یا همه، یا
هیچکس!
وقتی "من"، خفتشده در سوءتفاهمِ یک قانونم؛ عملا قربانیِ هر حرکتِ صاحب قدرت مطلقه در سیاستهای کلی قانونیِ یک سرنوشت و یک مقصد نامعلوم با شریکانِ زورگیرِ ملعونم.
و به این سیاق است که ویرانم... شاهد اما: ایرانم!
این یعنی چنین قانونی، تمام هستی و داراییِ مرا بیدست و پا و لال و ساکت و مرده در مسلخِ جنگ با دنیا میخواهد! مردهای که تنها به کار مردهخواران دنیایِ قانونی میآید! اما من زندهام و اگر نخواهم خورده شوم، نباید سوار تنها قطار این قانون در تنها ایستگاه شهر به سمت مسلخ شوم! پس ناگزیرم دست و پا و ارادهام را آنقدر در بند زبان بینوا نگاه دارم، تا این قطار بیمسافر بیاعتبار شود ...قربانگاه از رونق و کسب و کار بیفتد و قطار ورشکست شود! مگر این قطار را به مناقصه یا مزایدهی یک رفراندوم بگذارند، تا مگر زبان و دست و پایم به کار افتد و به اعتبار زبانی مشترک کاروبار ملتی به مقصد خودش سامان گیرد!
فهم "زبان مشترک حقوقی" و ادبیات مربوطه، بر اساس حداقل منافع ملی، با اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه بر حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه (که بدون اولی دومی ناممکن خواهد بود) در راستای احقاق همزیستی مسالمتآمیز و #همافزایی ملی، برای زنده بودنم مثل نور و آب و هوا و خاک ضروری است. بیدریغ...فراگیر و حیاتبخش....مثل مهر...ما نیازمند مهرورزی قانونی هستیم. این نیاز من است!
هم افزایی یعنی حیات و بالندگی تو وابسته به حیات و بالندگی من و همه باشد!
با چنین زبانِ مشترکی بیشترین قدرت ناشی از وحدت ملت با ملت و اراده ملی مقدور خواهد بود! قدرتی که قوی ترین قدرت مجاب کنندهی جهان برای صلح و امنیت خواهد بود!
برای درک چنین زبانی نیازمند یک سکوت مدت دار در میدان عملیم. از اعتصاب تا تحریم برای خریدن اعتبار ملی با عدم بیعت با قوانین ارباب و رعیتی، با اعلام خواستهی مشترک حضور همه در قوای سه گانه.
وقتی با توزیع نابرابر قدرت در قانون و تقسیم ملت واحد به مؤمن و کافر به قدرت، با خودی و غیرخودی کردن یک خانه ی مشترک، با قانون فتنه و تفرقه و دوقطبی و دوگانه، بیمار سوء تفاهم و تشویش اذهانم و در هر حرکتی خفت در خرابه و زخم و ترس و انحراف و سکوت گورستانی و وهم میشوم ...!
تنها در خودداری مدتدار از آلوده شدن به کشتی با خوکهای مصلحت و به دلیل مشارکت همگان است، که معرفت در کالبد عمومی رسوب میکند و روح وحدت و شکل گیری نطفهای در زهدان اراده ملی منتهی به زایش قدرتی مشترک میشود!
با قانونِ بردگیِ ساختاری، بیعت نمیکنم! تا قانونا جای کارفرما و پیمانکار در قانون تغییر کند!
کارفرما منم! حکومت پیمانکار من! (نه برعکس!)
در تمام صحنه ها در سکوت ماندن و خواندن:
در قانون سهقوای منفک (نه متمرکز)
یا "همه" شریک در این سفرهی مشترک در خاکِ مشترکیم... یا هیچکس!
خیام ابراهیمی
7 بهمن 1396
وقتی "من"، خفتشده در سوءتفاهمِ یک قانونم؛ عملا قربانیِ هر حرکتِ صاحب قدرت مطلقه در سیاستهای کلی قانونیِ یک سرنوشت و یک مقصد نامعلوم با شریکانِ زورگیرِ ملعونم.
و به این سیاق است که ویرانم... شاهد اما: ایرانم!
این یعنی چنین قانونی، تمام هستی و داراییِ مرا بیدست و پا و لال و ساکت و مرده در مسلخِ جنگ با دنیا میخواهد! مردهای که تنها به کار مردهخواران دنیایِ قانونی میآید! اما من زندهام و اگر نخواهم خورده شوم، نباید سوار تنها قطار این قانون در تنها ایستگاه شهر به سمت مسلخ شوم! پس ناگزیرم دست و پا و ارادهام را آنقدر در بند زبان بینوا نگاه دارم، تا این قطار بیمسافر بیاعتبار شود ...قربانگاه از رونق و کسب و کار بیفتد و قطار ورشکست شود! مگر این قطار را به مناقصه یا مزایدهی یک رفراندوم بگذارند، تا مگر زبان و دست و پایم به کار افتد و به اعتبار زبانی مشترک کاروبار ملتی به مقصد خودش سامان گیرد!
فهم "زبان مشترک حقوقی" و ادبیات مربوطه، بر اساس حداقل منافع ملی، با اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه بر حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه (که بدون اولی دومی ناممکن خواهد بود) در راستای احقاق همزیستی مسالمتآمیز و #همافزایی ملی، برای زنده بودنم مثل نور و آب و هوا و خاک ضروری است. بیدریغ...فراگیر و حیاتبخش....مثل مهر...ما نیازمند مهرورزی قانونی هستیم. این نیاز من است!
هم افزایی یعنی حیات و بالندگی تو وابسته به حیات و بالندگی من و همه باشد!
با چنین زبانِ مشترکی بیشترین قدرت ناشی از وحدت ملت با ملت و اراده ملی مقدور خواهد بود! قدرتی که قوی ترین قدرت مجاب کنندهی جهان برای صلح و امنیت خواهد بود!
برای درک چنین زبانی نیازمند یک سکوت مدت دار در میدان عملیم. از اعتصاب تا تحریم برای خریدن اعتبار ملی با عدم بیعت با قوانین ارباب و رعیتی، با اعلام خواستهی مشترک حضور همه در قوای سه گانه.
وقتی با توزیع نابرابر قدرت در قانون و تقسیم ملت واحد به مؤمن و کافر به قدرت، با خودی و غیرخودی کردن یک خانه ی مشترک، با قانون فتنه و تفرقه و دوقطبی و دوگانه، بیمار سوء تفاهم و تشویش اذهانم و در هر حرکتی خفت در خرابه و زخم و ترس و انحراف و سکوت گورستانی و وهم میشوم ...!
تنها در خودداری مدتدار از آلوده شدن به کشتی با خوکهای مصلحت و به دلیل مشارکت همگان است، که معرفت در کالبد عمومی رسوب میکند و روح وحدت و شکل گیری نطفهای در زهدان اراده ملی منتهی به زایش قدرتی مشترک میشود!
با قانونِ بردگیِ ساختاری، بیعت نمیکنم! تا قانونا جای کارفرما و پیمانکار در قانون تغییر کند!
کارفرما منم! حکومت پیمانکار من! (نه برعکس!)
در تمام صحنه ها در سکوت ماندن و خواندن:
در قانون سهقوای منفک (نه متمرکز)
یا "همه" شریک در این سفرهی مشترک در خاکِ مشترکیم... یا هیچکس!
خیام ابراهیمی
7 بهمن 1396
No comments:
Post a Comment