دیوانه
نوشته: " #تفخیذ یعنی
چه؟ جز #پدوفیلی_مشروع بهرضایتِ
کفیل و شهوت خروس! جز رضایت بهتجاوز به اختیار و اراده انسانی صغیر و بیواکنش
و نوزادی عروس؛ که وطن میتواند مصداقش باشد زیر تنِ حضرتِ روس!
حال اِی مردهیِ بیواکنش! که بهیمن روحِ متجاوز در بطنت، حتی از خواندن حقیقت هم میترسی و چون موش از کناره جیم میشوی تا گربه شاخت نزند! پس اگر بیواکنش رد شدی، همان به که بمیری و خود را سزاوارِ تفخیذ با نوزادت بدانی! سنگ شدهای، مثل بُتی که آینه از دیدنش ترک برمیدارد!
آقاجان شما به ما بگو که این جنایت کار نفوذیهای اسرائیل در #تحریرالوسیله خمینی است!
اصلاحطلبانِ مُرده، پاسخ دهند و موضع بگیرند!
(مخاطبِ این نوشته، اصلاحطلبانِ زنده نیستند، به غیرت و ناموس!)
سنگ شدهای، مثل یک بت که اگر باور موروثیاش به جهل، ترک بردارد، ویران است!... تندیسِ یک عنتر شدهای و خود بیخبری بینوا! بیدار شو احمق ویژهخوار و خودت را از این ذلت نجات بده!
اگر یک ذره وجدان داری، یک نخود فکر کن!
این بافته که تفخیذ ( #پدوفیلی_با_مجوز_پدر) حکمی دیروزی است، مشکلی از بیچارگی امروز تو را حل نمیکند! که نمیدانی فردا با تو چه میتوانند بکنند که تو همواره ناگزیر به وادادن و تسلیمِ موروثی در یک#سیستم_مافیایی_مقدس_نما شوی، که عقوبتِ خروج از آن یا مرگ است و یا مثله شدن! وقتی هستی و نیستی تو گروگانِ قدرتِ یک بتِ غیرپاسخگو باشد، براستی تو چیستی جز ابزاری در دست دیگری برای اهداف نامعین؟! بازیچهای که به قبیلهای احمق و مقلد و بتپرست و کاسب دلبسته و جاهلانه آن را #ایماننامیده است! چون خدای نزدیکتر از رگ گردن را در ندای وجدان و فطرت حنیفات زنده نیافتهای و صدای این زنده را نمیشنوی و همینجوری موروثی به شریکانِ خودسرش دل سپردهای! خوب است که طرف آدرس را هم داده و تو باور نمیکنی و با اقتداء به لبخند و دروغهای مفتِ کاسبانی که فقط چند متر پارچه به خود پیچیده و دستاری گرد مغزی مزوّر بسته، دل بستهای و دلت نمیآید به غبن و فریب خودت اقرار کنی که اگر در دامن ابوبکر بغدادی زاده شده بودی یا پوتین و یا ترامپ، زیاد برایت فرق نمیکرد... چون کجا مسخی چون تو میتواند، خودش بفهمد؟! به همین دلیل به چیزی که نمیفهمی جان و تن و وطن و هموطن فروختهای و پذیرفتهای که شأن و منزلتاَت شبیه یک میمون باشد؛ نه انسانی اهل معرفت! تئوریزه کردن بت معرفت نیست! آنقدر در جمود موروثی مسخ شدهای که نمیتوانی و نمیخواهی باور کنی اگر دخترِ نوزادت به حکم مالکیت پدر، به جایِ امانتداری و محافظت اراده تا بلوغ و اختیار، به همسری ملاعمر هشتادساله درآید و دیوانه نشوی، لابد یا اساسا دیوانهای و یا مسخ شیطانی و خود بیخبری! بیخبری نسبت به بیواکنشی مفعولانهی حیواناتِ انساننما و مسخ که هنوز به حیواناتی در عبایِ سیاه و قهوهای و شکلاتی دل بستهاند و از این بازی هوسآلودِ دلبرانه لذت میبرند! با من از واقعگرایی موش و گربه نگو! که ناسلامتی تو انسانی! لااقل میتوانی در لانهی امنِ خود لال بمیری، اما به توهم و هوایِ جاه و حشمتِ حقِ برترِ #ژن_مرغوب، مجیزِ این خوکِ شهوتِ زهد و زیلوی ریا را در پوستینِ گربهیِ وحشی نگویی!
.
روایتِ سنگ و آینه:
شمایان سنگ شدهاید و به جهلالعارفین بیخبرید! درد ندارید چون عادت کردهاید به تََکرار تعاملِ تجاوز در هر دو نقش.
یکهو به رویِ مبارکِ آراستهات نیاوری، بیشرف حسنِ امنیتی که ککاَت از یخزدن کودکان زیر چادر خیس نمیگزد و بیدرد مدام لبخند دروغین بر لب داری و مدام زر مفت میزنی، تا در پوشش مصلحت و دروغ و عوامفریبی از این ستون تا ستون بعدی، ارباب کار خودش را بکند! چون سنگ شدهای!
بکهو به روی مبارک نیاوری که راضی شدی در مملکتی زلزلهزده، هر بار به دروغ و اشک تمساح ناله کنی و به زرِ مفت و غیرپاسخگو، تعابیری مدرن و عوامفریبانه مونتاژکنی به گفتگوی تمدنها و به چاهنمایی گم کنی منظور را که برای زلزلهی محتوم که به کرات در مذمتش رجز خواندهای و به وقت حادثه نوحه فروختهای، باید در نوبت خودت و از پیش کانکس و مکانیسم واکنش سریع نجاتبخشی تدارک میدیدی و ندیدی باز در بصیرتش نیستی! نه اینکه پول ملت را بیاجازهی صاحبان حق مسلم، برای ساخت کارخانه اسلحه و صدور انقلابی توخالی درهزار خرابآباد هزینه کنی و در دوران تصدیاَت خبر را از ملت پنهان نگاه داری تا تحریمی دگر... ای ممّدِ جاهل و بزدل و آدمفروش! لابد #خطرناکه_حسن!
میدانی با تمام بیزاری از خشونت کلامی چرا اینقدر وقیح سخن میگویم؟ چون تو با جان و ناموس و اختیار کودکان و انسانها بازی کردهای و همچنان به آن مفتخری و درکی از دردِ پدران و مادرانی که فرزندانشان یا در سرما و جلوی چشمشان یخ زده و یا قربانی هوسهای دلالانِ صاحبِ برَندِ اعتبارِ تقدس شدهاند نداری و بر اعتبارشان میافزایی تا به غروری کور توبه و جبرانِمافات نکنی و نیز اقرار نکنی که ممکن است خودت هم غلط اضافه کرده باشی! جبران مافات خرج دارد و تو معنای #امنیت را خوب میفهمی!
باز هم برای زلزله بعدی #کانکس تهیه نکن! چون تو در رفاه و امنیت کاخاَت در دروغی موروثی سنگ شدهای و هیچ حس و دردی نسبت به لت و پار شدن کودکانی نداری که باید یک عمر این خاطرات تلخ تجاوز و به بی پناهی و اعتماد پدرانِ صغیر و حقیرِ زورگیری شده را با خود حمل کنند!
خاک بر سر تویِ #اصلاحطلب_مرده و بتپرست و مزدور و ویژهخوار و حرامخواری که از بس به دروغ خود را مؤمن نامیدهای و به قانونِ زورگیری عقیده و معرفت و باوری زنده نداری، با ایمانِ مردهیِ موروثیِ آبائنا به کاسبیِ خود از جیب جهل مردم مشغولی و با حذف مردمِ کافر به خود، به توهماتِ خود میدان میدهی و از حق شریک خاک وطن آنقدر حرام خوردهای و به تجاوز به عقل و اراده و اختیار و حریم خود و غیرخود تن دادهای که به مرور زمان، حالا دیگر از هر تجاوزی دردَت نمیگیرد! چون قانون قجری با قانون خشنِ عصرحجریِ رؤسایِ قبایل بدوی برای کنترل راهزنان بیابانگردِ حشری، برایت فرقی نمیکند! عقل و درایت و بصیرت، چه به تو در جهان مدنی؟! که کوردلانه به جای اقرار و توبه از جهل گذشته، هنوز احمقانه دنبال صنعت و توجیهی که بتِ وجودت به قیمت پاره پاره شدن دیگری که غیرخودی و دشمنش میخوانی نشکند؟! تا آهسته و بیصدا عین موش از کنار حقیقت رد شوی... تا دنیای دروغینات بر بساط امنیت پفکیاَت که با زلزلهی چند حرفِ بادهوایی ویران میشود، فرو نریزد! گفتگوی تمدنها؟!... با چنین شمشیر زهرآلودی، زهی خیال باطل! با این همه ورّاجی میان مونتاژ کلماتِ مفت، آیا هیچ تعقل کردهای که دنبالهرویِ پرچمدارانی هستی که سروَرشان #بچهبازی مشروع است؟! براستی که تو دیوانه شدهای از حرامخواری از حق ملت کافر به خودت و به حکم قانون دیوانهگان، با دو سوت و صلواتِ مسجد ضراری، بردگان را به زنجیر جهل دنبال خود میکشانی!... تا کجا؟!
اما اگر توانستی همچنان از بی حسیِ پیرکفتارِ بالای ابرهای منقلب و بازیگری دیوانه و جاه طلب و کینورز و نفس پرست، در بازی با اختیارِ شیرخوارهای بگذری و کماکان به رویِ مبارک نیاوری؛ در حیوان بودنِ خود شک نکن! شرمسارم از هموطنی با تو! حتی به ذهن کور و قلب کرت هم خطور نمیکند که آن گورخواب دریده شاید امام زمانت باشد! چون این شیطان است که میداند که باید کدام عبا را بپوشد! و تو به لقلقهی فک و ذهن و قلب و پندار و گفتار و رفتار، غافلی که "...و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" تنها یک صاحب دارد!
#باید_خون_گریست به حال بتپرستی که به بازیگران و کاهنانِ مکاری اعتماد میکند که بازی جنسی با اختیار و ارادهیِ طفل شیرخواره را مقدس و مجاز میداند!
.
اما عملِ #تفخیذ یا #پدوفیلی_شرعی_مشرکین ، در اتهامات حضرت سعید طوسی چه میکند؟
اگر به سه سند پیوستِ این نوشته توجه کنیم موضوع دستگیرمان میشود که حکایت چیست!
1) البته اتهام بدون سند زدن، محکمه پسند نیست! هر چند قانون به آن در محاکم حقوقی رسیدگی میکند! و اگر شاکی نتواند در حین انجام جرم به اندازهی لازم و کافی سند مثبته به دادگاه ارائه دهد، هر چند حیات امن و زندگی واقعیاش لت و پار شده باشد اما نمیتواند به علتِ گنگِ مغبون و اغفال شدن، با آبروی متعرض و متجاوز و یا فرد متشاکی بازی کند! بازی به هر شکلش قواعد و ابزاری معین دارد!
مثلا اگر شما بگوئید در رأی #آری به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسیاش مغبون شدهاید و نفهمیده اید به چه رأی دادهاید، و حالا میخواهید رأی خود را پس بگیرید و بگوئید: #نه! مثلا باید سندی مثبته رو کنید! وگرنه تا ابد در بندید!
2) بر این اساس، قاری قرآن کریم آقای سعید طوسی از اتهامات وارده به دلیل مستند نبودن مدعا، تبرئه شد! یعنی فرد مفعول(مغبون) به اندازهی لازم و کافی سند مثبته به دادگاه ارادئه نداده است! اما یک نکته در انتهای حکم تبرئه ی نامبرده (در انتهای سه خط پایانی حکم) قابل توجه است:
شکایت یکی از شُکّات نسبت به عمل حلال "تفخیذ"!
خب، براستی عمل #تفخیذ که شرعا عملی حلال است چه میتواند باشد که مورد شکایت قرار گرفته است؟ مگر میشود عملی حلالتر از شیر مادر باشد، اما مورد شکایت قرار گیرد؟ برای فهم این نکته باید عالم بود! برای عالم شدن به این "علم لابد لَدّنی" به یکی از کتب حضرتِ خمینی(ل) بنام #تحریرالوسیله و فتاوای سایر علماء خودخوانده به تخصصِ علمی مجازی، و یا تائید شده این تفقه (فهم احکام شرعی احیانا مربوط به مناسبات حقوقی 1400 سال پیش که بیشتر مدعیان به آن علم ندارند) مراجعه میکنیم:
آقای خمینی (نقل به مضمون) چنین ایمان دارد: تفخیذ یعنی بازی جنسی و کامجویی به شیوهی لاپایی با دختر نوزاد از سوی شوهرش! (جل المخلوق)
یعنی حضرتِ طوسی به دلیل این عمل حلالتر از شیر مادر، مورد اتهام قرار گرفته است!
نکنید آقا جان! با آبروی مردم بازی نکنید! عقوبت ندارد!... دارد؟!
والسلام! الاحقر: دیوانه"
...
دیوانه است نگارندهی متن بالا! نمیگذارد به کسب و کار دل و قلوهمان بپردازیم!
آقا جان! دیوانهها تهمت میزنند به همسرِ خواهرزادهی همسرِ پسرخالهی شما! آیا به معمار کبیر و عزیز جان و رهبر و مقتدایِ سیدنا خاتمی و موسوی یا مولایشان، تهمت میزنند؟! به داد مردم برس یا سیدنا! این روزها ایمان بیبنیاد و پفکی و موروثی این قوم بتپرست، با دو کلمه بر باد میرود! تو گویی اسرائیل برای معمار کبیر تحریرالوسیله را نوشته است! آیا راست است این خزعبلات نفوذیهایِ دشمن در میانِ علماء خودخوانده؟ ما را به شیوهی غیرامنیتی روشن کنید یا مولا!
ای سه متر پارچهی علماءِ اَعلام خودسر! شما پاسخ دهید! چرا چون خدایان مرده و بیخاصیت و کر و کورتان، لال مردهاید، اینک؟ و بر عوامی مرده، هم خر سواری میکنید و هم بابتش پول هم میگیرید؟!
بی آنکه به روی مبارک بیاورید که چرا پیامبرتان برای مأموریتش پول نمیگرفت و اجرش با خدای زنده بود؟!
شاید چون خدای شما مرده است!...نه؟!
کیست که ما را از این دام بلا برهاند و ما را یاری کند؟ بدون تشکیلاتِ پاسخگوی مردم مستقل از قدرتِ زورگیریِ عقیدتی، براستی به چه کسی میتوان با یک نگاه اعتماد کرد و حقیقت را از او شنود؟ پس در فقدان چنین قانونی، همچنان باید به عبرت تاریخی قضاوت نکنیم و مهار حیات سبز را به لجنِ بنفش نسپریم و هذیانات دیوانهها را به بادِ تاریخی بسپاریم!
افسوس که دستمان به حضرتِ حافظ نمیرسد تا رمز و راز هر نگاه را به بصیرتی دریابیم! هر چند بهصورت مستند و محکمهپسند، گفتن نتوانیم!... که حتی اگر همواره این نهی تاریخی به سلطه و#زورگیری_عقیدتی را آری خواندی، اما همان آریِ دیروزی از "غبن" بود و اینک "نه" پاسخِ صریحِ امروزم است!
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان؟... که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان!
خیام ابراهیمی
10 بهمن 1396
حال اِی مردهیِ بیواکنش! که بهیمن روحِ متجاوز در بطنت، حتی از خواندن حقیقت هم میترسی و چون موش از کناره جیم میشوی تا گربه شاخت نزند! پس اگر بیواکنش رد شدی، همان به که بمیری و خود را سزاوارِ تفخیذ با نوزادت بدانی! سنگ شدهای، مثل بُتی که آینه از دیدنش ترک برمیدارد!
آقاجان شما به ما بگو که این جنایت کار نفوذیهای اسرائیل در #تحریرالوسیله خمینی است!
اصلاحطلبانِ مُرده، پاسخ دهند و موضع بگیرند!
(مخاطبِ این نوشته، اصلاحطلبانِ زنده نیستند، به غیرت و ناموس!)
سنگ شدهای، مثل یک بت که اگر باور موروثیاش به جهل، ترک بردارد، ویران است!... تندیسِ یک عنتر شدهای و خود بیخبری بینوا! بیدار شو احمق ویژهخوار و خودت را از این ذلت نجات بده!
اگر یک ذره وجدان داری، یک نخود فکر کن!
این بافته که تفخیذ ( #پدوفیلی_با_مجوز_پدر) حکمی دیروزی است، مشکلی از بیچارگی امروز تو را حل نمیکند! که نمیدانی فردا با تو چه میتوانند بکنند که تو همواره ناگزیر به وادادن و تسلیمِ موروثی در یک#سیستم_مافیایی_مقدس_نما شوی، که عقوبتِ خروج از آن یا مرگ است و یا مثله شدن! وقتی هستی و نیستی تو گروگانِ قدرتِ یک بتِ غیرپاسخگو باشد، براستی تو چیستی جز ابزاری در دست دیگری برای اهداف نامعین؟! بازیچهای که به قبیلهای احمق و مقلد و بتپرست و کاسب دلبسته و جاهلانه آن را #ایماننامیده است! چون خدای نزدیکتر از رگ گردن را در ندای وجدان و فطرت حنیفات زنده نیافتهای و صدای این زنده را نمیشنوی و همینجوری موروثی به شریکانِ خودسرش دل سپردهای! خوب است که طرف آدرس را هم داده و تو باور نمیکنی و با اقتداء به لبخند و دروغهای مفتِ کاسبانی که فقط چند متر پارچه به خود پیچیده و دستاری گرد مغزی مزوّر بسته، دل بستهای و دلت نمیآید به غبن و فریب خودت اقرار کنی که اگر در دامن ابوبکر بغدادی زاده شده بودی یا پوتین و یا ترامپ، زیاد برایت فرق نمیکرد... چون کجا مسخی چون تو میتواند، خودش بفهمد؟! به همین دلیل به چیزی که نمیفهمی جان و تن و وطن و هموطن فروختهای و پذیرفتهای که شأن و منزلتاَت شبیه یک میمون باشد؛ نه انسانی اهل معرفت! تئوریزه کردن بت معرفت نیست! آنقدر در جمود موروثی مسخ شدهای که نمیتوانی و نمیخواهی باور کنی اگر دخترِ نوزادت به حکم مالکیت پدر، به جایِ امانتداری و محافظت اراده تا بلوغ و اختیار، به همسری ملاعمر هشتادساله درآید و دیوانه نشوی، لابد یا اساسا دیوانهای و یا مسخ شیطانی و خود بیخبری! بیخبری نسبت به بیواکنشی مفعولانهی حیواناتِ انساننما و مسخ که هنوز به حیواناتی در عبایِ سیاه و قهوهای و شکلاتی دل بستهاند و از این بازی هوسآلودِ دلبرانه لذت میبرند! با من از واقعگرایی موش و گربه نگو! که ناسلامتی تو انسانی! لااقل میتوانی در لانهی امنِ خود لال بمیری، اما به توهم و هوایِ جاه و حشمتِ حقِ برترِ #ژن_مرغوب، مجیزِ این خوکِ شهوتِ زهد و زیلوی ریا را در پوستینِ گربهیِ وحشی نگویی!
.
روایتِ سنگ و آینه:
شمایان سنگ شدهاید و به جهلالعارفین بیخبرید! درد ندارید چون عادت کردهاید به تََکرار تعاملِ تجاوز در هر دو نقش.
یکهو به رویِ مبارکِ آراستهات نیاوری، بیشرف حسنِ امنیتی که ککاَت از یخزدن کودکان زیر چادر خیس نمیگزد و بیدرد مدام لبخند دروغین بر لب داری و مدام زر مفت میزنی، تا در پوشش مصلحت و دروغ و عوامفریبی از این ستون تا ستون بعدی، ارباب کار خودش را بکند! چون سنگ شدهای!
بکهو به روی مبارک نیاوری که راضی شدی در مملکتی زلزلهزده، هر بار به دروغ و اشک تمساح ناله کنی و به زرِ مفت و غیرپاسخگو، تعابیری مدرن و عوامفریبانه مونتاژکنی به گفتگوی تمدنها و به چاهنمایی گم کنی منظور را که برای زلزلهی محتوم که به کرات در مذمتش رجز خواندهای و به وقت حادثه نوحه فروختهای، باید در نوبت خودت و از پیش کانکس و مکانیسم واکنش سریع نجاتبخشی تدارک میدیدی و ندیدی باز در بصیرتش نیستی! نه اینکه پول ملت را بیاجازهی صاحبان حق مسلم، برای ساخت کارخانه اسلحه و صدور انقلابی توخالی درهزار خرابآباد هزینه کنی و در دوران تصدیاَت خبر را از ملت پنهان نگاه داری تا تحریمی دگر... ای ممّدِ جاهل و بزدل و آدمفروش! لابد #خطرناکه_حسن!
میدانی با تمام بیزاری از خشونت کلامی چرا اینقدر وقیح سخن میگویم؟ چون تو با جان و ناموس و اختیار کودکان و انسانها بازی کردهای و همچنان به آن مفتخری و درکی از دردِ پدران و مادرانی که فرزندانشان یا در سرما و جلوی چشمشان یخ زده و یا قربانی هوسهای دلالانِ صاحبِ برَندِ اعتبارِ تقدس شدهاند نداری و بر اعتبارشان میافزایی تا به غروری کور توبه و جبرانِمافات نکنی و نیز اقرار نکنی که ممکن است خودت هم غلط اضافه کرده باشی! جبران مافات خرج دارد و تو معنای #امنیت را خوب میفهمی!
باز هم برای زلزله بعدی #کانکس تهیه نکن! چون تو در رفاه و امنیت کاخاَت در دروغی موروثی سنگ شدهای و هیچ حس و دردی نسبت به لت و پار شدن کودکانی نداری که باید یک عمر این خاطرات تلخ تجاوز و به بی پناهی و اعتماد پدرانِ صغیر و حقیرِ زورگیری شده را با خود حمل کنند!
خاک بر سر تویِ #اصلاحطلب_مرده و بتپرست و مزدور و ویژهخوار و حرامخواری که از بس به دروغ خود را مؤمن نامیدهای و به قانونِ زورگیری عقیده و معرفت و باوری زنده نداری، با ایمانِ مردهیِ موروثیِ آبائنا به کاسبیِ خود از جیب جهل مردم مشغولی و با حذف مردمِ کافر به خود، به توهماتِ خود میدان میدهی و از حق شریک خاک وطن آنقدر حرام خوردهای و به تجاوز به عقل و اراده و اختیار و حریم خود و غیرخود تن دادهای که به مرور زمان، حالا دیگر از هر تجاوزی دردَت نمیگیرد! چون قانون قجری با قانون خشنِ عصرحجریِ رؤسایِ قبایل بدوی برای کنترل راهزنان بیابانگردِ حشری، برایت فرقی نمیکند! عقل و درایت و بصیرت، چه به تو در جهان مدنی؟! که کوردلانه به جای اقرار و توبه از جهل گذشته، هنوز احمقانه دنبال صنعت و توجیهی که بتِ وجودت به قیمت پاره پاره شدن دیگری که غیرخودی و دشمنش میخوانی نشکند؟! تا آهسته و بیصدا عین موش از کنار حقیقت رد شوی... تا دنیای دروغینات بر بساط امنیت پفکیاَت که با زلزلهی چند حرفِ بادهوایی ویران میشود، فرو نریزد! گفتگوی تمدنها؟!... با چنین شمشیر زهرآلودی، زهی خیال باطل! با این همه ورّاجی میان مونتاژ کلماتِ مفت، آیا هیچ تعقل کردهای که دنبالهرویِ پرچمدارانی هستی که سروَرشان #بچهبازی مشروع است؟! براستی که تو دیوانه شدهای از حرامخواری از حق ملت کافر به خودت و به حکم قانون دیوانهگان، با دو سوت و صلواتِ مسجد ضراری، بردگان را به زنجیر جهل دنبال خود میکشانی!... تا کجا؟!
اما اگر توانستی همچنان از بی حسیِ پیرکفتارِ بالای ابرهای منقلب و بازیگری دیوانه و جاه طلب و کینورز و نفس پرست، در بازی با اختیارِ شیرخوارهای بگذری و کماکان به رویِ مبارک نیاوری؛ در حیوان بودنِ خود شک نکن! شرمسارم از هموطنی با تو! حتی به ذهن کور و قلب کرت هم خطور نمیکند که آن گورخواب دریده شاید امام زمانت باشد! چون این شیطان است که میداند که باید کدام عبا را بپوشد! و تو به لقلقهی فک و ذهن و قلب و پندار و گفتار و رفتار، غافلی که "...و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" تنها یک صاحب دارد!
#باید_خون_گریست به حال بتپرستی که به بازیگران و کاهنانِ مکاری اعتماد میکند که بازی جنسی با اختیار و ارادهیِ طفل شیرخواره را مقدس و مجاز میداند!
.
اما عملِ #تفخیذ یا #پدوفیلی_شرعی_مشرکین ، در اتهامات حضرت سعید طوسی چه میکند؟
اگر به سه سند پیوستِ این نوشته توجه کنیم موضوع دستگیرمان میشود که حکایت چیست!
1) البته اتهام بدون سند زدن، محکمه پسند نیست! هر چند قانون به آن در محاکم حقوقی رسیدگی میکند! و اگر شاکی نتواند در حین انجام جرم به اندازهی لازم و کافی سند مثبته به دادگاه ارائه دهد، هر چند حیات امن و زندگی واقعیاش لت و پار شده باشد اما نمیتواند به علتِ گنگِ مغبون و اغفال شدن، با آبروی متعرض و متجاوز و یا فرد متشاکی بازی کند! بازی به هر شکلش قواعد و ابزاری معین دارد!
مثلا اگر شما بگوئید در رأی #آری به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسیاش مغبون شدهاید و نفهمیده اید به چه رأی دادهاید، و حالا میخواهید رأی خود را پس بگیرید و بگوئید: #نه! مثلا باید سندی مثبته رو کنید! وگرنه تا ابد در بندید!
2) بر این اساس، قاری قرآن کریم آقای سعید طوسی از اتهامات وارده به دلیل مستند نبودن مدعا، تبرئه شد! یعنی فرد مفعول(مغبون) به اندازهی لازم و کافی سند مثبته به دادگاه ارادئه نداده است! اما یک نکته در انتهای حکم تبرئه ی نامبرده (در انتهای سه خط پایانی حکم) قابل توجه است:
شکایت یکی از شُکّات نسبت به عمل حلال "تفخیذ"!
خب، براستی عمل #تفخیذ که شرعا عملی حلال است چه میتواند باشد که مورد شکایت قرار گرفته است؟ مگر میشود عملی حلالتر از شیر مادر باشد، اما مورد شکایت قرار گیرد؟ برای فهم این نکته باید عالم بود! برای عالم شدن به این "علم لابد لَدّنی" به یکی از کتب حضرتِ خمینی(ل) بنام #تحریرالوسیله و فتاوای سایر علماء خودخوانده به تخصصِ علمی مجازی، و یا تائید شده این تفقه (فهم احکام شرعی احیانا مربوط به مناسبات حقوقی 1400 سال پیش که بیشتر مدعیان به آن علم ندارند) مراجعه میکنیم:
آقای خمینی (نقل به مضمون) چنین ایمان دارد: تفخیذ یعنی بازی جنسی و کامجویی به شیوهی لاپایی با دختر نوزاد از سوی شوهرش! (جل المخلوق)
یعنی حضرتِ طوسی به دلیل این عمل حلالتر از شیر مادر، مورد اتهام قرار گرفته است!
نکنید آقا جان! با آبروی مردم بازی نکنید! عقوبت ندارد!... دارد؟!
والسلام! الاحقر: دیوانه"
...
دیوانه است نگارندهی متن بالا! نمیگذارد به کسب و کار دل و قلوهمان بپردازیم!
آقا جان! دیوانهها تهمت میزنند به همسرِ خواهرزادهی همسرِ پسرخالهی شما! آیا به معمار کبیر و عزیز جان و رهبر و مقتدایِ سیدنا خاتمی و موسوی یا مولایشان، تهمت میزنند؟! به داد مردم برس یا سیدنا! این روزها ایمان بیبنیاد و پفکی و موروثی این قوم بتپرست، با دو کلمه بر باد میرود! تو گویی اسرائیل برای معمار کبیر تحریرالوسیله را نوشته است! آیا راست است این خزعبلات نفوذیهایِ دشمن در میانِ علماء خودخوانده؟ ما را به شیوهی غیرامنیتی روشن کنید یا مولا!
ای سه متر پارچهی علماءِ اَعلام خودسر! شما پاسخ دهید! چرا چون خدایان مرده و بیخاصیت و کر و کورتان، لال مردهاید، اینک؟ و بر عوامی مرده، هم خر سواری میکنید و هم بابتش پول هم میگیرید؟!
بی آنکه به روی مبارک بیاورید که چرا پیامبرتان برای مأموریتش پول نمیگرفت و اجرش با خدای زنده بود؟!
شاید چون خدای شما مرده است!...نه؟!
کیست که ما را از این دام بلا برهاند و ما را یاری کند؟ بدون تشکیلاتِ پاسخگوی مردم مستقل از قدرتِ زورگیریِ عقیدتی، براستی به چه کسی میتوان با یک نگاه اعتماد کرد و حقیقت را از او شنود؟ پس در فقدان چنین قانونی، همچنان باید به عبرت تاریخی قضاوت نکنیم و مهار حیات سبز را به لجنِ بنفش نسپریم و هذیانات دیوانهها را به بادِ تاریخی بسپاریم!
افسوس که دستمان به حضرتِ حافظ نمیرسد تا رمز و راز هر نگاه را به بصیرتی دریابیم! هر چند بهصورت مستند و محکمهپسند، گفتن نتوانیم!... که حتی اگر همواره این نهی تاریخی به سلطه و#زورگیری_عقیدتی را آری خواندی، اما همان آریِ دیروزی از "غبن" بود و اینک "نه" پاسخِ صریحِ امروزم است!
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان؟... که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان!
خیام ابراهیمی
10 بهمن 1396
No comments:
Post a Comment