تاج و تخت
گاندی یا نلسون ماندلا کجاست؟
آلت یک قدرت متمرکز و ضد غیرخودی، میتواند یک مترسک رجزخوان و یا شامورتیباز باشد! به همین دلیل در شعارها هیچ اصالتی نمیتوان یافت! اصالت در واقعیتی به نام مردم تصمیم ساز در میدان است. اما چه کسی میتواند با فراخوانی فراگیر، و بر اساس یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک مسالمت آمیز، مردم را به میدان بکشد؟ آیا باید منتظر یک ناجی و سوار با شمشیر از پشت کوه بود؟
.
بارقه هایی برای شهروندان خفت شده بین سلاطین! (بین اپوزیسیون و پوزیسیون)
به کجای پندار و گفتار و رفتار یک صاحب "تاج و تخت" دموکراتیک و یا غیردموکراتیک، میتوان اعتماد کرد؟ جز آنکه خود با مسئولیتی میدانی جزوی از سازوکار زاینده در مکانیسم "اعتماد" شد.
در عصر مدرن، دیگر مکانیسم سنتی اعتماد به "تار سیبیل دایی جان ناپلئون" و "قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت" پاسخ نمیدهد! برای قربانی نشدن باید دارای نقشه راهی علمی و میدانی بر اساس یک فلسفهی زاینده بود.
.
1- حقیقت این است که: وقتی در یک سازوکار قانونی تنها "اصل پایدار" حفظ نظام باشد که از اوجب واجبات است، آنگاه هیچ اصل و فرعِ انسانی از قانون به ظاهر مدنی قابل اعتماد نیست. یعنی نه شعارش و نه اخلاقش قابل اعتماد و اصیل نیست! بنابراین هر گونه بازی کردن با قواعد سلطان صاحبکران، در نبردی نابرابر محکوم به شکست است.
پس راه استحاله ی قدرت از یک دیکتاتور به تمام مردم از اعتماد به او نمیگذرد!
در واقع مکانیسم اعتماد به هر شخصیت حقیقی و حقوقی تمامیتخواه(دارای قدرت مطلقهی ایدئولوژی و مالکیت و سرمایه)، پاسخگو نیست و سادهلوحانه است. باید به فکر سازوکاری بود که قدرت منبعث از هم افزایی تمام شهروندان باشد نه بخشی از آن.
.
2- در استراتژی "به گروگان گرفتن نقطه ضعف و علائق دیگران" (ازخودی تا غیرخودی)، اصولا "وفای به عهد" و شعارهای عدالت محور و حمایت از محرومین، بیمعنا و نامطمئن است. یک ایدئولوژی دوگانه اندیش (حق و باطلی) تمرکزگرا، میتواند اصول بنیادی خود را نیز زیرپای بگذارد و بیرحمی و خودخواهی با دشمن غیرخودی را با احساس هوشمندی در یک دیکتاتور سیراب و بقای او را تضمین کند. در سازوکار این سلطه، حتی رحم او به خودیها نیز در نگهداری از تاج و تخت خویش قابل اعتماد نیست.
.
3- همین نکات است که برای یک رهبر باهوش در اپوزیسیون میتواند راهگشا باشد.
این تهدید بالقوه و بالفعل علیه یک ملت را تنها میتوان با استراتژی هم افزایی بر اساس حداقل منافع مشترک و حفظ چنین وحدتی بصورت بنیادی ناکارآمد کرد. "شوراهای همافزایی" و مهرورزی به دیگری(هر صاحب حق)، برای حفظ قدرت هر شهروند، راز مقابله با تمرکز قدرت و سلطان مطلقهی تاج و تخت، برای مقابله با هر نوع قدرت مطلقه و صاحبکرانی است. ویژگیها و صفات این استراتژی که مبانی قدرت را وابسته به هم افزایی تمام شهروندان میکند، دقیقا مخالف ویژگیها و صفات یک حاکم مطلقگراست که از هر وسیله برای حفظ قدرت بهره میبرد. و آن نیست جز رویارویی صفات شادی و صلح ناشی از هم افزایی، به جای نفرت و انتقام و جنگ ناشی از سلطه، در نبردی نابرابر.
.
4- نتیجه: بدون تضمین "نظارت مردمی" بر اساس یک حق بنیادی غیرقابل تفسیر در قانون، راهی برای توسعه پایدار در بستری انسانی نیست. همین اصل ماهوی است که میتواند از دوران پیشاآزادی تا آزادی و پساآزادی ضامن بالندگی پایدار و فزاینده و زاینده و پویا و موفق برای حفظ شأنِ انسان در امروز و آینده باشد!
گاندی یا نلسون ماندلا کجاست؟
آلت یک قدرت متمرکز و ضد غیرخودی، میتواند یک مترسک رجزخوان و یا شامورتیباز باشد! به همین دلیل در شعارها هیچ اصالتی نمیتوان یافت! اصالت در واقعیتی به نام مردم تصمیم ساز در میدان است. اما چه کسی میتواند با فراخوانی فراگیر، و بر اساس یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک مسالمت آمیز، مردم را به میدان بکشد؟ آیا باید منتظر یک ناجی و سوار با شمشیر از پشت کوه بود؟
.
بارقه هایی برای شهروندان خفت شده بین سلاطین! (بین اپوزیسیون و پوزیسیون)
به کجای پندار و گفتار و رفتار یک صاحب "تاج و تخت" دموکراتیک و یا غیردموکراتیک، میتوان اعتماد کرد؟ جز آنکه خود با مسئولیتی میدانی جزوی از سازوکار زاینده در مکانیسم "اعتماد" شد.
در عصر مدرن، دیگر مکانیسم سنتی اعتماد به "تار سیبیل دایی جان ناپلئون" و "قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت" پاسخ نمیدهد! برای قربانی نشدن باید دارای نقشه راهی علمی و میدانی بر اساس یک فلسفهی زاینده بود.
.
1- حقیقت این است که: وقتی در یک سازوکار قانونی تنها "اصل پایدار" حفظ نظام باشد که از اوجب واجبات است، آنگاه هیچ اصل و فرعِ انسانی از قانون به ظاهر مدنی قابل اعتماد نیست. یعنی نه شعارش و نه اخلاقش قابل اعتماد و اصیل نیست! بنابراین هر گونه بازی کردن با قواعد سلطان صاحبکران، در نبردی نابرابر محکوم به شکست است.
پس راه استحاله ی قدرت از یک دیکتاتور به تمام مردم از اعتماد به او نمیگذرد!
در واقع مکانیسم اعتماد به هر شخصیت حقیقی و حقوقی تمامیتخواه(دارای قدرت مطلقهی ایدئولوژی و مالکیت و سرمایه)، پاسخگو نیست و سادهلوحانه است. باید به فکر سازوکاری بود که قدرت منبعث از هم افزایی تمام شهروندان باشد نه بخشی از آن.
.
2- در استراتژی "به گروگان گرفتن نقطه ضعف و علائق دیگران" (ازخودی تا غیرخودی)، اصولا "وفای به عهد" و شعارهای عدالت محور و حمایت از محرومین، بیمعنا و نامطمئن است. یک ایدئولوژی دوگانه اندیش (حق و باطلی) تمرکزگرا، میتواند اصول بنیادی خود را نیز زیرپای بگذارد و بیرحمی و خودخواهی با دشمن غیرخودی را با احساس هوشمندی در یک دیکتاتور سیراب و بقای او را تضمین کند. در سازوکار این سلطه، حتی رحم او به خودیها نیز در نگهداری از تاج و تخت خویش قابل اعتماد نیست.
.
3- همین نکات است که برای یک رهبر باهوش در اپوزیسیون میتواند راهگشا باشد.
این تهدید بالقوه و بالفعل علیه یک ملت را تنها میتوان با استراتژی هم افزایی بر اساس حداقل منافع مشترک و حفظ چنین وحدتی بصورت بنیادی ناکارآمد کرد. "شوراهای همافزایی" و مهرورزی به دیگری(هر صاحب حق)، برای حفظ قدرت هر شهروند، راز مقابله با تمرکز قدرت و سلطان مطلقهی تاج و تخت، برای مقابله با هر نوع قدرت مطلقه و صاحبکرانی است. ویژگیها و صفات این استراتژی که مبانی قدرت را وابسته به هم افزایی تمام شهروندان میکند، دقیقا مخالف ویژگیها و صفات یک حاکم مطلقگراست که از هر وسیله برای حفظ قدرت بهره میبرد. و آن نیست جز رویارویی صفات شادی و صلح ناشی از هم افزایی، به جای نفرت و انتقام و جنگ ناشی از سلطه، در نبردی نابرابر.
.
4- نتیجه: بدون تضمین "نظارت مردمی" بر اساس یک حق بنیادی غیرقابل تفسیر در قانون، راهی برای توسعه پایدار در بستری انسانی نیست. همین اصل ماهوی است که میتواند از دوران پیشاآزادی تا آزادی و پساآزادی ضامن بالندگی پایدار و فزاینده و زاینده و پویا و موفق برای حفظ شأنِ انسان در امروز و آینده باشد!
خیام ابراهیمی
18 اردیبهشت 98
18 اردیبهشت 98
No comments:
Post a Comment