برسد به: رئیس دولتِ برگزیدهیِ امپریالیسم امریکا
از: نگهبانِ ساختمان ما
موضوع: عمو ترامپ و 30 ایرانیِ خود رعیت پندار
خوشبختانه، بر خلافِ 300 تن از هموطنانم که اخیرا طی نامهای، استقلال و امنیتِ ملت خویش را از شما گدایی کردهاند، اما من به دلیلِ مناسباتِ طبقاتی در دوقطبیِ ارباب و رعیتی حاکم بر ساختارهایِ سیاسیِ مورد نیازتان، نمیتوانم به شما اعتماد کنم! همچنانکه به یک قادر مطلق در داخل کشورم نمیتوانم اعتماد کنم! چرا که سازوکارِ نظارتی مردمی و قانونی برای "راستی آزمایی" نسبت به نیاتِ پشت پرده و لابیگریِ قادرانِ مطلقی چون شمایان ندارم! چرا که شما در شورای امنیت حق وتو دارید! و ما اگر نخواهیم بردهیِ یکی از دارندگان حق وتو باشیم، لابد باید محو شویم. همچنانکه در داخل میهن خویش نه تنها با قدرت سلبی حقِ وتوی یک نفر، بلکه با قدرت ایجابی یک قادر مطلقه حذف شدهایم!
البته ارباب و قادرِ مطلقه، برایِ شهروندانِ خودی که ملتزم به قانونِ اویند، امنیت و رفاه میسازد روی استخوانها و گوشت و خون غیرخودیها! رفاهِ ملتزمین و ذوبشدگان در ولایتِ شما و تمام قدرتهایِ مطلقه ارزانی خودشان! شریک خون قربانیانِ قانونِ قدرتهایِ مطلقه شدن بصیرت میخواهد که ما نداریم!
در طولِ تاریخ، هزینههای این احساس مالکیت بر غیرخودی را قادران مطلقهای همچون روزولت، کارتر، رونالد ریگان با ماجرای ایران-کنترا و مک فارلین، و اوباما و ... بارها بر ما تحمیل و به ما اثبات کردهاند! همچنانکه این ستم حقبهجانبانه را سلاطین و شاهان و قادران مطلق داخلی به ما اثبات کردهاند! ما بین دو گیرهیِ مدعیِ قدرتِ مطلقه از بیرون و درون گیر کردهایم و عین توپِ فوتبال که در گروِ پایِ بازیکن است با ما بازی میشود! استراتژیِ چنین نظامی بر گروگانگیری با غصب قدرتِ مطلقه استوار است. شما با میدان دادن به جوجه اربابها و قراردادهای استعماری و به دام انداختنشان توسط لابیها ملتها را به گروگان میگیرید و متقابلا جوجه اربابها منافع ملتزمین به شما را به گروگان میگیرند و این بازی به نفع قدرتِ برتر در جهان و به ضرر ملتها، مثلِ دومینو یکی یکی ارادههایِ ملی و غیرخودیان را سرنگون میکند.
درآمدزایی وقدرتافزایی از طریقِ گروگانگیری یک رسمِ تاریخی سرگردنه بگیرهایِ قلدر در مقابلِ قلدران دیگر است! پیامبران آمدند مردم را از شَرّ بت سنگیِ این قلدران خلاص کنند و منابع طبیعی زمین و قدرت (تو بخوان خدا) را با شکستن بتها بینِ تمام مردم بصورتِ برابر در نظام تصمیم سازی توزیع کنند! اما همواره قلدری پیدا شده و هر بار قدرتِ خدا را مالِ خود کرده و مردم را بندهیِ خویش! زور پیامبران به بتپرستانِ بعد از خود نرسید که نرسید تا کنون... چرا که آنها تنها مامور به هشدار از بت و بشارت به خدای نزدیکتر از رگ گردن به هر کس بودند. پیام آنها اینگونه بود که خدا را باید بین تمامِ مردم تقسیم کرد!...اما شیاطین کوچک و بزرگ، همواره برای دفع دیگری باز بر همان طبلِ تمامیتخواهی کوفتند!
این پیداست که در بازی قدرتِ استعماری جهانی، ارباب به نظم و امنیتی میلی نیاز دارد و قدرتِ مطلقه، و قدرت مستقلِ رعیت را نمیپذیرد! رعیت باید توپ باشد نه بازیکن! ایضا این فرمتی است در درون کشورهایِ مستعمره بین قادر مطلق بومی و مردم، که قدرت مطلقه را غصب و منابع طبیعی را خرج سیاستهای انحصاری و فراملیِ تک نفرهی خود میکنند و مناسبات حقوقی زمان مقنضی تحت عنوان مذهب و ایسم و ... را به نام حقیقت و خدا بر تمام زمانها و مکانها بر آزادگان جهان حقنه میکنند و تماما سندش را به نام خدایی میزنند که هیچگاه برای خود در آینده وکیلی نعیین نکرده و تنها اسم رمز تمام انسانهای بیدار و مستقل از بت است برای توزیع عادلانه ی ثروتهای طبیعی، نه انحصار آن در دست این بت و آن بت که وکیل و اربابِ جهانیان نیست!
پرسش اینجاست: ارباب عالم کیست؟
خداوند که اسم رمزِ حقوقِ برابرِ مردم است، مجازا تنها قطب حقیقیِ عالم است در دوقطبیِ شیطان و خویش، و من و شما را بیهوده نیافریده، تا ببیند با هم چه میکنیم! همیاری برای توزیع قدرت و یا رقابت برای غصبِ آن به لطایف الحیل؟ این بازی میتواند مهر و محبت بیافریند که تولید کارخانه ی عالم است و نامش بهشت، و نیز میتواند ستم و احکام قطعی بیافریند که از تولیداتِ کارخانهی جهنم است! در این عرصه آیا ما شیطانی حقبهجانب و انحصارگرا میشویم که حق تملک نزد اوست و یا میپذیریم که یکی مثل بقیه هستیم با حقوقی برابر؟ شما با کدام طرفید؟ با مالکیتِ مطلقه و عمومیِ خدا، و یا با مالکیت مطلقه و خصوصی بی حدو مرز شیاطین؟ اگر خدا را برآیندِ ارادههایِ مستقلی به نام مردم بدانیم، این قدرت باید بین همه به تناسب تقسیم شود و همه حقی برابر از آن داشته باشند! بدیهی است که تنها حرصِ تملکی تمامیتخواه در نظام سرمایهداری، به انحصار بی حد و مرزِ این قدرت میدان میدهد! چرا که حدو مرز ندارد!... تا کجا؟...تا قصرها و کاخهایِ سپید و سیاه و سبز و سرخ و زرد طلایی، در کنار کوخهای خاکی و آوارگانِ جنگهایِ تحمیلی... حالا شما بفرمائید ما چگونه میتوانیم از امثالِ شما در داخل و خارج از میهن خود یاری بگیریم؟
شاید بر این خیالید که: خداوند حتما وقتی در کهکشانی رویِ سیارهای به نظارهیِ دنیا نشسته، وقتی از آن دور شما را همچون نقطهای میبیند که همچنانکه دارید بر برجِ عاج خویش و دنیا، زلف بر باد میدهید برایِ دلربایی از ملت امریکا و حفظ صلح در جهان و در تدبیرِ اقتصادیِ میلادِ مبارکِ بمبهای هستهای، ذهنتان باردارِ قدرت بیشتر است (نه تعدیل قدرت و ثروت برای جهانِ او)، لابد پیش خودش حظ میکند از عظمتِ این نقطهیِ خویش بر قطب دوم حجم هستی! او شما را نیز همچون قربانیان هیروشیما و قربانیان انقلابهای شما و اعدامیانِ 67 و استالین و هیتلر و ناظرانِ اروپایی بر نسلنکشیِ ارامنه دوست دارد! بیهوده نیست حکمتِ خلقتِ حضرتِ سلیمانِ ثروتمندی چون شما در کاخ طلا، (که تنها آبادیِ ولایتِ مطلقهیِ اسرائیلتان آرزوست، تا خاورمیانه دوقطبی بماند)، همچون منِ گرسنه که در کوخی تاریخی، چربیِ نفت بر شکمِ مستعمره میمالم! جهان برای حرکت نیاز به خیر و شَرّ دارد! و لابد در نظام ایدئولوژیک شما هر که قدرتمطلقه با اوست خیر است و باقی شَرّ!
سالهاست که فلسفهیِ وجودیِ نظام شما بر خیر و شر قد میکشد و توسط ملتزمینش به بازتولید چنین نظامهایی در جهان و برای داشتن بهانهی حرکت و قدرت و امنیت در تلاش است. همزیستیِمسالمتآمیز نیازمندِ توزیع عادلانهیِ ثروتِ محدودِ خدادای در زمین، بینِ ساکنین آن است؛ اما نظامهایِ برآمده از استراتژی ید قدرت مطلقهیِ شما این را نمیخواهند، چون شما اراده کردهاید که ارادهملی ملتها مبتنی بر همزیستیمسالمتآمیز و برآیند قدرتِ تمام سلولهایی که خلقهای جهانند، در هیچ اختاپوسی حاکم نباشد و جوجه اختاپوسها بصورت تک سلولی مبتنی بر قادرمطلقی که خود را عین خیر میداند اداره شوند و باقی مردم سلولهایِ بازوانِ یک سلول در مغز اختاپوسها باشند!
اکنون ما (من و میلیونها ایرانیِ مستقل از ایدئولوژیِ حکومتی که تابعیتشان طبق قانون اساسیمان عقیم است) نیز همچون خانهخرابها و پناهندگان و آوارگان و قربانیانِ نظامِ دوقطبیِ شیر بی یال و دُمی چون اسد و دولتِ دوقطبیِ متجاوزِ عراقِ سابق به دولتِ دوقطبی دیگری که از تردستیهایِ اسلافِ شما بود، و دولتِ مستعجلِ دوقطبیِ عراق و شامی که شمشیر بدویت را بر ارادهیِ مردمِ غیرخودی کشید، درخلالِ شویِ انتخاباتیِ نظامِ نئولیبرالیسم و تمامیتخواهتان که تک سلولی است در مغز اختاپوس قدرت جهانیِ شما، که بازوانش باید ملل جهان باشند، به تماشایِ مونولوگهایِ نمایشیِ شما نشستهایم.
هر چند قانونا ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمیِ ما که از گودِ مدیریت نظام سیاسیِ خود قانونا حذف است، هیچ سازوکار "راستی آزمایی" محکم و قانونی برای سنجش و نظارتی ملی و مستمر بر نمایشهایِ مسئولین حکومتی و ملتزمینِ برگزیدهیِ قادرِ مطلق خود در دست ندارد، و همواره چشم ناامیدی به ادعایِ این و آن ملتزم بستهاند و بنا به رسم و اعتیادی سنتی ناگزیر به اعتمادی کور به هر مدعی هستیم، اما ناگزیریم بهدلیلِ سازوکارِ بروکراتیکِ نظامِ پاسخگو و دموکراتیکِ شما، با شما به عنوان نمایندهیِ ملتِ سادهدلِ امریکا اتمام حجت کنیم.
هر چند، شاید ملت امریکا "بتواند" به فرد موفقی مثل شما که قادر است به ایشان مالیات نپردازد، اعتماد کند، چون نهایتا پیشتر توفیق خود را اثبات کرده است و در نظامی که پاسخگویی و نظارت ملی در آن تضمین شده است، هنوز کوره راهی دارد که بتواند خود را به یک اربابِ موفق بسپارد! ملت امریکا در شوکی ناشی از موج سازی و موج بازی و موج شکنی، اگر به شما اعتماد نمیکردند باید به قطبِ برابرِ دیگری اعتماد میکردند که هر دو نیمهیِ یک سلول در مغز عظیمترین اختاپوس عالمند!
البته شما پوستتان سرخ و سفید و کلفت است و قادرید هر لحظه حرفتان را عوض کنید و هیلاری را به زندان نیندازید، اما مطمئنا قادر مطلقِ درونِ ملتِ خود نیستید تا بتوانید با ملتِ خود شوخیهایِ حیثیتی کنید و امنیتشان را به خطر بیندازید، حتی اگر ناچار باشید جهان را با بمبهایِ اتمی و تکنولوژی مغناطیسیِ خود نابود کنید! چون نیمهیِ دیگر شما خواهر شماست! همانکه خواهرِ برادرانِ ایدئولوژیک شما از روزولت تا کارتر و ریگان و اوباماست! ما در تاکتیکِ "شل کن سفت کنِ نظام شما "با تکنیکِ "با دست پیش بکش و با پــا پس بزن" لت و پار شدهایم! که یکبار به بهانهای پولهای ملت را با دامهایِ دامپرور و تحریک و مچ گیریِ اسلافتان از جیب رعایا کش رفته و یکبار در نیاز و تحریکی دیگر خرد خرد به اربابِ مستاصل پس داده، آنقدر در دوقطبیِ قانونیِ شما و خود، چپ و راست شدهایم و کش رفتهایم که حسابی شل و بیقواره شدهایم!
.
آقای ترامپ! ای آنیموسِ آنیمایِ برترین قدرت عالم امکان!
پس اقرار میکنید که: دوقطبیِ گردنکلفتِ نظام شما بر خلاف دوقطبیهایِ لاجانِ دیگر که بر کولِ رعایای جاهل و آگاهند، اربابِ کل است و باقی جهان (بهجز روحِ پیر استعمار اعظم که در کالبد شماست)، رعایایی بیش نیستند! شاید در نظام شما مکانیسم "راستیآزمایی" برای مردمِ خودتان ممکن باشد و اعتماد به سیاستمداران معنادار شود، اما ملت ما چنین موقعیت و امکاناتی را نه در داخل و نه در رابطه با شما ندارد! پس همواره به اولین اربابی که بلد باشد خوب وعظ کند اعتماد میکند، حتی اگر روزی ناگزیر شود طعم میوهیِ توپخانهیِ دولتِ تزاری روسیه را بر دیوار مجلس ملی خود بچشد! حتی اگر لازم باشد زیر بار تحریم دولت امریکا و انگلیس، شاهدِ کودتای 28 مرداد و سقوطِ دولت ملی مصدق بدست شما باشد و دوباره پایِ وعظِ آیتالله کاشانی حامی کودتا و شاه بنشیند و برایِ عقوبتِ موروثیِ دوقطبیاش گریه کند!
انعطافپذیری و جهلالعارفین ملت ما بر خلافِ حافظهیِ تاریخیاش حرف ندارد و چون جملگی از بینوایی شاعریم، این قابلیت را نیز داریم که علیرغم اینکه از قادر مطلق دیار خویش شنیدیم "اقتصاد مالِ خر است" وِ آب و برق مجانی خواهد شد، دریابیم که چرا هم دریای شمالمان تقسیم شد و هم دریاچههای داخلی خشک شد! ما نیز این قابلیت را داریم که به شعر و استعاره، آب را آبِ آبپاش ضدِ شورش و برق را برقِ شوکِرهاِ تلقی کنیم و دم نزنیم و آنقدر روزهیِ اقتصاد مقاومتی و سیاسی بگیریم تا جان از تَنِمان بیرون رود! ما ملتِ نجیبِ عجیبی داریم که در فهم شما نمیگنجد! به همین دلیل پیشنهاد میکنم با نامهی این 30 تن رعیتِ وطنی که استقلال خود را از شما به عنوان اربابِ اربابها گدایی کردهاند، دچارِ سوءتفاهم نشوید، که تمام ملت ما لابد از رعیت بودن خوششان میآید و همواره سراغِ قادر مطلقی میگردند که یوغِ خود را به او بسپارند و بگویند اگر مظفرالدین شاه نشد ممدلی شاه...اگر ممدلی نشد رضا شاه...اگر او در مکتب پدر روحانیِ شما رفوزه شد و فرزندش را خفت کردید و او هم فرمان را به دست مصدق سپرد و شما نپسندید، باز مصدق را ولش میکنیم و دوباره بپریم در آغوشِ مَحمّدرضا شاه و اگر باز او را هم تاب نیاوردید برویم سراغِ یک قادرِ مطلقِ دیگر که شما اراده کردهاید...اگر او هم نشد لابد بیایم سراغِ شاهِ شاهان که شما باشید!
خیر...! ممکن است فرهنگ ملت ما در یک عقب ماندگی قاجاری هنگامی که پیر استعمار در فکر تقلب و زورگیری با نیروی بخار و کشتیهایِ جهان گشایش بود، بازیچهی فقر و حماقتِ سلاطین و سادهدلی مردم خود و کاسبانِ بت پرستِ خدا شد، اما لااقل در این صد سال اخیر پس از مشروطه، بضاعتِ قدرتِ غیرمدنی و عقبماندهی ما در رکب خوردن از ترفندها وحقهها و خدعههایِ فلسفهیِ نظام استعمار شما جهانخواران منهدم و زخمی شد و شمایان ماهیها از آب گل آلودِ سنتِ ما صید کردید و به بازتولید آن میدان دادید و هر نیت استقلال طلبانهی ما را منحرف کردید! که جبران آن عقبماندگی قاجاری وقتی با چند خطایِ محاسباتی و ناچیر و ناشیانهیِ دوران پهلوی پیوند خورد، شاید از جهل ما توقعی بیشتر نبود! اما از ادعای انسانیت و حقوق بشر شما توقع بود که البته خود بهتر میدانید که بیشتر از تزئینی بر قدرت بیمهارِ سرمایه و تکنولوژی برای حفظ و توسعهی قدرتِ تمامیتخواهانهی مالکیت نبود! و اگر ما را به حال خویش میگذاشتید، شاید حال ما اینک این نبود... اما نقشهخوانیِ متجاوزانهیِ شما همواره دستمایهیِ تمرکزی استراتژیک برای بهرهکشیِ پیر استعمار از میهن ما بوده است! که هیچ برهای در فکر بویِ گرگ نیست! اما گرگ تیزچنگال خوب میداند چه نقشههای شومی در سر دارد و کافی است اقدام کند و... تا برهها بفهمند، کار از کار گذشته... چرا که همواره اهل اعتمادی ساده دلانه بودهاند!...و البته دچارِ قدر ناشناسی ناشیِ از عدم بلوغ و گیجی در حاشیهیِ دورانِ گذر از سنت به مدرنیته!
.
و اما بصیرت به فتنه بازارِ نظامهایِ ارباب و رعیتی!
آقای ترامپ!
شما تمام غیرخودیان را در نظم نوین جهانی خود، فتنهای علیهِ نظام دهکده ی جهانی خود میدانید! ما این را نیک دریافتهایم که فتنه و ادبیات فتنه در تمام اربابان مطلقه شبیه هم است!
چون آنها هر ارادهای جز خود را "فتنه" میخوانند!
اگر ملت شریف ما و این 300 رعیت، فراموش کرده باشند، اما من فراموش نکردهام فتنهی روزولت را که به سفیر انگلیس گفته بود: "نفت ایران مالِ شما، نفتِ عربستان مالِ ما، و نفت عراق و کویت مال هردویمان به شراکت...". البته نفتِ عراق خرج سلاح کارخانههایِ روسیه و شما شد برای حمله به ایران و کویت و ویرانی و بازسازی و جبران خسارات حفظ امنیت و جبران نشدن خسارات ما... چون هر چه ثروت داشتیم خرج بازیهایِ شما کردیم و از قدرت اصلی که همانا "اراده ملی" است، در دوقطبیِ "ارباب و رعیتیِ" خویش غافل ماندیم، به پر کردنِ جیبهایِ کازینوهایِ جنگی و سیاسیِ ارباب و رعیتی شما و خویش... فراموش نکردهایم موش دواندنِ کارتر را با شاه و انقلاب و صدام و جنگ را ... همان که تخم صدور انقلاب را میدان داد و عراق را به جنگ با ما ترغیب و تحریک کرد و بعد با برادرِ بعدیاش ریگان، مک فارلین را فرستادند برای تقویتِ ما تا خسته نشویم و حسابی پدرِ پدرِ پدرِ هم را تا حضرت آدم در بیاوریم.
اگر این 300 رعیتِ جانبهلبرسیده فراموش کرده باشند، اما من فراموش نکردهام در بازی گروگانگیریهای زنجیرهای ، نقشِ روسیه و جا زدنش را و لابیهایی که به انرژیِ هستهای چراغ سبز نشان دادند و بعد مچمان را گرفتند و باز تحریم اقتصادیِ دورانِ مصدقی را مستقر کردند تا باز در گیجی و منگیِ گرسنگی به هپروتی دیگر درافتیم و یکی دیگر برایمان روضه بخواند و باز روز از نو و روزی از نو...
بصیرت به حقیقتِ "فتنه" از فهم و شناختِ سازوکار و ساختارِ قانونی دوقطبیِ ارباب و رعیتهایش ناشی میشود، نه انگ به این و آن مخالف!
ما در آستانهیِ سالروز فتنهبازی هستیم! آنها که بصیرت فتنهشناسی ندارند، همواره خیال و القاء میکنند که فتنه با التزام و عدم التزام به این ارباب و آن ارباب حاصل و رفع میشود! حال آنکه فتنهسازِ اصلی، قانون دو قطبیِ ویرانگر و بد است؛ نه این فرد و آن فرد... نه این مسئول و آن مسئول... و نه رهبر حکومت و یا رهبرِ اپوزیسیون داخلی و یا خارجی!
گویا فراموش کردهاند که عمو ترامپشان نمایندهیِ همان نظامی است که صدام را تحریک کرد و زیرپوستی به ما خبرِ آماده باش داد!... و هم او را تجهیز کرد و هم ما را (باز هم زیرپوستی و با چند برابر قیمت... تا عقوبتِ ما و عراق همین شود که شاهدیم)... هر دو تشنه و زخمیِ "امنیت ملی"...یکی روبنایی و دیگری زیربنایی.
و "امنیت"، به معنایِ زخمی و دردمند و زنده مردن، در گورهایِ چینیِ بیروزن نیست!
امنیت در هویت و حق تابعیتِ مؤثر برای تمام شریکان خاکی مشاع به نام وطن است، که شما و امثال شما بدان راضی نیستید و در هر فرصتی در راهش سنگ می اندازید!
پس بصیرتتان را بالا ببرید و به جایِ جوجه اربابهایِ مورد پسندتان، مردمِ مستقلِ جهان را متهم به فتنه گری نکنید، که خود به دلیل آن قانون دوقطبی، اُمّالفتنهاید!
پس برای ابقاء نظام سلطه گر و ابقاء خویش و قانون دوقطبی خویش، فتنهگری غیرخودیان را علیهِ ارادههای ملی عَلَم نکنید، که ملت ما همواره خود قربانی و زخمیِ قانون دوقطبیِ فتنهسازِ تاریخیِ خویش است!
آقای ترامپ!
رئیس دولتِ برگزیدهیِ نظام امپریالیستیِ امریکا
بر خلافِ این 300 رعیتِ هموطنم، میدانم، شما کار خودت را خواهی کرد! اما پیشنهاد میکنم به امورِ داخلیِ ملت ما دیگر دخالت نکنید! ما اگر عاقل باشیم و به یاد آوریم که ایران برای تمام ایرانیان است و بفهمیم قانون اساسیمان به هر دلیلِ دیروزی، این حق را یکبار برای همیشه از نسلهای بعدی غصب کرده است، خودمان بر مشکلِ خودمان فائق خواهیم آمد و به شیوههایِ نرم و مصلحانه به اربابِ بومیِ خودمان که اتفاقا مورد پسند شما هم هست، التماس و درخواست خواهیم کرد تا حق تابعیت عقیممان را در قانون اساسیمان به نفع احقاق تابعیتی مؤثر(نه دروغین) تغییر دهد و به جای نظام تک سلولی تصمیم سازی، پتانسیلِ قدرتِ اراده ملی را بر اساس همزیستی مسالمت آمیزِ تمام مردم ( فارغ از ایدئولوژی و دین و قومیت) آزاد کند، تا پس از یک تاریخ بردگی، نوری از قدرتی واقعی و امنیت ملی واقعی در آسمانمان بتابد!
من اگر از گرسنگی بمیرم، اگر توسط حکومت داخلی شکنجه شوم، اگر مثله شوم، اگر به صلیب کشیده شوم، اما به قادر مطلقی چون شما روی نخواهم انداخت، چون باور ندارم که میشود رعیتِ انسان شد، هر چند به زورگیریِعقیدتیِ قانونی به بردگی گرفتهشوم... بزرگترین دشمن یک قادر مطلق جهانی که خود را ارباب عالم میداند، اراده ملی توده هاست که زورگیرانه تاکنون به آن مجال ندادهاید و ندادهاند و ندادهایم! و امیدوارم ما بتوانیم این را با "عدم بیعت" با قانونِ اساسیِ نظام ارباب و رعیتی اثبات کنیم! تا روزی نهچندان دور تمام ملت فارغ از اندیشه و قومیت به سهم برابر، جایشان در سلولهایِ خاکستریِ مغزِ اختاپوسی به نام ایران باشد و بازوانش دولتی که قدرتش را از ملت بگیرد، نه از یک قادر مطلقهیِ فراملی، هر چند قانونی. ما ناگزیریم بر این فریبِ تاریخیِ دلبخواه شما، فائق آئیم! شک نکنید! و امیدوارم اجازه ندهیم که مطالبات مردمی آنقدر تلنبار شود که به تحریک و خشونتِ القائی شما و اربابان سرخ و سیاه و یا به انفجاری واقعی منفجر شود و عقوبتمان چون لیبی و عراق و سوریه شود! راه ما سخت است اما باید از یکجایی با همدلی آغاز شود! ما پیش از هر کنشی ابتدا باید به فهم ملی و "همزیستیِ مسالمتآمیز" برسیم که اتحاد با حدف ممکن نیست و مبارزهی ما در وهلهی اول باید با تمامیتخواهیِ خودمان باشد! از خانه تا حکومت... تا این را نفهمیم لایق هیچ حکومتِ انسانی نیستیم! پس همان "بِـــه" که نباشیم، تا اینکه امید به شما و ملتزمینِ قانونِ نظامِ ارباب و رعیتی در خارج و داخل ببندیم. ما امیدمان به تضمینِ همزیستیِ قانونی است، نه زورگیریِ عقیدتی قانونی! ما باید در نبردی اقتاعی ابتدا قانونِ خویش را اصلاح کنیم نه ارباب را. پس برایِ آزادی نباید با هیچ اربابِ قانونی بیعت کنیم! رؤیای من این است:
راه ما از پستویِ حیاطِ انحصاریِ حیاتخلوتِ قانونِ ارباب نمیگذرد! ما راه داریم و هنوز میتوانیم: نه در متنِ معرکههایِ قانونِ ارباب، بلکه در حاشیهیِ معرکههایِ قانونی مثل انتخابات، میدان را خالی بگذاریم، تا با غیبتِ معنادار و عدم بیعتِ ما با فحوای قانون استعماری، تحریمِ معترضانهیِ ما برای تغییر قانون اساسی، بیعت با قانونِ نظام ارباب و رعیتی را از اکثریت مطلق ساقط کند و دلیلی شود برایِ تغییرِ قانونی به نفع تمام ملت! که درخواستِ تغییر قانونی که از سوی ملت مستقل نماینده ندارد، اقدام سخت برای براندازی و خشونت نیست! این حق ملت است که وقتی نتواند به حکمِ قانون بد، نمایندگان واقعی خود را در قوای سه گانه شریک کند، از "سکوت معنادار" استفاده کند نه از کوکتل مولوتوف! این آرزو و خواستِ ارباب است، نه ملتِ صلح طلب و مستقل!
ما راهی نداریم جز اینکه میهن و زمین و منابع طبیعیمان را از اربابانِ اجنبی و داخلی پس بگیریم! چه از شما و چه از کسانِ خویش، با روشهای اقتاعی و با مدارا. حتی اگر به زور داغ و درفش به ما حمله شود، در داخل با اقتاع از خود دفاع خواهیم کرد؛ اما با شما، مثل خودتان با زور! کار ما دفاع است نه حمله! هر چند اربابمان قانونا مکلف باشد که در کار صدور خویش به عالم و در تدبیر حمله باشد! با ما که چنین کرده...یعنی اعتماد ما را دور زده... پس شاید بتواند با شما هم بکند! شما هم کار خودت را میکنی... اما این مائیم که همواره قربانی میشویم...لابد میگویی: فدای سرم! این را همینجا هم شنیدهایم و میشنویم. ظاهرا خون ارباب با رعیت فرق میکند! این را تمام رعیتهایی که در خانه و در مواجهه با ضعیف تر از خود و در مقابله با با آنکس که مملوک خود میدانند، ارباب میشوند خوب میدانند! من باور دارم که فرق است بین کلمه که از جنس معرفت و فهم است، با اسلحه و شمشیر که از جنس ماده است! و این دو جنگ را با هم التقاط نخواهم کرد! هر چند ارباب داخلی این التقاط را مرتکب شده باشد!
هنوز راههایِ نرفتهیِ مسالمتآمیز رویِ میز ماست! ما تنها باید به مفاهمه، اتحاد با خود برسیم.
پیشنهاد من به شما این است که جنگی زرگری راه نیندازید، تا در تفرقهی ناشی از قانونِ استعماری و ویرانگر و دوقطبیِ "خودی و غیرخودی" سی سالِ دیگر مشغولِ ترمیم و مرحمگذاریِ زخمهایِ آن شویم! پیشنهاد من به ارباب خنده دار است! میدانم :)
من قانون دوقطبی را عاملِ تفرقه و استعمار میدانم و با هیچ اربابی خود را ناگزیر به وحدتی روبنایی نخواهم کرد! وحدت ملی یعنی وحدت ملت با ملت... نه وحدت ملت با یک نفر که خود را قادر مطلق میداند! جهان نیز اینگونه به صلح میرسد! با الزام و امتیازِ حقوقِ شهروندی به "همزیستیِ مسالمتآمیز" و برچیدنِ ضربتی و تدریجیِ فقرِ فرهنگی و مادی از شهروندان، با احقاقِ سهم هر شهروند از منابع طبیعی و شراکتِ بیشرط و برابر در مدیریتِ آن در قانونی غیراستعماری! این یک حق مسلمِ ابتدایی است. و هر رعیتی اگر این را بخواهد با ارباب بیعت نخواهد کرد، وگرنه شریکِ قانون و مزدورِ ارباب است، علیهِ رعیتهایِ مالباختهای که ناگزیرند از امروز مزدورانِ ضدِ ارادهی خویش را نشانهگذاری کنند! چه کسانی به قانونِ ارباب و رعیتی اعتماد و با آن بیعت میکنند؟ چه کسانی با قانون او بیعت نمیکنند تا تغییر قانون حاصل شود؟ این رعایا هستند که اگر عدالت میخواهند ناگزیرند با تحریم و عدم بیعت خویش، در صحنه های انتخابات، ملتزمین به ارباب را از اکثریت مطلق بیندازند! تلاش برای مفاهمه و تلاش در این راه ساده ترین راه است و هر راه دیگری که رویکردی به آزادی و استقلال ندارد!
که مشکلِ اصلی ما با قانون است و درخواستِ تغییرش، نه با ملتزمینِ به آن!
پس لطفا در امور داخلی ما دخالت نکنید!
دیگران را نمیدانم! اما "من" از شَرّ قانونِ جوجهاربابهایِ داخلی، به جسم و مجسمهیِ اربابِ بزرگتر پناه نمیبرم که قانونش را میشناسم!
خیلی من من کردم! دیدم مفت است و شهر بی کلانتر...اگر این من را اینجا خرج نکنم کجا دربدر شوم؟
کریسمسِ بتشکنان بر بتشکنان مبارک باد!
با احترام:
نگهبان ساختمان آنها.
نامه رسان: خیام ابراهیمی
5 دی 1395
------------
از: نگهبانِ ساختمان ما
موضوع: عمو ترامپ و 30 ایرانیِ خود رعیت پندار
خوشبختانه، بر خلافِ 300 تن از هموطنانم که اخیرا طی نامهای، استقلال و امنیتِ ملت خویش را از شما گدایی کردهاند، اما من به دلیلِ مناسباتِ طبقاتی در دوقطبیِ ارباب و رعیتی حاکم بر ساختارهایِ سیاسیِ مورد نیازتان، نمیتوانم به شما اعتماد کنم! همچنانکه به یک قادر مطلق در داخل کشورم نمیتوانم اعتماد کنم! چرا که سازوکارِ نظارتی مردمی و قانونی برای "راستی آزمایی" نسبت به نیاتِ پشت پرده و لابیگریِ قادرانِ مطلقی چون شمایان ندارم! چرا که شما در شورای امنیت حق وتو دارید! و ما اگر نخواهیم بردهیِ یکی از دارندگان حق وتو باشیم، لابد باید محو شویم. همچنانکه در داخل میهن خویش نه تنها با قدرت سلبی حقِ وتوی یک نفر، بلکه با قدرت ایجابی یک قادر مطلقه حذف شدهایم!
البته ارباب و قادرِ مطلقه، برایِ شهروندانِ خودی که ملتزم به قانونِ اویند، امنیت و رفاه میسازد روی استخوانها و گوشت و خون غیرخودیها! رفاهِ ملتزمین و ذوبشدگان در ولایتِ شما و تمام قدرتهایِ مطلقه ارزانی خودشان! شریک خون قربانیانِ قانونِ قدرتهایِ مطلقه شدن بصیرت میخواهد که ما نداریم!
در طولِ تاریخ، هزینههای این احساس مالکیت بر غیرخودی را قادران مطلقهای همچون روزولت، کارتر، رونالد ریگان با ماجرای ایران-کنترا و مک فارلین، و اوباما و ... بارها بر ما تحمیل و به ما اثبات کردهاند! همچنانکه این ستم حقبهجانبانه را سلاطین و شاهان و قادران مطلق داخلی به ما اثبات کردهاند! ما بین دو گیرهیِ مدعیِ قدرتِ مطلقه از بیرون و درون گیر کردهایم و عین توپِ فوتبال که در گروِ پایِ بازیکن است با ما بازی میشود! استراتژیِ چنین نظامی بر گروگانگیری با غصب قدرتِ مطلقه استوار است. شما با میدان دادن به جوجه اربابها و قراردادهای استعماری و به دام انداختنشان توسط لابیها ملتها را به گروگان میگیرید و متقابلا جوجه اربابها منافع ملتزمین به شما را به گروگان میگیرند و این بازی به نفع قدرتِ برتر در جهان و به ضرر ملتها، مثلِ دومینو یکی یکی ارادههایِ ملی و غیرخودیان را سرنگون میکند.
درآمدزایی وقدرتافزایی از طریقِ گروگانگیری یک رسمِ تاریخی سرگردنه بگیرهایِ قلدر در مقابلِ قلدران دیگر است! پیامبران آمدند مردم را از شَرّ بت سنگیِ این قلدران خلاص کنند و منابع طبیعی زمین و قدرت (تو بخوان خدا) را با شکستن بتها بینِ تمام مردم بصورتِ برابر در نظام تصمیم سازی توزیع کنند! اما همواره قلدری پیدا شده و هر بار قدرتِ خدا را مالِ خود کرده و مردم را بندهیِ خویش! زور پیامبران به بتپرستانِ بعد از خود نرسید که نرسید تا کنون... چرا که آنها تنها مامور به هشدار از بت و بشارت به خدای نزدیکتر از رگ گردن به هر کس بودند. پیام آنها اینگونه بود که خدا را باید بین تمامِ مردم تقسیم کرد!...اما شیاطین کوچک و بزرگ، همواره برای دفع دیگری باز بر همان طبلِ تمامیتخواهی کوفتند!
این پیداست که در بازی قدرتِ استعماری جهانی، ارباب به نظم و امنیتی میلی نیاز دارد و قدرتِ مطلقه، و قدرت مستقلِ رعیت را نمیپذیرد! رعیت باید توپ باشد نه بازیکن! ایضا این فرمتی است در درون کشورهایِ مستعمره بین قادر مطلق بومی و مردم، که قدرت مطلقه را غصب و منابع طبیعی را خرج سیاستهای انحصاری و فراملیِ تک نفرهی خود میکنند و مناسبات حقوقی زمان مقنضی تحت عنوان مذهب و ایسم و ... را به نام حقیقت و خدا بر تمام زمانها و مکانها بر آزادگان جهان حقنه میکنند و تماما سندش را به نام خدایی میزنند که هیچگاه برای خود در آینده وکیلی نعیین نکرده و تنها اسم رمز تمام انسانهای بیدار و مستقل از بت است برای توزیع عادلانه ی ثروتهای طبیعی، نه انحصار آن در دست این بت و آن بت که وکیل و اربابِ جهانیان نیست!
پرسش اینجاست: ارباب عالم کیست؟
خداوند که اسم رمزِ حقوقِ برابرِ مردم است، مجازا تنها قطب حقیقیِ عالم است در دوقطبیِ شیطان و خویش، و من و شما را بیهوده نیافریده، تا ببیند با هم چه میکنیم! همیاری برای توزیع قدرت و یا رقابت برای غصبِ آن به لطایف الحیل؟ این بازی میتواند مهر و محبت بیافریند که تولید کارخانه ی عالم است و نامش بهشت، و نیز میتواند ستم و احکام قطعی بیافریند که از تولیداتِ کارخانهی جهنم است! در این عرصه آیا ما شیطانی حقبهجانب و انحصارگرا میشویم که حق تملک نزد اوست و یا میپذیریم که یکی مثل بقیه هستیم با حقوقی برابر؟ شما با کدام طرفید؟ با مالکیتِ مطلقه و عمومیِ خدا، و یا با مالکیت مطلقه و خصوصی بی حدو مرز شیاطین؟ اگر خدا را برآیندِ ارادههایِ مستقلی به نام مردم بدانیم، این قدرت باید بین همه به تناسب تقسیم شود و همه حقی برابر از آن داشته باشند! بدیهی است که تنها حرصِ تملکی تمامیتخواه در نظام سرمایهداری، به انحصار بی حد و مرزِ این قدرت میدان میدهد! چرا که حدو مرز ندارد!... تا کجا؟...تا قصرها و کاخهایِ سپید و سیاه و سبز و سرخ و زرد طلایی، در کنار کوخهای خاکی و آوارگانِ جنگهایِ تحمیلی... حالا شما بفرمائید ما چگونه میتوانیم از امثالِ شما در داخل و خارج از میهن خود یاری بگیریم؟
شاید بر این خیالید که: خداوند حتما وقتی در کهکشانی رویِ سیارهای به نظارهیِ دنیا نشسته، وقتی از آن دور شما را همچون نقطهای میبیند که همچنانکه دارید بر برجِ عاج خویش و دنیا، زلف بر باد میدهید برایِ دلربایی از ملت امریکا و حفظ صلح در جهان و در تدبیرِ اقتصادیِ میلادِ مبارکِ بمبهای هستهای، ذهنتان باردارِ قدرت بیشتر است (نه تعدیل قدرت و ثروت برای جهانِ او)، لابد پیش خودش حظ میکند از عظمتِ این نقطهیِ خویش بر قطب دوم حجم هستی! او شما را نیز همچون قربانیان هیروشیما و قربانیان انقلابهای شما و اعدامیانِ 67 و استالین و هیتلر و ناظرانِ اروپایی بر نسلنکشیِ ارامنه دوست دارد! بیهوده نیست حکمتِ خلقتِ حضرتِ سلیمانِ ثروتمندی چون شما در کاخ طلا، (که تنها آبادیِ ولایتِ مطلقهیِ اسرائیلتان آرزوست، تا خاورمیانه دوقطبی بماند)، همچون منِ گرسنه که در کوخی تاریخی، چربیِ نفت بر شکمِ مستعمره میمالم! جهان برای حرکت نیاز به خیر و شَرّ دارد! و لابد در نظام ایدئولوژیک شما هر که قدرتمطلقه با اوست خیر است و باقی شَرّ!
سالهاست که فلسفهیِ وجودیِ نظام شما بر خیر و شر قد میکشد و توسط ملتزمینش به بازتولید چنین نظامهایی در جهان و برای داشتن بهانهی حرکت و قدرت و امنیت در تلاش است. همزیستیِمسالمتآمیز نیازمندِ توزیع عادلانهیِ ثروتِ محدودِ خدادای در زمین، بینِ ساکنین آن است؛ اما نظامهایِ برآمده از استراتژی ید قدرت مطلقهیِ شما این را نمیخواهند، چون شما اراده کردهاید که ارادهملی ملتها مبتنی بر همزیستیمسالمتآمیز و برآیند قدرتِ تمام سلولهایی که خلقهای جهانند، در هیچ اختاپوسی حاکم نباشد و جوجه اختاپوسها بصورت تک سلولی مبتنی بر قادرمطلقی که خود را عین خیر میداند اداره شوند و باقی مردم سلولهایِ بازوانِ یک سلول در مغز اختاپوسها باشند!
اکنون ما (من و میلیونها ایرانیِ مستقل از ایدئولوژیِ حکومتی که تابعیتشان طبق قانون اساسیمان عقیم است) نیز همچون خانهخرابها و پناهندگان و آوارگان و قربانیانِ نظامِ دوقطبیِ شیر بی یال و دُمی چون اسد و دولتِ دوقطبیِ متجاوزِ عراقِ سابق به دولتِ دوقطبی دیگری که از تردستیهایِ اسلافِ شما بود، و دولتِ مستعجلِ دوقطبیِ عراق و شامی که شمشیر بدویت را بر ارادهیِ مردمِ غیرخودی کشید، درخلالِ شویِ انتخاباتیِ نظامِ نئولیبرالیسم و تمامیتخواهتان که تک سلولی است در مغز اختاپوس قدرت جهانیِ شما، که بازوانش باید ملل جهان باشند، به تماشایِ مونولوگهایِ نمایشیِ شما نشستهایم.
هر چند قانونا ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمیِ ما که از گودِ مدیریت نظام سیاسیِ خود قانونا حذف است، هیچ سازوکار "راستی آزمایی" محکم و قانونی برای سنجش و نظارتی ملی و مستمر بر نمایشهایِ مسئولین حکومتی و ملتزمینِ برگزیدهیِ قادرِ مطلق خود در دست ندارد، و همواره چشم ناامیدی به ادعایِ این و آن ملتزم بستهاند و بنا به رسم و اعتیادی سنتی ناگزیر به اعتمادی کور به هر مدعی هستیم، اما ناگزیریم بهدلیلِ سازوکارِ بروکراتیکِ نظامِ پاسخگو و دموکراتیکِ شما، با شما به عنوان نمایندهیِ ملتِ سادهدلِ امریکا اتمام حجت کنیم.
هر چند، شاید ملت امریکا "بتواند" به فرد موفقی مثل شما که قادر است به ایشان مالیات نپردازد، اعتماد کند، چون نهایتا پیشتر توفیق خود را اثبات کرده است و در نظامی که پاسخگویی و نظارت ملی در آن تضمین شده است، هنوز کوره راهی دارد که بتواند خود را به یک اربابِ موفق بسپارد! ملت امریکا در شوکی ناشی از موج سازی و موج بازی و موج شکنی، اگر به شما اعتماد نمیکردند باید به قطبِ برابرِ دیگری اعتماد میکردند که هر دو نیمهیِ یک سلول در مغز عظیمترین اختاپوس عالمند!
البته شما پوستتان سرخ و سفید و کلفت است و قادرید هر لحظه حرفتان را عوض کنید و هیلاری را به زندان نیندازید، اما مطمئنا قادر مطلقِ درونِ ملتِ خود نیستید تا بتوانید با ملتِ خود شوخیهایِ حیثیتی کنید و امنیتشان را به خطر بیندازید، حتی اگر ناچار باشید جهان را با بمبهایِ اتمی و تکنولوژی مغناطیسیِ خود نابود کنید! چون نیمهیِ دیگر شما خواهر شماست! همانکه خواهرِ برادرانِ ایدئولوژیک شما از روزولت تا کارتر و ریگان و اوباماست! ما در تاکتیکِ "شل کن سفت کنِ نظام شما "با تکنیکِ "با دست پیش بکش و با پــا پس بزن" لت و پار شدهایم! که یکبار به بهانهای پولهای ملت را با دامهایِ دامپرور و تحریک و مچ گیریِ اسلافتان از جیب رعایا کش رفته و یکبار در نیاز و تحریکی دیگر خرد خرد به اربابِ مستاصل پس داده، آنقدر در دوقطبیِ قانونیِ شما و خود، چپ و راست شدهایم و کش رفتهایم که حسابی شل و بیقواره شدهایم!
.
آقای ترامپ! ای آنیموسِ آنیمایِ برترین قدرت عالم امکان!
پس اقرار میکنید که: دوقطبیِ گردنکلفتِ نظام شما بر خلاف دوقطبیهایِ لاجانِ دیگر که بر کولِ رعایای جاهل و آگاهند، اربابِ کل است و باقی جهان (بهجز روحِ پیر استعمار اعظم که در کالبد شماست)، رعایایی بیش نیستند! شاید در نظام شما مکانیسم "راستیآزمایی" برای مردمِ خودتان ممکن باشد و اعتماد به سیاستمداران معنادار شود، اما ملت ما چنین موقعیت و امکاناتی را نه در داخل و نه در رابطه با شما ندارد! پس همواره به اولین اربابی که بلد باشد خوب وعظ کند اعتماد میکند، حتی اگر روزی ناگزیر شود طعم میوهیِ توپخانهیِ دولتِ تزاری روسیه را بر دیوار مجلس ملی خود بچشد! حتی اگر لازم باشد زیر بار تحریم دولت امریکا و انگلیس، شاهدِ کودتای 28 مرداد و سقوطِ دولت ملی مصدق بدست شما باشد و دوباره پایِ وعظِ آیتالله کاشانی حامی کودتا و شاه بنشیند و برایِ عقوبتِ موروثیِ دوقطبیاش گریه کند!
انعطافپذیری و جهلالعارفین ملت ما بر خلافِ حافظهیِ تاریخیاش حرف ندارد و چون جملگی از بینوایی شاعریم، این قابلیت را نیز داریم که علیرغم اینکه از قادر مطلق دیار خویش شنیدیم "اقتصاد مالِ خر است" وِ آب و برق مجانی خواهد شد، دریابیم که چرا هم دریای شمالمان تقسیم شد و هم دریاچههای داخلی خشک شد! ما نیز این قابلیت را داریم که به شعر و استعاره، آب را آبِ آبپاش ضدِ شورش و برق را برقِ شوکِرهاِ تلقی کنیم و دم نزنیم و آنقدر روزهیِ اقتصاد مقاومتی و سیاسی بگیریم تا جان از تَنِمان بیرون رود! ما ملتِ نجیبِ عجیبی داریم که در فهم شما نمیگنجد! به همین دلیل پیشنهاد میکنم با نامهی این 30 تن رعیتِ وطنی که استقلال خود را از شما به عنوان اربابِ اربابها گدایی کردهاند، دچارِ سوءتفاهم نشوید، که تمام ملت ما لابد از رعیت بودن خوششان میآید و همواره سراغِ قادر مطلقی میگردند که یوغِ خود را به او بسپارند و بگویند اگر مظفرالدین شاه نشد ممدلی شاه...اگر ممدلی نشد رضا شاه...اگر او در مکتب پدر روحانیِ شما رفوزه شد و فرزندش را خفت کردید و او هم فرمان را به دست مصدق سپرد و شما نپسندید، باز مصدق را ولش میکنیم و دوباره بپریم در آغوشِ مَحمّدرضا شاه و اگر باز او را هم تاب نیاوردید برویم سراغِ یک قادرِ مطلقِ دیگر که شما اراده کردهاید...اگر او هم نشد لابد بیایم سراغِ شاهِ شاهان که شما باشید!
خیر...! ممکن است فرهنگ ملت ما در یک عقب ماندگی قاجاری هنگامی که پیر استعمار در فکر تقلب و زورگیری با نیروی بخار و کشتیهایِ جهان گشایش بود، بازیچهی فقر و حماقتِ سلاطین و سادهدلی مردم خود و کاسبانِ بت پرستِ خدا شد، اما لااقل در این صد سال اخیر پس از مشروطه، بضاعتِ قدرتِ غیرمدنی و عقبماندهی ما در رکب خوردن از ترفندها وحقهها و خدعههایِ فلسفهیِ نظام استعمار شما جهانخواران منهدم و زخمی شد و شمایان ماهیها از آب گل آلودِ سنتِ ما صید کردید و به بازتولید آن میدان دادید و هر نیت استقلال طلبانهی ما را منحرف کردید! که جبران آن عقبماندگی قاجاری وقتی با چند خطایِ محاسباتی و ناچیر و ناشیانهیِ دوران پهلوی پیوند خورد، شاید از جهل ما توقعی بیشتر نبود! اما از ادعای انسانیت و حقوق بشر شما توقع بود که البته خود بهتر میدانید که بیشتر از تزئینی بر قدرت بیمهارِ سرمایه و تکنولوژی برای حفظ و توسعهی قدرتِ تمامیتخواهانهی مالکیت نبود! و اگر ما را به حال خویش میگذاشتید، شاید حال ما اینک این نبود... اما نقشهخوانیِ متجاوزانهیِ شما همواره دستمایهیِ تمرکزی استراتژیک برای بهرهکشیِ پیر استعمار از میهن ما بوده است! که هیچ برهای در فکر بویِ گرگ نیست! اما گرگ تیزچنگال خوب میداند چه نقشههای شومی در سر دارد و کافی است اقدام کند و... تا برهها بفهمند، کار از کار گذشته... چرا که همواره اهل اعتمادی ساده دلانه بودهاند!...و البته دچارِ قدر ناشناسی ناشیِ از عدم بلوغ و گیجی در حاشیهیِ دورانِ گذر از سنت به مدرنیته!
.
و اما بصیرت به فتنه بازارِ نظامهایِ ارباب و رعیتی!
آقای ترامپ!
شما تمام غیرخودیان را در نظم نوین جهانی خود، فتنهای علیهِ نظام دهکده ی جهانی خود میدانید! ما این را نیک دریافتهایم که فتنه و ادبیات فتنه در تمام اربابان مطلقه شبیه هم است!
چون آنها هر ارادهای جز خود را "فتنه" میخوانند!
اگر ملت شریف ما و این 300 رعیت، فراموش کرده باشند، اما من فراموش نکردهام فتنهی روزولت را که به سفیر انگلیس گفته بود: "نفت ایران مالِ شما، نفتِ عربستان مالِ ما، و نفت عراق و کویت مال هردویمان به شراکت...". البته نفتِ عراق خرج سلاح کارخانههایِ روسیه و شما شد برای حمله به ایران و کویت و ویرانی و بازسازی و جبران خسارات حفظ امنیت و جبران نشدن خسارات ما... چون هر چه ثروت داشتیم خرج بازیهایِ شما کردیم و از قدرت اصلی که همانا "اراده ملی" است، در دوقطبیِ "ارباب و رعیتیِ" خویش غافل ماندیم، به پر کردنِ جیبهایِ کازینوهایِ جنگی و سیاسیِ ارباب و رعیتی شما و خویش... فراموش نکردهایم موش دواندنِ کارتر را با شاه و انقلاب و صدام و جنگ را ... همان که تخم صدور انقلاب را میدان داد و عراق را به جنگ با ما ترغیب و تحریک کرد و بعد با برادرِ بعدیاش ریگان، مک فارلین را فرستادند برای تقویتِ ما تا خسته نشویم و حسابی پدرِ پدرِ پدرِ هم را تا حضرت آدم در بیاوریم.
اگر این 300 رعیتِ جانبهلبرسیده فراموش کرده باشند، اما من فراموش نکردهام در بازی گروگانگیریهای زنجیرهای ، نقشِ روسیه و جا زدنش را و لابیهایی که به انرژیِ هستهای چراغ سبز نشان دادند و بعد مچمان را گرفتند و باز تحریم اقتصادیِ دورانِ مصدقی را مستقر کردند تا باز در گیجی و منگیِ گرسنگی به هپروتی دیگر درافتیم و یکی دیگر برایمان روضه بخواند و باز روز از نو و روزی از نو...
بصیرت به حقیقتِ "فتنه" از فهم و شناختِ سازوکار و ساختارِ قانونی دوقطبیِ ارباب و رعیتهایش ناشی میشود، نه انگ به این و آن مخالف!
ما در آستانهیِ سالروز فتنهبازی هستیم! آنها که بصیرت فتنهشناسی ندارند، همواره خیال و القاء میکنند که فتنه با التزام و عدم التزام به این ارباب و آن ارباب حاصل و رفع میشود! حال آنکه فتنهسازِ اصلی، قانون دو قطبیِ ویرانگر و بد است؛ نه این فرد و آن فرد... نه این مسئول و آن مسئول... و نه رهبر حکومت و یا رهبرِ اپوزیسیون داخلی و یا خارجی!
گویا فراموش کردهاند که عمو ترامپشان نمایندهیِ همان نظامی است که صدام را تحریک کرد و زیرپوستی به ما خبرِ آماده باش داد!... و هم او را تجهیز کرد و هم ما را (باز هم زیرپوستی و با چند برابر قیمت... تا عقوبتِ ما و عراق همین شود که شاهدیم)... هر دو تشنه و زخمیِ "امنیت ملی"...یکی روبنایی و دیگری زیربنایی.
و "امنیت"، به معنایِ زخمی و دردمند و زنده مردن، در گورهایِ چینیِ بیروزن نیست!
امنیت در هویت و حق تابعیتِ مؤثر برای تمام شریکان خاکی مشاع به نام وطن است، که شما و امثال شما بدان راضی نیستید و در هر فرصتی در راهش سنگ می اندازید!
پس بصیرتتان را بالا ببرید و به جایِ جوجه اربابهایِ مورد پسندتان، مردمِ مستقلِ جهان را متهم به فتنه گری نکنید، که خود به دلیل آن قانون دوقطبی، اُمّالفتنهاید!
پس برای ابقاء نظام سلطه گر و ابقاء خویش و قانون دوقطبی خویش، فتنهگری غیرخودیان را علیهِ ارادههای ملی عَلَم نکنید، که ملت ما همواره خود قربانی و زخمیِ قانون دوقطبیِ فتنهسازِ تاریخیِ خویش است!
آقای ترامپ!
رئیس دولتِ برگزیدهیِ نظام امپریالیستیِ امریکا
بر خلافِ این 300 رعیتِ هموطنم، میدانم، شما کار خودت را خواهی کرد! اما پیشنهاد میکنم به امورِ داخلیِ ملت ما دیگر دخالت نکنید! ما اگر عاقل باشیم و به یاد آوریم که ایران برای تمام ایرانیان است و بفهمیم قانون اساسیمان به هر دلیلِ دیروزی، این حق را یکبار برای همیشه از نسلهای بعدی غصب کرده است، خودمان بر مشکلِ خودمان فائق خواهیم آمد و به شیوههایِ نرم و مصلحانه به اربابِ بومیِ خودمان که اتفاقا مورد پسند شما هم هست، التماس و درخواست خواهیم کرد تا حق تابعیت عقیممان را در قانون اساسیمان به نفع احقاق تابعیتی مؤثر(نه دروغین) تغییر دهد و به جای نظام تک سلولی تصمیم سازی، پتانسیلِ قدرتِ اراده ملی را بر اساس همزیستی مسالمت آمیزِ تمام مردم ( فارغ از ایدئولوژی و دین و قومیت) آزاد کند، تا پس از یک تاریخ بردگی، نوری از قدرتی واقعی و امنیت ملی واقعی در آسمانمان بتابد!
من اگر از گرسنگی بمیرم، اگر توسط حکومت داخلی شکنجه شوم، اگر مثله شوم، اگر به صلیب کشیده شوم، اما به قادر مطلقی چون شما روی نخواهم انداخت، چون باور ندارم که میشود رعیتِ انسان شد، هر چند به زورگیریِعقیدتیِ قانونی به بردگی گرفتهشوم... بزرگترین دشمن یک قادر مطلق جهانی که خود را ارباب عالم میداند، اراده ملی توده هاست که زورگیرانه تاکنون به آن مجال ندادهاید و ندادهاند و ندادهایم! و امیدوارم ما بتوانیم این را با "عدم بیعت" با قانونِ اساسیِ نظام ارباب و رعیتی اثبات کنیم! تا روزی نهچندان دور تمام ملت فارغ از اندیشه و قومیت به سهم برابر، جایشان در سلولهایِ خاکستریِ مغزِ اختاپوسی به نام ایران باشد و بازوانش دولتی که قدرتش را از ملت بگیرد، نه از یک قادر مطلقهیِ فراملی، هر چند قانونی. ما ناگزیریم بر این فریبِ تاریخیِ دلبخواه شما، فائق آئیم! شک نکنید! و امیدوارم اجازه ندهیم که مطالبات مردمی آنقدر تلنبار شود که به تحریک و خشونتِ القائی شما و اربابان سرخ و سیاه و یا به انفجاری واقعی منفجر شود و عقوبتمان چون لیبی و عراق و سوریه شود! راه ما سخت است اما باید از یکجایی با همدلی آغاز شود! ما پیش از هر کنشی ابتدا باید به فهم ملی و "همزیستیِ مسالمتآمیز" برسیم که اتحاد با حدف ممکن نیست و مبارزهی ما در وهلهی اول باید با تمامیتخواهیِ خودمان باشد! از خانه تا حکومت... تا این را نفهمیم لایق هیچ حکومتِ انسانی نیستیم! پس همان "بِـــه" که نباشیم، تا اینکه امید به شما و ملتزمینِ قانونِ نظامِ ارباب و رعیتی در خارج و داخل ببندیم. ما امیدمان به تضمینِ همزیستیِ قانونی است، نه زورگیریِ عقیدتی قانونی! ما باید در نبردی اقتاعی ابتدا قانونِ خویش را اصلاح کنیم نه ارباب را. پس برایِ آزادی نباید با هیچ اربابِ قانونی بیعت کنیم! رؤیای من این است:
راه ما از پستویِ حیاطِ انحصاریِ حیاتخلوتِ قانونِ ارباب نمیگذرد! ما راه داریم و هنوز میتوانیم: نه در متنِ معرکههایِ قانونِ ارباب، بلکه در حاشیهیِ معرکههایِ قانونی مثل انتخابات، میدان را خالی بگذاریم، تا با غیبتِ معنادار و عدم بیعتِ ما با فحوای قانون استعماری، تحریمِ معترضانهیِ ما برای تغییر قانون اساسی، بیعت با قانونِ نظام ارباب و رعیتی را از اکثریت مطلق ساقط کند و دلیلی شود برایِ تغییرِ قانونی به نفع تمام ملت! که درخواستِ تغییر قانونی که از سوی ملت مستقل نماینده ندارد، اقدام سخت برای براندازی و خشونت نیست! این حق ملت است که وقتی نتواند به حکمِ قانون بد، نمایندگان واقعی خود را در قوای سه گانه شریک کند، از "سکوت معنادار" استفاده کند نه از کوکتل مولوتوف! این آرزو و خواستِ ارباب است، نه ملتِ صلح طلب و مستقل!
ما راهی نداریم جز اینکه میهن و زمین و منابع طبیعیمان را از اربابانِ اجنبی و داخلی پس بگیریم! چه از شما و چه از کسانِ خویش، با روشهای اقتاعی و با مدارا. حتی اگر به زور داغ و درفش به ما حمله شود، در داخل با اقتاع از خود دفاع خواهیم کرد؛ اما با شما، مثل خودتان با زور! کار ما دفاع است نه حمله! هر چند اربابمان قانونا مکلف باشد که در کار صدور خویش به عالم و در تدبیر حمله باشد! با ما که چنین کرده...یعنی اعتماد ما را دور زده... پس شاید بتواند با شما هم بکند! شما هم کار خودت را میکنی... اما این مائیم که همواره قربانی میشویم...لابد میگویی: فدای سرم! این را همینجا هم شنیدهایم و میشنویم. ظاهرا خون ارباب با رعیت فرق میکند! این را تمام رعیتهایی که در خانه و در مواجهه با ضعیف تر از خود و در مقابله با با آنکس که مملوک خود میدانند، ارباب میشوند خوب میدانند! من باور دارم که فرق است بین کلمه که از جنس معرفت و فهم است، با اسلحه و شمشیر که از جنس ماده است! و این دو جنگ را با هم التقاط نخواهم کرد! هر چند ارباب داخلی این التقاط را مرتکب شده باشد!
هنوز راههایِ نرفتهیِ مسالمتآمیز رویِ میز ماست! ما تنها باید به مفاهمه، اتحاد با خود برسیم.
پیشنهاد من به شما این است که جنگی زرگری راه نیندازید، تا در تفرقهی ناشی از قانونِ استعماری و ویرانگر و دوقطبیِ "خودی و غیرخودی" سی سالِ دیگر مشغولِ ترمیم و مرحمگذاریِ زخمهایِ آن شویم! پیشنهاد من به ارباب خنده دار است! میدانم :)
من قانون دوقطبی را عاملِ تفرقه و استعمار میدانم و با هیچ اربابی خود را ناگزیر به وحدتی روبنایی نخواهم کرد! وحدت ملی یعنی وحدت ملت با ملت... نه وحدت ملت با یک نفر که خود را قادر مطلق میداند! جهان نیز اینگونه به صلح میرسد! با الزام و امتیازِ حقوقِ شهروندی به "همزیستیِ مسالمتآمیز" و برچیدنِ ضربتی و تدریجیِ فقرِ فرهنگی و مادی از شهروندان، با احقاقِ سهم هر شهروند از منابع طبیعی و شراکتِ بیشرط و برابر در مدیریتِ آن در قانونی غیراستعماری! این یک حق مسلمِ ابتدایی است. و هر رعیتی اگر این را بخواهد با ارباب بیعت نخواهد کرد، وگرنه شریکِ قانون و مزدورِ ارباب است، علیهِ رعیتهایِ مالباختهای که ناگزیرند از امروز مزدورانِ ضدِ ارادهی خویش را نشانهگذاری کنند! چه کسانی به قانونِ ارباب و رعیتی اعتماد و با آن بیعت میکنند؟ چه کسانی با قانون او بیعت نمیکنند تا تغییر قانون حاصل شود؟ این رعایا هستند که اگر عدالت میخواهند ناگزیرند با تحریم و عدم بیعت خویش، در صحنه های انتخابات، ملتزمین به ارباب را از اکثریت مطلق بیندازند! تلاش برای مفاهمه و تلاش در این راه ساده ترین راه است و هر راه دیگری که رویکردی به آزادی و استقلال ندارد!
که مشکلِ اصلی ما با قانون است و درخواستِ تغییرش، نه با ملتزمینِ به آن!
پس لطفا در امور داخلی ما دخالت نکنید!
دیگران را نمیدانم! اما "من" از شَرّ قانونِ جوجهاربابهایِ داخلی، به جسم و مجسمهیِ اربابِ بزرگتر پناه نمیبرم که قانونش را میشناسم!
خیلی من من کردم! دیدم مفت است و شهر بی کلانتر...اگر این من را اینجا خرج نکنم کجا دربدر شوم؟
کریسمسِ بتشکنان بر بتشکنان مبارک باد!
با احترام:
نگهبان ساختمان آنها.
نامه رسان: خیام ابراهیمی
5 دی 1395
------------
پی نوشت:
11- تابلوی نقاشی صادق خان (نمادِ نظام ارباب و رعیتی، و سلطهیِ تمامِ اربابانِ زر و زور)/ اثر: حبیب الله صادقی. لینکِ معرفی اثر:
http://khatmag.ir/post/naserkhan-habibollah-sadeghi
2- لینک و متنِ نامه ی 30 رعیت ایرانی به ترامپ در کامنت اول:
http://taghato.net/article/30849
11- تابلوی نقاشی صادق خان (نمادِ نظام ارباب و رعیتی، و سلطهیِ تمامِ اربابانِ زر و زور)/ اثر: حبیب الله صادقی. لینکِ معرفی اثر:
http://khatmag.ir/post/naserkhan-habibollah-sadeghi
2- لینک و متنِ نامه ی 30 رعیت ایرانی به ترامپ در کامنت اول:
http://taghato.net/article/30849
No comments:
Post a Comment