Friday, March 11, 2016

نوروز، و خودکشیِ دستِ‌جمعی


نوروز، و خودکشیِ دستِ‌جمعی 
و خون‌بهایِ خودکشیِ همزمانِ سه خواهرِ نا اُمید در نظام آباد*
================
خبر هولناک است: توافقِ سه خواهر برایِ خودکشی و فرجامی در آستانه ی روز زن (در هشتم مارس) و در پسابرجام، پیش از عید نوروز!
این نوشته در جستجویِ موجی مثبت است، برای شادیهایِ راستین!
دیوانه‌یِ غارت‌شده و مغبونی که دریدن نمی‌دانست، دیشب دریده شد و عریضه‌ای نوشت:
با درود به دزدانِ صادق و ننگ بر دورویانِ دودوزه باز و رفیقان دزد و شریکان قافله!
دیگر خود را نمی‌کُشم، و نمی‌کِشم چون جنازه‌ای در پیِ نواله‌یِ رفاه از دستِ ارباب! که دیوانه، دریوزه‌یِ اموالِ مسروقه‌یِ خود نیست! که ارباب مَنَم و "ارباب" رعیتِ من! خانه خانه‌یِ من است، نه ارباب.
تـقـدیــر نیست که کسی بخندد و کسی بِگریَد، مُــــــــدام!
که قـــــرار و آرامِ این مِلکِ مشترک، در برابری و سعادتِ عمومی است!
پروازِ "لندن-تهران-واشنگتن" آزاد شد!
حالا، تهران از خراب‌آباد تا نظام‌آباد و دارآباد یک‌جا می‌درخشد، هرشب از بالایِ آسمان مسکو همچو زیبارویی گران! انگار ستاره‌ها در قیرِ شبِ زمین میخ شده‌باشند رویِ صلیبِ خیابانِ انقلاب و پهلوی! تهران، شهری میانِ اَمواجِ بادهایِ موسمی از چپ و راست، گــــــاه با جبهه‌ها‌یِ راکدِ جوّ زدگی، با اعتیاد به هوایی آلوده، که اصولا معتدل است و روی خطِ هراسِ زلزله آرام لمیده، و گــــــــــاه با لرزشی خفیف، ژله‌ای سبز بالا می‌آورند کاسب‌های واقع‌بین و عاقلش، و این استفراغِ مزمن چون سیلی جاری می‌شود، از مسیلِ دربند، تا جوی‌هایِ پُر لجنِ راه‌آهن و مُفت‌آباد...جاری نمی‌شوم! تهران، با بویِ کله‌پاچه و حلیمِ بوقلمون و پلِ‌سیدخندان از شرق تا غرب، و دودِ کبابِ قناری و پلِ‌چوبی از جنوبِ صیاد تا شمالِ مجلسِ صید و شکارگاهِ اعتماد. تهران، کوه‌پایه‌ا‌ی در کویرِ فرصت‌ها و انتخابِ تن‌پوش‌هایِ رنگ رنگ، که با خوابِ نئون‌ها بی‌رنگ می‌شوند هر شب! فرصتِ عروجِ فُرادا از برج‌ها، انتخابِ خودکشی‌هایِ دستِ‌جمعیِ وحدت‌بخش. تهران، شاهدِ نَفَس‌هایِ آخر و همزمانِ سه خواهرِ مُرده، مشهدِ نَفَس‌هایِ تازه و توأمانِ سه برادرِ هم‌پیمانِ مرگِ اختیار و اراده..."بازگشتِ همه به سویِ قادر مطلق است حالا"، مثلِ بازگشتِ زمان به زمینِ زمستان و سه فصلِ دربندِ سال، مثل عید و بهــــار، عیــــــــد و اِعاده به حالِ خوشِ زنده‌هایِ مرده‌خوار، حَوّل حالِنا اِلا اَحسنِ الحال... مُرده‌هایِ بدحالِ نیالــــوده به قانونِ شیرینِ بردگی و اساسا شوره زار، با ساندویچِ شادیِ گنگ و غمِ تحقیر یکی در میان و میانِ سلام‌هایِ مجازی و خریدِ سبزه‌یِ عید از سبزه‌فروشِ علیل و بیمار... گویا دیگر حوصله‌‍‌ای برایِ قدکشیدنِ سبزه‌ها، زیرِ پارچه‌ها‌یِ نم‌دارِ رویِ جوانه‌یِ گندم‌ها نیست! حالا زیــــرِ پارچه‌هایِ سپیدِ تسلیم به تقدیرِ غدّار، جنازه خفته است! بویِ خوشِ مرده‌ها خوابِ خوشِ خون‌آشام را پرانده به شب زنده داری و در نزولِ بارقه هایِ طلوع فجر، حماسه‌یِ امیــــد به دریدن را احیاء کرده، که حالا حتی در کشفِ لنگه‌کفشِ پاره‌ در بیابانِ اعتمادِ محال، لذتی و سوری است عمومی! در چرخه‌یِ باطلِ فصل‌هایِ غریزه‌یِ زورگیری معرفت، بهار بهتر از زمستان و دو فصلِ مچاله در چنبره‌یِ ســـــال نیست! این امواجِ نشئه‌گیِ امید، در هُرمِ رقصانِ سرابی در کویــرِ سوخته، جز شوقی در رگِ غریزه‌یِ گرگ‌ها و کفتارها بر جنازه‌هایِ خیالِ امیدواران نیست! وقتی هجمه‌یِ بهارِ طبیعتِ سلطه، آتشِ زمستانی را به رقصِ تن‌نازِ پائیز فـــــوت می‌کند در خاکسترِ تابستانِ تقدیـــر، شاخه‌هایِ سیاه‌سوخته از جیــــــغِ برگ‌ها به چشمانت فرو می‌روند، و تو می‌مانی و دعوایِ شاعرانِ گرسنه بر سر معنایِ نقطه و خط...کودکانِ یتیمِ یغما‌شده در خوابهایِ وحشتِ تو از بختکِ خیال، امیدبازی می‌کنند، و در شوقِ رقصانِ سکه‌هایِ دو رو، در دینِ تو غرقه می‌شوند، و نجات‌غریق‌ها در جویهایِ باریکِ شعر غواصی میکنند...در صِدقِ زوالِ من در خنده‌هایِ ظریفی که در تدبیرِ جیره‌ی رعیت است از بادکنکِ ارباب، انفجاری است از درون...توفان خواهد شد، در نطفه‌یِ دزدانِ اعتماد، روزی همین روزها، تو به دروغ و تقیه معتادی و به بازیِ دوسرباختِ فریب و اعتمادی کور مادرزاد، اِی آقایِ همیشه سرسبزِ خندان، حافظه ی تاریخی ات را زیر بنیاد کدام باران وانهاده ای مگر؟ من بازی می‌کنم با واژه‌ها در صدقِ دروغِ رؤیایِ کاذبه‌یِ تو، عیدِ پارسال شادباشَت بویِ تریاک می‌داد، همچو سالهای دور... بسیجِ گرین‌کارت هنوز هــــار است در دریدنِ تابعیت به کتمان، در چشمِ سگ‌هایِ مرده‌خوارِ گریزان از بالایِ دیوارِ زندان، پناه می‌برند از شَرّ ابلیس به شیطان، نشسته‌ام و نَفَس‌هایِ معکوس را رَج می‌زنم به تسبیحِ یارانِ داورِ میدان، زیر سایه‌یِ عیدهایِ سترونِ انفجارِ بغض، رویشی نیست جز حسرت و خشم! خـشم میوه‌یِ تلخی است از درخت زقومِ پارانوئیدیِ بالایِ ایوان، مالیخولیایِ تو حلوایِ شیرین را ترش کرده در سرکه‌یِ فرصتی که شراب نمی‌شود،
... جاری نمی‌شوم در بهارِ غربتِ غریب،... می‌ترشد شیرین در هوایِ انتظارِ شب‌هایِ جمعه‌یِ فریب، شیرین که شیرینی خریده حالا برای چند شیرینِ دیگر تا دروازه دول‌آب‌هایِ اِمارات و دوبی، به شیرینیِ کــــامِ دلارهایِ عمارتِ دولتِ موازیِ غیرپاسخگویِ گمنامانِ نفوذی در خلیجِ همیشه ماه، پرواز میکند در صدورِ امنیتِ میلیِ صاحبانِ ماهان و از ما بهترانِ روزگار... واجب قربة الی پارانوئید!... امیدوارم! امیدوار به نَفَس‌هایِ کش‌داری که از حوصله‌یِ تو بیرون است. تریاک بود!... نشسته‌ام پشتِ مانیتور و دردِ نقرسِ سکه‌هایِ تو را آه می‌کشم به خیالِ دو پولِ سیاه، قرض می‌کنم از علی و قرض می‌دهم به حسن، قرض می‌کنم از حسین و قرض می‌دهم به علی و به گورکن‌هایِ امیدباز، و دوره می‌کنم هدایت را صادقانه، در جدالِ رجاله‌هایی که معنای بهار و حلول سال و نوروز را خــــوب می‌فهمند! چنگ می‌زنی میانِ نفرت از نفس‌هایِ بریده در خلوتِ هر "من" که می‌گریزم حالا، دلم تَنگِ ماهیِ تُنگِ مرده‌یِ پارسال است هنوز و خوش نیست از بهار پیشِ روی! دست‌فروش‌ها خیالِ زنده‌یِ ماهی‌هایِ مرده‌یِ فردا را می‌فروشند به مُردگانِ امروزِ شهروندی، وقتی آجیلِ عید بی‌معنا می‌شود در کامِ سگ‌هایِ گیج کوچه که از بیکاری در صفِ التماسِ نانِ شیرینِ آغشته به زعفرانِ خونین‌ خواهر میفروشند به مردی که همسر میفروشد به مُحَللِ محل، که مشاوره میدهد به عملِ زهدان تا سترونی، تا هر نیم ساعت خطبه بخواند به قیمت معلوم و اجرت معلوم... سگ‌هایی که با نگاهِ گیجشان بادام‌های تلخ را از چشمِ هم می‌کَنَند، پسته‌های دربسته را از لبِ هم می‌بُرَند، تشنه ماهیِ تُنگ بلوری که باید بمیرد پیش از بهاری دیگر...سر در گریبانِ تنهایی! بین دو ولایتِ دروغ و زنده‌به‌گوری گیر، پای در کثافتِ سگهایِ ولگردی که از کولِ هم بالا میروند در خرابه‌هایِ پشتِ دیوارِ رهایی ...
جزوی از عاقلان نبودم که امیدوار باشم در ولایتِ سفلایِ علیای تو، با "اُمـیــد" بازی می‌کنم میانِ نفس‌هایِ کــــش دار! این همه سفره‌یِ هفت‌سینِ خالیِ پُر سُماق، چه می‌خواهد از جانِ خنده‌هایِ هرزه؟ راحت باش سید! آلوده شو! در دورِ سرسام آورِ چرخ و فلک، میانِ جیغِ سیاه سوخته‌یِ کودکان فردا، تو مسئول بودی سید! راحت باش و تنها بخند ای پرچمدارِ شکستهای تکراری! و چُرتکه بینداز و جمع کن چهلِ صدق را، با چهل و هشت دروغ که می‌توانست هشتاد و هشت امید باشد برابرِ نقضِ هشتاد و هشتی که کتمانِ اعتماد بود، گِردِ سفره‌یِ مشترکِ هفت سین... تا همه بخندند با هم... بی‌هم! سه خواهر تحریم کردند ظرافتِ حیات را و کثافتِ نظام آباد را...تحریم کردند دروغِ لبخندهایِ ملیح و ظریف را، در نظــــام آبــــاد! جاری نمی‌شوم در چرکآبه ی چرخانِ این دورِ محال... در این جریانِ منتهی به گردابی که فرو می‌برد تا قعر به جوی‌هایِ شهری نو در نظــــــامِ آبـــاد! شما ای همه لبخندهایِ ظریفِ فراموشی به عیدانه، همه مسئولید، در این دورِ باطل... در این قتل عامِ اُمید در کوچه‌هایِ بن‌بستِ نظام آباد! خراب آبادها پر از جنونِ دریدن است و دیوانه‌های دریده می‌دَرَند به‌قصاص و دلشادند و شب‌ها دیوانه‌ای که دریدن نمی‌داند در کوچه‌ها عوعو می‌کند و بیکسان را به چالشی "یک ریالی" فرامی‌خواند و شیر شدن با خط کشیدن رویِ رنگِ متالیکِ اتومبیل‌هایِ آخرین سیستمِ بیت‌الحال...‌! تا همه با هم بخندند ظریف، به ریشِ سپیدِ تهران و یک رداپوشِ روحانیِ نفوذی میانِ دیوانگان زیر پلِ سیدِ خندان که کاخَش در نظامِ آبـــــــاد حفظ است و کوخَش در نظام آباد نــااَمن، که سه خواهرِ نااُمید همزمان خودکشی کردند میانِ امیدهایِ خِفت‌شده‌یِ تنها نیمی از تهرانِ نــااُمید دستِ جمعی! بــــاز، بازگشتِ همه بسویِ قادر مطلق است و ما همه با هم خواهیم خندید از این پس در ناامنیِ امیدآباد و امنیتِ نااُمیدآباد، دستِ‌جمعی... حماقت است از سرِ ناپاکباختگی، یا شجاعت است از سر پاکباختگی؟ الله اعلم! درد اگر هست دردِ عمومی باشد! شادی اگر... 
عید بیداران و خفته‌ها، هشیاران و مست‌ها، مالباختگان و دزدها، زرنگها و تنبلها، شاعران و متشاعران، نقطه‌ها و خط‌ها، مبارک باد، در این بیت‌الحرامِ مشترک!
شادی برایِ همه! غم برایِ هیـــچ‌کس!
این ندایِ نیمی از دیوانگانِ تهران است!
حمامِ خونخواهی، عمومی است و نمره و خصوصی نیست!
درود بر آنان که صادقند در کلام و عمل، در باور به تقیه و مباهته و مکر و هیچ دانستنِ مردم! تکلیف دیوانگان با این غاصبان که دیانتشان عین سیاستشان است معلوم است!
ننگ بر آنان که منافقند در کلام و عمل، در باور به انتخابی ریاکارانه و التقاطی بینِ ملت و امت. تکلیف دیوانگان با این کاسبان دودوزه بازِ "رفیق دزد و شریک قافله" معلوم نیست!
با احترام:
دیوانه.
-------------------
نامه رسان:
خیام ابراهیمی
16 اسفند 1394


Friday, March 4, 2016

یک گام به پیش در خیال و دو گام به پس در واقعیت


امید یعنی: یک گام به پیش در خیال و دو گام به پس در واقعیت، تا نقطه صفر!
موج سوارانِ امنیتی در دو قطبیِ قانونِ اساسی، ملت را در راهِ اُمّتِ خویش گام‌به‌گام پـــودر خواهند کرد!
اعتماد(به فریب)، یا عدمِ اعتماد (به قانونِ ویرانگر)؟ مسئله این است!
تاکتیک و مهندسیِ مـــوج‌سازی، مـوج‌سواری و موج‌شکنی بر بسترِ دوقطبیِ قانون‌اساسی بین "ملت و امت" و "خودی و غیرخودی"، جز اتلافِ توانِ ملی به‌نفعِ استراتژی‌هایِ فراملیِ "قادرِ مطلق" و حکمِ‌حکومتی نتیجه‌ای ندارد! بر این بیفزائیم عقیم‌بودنِ قانونیِ مجلسین و قوایِ سه‌گانه‌یِ ملتزم در چنبره‌یِ قوایِ سه‌گانه‌یِ سایه‌گستر را در تعیینِ استراتژی‌هایِ صدورِ انقلاب و مدیریتِ قوایِ موازیِ حکومت، با یاریِ دولتی که بیشتر از تدارکاتچی نظام نیست، که جملگی با بقاء حکومتِ غیرمردمی پیوند خورده‌اند.
در جدول مختصاتِ دو بعدی و دو قطبیِ قانون اساسی، سیکل و منحنیِ حیات تمامیتخواهی روی نقاطِ "دولت و مجلس سازندگی"، دولت و مجلس اصلاحات، دولت و مجلس اصولگرا، و دولت و مجلس اعتدال، فراز و فرود خود را آنقدر طی میکند تا توهم بعد سوم (ملت) را از اذهان عمومی پاک کند! چرا که این بعد سوم، قانونی نیست و یک توهم است! مشکل همواره قانون است، نه افراد و دولتها!
واقعیت، امید به سرابِ اصلاحاتِ ناممکن و گام‌به‌گام نیست! این را نه مجلس ششم و خاتمی، بلکه قدرت فراملیِ نهادینه در قانونِ اساسی اثبات می‌کند!
واقعیت، عقیم بودنِ "اراده ملی" و "ملت" بصورتِ قانونی است! راه ملت از میدان و معرکه‌یِ قانونی و حکومتی شوهایِ مهندسی‌شده‌ و محدودِ انتخاباتی نمی‌گذرد! بازیِ ملت در میدانِ امنیتیِ قادرِمطلق و استادِ حقوقدان و رئیسِ شورایِ امنیتِ‌نظام با همکاریِ پرچمدار اصلاحات، حتی یک بازی بُرد بُرد نیست! و همواره در طیِ 37 سال گذشته نتیجه‌ای جز "باخت" در پی نداشته است! آن‌چه اینک بُرد احساس می‌شود، جز فرصتِ نفس‌گیری برایِ حملِ محموله‌یِ استعمار گام‌به‌گام تا نابودیِ کامل نیست! و این یعنی تداومِ رنجیره‌ایِ "باختی واقعی و بردی کاذب" تا عقوبتِ سوریه، لیبی و عراقی دیگر. یعنی تاکتیکِ زنجیره‌ای یک گام به پیش و دو گام به پس، با تاکتیک زنجیره‌ای موج‌سازی و موج‌سواری و موج‌شکنی بینِ سه بازیگرِ انحصاریِ اصلاح‌طلب و اصولگرا و اعتدالگرا در نمایش تمامیتخواهانه‌یِ کارگردان.
بر این مبنا ملت هیچگاه قادر نخواهد بود در سناریویِ کارگردان بازی خود را بکند! بلکه ملت قادر است تنها خارج از قواعدِ بازیِ قانونی، اراده ملی خود را به کرسی بنشاند! البته نه با خشونت، بلکه با تنها فرصتِ قانونی یعنی تحریمِ ملیِ این موج‌بازی‌هایِ امنیتی!
متاسفانه در انتخابات اخیر همچون تمام دوره های پیش، مدیران امنیتی توانستند با موج‌سازی و نمایشهایِ باورپذیرانه‌یِ جنبی توسط بازیگران ثابت، با تردستی و یا فریبِ خودی‌های دیروزی (از جمله آقای خاتمی و گنجی ها) در پوششِ کلید رمزِ "واقع‌بینی خیالی"، ملت را باز بفریبند!
واقعیت این است: ملت در دور باطل بازیهایِ قادر مطلق در "جیب امت یک نفر" هزینه خواهد شد! مگر اینکه خارج از قواعد بازی معرکه یِ قانون امنیتی بازی کند! چون همواره حفظ نظام از اوجب واجبات است و نظام قانونا ضد ملت و اراده ملی بنا شده است!
من به لبخند های ظریفِ دبیر شورای امنیت میلیِ حکومت، که صراحتا تثبیتِ قانونِ اساسیِ عقیمِ نظام غیرمردمی را سرلوحه‌یِ شعار خویش قرار داده است اعتماد نمی‌کنم!
کشتیِ ملت بین سه تاکتیک موج سازی و موج سواری و موج شکنی، قانونا و عملا شکسته است و نهایتا پودر خواهد شد!
خیام ابراهیمی
12 اسفند 1394

Wednesday, March 2, 2016

آتش زننــــد به‌خلقی که‌بــــا‌خود جفا کنند


آتش زننــــد به‌خلقی که‌بــــا‌خود جفا کنند!
========================
گفتند قـــرار بر این شد: که خرمن هوا کنند
بنشینم و بدوزم دو لَب، که‌جان مبتلا کننـد!
یک قــرن نشسته رعیت، به‌پایِ اربابِ عقل
آخر نشد میسرم، که‌خلقی به‌پـــــا کننــد!
ترساندی‌اَم همیشه، زِ لولویِ "سَرخرمَنی"
کـــآتش کشند هرآنکه دَم زَد، چه‌ها کنـند!
لولویِ "سَرخرمَنی" بهانه‌شد،اِی کدخـدا !
تا ناکســــــــان توافقی با نـاخــــــــدا کنند.
آاااای اِی مردگانِ امیـــد به‌تدبیرِ قتلِ خویش
ترسم بقـایِ شمایان، همه، بر فـنــــا کنند!
گفتی برون مَیا وُ قراری بگیر، هوا پَس است
اینجا قرار بر این باشدَت: که اُمّت ریــا کنند!
داستان، حکایتِ ارباب و رعیت‌است: نقلِ ما
داستــانِ ناخدایِ اربابِ عقلِ مــــــا کـنـنـد!
قانـــونِ بینِ‌مــا، گرچه از قطره تا شط است
بنیادِ حرفِ مـــا، دَر فصلِ نقطه تا خط است!
با این الف بِ‌یِ حیـات، وَحدت چه ابتر است
با بنده‌ای چو ما مُرده،وَحدت چه در بَر است؛
"لولویِ سَرخرمنی" بهانه بـــود، اِی "بیخدا"!
با "وهــــم"، همـــاره ملتی‌را دَر هـــوا کنند!
خیام ابراهیمی
11 اسفند 1394
-----------------------------------
پی نوشت:
اساتید گران‌مایه، لطفا از قصوراتِ اوزانِ عروضی درگذرند، که مقصود آن نیست و این نوشته فی البداهه و به‌ضرورت، به‌صورتِ ضربتی و دفعتی و انقلابی، صرفا برایِ دفاع هنگامِ حمله، قلمی شده‌است!

مهندسی زلزله! و بیعت با همون همیشگی

مهندسی زلزله! و بیعت با "همون همیشگی"!
=========================
آیا رمزِ باطل شدنِ "حداد عادل" همان رمزِ باطلِ تعدیل شده، اما همیشگیِ مهندسانِ زلزله‌یِ هشتادوهشتی برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است، نیست؟
منطقا، پس از رد صلاحیت های تحریک آمیز، چند سناریو با هزینه های کم و متوسط و زیاد روی میز باید بوده باشد! هر چند اصل بر پرداختن هزینه ی کمتر با بیشترین سود است، اما طبق حافظه ی تاریخی، تاکتیکِ "یکی در میان" بین "موج سواری" و "موج شکنی" و بالعکس، هنوز حرفِ اولِ بیعت را میزند :
1- اگر مردم با ناامیدی تحریم کنند و فهرست اصولگرایان یکه تاز باشد!
2- اگر به دلیل واکنش رهبران اصلاح طلب در دقیقه ی نود، بخشی از مردم با امیدی عقیم، مشارکت کنند!
مسلما ضرورتی ندارد مدیران و مجریانِ صف، تا اطلاع از بازخوردِ کیفیت و کمیتِ حضور مردم، از سناریوهای مهندسانِ اتاق فکر ومدیرانِ درجه یکِ ستادی مطلع باشند! بنابراین ناهماهنگیهایی که در عدم انطباق و ناهمخوانی رای فهرست امید در دو مجلس حاصل میشود، یکی از خطاهای ناخودآگاه ناشی از عدم هماهنگی بینِ مهندسان، مدیران و مجریان میتواند باشد!
از جمله ناهمخوانی در آراء فهرستیِ مجلس شورا و خبرگان در کرمان، تهران و یا چند شهر دیگر!
.
حداد عادل به عنوانِ نماد رهبری، که در آخرین آمار اولیه و نهاییِ شب انتخابات، بصورت غیرمنطقی در ردیف هفتم وسط اصلاح طلبان جا خوش کرده بود، در طی یک زلزله‌یِ مشکوک، و گویا در طی یک سانحه‌یِ نیمه‌شبی، ناگهان از ردیف هفتم به ردیف 31 و دقیقا 24 پله پائین‌تر سقوطِ آزاد کرد و حذف و پـــودر شد!
"عادل" شبانه باطل شد، بی آنکه هیــــچ اصلاح‌طلبِ امیدواری این پرسش را به روی خود بیاورد و مطرح کند که این چه سقوطِ معناداری بود، بی آنکه در مرتبه‌یِ هیچیک از کاندیداتورهایِ هم‌لیستی او و دیگران، تغییری ایجاد شود؟!
میانِ این شوق و شور عمومیِ رو کم‌کنانه‌یِ غیرملی، آیا هیچ منصفِ عدالتخواهِ اصلاح‌طلبی از خود پرسید: چرا باید در بستری بیعت کند که موسوی به عنوانِ "نقضِ غرضِ سلامت صندوقها" هنوز در حصر است و او خوشدلانه شادی می‌کند که با اراده ی مستقیم خود جهت حذف مثلث جیم، حالِ سایه‌یِ اعظمِ مهندسینِ عالم را گرفته است؟! غافل از اینکه حالِ او با این بیعتِ 60 درصدی تازه به جا آمده و احیاء‌ شده و حالا قوی‌تر از پیش ‌هزینه‌هایِ سرسام آورِ قوایِ موازی و هوانیروز جدیدالتاسیس و موازی با دولت و ارتش را بدونِ نیاز به مصوبه و بدونِ پرداختِ مالیات و الزام به پاسخگویی باز از جیبِ ملت می‌پردازد، و همچنان استراتژیهایِ صدور انقلاب را با قدرتی فرامجلسی تدوین و اجرایی کرده و ادامه میدهد! براستی با التزام به این سایه‌یِ اعتباربخش قرار است چه دستاوردِ جدیدی فراهم آید که پیش از این در خرداد 76 به دست نیامده بود؟ لبیک به دعوت دو دقیقه‌ای آن بزرگوارِ عزیز و دوست‌داشتنی و نجیبِ اصلاحات، که نخواست تدارکاتچیِ نظام باشد و حذف شد و اینک همان وظیفه را برای دبیر شورای امنیتِ میلی می‌خواهد چه دستاورد جدیدی در پی دارد که در تمام دورانِ سرکوبِ مطالبات ملی، همان دبیر امنیتی با خشونت تمام مسلط بر مهندسین بود و همچنان استادِ مسلمِ حقوقدانان و مهندسان اتاق‌هایِ فکرِ قادر مطلق است! اینکه برای سوزاندنِ دل یکی از شرکاء خوشحال باشی و با شریکِ دیگر که قانونا ملتزم به اولی است بیعت کنی (که به ضرورتِ حفظ نظام با هم جنگِ زرگری مصلحتگرایانه دارند) عینِ بیعت با اولی است که امیدواری تو را به قانون اساسی و نظام اثبات میکند! اعتمادی که 37 سال پاسخ نداده است!
بیعت با چنین سایه ای در مجالسی عقیم براستی قرار است چه هدیه ای را به ملت بدهد که در مجلس ششم و رئیس دولت اصلاح طلبش نداده بود؟
آیا بیعت با این سایه ی فراملی، میتواند مبارک باشد؟ و یا باید تا چهار سال دیگر منتظر بیعتی دیگر بود؟!
حتی بر اساس نتایج نامطمئنِ اعلام شده، تحریم 40 در صد ملت ایران (که 60 در صد تحریم مردم تهران را در بطن خود دارد) بعلاوه ی حدود 50 درصد آن شصت در صدِ اعلام شده در مشارکتی نابرابر = عدم مشروعیت قانون اساسی بر اساس اراده ملی، و نه حقوق شرعِ تمامیتخواهان که ملت را امت خویش می‌خواهد را اثبات می‌کند. آیا امید بستن به این قانون بد، شریک دزد و رفیق قافله شدن نیست؟ آلوده شدن نیست؟ بی‌آنکه ره آوردی جز بر باد رفتنِ بیشترِ منابع ملی در راه استراتژیهای ضد ملی، و بی‌ثباتی اقتصادی و فرهنگی و فقر بیشتر ملت و لاغر شدنِ روزافزونِ اراده ملی، داشته باشد!
من برایِ این ثباتِ معکوسِ "اراده ملی" هرگز نمی‌خندم و شاد نیستم!
چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟
بازیِ دوباره در میدانِ رقیب، با قواعد و داورهایِ ملتزم به او، جز باختنی دوباره ثمری ندارد!
این حُکمِ حافظه‌یِ تاریخی است: که "حکمِ حکومتی" فراتر از حکمِ "اراده ملی" است! بازی تنها در خارج از قواعدِ این میدان ثمربخش است! جایی مثلِ تحریم ملیِ انتخاباتِ قانونی، به عنوانِ تنها میدانِ اعلام و ثبت عدمِ مشروعیت ملیِ این قانون؛ نه در داخلِ دامِ آن! رمزِ پیروزی و شادی راستین این است، نه دلشاد بودن از تغییرِ نقشِ ملتزمین به این قانون!
خیام ابراهیمی
9 اسفند 94

نفیِ ایالتِ "مثلث جیم" برای ثبتِ ولایتِ "مثلث خ"

نتایج اولیه و نهایی* تهران، در شویِ انتخاباتی خبرگان، رویِ اِستیجِ وزارت کشور
نفیِ ایالتِ "مثلث جیم" برای ثبتِ ولایتِ "مثلث خ" *
=============================
درود بر هموطنانی که به نسبتِ باورِ خود، مسئولانه و آگاهانه رای دادند و یا "تحریم" کردند!
خسته نباشند، مهندسانِ "هویج و چماق" و مدیرانِ موج سواریِ ملی!
به حکمِ شرع و قانون، با دستِ چپِ "اصلاح طلبی" هویج را به خرگوش نشان میدهند و با دستِ راستِ "اصولگرایی" چماق را تویِ سرش میکوبند! (واجب قربة الی البیعت و اعتبار و کِرِدیتِ بین المللی، ضدِ اراده ملی!)
به گزارش "فرهنگ نو "براساس اعلام رسمی ستاد انتخابات کشور، نتیجه اولیه شمارش 1.5 میلیون رای در انتخابات خبرگان استان تهران به این شرح است:
1 - اکبر هاشمی رفسنجانی با کسب 692هزار و 248 رای
2- حسن روحانی با کسب 652 هزار و 792 رای
3 - محسن قمی با کسب 623هزار و 369 رای
4 - محمدآقا امامی با کسب 609هزار و 11رای
5 - محمدعلی موحدی با کسب 560هزار و 529 رای
6- قربانعلی دری نجف آبادی با کسب 530هزار و 977 رای
7 - محمد محمدی نیک با کسب 510هزار و 980 رای
8 - سیدابوالفضل میرمحمدی با کسب 503هزار و 795 رای
9 - ابراهیم حاج امینی نجف آبادی با کسب 481 هزار و 657 رای
10- احمد جنتی با کسب 476هزار و 117 رای smile emoticon ج
11- سیدمحمد علوی با کسب 463هزار و 966 رای
12- محمد یزدی با کسب 440هزار و 185 رای smile emoticon ی
13- نصرالله شاه آبادی با کسب 361هزار و 217 رای
14 - محمدعلی تسخیری با کسب 352هزار و 288 رای
15 - محسن اسماعیلی با کسب 351 هزار و 721 رای
16 - تقی مصباح با کسب 336هزار و 843 رای smile emoticon م
...
فهرست بعدی، پس از تعدیل:
براساس اطلاعیه شماره 58 ستاد انتخابات کشور، در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و در حوزه انتخابیه استان تهران از مجموع رای ماخوذه شمارش شده، آقایان به ترتیب زیر حائز اکثریت شدند:
1- اکبر هاشمی‌بهرمانی(رفسنجانی)
2 - حسن روحانی
3- محمد آقاامامی
4 - محسن قمی
5- محمدعلی موحدی
6- قربانعلی دری نجف‌آبادی
7- سید ابوالفضل میرمحمدی
8- محمد محمدی‌نیک
9- ابراهیم حاج امینی نجف‌آبادی
10- سیدمحمود علوی
11 - احمد جنتی smile emoticon ج
12- نصرالله شاه‌آبادی
13 - محمدعلی تسخیری
14- محسن اسماعیلی
15- محمد یزدی smile emoticon ی
16- محمدحسن زالی
ليست ساعت ٢٣:٤٥
تا زمان اعلام رسمى، اين ليست حذف گرديد.
......
با دست چپ اصلاح طلبی هویج را به خرگوش نشان میدهند و با دست راستِ اصولگرایی چماق را توی سرش میکوبند! یکی توی گوش مردم میزنند بعد یک شکلات پاداش میدهند! تا حساب کار دست همه بیاید! بین خشنودی و تسلیم و سرخوردگی و تحقیر، تنها قادر مطلق عالم و منکوب داخلی او از این آب گل آلود ماهی خواهند گرفت ( گیریم با توجیه امنیت میلی و از ترس حمله ی لولویِ سر خرمن یعنی امریکا)! بازی با اراده ملی ریشه در قدرت حاکم بر جهان دارد! توافق با دیکتاتوران دست و پا بسته در منطقه ی خاورمیانه (با هزار بهانه ی امنیتی از جمله جرزنی ها در انرژی هسته ای و مچ گیری ها برای صدور انقلاب، و تحریم و توافق و منکوب و تثبیت کردنشان) تا همواره بهانه ای در دست باشد برای تشنج و آشوب و دوشیدن منابع ملی ملتهای منطقه و نابودیِ ملتهای منطقه به دست خودشان! دوشیدن منابع ملی ملتهای خاورمیانه در صندوق کارخانه های اسلحه سازی و تراستها و کارتلها و شرکتهای بزرگ سرمایه...
چیزی که همواره حاکم است سیاست هویج و چماق است و موج سواری و تحقیر اراده های ملی. اراده ملی در سال 32 سر بریده شد و تاکنون ادامه دارد!
بخواب آرام ای خرگوش خوش خواب، زیرا که آنها بیدارند!
خیام ابراهیمی
8 اسفند 1394
--------------
*پی نوشت:
مثلث خ = آقایان "خمینی"، "خامنه ای"، "خاتمی"
مثلث جیم = آقایان جنتی، یزدی، مصباح (نمادهای قادر مطلق داخلی)
.................
بعد التحریر:
نتایج نهایی نیز اعلام شد! با توجه به واکنش مردم، مشخص میکند که سناریوی از پیش نوشته شده چه باید باشد! و موج سواری با چه تکنیکی انجام شود! برای باور پذیری تاثیر رایِ مردم، مصباح جایش را به زالی داد و فعلا مسائل را از بیرون مدیریت و تئوریزه میکند! در عوض سرِ دری نجف آبادی و ری شهری زیر سایه ی جنتی و یزدی سلامت باشد! باید منتظر رونمایی از سایر آراء شهرستانها منتظر ماند. در هر صورت البته قانون همان قانون است و مجلس همان مجلس عقیم... و نهایتا بیعت مردم با دعوت کننده از مخالفین نظام و امیدشان به قانون اساسی تائید میشود!
پس سناریو بر اساس واکنشِ ملت چنین است!
حالا معلوم نیست رفسنجانی قرار است چه گلی به سر مردم بزند که تا حالا نزده است؟
تکلیف اصولگرایان که از قبل بویژه از 88 معلوم بود.
نتیجه سیاسی: مردم به صندوق های رای اعتماد دارند! با قادر مطلق بیعت کردند! و به قانون اساسی امیداورند! و البته موسوی دروغ میگفت! تقلبی در کار نیست!
http://noandish.com/fa/news/38729

رای شما، بیعت شما در مجلسی ملتزم و ابتر

رای شما، بیعت شما در مجلسی ملتزم و ابتر
موسوی سندِ "پیشِ رو" و "نقضِ غرضِِ" یک اتتخاباتِ مؤثر است!
این سند زنده را کجای دل و دامِ پُردانه یِ انتخاباتی نامطمئن باید گذاشت؟
=========================================
نگاه کنیم! فکر کنیم! سپس از اِعمال اراده یِ مطلوبِ بیعتِ خویش شادی کنیم، دوستِ من!
تو را می ستایم برای صداقتت در "رای دادنی آگاهانه" و "رای ندادنی آگاهانه"!
اما گیریم حال ارباب را گرفتی؟ آیا خیال میکنی مجلس اختیاری فراولایی دارد؟
موسوی نقض غرضی است در دامِ پردانه ی انتخابات غیرمردمی!
تحریم یعنی درخواست تغییر قانون اساسی غیرمردمی!
مشارکت یعنی بیعت با دامگستری که پیچ رگلاژ صندوقِ انتخابات در دستان اوست!
آنگاه که رای را میخواند و آنگاه که تعدیل میکند و آنگاه که نمیخواند، تنها به سناریوهای خویش می اندیشد که چگونه با شل کن سفت کن و میزان و دوزِ تریاک به مشارکت کنندگان و یا کشتن گربه دمِ حجله با انگیزه ها و فهم و کنشها و واکنشهای مردم موج سواری کند!
شما با مشارکت تنها دامگسترِ قانونیِ چنین معرکه و مذبح و سلاخ خانه ای را تثبیت میکنید و با او بیعت می کنید! چون از مجالسِ تدارکاتچیِ مورد نظر شما، هیچ اراده ای جز اراد ه ی قادر مطلق که حفظ نظام را از اوجب واجبات میداند بیرون نمی آید!
مگر تاکنون جز این بوده است؟
البته رای دادن و یا رای ندان حق هر شهروند مدنی است و قابل احترام!
پرسش من دوستانه و خودمانی است، و نه چیزی از دوستی ما می کاهد و نه بر آن می افزاید:
به چه دل خوش کرده اید؟ به لذتِ عمومی فریفته شدن و یک دورهَمی برایِ مخالفتی غیرقابل اثبات و نهایتا بیعتِ قاطعانه با ارباب و قاتل اراده ی خویش که شما را برای اعتبار بین المللی خویش نیاز دارد و یکبار توی گوشتان میزند و یکبار می بوسد تا از دلتان بیرون آورد؟
گویا مناسباتِ نظام استعماریِ مردسالارانه با زن این دیار، دارد با مردان و زنان این دیار در حریم و بستری عمومی تکرار میشود!
هدیه گرفتن با یک شکلات و یا زنجیر طلا در واقع حکم اثبات اراده ی شما نیست، بلکه تن دادن به یک رابطه ی الی الابد استعماری است!
تا شما بیرون از حریم مؤثر او قرار نگیرید نخواهید توانست به استقلال برسید! این تحریم با قهر کردن به خانه ی پدری فرق میکند! این تحریم معنادار در مقابل خانه و در منظرِ همگان وقتی که او شما را با صدای بلند به تمکین فرامیخواند، صورت میگیرد و قابل اثبات است!
تنها "تحریم معنادار" پاسخِ بازیها و مَکرهایِ استعماری و مشروعِ بسترِ همواره گرمِ مردِ این خانه است!
من هنوز دوست تواَم و دوستدارِ تو!
امیدوارم تو هم همچنان دوستِ من باشی و بمانی و بپایی
تا ببالیم با هم!
خیام ابراهیمی
7 اسفند 1394

رنگی بالاتر از سیاهی، ایستاده در صفِ گردباد

رنگی بالاتر از سیاهی، ایستاده در صفِ گردباد!
چوب دو سر سوخته، بینِ دو واقعیتِ نقد و نسیه
در چشم موسوی که خود نقض غرضی است در معنایِ انتخابات!
=== چرا ‫#‏تحریم‬، چرا ‫#‏مشارکت‬ در ‫#‏انتخابات‬؟ ===
چرا در واقعیتِ وضعیت کنونی نه "تحریمِ پراکنده و منفعلانه" و نه "مشارکتِ اعتراضی" هیچیک، تضمینی برای حصولِ نتیجه ای معنادار برای عموم جامعه ندارند؟
اما چرا "تحریم معنادار و ملی" قطعا دارایِ نتایجی تضمینی و ملی است!؟
دوستی واقع بینانه می‌گفت: بدترین وضعیت برایِ ایجادِ تحول در جامعه، انتخاب بینِ "بد و بدتر" برای تغییر است! ولی چاره نیست و باید تن سپرد!
اما "حافظه‌یِ تاریخی" واقع بینانه تر اقرار می کند:‌
... و بدتر از آن، وضعیتی است که مهندسینِ موج سوار، به حکمِ حکومتی، قادر باشند به‌ مصلحت و اقتضاء شرایط و کمیت و کیفیتِ مشارکت، در راستایِ سناریوهایِ از پیش معین برایِ باور‌پذیریِ امری، انتخابِ بد را با بدتر تعویض کنند، ترمیم کنند، تعدیل کنند و یا اصولا کاری نکنند! گاهی اگر کاری نمی کنند، به این معناست که برای آن شرایط سناریویِ مناسبی تدارک دیده اند، و این به منزله ی تمکین به رای مردم نیست! چرا که اگر رای مردم براستی میزان بود پس چرا همین مردم قانونا جایشان در قوای سه گانه نیست؟ بلکه همواره هدف بهره برداری و موج سواری و سرکوب است! بنابراین با تحریم و یا مشارکت، آنها چند سناریوی آماده دارند، که با اجرای آن در دستان مشارکت کنندگان چیزی جز سوختن و باختن نمی ماند! اما در دستانِ تحریم کنندگان برگ برنده ی نقدی میماند!
در واقع مشارکت با اربابی که حاکم است و دارای حکم حکومتی؛ می‌تواند ابزارِ اثباتِ یک سناریوی معین و بیعت عمومی با او باشد! در چنین وضعیتی " بازی‌خورده‌یِ مغبون" چوبِ دوسر سوخته‌ای است که پیشاپیش به قاتلش حکمِ سپید امضاء داده است؛ بی‌آنکه شاهدِ تغییرِ مثبت بنیادی باشد!
چه باید کرد؟
برای انتخابِ راهی مثمر ثمر، باید ضمن اطمینان از وحدتی تاثیرگذار؛ از مغلطه، سفسطه، ابهام، و مبالغ نسیه پرهیز نموده و مبنا را بر واقع بینی و مبالغ نقد گذارد.
1- سفسطه و ابهام: یعنی انتزاع اصلی از یک منطق و تعمیمش با منطقی مغایرِ اولی. یعنی مغایرت نیت و ادعا و عمل. یعنی سپردنِ التزام به قانون قادر مطلق برای تغییر قانون او برخلافِ تمایلِ معلومِ او. یعنی راهنمایی برای مشارکت در انتخاباتی بدون تضمینِ امنیتِ رای؛ یعنی امید بر اساسِ فرضیات و آماری غلط! یعنی چاه نمایی!
2-واقع بینی و شفافیت: یعنی برآورد و شناخت تمام جزئیات یک مسیر مطمئن با استراتژی مشخص و شفاف و گزینشِ تاکتیک مناسب، و تطبیق نیت و ادعا و عمل!
از خود بپرسیم: هدف غایی و استراتژیک ما چیست؟ تغییر قانون اساسی؟ رفاه؟ حالگیری از نظام؟ دفع مثلث جیم برایِ ثبتِ مثلثِ خ؟ تلطیفِ مجلس ملتزمین؟ آیا براستی چنین توانایی برای ما ممکن است؟ آیا اصولا "مجلس با هر ترکیبی" اختیاری فراولایی از خود دارد؟ آیا مجلس می تواند استراتژیهای ویرانگرِ صدورِ انقلاب را تعیین کند؟ آیا مجلس و قوای دیگر تدارکاتچی نظام نیستند؟ آیا نباید یک روز به تقلب "لمپنِ مکلفِ مطیعی" به مرگ میگرفت، تا روز دیگر "ملتزمِ معتدلِ مطیعی" به تب راضی کند؟ آیا میتوان برآمدن دومی را نتیجه ی بی برنامگی و وادادگیِ مهندسین امنیتی نسبت به استاد اعظمِ امنیتی دانست؟ آیا مهندسینِ مجربِ حاکم از یک سوراخ دو بار گزیده میشوند؟ آیا تاکتیکِ ما در راستای استراتژی مشترک، مطمئن و قطعی و تضمینی است؟
.
الف) "تحریم معنادار، قاطعانه و ملی" برای تمام این پرسشها پاسخی قطعی، غیرقابل تصرف، و معین و باصرفه دارد! اولا این تحریم با هیچیک از تحریمهایِ متفرقه یِ قبلی قابل قیاس نیست! چرا که در واکنش و عدم لبیک و عدم بیعت با دعوت کننده ای است که برای اولین بار در انتخابات مجلس از مخالفین نظام برای تثبیت نظام دعوت کرده است. استراتژیِ این رویکرد، "تغییر قانون اساسی" برای استقرار ِانتخاباتی ملی و انسانی با رویکرد همزیستی مسالمت آمیز است.
ب) "مشارکت کنندگان" پاسخهای متنوع، مبهم، قابل تصرف و نامطمئن دارند! و راهی را می پیمایند که پیشتر به نتیجه ای جز افیونِ بی حس کننده دست نیافته اند!ِ چرا که جملگی باید ملتزم به قانونِ قادر مطلقی باشند که از پیش آنها را با تهدید و تحدید خلع سلاح کرده است!
وضعیت کنونی:
1- وقتی خودی های دیروزی، با هجمه ای عمومی و تریبون و پول، با سفسطه و عدم برآورد واقع بینانه، به احتمالِ مبهمِ سهم گیری از یاران قدیمی، از جیب ملت خرج میکنند، آن گاه ملت باید بهای هنگفتی برای اعتماد خویش بر اساس این چاه نمایی بپردازد!
2- در شب انتخابات، و در سراشیبی انحراف، دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست، جز ازدست دادن فرصت، و کسب نتایجِ نسیه به جایِ نقد! در این بازی دو سرباخت لااقل بیائیم خودمان نبازیم.
خیام ابراهیمی
6 اسفند 1394
---------------
مشخصات پروژه:
---------------
ماموریت: امنیت میلی
فتوایِ شرعی: حفظ نظام از اوجب واجبات است
مستند قانونی: حکم حکومتی
ابزار:
‫#‏تقیه‬ ‫#‏مباهته‬ ‫#‏مکر‬ با غیرخودی
مجری: خودی
کمک مجری: خودسران هفت سر غیرپاسخگو
پشتیبانی: قوایِ سه گانه و ملتزمینِ به قانون اساسی، و قادر مطلق.

گروتسکِ انتخابات


گروتسکِ انتخابات، در دورِهَمیِ "امیدبازی" و "اعتماد"، در بسترِ دوقطبیِ قانونِ‌اساسیِ حرامخوار.
امید به سراب یعنی: نفیِ "مثلثِ جیم" برای تثبیتِ "مثلثِ خ"
=== چرا ‫#‏تحریم‬ می کنم ؟ ===
"گروتسک" در ادبیات و هنر، عبارت است از: نمایشی پُرتناقض، در برزخِ واقعیت و خیال، در قالبی از قوالبِ ادبی و هنری، که بیانگرِ "کاریکاتوری غلوشده و طنزی سیاه و مسخره و ترسناک و حقارتبار و چندش‌آور" است!
در مقابلِ سیلِ عطشناک و نیازِ مفرطِ مردم به امید (هر چند کاذب) نمی‌توان با منطق و استدلال، قـَـد علم کرد و مقابلش سد ساخت! و نیز نمی‌توان بیشتر از این گفت! گویا هر کس باید بازی خود را بکند تا شاید روزی اقناع شود! روزی که ممکن است خیلی دیر باشد! گوئیا شوقِ مشارکت در این بازیِ عمومی، مثلِ شوقِ حضور در سیزده بدر و جشن‌هایِ ملی، بر هر منطق و استدلالی برتری دارد!
فقط فراموش نمی‌کنیم: آنان‌که سدهایِ هیجاناتِ کور و شعارهایِ ناممکنِ مردمسالاریِ دینی را در بسترِ استعماری و حرامخوارِ قانونِ اساسی، و از محلِ حق مسلمِ برابرِ مالکانه‌یِ ملت از ملک مشاعی به نام وطن در جیب امت یک نفر، و با پتکِ واقعگرایی و واقع‌بینی می شکنند، در واقع حقِ برابرِ ایرانیان را به سیل ویرانگری وامی نهند ‌و، و با ایجاد توهمِ مردمسالاری به نام مردم، بر حقِ ایرانیان مستقل از دین حکومتی پا میگذارند و مردم وازده و تهییج شده را از خِرَدورزی و تعقل و حافظه‌یِ تاریخی نسبت به عملکردِ شکست‌خورده ی سفسطه ی خود در اوج دوران اصلاح‌طلبی تهی می‌کنند! هرچند آنها از تبارِ موج‌سوارانِ سازندگیِ همیشه‌یِ تاریخند که تنها خود را مستحق و لایقِ "موج‌سواری" تا ساحل اَمن می‌بینند! نیز فراموش نمی‌کنیم: که همواره "حق‌به‌جانبی" سرچشمه‌یِ بُت‌سازی و بُت‌پرستی و زایشِ فراعنه است! ما به جایِ یک خمینیِ با نیّتِ خیر به یک خاتمی یا خامنه‌ای با نیُتِ خیر نیاز نداریم! چرا که تا زمانی که خریدارانِ حقوق یغما شده و معطل مانده، ناگزیر به انتخابی انحصاری و غیرملی هستند، هیچ بقالی نمی‌گوید "ماست من تُرش است" و باید همان ماست را در کیسه کنند!
ما به همزیستیِ مسالمت آمیز و مردمی نیازمندیم که ضمنِ احقاق "اراده ی ملی خود" به اراده‌یِ ملی غیرخود نیز بها دهند! قانون اساسی اما با تداخل حقوقِ ملت و امت، حق برابر ملی را به نفعِ امّتِ یک نفر مصادره کرده است! چرا که این قانونِ اشتباه، با مرزبندی حق و باطل و خودی و غیرخودی بین مردم، کشور را از سرچشمه‌یِ "وحدت ملی" که ناشی از حق برابر و مشترک ملت است تهی کرده و مایه‌یِ تفرقه و نفاق و پریشانی را بر فلسفه ی تبعیض بنا نهاده و در خود نهادینه دارد! و هر کس مجری آن باشد ناگزیر است ایرانیان مستقل از دین حکومتی را به بازی نگرفته و آنها را بیرون از گودِ مدیریت ملک خویش بگذارد! به همین دلیلِ اساسی و ماهوی است که هر کس زودتر به بیت‌المال برسد می‌تواند قانونا دزدِ اراده ملی باشد! روزگاری آقای خمینی و چپ و راستش، سپس رفسنجانی و وزارتِ اطلاعاتش، و حالا قادر مطلق و سپاهش، همه برای واریز حقوق ملت مستقل از ایدئولوژی به جیبِ امتِ خویش به همین قانون متوسل شدند! تا به نام قانون ملت، منابع ملی را به کام امت خویش سرازیر کنند. بنابراین مشکل و معضلِ مردم ما، نفیِ مثلثِ جیم (جنتی+یزدی+مصباح) به نفعِ تثبیتِ مثلثِ "خ" (خمینی+خامنه ای+خاتمی) نیست! مشکل مردم افراد نیستند بلکه ارواحِ زنده به روح این قانون هستند! مشکل مردم وجود روحِ حق و باطل و خودی و غیرخودی و اولویتِ حق "ایدئولوژی و نگاه" بر خاک و چشم، در کالبدِ "قانون اساسی" است!
فرصتِ تحریمِ انتخابات، تنها فرصتِ برآمده از چنین قانونِ تمامیتخواه و پارادوکسیکالی است که می‌تواند با بازی نخوردن در قواعدِ پنهانِ مهندسیِ غاصبانه در آراء، و عدم حضور خویش، در واقع به روحِ تبعیض و حذفِ ایرانیان مستقل از ایدئولوژیِ حکومتی، اعتراض کند و مخالفت خود را با سلطه‌یِ روحِ تفرقه و حرامخواریِ ماهوی و پریشانی و ستمی قانونی بر ملت، به حکومت و نظام قانونی و جهانیان اعلام و خود را ثبت کند!
.
امروز، دو روز مانده به روز معرکه، شاهد دو رویکردِ غیرصادقانه و پارادوکسیکال بودیم که از همین ماهیت متناقض قانون اساسی آب میخورد:
1- هشدار رهبر به پرهیز از دو قطبی کردنِ انتخابات (بینِ مجلسی دولتی و ضدّ دولتی)؟!
چنین پرهیز دادنی در ادعا، با ماهیتِ رفتار پیشین ایشان و روحِ قانون اساسی در تضاد است! چرا که رویکرد و سوابقِ ایشان در ترویجِ ایدئولوژیِ امتِ "خودی(حق) و مقابله با ملتِ غیرخودی(باطل)"، "رُحَماء با دوستان و نزدیکانِ بیت و اشداء با دشمنان و منتقدین" و رای به "لیست ولایتمداران خودی" در مقابل لیستِ "غیرخودیانِ غیرولایی"، نقضِ غرضی مشهود و غیرقابل انکار است!
.
2- دعوت ویدئویی آقای خاتمی از مردم برای رای دادن به لیستِ "امید"!
ایشان اگر به ملت اعتقاد داشته باشد هیچگاه به جای موج‌سواری بر گرده‌ی مطالباتِ ملیِ مردمِ محذوف از قانون اساسی به حساب امتِ رسمی و قانونی، مطالبات راستینِ مردم را به سمت سرابِ ایدئولوژیک هدایت نمی‌کرد و از پرداختن به بنیادهایِ ویرانگر قانون اساسی طفره نمی‌رفت و با تثبیتِ چارچوب پارادوکسیکالِ قانون اساسی به تعمیقِ شکافهایِ بنیادی بین حق مسلم مالکانه‌ی ملت مستقل از ایدئولوژی قانونی به نفعِ امت تسلیم به یک نفر، یاری نمی‌رساند! ایشان حتی در دعوت از ایرانیان خارج از وطن به نیاز کشور به سرمایه‌هایِ علمی و مادی آنها بها داد! نه به حقِ انسانیِ پایمال شده‌یِ آنان به عنوان یک ایرانی که به حکم همین قانون اساسی مجاز نیست در مدیریت منابع ملی خود و در قوای سه گانه‌یِ خانه‌یِ خود مشارکت جوید!
بر اساس همین قانون است که استراژیهایِ فراملی صدور انقلاب و قوایِ موازی با دولت با تمام هزینه‌هایِ نجومیِ بار شده بر دوش ملت، خارج از اختیارِ مجلس و خارج از اختیار ملت، همواره تصویب شده و می‌شود، تا جایی که یک کشور را در مقابل جهان، حقیر و خطرناک جلوه داده و منزوی کرده است!
براستی مگر نه این است که فعالیتهایِ ویرانگر و پنهانیِ انرژی هسته‌ای فارغ از اختیار آقای خاتمی در دوران ایشان کلید خورد، و تحریم و مقدماتِ برجام در زمان احمدی نژاد و تصویبِ برجام و پسابرجام در زمان روحانی ادامه دارد؟ مگر نه این است که قدر مشترک تمام آن اقدامات و هزینه های هدر رفته ی میلیاردی و آسیبهای اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی، همه و همه، یک نفر به نام قادر مطلق قانونی بود ولاغیر؟ براستی وقتی روزگاری آقای خاتمی در میدان عمل، خود را در معرضِ یک تدارکاتچیِ نظام برآمده از قانون اساسی دید، امروز چه امید قانونی جدید در منظرشان باز شده است که اوضاع را بهتر از پیش جلوه میدهد؟ اگر ایشان براستی به قدرت برآمده از انتخابات، فراتر از اصولِ قانون اساسی باور دارد، پس چرا نتوانست جلویِ کندنِ چاه اتمی پنهانی و دور از چشم ملت را بگیرد، تا امروز دیگران مجبور نباشند با نرمشی قهرمانانه آن چاه را باز هم از جیب ملت با بتون پُر کنند؟
ایشان به خوبی واقف است که تنها نتیجه ی مشارکت در این انتخابات، جز مشروعیت بخشیِ بین‌المللی به نظامی برآمده از قانون اساسی غیرمردمی، علیه اراده ملی نیست! پس امید ایشان به کدام قدرت قانونیِ مردمی متکی است که در سه دوره‌ی اصلاح طلبان و اصولگرایان و معتدلان، زورِ ماکیاولهایِ هر سه جریان به او نرسیده است؟
نتیجه:
بر خلاف هیجان ناشی از دعوتِ "قادر مطلق" و آقای روحانی و اینک آقای خاتمی به مشارکت در معرکه‌ی انتخاباتِ مشروعیت‌بخش به نظام و قوانین غیرمردمی در عرصه‌یِ بین‌المللی، من همچنان از تنها فرصت آزادِ قانونی خویش برای تحریم انتخابات استفاده می‌کنم و به هر سه نفر به عنوان سمبل سه جریان درون حکومت، لبیک نمی‌گویم و با هر سه بیعت نمی‌کنم! تا شریکِ قانونِ اساسیِ دزد و رفیقِ قافله‌ی ایشان نباشم!
من اعتماد نمیکنم و امیدی به ایشان ندارم چون امیدم را قانون اساسی از ریشه بریده است و ایشان با ملت و امت و مردمشان، در مقابل قانونِ استعماری هیچ کاره‌اند!
پس من آزادانه با تحریم این انتخاباتِ عوامفریبانه، باز به "قانون اساسی" نه می‌گویم و به زور با قاتلِ اراده‌یِ خویش بیعت نمی‌کنم، تا عدم مشروعیتِ غیرملی‌اش را بدینوسیله اعلام کنم!
که امید بستن من به این سرابِ قانونی، قیام است علیه خویش و خیانت است به میهن مشترک.
خیام ابراهیمی
5 اسفند 1394

Tuesday, February 23, 2016

اعتماد یا عدم اعتماد، مشارکت یا تحریم؟ مسئله این است


"اعتماد" یا "عدم اعتماد"؟ مشارکت یا تحریم؟ مسئله این است!
در شهر اگر کس است یک حرف بس است*:
"لبیک و اعتماد" اول و آخر و ظاهر و باطنِ معنایِ بیعت با مجریِ امنیتیِ انتخاباتِ اَبتر است!" و: آزموده را آزمودن خطاست!
===============
مهندسی انتخابات یعنی چه؟ چگونه مهندسی انتخابات و موج سواری بر توده های مردمی میتواند یک فریضه ی شرعی باشد و با حضور و رای مردم بازی کند؟ و بخشی از انچه خود میخواهد را از زبان مردم بیرون بکشد؛ بخشی را بخواند و یا ناخوانده رها کند؟! آیا بر سازوکار "انتخابات" نظارتِ مردمی وجود دارد؟ آیا مردم فارغ از ایدئولوژی انقلابی و رسمی حکومتی، در ارکان نظام مشارکت و حق اعمال اراده دارند؟ آیا یک ایرانی منهای دروغی ایدئولوژیک قادر است در قوای سه گانه ی میهن خود و مدیریت منابع ملی خود مشارکت کند؟ پاسخ معلوم است: خیر! چون نسل گذشته در قانون اساسی اختیار و اراده ی تمام نسلها را به یک نفر پیش فروش کرده است! و حالا تنها او برای تمام ملت تصمیم می‌گیرد! و ملتزمین به ایشان همه تدارکاتچی یک تصمیم هستند! این از عواقب اختیارات ناشی از قانون اساسی است! و تا قادر مطلق اراده نکند از هیچ اصلاح‌طلبی برای تغییر آن کاری بر نمی‌آید! چون حفظ نظام از اوجب واجبات است! و بازی و سرکوبِ اکثریتِ ملتِ غیرخودی بواسطه‌ی اقلیتِ امتِ خودی، در حوزه‌یِ اختیاراتِ تنها یک نفر است ولاغیر!
براستی، در ترازویِ "اعتماد" و "عدم اعتماد" به مجریانِ امنیتیِ انتخابات، کدام نتیجه مطمئن‌تر و کدام کفه سنگین‌تر است؟ اعتماد و مشارکت، و یا "عدم اعتماد" و تحریم؟
پس حکمتِ تبلیغِ رای و لیست به جای افراد مستقل برای چیست؟
پاسخ: لیست بیانگر لزوم استقرار یکدستِ نوعی تفکر و میزان وابستگی و تدارکاتچی بودن نظام است تا تمرکز برای هجمه ی تبلیغاتی اذهان عمومی بیشتر شود! وگرنه همواره آنچه باید بشود میشود! همچنان که تاکنون شده است! نظام به تعداد بیشتر مشارکتِ مردم با تحملِ "کمترین هزینه" برای هجمه ی تبلیغاتی پشت تریبونهای رسمی نیاز دارد! بنابراین اگر انتخابات تحریم شود، از یک نظر فبها! لااقل لیست نمادهای رهبری بدون نیاز به مهندسی بعدی، تمامِ تریبونهای تبلیغاتیِ مجلس را برای تصویب منویاتِ قادر مطلق بدون دردسرِ اعتراض در دست میگیرند...اما اگرمردم مشارکت کردند باز فبها، هم تعداد مشارکت کننده بیشتر میشود (که بیانگر تائید و امید ملت به قانون اساسی و بیعتِ با قادر مطلقِ فراملی است، و بالتبع اعتبار نظام در عرصه های بین المللی به حربه ای تبلیغاتی مبدل میشود، که برای تثبیت پایه های ضدمردمی است)، و هم دیگر کسی جراتِ مخالفت با بیعتِ اثبات شده ی خود را ندارد! و البته همچنان امکانِ نوعی مهندسیِ قانونیِ انتخابات با ابزارِ حکم حکومتیِ شرعی و با خروجیِ "نه سیخ بسوز نه کباب" گیریم با اندکی هزینه فراهم خواهد بود! تا هم مخالفین احساس غبن و آچمز شدن بکنند و هم تا فرصت بعدی انتخابات برای استفاده از حقِ "تحریمی که عدم اعتماد ملت به قانون اساسی را اثبات میکند"، کماکان تسلیمِ هر حکمِ استراتژیک هزینه بار فراملی در عرصه های سیاست و اقتصاد داخلی و خارجی و صدور انقلاب، بصورتِ قانونی باشند!
بنابراین هزینه ی نظام پس از نمایشِ هر انتخاباتِ غیرملی دو نوع هزینه است: مهندسی در تعداد و افراد، و یا عدم مهندسی و پذیرش منتقدان داخلی که البته به ضرورت زمان دیگر بعید است این مهندسی انجام نگیرد، بلکه در شرایطِ بروز تضاد درونی نظام امری ضروری و امنیتی است! بر این اساس ضرورت مهندسی و میزان و نوع آن و یا احیانا عدم مهندسی، الزاما باید در ساعات اولیه ی انتخابات در اتاقهای فکر کلید بخورد نه کاملا از پیش! البته سناریوهای متنوع از پیش روی میز آماده است! بنابراین هرگونه گمانه زنی در مورد عاقبت و نتیجه ی چینش افراد در لیستهای رنگارنگِ منتقدین و اصلاح طلبان، میتواند خیالی باطل و عوامفریبانه باشد! در هر دو حالت این ملتند که همچون ابتدای انقلاب تاکنون مغبون اصلی خواهند بود! پس تنها امکان واقعی موجود برای ملتِ مستقل (نه امتِ وابسته)، سپید نگاه داشتنِ شناسنامه هاست، آن هم برای اثباتِ عدم بیعت با قانون اساسی و مفیدِ فایده بودنِ احتمالی در هر محکمه (از وجدان بگیرید تا مراجع قانونی داخلی و بین المللی)! مهمترین تاثیر آن هم اثبات عدم مشروعیتِ ملی نظام به دست اندرکارانی است که به نانِ حلال اهمیت میدهند و غافلند که قانون اساسی با حذف اراده ملی از مدیریتِ منابع ملی مشترک، و غصب قانونیِ ملکِ مشاعی به نامِ وطن، قانونی حرامخوار است و ایشان پاسدار این حرامخواری قانونی اند! ضمنا "تحریم" بیانگرِ عدم شراکت در ستمهای فراملی بر اساس قانون اساسی نیز هست، و پیکانِ مطالبات واقعگرایانه را به سمتِ اُمّ الفسادی به نامِ "قانون اساسی" نشانه می گیرد، نه افراد و مسئولینی که مکلف به اجرای این قانون حرامخوارند! "تحریم" به پاسداران و دست اندرکاران حامیِ حرامخواری قانونی بیشتر اثبات میکند که چرا مشروع نیستند و چرا باید به پایِ این قانون حرامخوار از جان مایه بگذارند؟ لااقل حجت بر ایشان و اصلاح طلبانی که تلاش دارند تدارکاتچیِ قَدَر قدرت برآمده از این قانون باشند تمام میشود، تا آدرس را اشتباهی نشان ندهند و پیروان و امیدواران به قانون مورد اعتنایِ خویش را بیش از پیش منحرف نکنند و منابع مشترک ملی را صرفِ مطامعِ خیالی و سهم گیری خویش از قدرت نکنند! که از این قانون اساسی هیچ آبی برای ملت و مردم گرم نخواهد شد! بر این مبنا، دور از ذهن نیست که پاسکاریهایِ روحانی( به عنوان حقوقدان امنیتی نظام) با رهبری و اصولگرایان ذوب در ولایت، بر سر حقوق ملت نیز در جهت باورپذیری مردمسالاری در بسترِ قانونی است که اصولا حقی برای اراده ملی قائل نیست، و بیشتر جنیه ی تدبیر در تعدیل هیجانات و مطالباتی را دارد که با امیدی مبهم و واهی تنها منظرش اقتصادی تک بعدی و فرمایشی و بدونِ مشارکت و نظارتِ مردمی ذیل سایه ی امنیتیِ قوایِ مسلح و موازیِ پنهان و دخالتگر در بازارِ سیاست و اقتصاد و فرهنگ است! ما همه بازیِ "خرس وسط" را به یاد داریم که چگونه موجب تخلیه ی انرژی خرس و یک بازی شاد و هیجان برانگیز خواهد شد! برای اینکه خرس بازی نباشی باید بیرون از معرکه باشی، تا بازی رخ ندهد و مشروعیت نیابد!
.
حافظه‌یِ تاریخی‌ و عدم تغییر قوانین و اختیارات شرعی والیِ مطلقه‌یِ ولایت، دو مؤلفه هستند که هشدار می‌دهند: به خاطرِ حفظ نظام (نه میهن) اظهاراتِ آقای مصباح یزدی صحیح است: در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی ندارد! و البته همواره آنچه مسلم است "حفظ نظام از اوجب واجبات است"! و ابزاری شرعی و فراملی همچون حکم لازم‌الاجرایِ فتوی(حُکمِ حکومتیِ پنهانی) + "تقیه(دروغِ مصلحت‌آمیز) + مباهِتِه(بهتان و تهمت به غیرخودیان) + مکر و فریب با غیرخودی و دشمنان" در دستِ حکومت و مجریانِ امنیتیِ نظام است، تا کاندیداتورها و و نمایندگان مجلسین و کل قوای دولتی و موازی، و در یک کلام ملتزمین به "حکم حکومتی" بنا به اختیاراتِ قادرِ مطلقِ فراملی، طبقِ قانونِ‌اساسی به هر حکم ایشان بدون الزام به پاسخگویی گردن نهند! مسلما در مقابل چنین حکم حکومتی، گردنکشان عاقبتی جز حصر و زندان و حذف نخواهند داشت! حالیا، در این بن‌بستِ یکطرفه‌ی قانونی، برای اثبات اراده ای که به بازی کرفته نمیشود، براستی کدام راه مطمئن تر است؟
1- اعتماد به نظام و مشارکت تحت قواعد پنهان بازی او.
2- عدم اعتماد به نظام و تحریم قواعدِ پنهان بازی او.
آزادانه، همچون انتخاباتِ "آری یا نه" با یک "نهِ" قاطعانه به قانونِ اساسیِ پارادوکسیکال و تفرقه‌برانگیز و "ضدِ وحدت‌ملی" بین خودی و غیرخودی، انتخابات را تحریم می‌کنم و با نظام قانونی بیعتِ زوری نمی‌کنم! و با عدمِ لبیک به "دعوت از مخالفین (و نه اَمر به مخالفین)" آزادانه حُکمِ ویرانیِ ایران را امضاء نمی‌کنم! این حرکت سلبیِ معنادار تنها امکانِ اثباتِ آزادی من است! که به مخالفِ قانونیِ حقِ مُسَلّمِ خود که قانونا هر ایرانی مستقل از ایدئولوژی حکومتی را از نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مدیریتِ منابع ملی و منافعِ مشترکِ ملک مشاعی به‌نام وطن حذف کرده، و عملا منابع عمومیِ این ملکِ غصبی را در راه استراتژیهایِ ضدملیِ صدورِ انقلاب در غیابِ ملت و از جیبِ ملت هزینه می‌کند، اعتمادی ندارم! که اعتمادِ رعیت به اربابِ لایزال را از جنسِ اعتمادِ بره به گرگ می‌دانم! من به عدم مهندسی انتخابات و تقلب با صندوقهای رای ناشی از توجیه شرعیِ مَکر و تقیه و مباهته‌یِ فراملیِ ناشی از این قانون ضدملی در صندوق‌هایِ رای، اعتماد ندارم! که حتی انتخابِ خاتمی و روحانی و مجلس ششم را ناشی از اراده‌یِ مستقیمِ ملت ندانسته، بلکه ناشی از نیازِ مقطعیِ حکومت به وحدت ملی در راهِ کلیدِ نجاتِ ارباب در مواقعِ بحرانی که دربهایِ صدورِ انقلابش قفل است، می‌دانم!
نه کسی را دعوت به تحریم می‌کنم و نه از دوستانِ خوش‌دل که به تجربیاتِ قانونیِ گذشته عنایت کافی مبذول نداشته‌اند و همچنان اهلِ اعتماد به قانونگذارانِ ملکف به صدورِ انقلابند دلگیرم! هنوز بر این باورم که مسئولینِ نظام، قانونا ملکف به بهره برداری از اختیاراتِ فراملیِ قانون اساسی‌ِ هزار چهره‌اند و بی تقصیر!...اگر بر اساسِ این قانونِ حرامخوار، حذف و ستم به غیرخودی، عبادت نام دارد، پس همچنان در هر انتخابات به قانون اساسی رای منفی می‌دهم تا بسترِ تحریم عمومی برای تغییر اساسی به نفع ملت فراهم شود! و تا آن موقع آب به آسیاب دشمنِ قانونیِ ملت نمی ریزم! بر این باورم که چون "حفظِ نظام از اوجب واجبات است" لذا تـا زمانی که مشارکتی بالایِ 50 درصد در انتخاباتِ قابلِ مهندسی با ابزارِ حکم شرعی داریم، هیچ تغییر بنیادی در احوالِ ملت حاصل نخواهد شد! این خط _ این هم نشان smile emoticon ! همچنان که فعالیتهایِ فراقانونیِ انرژیِ هسته ای، پنهان از نظرِ ملت و دولت و مجلس اصلاحات آغاز شد و در دولت و مجلسِ اصولگرا به تحریم و مقدمات برجام کشید و در دولتِ اعتدال و مجلسِ اصولگرا به توافقِ برجام و پسابرجام نافرجام! اما همواره قدرِ مشترکِ تصمیماتِ هزینه بارِ این دولتها و مجالسِ رنگارنگ، یک نفر بود و لاغیر ...پس با این مجالس و دولتهایِ فرمانبر و اَبترِ نمایشی که بیشتر از یک تدارکاتچیِ اربابِ قانونی نیستند، همواره ملت قانونا رعیتی بی دست و پاست!
..
به باورم، فارغ از پاسخ مخالفینِ نظام به تحریمِ قاطعانه‌ و عدم لبیک و بیعت با دعوتِ قاطعانه از مخالفینِ نظام (که بیانگرِ "نه به قانونِ اساسی و نظام" است)، و یا عدمِ رأی به نمادهایِ رهبری (جهتِ امید به تلطیفِ مجلسین و یا مخالفت با تمامیتخواهی نظام و رساندنِ پیامِ اعتراضی بیحاصل به رَدِ صلاحیت‌ها)، باید به موضوعِ "اعتماد" و "عدم اعتمادِ" ملت به تضمینِ سلامتِ صندوق‌ها و خوانشِ رای توسطِ ملتزمین به نظام و قانون اساسی پرداخت!
در مقابلِ کسانی‌که به برگزارکنندگان امنیتی نظام اعتماد می‌کنند، کسانی هم حق دارند با تکیه بر حافظه‌یِ تاریخی به ماهیتِ غیرملی و غیرخودی‌کُشِ قانونِ‌اساسی اعتماد نکنند!
آنچه مشارکت و یا تحریم را با هر استراتژی و تاکتیکی معنادار میکند اطمینان و اعتماد به خوانشِ درستِ آراء و یا عدمِ اعتماد بدان است، و نیز این‌که کدام راه برای رسیدن به نتیجه مطمئن‌تر است؟!
برخی از مشارکت کنندگان تصور می‌کنند چنانچه با رایِ خود نظام را به تقلب وادارند آنگاه این هزینه‌ای سنگین بر نظام خواهد بود و به نفع مخالفین؛ در صورتی‌که نادیده می‌گیرند در شرایط فعلی، بستری متمرکز همچون دوره‌ی "موسوی-احمدی نژادی" برای بالابردنِ میزان مشارکت و توقع و انتظار پیروزی مخالفین نظام فراهم نیست که بتوان مطمئن بود، عدمِ برآورده شدنِ چنین توقعی برای نظامِ برآمده از قانونی تمامیتخواه، چقدر هزینه‌بار خواهد بود!
نهایتا در بسترِ اعتماد و یا عدم اعتمادِ مخالفین نظام، باید دید کدام رویکرد برایِ ابرازِ وجودِ ملت مطمئن‌تر خواهد بود، تا پیام اصلی خود را به نظام بدهند:
1- عدم اعتماد= تحریمِ قاطعانه و عدم لبیک و بیعت با قانون اساسی و نظام.
2- اعتماد= مشارکت جهتِ عدمِ رای به نمادهایِ رهبری.
قانون اساسیِ نسلِ گذشته دزدِ اراده‌یِ ملی است و من شریک دزد و رفیقِ قافله نمی‌شوم، چون بدان اعتماد ندارم!
ایران وطن ماست اما تعیین و اجرایِ استراتژیهای بلند مدت و هزینه بار آن که ثمری جز فقر بو به بازی گرفته شدن فرصت زندگی صاحبان اصلی آن نیست، نه در دستان مجلس منصوبین حکومت است و بالتبع نه در دستان ملت! چنین ستمی را قانون اساسی فراهم آورده است و هیچ نماینده ای توانِ دخالت در کم و کیف این استراتژیهای مبهم را ندارد!
تا مشارکتِ زیرِ پنجاه‌درصدی، و تا تحریمِ قاطع و پیامدارِ اکثریتِ ملت به قانونِ اساسی، ایران عزیزمان برقرار باد، تا روزی که مدیریت منابع مشترک ملی به دست ملت و صاحبان اصلی آن بازگردد! چنین روزی تنها با تغییر قانون اساسی مقدور است نه مشارکت در معرکه ی انتخاباتی که قانونا جای ملتِ مستقل از ایدئولوژی انحصاریِ حکومتی نیست!
خیام ابراهیمی
3 اسفند 1394
-----------------------
پی نوشت:
*این آخرین نوشته ی من در سلسله مباحثِ مرتبط با رویکرد احساسی و منطقی در معرکه ی انتخابات است؛ مگر مردم ما و اپوزیسیون هنوز لااقل یک پایشان در هیجاناتِ انقلاب گیر نکرده است؟!
1- پیروزی هیجان بر منطق!
آن کس که هیجانش بر منطقِ عقل و دلش حاکم است، هر چند در لحظاتی پذیرای منطق باشد، اما عرفا و عادتا، به هیجان و جوّ حاکم با متعلقاتِ خویش، نیازمند است!
ظاهرا هیجان ناشی از "غبنِ گروهی" تاثیرش از استقلالِ نگاه و تک افتادگی و تشخص و فردیت معرفتبار، بیشتر است! جامعه راه خودش را میرود!
کسی حوصله و فرصت شناسایی و پاسداشتِ حریم خود را با دیگری ندارد! انگار همه در پرترافیک ترین اوقات صبح و عصر، در ایستگاه مترویِ امام خمینی زندگی میکنند!
از ماست که بر ماست!
.
2- گیج کردن مردم!
رفتارهای چندگانه ی ستادی و صفی حاکمیت برای گیج کردنِ مردم است! با دست پیش میکشند و با پا پس میزنند! ستادیها مردم را به مشارکت دعوت میکنند و اهالی صف به انزوا می رانند! اما نه مشارکت اصالت دارد و نه سوق به انزوا و تحریم! برای آنها موفقیت قانونا و شرعا از پیش تضمین شده است! و تنها بر سر میزان هزینه اش تلاش می کنند! مشارکت تنها اندکی هزینه را بالا میبرد! اما تحریم معنادار و هدفمند برای نه گفتن به قانون اساسی در راستای منافع واقعی مردم و برای عدم بیعت قاطعانه با دعوت کننده به بردگی مادی و معنوی اوست! و چنین عزمی موجب بروز تناقض بنیادی و قانونی بین حقوقِ مصادره شده ی مردم در قانون اساسی است! مشارکت امید واهی به قانونی است که سرکوبگر اراده ملی است؛ و "تحریم" حرکتی است در راستای واقع بینی و واقع گرایی برای تحمیل اراده ملی بر قانون غیرمردمی، با اثباتِ عدم مشروعیتِ مردمیِ قانون اساسی. تحریم ثبتِ مطالبات واقعی است، و مشارکت ثبت امید با قانونِ بردگی و اجازه به ارباب برای هرگونه برخورد با رعیتی که رای دهنده باشد!
.
3- آزموده را آزمودن خطاست!
برخلاف امید و همراهی عمومی گام برداشتن خوشایند نیست! مسلما خوشدلان میهن مشترکمان نمیخواهند حقیقت تلخ را باور کنند که قانون قابلیت این را دارد که به هیچ گرفته شوند! پس بیش از این مصدع اوقاتِ خوشِ امید دوستان و مالباختگان قانونی میهنمان نمی شوم! هفته ی دیگر، محصولِ کشت خویش را از این مزرعه خواهیم برداشت! و یکبار دیگر در این باره خواهیم نوشت!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)

Friday, February 19, 2016

اعتماد به صندوقِ جادو، وَ حُکمِ حکومتی


اعتماد به صندوقِ جادو، وَ "حُکمِ حکومتی"
شما بگوئید: "من"!، او می‌خوانَد: "من"!
=======================
همچنان، داستانِ هزار و یک‌شبِ "اقناعِ شوقِ فریب‌خوردگی و هیجانِ اعتماد"، و بی‌اعتمادیِ واقعگرایانه ادامه دارد!
"بنی اسرائیل" تمایزی بینِ طنابهایِ ساحران و عصایِ موسا قائل نیست! آنها مجذوبِ گوساله‌یِ سامری‌اند، که وقتی در دهانش زوزه‌یِ باد می‌پیچد، سرودِ فرشتگان می شنوند!
شعبده‌باز سالنِ نمایش را مالامال از خودی و غیرخودی می‌خواهد، تا خوب فروش کند! وگرنه نهایتا او از جعبه ی جادو همان را بیرون می آورد که با بصیرت از پیش تدبیر کرده است!
من به این سرگرمیِ شوق‌برانگیز علاقه‌ای ندارم و با او بیعت نمی‌کنم! تا جیب‌هایش پر پول‌تر نشود و برای استراتژی‌ها و برنامه‌هایِ ویرانگرِ زنجیره‌ایِ بعدی در عالمِ امکان، به او مجوزی ندهم تا چماقش محکم‌تر از پیش بر سرم کوفته شود!
اما برخی هستند که همواره با حضور خود، او را بر سر شوق می‌آورند و خود نیز مسحور می‌شوند و به شوق می‌آیند تا سرود فرشتگانی را بشنوند که وجود خارجی ندارد!
من به این شوق نیاز ندارم! همچون ملتِ همواره در صحنه‌یِ سوریه و عراق و شام و لبنان و یمن و...
غیبت و تحریمِ فعالِ من، بازار او را کم رونق می‌کند! گیریم به اندازه ی یک تماشاچی! و لااقل او را بواسطه ی من شهره‌یِ آفاق نمی‌کند و دیگران را برای سرمایه‌گذاری در راستایِ برنامه‌هایِ جاه‌طلبانه و شخصیِ او، و توفیق و تثبیت او علیه من به طمع نمی‌اندازد!
اگر او بر اساسِ ذاتِ خود بلوف بزند و سالن را پر از تماشاچی جلوه دهد اما شناسنامه‌یِ من بهترین سند برای اثباتِ غیبتم در معرکه و تبرئه‌ام در هر محکمه ی آتی است!
اما آنان که به شعبده‌باز اعتماد دارند، همواره دنبال پروازِ کبوتران آزادی از درون جعبه‌یِ جادویند؛ اما هر بار خرگوش از درون صندوقِ رای گیرشان می‌آید! گاهی هم خرگوش مورد نیاز هر دو سو، موش است و یکی میداند و یکی نمیداند! اما همواره فراموش می‌کنند که آنکه جعبه‌یِ جادو وَ صندوق در ید مطلق دارد، شعبده‌باز است نه تماشاچیانِ صاحبِ پولِ مصادره‌شده!
مسحوران در حصرِ سالنِ نمایش، به صندوقی از کبوتر یا خرگوش چشم بسته‌اند و فراموش می‌کنند که کبوتر و خرگوش همواره در آستین شعبده‌باز است! این‌که شما چه می‌خواهید مهم نیست؛ این‌که از آستینِ او چه بیرون می‌آید مهم است!
تا زمانی که سرمایه و ثروت نزد استعمار حصر است، انگیزه‌ها و تشنج و تاکتیک‌های اپوزیسیون با هر استراتژیِ متنوعی، بر رَوَندِ تفرقه است! اپوزیسیون یک تئوریسین قوی و یک اتاقِ‌فکر و مدیر و تیمِ برنامه‌ریز، شبیهِ قادرِ مطلق در دنیایِ سرمایه و اسلحه و قدرت ندارد! و همواره شبِ امتحانِ کنکور، باز هم مدرسه‌شان دیر می‌شود، و باید صبر کنند تا روزی نو و روزگاری نو...
هیچ‌یک از امیدواران به مجریانِ قانونِ‌اساسیِ شعبده‌باز، هم‌چون مولایشان حاضر به پاسخگویی به این پرسش نیستند:
براستی اگر همین تمامیتخواهانِ کاندیداتور دو آتشه، برایِ حفظِ نظامشان که از اوجبِ واجبات است، برایِ تصرف در صندوق‌ها حُکمِ‌حکومتی بگیرند، آن‌وقت چه تضمینی است که مشارکت‌کنندگان در انتصابات موسوم به انتخابات، صدباره مغبون نشوند و پتک و چماقِ همین افراد بر اساسِ مجوزِ "بیعت مردم با قادر مطلق" محکم‌تر بر سرشان کوبیده نشود؟
التزام و تسلیم در برابرِ فتوایِ فراملی+ تقسیم ملت به خودی (دوست) و غیرخودی (دشمن) و کافر و مؤمن به رایِ خویش، تقیه (دروغ و ریاکاریِ مصلحت آمیز)+ مباهته (افترا و بهتان به غیرخودی)+ رحماء و رحمت از بیت‌االمال به دوستِ خودیِ داخلی و خارجی، و اَشِداء و فقر بر دشمنِ غیرخودیِ داخلی، و مدعیِ "مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" در حقِ غیرخودی،...و تمامِ قواعدِ شرعِ حاکم بر قانون، در مشارکت در نمایشِ انتخاباتیِ حاکمیتی که حفظِ نظامش از اوجب واجبات است، آیا به منزله‌یِ "نقض غرضِ" شرکت‌کنندگان در انتخابات نیست؟
براستی آن‌ها به چه نتیجه‌یِ مطمئن و قاطعی امیدوارند، که حاضرند مردم را هم امیدوار ببینند؟!
براستی این مارگزیده‌ها گویا به زهر مصونیت یافته‌اند!
من به شعبده‌باز اعتماد ندارم، شما را نمی‌دانم!
شما بگویید: "من"!... در صورتِ ضرورت او هم می‌تواند بخواند: "من"! 
گاه این ضرورت پیش می‌آید و گاه ضرورتی نیست! اما همواره بالقوه، برایِ حفظ نظام که از اوجب واجبات است، آماده‌یِ اقامه و جهاد برای تغییر "منِ شما" به "منِ خویش" است!
موضوع شخصیت افراد نیست! بلکه موضوع نشانه ها، تجربیات و ساختاری حقوقی است که من را بازیچه کرده و معلوم است که چون او میخواهد بخشی از رای من ممکن است خوانده شود و یا خوانده نشود! یعنی این من نیستم که تاثیر دارم! پس چرا باید در این بازی مشارکت کنم؟ حال آنکه عدم مشارکت لااقل عدم بیعت مرا با حکمِ ابتر بودنِ قانونی ام اثبات میکند! اما حضورم انکارِ واقعیتِ حقوقی و تاثیرِ وجود من است! حال که من برای احقاق اراده ملی خودم قانونا تاثیر ندارم، لااقل بگذار علیه خود قیام نکنم و آلوده نشوم!
وقتی حضورم انکارِ خود و اثباتِ توست؛ عدم حضورم، انکار تو و اثباتِ من است!
من اسیر و قربانیِ تله یِ "شل کن، سفت کنِ" قلابِ ماهیگیریِ تو در آبهایِ گل آلودِ جنگهایِ زرگریِ آگاهانه و ناآگاهانه یِ ابتر، نخواهم شد! 
طععه های تو یکی در میان سیاه و سپیدند و هر دو به سازِ سرخِ تو خواهند رقصید! اگر به سیاه تن دهم و سپید شعار تو باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستینِ خود خوش رقص! اگر به سیاه تن دهم و شعار تو سپید باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستین خود، خوش رقص! و در این میان، هیچ رقاصِ غیر ملتزمی از ساز سرخ تو در امان نیست!
چرا که نهایتا، تو ماهی خود را خواهی گرفت! میان سیاه و سپیدی که هر دو با پوستینی متفاوت به ساز سرخِ تو خواهند رقصید! و در معرکه ی این جنگ زرگری، من انتری بیش برای لوطی نخوام بود!
پس بیرون معرکه خواهم ایستاد، تا دلقکِ خوش خیالِ تو نباشم! تا اثبات کنم: 
"بازی تو برای من، مشروعیت ندارد"!
خیام ابراهیمی
26 بهمن 1394

Ebrahimi H's photo.t

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...