پروژه #دراویش_گنابادی
مخدوشکردن و مشتبهکردن مطالباتِ مسالمتجویانه و برحق مردمی، با پرچمدارانِ برساخته و دلقکِ#ری_استارتی ، برای درآمیختنِ واقعیتِ یک حق مسلم، با تحریک و شانتاژهای لباس شخصی و ساختهگی، پروژهای کثیف و امنیتی طبق نسخههای شرقی و روس قجری است! در غیاب اراده ملی است که، 40 سال در باد سیاست "نه شرقی نه غربی"، اینک پیمانکارانِ ایدئولوگ*، قبای ارجحیت "شرق به غرب" را میبافند، تا همچنان اثبات کنند که ایران کماکان قربانی استراتژیِ ملکهی پیر، بینِ دوقطبی برساختهی "یا شرقی، یا غربی" است! در فقدانِ قدرتِ بیبدیل قانونیِ "اراده ملی" است که تشکلات غیرقانونی مردمی، مثل #دراویش_گنابادی همچنان بازیچه و قربانیِ دسیسههایِ مردمسواری دیمی و هیئتی هستند!
من به شکل مبارزه و یا دفاعِ ملت مستقل و جانبهلب آمده از حقوق لگدمالشدهی خود اعتراضی ندارم! هشدار برای پرهیز از دامگستری و فریب پرچمدارانِ نفوذی کاذب و صاحبانِ قدرتِ موجسوار برای تبدیلِ تهدید مطالبات تلنبارشدهی مردمی به فرصتِ تنش و خشونت و سرکوب است! از سویی مخاطبم هیچگاه مردم به معنای عام نبوده است، چون پیوندی تشکیلاتی و مسئولانه، بر اساس زبان مشترکِ غیرقابل سوءتفاهم با ایشان ندارم که بتوانم پیامی بدهم! مخاطبم همواره مدعیان فرهیختهگی و آتشبیاران ناآگاهِ معرکه و آتشبهاختیاران و صاحبان قدرت فریبخورده است که مخاطبشان مردم است!
درگیریهای آتشبهاختیارانهی نفوذیهای هشتادوهشتی در میان #دراویش_گنابادی را که دیدم، مطمئن شدم که در روزگاری بهسر میبریم که در عصر استعمار مدرن، هم روشهای استعمار و استثمار، و هم روش مبارزات حقطلبانه، دیگر از روشهای سنتی تبعیت نمیکند! پیش از این بارها اشاره کردهام که چگونه یک قانون استعماری میتواند ملتی را چندپاره کند، و احیانا بصورت مستقیم و غیرمستقیم در آن نفوذ کند، تا نیازی به شیوههای گلدرشتِ استعمارِ قرن هیجدهمی نباشد! شیوههایی چون یورش به مستعمرهها بواسطهیِ کشتیهای بخار و توپ و تفنگ و سرباز و مزدور انگلیسی...
جنایتکار، در مقابله با #نافرمانی_مدنی ، بازیچهها را به طرق مختلف به بن بست و جنون میکشاند، تا با قواعدِ آتش به اختیاری، قربانیان را سرکوب و مغلوب و تماشاچیان را مرعوب و بیاعتماد و راهی سوراخ موش کند!
قربانی: لیبی، عراق، سوریه و ...
در غیاب اراده ملی قانونی است که در پینگپنگِ بازیهای هزارتوی امنیتی، یک شهروند آچمز شده، که تنها میتواند بصورت انفرادی حضور داشته باشد، در اجتماعیات دیگر نمیتواند منطقا به کسی اعتماد کند! و در این تکافتادگی جنایتبار به نیت خیر ارباب است که میان مغبونشدنهای زنجیرهای، بالاخره روزی همچون جنازهای آش و لاش، دست از حقطلبی میکشد و سماق دزدی خودش را در گور انفرادی خودش میمکد تا بمیرد!
بنابراین، در فقدانِ مکانیسم راستی آزمایی قانونی در دست ملت مستقل از قدرت، راه مطمئنِ یک شهروند مدنی، از میانِ قواعدِ یک دیکتاتورِ جانی و تنشآفرین نمیگذرد! دیکتاتوری که به جای دیپلماسی حقوقی، از دیوار سفارت بالا میرود و ادبش فحش و ادبیات سیاسیاش سیلی و صدور خویش به غیرخودی و زورگیری عقیدتی و قوانینِ مردمسوارانهی چماقداران است! آن هم در موقعیتی که مردم در سوءتفاهم و فریبِ شعارهای پرچمداران ویژهخوار و ملتزم به فرامین و حکم حکومتی او، گروگانند!
به باورم، راه مستقیم چنین مردم خفت شده میان سوء تفاهمات حقوقی، از روشهای منتهی به فهم همافزایی و همزیستی مسالمتآمیز و معرفتبار و فهم یک "زبان مشترک حقوقی و ملی" و فریاد یک خواستهی مشترک، با واکنش سلبی در حاشیهیِ قانونی معرکهها میگذرد؛ نه در بنبستِ متنِ قانونِ ایدئولوژیک و زورگیرانه به نام مردم! در چنین میدان نابرابری و با چنین زبان سوء تفاهم برانگیزی، راه برای خریدن اعتبار، از سکوت و عدم بیعت با قانونِ پرفریبِ استعماری و با اعتصاب از هر فعالیت غیرپاسخگویِ جانکاه تا تغییر قانونِ ویژهخواریِ از ما پستتران، به سود همه میگذرد: "یا همه یا هیچکس"!
یک حرامخوارِ عافیتطلبِ قانونمدارِ اصلاحناپذیرِ مفتگویی، چشم دوخته بر شکاف زلزله در نظام قذافی و بر مرگ کودکانِ یخزده در مقابل چشم مادر و پدرشان، چشم بسته بر این حقیقت، فرمود:
در نزاعِ خونین بینِ محرومان و گزمهها "آداب مدنیت و #کنش_مدنی، در نظام قذافی از سوی مردم لیبی رعایت نشده است!" یعنی وسطِ دعوا نرخ تعیین میکند! و کسی که آگاهانه وسط دعوا نرخ تعیین کند یا مزدور است یا خائن و یا ویژه خوار مصلحتجوی دستمال ابریشمی بهدست بزدل و واقعگرا به حال خود، و یا جاهل.
البته او اقرار نمیکند که چگونه خود با اعتماد به صندوقِ سوراخِ ارباب، قوانین حقوقی او را تثبیت کرده و حالا دارد به عقوبت بیعت خود به قربانیان میخندد و یا با ریاکاری مصلحتگرانه برای خریدن اعتباری چندمنظوره و کاسبکارانه برایشان اشک تمساح میریزد؛ و با هوش ژن برترش لاپوشانی میکند که خودش چقدر در بازیچه شدن قربانیان امروزی شریک بوده و چرا ایشان اکنون در ساحل امن، او را ملامت میکند تا باز برای ارباب اعتبار بخرد؟!
ویژهخواری که خود هنوز از نظام سلطه توبه نکرده و جبران مافات را کسر شأنِ خود میداند، میگوید:
"در گفتگوی تمدنها، دنیا باید بفهمد که مرده سالاری قذافی، یعنی مردم سواری آسمانی، که در واقع همان مردمسالاری زمینی است، و وقتی که بنا بر سفسطهی ارباب، "مردم اصل نظامند" پس ناگزیرند که در چارچوب حقوقی "امت و امامت" در هر انتخابات به بیعت با ارباب مطلقه تندهند و جان بکنند تا دیار قدس"
از این خزعبلات سحرگاهی، خونم به جوش آمد و تفی کردم بر شرف نداشتهی حرامخواران و ویژهخوارانِ مسخ و لمس و نشئه و شیرینعقل و گفتم:
کنار گود نشستهای میگویی لنگش کن؟ آیا هیچ از ذوب شدن قطرهای و زنجیرهای جان و خانمانِ محرومان وطنی، برای شعلهور نگاه داشتن آتش خانمان سوز و مرگ کودکان همسایه، به پای معاملاتِ سلاطین خودمحور برای تداوم بساط سلطهی یک دیوانه، آگاهی؟! خونخوارانی که دیوانهوار و در سفری بی بازگشت، انگار به بازی شطرنج با جان آدمها معتاد شدهاند و قصد ترکِ اعتیاد هم ندارند! چون تکبرشان به #ژن_برتر_آتش بر ژن_آدم_خاکی اجازه نمیدهد که ببینند و بشنوند که بی اذن آگاهانهی مردم تنها چاه ویلِ اسفل السافلین را تعمیق میکنند، و فرصت توبه و جبران مافات از دست میرود و قادر نخواهند بود که پیش از فروپاشی مطلقه، اختیار را به صاحبان حق مسلم و اراده ملی واگذارند! ارادهای که همافزایی آن برترین قدرتِ اعتدالی و صلح است!
آیا این حرفها یعنی: "ایهاالرعایا! لطفا 40 سال دیگر با ادبِ اربابپسند توی صفِ صندوقِ قانون قذافی بایستید، گزمهها با باتوم مقدس و روغن زیتون نازتان کنند! واجب قربة الی الله؟! بساط امنیتِ قبیلهای و بدوی ما را به هم نریزید، جان مولا! بگذارید این حقوق بازنشستگی را که به سعی ما، موجب حسرت و دِقّ دلِ این مردمِ "ملت بهنام" و "امت بهکام" شده را راحت بزنیم توی رگ!"
کدام #کنش_مدنی؟! پیرمردِ حوریپسند غلمان در چشم! :) :(
وقتی گزمههای مزدور و حرامخوار و عوامفریب در جنونِ آزینشدهیِ مدنی و آئینِ برتری #ژن_آتش بر#ژن_خاک ، و تحت رهبری متکبرانهی یک قالتاقِ دیوانه، به خیمه و آپارتمان شما تجاوز میکنند تا وارد تک تک اتاقهای خواب حرمسرایِ شما شوند، آیا شما مبادیِ آداب توی صف منتظر نوبت میایستید؟
آیا منظور از کنش مدنی، کش دادن روزمرّهگی زیر عبای شکلاتی و کرسیهایِ آزادپریشی تا از هم پاشیدنِ نسوج بدن میان کرمهای ساقهخوار در گورِ بنفش و سیاه است؟
هر کنشی واکنشی دارد، حضرت آقا! ... اما شما چه کردید که کار به خون و خونریزی نکشد؟
آدمِ بیواکنش مرده است! و بوی گندش همه را خفه خواهد کرد!
اینکه عدهای لم دهند کنار شومینه و قلیان چاق کنند و کباب بزنند توی رگ و باقی هم توی سوراخ موش و دخمه هی از خود کنشِ مدنی دَر کنند، البته مورد پسند کفتارها و شغالها و روبهان سبز و بنفش است. حالا تخفیف هم دادهای و افاضه میکنی که در این جنگ خیابانی بین قذافی و ملت لیبی هر دو طرف اشتباه کردهاند؟
اینجا اساسا دو طرفی وجود ندارد که یکی اشتباه کرده باشد و یکی کارش درست باشد!
چون این نبرد بنیادی و قانونی، اساسا برابر نیست!
"حقِ حیات" تعارف ندارد! که عدهای توی صف سماق بمکند و عدهای هم در فراغ بال، خونِ در شیشه را بالا بکشند! آن هم از بابِ خودفریبی و شکر نعمت، که: "هذا من فضل ربی" ... و سبوی آبی هم رویش!
منِ فضل ربّی؟... زرشک!
البته ما یک ناظر بدبختیم که حتی لال هم نمیتوانیم بمیریم.
البته گاهی یا باید تنها #سکوت کرد و زبان در حلق کشت! به جای آنکه زبان به یاوه گشود و خلق کشت! به جای میو میو کردن و موشمردهگی، آیا بهتر نیست صراحتا توبه کرد و جبران مافات نمود و به جای تفنن با حاشیه در متن، به متن پرداخت در حاشیه؟
در بن بست ساختاری و لال مردن پرچمداران زیر دامن گرگ، عقوبت همین است، پدر جان!
پیش از اقدام عملی برای عافیت همه، ماندهام چگونه با مردم مردم کردن مفت، خوابت میبرد؟
عافیت طلبی یا برای همه یا برای هیچکس!
این قطارِ انقلابی و قانونی، به مقصد نسلکشی انسانهای مستقل است!
متاسفانه با این فرمان که گرفتهای، بموجب آن قانون استعماری که در لیفهی قبا و عبایت چپاندهاند، روز تسویهحساب با تعویض روغنیهای پیچ و مهرههای این قطار هم نزدیک است!
متاسفم که به جای جبران مافات و همافزایی و انتقال نرم قدرت به مردم، با سفسطهی کلامی و قد بازی موذیانه و عوامفریبی، کار را به آتش و پریشانی کشاندهاید!
خیام ابراهیمی
اول اسفند 96
پ.ن:
* شش دلیل "ارجحیت شرق به غرب" در بخش کامنتها.
** ویدئوی ترغیبِ مردم ستمدیده و خواستار تغییرقانون اساسی به نفع تمام ملت، به کشته دادن از روشهای خشن انقلابی را در بخش کامنتها، از افاضاتِ #رحیمپور_ازغدی (عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی) میل فرمائید! تا به نیتِ ارباب آگاه شوید!
مخدوشکردن و مشتبهکردن مطالباتِ مسالمتجویانه و برحق مردمی، با پرچمدارانِ برساخته و دلقکِ#ری_استارتی ، برای درآمیختنِ واقعیتِ یک حق مسلم، با تحریک و شانتاژهای لباس شخصی و ساختهگی، پروژهای کثیف و امنیتی طبق نسخههای شرقی و روس قجری است! در غیاب اراده ملی است که، 40 سال در باد سیاست "نه شرقی نه غربی"، اینک پیمانکارانِ ایدئولوگ*، قبای ارجحیت "شرق به غرب" را میبافند، تا همچنان اثبات کنند که ایران کماکان قربانی استراتژیِ ملکهی پیر، بینِ دوقطبی برساختهی "یا شرقی، یا غربی" است! در فقدانِ قدرتِ بیبدیل قانونیِ "اراده ملی" است که تشکلات غیرقانونی مردمی، مثل #دراویش_گنابادی همچنان بازیچه و قربانیِ دسیسههایِ مردمسواری دیمی و هیئتی هستند!
من به شکل مبارزه و یا دفاعِ ملت مستقل و جانبهلب آمده از حقوق لگدمالشدهی خود اعتراضی ندارم! هشدار برای پرهیز از دامگستری و فریب پرچمدارانِ نفوذی کاذب و صاحبانِ قدرتِ موجسوار برای تبدیلِ تهدید مطالبات تلنبارشدهی مردمی به فرصتِ تنش و خشونت و سرکوب است! از سویی مخاطبم هیچگاه مردم به معنای عام نبوده است، چون پیوندی تشکیلاتی و مسئولانه، بر اساس زبان مشترکِ غیرقابل سوءتفاهم با ایشان ندارم که بتوانم پیامی بدهم! مخاطبم همواره مدعیان فرهیختهگی و آتشبیاران ناآگاهِ معرکه و آتشبهاختیاران و صاحبان قدرت فریبخورده است که مخاطبشان مردم است!
درگیریهای آتشبهاختیارانهی نفوذیهای هشتادوهشتی در میان #دراویش_گنابادی را که دیدم، مطمئن شدم که در روزگاری بهسر میبریم که در عصر استعمار مدرن، هم روشهای استعمار و استثمار، و هم روش مبارزات حقطلبانه، دیگر از روشهای سنتی تبعیت نمیکند! پیش از این بارها اشاره کردهام که چگونه یک قانون استعماری میتواند ملتی را چندپاره کند، و احیانا بصورت مستقیم و غیرمستقیم در آن نفوذ کند، تا نیازی به شیوههای گلدرشتِ استعمارِ قرن هیجدهمی نباشد! شیوههایی چون یورش به مستعمرهها بواسطهیِ کشتیهای بخار و توپ و تفنگ و سرباز و مزدور انگلیسی...
جنایتکار، در مقابله با #نافرمانی_مدنی ، بازیچهها را به طرق مختلف به بن بست و جنون میکشاند، تا با قواعدِ آتش به اختیاری، قربانیان را سرکوب و مغلوب و تماشاچیان را مرعوب و بیاعتماد و راهی سوراخ موش کند!
قربانی: لیبی، عراق، سوریه و ...
در غیاب اراده ملی قانونی است که در پینگپنگِ بازیهای هزارتوی امنیتی، یک شهروند آچمز شده، که تنها میتواند بصورت انفرادی حضور داشته باشد، در اجتماعیات دیگر نمیتواند منطقا به کسی اعتماد کند! و در این تکافتادگی جنایتبار به نیت خیر ارباب است که میان مغبونشدنهای زنجیرهای، بالاخره روزی همچون جنازهای آش و لاش، دست از حقطلبی میکشد و سماق دزدی خودش را در گور انفرادی خودش میمکد تا بمیرد!
بنابراین، در فقدانِ مکانیسم راستی آزمایی قانونی در دست ملت مستقل از قدرت، راه مطمئنِ یک شهروند مدنی، از میانِ قواعدِ یک دیکتاتورِ جانی و تنشآفرین نمیگذرد! دیکتاتوری که به جای دیپلماسی حقوقی، از دیوار سفارت بالا میرود و ادبش فحش و ادبیات سیاسیاش سیلی و صدور خویش به غیرخودی و زورگیری عقیدتی و قوانینِ مردمسوارانهی چماقداران است! آن هم در موقعیتی که مردم در سوءتفاهم و فریبِ شعارهای پرچمداران ویژهخوار و ملتزم به فرامین و حکم حکومتی او، گروگانند!
به باورم، راه مستقیم چنین مردم خفت شده میان سوء تفاهمات حقوقی، از روشهای منتهی به فهم همافزایی و همزیستی مسالمتآمیز و معرفتبار و فهم یک "زبان مشترک حقوقی و ملی" و فریاد یک خواستهی مشترک، با واکنش سلبی در حاشیهیِ قانونی معرکهها میگذرد؛ نه در بنبستِ متنِ قانونِ ایدئولوژیک و زورگیرانه به نام مردم! در چنین میدان نابرابری و با چنین زبان سوء تفاهم برانگیزی، راه برای خریدن اعتبار، از سکوت و عدم بیعت با قانونِ پرفریبِ استعماری و با اعتصاب از هر فعالیت غیرپاسخگویِ جانکاه تا تغییر قانونِ ویژهخواریِ از ما پستتران، به سود همه میگذرد: "یا همه یا هیچکس"!
یک حرامخوارِ عافیتطلبِ قانونمدارِ اصلاحناپذیرِ مفتگویی، چشم دوخته بر شکاف زلزله در نظام قذافی و بر مرگ کودکانِ یخزده در مقابل چشم مادر و پدرشان، چشم بسته بر این حقیقت، فرمود:
در نزاعِ خونین بینِ محرومان و گزمهها "آداب مدنیت و #کنش_مدنی، در نظام قذافی از سوی مردم لیبی رعایت نشده است!" یعنی وسطِ دعوا نرخ تعیین میکند! و کسی که آگاهانه وسط دعوا نرخ تعیین کند یا مزدور است یا خائن و یا ویژه خوار مصلحتجوی دستمال ابریشمی بهدست بزدل و واقعگرا به حال خود، و یا جاهل.
البته او اقرار نمیکند که چگونه خود با اعتماد به صندوقِ سوراخِ ارباب، قوانین حقوقی او را تثبیت کرده و حالا دارد به عقوبت بیعت خود به قربانیان میخندد و یا با ریاکاری مصلحتگرانه برای خریدن اعتباری چندمنظوره و کاسبکارانه برایشان اشک تمساح میریزد؛ و با هوش ژن برترش لاپوشانی میکند که خودش چقدر در بازیچه شدن قربانیان امروزی شریک بوده و چرا ایشان اکنون در ساحل امن، او را ملامت میکند تا باز برای ارباب اعتبار بخرد؟!
ویژهخواری که خود هنوز از نظام سلطه توبه نکرده و جبران مافات را کسر شأنِ خود میداند، میگوید:
"در گفتگوی تمدنها، دنیا باید بفهمد که مرده سالاری قذافی، یعنی مردم سواری آسمانی، که در واقع همان مردمسالاری زمینی است، و وقتی که بنا بر سفسطهی ارباب، "مردم اصل نظامند" پس ناگزیرند که در چارچوب حقوقی "امت و امامت" در هر انتخابات به بیعت با ارباب مطلقه تندهند و جان بکنند تا دیار قدس"
از این خزعبلات سحرگاهی، خونم به جوش آمد و تفی کردم بر شرف نداشتهی حرامخواران و ویژهخوارانِ مسخ و لمس و نشئه و شیرینعقل و گفتم:
کنار گود نشستهای میگویی لنگش کن؟ آیا هیچ از ذوب شدن قطرهای و زنجیرهای جان و خانمانِ محرومان وطنی، برای شعلهور نگاه داشتن آتش خانمان سوز و مرگ کودکان همسایه، به پای معاملاتِ سلاطین خودمحور برای تداوم بساط سلطهی یک دیوانه، آگاهی؟! خونخوارانی که دیوانهوار و در سفری بی بازگشت، انگار به بازی شطرنج با جان آدمها معتاد شدهاند و قصد ترکِ اعتیاد هم ندارند! چون تکبرشان به #ژن_برتر_آتش بر ژن_آدم_خاکی اجازه نمیدهد که ببینند و بشنوند که بی اذن آگاهانهی مردم تنها چاه ویلِ اسفل السافلین را تعمیق میکنند، و فرصت توبه و جبران مافات از دست میرود و قادر نخواهند بود که پیش از فروپاشی مطلقه، اختیار را به صاحبان حق مسلم و اراده ملی واگذارند! ارادهای که همافزایی آن برترین قدرتِ اعتدالی و صلح است!
آیا این حرفها یعنی: "ایهاالرعایا! لطفا 40 سال دیگر با ادبِ اربابپسند توی صفِ صندوقِ قانون قذافی بایستید، گزمهها با باتوم مقدس و روغن زیتون نازتان کنند! واجب قربة الی الله؟! بساط امنیتِ قبیلهای و بدوی ما را به هم نریزید، جان مولا! بگذارید این حقوق بازنشستگی را که به سعی ما، موجب حسرت و دِقّ دلِ این مردمِ "ملت بهنام" و "امت بهکام" شده را راحت بزنیم توی رگ!"
کدام #کنش_مدنی؟! پیرمردِ حوریپسند غلمان در چشم! :) :(
وقتی گزمههای مزدور و حرامخوار و عوامفریب در جنونِ آزینشدهیِ مدنی و آئینِ برتری #ژن_آتش بر#ژن_خاک ، و تحت رهبری متکبرانهی یک قالتاقِ دیوانه، به خیمه و آپارتمان شما تجاوز میکنند تا وارد تک تک اتاقهای خواب حرمسرایِ شما شوند، آیا شما مبادیِ آداب توی صف منتظر نوبت میایستید؟
آیا منظور از کنش مدنی، کش دادن روزمرّهگی زیر عبای شکلاتی و کرسیهایِ آزادپریشی تا از هم پاشیدنِ نسوج بدن میان کرمهای ساقهخوار در گورِ بنفش و سیاه است؟
هر کنشی واکنشی دارد، حضرت آقا! ... اما شما چه کردید که کار به خون و خونریزی نکشد؟
آدمِ بیواکنش مرده است! و بوی گندش همه را خفه خواهد کرد!
اینکه عدهای لم دهند کنار شومینه و قلیان چاق کنند و کباب بزنند توی رگ و باقی هم توی سوراخ موش و دخمه هی از خود کنشِ مدنی دَر کنند، البته مورد پسند کفتارها و شغالها و روبهان سبز و بنفش است. حالا تخفیف هم دادهای و افاضه میکنی که در این جنگ خیابانی بین قذافی و ملت لیبی هر دو طرف اشتباه کردهاند؟
اینجا اساسا دو طرفی وجود ندارد که یکی اشتباه کرده باشد و یکی کارش درست باشد!
چون این نبرد بنیادی و قانونی، اساسا برابر نیست!
"حقِ حیات" تعارف ندارد! که عدهای توی صف سماق بمکند و عدهای هم در فراغ بال، خونِ در شیشه را بالا بکشند! آن هم از بابِ خودفریبی و شکر نعمت، که: "هذا من فضل ربی" ... و سبوی آبی هم رویش!
منِ فضل ربّی؟... زرشک!
البته ما یک ناظر بدبختیم که حتی لال هم نمیتوانیم بمیریم.
البته گاهی یا باید تنها #سکوت کرد و زبان در حلق کشت! به جای آنکه زبان به یاوه گشود و خلق کشت! به جای میو میو کردن و موشمردهگی، آیا بهتر نیست صراحتا توبه کرد و جبران مافات نمود و به جای تفنن با حاشیه در متن، به متن پرداخت در حاشیه؟
در بن بست ساختاری و لال مردن پرچمداران زیر دامن گرگ، عقوبت همین است، پدر جان!
پیش از اقدام عملی برای عافیت همه، ماندهام چگونه با مردم مردم کردن مفت، خوابت میبرد؟
عافیت طلبی یا برای همه یا برای هیچکس!
این قطارِ انقلابی و قانونی، به مقصد نسلکشی انسانهای مستقل است!
متاسفانه با این فرمان که گرفتهای، بموجب آن قانون استعماری که در لیفهی قبا و عبایت چپاندهاند، روز تسویهحساب با تعویض روغنیهای پیچ و مهرههای این قطار هم نزدیک است!
متاسفم که به جای جبران مافات و همافزایی و انتقال نرم قدرت به مردم، با سفسطهی کلامی و قد بازی موذیانه و عوامفریبی، کار را به آتش و پریشانی کشاندهاید!
خیام ابراهیمی
اول اسفند 96
پ.ن:
* شش دلیل "ارجحیت شرق به غرب" در بخش کامنتها.
** ویدئوی ترغیبِ مردم ستمدیده و خواستار تغییرقانون اساسی به نفع تمام ملت، به کشته دادن از روشهای خشن انقلابی را در بخش کامنتها، از افاضاتِ #رحیمپور_ازغدی (عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی) میل فرمائید! تا به نیتِ ارباب آگاه شوید!
No comments:
Post a Comment