوند که وجود خارجی ندارد!
من به این شوق نیاز ندارم! همچون ملتِ همواره در صحنهیِ سوریه و عراق و شام و لبنان و یمن و...
غیبت و تحریمِ فعالِ من، بازار او را کم رونق میکند! گیریم به اندازه ی یک تماشاچی! و لااقل او را بواسطه ی من شهرهیِ آفاق نمیکند و دیگران را برای سرمایهگذاری در راستایِ برنامههایِ جاهطلبانه و شخصیِ او، و توفیق و تثبیت او علیه من به طمع نمیاندازد!
اگر او بر اساسِ ذاتِ خود بلوف بزند و سالن را پر از تماشاچی جلوه دهد اما شناسنامهیِ من بهترین سند برای اثباتِ غیبتم در معرکه و تبرئهام در هر محکمه ی آتی است!
اما آنان که به شعبدهباز اعتماد دارند، همواره دنبال پروازِ کبوتران آزادی از درون جعبهیِ جادویند؛ اما هر بار خرگوش از درون صندوقِ رای گیرشان میآید! گاهی هم خرگوش مورد نیاز هر دو سو، موش است و یکی میداند و یکی نمیداند! اما همواره فراموش میکنند که آنکه جعبهیِ جادو وَ صندوق در ید مطلق دارد، شعبدهباز است نه تماشاچیانِ صاحبِ پولِ مصادرهشده!
مسحوران در حصرِ سالنِ نمایش، به صندوقی از کبوتر یا خرگوش چشم بستهاند و فراموش میکنند که کبوتر و خرگوش همواره در آستین شعبدهباز است! اینکه شما چه میخواهید مهم نیست؛ اینکه از آستینِ او چه بیرون میآید مهم است!
تا زمانی که سرمایه و ثروت نزد استعمار حصر است، انگیزهها و تشنج و تاکتیکهای اپوزیسیون با هر استراتژیِ متنوعی، بر رَوَندِ تفرقه است! اپوزیسیون یک تئوریسین قوی و یک اتاقِفکر و مدیر و تیمِ برنامهریز، شبیهِ قادرِ مطلق در دنیایِ سرمایه و اسلحه و قدرت ندارد! و همواره شبِ امتحانِ کنکور، باز هم مدرسهشان دیر میشود، و باید صبر کنند تا روزی نو و روزگاری نو...
هیچیک از امیدواران به مجریانِ قانونِاساسیِ شعبدهباز، همچون مولایشان حاضر به پاسخگویی به این پرسش نیستند:
براستی اگر همین تمامیتخواهانِ کاندیداتور دو آتشه، برایِ حفظِ نظامشان که از اوجبِ واجبات است، برایِ تصرف در صندوقها حُکمِحکومتی بگیرند، آنوقت چه تضمینی است که مشارکتکنندگان در انتصابات موسوم به انتخابات، صدباره مغبون نشوند و پتک و چماقِ همین افراد بر اساسِ مجوزِ "بیعت مردم با قادر مطلق" محکمتر بر سرشان کوبیده نشود؟
التزام و تسلیم در برابرِ فتوایِ فراملی+ تقسیم ملت به خودی (دوست) و غیرخودی (دشمن) و کافر و مؤمن به رایِ خویش، تقیه (دروغ و ریاکاریِ مصلحت آمیز)+ مباهته (افترا و بهتان به غیرخودی)+ رحماء و رحمت از بیتاالمال به دوستِ خودیِ داخلی و خارجی، و اَشِداء و فقر بر دشمنِ غیرخودیِ داخلی، و مدعیِ "مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" در حقِ غیرخودی،...و تمامِ قواعدِ شرعِ حاکم بر قانون، در مشارکت در نمایشِ انتخاباتیِ حاکمیتی که حفظِ نظامش از اوجب واجبات است، آیا به منزلهیِ "نقض غرضِ" شرکتکنندگان در انتخابات نیست؟
براستی آنها به چه نتیجهیِ مطمئن و قاطعی امیدوارند، که حاضرند مردم را هم امیدوار ببینند؟!
براستی این مارگزیدهها گویا به زهر مصونیت یافتهاند!
من به شعبدهباز اعتماد ندارم، شما را نمیدانم!
شما بگویید: "من"!... در صورتِ ضرورت او هم میتواند بخواند: "من"!
گاه این ضرورت پیش میآید و گاه ضرورتی نیست! اما همواره بالقوه، برایِ حفظ نظام که از اوجب واجبات است، آمادهیِ اقامه و جهاد برای تغییر "منِ شما" به "منِ خویش" است!
موضوع شخصیت افراد نیست! بلکه موضوع نشانه ها، تجربیات و ساختاری حقوقی است که من را بازیچه کرده و معلوم است که چون او میخواهد بخشی از رای من ممکن است خوانده شود و یا خوانده نشود! یعنی این من نیستم که تاثیر دارم! پس چرا باید در این بازی مشارکت کنم؟ حال آنکه عدم مشارکت لااقل عدم بیعت مرا با حکمِ ابتر بودنِ قانونی ام اثبات میکند! اما حضورم انکارِ واقعیتِ حقوقی و تاثیرِ وجود من است! حال که من برای احقاق اراده ملی خودم قانونا تاثیر ندارم، لااقل بگذار علیه خود قیام نکنم و آلوده نشوم!
وقتی حضورم انکارِ خود و اثباتِ توست؛ عدم حضورم، انکار تو و اثباتِ من است!
من اسیر و قربانیِ تله یِ "شل کن، سفت کنِ" قلابِ ماهیگیریِ تو در آبهایِ گل آلودِ جنگهایِ زرگریِ آگاهانه و ناآگاهانه یِ ابتر، نخواهم شد!
طععه های تو یکی در میان سیاه و سپیدند و هر دو به سازِ سرخِ تو خواهند رقصید! اگر به سیاه تن دهم و سپید شعار تو باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستینِ خود خوش رقص! اگر به سیاه تن دهم و شعار تو سپید باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستین خود، خوش رقص! و در این میان، هیچ رقاصِ غیر ملتزمی از ساز سرخ تو در امان نیست!
چرا که نهایتا، تو ماهی خود را خواهی گرفت! میان سیاه و سپیدی که هر دو با پوستینی متفاوت به ساز سرخِ تو خواهند رقصید! و در معرکه ی این جنگ زرگری، من انتری بیش برای لوطی نخوام بود!
پس بیرون معرکه خواهم ایستاد، تا دلقکِ خوش خیالِ تو نباشم! تا اثبات کنم:
"بازی تو برای من، مشروعیت ندارد"!
خیام ابراهیمی
26 بهمن 1394
شما بگوئید: "من"!، او میخوانَد: "من"!
=======================
همچنان، داستانِ هزار و یکشبِ "اقناعِ شوقِ فریبخوردگی و هیجانِ اعتماد"، و بیاعتمادیِ واقعگرایانه ادامه دارد!
"بنی اسرائیل" تمایزی بینِ طنابهایِ ساحران و عصایِ موسا قائل نیست! آنها مجذوبِ گوسالهیِ سامریاند، که وقتی در دهانش زوزهیِ باد میپیچد، سرودِ فرشتگان می شنوند!
شعبدهباز سالنِ نمایش را مالامال از خودی و غیرخودی میخواهد، تا خوب فروش کند! وگرنه نهایتا او از جعبه ی جادو همان را بیرون می آورد که با بصیرت از پیش تدبیر کرده است!
من به این سرگرمیِ شوقبرانگیز علاقهای ندارم و با او بیعت نمیکنم! تا جیبهایش پر پولتر نشود و برای استراتژیها و برنامههایِ ویرانگرِ زنجیرهایِ بعدی در عالمِ امکان، به او مجوزی ندهم تا چماقش محکمتر از پیش بر سرم کوفته شود!
اما برخی هستند که همواره با حضور خود، او را بر سر شوق میآورند و خود نیز مسحور میشوند و به شوق میآیند تا سرود فرشتگانی را بشنوند که وجود خارجی ندارد!
من به این شوق نیاز ندارم! همچون ملتِ همواره در صحنهیِ سوریه و عراق و شام و لبنان و یمن و...
غیبت و تحریمِ فعالِ من، بازار او را کم رونق میکند! گیریم به اندازه ی یک تماشاچی! و لااقل او را بواسطه ی من شهرهیِ آفاق نمیکند و دیگران را برای سرمایهگذاری در راستایِ برنامههایِ جاهطلبانه و شخصیِ او، و توفیق و تثبیت او علیه من به طمع نمیاندازد!
اگر او بر اساسِ ذاتِ خود بلوف بزند و سالن را پر از تماشاچی جلوه دهد اما شناسنامهیِ من بهترین سند برای اثباتِ غیبتم در معرکه و تبرئهام در هر محکمه ی آتی است!
اما آنان که به شعبدهباز اعتماد دارند، همواره دنبال پروازِ کبوتران آزادی از درون جعبهیِ جادویند؛ اما هر بار خرگوش از درون صندوقِ رای گیرشان میآید! گاهی هم خرگوش مورد نیاز هر دو سو، موش است و یکی میداند و یکی نمیداند! اما همواره فراموش میکنند که آنکه جعبهیِ جادو وَ صندوق در ید مطلق دارد، شعبدهباز است نه تماشاچیانِ صاحبِ پولِ مصادرهشده!
مسحوران در حصرِ سالنِ نمایش، به صندوقی از کبوتر یا خرگوش چشم بستهاند و فراموش میکنند که کبوتر و خرگوش همواره در آستین شعبدهباز است! اینکه شما چه میخواهید مهم نیست؛ اینکه از آستینِ او چه بیرون میآید مهم است!
تا زمانی که سرمایه و ثروت نزد استعمار حصر است، انگیزهها و تشنج و تاکتیکهای اپوزیسیون با هر استراتژیِ متنوعی، بر رَوَندِ تفرقه است! اپوزیسیون یک تئوریسین قوی و یک اتاقِفکر و مدیر و تیمِ برنامهریز، شبیهِ قادرِ مطلق در دنیایِ سرمایه و اسلحه و قدرت ندارد! و همواره شبِ امتحانِ کنکور، باز هم مدرسهشان دیر میشود، و باید صبر کنند تا روزی نو و روزگاری نو...
هیچیک از امیدواران به مجریانِ قانونِاساسیِ شعبدهباز، همچون مولایشان حاضر به پاسخگویی به این پرسش نیستند:
براستی اگر همین تمامیتخواهانِ کاندیداتور دو آتشه، برایِ حفظِ نظامشان که از اوجبِ واجبات است، برایِ تصرف در صندوقها حُکمِحکومتی بگیرند، آنوقت چه تضمینی است که مشارکتکنندگان در انتصابات موسوم به انتخابات، صدباره مغبون نشوند و پتک و چماقِ همین افراد بر اساسِ مجوزِ "بیعت مردم با قادر مطلق" محکمتر بر سرشان کوبیده نشود؟
التزام و تسلیم در برابرِ فتوایِ فراملی+ تقسیم ملت به خودی (دوست) و غیرخودی (دشمن) و کافر و مؤمن به رایِ خویش، تقیه (دروغ و ریاکاریِ مصلحت آمیز)+ مباهته (افترا و بهتان به غیرخودی)+ رحماء و رحمت از بیتاالمال به دوستِ خودیِ داخلی و خارجی، و اَشِداء و فقر بر دشمنِ غیرخودیِ داخلی، و مدعیِ "مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" در حقِ غیرخودی،...و تمامِ قواعدِ شرعِ حاکم بر قانون، در مشارکت در نمایشِ انتخاباتیِ حاکمیتی که حفظِ نظامش از اوجب واجبات است، آیا به منزلهیِ "نقض غرضِ" شرکتکنندگان در انتخابات نیست؟
براستی آنها به چه نتیجهیِ مطمئن و قاطعی امیدوارند، که حاضرند مردم را هم امیدوار ببینند؟!
براستی این مارگزیدهها گویا به زهر مصونیت یافتهاند!
من به شعبدهباز اعتماد ندارم، شما را نمیدانم!
شما بگویید: "من"!... در صورتِ ضرورت او هم میتواند بخواند: "من"!
گاه این ضرورت پیش میآید و گاه ضرورتی نیست! اما همواره بالقوه، برایِ حفظ نظام که از اوجب واجبات است، آمادهیِ اقامه و جهاد برای تغییر "منِ شما" به "منِ خویش" است!
موضوع شخصیت افراد نیست! بلکه موضوع نشانه ها، تجربیات و ساختاری حقوقی است که من را بازیچه کرده و معلوم است که چون او میخواهد بخشی از رای من ممکن است خوانده شود و یا خوانده نشود! یعنی این من نیستم که تاثیر دارم! پس چرا باید در این بازی مشارکت کنم؟ حال آنکه عدم مشارکت لااقل عدم بیعت مرا با حکمِ ابتر بودنِ قانونی ام اثبات میکند! اما حضورم انکارِ واقعیتِ حقوقی و تاثیرِ وجود من است! حال که من برای احقاق اراده ملی خودم قانونا تاثیر ندارم، لااقل بگذار علیه خود قیام نکنم و آلوده نشوم!
وقتی حضورم انکارِ خود و اثباتِ توست؛ عدم حضورم، انکار تو و اثباتِ من است!
من اسیر و قربانیِ تله یِ "شل کن، سفت کنِ" قلابِ ماهیگیریِ تو در آبهایِ گل آلودِ جنگهایِ زرگریِ آگاهانه و ناآگاهانه یِ ابتر، نخواهم شد!
طععه های تو یکی در میان سیاه و سپیدند و هر دو به سازِ سرخِ تو خواهند رقصید! اگر به سیاه تن دهم و سپید شعار تو باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستینِ خود خوش رقص! اگر به سیاه تن دهم و شعار تو سپید باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستین خود، خوش رقص! و در این میان، هیچ رقاصِ غیر ملتزمی از ساز سرخ تو در امان نیست!
چرا که نهایتا، تو ماهی خود را خواهی گرفت! میان سیاه و سپیدی که هر دو با پوستینی متفاوت به ساز سرخِ تو خواهند رقصید! و در معرکه ی این جنگ زرگری، من انتری بیش برای لوطی نخوام بود!
پس بیرون معرکه خواهم ایستاد، تا دلقکِ خوش خیالِ تو نباشم! تا اثبات کنم:
"بازی تو برای من، مشروعیت ندارد"!
خیام ابراهیمی
26 بهمن 1394
No comments:
Post a Comment