سقوط قانونیِ استاندارد زندگی و
هواپیما در کهنگانِ سمیرم
100 نفر از ملتی مالباخته جانباختند؟ فدایِ سَرِ دزدِ سرگردنه و ستاد بحرانزا که بهعلت نبود امکانات و مهآلود بودن هوا، کار امدادرسانی به هواپیمایِ ناپیدای امروز صبح سقط شده را، به فردا موکول کرده! بههمین راحتی! و ظاهرا بیآنکه بداند کسی زنده است یا نه، همه را مرده فرض کرده و لابد شب را تخت خوابیده! چون مرگ تنها باورِ راستین قانونی است! ننگ بر قانوناساسیِ مرگ، که جز بحران و حذف و مرگ و تسلیت نمیزاید! 40 سال گیجگیجزدنِ استمرارطلبان نشئه از قانون ویژهخوارانِ هیئتی، کافیاست که دیگر از هیچ مرگی دردشان نیاید! چون ارادهملی در قانوناساسی قبلا مرده است! قانونی که سرنوشت و مدیریتِ خرجکردنِ منابع ملی یک خاک مشترک را در دست یک ارباب و گزمههایش قبضه کرده، قانون ویرانی است! و از کوزه همان برون تراود که دراوست! چرا که قانونا تشخیص اولویتها با ملت نیست! چون سیاستهای کلی نظام در سرانگشت یک نفر حصر است؛ نه تمام شریکان خاک و صاحبان حق مسلم.
باید به ایمان بُز مؤمن بود تا مجذوبِ علفِ سبزِ رسته بر گورِ بنفشِ شریکان خاک مشترک شد... زیر پایِ ابوبکر بغدادی که تنها شالِ سبز بسته به کمر و دستارِ سیاه بر سر و در عزایِ ملتی مالباخته تنها دروغ میبافد و لبخند میزند عینِ هلو به حماقتِ هالوها.
#سقوط_هواپیما در کهنگان سمیرم، هر چند درست یا نادرست و بهقول #محمدرضا_تابش حامل کارشناسان محیط زیست باشد که پس از دفاع مستند از تلاشگران محیط زیست (آیا #دکتر_سیدامامی؟!) در مجلس، عازم یاسوج بودند، آیا مشتی است از خروارِ بیکفایتی؟! یا کفایتِ مسئولین؟
سقوط پلاسکو در آتشِ کپسول پیکنیکی و سقوط آتشِ چینی بر کشتی سانچی به مقصدِ کره جنوبی اما شمالی... سقوط ارزش ریال و توان خرید کارگران... سقوطِ اخلاق... سقوط استانداردِ ثباتِ امنیت و زندگی و امید... سقوط اعتمادِ ملی از خدعهی معمار حقیرِ استعمار با ملتِ کبیر بیعار، و رگلاژِ صندوق رأی تا بربر و بع بع مؤمنینِ داعشمسلکِ صغیر در منطقه از عراق تا شام... سقوط و سقوط و بازهم سقوطی دیگر ... این چه تقدیر شومِ استعماری است در خاورمیانه؟
40 سال سقوط و نزولِ شأنِ انسان... یخ زدن نوزاد در چادر خیس زلزله زیر چشم مولا... عدم توانایی در استاندارد سازی خدمات ایمنی از قبیلِ تامینِ کانکس در سایتهای از پیش طراحیشده در شرایط فورس ماژور در سرزمینی زلزلهخیز بر دریای نفت که هر بار باید با حسرتی هیجانی و احمقانه و زودگذر، تنها شاهد فرافکنی و زر زر و بیکفایتی هیئتیان هردمبیلپیشه باشد و دو قطره اشک تمساح بریزد یا نریزد و باز روز از نو روزی از نو ...گرانبودن خدمات به مردم ایران و ارزان شدن جان و مالِ ایرانیان به قیمت بهایِ صدور انقلابی گنگ و ویرانگر به جهان... فقر و شکاف طبقاتی در ایران و آتش زدن به مال مفت و پول و ثروت یتیمان در عراق و سوریه و لبنان، بدون مجوزِ مستقیمِ صاحبان حق مسلم تماما قانونی است!
40 سال گیج گیج زدن و استمرارطلبی ویژه خوارانِ قانونی که ملت واحدی را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم کرده و منابع ملی و سرنوشت ملتی بزرگ را با ادبیات سوءتفاهم برانگیز مالِ خود کرده است، تماما قانونی است!
عقوبتِ تصمیمسازی دیمی و هیئتی توسطِ نفوذیهای استعمارگر و پخمههای مفتخور و زورگیر در جمع هیئتِ خودیها همین است که قانونا مملکت در تمام زمینهها از استاندارد خارج شده و از این بابت کک غاصب قدرت مطلقه و گزمههای چپ و راستِ قانونیاش هم نمیگزد! چون هر رفتاری بصورت فلهای قانونی است!
و البته سخن از آب و سوسک در شیر بز و کافور در آبِ آشامیدنی، سوسول بازی و نهایتا تشویش اذهان عمومی است!
مگر احمق است #عارف متکبر و نوکدماغ بینی که در قحطالرجال برگزیدگانِ قانونی، با مغز فندوقی، خود را #ژن_برتر آتشی ابلیسی، سوار بر #ژن_معیوب و خاکیِ آدم میداند و استاندارد سازی پاسخگو و قابل ردیابی را ذیل نظارت ملی موجب بر باد رفتن اختیار مطلقه در جنگ با دشمن و ملتِ غیرخودی میداند! با این پوشش که ما خودمان بر اساس فرهنگ بومی، پروتکلِ استانداردی نوین برای هیئتیان لمپن و هردمبیلکار داریم که بصورت صنعتی طوری خونِ ملت را در شیشه میکند که خونخواهی در آن ارتداد باشد! واجب قربة الی الله.
40 سال است که در میان برزخِ زمین و هوا، شهید میدهیم؛ اما تحت نظارت ملی، استاندارد نمیشویم که نمیشویم! چون "قانون اساسی" اراده ملی را به دستِ چلاقِ نسل قبلی و میراثخوارانِ معتادش کشته و در این خونبازی مقدس، بصورت خوشبینانه و زنجیرهای، مدام بین غم و خشم و تلنبارِ بغض، پاسکاری میشویم... تا تمام شویم!
چرا که نه؟!... تا وقتی میتوان از دیوار همسایه بالارفت و #آتش_به_اختیار فحش داد و گروگان گرفت و فروخت و عمری تحریم شد و با جهان درافتاد و روز به روز لاجان تر شد، چرا باید در صلح و مسالمت زندگی کرد؟ تا مخ آدمها به کار افتد و ابتکار امور را از دست هیئتیانِ زورگیر قانونی بربایند؟!... زکی!
بدیهی است که اولویت اینکه چه خاکی را باید بر سر ملت و دنیا ریخت را قانونِ ارباب تعیین میکند که کارفرمای یک ملت تنها اوست و ملت پیمانکارش!
البته که نوسازی ناوگان فرسودهی هوایی و زمینی و ریلی و نو کردنِ زیرساختها و مکانیسم تصمیم سازی و کیفیت مدیریت و بهداشت و ثبات اقتصادی و امید به زندگی و اطمینان از بازسازی سازههای عمرانی مستهلک و باقیمانده از دوران طاغوت، کاری طاغوتی است! یک سد ساختن بلدیم و در شعارِ خودکفائیِ دیمی آنقدر مقاومت میکنیم تا چشمهی تمام ثروت و رودهایمان خشک شود!
قانونا اولویت امور با سیاستهای کلی نظام است که تنها توسط یک نفر تعیین میشود!
لعنت به قانون ویرانگری که اکثریتِ غیرخودی را با شمشیرِ اقلیت خودی در جیب صاحبِ خود میخواهد... و لعنت به امید کوری که در این سگلرز تاریخیِ مصلحت، توسط بازیگران قانونی، ضمانتش وابسته به نظارت ملی نیست و نیز تابع هیچ استاندارد خردجمعی و فرافردی نیست.
به قول یکی از دوستان بینواها خود نمیدانند از کجا میخورند! هی زور میزنند اما همیشه خراب میکنند! چون تمام خردجمعی صاحبان حق را قانونا کردهاند در جیب یکی که بصورت ساختاری عرقی به اموال مفتِ عمومی ندارد:
شدت زلزله به حدی است که جز یاری مردم، امکان امدادرسانی نیست! (رودبار، بم، کرمانشاه و ...)
شدت آتش به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (پلاسکو)
شدت انفجار به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (معدن یورت)
دمای حرارت به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (سانچی)
منطقهی سقوط هواپیما به حدی صعب العبور است که امکان امداد رسانی نیست! (هواپیمای یاسوج)
هیچوقت گفته نمیشود، که ما به علت سرمایهگذاریِ غیرملی در راه صدور انقلابی گنگ، آنقدر در دام استعمار جهانی بازی خوردهایم و از جیب ملت تلف کردهایم که فقیر و فاقد امکانات استاندارد شدهایم! و اصولا و قانونا فاقد مدیریت مدنی پاسخگو هستیم!... چون قانون مدیریت را داده دست یک نفر!
لاجرم هی گزمهها را با هر خرابکاری، رنگ به رنگ در نقشی جدید جابجا میکنند؛ که تغییر یعنی: "این"!
بینواتر از رعایایی درغگو و فاسد و هنوز امیدوار، به یک ارباب و گزمههایش آیا سراغ داریم؟
خانه از پای بست ویران است!
چرا هیچ اهل عافیت فرهیخته و روشنفکرنمایی با صدای بلند فریاد نمیزند که مشکل از مکانیسم تصمیم سازی و سرنوشت نویسی و تعیین اولویتهای سیاسی و اقتصادی نشئت گرفته از قانون اساسی است؟
چرا باز چشم امید متفکرین و فرهیختگانِ "خودبگو و خود بخند"، به تغییر روبنایی گزمهها برای تغییر باندهای خودی علیه غیرخودی برق میزند و کسی صدایش در نمیآید که مشکل از قانون است و تا این قانون تغییر نکند هیچ معجزهای رخ نخواهد داد!
لعنت به آنها که با فرافکنی حقیقت، تنها به امنیت لانه موشی خود میاندیشند و باز هم به کیش شخصیت و برای چاق کردن خویش، امید واهی در دل سادهدلان میکارند و آدرس این فروپاشی مادی و معنوی یک ملت را درست نشان نمیدهند!
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
#رفراندوم_تغییر_قانون_اساسی به نفع مشارکت و حضور تمام ملت در نظام تصمیم سازی و سرنوشت وطن.
100 نفر از ملتی مالباخته جانباختند؟ فدایِ سَرِ دزدِ سرگردنه و ستاد بحرانزا که بهعلت نبود امکانات و مهآلود بودن هوا، کار امدادرسانی به هواپیمایِ ناپیدای امروز صبح سقط شده را، به فردا موکول کرده! بههمین راحتی! و ظاهرا بیآنکه بداند کسی زنده است یا نه، همه را مرده فرض کرده و لابد شب را تخت خوابیده! چون مرگ تنها باورِ راستین قانونی است! ننگ بر قانوناساسیِ مرگ، که جز بحران و حذف و مرگ و تسلیت نمیزاید! 40 سال گیجگیجزدنِ استمرارطلبان نشئه از قانون ویژهخوارانِ هیئتی، کافیاست که دیگر از هیچ مرگی دردشان نیاید! چون ارادهملی در قانوناساسی قبلا مرده است! قانونی که سرنوشت و مدیریتِ خرجکردنِ منابع ملی یک خاک مشترک را در دست یک ارباب و گزمههایش قبضه کرده، قانون ویرانی است! و از کوزه همان برون تراود که دراوست! چرا که قانونا تشخیص اولویتها با ملت نیست! چون سیاستهای کلی نظام در سرانگشت یک نفر حصر است؛ نه تمام شریکان خاک و صاحبان حق مسلم.
باید به ایمان بُز مؤمن بود تا مجذوبِ علفِ سبزِ رسته بر گورِ بنفشِ شریکان خاک مشترک شد... زیر پایِ ابوبکر بغدادی که تنها شالِ سبز بسته به کمر و دستارِ سیاه بر سر و در عزایِ ملتی مالباخته تنها دروغ میبافد و لبخند میزند عینِ هلو به حماقتِ هالوها.
#سقوط_هواپیما در کهنگان سمیرم، هر چند درست یا نادرست و بهقول #محمدرضا_تابش حامل کارشناسان محیط زیست باشد که پس از دفاع مستند از تلاشگران محیط زیست (آیا #دکتر_سیدامامی؟!) در مجلس، عازم یاسوج بودند، آیا مشتی است از خروارِ بیکفایتی؟! یا کفایتِ مسئولین؟
سقوط پلاسکو در آتشِ کپسول پیکنیکی و سقوط آتشِ چینی بر کشتی سانچی به مقصدِ کره جنوبی اما شمالی... سقوط ارزش ریال و توان خرید کارگران... سقوطِ اخلاق... سقوط استانداردِ ثباتِ امنیت و زندگی و امید... سقوط اعتمادِ ملی از خدعهی معمار حقیرِ استعمار با ملتِ کبیر بیعار، و رگلاژِ صندوق رأی تا بربر و بع بع مؤمنینِ داعشمسلکِ صغیر در منطقه از عراق تا شام... سقوط و سقوط و بازهم سقوطی دیگر ... این چه تقدیر شومِ استعماری است در خاورمیانه؟
40 سال سقوط و نزولِ شأنِ انسان... یخ زدن نوزاد در چادر خیس زلزله زیر چشم مولا... عدم توانایی در استاندارد سازی خدمات ایمنی از قبیلِ تامینِ کانکس در سایتهای از پیش طراحیشده در شرایط فورس ماژور در سرزمینی زلزلهخیز بر دریای نفت که هر بار باید با حسرتی هیجانی و احمقانه و زودگذر، تنها شاهد فرافکنی و زر زر و بیکفایتی هیئتیان هردمبیلپیشه باشد و دو قطره اشک تمساح بریزد یا نریزد و باز روز از نو روزی از نو ...گرانبودن خدمات به مردم ایران و ارزان شدن جان و مالِ ایرانیان به قیمت بهایِ صدور انقلابی گنگ و ویرانگر به جهان... فقر و شکاف طبقاتی در ایران و آتش زدن به مال مفت و پول و ثروت یتیمان در عراق و سوریه و لبنان، بدون مجوزِ مستقیمِ صاحبان حق مسلم تماما قانونی است!
40 سال گیج گیج زدن و استمرارطلبی ویژه خوارانِ قانونی که ملت واحدی را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم کرده و منابع ملی و سرنوشت ملتی بزرگ را با ادبیات سوءتفاهم برانگیز مالِ خود کرده است، تماما قانونی است!
عقوبتِ تصمیمسازی دیمی و هیئتی توسطِ نفوذیهای استعمارگر و پخمههای مفتخور و زورگیر در جمع هیئتِ خودیها همین است که قانونا مملکت در تمام زمینهها از استاندارد خارج شده و از این بابت کک غاصب قدرت مطلقه و گزمههای چپ و راستِ قانونیاش هم نمیگزد! چون هر رفتاری بصورت فلهای قانونی است!
و البته سخن از آب و سوسک در شیر بز و کافور در آبِ آشامیدنی، سوسول بازی و نهایتا تشویش اذهان عمومی است!
مگر احمق است #عارف متکبر و نوکدماغ بینی که در قحطالرجال برگزیدگانِ قانونی، با مغز فندوقی، خود را #ژن_برتر آتشی ابلیسی، سوار بر #ژن_معیوب و خاکیِ آدم میداند و استاندارد سازی پاسخگو و قابل ردیابی را ذیل نظارت ملی موجب بر باد رفتن اختیار مطلقه در جنگ با دشمن و ملتِ غیرخودی میداند! با این پوشش که ما خودمان بر اساس فرهنگ بومی، پروتکلِ استانداردی نوین برای هیئتیان لمپن و هردمبیلکار داریم که بصورت صنعتی طوری خونِ ملت را در شیشه میکند که خونخواهی در آن ارتداد باشد! واجب قربة الی الله.
40 سال است که در میان برزخِ زمین و هوا، شهید میدهیم؛ اما تحت نظارت ملی، استاندارد نمیشویم که نمیشویم! چون "قانون اساسی" اراده ملی را به دستِ چلاقِ نسل قبلی و میراثخوارانِ معتادش کشته و در این خونبازی مقدس، بصورت خوشبینانه و زنجیرهای، مدام بین غم و خشم و تلنبارِ بغض، پاسکاری میشویم... تا تمام شویم!
چرا که نه؟!... تا وقتی میتوان از دیوار همسایه بالارفت و #آتش_به_اختیار فحش داد و گروگان گرفت و فروخت و عمری تحریم شد و با جهان درافتاد و روز به روز لاجان تر شد، چرا باید در صلح و مسالمت زندگی کرد؟ تا مخ آدمها به کار افتد و ابتکار امور را از دست هیئتیانِ زورگیر قانونی بربایند؟!... زکی!
بدیهی است که اولویت اینکه چه خاکی را باید بر سر ملت و دنیا ریخت را قانونِ ارباب تعیین میکند که کارفرمای یک ملت تنها اوست و ملت پیمانکارش!
البته که نوسازی ناوگان فرسودهی هوایی و زمینی و ریلی و نو کردنِ زیرساختها و مکانیسم تصمیم سازی و کیفیت مدیریت و بهداشت و ثبات اقتصادی و امید به زندگی و اطمینان از بازسازی سازههای عمرانی مستهلک و باقیمانده از دوران طاغوت، کاری طاغوتی است! یک سد ساختن بلدیم و در شعارِ خودکفائیِ دیمی آنقدر مقاومت میکنیم تا چشمهی تمام ثروت و رودهایمان خشک شود!
قانونا اولویت امور با سیاستهای کلی نظام است که تنها توسط یک نفر تعیین میشود!
لعنت به قانون ویرانگری که اکثریتِ غیرخودی را با شمشیرِ اقلیت خودی در جیب صاحبِ خود میخواهد... و لعنت به امید کوری که در این سگلرز تاریخیِ مصلحت، توسط بازیگران قانونی، ضمانتش وابسته به نظارت ملی نیست و نیز تابع هیچ استاندارد خردجمعی و فرافردی نیست.
به قول یکی از دوستان بینواها خود نمیدانند از کجا میخورند! هی زور میزنند اما همیشه خراب میکنند! چون تمام خردجمعی صاحبان حق را قانونا کردهاند در جیب یکی که بصورت ساختاری عرقی به اموال مفتِ عمومی ندارد:
شدت زلزله به حدی است که جز یاری مردم، امکان امدادرسانی نیست! (رودبار، بم، کرمانشاه و ...)
شدت آتش به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (پلاسکو)
شدت انفجار به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (معدن یورت)
دمای حرارت به حدی است که امکان امداد رسانی نیست! (سانچی)
منطقهی سقوط هواپیما به حدی صعب العبور است که امکان امداد رسانی نیست! (هواپیمای یاسوج)
هیچوقت گفته نمیشود، که ما به علت سرمایهگذاریِ غیرملی در راه صدور انقلابی گنگ، آنقدر در دام استعمار جهانی بازی خوردهایم و از جیب ملت تلف کردهایم که فقیر و فاقد امکانات استاندارد شدهایم! و اصولا و قانونا فاقد مدیریت مدنی پاسخگو هستیم!... چون قانون مدیریت را داده دست یک نفر!
لاجرم هی گزمهها را با هر خرابکاری، رنگ به رنگ در نقشی جدید جابجا میکنند؛ که تغییر یعنی: "این"!
بینواتر از رعایایی درغگو و فاسد و هنوز امیدوار، به یک ارباب و گزمههایش آیا سراغ داریم؟
خانه از پای بست ویران است!
چرا هیچ اهل عافیت فرهیخته و روشنفکرنمایی با صدای بلند فریاد نمیزند که مشکل از مکانیسم تصمیم سازی و سرنوشت نویسی و تعیین اولویتهای سیاسی و اقتصادی نشئت گرفته از قانون اساسی است؟
چرا باز چشم امید متفکرین و فرهیختگانِ "خودبگو و خود بخند"، به تغییر روبنایی گزمهها برای تغییر باندهای خودی علیه غیرخودی برق میزند و کسی صدایش در نمیآید که مشکل از قانون است و تا این قانون تغییر نکند هیچ معجزهای رخ نخواهد داد!
لعنت به آنها که با فرافکنی حقیقت، تنها به امنیت لانه موشی خود میاندیشند و باز هم به کیش شخصیت و برای چاق کردن خویش، امید واهی در دل سادهدلان میکارند و آدرس این فروپاشی مادی و معنوی یک ملت را درست نشان نمیدهند!
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
#رفراندوم_تغییر_قانون_اساسی به نفع مشارکت و حضور تمام ملت در نظام تصمیم سازی و سرنوشت وطن.
No comments:
Post a Comment