سفسطه ها* و لاپوشانی آقای "اکبر گنجی" برای چیست؟
پاسخ به تدبیرِ آقایِ گنجی و امیدواران به "قانون اساسی" برایِ عدمِ تحریمِ انتخابات
لبیک به دعوت رهبری و بیعت با نظام برای شکست ایشان؟!
=============================================
ترغیبِ آقای گنجی برای مشارکت در انتخابات آتی مجلس خبرگان و مجلس شورا، با عناوینی ژورنالیستی و حرفه ای و دلایلی شبهه علمی و سفسطهآمیز (تحت عنوان آزمون فیصله بخش) به چه منظور است؟ ایشان در مقدمهیِ دعوتِ خود میگوید:
دوستان در این مقاله نشان داده ام که چگونه می توان "شکست بزرگی" را در انتخابات به خامنهای و اصولگرایان تحمیل کرد!
"شکستِ بزرگ" برایِ خامنهای؟ چه معجون دلفریبی آن هم بدون پیشوندِ آقا برای ایشان؟!
خب، چگونه؟
آیا براستی مشکلِ مردم آقای خامنهای است؟ و یا ایشان یک ملکفِ راستین به قانونِاساسی است؟
براستی بر قادر مطلقی که خود را ملکف به اجرایِ قانون اساسی میبیند چه ایرادی میتوان گرفت؟ و آیا با شکستِ خیالیِ ایشان، مشکل ملت با این قانون اساسی حل خواهد شد؟
راه حل آقای گنجی با بهره گیری از مفاهیم و ادبیاتی گمراه گننده خواندنی است:
آقای اکبر گنجی پیشنهاد میکند: با "رای ندادن به خودکامگانی همچون مصباح، جنتی و یزدی (مثلث جیم) است که به آقای خامنه ای شکستی بزرگ وارد میشود! عجبا!... همچنین با شرح "تئوری آزمون فیصلهبخش" (crucial experiment) به عنوان یکی از مباحثِ فلسفه علم، ضمن القاء علمی بودن پیشنهادشان اعلام میکند شکست این سه تن، "آزمون فیصله بخشِ" شکست آیتالله خامنهای، اصولگرایان و اسلام فقیهانه آنان است. تهران میتواند این "آزمون فیصله بخش" را انجام دهد! (و بدینترتیب چند بار این عنوانِ اغواگرِ "تئوریِ آزمونِ فیصلهبخش" را تکرار میکنند تا خواننده مطمئن شود که با تمکین به این راهکارِ علمی، حتما کار فیصله خواهد یافت!)
عجب؟!
اولا، ایشان از لفظ رای ندادن استفاده میکند تا حس مخالفین را ارضاء کند اما نتیجه اش رای دادن به دیگران و لبیک به دعوت آقای خامنه ای برای مشارکت است! آنوقت این لبیک و بیعت را نمیبیند اما نتیجه میگیرد این به معنای شکست ایشان است! smile emoticon
ثانیا، ایشان اثبات نکرده اند چرا این "تئوری آزمون فیصلهبخش" حتما باید از طریق مشارکت باشد و نمیتواند با "تحریمی که حکم رفراندوم سلبی مردم به دعوتِ قادر مطلق را دارد" عملی گردد؟!
دلیل سفسطه ی ایشان نادیده گرفتن ویژگی دعوت از سوی قادر مطلق از مخالفین است! براستی براستی "نــــه" گفتن به این دعوت، با مشارکت اثبات میشود و یا با عدم مشارکت و تحریم؟!
چرا ایشان نادیده میگیرد که با تحریمی عمومی در واقع با یک تیر دو نشان زده می شود:
الف) یک "نه" قاطعانه از سویِ ملت به دعوتی قاطعانه از سوی قادر مطلقِ قانونی!
ب) رفراندوم ملت به قانون اساسی به علت ابتر کردن ارادهملی و واریز حقِ مسلم مالکانهی ملت در ملک مشاعی بهنام وطن بهحسابِ قادر مطلقی که به تجربه هر مجلس و رئیس جمهوری را بر اساسِ قدرت ناشی از همین قانونِ اساسی ابتر کرده است. و هر شخص دیگری هم جای ایشان باشد همین اختیار را دارد!
سفسطهیِ آقای گنجی در ندیدنِ این بسترِ جدید و شرایط ویژه و معنادارِ دعوتِ قادر مطلق از مخالفین، و تعمیم آن از شرایطی خنثی (عادی) به شرایطی معنادار است!
.
دو کلام با آقای گنجی و مجذوبینِ منطقِ ایشان در دعوتِ مردم به مشارکت برایِ :رایِ نه":
1) شرکت کنید و به مثلث جیم رایندهید تا آقای خامنهای شکست بخورد!
آقای گنجی با ساده انگاری، گمانش را بر این منطق گذارده است که اربابِ پیروانِ ملتزم به نظام دیکتاتوری و اصولگرایی (مثلث جیم شامل جنتی+ یزدی+ مصباح یزدی) بهعنوان زعمایِ اصولگرایی و اسلام فقاهتی و به عنوانِ منصوبینِ قادر مطلق، بصورتِ مستقل از "ولی فقیه" خودکامگی نشان میدهند و اختیاراتی دارند که "قادرِ مطلق" توانِ اِعمالِ قدرت خود را بر آنان ندارد! آقایِ گنجی در فرازی از دعوتنامهیِ خود علمی خود میگوید "باید شرکت کرد و به مثلثِ جیم رای نداد! رأی نیاوردن "مثلث جیم" در تهران، هزینه بسیار بالایی برای جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای، سپاه و افراطیترین بخشهای جمهوری اسلامی دارد."
گویا ایشان باور دارد که قانوناساسیِ مهندسین و معمار کبیر، بر مبنای تفکیک قوای مونتسکیو بنا نهاده شده است! و حقیقتا اعضاء مجلسین و سپاه و قوای سهگانه قدرتی فراتر از قادر مطلق دارند! گویا ایشان غافلند که منشاء تدبیر حکم حکومتی و قرائتی از قرائاتِ "اسلام فقاهتی" تفکراتِ مستقلِ شخصِ خودشان نیستن و رهبری تابع ایشان نیست بلکه ایشانند که تابعِ رهبری هستند و به تدبیر و بصیرت و سفارش قادر مطلق برای امیدواران به قانون اساسی تئوری اطاعتِ مطلق میسازند، این اتاقهایِ فکرِ "قادر مطلقند" و سایر عناصر ستادی و صفی، مجریان آن منویات و استراتژیهای کلان. این افراد حتی اگر در مجلس نباشند اما در اتاقهای فکر آمادهی تئوریسازی منویات رهبری و القاء و تکلیف کردن آنها به افراد گمنامِ حاضر در میادین دیگر نظام از جمله مجلسین و رئیس دولت و سپاه هستند!
امیدِ اشخاصِ ناهمگونی همچون آقای رفسنجانی، آقایِ خاتمی، آقای احمدی نژاد، آقای روحانی، آقایِ اکبر گنجی، آقای خامنهای، و آقایان جنتی و یزدی و مصباح و شریعتمداری و مرحوم سعید امامی جملگی به قانون اساسیِ پارادوکسیکالی است که هر قدر قدرتی میتواند از آب گل الود آن ماهی خود را بگیرد!
فریبِ خوردن از قالبِ اغواگرِ واژههایِ تهی از پتانسیل اجراییِ قانونی و مردمسالاری و اصول شبهه مترقی قانون اساسی، با وجود قدرت و نفوذ و تکلیفِ قادر مطلق و دور باطل منصوبین ایشان و اعمال قدرت قوای موازی با دولت در سیاست و اقتصاد، عملا ابتر کردن اراده ملی و ملت است در جیب امت "یک نفر" و عملا نقضِ غرضی حقوقی است در قانون اساسی که ماهیتا ناقض اراده ملی است.
37 سال است که عملا این اصول مترقی ابتر بوده اند! و عملا ضرری جز فریبکاریِ ملت و فساد و فقری فراگیر توسط ماهیگیران اصلاحطلب و اصولگرا نداشتهاند! چرا که این قانون در ذات خود حرامخوار است! چرا که این قانون حق مالکانهیِ "ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمی و حکومتی" را بر منابعِ مشترک ملی، به نفعِ اُمّت یک نفر و منافعِ معتقدان متدین به "شریعتی هزار روایت" حذف کرده است!
.
بدیهی است که، اگر "مثلث جیم" و مسئولینِ صاحبِ برند و مارکدار در مجلسین نباشند، همواره پیروانی دیگر آمادهاند روح ایشان و قادر مطلق را در کالبدِ مذاب خویش بدمند، بدون اینکه اسم و رسمی داشته باشند! و همواره در مبادیِ قانونیِ تصمیمسازی و تصمیمگیری، تصمیماتِ فرمایشیِ برآمده از اتاقهای فکر را که به امضاء قادر مطلق رسیده است، بازسازی و قانونی کنند تا بدینصورت ادای تکلیف کرده باشند!
عالم گرانقدرريال آقایِ گنجی بصیر و مدبر!
شکستِ خودکامگی با رفتن این شخص و آمدن آن شخص در ساحت قانون اساسی مرتفع نمیشود!
خودکامگی در روح قانون اساسی ضدمردمی و در کالبد قادر مطلقی که ابزارش بر باور ایدئولوژیک حق و باطلی که یکی است و دو تا نیست، و آن هم نزد ولایتِ مطلقهی فقیه است (با ابزارِ حکم حکومتی و فتوی+ تقیه+ مباهته+ رحماء به خودی+ اشداء به غیرخودی+ مکر و سفسطه با دشمن، و تقسیم ملت و کشورهای جهان به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، و دوست و دشمن) تجلی مییابد!
شکست خودکامگی با حدف مثلث جیم و رفتنِ جنتی و مصباح و یزدی و اینگونه افراد محقق نمیشود، چون گمنامان ذوب در ولایت همواره آماده ایفایِ تکلیف و نقش ایشانند که تصمیمسازیهایِ اتاقهای فکر قادرِ مطلق و نظام را موجه، قانونی و اجرایی کنند!
.
2) سفسطهی مشروعیت نظام در بستر دعوت از مخالفین در ساختار قانون اساسی
از سویی آقای گنجی معقتد است:
آراء بالای انتخاباتی به هیچ نظامی مشروعیت نمیبخشد! و این دموکراسی واقعی است که مشروعیت میبخشد! و چون نظام بر پایه دموکراسی مستقر نیست عملا مشروعیت ندارد! بنابراین مخالفین با تحریم به نتیجهی مؤثری نمیرسند و باید در چارچوبِ قانون اساسی که فاقد دموکراسی است و غیرمعتقدان به دین حکومتی را حذف کرده است حضور یابند!
باید به ایشان گفت: قادر مطلق همواره میزانِ شرکتکنندگان را به حساب اعتماد مردم به نظام حقنه کرده است و همین عنصر بیانگر و مبنایی برای امیدواری مردم به حضور خویش در مشارکت در انتخاباتِ نظام است! چنین حضوری است که عملا برای نظام اعتبارآور است! و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و امریکا و تمامِ سرمایهگذارانِ اجنبی، به امیدواری ملت به تاثیر حضورشان در انتخابات، امتیاز میدهند، نه اصولِ قانون اساسیِ ایران و عربستان!
بدینصورت، منطق آقای گنجی در تعریفِ مشروعیت نیز سفسطه آمیز است!
تحریم گستردهی مردم در شرایطی که عملا قادر مطلق از مخالفین دعوت کرده است، بستر حضور و عدم حضور را معنادار میکند و پیامی روشن برای ایشان و نظام و دنیا دارد!
تحریم ملت با وجود این دعوت صریح یعنی رفراندوم و "نه گفتنِ" صریح و قاطعانه به ایشان!
براستی چرا آقای گنجی این موقعیت ویژه را لاپوشانی میکند؟!
.
3) هراسانیدنِ مردم از دیکتاتوری دیگر در صورت تحریم انتخابات
از سویی ایشان مردم را از برآمدن دیکتاتوری دیگر می هراسانند! چرا باید دیکتاتوری دیگر بر سر ملت باشد وقتی قرار است "تحریم" این پیام صریح را در تاریخ ثبت کند و به جهانیان برساند که ملت با قوانینِ ضدمردمی و دیکتاتوری زا مخالفند، نه اشخاص؟! و آن بستری که دیکتاتور را موجه میکند قانون اساسی است نه اشخاص؛ و این حکومت بر خشت کجِ اولِ قانونِ اساسی بنا شده است و ملت از همین باید شاکی باشد که با اصول قاطعش، حقوق ملتِ "یک وطن" و اراده ملی را به نفع قادر مطلقِ امتِ "یک نفر" مصادره کرده است.
تمام اصول قانون اساسی با حکم حکومتی قادر مطلق به دلیل مصلحت و حفظ نظام که از اوجب واجبات است قابل معطل ماندن و تفسیر به تشخیص یک نفر و دیکته بر مجریان منصوب ایشان است.
بر اساس قدرتِ قانونیِ"قادر مطلق" است که مقدمات فعالیت پنهانی هستهای در زمان رئیس جمهور اصلاح طلب (خاتمی) و مقدمات مذاکرات پنهانی برجام در زمان رئیس جمهور اصولگرا (احمدی نژاد) و توافق و اجرایی شدن برجام در زمان رئیس جمهور معتدل (روحانی) کلید خورد! چگونه مجلس اصلاحطلب ششم ذیل سایهی رئیس جمهور اصلاح طلب ابتر ماند؟
براستی قدر مشترکِ این دورههای ابتر اصلاحطلبی و اصولگرایی و اعتدال، چیست و کیست؟
آیا قانون اساسی و اختیارات قادر مطلق در قوهیِ قضائیه و شورای نگهبان و صدا و سیما و سپاه و قوایِ موازی حکومت ایشان در کنارِ دولت، تغییری کرده است که نتواند هر مجلس و رئیسجمهور دیگری را ابتر کند؟!
در پایان باید به آقای گنجی و تمام امیدواران به قانون اساسی یادآوری کرد:
خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج!
ما آزمودهایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
خیام ابراهیمی
20 بهمن 1394
-------------------------------
پی نوشت:
"سفسطه" = نان روغنیِ اصلاح طلبان و صدای امریکا.
سفسطه های اصلاح طلبان پناهنده به امریکا، بسیار شبیه سفسطه های صدای امریکاست! وسط دعوا نرخ تعیین میکنند تا دروغی را به ذهن مخاطب حقنه کنند!
آنها به یک دیکتاتور دست و پابسته نیاز دارند تا همواره دلیلی برای به جان هم انداختن ملتها به دست ملتها در منطقه خاورمیانه داشته باشند! پس با او توافق میکنند! چون نانشان در همین توافق است. نان اصلاح طلبان هم همچون اصولگرایان با همین قانون اساسیِ غیرمردمی روغنی میشود!
مثلا به این نظرسنجی صدای امریکا توجه کنید!
پرسش سفسطه آمیز صدای امریکا این است:
آیا دخالت سپاه و بسیج در انتخابات مجلس امری قانونی و مورد تایید مردم است؟
آری؟
خیر؟
این پرسش مرا به یاد رفراندوم آری یا نه انقلاب می اندازد! که به جایِ فراهم آوردن زمینه برای فهم اینکه مردم چه میخواهند، راه را بین دو گزینه ی گنگ بد و بدتر محدود کرده بود!
جمهوری اسلامی آری یا نه؟! جمهوری اسلامی چه بود؟...همینکه در طی 37 سال دیدیم سلطانی به جای شاه!
اما پاسخ من به نظر سنجی صدای امریکا با واکنش به آری یا نه مقدور نیست و این است:
پرسشتان سفسطه آمیز است!
اصولا قانون اساسی حافظ حق مسلم مردم نیست و مردمی نیست که حضور سپاه مشکل اصلی باشد!
سپاه بر اساس همین قانون و اختیاراتِ قادر مطلقی که حکم حکومتی و قدرتش را از قانون اساسی گرفته است رفتار میکند و اتفاقا حضورش کاملا قانونی است!
براستی چرا با طرح چنین پرسشهای معنادار و بوداری مایلید وسط دعوا نرخ تعیین کنید؟
چرا میخواهید القاء کنید قانون اساسی قانونی مردمی است؟
حالا حکایتِ آقای گنجی و مدَبّـِـرانِ دام و امیدی گنگ و ناممکن است که در مسیر آن ملتی باید ویران شود و همواره در کام قدر قدرتان داخلی و خارجی عالم و ریزه خوارانش مستحیل شود!
هیچکس به فکر اراده ملی نیست! چون قانون اساسی آن را نفی کرده است! چنین قانونی خونِ یک ملت را در شیشه کرده و برای نوشیدنِ زالوهای استعمارگر داخلی و خارجی فراهم آورده است. من با این قانون مخالفم نه مجریان و قانونمدارانِ ملکفِ آن که مامورند و معذور!
به همین دلیل است که آن چه من جنایت و ستم میبینم، مجریان قانون تکلیف و جهاد میدانند و با وضو بدان اقدام میکنند!
بین ما ملت مشترک المنافع، این قانون اساسی استعمارگر است که عامل تفرقه و فساد و ویرانگری است! من در بازیهای گام به گام تا نابودی یک ملت و وطنِ این "قانون اساسی" و مجریان و امیدواران و بازیگرانش مشارکت نخواهم کرد!
پاسخ به تدبیرِ آقایِ گنجی و امیدواران به "قانون اساسی" برایِ عدمِ تحریمِ انتخابات
لبیک به دعوت رهبری و بیعت با نظام برای شکست ایشان؟!
=============================================
ترغیبِ آقای گنجی برای مشارکت در انتخابات آتی مجلس خبرگان و مجلس شورا، با عناوینی ژورنالیستی و حرفه ای و دلایلی شبهه علمی و سفسطهآمیز (تحت عنوان آزمون فیصله بخش) به چه منظور است؟ ایشان در مقدمهیِ دعوتِ خود میگوید:
دوستان در این مقاله نشان داده ام که چگونه می توان "شکست بزرگی" را در انتخابات به خامنهای و اصولگرایان تحمیل کرد!
"شکستِ بزرگ" برایِ خامنهای؟ چه معجون دلفریبی آن هم بدون پیشوندِ آقا برای ایشان؟!
خب، چگونه؟
آیا براستی مشکلِ مردم آقای خامنهای است؟ و یا ایشان یک ملکفِ راستین به قانونِاساسی است؟
براستی بر قادر مطلقی که خود را ملکف به اجرایِ قانون اساسی میبیند چه ایرادی میتوان گرفت؟ و آیا با شکستِ خیالیِ ایشان، مشکل ملت با این قانون اساسی حل خواهد شد؟
راه حل آقای گنجی با بهره گیری از مفاهیم و ادبیاتی گمراه گننده خواندنی است:
آقای اکبر گنجی پیشنهاد میکند: با "رای ندادن به خودکامگانی همچون مصباح، جنتی و یزدی (مثلث جیم) است که به آقای خامنه ای شکستی بزرگ وارد میشود! عجبا!... همچنین با شرح "تئوری آزمون فیصلهبخش" (crucial experiment) به عنوان یکی از مباحثِ فلسفه علم، ضمن القاء علمی بودن پیشنهادشان اعلام میکند شکست این سه تن، "آزمون فیصله بخشِ" شکست آیتالله خامنهای، اصولگرایان و اسلام فقیهانه آنان است. تهران میتواند این "آزمون فیصله بخش" را انجام دهد! (و بدینترتیب چند بار این عنوانِ اغواگرِ "تئوریِ آزمونِ فیصلهبخش" را تکرار میکنند تا خواننده مطمئن شود که با تمکین به این راهکارِ علمی، حتما کار فیصله خواهد یافت!)
عجب؟!
اولا، ایشان از لفظ رای ندادن استفاده میکند تا حس مخالفین را ارضاء کند اما نتیجه اش رای دادن به دیگران و لبیک به دعوت آقای خامنه ای برای مشارکت است! آنوقت این لبیک و بیعت را نمیبیند اما نتیجه میگیرد این به معنای شکست ایشان است! smile emoticon
ثانیا، ایشان اثبات نکرده اند چرا این "تئوری آزمون فیصلهبخش" حتما باید از طریق مشارکت باشد و نمیتواند با "تحریمی که حکم رفراندوم سلبی مردم به دعوتِ قادر مطلق را دارد" عملی گردد؟!
دلیل سفسطه ی ایشان نادیده گرفتن ویژگی دعوت از سوی قادر مطلق از مخالفین است! براستی براستی "نــــه" گفتن به این دعوت، با مشارکت اثبات میشود و یا با عدم مشارکت و تحریم؟!
چرا ایشان نادیده میگیرد که با تحریمی عمومی در واقع با یک تیر دو نشان زده می شود:
الف) یک "نه" قاطعانه از سویِ ملت به دعوتی قاطعانه از سوی قادر مطلقِ قانونی!
ب) رفراندوم ملت به قانون اساسی به علت ابتر کردن ارادهملی و واریز حقِ مسلم مالکانهی ملت در ملک مشاعی بهنام وطن بهحسابِ قادر مطلقی که به تجربه هر مجلس و رئیس جمهوری را بر اساسِ قدرت ناشی از همین قانونِ اساسی ابتر کرده است. و هر شخص دیگری هم جای ایشان باشد همین اختیار را دارد!
سفسطهیِ آقای گنجی در ندیدنِ این بسترِ جدید و شرایط ویژه و معنادارِ دعوتِ قادر مطلق از مخالفین، و تعمیم آن از شرایطی خنثی (عادی) به شرایطی معنادار است!
.
دو کلام با آقای گنجی و مجذوبینِ منطقِ ایشان در دعوتِ مردم به مشارکت برایِ :رایِ نه":
1) شرکت کنید و به مثلث جیم رایندهید تا آقای خامنهای شکست بخورد!
آقای گنجی با ساده انگاری، گمانش را بر این منطق گذارده است که اربابِ پیروانِ ملتزم به نظام دیکتاتوری و اصولگرایی (مثلث جیم شامل جنتی+ یزدی+ مصباح یزدی) بهعنوان زعمایِ اصولگرایی و اسلام فقاهتی و به عنوانِ منصوبینِ قادر مطلق، بصورتِ مستقل از "ولی فقیه" خودکامگی نشان میدهند و اختیاراتی دارند که "قادرِ مطلق" توانِ اِعمالِ قدرت خود را بر آنان ندارد! آقایِ گنجی در فرازی از دعوتنامهیِ خود علمی خود میگوید "باید شرکت کرد و به مثلثِ جیم رای نداد! رأی نیاوردن "مثلث جیم" در تهران، هزینه بسیار بالایی برای جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای، سپاه و افراطیترین بخشهای جمهوری اسلامی دارد."
گویا ایشان باور دارد که قانوناساسیِ مهندسین و معمار کبیر، بر مبنای تفکیک قوای مونتسکیو بنا نهاده شده است! و حقیقتا اعضاء مجلسین و سپاه و قوای سهگانه قدرتی فراتر از قادر مطلق دارند! گویا ایشان غافلند که منشاء تدبیر حکم حکومتی و قرائتی از قرائاتِ "اسلام فقاهتی" تفکراتِ مستقلِ شخصِ خودشان نیستن و رهبری تابع ایشان نیست بلکه ایشانند که تابعِ رهبری هستند و به تدبیر و بصیرت و سفارش قادر مطلق برای امیدواران به قانون اساسی تئوری اطاعتِ مطلق میسازند، این اتاقهایِ فکرِ "قادر مطلقند" و سایر عناصر ستادی و صفی، مجریان آن منویات و استراتژیهای کلان. این افراد حتی اگر در مجلس نباشند اما در اتاقهای فکر آمادهی تئوریسازی منویات رهبری و القاء و تکلیف کردن آنها به افراد گمنامِ حاضر در میادین دیگر نظام از جمله مجلسین و رئیس دولت و سپاه هستند!
امیدِ اشخاصِ ناهمگونی همچون آقای رفسنجانی، آقایِ خاتمی، آقای احمدی نژاد، آقای روحانی، آقایِ اکبر گنجی، آقای خامنهای، و آقایان جنتی و یزدی و مصباح و شریعتمداری و مرحوم سعید امامی جملگی به قانون اساسیِ پارادوکسیکالی است که هر قدر قدرتی میتواند از آب گل الود آن ماهی خود را بگیرد!
فریبِ خوردن از قالبِ اغواگرِ واژههایِ تهی از پتانسیل اجراییِ قانونی و مردمسالاری و اصول شبهه مترقی قانون اساسی، با وجود قدرت و نفوذ و تکلیفِ قادر مطلق و دور باطل منصوبین ایشان و اعمال قدرت قوای موازی با دولت در سیاست و اقتصاد، عملا ابتر کردن اراده ملی و ملت است در جیب امت "یک نفر" و عملا نقضِ غرضی حقوقی است در قانون اساسی که ماهیتا ناقض اراده ملی است.
37 سال است که عملا این اصول مترقی ابتر بوده اند! و عملا ضرری جز فریبکاریِ ملت و فساد و فقری فراگیر توسط ماهیگیران اصلاحطلب و اصولگرا نداشتهاند! چرا که این قانون در ذات خود حرامخوار است! چرا که این قانون حق مالکانهیِ "ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمی و حکومتی" را بر منابعِ مشترک ملی، به نفعِ اُمّت یک نفر و منافعِ معتقدان متدین به "شریعتی هزار روایت" حذف کرده است!
.
بدیهی است که، اگر "مثلث جیم" و مسئولینِ صاحبِ برند و مارکدار در مجلسین نباشند، همواره پیروانی دیگر آمادهاند روح ایشان و قادر مطلق را در کالبدِ مذاب خویش بدمند، بدون اینکه اسم و رسمی داشته باشند! و همواره در مبادیِ قانونیِ تصمیمسازی و تصمیمگیری، تصمیماتِ فرمایشیِ برآمده از اتاقهای فکر را که به امضاء قادر مطلق رسیده است، بازسازی و قانونی کنند تا بدینصورت ادای تکلیف کرده باشند!
عالم گرانقدرريال آقایِ گنجی بصیر و مدبر!
شکستِ خودکامگی با رفتن این شخص و آمدن آن شخص در ساحت قانون اساسی مرتفع نمیشود!
خودکامگی در روح قانون اساسی ضدمردمی و در کالبد قادر مطلقی که ابزارش بر باور ایدئولوژیک حق و باطلی که یکی است و دو تا نیست، و آن هم نزد ولایتِ مطلقهی فقیه است (با ابزارِ حکم حکومتی و فتوی+ تقیه+ مباهته+ رحماء به خودی+ اشداء به غیرخودی+ مکر و سفسطه با دشمن، و تقسیم ملت و کشورهای جهان به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، و دوست و دشمن) تجلی مییابد!
شکست خودکامگی با حدف مثلث جیم و رفتنِ جنتی و مصباح و یزدی و اینگونه افراد محقق نمیشود، چون گمنامان ذوب در ولایت همواره آماده ایفایِ تکلیف و نقش ایشانند که تصمیمسازیهایِ اتاقهای فکر قادرِ مطلق و نظام را موجه، قانونی و اجرایی کنند!
.
2) سفسطهی مشروعیت نظام در بستر دعوت از مخالفین در ساختار قانون اساسی
از سویی آقای گنجی معقتد است:
آراء بالای انتخاباتی به هیچ نظامی مشروعیت نمیبخشد! و این دموکراسی واقعی است که مشروعیت میبخشد! و چون نظام بر پایه دموکراسی مستقر نیست عملا مشروعیت ندارد! بنابراین مخالفین با تحریم به نتیجهی مؤثری نمیرسند و باید در چارچوبِ قانون اساسی که فاقد دموکراسی است و غیرمعتقدان به دین حکومتی را حذف کرده است حضور یابند!
باید به ایشان گفت: قادر مطلق همواره میزانِ شرکتکنندگان را به حساب اعتماد مردم به نظام حقنه کرده است و همین عنصر بیانگر و مبنایی برای امیدواری مردم به حضور خویش در مشارکت در انتخاباتِ نظام است! چنین حضوری است که عملا برای نظام اعتبارآور است! و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و امریکا و تمامِ سرمایهگذارانِ اجنبی، به امیدواری ملت به تاثیر حضورشان در انتخابات، امتیاز میدهند، نه اصولِ قانون اساسیِ ایران و عربستان!
بدینصورت، منطق آقای گنجی در تعریفِ مشروعیت نیز سفسطه آمیز است!
تحریم گستردهی مردم در شرایطی که عملا قادر مطلق از مخالفین دعوت کرده است، بستر حضور و عدم حضور را معنادار میکند و پیامی روشن برای ایشان و نظام و دنیا دارد!
تحریم ملت با وجود این دعوت صریح یعنی رفراندوم و "نه گفتنِ" صریح و قاطعانه به ایشان!
براستی چرا آقای گنجی این موقعیت ویژه را لاپوشانی میکند؟!
.
3) هراسانیدنِ مردم از دیکتاتوری دیگر در صورت تحریم انتخابات
از سویی ایشان مردم را از برآمدن دیکتاتوری دیگر می هراسانند! چرا باید دیکتاتوری دیگر بر سر ملت باشد وقتی قرار است "تحریم" این پیام صریح را در تاریخ ثبت کند و به جهانیان برساند که ملت با قوانینِ ضدمردمی و دیکتاتوری زا مخالفند، نه اشخاص؟! و آن بستری که دیکتاتور را موجه میکند قانون اساسی است نه اشخاص؛ و این حکومت بر خشت کجِ اولِ قانونِ اساسی بنا شده است و ملت از همین باید شاکی باشد که با اصول قاطعش، حقوق ملتِ "یک وطن" و اراده ملی را به نفع قادر مطلقِ امتِ "یک نفر" مصادره کرده است.
تمام اصول قانون اساسی با حکم حکومتی قادر مطلق به دلیل مصلحت و حفظ نظام که از اوجب واجبات است قابل معطل ماندن و تفسیر به تشخیص یک نفر و دیکته بر مجریان منصوب ایشان است.
بر اساس قدرتِ قانونیِ"قادر مطلق" است که مقدمات فعالیت پنهانی هستهای در زمان رئیس جمهور اصلاح طلب (خاتمی) و مقدمات مذاکرات پنهانی برجام در زمان رئیس جمهور اصولگرا (احمدی نژاد) و توافق و اجرایی شدن برجام در زمان رئیس جمهور معتدل (روحانی) کلید خورد! چگونه مجلس اصلاحطلب ششم ذیل سایهی رئیس جمهور اصلاح طلب ابتر ماند؟
براستی قدر مشترکِ این دورههای ابتر اصلاحطلبی و اصولگرایی و اعتدال، چیست و کیست؟
آیا قانون اساسی و اختیارات قادر مطلق در قوهیِ قضائیه و شورای نگهبان و صدا و سیما و سپاه و قوایِ موازی حکومت ایشان در کنارِ دولت، تغییری کرده است که نتواند هر مجلس و رئیسجمهور دیگری را ابتر کند؟!
در پایان باید به آقای گنجی و تمام امیدواران به قانون اساسی یادآوری کرد:
خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج!
ما آزمودهایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
خیام ابراهیمی
20 بهمن 1394
-------------------------------
پی نوشت:
"سفسطه" = نان روغنیِ اصلاح طلبان و صدای امریکا.
سفسطه های اصلاح طلبان پناهنده به امریکا، بسیار شبیه سفسطه های صدای امریکاست! وسط دعوا نرخ تعیین میکنند تا دروغی را به ذهن مخاطب حقنه کنند!
آنها به یک دیکتاتور دست و پابسته نیاز دارند تا همواره دلیلی برای به جان هم انداختن ملتها به دست ملتها در منطقه خاورمیانه داشته باشند! پس با او توافق میکنند! چون نانشان در همین توافق است. نان اصلاح طلبان هم همچون اصولگرایان با همین قانون اساسیِ غیرمردمی روغنی میشود!
مثلا به این نظرسنجی صدای امریکا توجه کنید!
پرسش سفسطه آمیز صدای امریکا این است:
آیا دخالت سپاه و بسیج در انتخابات مجلس امری قانونی و مورد تایید مردم است؟
آری؟
خیر؟
این پرسش مرا به یاد رفراندوم آری یا نه انقلاب می اندازد! که به جایِ فراهم آوردن زمینه برای فهم اینکه مردم چه میخواهند، راه را بین دو گزینه ی گنگ بد و بدتر محدود کرده بود!
جمهوری اسلامی آری یا نه؟! جمهوری اسلامی چه بود؟...همینکه در طی 37 سال دیدیم سلطانی به جای شاه!
اما پاسخ من به نظر سنجی صدای امریکا با واکنش به آری یا نه مقدور نیست و این است:
پرسشتان سفسطه آمیز است!
اصولا قانون اساسی حافظ حق مسلم مردم نیست و مردمی نیست که حضور سپاه مشکل اصلی باشد!
سپاه بر اساس همین قانون و اختیاراتِ قادر مطلقی که حکم حکومتی و قدرتش را از قانون اساسی گرفته است رفتار میکند و اتفاقا حضورش کاملا قانونی است!
براستی چرا با طرح چنین پرسشهای معنادار و بوداری مایلید وسط دعوا نرخ تعیین کنید؟
چرا میخواهید القاء کنید قانون اساسی قانونی مردمی است؟
حالا حکایتِ آقای گنجی و مدَبّـِـرانِ دام و امیدی گنگ و ناممکن است که در مسیر آن ملتی باید ویران شود و همواره در کام قدر قدرتان داخلی و خارجی عالم و ریزه خوارانش مستحیل شود!
هیچکس به فکر اراده ملی نیست! چون قانون اساسی آن را نفی کرده است! چنین قانونی خونِ یک ملت را در شیشه کرده و برای نوشیدنِ زالوهای استعمارگر داخلی و خارجی فراهم آورده است. من با این قانون مخالفم نه مجریان و قانونمدارانِ ملکفِ آن که مامورند و معذور!
به همین دلیل است که آن چه من جنایت و ستم میبینم، مجریان قانون تکلیف و جهاد میدانند و با وضو بدان اقدام میکنند!
بین ما ملت مشترک المنافع، این قانون اساسی استعمارگر است که عامل تفرقه و فساد و ویرانگری است! من در بازیهای گام به گام تا نابودی یک ملت و وطنِ این "قانون اساسی" و مجریان و امیدواران و بازیگرانش مشارکت نخواهم کرد!
No comments:
Post a Comment