نشخوار و
بدرود تا خونرسانی
هشدار آمد که حجم اینترنت بهپایان میرسد
این یعنی عمر انتظار بهپایان رسید و باید گیوهها را وَرکشید
چشمانت را بر آینه ببند و از خیابان هدایت رَد شو، گروگان!
همواره خرمای پرلاشز شیرینتر از وداع آخر یک سرخر است، در گورِ آزادی
نالهها و فحشهای وحدتبخش، در دوری باطل، عامل ویرانی است... تکراری است!
هیچ موشی تا امید به آخرین نخود، خون نخواهد داد!
خونِ هیچ موشی در آخرین نفس، مقدس نیست!
مزهی خیالِ عرقریزانِ تلخات در پیادهروها و کافهها، چه شوَم؟
آنکه کاریزمایِ نام و نشانِ خام را در جام و کامِ خیابان به گروگان گرفته
و به زنجیریان ناکامِ ویترینهای سوءتفاهمات کلامی خیابانِ انقلاب
فرمانِ پریشانی و رهایی میفروشد
از هزار لانه و سلول به هزار کنـــام ، چه شود؟
آخرین تکهی نان خشک به پیامدار گفت:
عنتران فرهیخته در صفِ گوشتِ لوطی، تاخت میزنند یک چشم واقعی را با دو حلقهی گوش در قاپبازی از زیرخاکیِ این گور به گور دگر...
کسی قواعدِ مرامنامهات را نخواهد خرید، دستفروش!
دیگر آن قبای نمدی با "پشم بزِ بهاره" گرمت نمیکند در این خردادِ سگکشِ مردادی
آرام بگیر...
وقتی هنوز آدمکی نمیداند برای آدم شدن
دردِ دندان آهکی بهتر است؟ یا دردِ دندان استخوانی؟
و از ترسِ هر دو، افیون میخرد در حراجیِ حقِ کوپن
وقتی هر دو نیشِ لمینتشده در گورِ یکی برایِ دریدنِ دیگری میپوسند در بیزنسِ عصبکشی فیکِ شاعرانِ لاکچری میانِ دو لبِ خندانِ تضمینی و گوشوارهها
دلالِ تیله بازی و خاکبازی شو به قرینهی دو چشم در قوافیِ عروضِ موشوارهها
وقتی نمیتوانی گریس باشی لایِ چرخدندههای بردهکشی
اما چیزی از اعضاء تو میچکد از لابلای سنگهای آسیابِ روغنکشی
"عشق" خودش در آبِ دماغِ بُزها خشک خواهد شد و سقوط خواهد کرد، #شاهزاده!
که در همآغوشی و نبردی نابرابر در صحنِ #امامزاده
انسان است که میچکد از مشعلِ اتوپیای هر دونکیشوت و تکسوار
مثل اسیدِ شهوتِ فرافکنی در فیلم ارّه
از پیِرسینگِ زردِ نافِ لسآنجلس، در مزارعِ سبزِ حیواناتِ اطرافِ فلوریدا
در فصلِ خشکسالیِ مهربانیِ کارگران جنسی با کشاورزانِ ماریجوانا
و هیچ عابدی، از دروغ و جنایتش توبه نمیکند و خون نمیدهد بهجبرانِ مافات
.
پیازِ گرانقیمتِ روسی به سیبزمینیِ دورریزِ امریکایی گفت:
دیگر با تو درنخواهم آمیخت در هزارتوی رودههای زنجیرهای پیچدرپیچ
از خودکشانِ چینی تا 300 گرم جیرهی لولیدنِ کرمهای کره شمالی
آه ای جنوبیِ خونگرم! اِی سیبریِ شمالت، همه شرق و غربمان!
از ونزوئلا تا مستراحی در دورهمی کانون نقاشان آوانگارد و نویسندگانِ درپیتی #ایران_مال
در تاراجِ هنرِ تابلوهایِ میلیاردیِ حراجِ جنگ با شاعران هیئتی بیتالمال
سکانسِ شوکدرمانی، زورَش از سیمولیشن آزمون "صدق و فدا" بیش است
که مقتول، در لباسِ قربانی، "خود" قاتلِ خویش است!
کسی برای دیگری فدا نخواهد کرد خونِ ویروس را
سرب یا نقره، سهمِ آلودهگانِ زبانِ بالا و پایینتان
جمهوریِ تیولدارانِ غارتگرِ جان!... یومالله درندگی مبارکتان!
همه در یک دورهمی، شریکِ جرم یکدیگر
در وقتِ رکوع در آتشبازی قامتِ جنون
مبادی به آدابِ دریدنِ حرمتِ حریم یک لعین
در صفِ انگبین آسمانی و بنزین و وازلین
در انتظارِ شفاعتی در قنوت با حالِ سجود در سنگرهایِ عمقِ زمین
مُتِخَلّق به اخلاقِ دروغهای تیز و بز و آبدار و شیرین
و وقتکشی در وقتِ اضافه در میدانِ مین...
.
من با نگاه کودکِ یخزده در آغوش مادرانِ زلزله
بندِ پوتینِ لیاخوف نخواهم شد در سپاه دلالانِ تحریم عاطفه به حکمِ تزار یا پوتین
وقتی ابلیس به فاحشههای انتحاری و پشیمان گفت:
رَد شو از تردید و بریدنِ مرام از این کورهراه تا استالین در کرملین
چیزی برای تغییر نیست، ای قربانیان!
صلحی در رگِ بیمارانِ این تیمارستان در نبردی نابرابر نمیجوشد!
میدانم: بوی سیب میدهد
طعم گیلاسیِ سندههای بره بُزها، میان آغولها!
مُفتّشِ ششانگشتی خوب میداند
که قاتلِ ارّهای تکثیر میشود مثل آمیب
اما گاریِ رستگاری در فاضلابها، کشتیِ نوح نخواهد شد برای مقتولها
که نشخوارِ جنازه بهتر از زندگی با پنج انگشتِ طبیعی است!
ابلیس گفت: مهربانی از رذایلِ خرده بورژوازیِ شیطانکهاست!
چیزی برای تغییر نیست!
آرام بمیر...
کسی قواعدِ مرامنامهاَت را نمیخرد
نه شیرازهای، نه جلدِ گالینگور و حتی شمیزی، نه حتی شماره ثبتی و
نه قیمتِ پشتِ جلدی
آدم باید بُز باشد... !
خیام ابراهیمی
15 اردیبهشت 98
پانوشت:
1) فیلم ارّه (Jigsaw) محصول 2017 : آنکه از گناهش با خون دادن #توبه نکند، توسط ارّه دریده خواهد شد! مقتول "خود" قاتلِ خویش است.
2) بدرود!
چیزی برای تغییر نیست
نشخوار است و نشخوار و نشخوار خرمایی به قیمت خون
که روزه را میشکند در خیال بوزینهها
بر سرِ خیالِ همافزاییِ دریوزهها در موزهها.
این هم لینک دانلود مجانی مرامنامه برای محرومین:
https://drive.google.com/uc?export=download&id=1WgfI0UQePUzU-WzMPrTBbKfrQ1TYx_we
3) توضیح راجع به خرید کتاب فیس بوکی:
3-1) لینک #مرامنامه ملی-میهنی تا امید و آزادی و استقلال و توسعهی پایدار:
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
3-2) لینک خرید مرامنامه برای سران پوزیسیون و اپوزیسیون و علاقمندان به تداوم فعالیت راقم این صفحه:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2270541639872327&set=a.1374810726112094&type=3&theater
3-3) حضور و همراهی دوستان مایهی افتخار و دلگرمی بود و مخاطب خرید کتاب اینترنتی ایشان و مردم عادی نیستند! تا آخرین نفس در این آوردگاه و معرکه زور زده شد.
4) عدم حضور حقیر در این صفحه، به معنای عدم توانایی بیشتر در تداوم این راه حیاتی است. میان قلعههای هزارتو، دیگر به روزنهی همافزایی میان آدمها، امیدی نیست! چشمان جغدِ نادان، میان پرواز آزاد خفاشهای شب، از حدقه بیرون افتاد...
هشدار آمد که حجم اینترنت بهپایان میرسد
این یعنی عمر انتظار بهپایان رسید و باید گیوهها را وَرکشید
چشمانت را بر آینه ببند و از خیابان هدایت رَد شو، گروگان!
همواره خرمای پرلاشز شیرینتر از وداع آخر یک سرخر است، در گورِ آزادی
نالهها و فحشهای وحدتبخش، در دوری باطل، عامل ویرانی است... تکراری است!
هیچ موشی تا امید به آخرین نخود، خون نخواهد داد!
خونِ هیچ موشی در آخرین نفس، مقدس نیست!
مزهی خیالِ عرقریزانِ تلخات در پیادهروها و کافهها، چه شوَم؟
آنکه کاریزمایِ نام و نشانِ خام را در جام و کامِ خیابان به گروگان گرفته
و به زنجیریان ناکامِ ویترینهای سوءتفاهمات کلامی خیابانِ انقلاب
فرمانِ پریشانی و رهایی میفروشد
از هزار لانه و سلول به هزار کنـــام ، چه شود؟
آخرین تکهی نان خشک به پیامدار گفت:
عنتران فرهیخته در صفِ گوشتِ لوطی، تاخت میزنند یک چشم واقعی را با دو حلقهی گوش در قاپبازی از زیرخاکیِ این گور به گور دگر...
کسی قواعدِ مرامنامهات را نخواهد خرید، دستفروش!
دیگر آن قبای نمدی با "پشم بزِ بهاره" گرمت نمیکند در این خردادِ سگکشِ مردادی
آرام بگیر...
وقتی هنوز آدمکی نمیداند برای آدم شدن
دردِ دندان آهکی بهتر است؟ یا دردِ دندان استخوانی؟
و از ترسِ هر دو، افیون میخرد در حراجیِ حقِ کوپن
وقتی هر دو نیشِ لمینتشده در گورِ یکی برایِ دریدنِ دیگری میپوسند در بیزنسِ عصبکشی فیکِ شاعرانِ لاکچری میانِ دو لبِ خندانِ تضمینی و گوشوارهها
دلالِ تیله بازی و خاکبازی شو به قرینهی دو چشم در قوافیِ عروضِ موشوارهها
وقتی نمیتوانی گریس باشی لایِ چرخدندههای بردهکشی
اما چیزی از اعضاء تو میچکد از لابلای سنگهای آسیابِ روغنکشی
"عشق" خودش در آبِ دماغِ بُزها خشک خواهد شد و سقوط خواهد کرد، #شاهزاده!
که در همآغوشی و نبردی نابرابر در صحنِ #امامزاده
انسان است که میچکد از مشعلِ اتوپیای هر دونکیشوت و تکسوار
مثل اسیدِ شهوتِ فرافکنی در فیلم ارّه
از پیِرسینگِ زردِ نافِ لسآنجلس، در مزارعِ سبزِ حیواناتِ اطرافِ فلوریدا
در فصلِ خشکسالیِ مهربانیِ کارگران جنسی با کشاورزانِ ماریجوانا
و هیچ عابدی، از دروغ و جنایتش توبه نمیکند و خون نمیدهد بهجبرانِ مافات
.
پیازِ گرانقیمتِ روسی به سیبزمینیِ دورریزِ امریکایی گفت:
دیگر با تو درنخواهم آمیخت در هزارتوی رودههای زنجیرهای پیچدرپیچ
از خودکشانِ چینی تا 300 گرم جیرهی لولیدنِ کرمهای کره شمالی
آه ای جنوبیِ خونگرم! اِی سیبریِ شمالت، همه شرق و غربمان!
از ونزوئلا تا مستراحی در دورهمی کانون نقاشان آوانگارد و نویسندگانِ درپیتی #ایران_مال
در تاراجِ هنرِ تابلوهایِ میلیاردیِ حراجِ جنگ با شاعران هیئتی بیتالمال
سکانسِ شوکدرمانی، زورَش از سیمولیشن آزمون "صدق و فدا" بیش است
که مقتول، در لباسِ قربانی، "خود" قاتلِ خویش است!
کسی برای دیگری فدا نخواهد کرد خونِ ویروس را
سرب یا نقره، سهمِ آلودهگانِ زبانِ بالا و پایینتان
جمهوریِ تیولدارانِ غارتگرِ جان!... یومالله درندگی مبارکتان!
همه در یک دورهمی، شریکِ جرم یکدیگر
در وقتِ رکوع در آتشبازی قامتِ جنون
مبادی به آدابِ دریدنِ حرمتِ حریم یک لعین
در صفِ انگبین آسمانی و بنزین و وازلین
در انتظارِ شفاعتی در قنوت با حالِ سجود در سنگرهایِ عمقِ زمین
مُتِخَلّق به اخلاقِ دروغهای تیز و بز و آبدار و شیرین
و وقتکشی در وقتِ اضافه در میدانِ مین...
.
من با نگاه کودکِ یخزده در آغوش مادرانِ زلزله
بندِ پوتینِ لیاخوف نخواهم شد در سپاه دلالانِ تحریم عاطفه به حکمِ تزار یا پوتین
وقتی ابلیس به فاحشههای انتحاری و پشیمان گفت:
رَد شو از تردید و بریدنِ مرام از این کورهراه تا استالین در کرملین
چیزی برای تغییر نیست، ای قربانیان!
صلحی در رگِ بیمارانِ این تیمارستان در نبردی نابرابر نمیجوشد!
میدانم: بوی سیب میدهد
طعم گیلاسیِ سندههای بره بُزها، میان آغولها!
مُفتّشِ ششانگشتی خوب میداند
که قاتلِ ارّهای تکثیر میشود مثل آمیب
اما گاریِ رستگاری در فاضلابها، کشتیِ نوح نخواهد شد برای مقتولها
که نشخوارِ جنازه بهتر از زندگی با پنج انگشتِ طبیعی است!
ابلیس گفت: مهربانی از رذایلِ خرده بورژوازیِ شیطانکهاست!
چیزی برای تغییر نیست!
آرام بمیر...
کسی قواعدِ مرامنامهاَت را نمیخرد
نه شیرازهای، نه جلدِ گالینگور و حتی شمیزی، نه حتی شماره ثبتی و
نه قیمتِ پشتِ جلدی
آدم باید بُز باشد... !
خیام ابراهیمی
15 اردیبهشت 98
پانوشت:
1) فیلم ارّه (Jigsaw) محصول 2017 : آنکه از گناهش با خون دادن #توبه نکند، توسط ارّه دریده خواهد شد! مقتول "خود" قاتلِ خویش است.
2) بدرود!
چیزی برای تغییر نیست
نشخوار است و نشخوار و نشخوار خرمایی به قیمت خون
که روزه را میشکند در خیال بوزینهها
بر سرِ خیالِ همافزاییِ دریوزهها در موزهها.
این هم لینک دانلود مجانی مرامنامه برای محرومین:
https://drive.google.com/uc?export=download&id=1WgfI0UQePUzU-WzMPrTBbKfrQ1TYx_we
3) توضیح راجع به خرید کتاب فیس بوکی:
3-1) لینک #مرامنامه ملی-میهنی تا امید و آزادی و استقلال و توسعهی پایدار:
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
3-2) لینک خرید مرامنامه برای سران پوزیسیون و اپوزیسیون و علاقمندان به تداوم فعالیت راقم این صفحه:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2270541639872327&set=a.1374810726112094&type=3&theater
3-3) حضور و همراهی دوستان مایهی افتخار و دلگرمی بود و مخاطب خرید کتاب اینترنتی ایشان و مردم عادی نیستند! تا آخرین نفس در این آوردگاه و معرکه زور زده شد.
4) عدم حضور حقیر در این صفحه، به معنای عدم توانایی بیشتر در تداوم این راه حیاتی است. میان قلعههای هزارتو، دیگر به روزنهی همافزایی میان آدمها، امیدی نیست! چشمان جغدِ نادان، میان پرواز آزاد خفاشهای شب، از حدقه بیرون افتاد...
No comments:
Post a Comment