راه سوم و
قیام و قعود: تاکتیک اسب تراوای رعایا در میهمانی ارباب
بموجب پوستاندازی
نظامسلطه در #گام_دوم (نه تحولات ساختاری)، تمام راههای ارتباطی تنگتر شده. از
ناتوانیمالی گرفته تا سکتههای اینترنتی(کرسیهای آزادپریشی) و فیلترنشکن(جاسوس
گروگانگیر) بهیاری گزمههای جوان و تازهنفس، و دلالانِ پوزیسیون و اپوزیسیون،
شاید دیگر نایی برای کشآمدن نباشد. این #راهکار شاید آخرین حضور در آخرین فرصت
باشد! مگر آنکه رمقی به رگها تزریق شود. در شهر اگر کس است یک حرف بس است!
الف) قیام
یعنی چه؟
این مطلب را
برای یکی از صاحبان تریبونهای "پزِ عالی و جیبِ خالی" نوشتم که با شور
و حرارتی خارج از گود، مردم را به قیامی فراگیر در میان گود دعوت میکرد!
راستی #قیام
چه شکلی است؟ الگوی آن کدام نمونهی تاریخی است؟
یعنی چه؟ که
بدون تشکیلات ستادی، هی نسخه صادر میکنند: "مردم قیام کنید!"
آیا قیام شبیه
یک فیلم وسترن مهیج است؟ آیا شبیه یک بستنی است که کودکی با گریه و فریاد در
بیابان از مام میهن میخواهد؟
قیام در صف
مقدم، بدون فرماندهی در یک ستاد مشترک، چگونه ممکن است؟ و آن که شعارِ قیام میدهد،
چه درک میدانی و تجربی از خود و از مردم و از آن دارد، جز تماشای قیامهای دیگر از
حاشیه و یا بر پردهی مانیتور یا سینما؟
به نظر میرسد
تریبون شاعرانِ شعرِ قیام، در دست آماتورها و یا سیاه بازان باشد! و صاحبانِ منابع
مالی خوب میدانند که به چند واسطه تریبونهای چاهنمایی را به دست چه کسانی بدهند
و توپ را در میدان کدام قیامناکرده و قاعدِ اعظم بیندازند که جز حافظهی سینمایی
درکی از قیام ندارد!
اپوزیسیون
خارج نشینی که در مکان امن ناتوان از وحدت تشکیلاتی با خود است، چگونه از مردم
غیرتشکیلاتی در چنبرهای ناامن؛ توقع وحدت و قیامی هدفمند و براندازانه دارد؟!
آیا این شور و
حال و گردوخاک، نقضِ غرض و توسل به شعارهایِ ارزان نیست؟ آیا چنین رویهای از ساده
اندیشی صاحبان تریبون است؟ و یا در پشت میدان دادن به این ساده انگاری یک اندیشهی
آگاه و همهچیزدان پنهان است؟
جنابِ
اپوزیسیونِ قیومِِ صاحبِ تریبون!
40 سال سهل
است اگر 1400 سال دیگر بر شورِ شعرِ قیام بسرایی، تا ندانی مبانی و ادب و آداب
قیام چگونه است تنها آتشبیاری برای آتش به اختیارانی! بی سند نمیگویم مزدوری و یا
خائنی که بر مسند بزرگان جا خوش کردهای! شاید جاهلی که قیام با شعار و شعر و
موسیقی و تورِ سیاحتی-سیاستی و مریخگردی حادث نمیشود! و بدون رعایت استایلی خاص
در مکانیسم تصمیم سازی علمی بصورت تشکیلاتی چنین معجزهای تنها دمیدنِ باد هوا در
سَرِ عوامِ بینوا برای استمرار تریبون است! گیریم به نیت خیر واجب قربة الیالخالی
نبودن عریضه.
باور کنید
سخنان خوب و بدتان، جز امید کاذب و پریشانی و گیجی برای مردم ثمری ندارد! اگر همه
مایلند براندازی شود، پس مکانیسم گام به گام این براندازی چگونه است؟ وضعیت شبیه
حال مردمی است که در بیابانی دورافتاده گم شدهاند و کارشناسان با علم به
موقعیتشان، بدون ارسال نقشهی راه با موبایل برایشان پیام میفرستند که مردم نجات
پیدا کنید وگرنه از گرسنگی و تشنگی میمیرید!
دقیقا مردم کی
و کجا باید به کدام فرمان توجه کرده و برای کدام هدف چگونه قیام کنند؟ میلیونها
ایرانی صداهای متنوع و پراکندهی اپوزیسیون متخاصم با یکدیگر و با نظام را شنیده و
ناشنیده، نمیتوانند به یک جمعبندی برسند، جز پریشانی!
اگر خواستار
آنی که بدانی مراتب یک قیام در شرایط فعلی چگونه باید تضمین شود، راهی نداری جز
اقدام بر اساس یک فلسفهی جذاب و فراگیر و استراتژی و تاکتیکهای مناسب با آن در
یک نقشهی راه گام به گام...برای آغاز میتوانی #مرامنامه را بخوانی! وگرنه میتوانی
همچنان شعار دهی و در راه جنگهای فرسایشی و مزدوریابی و فحش از راه دور تلف شوی.
بارها به هر
دلیل از جمله تاکتیک زورگیری و فقر تحمیلی و سیستماتیک، تظاهراتی روبنایی برای
نخود و لوبیا روی داده و حتی از مبادی مشکوک منجر به شعارهای ضد نظام هم شده و
البته مدتی بعد این انفجارها و شور تزریقی به بینوایی مردم لت و پار خاموش هم شده.
آیا این اثبات میکند تمام مردم آمادهی قیامی بنیادی و هوشمندانه بدون هدایتِ
سیستماتیکِ ستادی بیهوش، در صف مقدمند؟
هنوز آن عاملی
که بتواند مردم را در اهدافی بنیادی و بدون سوءتفاهم و فراگیر در یک صف فراگیر
متحد کند و در میادینی امن و مسالمتآمیز و معین، در یک زمان و مکان بصورت پیوسته
به شعار و مسیری واحد و منجر به هدف متعهد نماید، رخ نداده است!
اصولا
براندازی توسط مردم پراکنده بدون آدرسی دقیق، چه نقشهی راه نظری و علمی و عملی در
پیش روی دارد تا دارای انگیزش و ویژگیهای وحدتبخش و پیوسته در راستای دستیابی به
هدفی معین باشد؟
در حالی که
صاحبان تریبون موسوم به اپوزیسیون شبانه روز رویدادها را تحلیل و نقد میکنند و
خواهان براندازی هستند، اصولا منظور از این براندازی چیست؟
میدانیم که
براندازی یعنی این نظام سرنگون شود و برود و نظامی دیگر بیاید. نه اینکه فردی با
فرد دیگری در یک ساختار مشابه جابجا شود! اما عملا شکل فیزیکی آن روشن نیست که
مثلا قرار است چه کسانی آن را در کدام موقع و به چه شکلی به کدام مقصد معین منتهی
کنند که کسی در ایستگاه نهایی برای سرکوب و متفرق کردنشان منتظر ننشسته باشد و
ضمنا بصورت مسالمتآمیز شکست هم بخورد و بعد آلترناتیوی هم باشد یا نباشد؟
براستی از این
سادهانگاری در باب شعار براندازی که مخاطب آن مردم پریشان و غیرتشکیلاتی هستند در
تعجبم! و متعجبتر وقتیکه در خطیرترین موقعیت تاریخی برخی با شوری انقلابی ناگهان
از یک موضوع بنیادی به یک موضوع روبنایی تغییر موضع داده و با خشم و فحش و نفرت
مدام از این شاخه به آن شاخه میپرند و ریش و گیس یکدیگر را چنگ هم میزنند!
کجای این هدف
براندازی همچون سال 57 دارای امکاناتی است که یکی با اطمینان فرمان قیام بدهد (با
اینکه شرایط امروز هزاران بار وخیمتر و صدها برابر آمادهتر برای قیام است):
1- عزم
اربابان جهان در گوادلوپ؟
2- عزم کارتر
و پشتیبانی مالی اوناسیس از تشکیلاتِ هدفمندِ خمینی؟
3- صدها
پایگاه مساجد با متولیانی مکلف به یک رهبر، که مردم کوچه و خیابان را در یک
هماهنگی با ستاد مرکزی انقلابیون به هدفی خاص بسیج کند؟
4- چریکهای
فلسطینی و فدایی و مجاهدین خلقی که پادگانها را از اسلحه خالی کنند و رادیو
تلویزیون را با یک هجمه و اقدام نظامی سیستماتیک به تصرف درآوردند.
5- اقدامات
هایزر و سالیوان برای از کار انداختن ارتش و ساواک بهواسطه همیاری گروگانهای
خائنی همچون فردوست و قرهباغی و ...
6- عدم
اقدامات ضد امنیتی در مرزها به دلیل عزم همان اربابان عالم.
7- و البته یک
شاه دل رحم و آچمز که ناگهان میان ملتی ناآگاه و شورشی، از خواب خوش رستاخیزی
بیدار شده و یا باید همه را چون سلطان این نظام لت و پار کند و یا آنها را به حال
خود رها کند!
حالا در این
زمان:
1- عدم عزم
اربابان عالم برای براندازی (چون یک ارباب بومی که مایل به صدور انقلاب است بهتر
میتواند با تنشآفرینی خودسرانه و غیرپاسخگو، خون یک ملت را برای خالی شدن
انبارهای خاورمیانه در شیشه کند!)
2- دو ارتش
رسمی و سپاه و نیروهای انتظامی با فرماندهی واحد ملتزم به رهبر نظام و دهها سیستم
اطلاعاتی که جملگی با مأموریتها و سناریوهای متنوع، به سرِ یک اختاپوس متفکر و
مکار و غیرقابل دسترسی وصلند.
3- چندین گروه
شبهه نظامی لبنانی و فلسطینی و یمنی و افغانی و پاکستانی در اختیار نیروهای ضربتی
که دارای عقاید جهادیاند و با دهها سناریو بر مردم پراکنده و بیسلاح مسلطند!
4- عدم
کاریزمای یک فرمانده ستادی که چشم تمام گروهها و مردم به فرمان او مفتون و دلگرم
باشد و گام به گام حرکتها را تا نتیجه فرماندهی کند.
5-.رهبری
ایدئولوژیک و بی احساس که چون شاه عاطفی نباشد!
...
اینکه
بالاخره یک السیسی بموقع ظهور خواهد کرد یک گمانهزنی غیرقابل اطمینان است که نمیتواند
اتوریتهای واقعی برای مردم داشته باشد. براستی این مردم کجایند؟ آیا
کامیوندارانند که یا با تهدید و تطمیع یک جفت لاستیکشان را گرفتهاند، و یا خلع ید
شده و در زندانند؟
من فکر میکنم
باید بتوان تا دیر نشده برای تدوین یک نقشه راه واحد و شفاف و وحدتبخش بر اساس یک
فلسفهی جذاب، تهدید تفرقه و ویرانی را به فرصت وحدت و آبادی تبدیل کرد. وگرنه پیشبینیها
و تیزهوشیهای سیاسی ما چه فایدهای برای چه کسانی دارد؟
آیا هدف تخلیه
ی هیجان با فحش و دریدن کلامی است؟!
آیا سرکوب و
سرخوردگی و انزوا و گریز به سوراخ موش یا آوارگی است؟
هدف چیست؟
امید و یاس و
طلبکاری اپوزیسیون از مردم چیست که چرا قیام نمیکنند؟
آیا مردم
بازیگران یک تیم فوتبالند که با یک کاپیتان در زمین و یک مربی بیرون زمین، توسط
ساقهای طلایی یک نابغه در وقت اضافه گل بزنند؟
کی؟ کجا؟ چه
ساعتی؟ دروازه کجاست؟ برای فتح کدام قله؟ برنامهی براندازی چیست؟ و گذشته از این
با جیب خالی و پز عالی اصولا چرا شعار گنگِ براندازی در موقعیتی ناشناس و ناامن؟ و
نه استحالهی مسالمت آمیز از قدرت متمرکز به قدرت مردمی با مهرورزی و در وضعیتی
امن و قابل اعتماد؟
و در بنبست
عدمِپاسخگویی این توجیه که بالاخره تاریخ در موقع ضروری زایش خواهد کرد، چه تضمین
و فایدهای برای چشم امید مردم آگاه و ناآگاه امروز دارد؟
اگر هدف
اندیشمندان از نشان دادن نقشهی راه به سیاستمداران و رهبرانی که دارای قدرت و
کاریزما هستند نباشد، پس مخاطبِ استراتژیستها و تحلیلگران کیست و چیست؟ و اگر
هدف این نیست! پس هدف از اینهمه چالش برای چیست؟ آیا تحلیلگران قرار است نقشِ محلل
را برای رعایا با جابجایی اربابان بازی کنند؟
با اینهمه
فکر میکنم در موقعیتی که امکان تشکل مستقل از تهدید نظام سلطه در داخل نیست، تنها
در صورت وحدت اپوزیسیون راستین خارجنشین، بر اساس یک فلسفهی قابل تفاهم از قبیل
حق تابعیت (نه ایدئولوژی) با التزام به یک مرامنامهی غیرایدئولوژیک و حقمدار و
مشترک المنافع و وحدتبخش، در عرض چند هفته میتوان شاهد استقبال اکثریت مردم برای
اعمال اراده در راستای تحولات بنیادی بود.
اما به باورم
برای وحدت مقدماتی و تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون، ضروری است که به یک مرامنامه که
حق هیچ شهروندی را نفی نکند ملتزم بود! که یک دست اگر بصورت سنتی صدا داشته، اما
امروزه دیگر نه صدایی دارد و نه نوایی!
مع الوصف برای
دستیابی به یک نقشهی راه شفاف راهی نیست جز مراتب ذیل:
1- فلسفه
ماهوی (معنوی): راهکار فراگیر و مؤثر باید به عنوان یک کالبد، دارای یک روح مشترک
و بنیادی باشد! و آن نیست جز مهرورزی به تمام صاحبان حق در خانه مشترک. که این
خانه از آن تمام صاحبان آن است.
2- استراتژی:
وحدتِ برگزیدگان و نمایندگان اکثریت مخالفین نظام سلطه و اعضاء یک وطن در ستاد
مشترک اپوزیسیون:
2-1) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
2-2) لینک در
وبلاگ:
.
3- تاکتیک نمونه: برای تبدیل روز قدس به روز صلح با خود و جهان:
.
ب) راه سوم و
میانه
در دوراهی و
بنبستِ آچمز و حیرت و تردید، یکی با رویِ خوش یک قهوه میهمانش میکند، تا نفر سوم
با خیال راحت در خانه دخلش را خالی کند! این حکایت جمهوری ویرانی ایرانِ منفعل
است!
1) اپوزیسیون
شده عین تماشاچیانی منفعل در بازی تنیس با توپی به نام ایران، بین ارباب بومی و
جهانی، که هی سرش را در پی ضربات به توپ، از این زمین به آن زمین میچرخاند تا با
چشمانی حریص و ناآرام ببیند که باید با ادبیات سلبی-حذفی در این رقابت بنیادی،
حسرت بخورد و آه بکشد و یا با خشم فحش دهد و یا با کف و صوت تشویق کند و مست شود
از حذف و باختنِ حریف! که محصول این بازی، تنها تخلیه هیجان با مرگ حریف است!
چون ادبیاتش
زاینده و ایجابی-جذبی نیست! چون عاجز از عملی وحدتبخش در وقت مقتضی است.
2) ارباب آچمز
و غیرپاسخگوی بومی با کتمان حقیقت در روز روشن گفت: من در فرجامِ برجامِ خودم، بی
تقصیرم و در عقوبت آن دخالت نمیکنم. خود دانید! ما نه اهل جنگیم نه مذاکره! اما
همواره با رفتار دوپهلو و غیرشفاف، با شعار صلح و دوستی برای دشمن رجز میخوانیم و
برای نابودی هر غیرخودی با تهدید به مرگ موشک هوا میکنیم تا اولین سیلی غیرقانونی
را او بزند! این همان تاکتیک برخورد با ملت غیرخودی در چارچوب قانون زورمدارانه ی
زورگیران عقیدتی است! فشار مضاعف و ایجاد تنش برای زدن اولین سیلی غیرقانونی و
سرکوب تا سرخوردگی در نبردی نابرابر و کش آمدن نظام سلطه. درست مثل خمینی که 5 ماه
پیش از جنگ به دعوت صدام برای مذاکره برای برطرف کردن اختلافات فیمابین، نه گفت! و
حتی ارتش عراق را به قیام علیه صدام تشویق کرد و هشت سالِ ویرانگرش شد 40 سال...!
3) ارباب
جهانی گفت: نکن کاری که ایران را روی نقشه محو کنم. او موذیانه فرقی بین حکومت و
مردم ایران نمیگذارد! تا شاید مردم ایران را علیه ارباب خود در نبردی نابرابر
بجنباند! دیروز هم کنگرهاش رأی داد که حمله به ایران در شرایط بحران، مجوز نمیخواهد!
پنتاگونش گفت برای مقابله با ایران ده هزار سرباز به منطقه میفرستیم! رئیس جمهورش
کتمان کرد و ضمنا گفت با وجود تحریم اقتصادی نیازی به جنگ فیزیکی نیست و البته اگر
لازم باشد سرباز هم میفرستیم.
البته این شل
کن سفت کن و دوگانه گویی و تحریم و زورگیری از مخالفینِ قوانین زورمدارانه، از
اخلاقیات اربابان سلطه است.
مگر اکثریت
ملت غیرخودی در داخلِ همین وطن، 40 سال تحریم نیستند؟
مگر مسئولین
سه قوای ولایی ظاهرا هر یک ساز خود را نمیزنند تا ملت را میان دستان یک نفر مچل و
گیج کنند که لابد چالش اراده در ارکان نظام واقعی است؟! مگر ایشان هم بیت خودی و
پیمانکاران و متعهدین به خویش را با رانت و هبه در رفاه نگاه نمیدارند و ملت
غیرخودی خارج از بیت را در عذاب و فشار واقعی و مصنوعی و تاکتیکی نمیچلانند؟
خب ارباب عالم
هم همین کارها را میکند! منتها دامنهی خودیهایش شامل ملت خودش و هم پیمانانش هم
میشود و البته وسیعتر است!
هر چند ارباب
عالم قانونا میتنواند مورد چالش ملت خود قرار گیرد اما ارباب داخل به مصلحتی
قانونی همین چالش را هم از صاحبان حق دریغ دارد! و صد البته این تشخیصی براسای
اختیارات قانونی است که اکثریت ملت در آخرین انتخابات نمایشی آگاهانه یا ناخودآگاه
با قانونش بیعت کردهاند! و اینک اگر با آن بیعت مخالفند باید بتوانند این مخالفت
را به شکلی بروز دهند که نه سیخ بسوزد نه کباب. اگر ارباب هنوز به حق مخالفین خود
باور داشته باشد! حقی که در آخرین انتخابات برای مخالفین قائل شد! که حتی اگر با
نظام مخالفید اما بیائید در صندوق انتخاباتی که به خوانش من است، با من بیعت کنید!
خب، در این
بازی دو نفره، کار اپوزیسیون هم شده تماشای این دو بازیگر با آری یا نه به جنگ و
صلح. این یعنی یک واکنش کلامی و هیجانی صرف برای خوشه چینی از سرنوشت مردم... و نه
یک عمل میدانی با حضور مردم. اپوزیسیونی که از وحدت با خود در فضای امنِ خارج از
زندان، ناتوان است، از مردم در شرایط ناامن و سوء تفاهم برانگیز، وحدت در نظر و
عمل میطلبد! این یعنی نقض غرض و انداختن توپ میان توپ جمع کنها و تماشاچیان برای
گل زدن در زمین رسمی (نگویم تف سربالا)
...
به قربانیان
چالش "نه به جنگ یا صلح! آری به جنگ یا صلح!"
معاملهی
اربابان بومی و جهانی هیچگاه نفعی به حال رعایا نداشته است!
باید دست پیش
گرفت تا پس نیفتاد!
نباید منتظر
ماند تا در موعد مقرر ناگزیر از قربانی شدن بین بد و بدتر در دام ارباب شد!
همواره راه
سومی هست.
ما به جای یک
نه سلبی به هر گزینه ای، میتوانیم از آری به همزیستی و هم افزایی ملت بگوئیم.
چرا که: چون
که صد آید نود هم نزد ماست!
به باورم این
شعار نه به جنگ را خودشان تولید کرده اند! این کار همیشگی ایشان بوده است! بد یا
بدتر؟
ظاهرا
میخواهند به ملت گرسنه و تشنه، نمایش یک رفراندوم را در سرابی دروغین نشان دهند!
رفراندوم خوب
است اما با سوژه و بستری امن و مردمی، نه آلوده به دوگانه ها در خوانشهای اربابی.
به هوش باشیم.
همواره بین
آری یا نه، بد و بدتر، و جنگ و صلح راه سوم و میانه ای هست.
مدام نباید
گفت به این و آن گفت: میو میو... گاهی هم به قول ارباب بومی باید گفت: میان میان.
راه سومی که
در حواشی متن برای خود اعتبار و مقبولیت بخرد که در دامچاله ای بین دو ویرانی میان
دست اربابان، راه نه آن است و نه این.
از دامن هیچ
اربابی برای رعایا گل نمیروید!
این به معنای
آلوده شدن به روشهای دلخواه او برای آتشبیاری برای آتش به اختیاران او در آوردگاه
و نبردی نابرابر نیست.
راه استقلال
از نمایش بیعت در رفراندوم و انتخابات بیعتش، صف بستن اکثریت در کنار اقلیت است.
راه جنگ یا
صلح او با دشمن فرضی، تنها اثبات ندای صلح با خود و جهان است.
نباید با زبان
و ادبیات و در میادین ارباب آلوده شد!
همواره ارباب
با دامچاله های به ظاهر دموکراتیک در فکر بیعت مردم با خود است و در این دامچاله
ها نه باید برای تحریم به انزوا گریخت و نه در بازی او آلت شد! بلکه میتوان با
حضوری میدانی هم تحریمش کرد و هم از راه سوم گفت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد.
این همان حلقه
ی مفقوده ای است که آزادیخواهان از آن غافل بوده اند باید برای به کار انداختنش در
گام اول در یک ستاد مشترک بصورت تشکیلاتی(نه متفرقه) با هم متحد شوند. چون این
راهکار بدون وحدت در یک ستاد مشترک ابتر است. و اینگونه نیست که اگر یکی به تنهایی
از آن استفاده کند حتما گوی سبقت را از سایرین ربوده است.
راه این وطن
جز از وحدت همه برای استقرار راهکار سوم نمیگذرد!
از امروز باید
آغاز کرد...که در فردای روز بزنگاه خیلی دیر است!
#راه_سوم
یعنی:
1- وحدت در
ستاد مشترک بر اساس یک مرامنامه ( که پیشتر توسط راقم این سطور ارائه شده است)
2- تعین فلسفهی
بنیادی حقمدار، صرفا بر اساس حق تابعیت (اولویت حق آب و خاک بر ایدئولوژی) و
تعیین استراتژی و تاکتیکهای مناسب و مؤثر مسالمت آمیز، با توان مردم مبتنی بر
ادبیات ایجابی-جذبی( به جای ادبیات سلبی-حذفی).
3- فراخوان
برای حضور اسب تراوای مردمی در میهمانی ارباب و نشستن و برنخاستن در حواشی و بهموازات
حضور اقلیت مشروع، برای صدور یک #فرمان_مدنی توسط اکثریت صاحبان حق، در روز قدس و
نماز جمعهها و تمام همایشهای حکومتی، برای خریدن اعتبار و مقبولیتی در منظر
تاریخ و جهان ، تا حصول نتیجه: تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام مردم با نظارت
تمام مردم مستقل از قدرت ایدئولوژیک. این میتواند یک سند برای آغاز راهی طولانی
برای هم افزایی مردمی و همزیستی مسالمت آمیز از شوراهای بومی و محلی تا ملی-میهنی
باشد، تا امید به مشارکت در نظام تصمیم سازی در مردم زنده شود! تا قدرتی مسالمتجو
و صلح طلب متبلور شود که هیچ قدرتی در جهان به خود اجازه ندهد که از ترس او او را
40 سال تحریم کند! در این برههی خطیر این اولین گام بسیار ضروری است! و بهترین
فرصت برای ابراز حضور اکثریتی با شعار خود و در مسیری مجزا در همین روز قدس و در
نماز جمعه هایی است که نظام خود از مردم برای حضور و شنیدن شعارهایشان دعوت میکند.
چرا نباید از
این فرصت رایگان بهره برد تا با شعارهای مسالمت آمیز، تهدید جنگ و ویرانی و حذف
ملت از نظام تصمیم سازی سرنوشت مشترک را با هجوم نور به تاریکی محو کرد؟
که هیچ تاریکی
با تاریکی محو نخواهد شد!
که اگر بر
همین رویه دیر بجنبی و به همان سیاق سابق بازیچه شوی، در شل کن سفت کنهای نظام
سلطه: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان!
دم غنیمت است!