Sunday, August 20, 2017

موقعیتِ اقلیت

موقعیت
******

پرلاشز همین‌جاست! کجا می‌روی؟
فرو می‌ریزی از این درخت و در بــــاد
دست بر کلاه... می‌گذری!
"
تنهایی" از تلخیِ میوه‌یِ آینه‌هاست
و اعتبارِ زاری بر مزارِ شاعری، که مثلِ هیچ‌کس نبود
وقتی کلیدِ جنایت در سرابِ قفلی
در جمجمه‌یِ نابغه‌ای
در گره کورِ رگِ حیاتِ دیوانه‌‌ای حصر است
که تیمارستان را برایِ حبس نرون‌هایِ بیگانه
در تارهایِ عصبِ خود اختراع کرده
و خود نشسته بر تپه‌ای
به نقاشیِ رقصِ شعله‌ها!
دنیا خیلی شلوغ شده
آخرت را باید پر کرد از بهانه‌یِ جنونِ جانی
و این "اکثریتِ منطقی"
واقع‌بین‌ترین خریدارِ بهانه ‌است
که معنایِ قربانی را برایِ زنده‌ماندن می‌فهمد!
پس زنده باد جانِ جانجانیِ نبوغ!
زنده باد زندگی.
...
آخرین بار که از تیمارستان گریخت
در حسرتِ پرواز در فرودگاه
هدیه‌ای گرفت به رسمِ هوس
از باستان‌شناسی که می‌پرید از قفس
و دوست داشت بازتابِ کیمیای خود را
در مردمکِ چشمِ جنازه‌ای مزمزه کند در آسمان
تا باور کند که "هست"!
تکه تخته‌ای از دربِ شکسته‌یِ خانه‌ای روستایی در مرزِ آلمان
که سقفِ سنگری شده بود، در جنگِ جهانی اول
در کاوشی... یک متر زیرِ خاک... در صفِ مقدم
کنار جمجمه‌ای... کنارِ یک قوریِ چایِ لابد تازه دَم...
...
از آخرین باری که از فرودگاه بازگشت
چند سال است که از خانه بیرون نزده‌ روانی
از ترسِ دروغی در خیالِ صدق، که آلت نمی‌شود!
خود علت بود و آلت نشد به مزدِ معلول
زورَش نرسید
به ژن‌هایِ مرغوبِ صلح -بین چشم و نگاه-
بر وزنِ مفعول نبود با واقع‌بینیِ معقولِ مفعول‌ها
او خودِ فعل است اما جن نیست! جان است!
او یک "موقعیت" است!
گره خورده در هزارتویِ اقلیت در اقلیت
غباری بر تیپایِ کفشِ اکثریتِ بازار
در جسم و جان
از معنایِ زورِ جسم... تا جسمِ زورگیری در معنا
از سلول‌ِ انفرادی تا حیاطِ خالیِ زندان
تمام زنده‌گان جزو اکثریتند
"
اقلیت" انتحاری بی‌معناست
مزاحمِ نظمِ خانم و آقاست!
مرده‌ای است مفتخور.
...
هم‌سایه بود
با قبیله‌یِ کرم‌ها درونِ مثلثِ خور و خواب و مبال
چند شب است که اضلاعِ این مثلث از هم گسسته‌
از سه زاویه، بویِ گند انکشاف می‌زند بیرون
تمام کرم‌ها را خورده است با عقل
دیگر کرمی نمانده تا پیف پیف کند!
زندگی جریان دارد در ساعتِ یکِ‌ونیم نیمه شب
دامـــاد بوق می‌زند امیدوار و یک بند
در ماشینِ عروسی که گوش می‌کند به بوق‌هایِ جنون!
...
رویِ تکه‌ تخته‌ای ناخن می‌کشد
و آن را بو می‌کشد پشتِ پلکِ سوم
بویِ مشتِ یتیمی گرسنه را می‌دهد
که ظهر زخمی از صبحِ ایمان از مدرسه بازگشته
بویِ دستِ مادری که درب را در سی‌سالگی باز کرده
و معلوم نیست الآن کجاست؟
باید او را پیدا کند!
و از او بپرسد: از خاطراتِ کودکی‌
آیا جزوِ اکثریت بوده؟ یا اقلیت؟
و این‌که: چاره‌یِ اقلیت‌ها چیست؟
میانِ پوندهایِ لنگ و پاچه‌یِ اکثریت
وقتِ خبر فوری از "بی.بی.سی"
چهچهی برایِ جانی... آوازی برایِ امنیت...اشکی برایِ قربانی.
تراشه‌یِ چوب فرو می‌رود زیرِ ناخن
رسالتی از لندن و برلین
تا بیابان‌هایِ حومه‌یِ اوین!
و یک قطره خون
به همین بی ربطی.
چه صفایی دارد پناهنده‌شدن بیرون از وَن
در منچستر و بارسلون و ملبورن و وَنکوِر
جانی زِ جانی ربودن و بوسه بر جانی زدن!
کرم‌ها کاسبند امشب
پشتِ میزِ صاحبانِ تریبونِ خبر
در آرامشی ابدی، در بی‌خبری!
جنّی در آرامشِ جانی تشنه‌یِ خون است.
دنیا خیلی شلوغ شده
فصل، فصلِ جنون است!
جنّ هست؛ جانی هست؛ مجنون هست!
اما او نیست میانِ همهمه
چون همه هستند و...
او اعتبارِ جانی است، بی‌همه!
دیدی چگونه زیرپوستی
فروریختی از آینه
و گذر کردی بر نوکِ پا؟!
خیام ابراهیمی
28
مرداد 1396

LikeShow more reactions
Comment

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...