Tuesday, March 6, 2018

پروژه دراویش گنابادی

پروژه #دراویش_گنابادی
مخدوش‌کردن و مشتبه‌کردن مطالباتِ مسالمت‌جویانه و برحق مردمی، با پرچمدارانِ برساخته و دلقکِ#ری‌_استارتی ، برای درآمیختنِ واقعیتِ یک حق مسلم، با تحریک و شانتاژهای لباس شخصی و ساخته‌گی، پروژه‌ای کثیف و امنیتی طبق نسخه‌های شرقی و روس قجری است! در غیاب اراده ملی است که، 40 سال در باد سیاست "نه شرقی نه غربی"، اینک پیمانکارانِ ایدئولوگ‌*، قبای ارجحیت "شرق به غرب" را می‌بافند، تا همچنان اثبات کنند که ایران کماکان قربانی استراتژیِ ملکه‌ی پیر، بینِ دوقطبی برساخته‌ی "یا شرقی، یا غربی" است! در فقدانِ قدرتِ بی‌بدیل قانونیِ "اراده ملی" است که تشکلات غیرقانونی مردمی، مثل #دراویش_گنابادی همچنان بازیچه‌ و قربانیِ دسیسه‌هایِ مردم‌سواری دیمی و هیئتی هستند!
من به شکل مبارزه‌ و یا دفاعِ ملت مستقل و جان‌‌به‌لب آمده از حقوق لگدمالشده‌ی خود اعتراضی ندارم! هشدار برای پرهیز از دام‌گستری و فریب پرچمدارانِ نفوذی کاذب و صاحبانِ قدرتِ موج‌سوار برای تبدیلِ تهدید مطالبات تلنبارشده‌‌ی مردمی به فرصتِ تنش و خشونت و سرکوب‌ است! از سویی مخاطبم هیچ‌گاه مردم به معنای عام نبوده است، چون پیوندی تشکیلاتی و مسئولانه، بر اساس زبان مشترکِ غیرقابل سوء‌تفاهم با ایشان ندارم که بتوانم پیامی بدهم! مخاطبم همواره مدعیان فرهیخته‌گی و آتش‌بیاران ناآگاهِ معرکه و آتش‌به‌اختیاران و صاحبان قدرت فریبخورده است که مخاطبشان مردم است!
درگیری‌های آتش‌به‌اختیارانه‌ی نفوذی‌های هشتادوهشتی در میان #دراویش_گنابادی را که دیدم، مطمئن شدم که در روزگاری به‌سر می‌بریم که در عصر استعمار مدرن، هم روش‌های استعمار و استثمار، و هم روش مبارزات حق‌طلبانه، دیگر از روش‌های سنتی تبعیت نمی‌کند! پیش از این بارها اشاره کرده‌ام که چگونه یک قانون استعماری می‌تواند ملتی را چندپاره کند، و احیانا بصورت مستقیم و غیرمستقیم در آن نفوذ کند، تا نیازی به شیوه‌های گل‌درشتِ استعمارِ قرن هیجدهمی نباشد! شیوه‌هایی چون یورش به مستعمره‌ها بواسطه‌یِ کشتی‌های بخار و توپ و تفنگ و سرباز و مزدور انگلیسی...
جنایتکار، در مقابله با #نافرمانی_مدنی ، بازیچه‌ها را به طرق مختلف به بن بست و جنون می‌کشاند، تا با قواعدِ آتش به اختیاری، قربانیان را سرکوب و مغلوب و تماشاچیان را مرعوب و بی‌اعتماد و راهی سوراخ موش کند!
قربانی: لیبی، عراق، سوریه و ...
در غیاب اراده ملی قانونی است که در پینگ‌پنگِ بازی‌های هزارتوی امنیتی، یک شهروند آچمز شده، که تنها می‌تواند بصورت انفرادی حضور داشته باشد، در اجتماعیات دیگر نمی‌تواند منطقا به کسی اعتماد کند! و در این تک‌افتادگی جنایتبار به نیت خیر ارباب است که میان مغبون‌شدن‌های زنجیره‌ای، بالاخره روزی همچون جنازه‌ای آش و لاش، دست از حق‌طلبی می‌کشد و سماق دزدی خودش را در گور انفرادی خودش می‌مکد تا بمیرد!
بنابراین، در فقدانِ مکانیسم راستی آزمایی قانونی در دست ملت مستقل از قدرت، راه مطمئنِ یک شهروند مدنی، از میانِ قواعدِ یک دیکتاتورِ جانی و تنش‌آفرین نمی‌گذرد! دیکتاتوری که به جای دیپلماسی حقوقی، از دیوار سفارت بالا می‌رود و ادبش فحش و ادبیات سیاسی‌اش سیلی و صدور خویش به غیرخودی و زورگیری عقیدتی و قوانینِ مردم‌سوارانه‌ی چماق‌داران است! آن هم در موقعیتی که مردم در سوء‌تفاهم و فریبِ شعارهای پرچمداران ویژه‌خوار و ملتزم به فرامین و حکم حکومتی او، گروگانند!
به باورم، راه مستقیم چنین مردم خفت شده میان سوء تفاهمات حقوقی، از روش‌های منتهی به فهم هم‌افزایی و همزیستی مسالمت‌آمیز و معرفتبار و فهم یک "زبان مشترک حقوقی و ملی" و فریاد یک خواسته‌ی مشترک، با واکنش سلبی در حاشیه‌یِ قانونی معرکه‌ها می‌گذرد؛ نه در بن‌بستِ متنِ قانونِ ایدئولوژیک و زورگیرانه به نام مردم! در چنین میدان نابرابری و با چنین زبان سوء تفاهم برانگیزی، راه برای خریدن اعتبار، از سکوت و عدم بیعت با قانونِ پرفریبِ استعماری و با اعتصاب از هر فعالیت غیرپاسخگویِ جانکاه تا تغییر قانونِ ویژه‌خواریِ از ما پست‌تران، به سود همه می‌گذرد: "یا همه یا هیچ‌کس"!
یک حرامخوارِ عافیت‌طلبِ قانونمدارِ اصلاح‌ناپذیرِ مفت‌گویی، چشم دوخته بر شکاف زلزله در نظام قذافی و بر مرگ کودکانِ یخ‌زده در مقابل چشم مادر و پدرشان، چشم بسته بر این حقیقت، فرمود:
در نزاعِ خونین بینِ محرومان و گزمه‌ها "آداب مدنیت و #کنش_مدنی، در نظام قذافی از سوی مردم لیبی رعایت نشده است!" یعنی وسطِ دعوا نرخ تعیین می‌کند! و کسی که آگاهانه وسط دعوا نرخ تعیین کند یا مزدور است یا خائن و یا ویژه خوار مصلحتجوی دستمال ابریشمی به‌دست بزدل و واقعگرا به حال خود، و یا جاهل.
البته او اقرار نمی‌کند که چگونه خود با اعتماد به صندوقِ سوراخِ ارباب، قوانین حقوقی او را تثبیت کرده و حالا دارد به عقوبت بیعت خود به قربانیان می‌خندد و یا با ریاکاری مصلحت‌گرانه برای خریدن اعتباری چندمنظوره و کاسبکارانه برایشان اشک تمساح می‌ریزد؛ و با هوش ژن برترش لاپوشانی می‌کند که خودش چقدر در بازیچه شدن قربانیان امروزی شریک بوده و چرا ایشان اکنون در ساحل امن، او را ملامت می‌کند تا باز برای ارباب اعتبار بخرد؟!
ویژه‌خواری که خود هنوز از نظام سلطه توبه نکرده و جبران مافات را کسر شأنِ خود می‌داند، می‌گوید:
"
در گفتگوی تمدن‌ها، دنیا باید بفهمد که مرده‌ سالاری قذافی، یعنی مردم سواری آسمانی، که در واقع همان مردمسالاری زمینی است، و وقتی که بنا بر سفسطه‌ی ارباب، "مردم اصل نظامند" پس ناگزیرند که در چارچوب حقوقی "امت و امامت" در هر انتخابات به بیعت با ارباب مطلقه تن‌دهند و جان بکنند تا دیار قدس"
از این خزعبلات سحرگاهی، خونم به جوش آمد و تفی کردم بر شرف نداشته‌ی حرامخواران و ویژه‌خوارانِ مسخ و لمس و نشئه و شیرین‌عقل و گفتم:
کنار گود نشسته‌ای می‌گویی لنگش کن؟ آیا هیچ از ذوب شدن قطره‌ای و زنجیره‌ای جان و خانمانِ محرومان وطنی، برای شعله‌ور نگاه داشتن آتش خانمان سوز و مرگ کودکان همسایه، به پای معاملاتِ سلاطین خودمحور برای تداوم بساط سلطه‌ی یک دیوانه، آگاهی؟! خونخوارانی که دیوانه‌وار و در سفری بی بازگشت، انگار به بازی شطرنج با جان آدم‌ها معتاد شده‌اند و قصد ترکِ اعتیاد هم ندارند! چون تکبرشان به #ژن_برتر_آتش بر ژن_آدم_خاکی اجازه نمی‌دهد که ببینند و بشنوند که بی اذن آگاهانه‌ی مردم تنها چاه ویلِ اسفل السافلین را تعمیق می‌کنند، و فرصت توبه و جبران مافات از دست می‌رود و قادر نخواهند بود که پیش از فروپاشی مطلقه، اختیار را به صاحبان حق مسلم و اراده ملی واگذارند! اراده‌ای که هم‌افزایی آن برترین قدرتِ اعتدالی و صلح است!
آیا این حرف‌ها یعنی: "ایهاالرعایا! لطفا 40 سال دیگر با ادبِ ارباب‌پسند توی صفِ صندوقِ قانون قذافی بایستید، گزمه‌ها با باتوم مقدس و روغن زیتون نازتان کنند! واجب قربة الی الله؟! بساط امنیتِ قبیله‌ای و بدوی ما را به هم نریزید، جان مولا! بگذارید این حقوق بازنشستگی را که به سعی ما، موجب حسرت و دِقّ دلِ این مردمِ "ملت به‌نام" و "امت به‌کام" شده را راحت بزنیم توی رگ!"
کدام #کنش_مدنی؟! پیرمردِ حوری‌پسند غلمان در چشمhttps://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:) https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/fcb/1/16/1f641.png:(
وقتی گزمه‌های مزدور و حرامخوار و عوامفریب در جنونِ آزین‌شده‌یِ مدنی و آئینِ برتری #ژن_آتش بر#ژن_خاک ، و تحت رهبری متکبرانه‌ی یک قالتاقِ دیوانه، به خیمه و آپارتمان شما تجاوز می‌کنند تا وارد تک تک اتاق‌های خواب حرمسرایِ شما شوند، آیا شما مبادیِ آداب توی صف منتظر نوبت می‌ایستید؟
آیا منظور از کنش مدنی، کش دادن روزمرّه‌گی زیر عبای شکلاتی و کرسی‌‌هایِ آزادپریشی تا از هم پاشیدنِ نسوج بدن میان کرم‌های ساقه‌خوار در گورِ بنفش و سیاه است؟
هر کنشی واکنشی دارد، حضرت آقا! ... اما شما چه کردید که کار به خون و خون‌ریزی نکشد؟
آدمِ بی‌واکنش مرده است! و بوی گندش همه را خفه خواهد کرد!
این‌که عده‌ای لم دهند کنار شومینه و قلیان چاق کنند و کباب بزنند توی رگ و باقی هم توی سوراخ موش و دخمه هی از خود کنشِ مدنی دَر کنند، البته مورد پسند کفتارها و شغال‌ها و روبهان سبز و بنفش است. حالا تخفیف هم داده‌ای و افاضه می‌کنی که در این جنگ خیابانی بین قذافی و ملت لیبی هر دو طرف اشتباه کرده‌اند؟
این‌جا اساسا دو طرفی وجود ندارد که یکی اشتباه کرده باشد و یکی کارش درست باشد!
چون این نبرد بنیادی و قانونی، اساسا برابر نیست!
"
حقِ حیات" تعارف ندارد! که عده‌ای توی صف سماق بمکند و عده‌‌ای هم در فراغ بال، خونِ در شیشه را بالا بکشند! آن هم از بابِ خودفریبی و شکر نعمت، که: "هذا من فضل ربی" ... و سبوی آبی هم رویش!
منِ فضل ربّی؟... زرشک!
البته ما یک ناظر بدبختیم که حتی لال هم نمی‌توانیم بمیریم.
البته گاهی یا باید تنها #سکوت کرد و زبان در حلق کشت! به جای آنکه زبان به یاوه گشود و خلق کشت! به جای میو میو کردن و موش‌مرده‌گی، آیا بهتر نیست صراحتا توبه کرد و جبران مافات نمود و به جای تفنن با حاشیه در متن، به متن پرداخت در حاشیه؟
در بن بست ساختاری و لال مردن پرچمداران زیر دامن گرگ، عقوبت همین است، پدر جان!
پیش از اقدام عملی برای عافیت همه، مانده‌ام چگونه با مردم مردم کردن مفت، خوابت می‌برد؟
عافیت طلبی یا برای همه یا برای هیچکس!
این قطارِ انقلابی و قانونی، به مقصد نسل‌کشی انسان‌های مستقل است!
متاسفانه با این فرمان که گرفته‌ای، بموجب آن قانون استعماری که در لیفه‌ی قبا و عبایت چپانده‌اند، روز تسویه‌حساب با تعویض روغنی‌های پیچ و مهره‌های این قطار هم نزدیک است!
متاسفم که به جای جبران مافات و هم‌افزایی و انتقال نرم قدرت به مردم، با سفسطه‌ی کلامی و قد بازی موذیانه و عوامفریبی، کار را به آتش و پریشانی کشانده‌اید!
خیام ابراهیمی
اول اسفند 96
پ.ن:
*
شش دلیل "ارجحیت شرق به غرب" در بخش کامنت‌ها.
**
ویدئوی ترغیبِ مردم ستمدیده و خواستار تغییرقانون اساسی به نفع تمام ملت، به کشته دادن از روشهای خشن انقلابی را در بخش کامنت‌ها، از افاضاتِ #رحیم‌پور_ازغدی (عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی) میل فرمائید! تا به نیتِ ارباب آگاه شوید!



پروژه دراویش گنابادی

پروژه #دراویش_گنابادی
مخدوش‌کردن و مشتبه‌کردن مطالباتِ مسالمت‌جویانه و برحق مردمی، با پرچمدارانِ برساخته و دلقکِ#ری‌_استارتی ، برای درآمیختنِ واقعیتِ یک حق مسلم، با تحریک و شانتاژهای لباس شخصی و ساخته‌گی، پروژه‌ای کثیف و امنیتی طبق نسخه‌های شرقی و روس قجری است! در غیاب اراده ملی است که، 40 سال در باد سیاست "نه شرقی نه غربی"، اینک پیمانکارانِ ایدئولوگ‌*، قبای ارجحیت "شرق به غرب" را می‌بافند، تا همچنان اثبات کنند که ایران کماکان قربانی استراتژیِ ملکه‌ی پیر، بینِ دوقطبی برساخته‌ی "یا شرقی، یا غربی" است! در فقدانِ قدرتِ بی‌بدیل قانونیِ "اراده ملی" است که تشکلات غیرقانونی مردمی، مثل #دراویش_گنابادی همچنان بازیچه‌ و قربانیِ دسیسه‌هایِ مردم‌سواری دیمی و هیئتی هستند!
من به شکل مبارزه‌ و یا دفاعِ ملت مستقل و جان‌‌به‌لب آمده از حقوق لگدمالشده‌ی خود اعتراضی ندارم! هشدار برای پرهیز از دام‌گستری و فریب پرچمدارانِ نفوذی کاذب و صاحبانِ قدرتِ موج‌سوار برای تبدیلِ تهدید مطالبات تلنبارشده‌‌ی مردمی به فرصتِ تنش و خشونت و سرکوب‌ است! از سویی مخاطبم هیچ‌گاه مردم به معنای عام نبوده است، چون پیوندی تشکیلاتی و مسئولانه، بر اساس زبان مشترکِ غیرقابل سوء‌تفاهم با ایشان ندارم که بتوانم پیامی بدهم! مخاطبم همواره مدعیان فرهیخته‌گی و آتش‌بیاران ناآگاهِ معرکه و آتش‌به‌اختیاران و صاحبان قدرت فریبخورده است که مخاطبشان مردم است!
درگیری‌های آتش‌به‌اختیارانه‌ی نفوذی‌های هشتادوهشتی در میان #دراویش_گنابادی را که دیدم، مطمئن شدم که در روزگاری به‌سر می‌بریم که در عصر استعمار مدرن، هم روش‌های استعمار و استثمار، و هم روش مبارزات حق‌طلبانه، دیگر از روش‌های سنتی تبعیت نمی‌کند! پیش از این بارها اشاره کرده‌ام که چگونه یک قانون استعماری می‌تواند ملتی را چندپاره کند، و احیانا بصورت مستقیم و غیرمستقیم در آن نفوذ کند، تا نیازی به شیوه‌های گل‌درشتِ استعمارِ قرن هیجدهمی نباشد! شیوه‌هایی چون یورش به مستعمره‌ها بواسطه‌یِ کشتی‌های بخار و توپ و تفنگ و سرباز و مزدور انگلیسی...
جنایتکار، در مقابله با #نافرمانی_مدنی ، بازیچه‌ها را به طرق مختلف به بن بست و جنون می‌کشاند، تا با قواعدِ آتش به اختیاری، قربانیان را سرکوب و مغلوب و تماشاچیان را مرعوب و بی‌اعتماد و راهی سوراخ موش کند!
قربانی: لیبی، عراق، سوریه و ...
در غیاب اراده ملی قانونی است که در پینگ‌پنگِ بازی‌های هزارتوی امنیتی، یک شهروند آچمز شده، که تنها می‌تواند بصورت انفرادی حضور داشته باشد، در اجتماعیات دیگر نمی‌تواند منطقا به کسی اعتماد کند! و در این تک‌افتادگی جنایتبار به نیت خیر ارباب است که میان مغبون‌شدن‌های زنجیره‌ای، بالاخره روزی همچون جنازه‌ای آش و لاش، دست از حق‌طلبی می‌کشد و سماق دزدی خودش را در گور انفرادی خودش می‌مکد تا بمیرد!
بنابراین، در فقدانِ مکانیسم راستی آزمایی قانونی در دست ملت مستقل از قدرت، راه مطمئنِ یک شهروند مدنی، از میانِ قواعدِ یک دیکتاتورِ جانی و تنش‌آفرین نمی‌گذرد! دیکتاتوری که به جای دیپلماسی حقوقی، از دیوار سفارت بالا می‌رود و ادبش فحش و ادبیات سیاسی‌اش سیلی و صدور خویش به غیرخودی و زورگیری عقیدتی و قوانینِ مردم‌سوارانه‌ی چماق‌داران است! آن هم در موقعیتی که مردم در سوء‌تفاهم و فریبِ شعارهای پرچمداران ویژه‌خوار و ملتزم به فرامین و حکم حکومتی او، گروگانند!
به باورم، راه مستقیم چنین مردم خفت شده میان سوء تفاهمات حقوقی، از روش‌های منتهی به فهم هم‌افزایی و همزیستی مسالمت‌آمیز و معرفتبار و فهم یک "زبان مشترک حقوقی و ملی" و فریاد یک خواسته‌ی مشترک، با واکنش سلبی در حاشیه‌یِ قانونی معرکه‌ها می‌گذرد؛ نه در بن‌بستِ متنِ قانونِ ایدئولوژیک و زورگیرانه به نام مردم! در چنین میدان نابرابری و با چنین زبان سوء تفاهم برانگیزی، راه برای خریدن اعتبار، از سکوت و عدم بیعت با قانونِ پرفریبِ استعماری و با اعتصاب از هر فعالیت غیرپاسخگویِ جانکاه تا تغییر قانونِ ویژه‌خواریِ از ما پست‌تران، به سود همه می‌گذرد: "یا همه یا هیچ‌کس"!
یک حرامخوارِ عافیت‌طلبِ قانونمدارِ اصلاح‌ناپذیرِ مفت‌گویی، چشم دوخته بر شکاف زلزله در نظام قذافی و بر مرگ کودکانِ یخ‌زده در مقابل چشم مادر و پدرشان، چشم بسته بر این حقیقت، فرمود:
در نزاعِ خونین بینِ محرومان و گزمه‌ها "آداب مدنیت و #کنش_مدنی، در نظام قذافی از سوی مردم لیبی رعایت نشده است!" یعنی وسطِ دعوا نرخ تعیین می‌کند! و کسی که آگاهانه وسط دعوا نرخ تعیین کند یا مزدور است یا خائن و یا ویژه خوار مصلحتجوی دستمال ابریشمی به‌دست بزدل و واقعگرا به حال خود، و یا جاهل.
البته او اقرار نمی‌کند که چگونه خود با اعتماد به صندوقِ سوراخِ ارباب، قوانین حقوقی او را تثبیت کرده و حالا دارد به عقوبت بیعت خود به قربانیان می‌خندد و یا با ریاکاری مصلحت‌گرانه برای خریدن اعتباری چندمنظوره و کاسبکارانه برایشان اشک تمساح می‌ریزد؛ و با هوش ژن برترش لاپوشانی می‌کند که خودش چقدر در بازیچه شدن قربانیان امروزی شریک بوده و چرا ایشان اکنون در ساحل امن، او را ملامت می‌کند تا باز برای ارباب اعتبار بخرد؟!
ویژه‌خواری که خود هنوز از نظام سلطه توبه نکرده و جبران مافات را کسر شأنِ خود می‌داند، می‌گوید:
"
در گفتگوی تمدن‌ها، دنیا باید بفهمد که مرده‌ سالاری قذافی، یعنی مردم سواری آسمانی، که در واقع همان مردمسالاری زمینی است، و وقتی که بنا بر سفسطه‌ی ارباب، "مردم اصل نظامند" پس ناگزیرند که در چارچوب حقوقی "امت و امامت" در هر انتخابات به بیعت با ارباب مطلقه تن‌دهند و جان بکنند تا دیار قدس"
از این خزعبلات سحرگاهی، خونم به جوش آمد و تفی کردم بر شرف نداشته‌ی حرامخواران و ویژه‌خوارانِ مسخ و لمس و نشئه و شیرین‌عقل و گفتم:
کنار گود نشسته‌ای می‌گویی لنگش کن؟ آیا هیچ از ذوب شدن قطره‌ای و زنجیره‌ای جان و خانمانِ محرومان وطنی، برای شعله‌ور نگاه داشتن آتش خانمان سوز و مرگ کودکان همسایه، به پای معاملاتِ سلاطین خودمحور برای تداوم بساط سلطه‌ی یک دیوانه، آگاهی؟! خونخوارانی که دیوانه‌وار و در سفری بی بازگشت، انگار به بازی شطرنج با جان آدم‌ها معتاد شده‌اند و قصد ترکِ اعتیاد هم ندارند! چون تکبرشان به #ژن_برتر_آتش بر ژن_آدم_خاکی اجازه نمی‌دهد که ببینند و بشنوند که بی اذن آگاهانه‌ی مردم تنها چاه ویلِ اسفل السافلین را تعمیق می‌کنند، و فرصت توبه و جبران مافات از دست می‌رود و قادر نخواهند بود که پیش از فروپاشی مطلقه، اختیار را به صاحبان حق مسلم و اراده ملی واگذارند! اراده‌ای که هم‌افزایی آن برترین قدرتِ اعتدالی و صلح است!
آیا این حرف‌ها یعنی: "ایهاالرعایا! لطفا 40 سال دیگر با ادبِ ارباب‌پسند توی صفِ صندوقِ قانون قذافی بایستید، گزمه‌ها با باتوم مقدس و روغن زیتون نازتان کنند! واجب قربة الی الله؟! بساط امنیتِ قبیله‌ای و بدوی ما را به هم نریزید، جان مولا! بگذارید این حقوق بازنشستگی را که به سعی ما، موجب حسرت و دِقّ دلِ این مردمِ "ملت به‌نام" و "امت به‌کام" شده را راحت بزنیم توی رگ!"
کدام #کنش_مدنی؟! پیرمردِ حوری‌پسند غلمان در چشمhttps://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:) https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/fcb/1/16/1f641.png:(
وقتی گزمه‌های مزدور و حرامخوار و عوامفریب در جنونِ آزین‌شده‌یِ مدنی و آئینِ برتری #ژن_آتش بر#ژن_خاک ، و تحت رهبری متکبرانه‌ی یک قالتاقِ دیوانه، به خیمه و آپارتمان شما تجاوز می‌کنند تا وارد تک تک اتاق‌های خواب حرمسرایِ شما شوند، آیا شما مبادیِ آداب توی صف منتظر نوبت می‌ایستید؟
آیا منظور از کنش مدنی، کش دادن روزمرّه‌گی زیر عبای شکلاتی و کرسی‌‌هایِ آزادپریشی تا از هم پاشیدنِ نسوج بدن میان کرم‌های ساقه‌خوار در گورِ بنفش و سیاه است؟
هر کنشی واکنشی دارد، حضرت آقا! ... اما شما چه کردید که کار به خون و خون‌ریزی نکشد؟
آدمِ بی‌واکنش مرده است! و بوی گندش همه را خفه خواهد کرد!
این‌که عده‌ای لم دهند کنار شومینه و قلیان چاق کنند و کباب بزنند توی رگ و باقی هم توی سوراخ موش و دخمه هی از خود کنشِ مدنی دَر کنند، البته مورد پسند کفتارها و شغال‌ها و روبهان سبز و بنفش است. حالا تخفیف هم داده‌ای و افاضه می‌کنی که در این جنگ خیابانی بین قذافی و ملت لیبی هر دو طرف اشتباه کرده‌اند؟
این‌جا اساسا دو طرفی وجود ندارد که یکی اشتباه کرده باشد و یکی کارش درست باشد!
چون این نبرد بنیادی و قانونی، اساسا برابر نیست!
"
حقِ حیات" تعارف ندارد! که عده‌ای توی صف سماق بمکند و عده‌‌ای هم در فراغ بال، خونِ در شیشه را بالا بکشند! آن هم از بابِ خودفریبی و شکر نعمت، که: "هذا من فضل ربی" ... و سبوی آبی هم رویش!
منِ فضل ربّی؟... زرشک!
البته ما یک ناظر بدبختیم که حتی لال هم نمی‌توانیم بمیریم.
البته گاهی یا باید تنها #سکوت کرد و زبان در حلق کشت! به جای آنکه زبان به یاوه گشود و خلق کشت! به جای میو میو کردن و موش‌مرده‌گی، آیا بهتر نیست صراحتا توبه کرد و جبران مافات نمود و به جای تفنن با حاشیه در متن، به متن پرداخت در حاشیه؟
در بن بست ساختاری و لال مردن پرچمداران زیر دامن گرگ، عقوبت همین است، پدر جان!
پیش از اقدام عملی برای عافیت همه، مانده‌ام چگونه با مردم مردم کردن مفت، خوابت می‌برد؟
عافیت طلبی یا برای همه یا برای هیچکس!
این قطارِ انقلابی و قانونی، به مقصد نسل‌کشی انسان‌های مستقل است!
متاسفانه با این فرمان که گرفته‌ای، بموجب آن قانون استعماری که در لیفه‌ی قبا و عبایت چپانده‌اند، روز تسویه‌حساب با تعویض روغنی‌های پیچ و مهره‌های این قطار هم نزدیک است!
متاسفم که به جای جبران مافات و هم‌افزایی و انتقال نرم قدرت به مردم، با سفسطه‌ی کلامی و قد بازی موذیانه و عوامفریبی، کار را به آتش و پریشانی کشانده‌اید!
خیام ابراهیمی
اول اسفند 96
پ.ن:
*
شش دلیل "ارجحیت شرق به غرب" در بخش کامنت‌ها.
**
ویدئوی ترغیبِ مردم ستمدیده و خواستار تغییرقانون اساسی به نفع تمام ملت، به کشته دادن از روشهای خشن انقلابی را در بخش کامنت‌ها، از افاضاتِ #رحیم‌پور_ازغدی (عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی) میل فرمائید! تا به نیتِ ارباب آگاه شوید!


سقوط قانونی استاندارد زندگی


 سقوط قانونیِ استاندارد زندگی و هواپیما در کهنگانِ سمیرم
100 نفر از ملتی مالباخته جان‌باختند؟ فدایِ سَرِ دزدِ سرگردنه و ستاد بحران‌زا که به‌علت نبود امکانات و مه‌آلود بودن هوا، کار امدادرسانی به هواپیمایِ ناپیدای امروز صبح سقط شده را، به فردا موکول کرده! به‌همین راحتی! و ظاهرا بی‌آنکه بداند کسی زنده است یا نه، همه را مرده فرض کرده و لابد شب را تخت خوابیده! چون مرگ تنها باورِ راستین قانونی است! ننگ بر قانون‌اساسیِ مرگ، که جز بحران و حذف و مرگ و تسلیت نمی‌زاید! 40 سال گیج‌گیج‌زدنِ استمرارطلبان نشئه از قانون ویژه‌خوارانِ هیئتی، کافی‌است که دیگر از هیچ مرگی دردشان نیاید! چون اراده‌ملی در قانون‌اساسی قبلا مرده است! قانونی که سرنوشت و مدیریتِ خرج‌کردنِ منابع ملی یک خاک مشترک را در دست یک ارباب و گزمه‌هایش قبضه کرده، قانون ویرانی است! و از کوزه همان برون تراود که دراوست! چرا که قانونا تشخیص اولویت‌ها با ملت نیست! چون سیاست‌های کلی نظام در سرانگشت یک نفر حصر است؛ نه تمام شریکان خاک و صاحبان حق مسلم.
باید به ایمان بُز مؤمن بود تا مجذوبِ علفِ سبزِ رسته بر گورِ بنفشِ شریکان خاک مشترک شد... زیر پایِ ابوبکر بغدادی که تنها شالِ سبز بسته به کمر و دستارِ سیاه بر سر و در عزایِ ملتی مالباخته تنها دروغ می‌بافد و لبخند می‌زند عینِ هلو به حماقتِ هالوها.
#سقوط_هواپیما در کهنگان سمیرم، هر چند درست یا نادرست و به‌قول #محمدرضا_تابش حامل کارشناسان محیط زیست باشد که پس از دفاع مستند از تلاشگران محیط زیست (آیا #دکتر_سیدامامی؟!) در مجلس، عازم یاسوج بودند، آیا مشتی است از خروارِ بی‌کفایتی؟! یا کفایتِ مسئولین؟
سقوط پلاسکو در آتشِ کپسول پیک‌نیکی و سقوط آتشِ چینی بر کشتی سانچی به مقصدِ کره جنوبی اما شمالی... سقوط ارزش ریال و توان خرید کارگران... سقوطِ اخلاق... سقوط استانداردِ ثباتِ امنیت و زندگی و امید... سقوط اعتمادِ ملی از خدعه‌ی معمار حقیرِ استعمار با ملتِ کبیر بی‌عار، و رگلاژِ صندوق رأی تا بربر و بع بع مؤمنینِ داعش‌مسلکِ صغیر در منطقه از عراق تا شام... سقوط و سقوط و بازهم سقوطی دیگر ... این چه تقدیر شومِ استعماری است در خاورمیانه؟
40 سال سقوط و نزولِ شأنِ انسان... یخ زدن نوزاد در چادر خیس زلزله زیر چشم مولا... عدم توانایی در استاندارد سازی خدمات ایمنی از قبیلِ تامینِ کانکس در سایت‌های از پیش طراحی‌شده در شرایط فورس ماژور در سرزمینی زلزله‌خیز بر دریای نفت که هر بار باید با حسرتی هیجانی و احمقانه و زودگذر، تنها شاهد فرافکنی و زر زر و بی‌کفایتی هیئتیان هردمبیل‌پیشه باشد و دو قطره اشک تمساح بریزد یا نریزد و باز روز از نو روزی از نو ...گران‌بودن خدمات به مردم ایران و ارزان شدن جان و مالِ ایرانیان به قیمت بهایِ صدور انقلابی گنگ و ویرانگر به جهان... فقر و شکاف طبقاتی در ایران و آتش زدن به مال مفت و پول و ثروت یتیمان در عراق و سوریه و لبنان، بدون مجوزِ مستقیمِ صاحبان حق مسلم تماما قانونی است!
40 سال گیج گیج زدن و استمرارطلبی ویژه خوارانِ قانونی که ملت واحدی را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم کرده و منابع ملی و سرنوشت ملتی بزرگ را با ادبیات سوء‌تفاهم برانگیز مالِ خود کرده است، تماما قانونی است!
عقوبتِ تصمیم‌سازی دیمی و هیئتی توسطِ نفوذی‌های استعمارگر و پخمه‌های مفتخور و زورگیر در جمع هیئتِ خودی‌ها همین است که قانونا مملکت در تمام زمینه‌ها از استاندارد خارج شده و از این بابت کک غاصب قدرت مطلقه و گزمه‌های چپ و راستِ قانونی‌اش هم نمی‌گزد! چون هر رفتاری بصورت فله‌ای قانونی است!
و البته سخن از آب و سوسک در شیر بز و کافور در آبِ آشامیدنی، سوسول بازی و نهایتا تشویش اذهان عمومی است!
مگر احمق است #عارف متکبر و نوک‌دماغ بینی که در قحط‌الرجال برگزیدگانِ قانونی، با مغز فندوقی، خود را #ژن_برتر آتشی ابلیسی، سوار بر #ژن_معیوب و خاکیِ آدم می‌داند و استاندارد سازی پاسخگو و قابل ردیابی را ذیل نظارت ملی موجب بر باد رفتن اختیار مطلقه در جنگ با دشمن و ملتِ غیرخودی می‌داند! با این پوشش که ما خودمان بر اساس فرهنگ بومی، پروتکلِ استانداردی نوین برای هیئتیان لمپن و هردمبیل‌کار داریم که بصورت صنعتی طوری خونِ ملت را در شیشه می‌کند که خونخواهی در آن ارتداد باشد! واجب قربة الی الله.
40 سال است که در میان برزخِ زمین و هوا، شهید می‌دهیم؛ اما تحت نظارت ملی، استاندارد نمی‌شویم که نمی‌شویم! چون "قانون اساسی" اراده ملی را به دستِ چلاقِ نسل قبلی و میراثخوارانِ معتادش کشته و در این خونبازی مقدس، بصورت خوشبینانه و زنجیره‌ای، مدام بین غم و خشم و تلنبارِ بغض، پاس‌کاری می‌شویم... تا تمام شویم!
چرا که نه؟!... تا وقتی می‌توان از دیوار همسایه بالارفت و #آتش_به_اختیار فحش داد و گروگان گرفت و فروخت و عمری تحریم شد و با جهان درافتاد و روز به روز لاجان تر شد، چرا باید در صلح و مسالمت زندگی کرد؟ تا مخ آدم‌ها به کار افتد و ابتکار امور را از دست هیئتیانِ زورگیر قانونی بربایند؟!... زکی!
بدیهی است که اولویت این‌که چه خاکی را باید بر سر ملت و دنیا ریخت را قانونِ ارباب تعیین می‌کند که کارفرمای یک ملت تنها اوست و ملت پیمانکارش!
البته که نوسازی ناوگان فرسوده‌ی هوایی و زمینی و ریلی و نو کردنِ زیرساخت‌ها و مکانیسم تصمیم سازی و کیفیت مدیریت و بهداشت و ثبات اقتصادی و امید به زندگی و اطمینان از بازسازی سازه‌های عمرانی مستهلک و باقیمانده از دوران طاغوت، کاری طاغوتی است! یک سد ساختن بلدیم و در شعارِ خودکفائیِ دیمی آنقدر مقاومت می‌کنیم تا چشمه‌ی تمام ثروت و رودهایمان خشک شود!
قانونا اولویت امور با سیاست‌های کلی نظام است که تنها توسط یک نفر تعیین می‌شود!
لعنت به قانون ویرانگری که اکثریتِ غیرخودی را با شمشیرِ اقلیت خودی در جیب صاحبِ خود می‌خواهد... و لعنت به امید کوری که در این سگ‌لرز تاریخیِ مصلحت، توسط بازیگران قانونی، ضمانتش وابسته به نظارت ملی نیست و نیز تابع هیچ استاندارد خردجمعی و فرافردی نیست.
به قول یکی از دوستان بینواها خود نمی‌دانند از کجا می‌خورند! هی زور می‌زنند اما همیشه خراب می‌کنند! چون تمام خردجمعی صاحبان حق را قانونا کرده‌اند در جیب یکی که بصورت ساختاری عرقی به اموال مفتِ عمومی ندارد:
شدت زلزله به حدی است که جز یاری مردم، امکان امدادرسانی نیست! (رودبار، بم، کرمانشاه و ...)
شدت آتش به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (پلاسکو)
شدت انفجار به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (معدن یورت)
دمای حرارت به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (سانچی)
منطقه‌ی سقوط هواپیما به حدی صعب العبور است که امکان امداد رسانی نیست! (هواپیمای یاسوج)
هیچ‌وقت گفته نمی‌شود، که ما به علت سرمایه‌گذاریِ غیرملی در راه صدور انقلابی گنگ، آنقدر در دام استعمار جهانی بازی خورده‌ایم و از جیب ملت تلف کرده‌ایم که فقیر و فاقد امکانات استاندارد شده‌ایم! و اصولا و قانونا فاقد مدیریت مدنی پاسخگو هستیم!... چون قانون مدیریت را داده دست یک نفر!
لاجرم هی گزمه‌ها را با هر خرابکاری، رنگ به رنگ در نقشی جدید جابجا می‌کنند؛ که تغییر یعنی: "این"!
بینواتر از رعایایی درغگو و فاسد و هنوز امیدوار، به یک ارباب و گزمه‌هایش آیا سراغ داریم؟
خانه از پای بست ویران است!
چرا هیچ اهل عافیت فرهیخته و روشنفکرنمایی با صدای بلند فریاد نمی‌زند که مشکل از مکانیسم تصمیم سازی و سرنوشت نویسی و تعیین اولویت‌های سیاسی و اقتصادی نشئت گرفته از قانون اساسی است؟
چرا باز چشم امید متفکرین و فرهیختگانِ "خودبگو و خود بخند"، به تغییر روبنایی گزمه‌ها برای تغییر باندهای خودی علیه غیرخودی برق می‌زند و کسی صدایش در نمی‌آید که مشکل از قانون است و تا این قانون تغییر نکند هیچ معجزه‌ای رخ نخواهد داد!
لعنت به آن‌ها که با فرافکنی حقیقت، تنها به امنیت لانه موشی خود می‌اندیشند و باز هم به کیش شخصیت و برای چاق کردن خویش، امید واهی در دل ساده‌دلان می‌کارند و آدرس این فروپاشی مادی و معنوی یک ملت را درست نشان نمی‌دهند!
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
#رفراندوم_تغییر_قانون_اساسی به نفع مشارکت و حضور تمام ملت در نظام تصمیم سازی و سرنوشت وطن.


گوساله سامری

گوساله سامری
هشدارِ "مرغ سحر" به من:
"روسپی" نر و ماده ندارد؛ فرزندم!
او اهل کشف و شهود و تعقل و تولید نیست! بلکه تن‌فروش و مصرف‌کننده و مُقلّد است!
روسپی‌گری یعنی اعتمادِ کورِ سنتی و تن‌فروختن به حرفِ مفت و شعارِ زمخت و فرمان ارباب و پرچمدارِ گردن‌کلفت، که به‌جای آموزش و شراکت در ماهیگیری، برای نیاز و مطامع برده‌سازی خود، به شریکان تنها بخشی از یک ماهی صید شده از آبِ گل آلود را نواله می‌دهد: به گزمه‌ها گوشتش را... به تیرخلاص‌زن‌ها کله‌اش را... و به تدارکاتچی‌ها استخوانش را... و سهمِ باقیِ برده‌گان نیز تنها بویِ کباب و حسرت و امید‌بازی از این ستون است تا ستون بعدی، از آغاز که کلمه بود... تا پایانِ کتاب.
رَمه نباش، برای یک چوپانِ فرهیخته!
دَله نباش، برای یک مشت علفِ سبز لبریخته*!
تله نباش، برای بره تودلی‌های بر چنگک هوس آویخته!
به وعده‌ و شعار دروغینِ روباه بنفش، دهان خود را باز نکن تا پنیرت را هم از دست بدهی!
در وادی حرفِ مفت، البته: ببین چی می‌گه؟! اما نبین کی می‌گه!
بدون تشکیلات مردمِ مستقل از قدرتِ تکنولوژیک و ایدئولوژیک، عقوبتِ شیفته‌گی‌ به کاریزمای فردیِ گوساله‌های سامری، عقوبت #قوم_سرگردان است! برای این‌که سرگردان نباشی وارد قواعد قانونی و بازی قدرتمدارانی که تو کارفرمایشان نیستی و قانونا تنها پیمانکارِ آنها هستی، نشو!
بیماری مزمن انسانهای زخمی و دردمند و خسته از مغبون شدن زنجیره‌ای به شیوه‌ی سنتی پامنبری، نهایتا به نفرت و تهوع و بی‌قراری از خود فهمیدن و بی‌قراری در توجه و درک و فهم مسیر و مقصد راه منتهی می‌شود! تا حدی که تنها یک معجزه، درد بی درمان دردمند را کمی ساکت می‌کند!
درد ملت ساده لوح؛ دهان بین، مجذوبِ در باغ سبز، بازیچه‌ی شایعه و اخبار ناموثق، بازیچه‌ی پرچمدارانِ چپ و راستِ عوامفریب، خشونت رفتاری و ادبی و فحاشی و دریده‌گی و نهایتا غبن و بور شدن است!
وقتت را برای سخنانِ گروه و کسانی که فحاش‌اند و آتش به اختیار و عوامفریب، تلف نکن!
بدون ضمانت تشکیلات پاسخگو به خودت، در دامِ هیچ فرمانده و در کار هیچ گروهی بازیچه نشو!
حتی بدون فهم خودت، با من هم شریک راه مشترک و همراه نشو!
اگر عقلت به مناسبات و توزیع قدرت در یک ساختار نمی‌رسد، برو بیل بزن! و حتی از گرسنگی بمیر! اما با تن‌فروشیِ سنتی و مکتبی و دریده‌گی انقلابی و فحشای نورِ علمی و فحاشی کورِ غریزی، به وجود خودت و دیگران گند نزن!
بالاخره اینکه: نه مقلد یک گاو باش چون گوساله! و نه خود به مقام علمی گاو برس و دیگری را گوساله نخواه!
می‌گویی حکومت ایمان مردم را بر باد داده؟! کدام ایمان؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ آن ایمانی که به حرفی ترک بردارد، بت‌پرستی و خرافه است و تنها پرده داران و کلیددارانِ بتخانه نگران بر باد رفتنش هستند!
ایمانی که به حق سرقفلیِ مالکیت و تکنولوژی و علم و ایدئولوژی و میراثِ زر و زور و تزویر و شامورتی بازی و معجزه حاصل شود! در بادِ گلوی گوساله‌ی سامری گم خواهد شد!
مَخلَصِ کلام این‌که: از سر و ته، نگند!
هر چند: "ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم"**
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
پ.ن:
*لبریخته: نام مجموعه اشعار یدالله رؤیایی: "بر لبهای ما ابدیتی خفته است، بزرگتر از فضایی که در برابر نگاهمان خالی است! 

** مولانا

از حرف مفت، تا عمل


از حرفِ مفت و شعارِ غیرپاسخگویِ سبز و بنفش... تا عمل!
به حرکت‌های حق‌طلبانه‌یِ وابسته به قدرت‌های غیرمستقل، مشکوکم و هیچ‌گاه بدان اعتماد نکرده‌ام! با این حال در بلبشوی عدم امکان فعالیت‌های تشکیلاتی قانونی و پاسخگو، به ذاتِ پیام #سفر_عشق #کامران_قادریفارغ از پرچمداری او برای جماعت (که ادعایش را هم ندارد و پرچم در دست او ناشی از عشق میهن است)، باور دارم! حتی اگر به نقشِ میانِ پرچمش باور نداشته باشم! به باورم پیام کامران عشق به میهن و وحدت ملی است!
نقطه‌ی عطف #سفر_عشق کامران قادری در مرز ایران، در فهم رفتار سمبولیک اوست! نه به رسم موروثی طبق ادبیاتِ غیرمدنی و مرسوم قبیله‌ای و پرچمداری یک ارباب و پیروانِ رعیتِ او. اهمیت حرکت او تمام معادله‌های پیشین مبارزه برای آزادی را بر هم زده است!
هم اکنون #کامران_قادری در مرز ترکیه و ایران چادر زده و پس‌فردا وارد ایران می‌شود!
بعد از حدود 8000 کیلومتر پیاده روی در طول 11 ماه زندگی شبانه‌روزی در چادر و کنار جاده، از سوئد تا ایران، پس از گذر از 11 کشور... اینک او آماده است برای ورود به ایران و درخواستِ نرم آزادی انتخابات و رفراندوم در ایران!... موضوع این نیست که آیا او پیروز می‌شود یا نه؟ بلکه موضوع این است که آیا اپوزیسیون و ملت گام به گام سفر او، روح سفرعشق او را برای رسیدن به عطش همزیستی مسالمت‌آمیز و هم افزایی ملی درمی‌یابند و این خواسته برای ایشان به آن تشنه‌گی لازمه تبدیل می‌شود که به‌جای دل‌بستن به این پرچمدار و آن جناح و حزب و گروه، برای تامینِ آزادی و استقلالِ هر شهروند ایرانی گام بردارند؟ یا نه! باید همچنان منتظر منجی لحظه شماری کنند تا کسی دل و دینشان را برباید؟
او پس‌فردا، مستقل از هر گروه و وابسته‌گی به عنوان یک ایرانی آزاده، به ایران وارد می‌شود!
رسانه‌هایِ جدیِ غربی، کژدار و ومریز و با شعارهای روبنایی آزادی‌خواهانه، یکی به نعل و یکی به تخته، و با تاکتیکِ شل کن سفت کن، همواره حامی یک دیکتاتور بومی و تنش‌آفرین در نظام‌های توتالیتر هستند، تا سردمدارانشان بتوانند از آب گل آلود حضور ایشان، خونِ ملتِ پراکنده‌ی ایران را در شیشه کنند! به عبرت تاریخی، دلخواهِ ایشان همواره عدم تحقق #اراده_ملی بوده است! و به همین دلیل است که حرکت‌هایِ مستقل و آدرس‌دارِ مردمی را بازتاب نمی‌دهند!
از خود می‌پرسم: ویژه‌خوارانی که در "بی.بی.سی" و "وی.او.ای" تریبون دارند، اگر وابسته به منابع ضد اراده ملی و برای مقاصد انحرافی حرکت‌های مردمی نیستند، چرا یک اشاره به این حرکت مستقل مردمی نکرده‌ و نمی‌کنند؟! شاید چون او صدای مردم مستقل از قدرتِ بودارِ گروه‌ها و احزاب و جناح‌های خودی و غیرخودی است! شاید چون حرکت سمبولیک او از زبان مشترک حقوق ملی با ادبیات پیشاآزادی مطرح میشود نه ادبیات پساآزادی! جابجایی اولویت این دو ادبیات در وقت مقتضی است که همواره موجب دزدی اراده ملی ملتی هزارپاره میان شعارهای سوء تفاهم برانگیز شده است! ادبیات کامران قادری مربوط به دوران پیشاآزادی است!
زبان مشترک ملی بر اساس هم‌افزایی ملی و وحدت منافع و مفاهمه؟ یا زبان متنوع سوء‌تفاهم برانگیز و تفرقه و سلطه؟ مسئله این است!
ارادت: خیام ابراهیمی
27
بهمن 1396

از روبان قرمز تا فرش قرمز

از #روبان_قرمزhttps://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/f29/1/16/1f397.png🎗 تا #فرش_قرمزhttps://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/f6e/1/16/1f534.png🔴
از حرمت و حریم خون، تا خونخواری و پایمالیِ خون
به قوِل مخملباف: حرامخواری شیرین است، حاجی! به کام عموزنجیرباف و حواریونِ مهمل‌باف!
نوش جان!..
https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/feb/1/16/1f377.png🍷 بوس بوس!https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/f76/1/16/1f48b.png💋
اما غافلند که عقوبتِ آن نوش و بوس و کنار و انگشتِ تحکم و اشاره، سرنگونی است!
در آئینِ مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی، در مرامِ خونخواهی و خونخواری، در شکافِ عمیقِ فقر و ویژه‌خواری، در "مفت‌خوری و تک‌خوری و خودگویی و خودخندی"، الحق که همبازی و برازنده‌‌ی همید... اما تو گویی در این بازیِ شیرینِ "رحماء بینهم و اشداء مع الکفار" بینِ طاغوتِ بالایِ برج‌ها و پنت‌هاوسِ کاخ‌هایِ همجوارِ کوخ‌ها و گورها و گورخواب‌ها... انقلابِ سرخی جاری است از سربه‌‌سرداری تا سرداری و مرده‌خواری...
البته مدعیِ حق‌به‌جانبِ بصیرت، به خوباختگی و فریبِ تکبر از #ژن_برتر آتشِ ابلیسی بر ژن معیوبِ خاکِ آدمیزاده، بی خوف و رجاء، و با آن انگشتِ اشاره‌ی حق‌سرقفلی بر عبادات شش‌هزارساله و جنونِ مالکیت در شعله‌های رقصانِ اسفل‌السافلین بر استیج خودنمایی و سلطه، نه می‌شنود و نه می‌بیند!
براستی چه معجونی است در جام زهری که شراب پنداشته‌اند، این بت‌بچه‌های نشئه‌ی ولایت سفلی؟
چرا آن چشمانِ خوشگلِ عسلی و بهشتی، کورند؟... چرا آن گوش‌های تیز و درازِ تجسس جهنمی، کرند؟
که حتی صدای قاریِ ایمانشان به پرهیز از زر و زور و تزویر، برایشان صدایِ قارقار شده!
تو گویی با گاو سخن گفته حضرت وجدان در سوره‌ی آن گاو زرد:
"چون به ایشان گفته شود از ندای وجدان پیروی کنید، گویند ما از چیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم! هر چند پدرانشان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند!" (170)
"لاپوشان‌ها همچون حیوانی‌اند که جز صدا و ندایی مبهم نمی‌شنوند! آری کرند و لالند و کورند و در نمی‌یابند!"(171)
رازِ گنگیِ ایشان در سوره‌ی عسل است:
هر چند بر هدایت ایشان حرص ورزی، ولی "وجدان"، کسی را که فروگذاشته است هدایت نمی‌کند! و برای ایشان یاری کننده‌ای نیست! (37)
آنان کسانی‌اند که وجدانِ آلوده، بر دل‌ها و گوش‌ها و دیده‌گانشان مُهر زده و خود غافلند! (108)
باکی نیست اگر هر کس که به خوردن خون و مردار ناگزیر شود؛ اما سرکش و زیاده خوار نباشد!...(115)
و حرامخواری چون عسل شیرین است به کامِ کوردلان و کرانِ قدرت... و از فرط زیاده‌رَوی تو گویی ایشان را به رودِل و بیرون‌روی مبتلا کرده... آن‌هم بر فرشِ سرخ و قالی‌ بافته‌شده به سرانگشتِ خونین و قطع‌شده‌ در پایِ برجِ عاج‌ها...!
خیام ابراهیمی
24 بهمن 1396
پ.ن:
* روبان قرمز: فیلمی از #ابراهیم_حاتمی_کیا
#قالیباف
#برج_سازی
#تجاوز_به_عنف
#صدور_خود_به_غیرخودی
#قانون_اساسی_جمهوری_اسلامی_ویران

بازی


بازی
گریستن با چند جفت چشمِ خشکیده
و دست‌های بسته
در بن‌بستِ خرپشته می‌دانی آیا چیست؟
وقتی نمی‌توانی بازی کنی...
شاید آن‌قـــدر احساسِ خوشبختی نکرده باشی
که در گریز به خانه‌یِ خالیِ دوست
با شوقِ فراوان
ساعتِ هشتِ شب در اولین روزِ هفته
سیمِ تلفن را از پریز بیرون بکشی
برق را قطع کنی
شیر آب و گاز را ببندی
درب را قفل بزنی
و به امیدِ دیدنِ دنباله‌ی خواب‌هایِ خوشِ غروبِ این عصرِ تعطیل
آرزو کنی که هیچگاه بیدار نشوی.
شاید آن‌قـــدر بیچاره نشده باشی
و احساس بدبختی نکرده باشی
که از فرطِ گرسنگی تا نیمه‌های شب خوابت نبرد
و در حسرتِ باقیِ قصه
قفلِ دربِ آپارتمان را باز کنی
و برای به کوچه زدن
راهی پشت‌بامی شوی
که کلیدش را نداشته باشی.
آن‌وقت است که
پر می‌شوی از حس عقیمِ جویدنِ خرخره‌ی کلیدداری
که با لبخند به خواب رفته
و در هوایِ همبازی
جان می‌کند از چشمانِ منتظر به دستانِ شکسته‌یِ تو
میان لجنِ خواب‌هایِ آسمانی
عاشقانه د‌رمی‌مانی
بینِ اشک‌هایِ آدمک‌های حیرت و غم و خشم و... قهقهه...
خیام ابراهیمی
23 بهمن 1396




کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...