گوساله سامری
هشدارِ "مرغ سحر" به من:
"روسپی" نر و ماده ندارد؛ فرزندم!
او اهل کشف و شهود و تعقل و تولید نیست! بلکه تنفروش و مصرفکننده و مُقلّد است!
روسپیگری یعنی اعتمادِ کورِ سنتی و تنفروختن به حرفِ مفت و شعارِ زمخت و فرمان ارباب و پرچمدارِ گردنکلفت، که بهجای آموزش و شراکت در ماهیگیری، برای نیاز و مطامع بردهسازی خود، به شریکان تنها بخشی از یک ماهی صید شده از آبِ گل آلود را نواله میدهد: به گزمهها گوشتش را... به تیرخلاصزنها کلهاش را... و به تدارکاتچیها استخوانش را... و سهمِ باقیِ بردهگان نیز تنها بویِ کباب و حسرت و امیدبازی از این ستون است تا ستون بعدی، از آغاز که کلمه بود... تا پایانِ کتاب.
رَمه نباش، برای یک چوپانِ فرهیخته!
دَله نباش، برای یک مشت علفِ سبز لبریخته*!
تله نباش، برای بره تودلیهای بر چنگک هوس آویخته!
به وعده و شعار دروغینِ روباه بنفش، دهان خود را باز نکن تا پنیرت را هم از دست بدهی!
در وادی حرفِ مفت، البته: ببین چی میگه؟! اما نبین کی میگه!
بدون تشکیلات مردمِ مستقل از قدرتِ تکنولوژیک و ایدئولوژیک، عقوبتِ شیفتهگی به کاریزمای فردیِ گوسالههای سامری، عقوبت #قوم_سرگردان است! برای اینکه سرگردان نباشی وارد قواعد قانونی و بازی قدرتمدارانی که تو کارفرمایشان نیستی و قانونا تنها پیمانکارِ آنها هستی، نشو!
بیماری مزمن انسانهای زخمی و دردمند و خسته از مغبون شدن زنجیرهای به شیوهی سنتی پامنبری، نهایتا به نفرت و تهوع و بیقراری از خود فهمیدن و بیقراری در توجه و درک و فهم مسیر و مقصد راه منتهی میشود! تا حدی که تنها یک معجزه، درد بی درمان دردمند را کمی ساکت میکند!
درد ملت ساده لوح؛ دهان بین، مجذوبِ در باغ سبز، بازیچهی شایعه و اخبار ناموثق، بازیچهی پرچمدارانِ چپ و راستِ عوامفریب، خشونت رفتاری و ادبی و فحاشی و دریدهگی و نهایتا غبن و بور شدن است!
وقتت را برای سخنانِ گروه و کسانی که فحاشاند و آتش به اختیار و عوامفریب، تلف نکن!
بدون ضمانت تشکیلات پاسخگو به خودت، در دامِ هیچ فرمانده و در کار هیچ گروهی بازیچه نشو!
حتی بدون فهم خودت، با من هم شریک راه مشترک و همراه نشو!
اگر عقلت به مناسبات و توزیع قدرت در یک ساختار نمیرسد، برو بیل بزن! و حتی از گرسنگی بمیر! اما با تنفروشیِ سنتی و مکتبی و دریدهگی انقلابی و فحشای نورِ علمی و فحاشی کورِ غریزی، به وجود خودت و دیگران گند نزن!
بالاخره اینکه: نه مقلد یک گاو باش چون گوساله! و نه خود به مقام علمی گاو برس و دیگری را گوساله نخواه!
میگویی حکومت ایمان مردم را بر باد داده؟! کدام ایمان؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ آن ایمانی که به حرفی ترک بردارد، بتپرستی و خرافه است و تنها پرده داران و کلیددارانِ بتخانه نگران بر باد رفتنش هستند!
ایمانی که به حق سرقفلیِ مالکیت و تکنولوژی و علم و ایدئولوژی و میراثِ زر و زور و تزویر و شامورتی بازی و معجزه حاصل شود! در بادِ گلوی گوسالهی سامری گم خواهد شد!
مَخلَصِ کلام اینکه: از سر و ته، نگند!
هر چند: "ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم"**
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
پ.ن:
*لبریخته: نام مجموعه اشعار یدالله رؤیایی: "بر لبهای ما ابدیتی خفته است، بزرگتر از فضایی که در برابر نگاهمان خالی است!
هشدارِ "مرغ سحر" به من:
"روسپی" نر و ماده ندارد؛ فرزندم!
او اهل کشف و شهود و تعقل و تولید نیست! بلکه تنفروش و مصرفکننده و مُقلّد است!
روسپیگری یعنی اعتمادِ کورِ سنتی و تنفروختن به حرفِ مفت و شعارِ زمخت و فرمان ارباب و پرچمدارِ گردنکلفت، که بهجای آموزش و شراکت در ماهیگیری، برای نیاز و مطامع بردهسازی خود، به شریکان تنها بخشی از یک ماهی صید شده از آبِ گل آلود را نواله میدهد: به گزمهها گوشتش را... به تیرخلاصزنها کلهاش را... و به تدارکاتچیها استخوانش را... و سهمِ باقیِ بردهگان نیز تنها بویِ کباب و حسرت و امیدبازی از این ستون است تا ستون بعدی، از آغاز که کلمه بود... تا پایانِ کتاب.
رَمه نباش، برای یک چوپانِ فرهیخته!
دَله نباش، برای یک مشت علفِ سبز لبریخته*!
تله نباش، برای بره تودلیهای بر چنگک هوس آویخته!
به وعده و شعار دروغینِ روباه بنفش، دهان خود را باز نکن تا پنیرت را هم از دست بدهی!
در وادی حرفِ مفت، البته: ببین چی میگه؟! اما نبین کی میگه!
بدون تشکیلات مردمِ مستقل از قدرتِ تکنولوژیک و ایدئولوژیک، عقوبتِ شیفتهگی به کاریزمای فردیِ گوسالههای سامری، عقوبت #قوم_سرگردان است! برای اینکه سرگردان نباشی وارد قواعد قانونی و بازی قدرتمدارانی که تو کارفرمایشان نیستی و قانونا تنها پیمانکارِ آنها هستی، نشو!
بیماری مزمن انسانهای زخمی و دردمند و خسته از مغبون شدن زنجیرهای به شیوهی سنتی پامنبری، نهایتا به نفرت و تهوع و بیقراری از خود فهمیدن و بیقراری در توجه و درک و فهم مسیر و مقصد راه منتهی میشود! تا حدی که تنها یک معجزه، درد بی درمان دردمند را کمی ساکت میکند!
درد ملت ساده لوح؛ دهان بین، مجذوبِ در باغ سبز، بازیچهی شایعه و اخبار ناموثق، بازیچهی پرچمدارانِ چپ و راستِ عوامفریب، خشونت رفتاری و ادبی و فحاشی و دریدهگی و نهایتا غبن و بور شدن است!
وقتت را برای سخنانِ گروه و کسانی که فحاشاند و آتش به اختیار و عوامفریب، تلف نکن!
بدون ضمانت تشکیلات پاسخگو به خودت، در دامِ هیچ فرمانده و در کار هیچ گروهی بازیچه نشو!
حتی بدون فهم خودت، با من هم شریک راه مشترک و همراه نشو!
اگر عقلت به مناسبات و توزیع قدرت در یک ساختار نمیرسد، برو بیل بزن! و حتی از گرسنگی بمیر! اما با تنفروشیِ سنتی و مکتبی و دریدهگی انقلابی و فحشای نورِ علمی و فحاشی کورِ غریزی، به وجود خودت و دیگران گند نزن!
بالاخره اینکه: نه مقلد یک گاو باش چون گوساله! و نه خود به مقام علمی گاو برس و دیگری را گوساله نخواه!
میگویی حکومت ایمان مردم را بر باد داده؟! کدام ایمان؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ آن ایمانی که به حرفی ترک بردارد، بتپرستی و خرافه است و تنها پرده داران و کلیددارانِ بتخانه نگران بر باد رفتنش هستند!
ایمانی که به حق سرقفلیِ مالکیت و تکنولوژی و علم و ایدئولوژی و میراثِ زر و زور و تزویر و شامورتی بازی و معجزه حاصل شود! در بادِ گلوی گوسالهی سامری گم خواهد شد!
مَخلَصِ کلام اینکه: از سر و ته، نگند!
هر چند: "ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم"**
خیام ابراهیمی
29 بهمن 1396
پ.ن:
*لبریخته: نام مجموعه اشعار یدالله رؤیایی: "بر لبهای ما ابدیتی خفته است، بزرگتر از فضایی که در برابر نگاهمان خالی است!
No comments:
Post a Comment