در این
بمباران سیستماتیکِ عقل و احساس توسط ارباب دیوانه و گزمههایش، که هدفی جز
پریشانی ملتِ پراکنده و تکافتاده ندارد، براستی چه کسانی موجب از هم پاشیدن وحدتِ
منافع مردم میشوند؟ همانها که 40 سال بصورت پنهانی و بدون مجوز مستقیم و البته
قانونی برای آتشبازی و آتشبیاری و آتشبهاختیاری، تمنیات جنونبار خویش را از جیب
ملت قانونا عقیم کش رفتند و در جیب گشادِ کارخانههای اسلحهسازی و صادراتِ
سربازان گمنام و نفوذ انقلابِ فرهنگی در اقصی نقاط عالم ریختند و هی در پوستین
اپوزیسیون در میان سپاه دشمن، #تخریبچی مکلف با وضو تعلیم دادند و گله گله
صادرکردند و با پاداشی زودهنگام به ایشان مجوز نوشیدن جام شراب و دریدن حوری و
غلمان هبه کردند! واجب قربة الیالنفس امارهی لوطی و عنترهایش.
چون "جبر
سیاسی" خشت اول حرکت و زایندگی و سازندگی را بر اساس دوقطبی تحمیلی
خودی-غیرخودی توسط استعمار خارجی و آلتهای استثمارش در داخل، در جنگ با غیرخودی
قرار داده است! آن جبر سیاسی که ریشه در جبر جغرافیایی تاریخی و موروثی دارد و در
دوری باطل بین رعایا و اربابان و سالاران، بین قلعههای قلدرترها، قرابتی و رفاقتی
با صلح، با فروریختن دیوار قلعهها ندارد.
حال آنکه تنها
با صلح با تمامیت خود و با نور میتوان تاریکی را محو کرد نه با تاریکی آن هم در
سیاه چاله و میدانی نابرابر. دام استعمار نوین در تغییر تاکتیک از روشهای قرن
هیجدهمی توسط کشتیهای توپدار، این بود و هنوز هست! قانون دوقطبی میتواند یک
ارباب لاجان را لای هشت باوزی اختاپوسیِ ارباب عالم، قاتل ملت خودش کند و خون
ایشان را قطره قطره در شیشه کرده و به تراستها و کارتلها و بانکدارانِ پشت سر
استعمار پیر، بصورت مجانی پست کند!
همانها که
معمارشان با سیلی و فحش و نفرت و انتقام و خدعه با هر غیرخودی آمد و به جای ادبیات
دیپلماتیک با بالارفتن از دیوار همسایه و سیلی واقعی و مجازی به این و آن، یک
دیوانه را تحریک به تحمیل جنگی 8 ساله و ملتی را به تحریمی 40 ساله مبتلا کرد!
براستی چرا
باید یکی دو دیوانه(همچون صدام) قادر باشند به یک ملت میلیونی سرنوشتی شوم را
تحمیل کنند، تا یک بُزِ گر بتواند یک گله را چون خود گر و دیوانه کند؟! چون
"قانون گرگ در لباس میش" این اختیار غیرپاسخگو را مقدر کرده! پس لعنت به
این قانون و قانونمداران و پرچمداران سبز و بنفش و پیمانکاران و امیدواران و مالهکشانش
که به این ستمِ بنیادی و ویرانگر مشوق و راضیاند. و لعنت بر جهل مردمی که با بیعت
با این قانون از خود و سایر محرومین ناآگاه و محذوف، زورگیری عقیدتی و مادی کردند
و شریک دزد شدند و رفیق قاتل قافله!
پرسش: وقتی
راه نجات ملتها برای نوشتن سرنوشت مشترک در #هم_افزایی در یک خانهی مشترک و با
هم است، نه پیروی از یک ارباب دیوانه که قادر است ملتی را با طناب خود به ته چاه
ویلی در قلعهی غصبیِ خود بکشاند، چرا باید به جای تمرکز بر تغییر قانون، کماکان
با #چاه_نمایی پرچمداران و خیانتکاران، کماکان به شخصیتها و مسئولین قانونی گیر
داد؟! چه آنکه آنها به نسبت جنون مغز خویش و هوا و هوس پیمانکاران و گزمههای
خویش، مامورند و معذور، گیریم به تشخیص یک گروگانگیر و دهها گروگان که راهی جز
نابودی یک ملت در سرزمین خود نداشته باشند.
.
#سردار_الماس
لایوگذاران و رسانههای عوامفریب در این #چاه_نمایی سیستماتیک گرد قدرت این شخصیت
و آن شخصیت (به جای راهکار نجات گرد فهمی مشترک از مناسبات قدرت مردمی) کیست؟ چه
کسی در اهداف بادکنکی کاذب هی میدمد و بعد از مدتی آن را میترکاند؟ چه کسی در
زبان قربانیان باد میکارد تا توفان درو کنند؟ چه کسی در پوزیسیون، خودش رهبر
اپوزیسیون را چون بادکنکی باد میکند تا چشمها را با آسمانش جلب کند، تا پس از
مدتی خود آن را بترکاند؟
بدیهی است که
او یک نفر نیست. آنها در اتاق فکر و در گلوی یک اختاپوس نشستهاند و به بازوان
دراز و از هم بیگانهی خویش دستورکار و فرمانی از ستاد میدهند! سلولهای روی این
بازوها به عنوان سربازان خط مقدم بسیارند. اما با یکدیگر بیگانه.
مخ طلایی این
بازی جنایتبار کیست؟
فعلا کسی نمیداند!
اما دیر یا زود در یکی از همین روزها، از او و از بازیچههایش رونمایی میشود و یا
با ته کشیدن منابع مالی در #گام_دوم_انقلاب و پوستاندازی موسوم به تحولات
روبنایی، توسط خود نظام سلطه یکی یکی مهرههای قدیمی میسوزند و یک مشت هالو هم
این وسط قربانی میشوند. یک مُشت هالوی مردهخور که فعلا مستند و تا دیر نشده به
آغوش مردم توبه نمیکنند و از دلالی و پیمانکاری و امنیت موقت خویش شادند! آنها
هنوز دست ارباب استعمار و استثمار را نخواندهاند که چگونه در بن بست، پستان مادر
خود را هم گاز میگیرد!
روزمرگی و
زندگی کرمها و زالوها به ماتحت هم پیوند خورده است.
براستی
بازیگردان و خیمهشبباز این فاجعه در این
معرکه کیست که هر شب روی استیج بلا، تمرکز چشم تماشاچیان را میان نخود و لوبیای
گهِ خود متلاشی میکند؟
وقتی ملت
ایران بهجان هم درافتادهاند و هیچکس از بدبختی مردم بینوا خبر ندارد، برخی از
پااندازان و نواله خوران و جیرهبگیران و گروگانهای صادراتی خارج نشین، لای لنگ و
پاچهی اربابان عالم زیر باد کولر و کنار شومینه، فرماندههای پفکی و رجزخوان
مجازی جنگهای نیابتی و زرگری شدهاند و به سورچرانی مشغولند و با جیب خالی و
پزعالی با تبلیغ یک ارتش پفکی که یک سوزن هم در چنته ندارد، چون یوز پیری پفکرده
و به پفیوزبازی مشغولند! آیا شرم نمیکنند که اینگونه ملت لت و پار را سرکار
گذاشتهاند؟
کثافتهای
آشغال صدایشان از جای گرم بیرون میآید! چون خبر ندارند که در این ولایت بردگی هر
روز در یک پستو سر یکی را زیر آب میکنند و کک کسی هم نمیگزد! قربانیانی که با
شغل شریف آدمفروشی توسط مزدوران کاسبکار، زندگیشان نابود شده و ازبیکاری و تورمی
چهارصد درصدی و اجاره خانه و بیثباتی و بدهکاری زنجیرهای به کس و ناکس، و
واماندن از اصل خویشريال نیمه شبی از نای جان علنا نعرهها کشیدهاند، اما پنهانی
در خون خود درغلتیدهاند! بی آنکه کسی نام و نشانشان را بداند و روزینامهای و
رسانهای آنرا در بوق کند! #نرگس_محمدی یکی از صدهزاران است! تا کی باید چند نفر
دارای سرقفلی و برَند را عَلَم کرد که: فاجعه تنها همین است؛ نه بیشتر؟ آیا نوابغ
اپوزیسیون نمیفهمند که در جایی که سه نفر نمیتوانند گرد هم جمع شوند، چگونه باید
دو نفری قیام کنند؟ آنوقت این دانشمندان نشئه در خارج برای گل آلود کردن آب و #کیش_شخصیت
به تفرقه و مزدوریابی بین دوست و دشمن و غریبه و آشنا و همکاران خویش مشغولند و یا
در حال لذت از نغمه سرایی و نقاشی گل و بته و بلبل، هنوز هم غافل از اصل وحدت گرد
یک حق مشترک و فراخوان عمومی برای بازپسگیری آنند!
لعنت به
سردمدارانی که برای تشدید تفرقه از مامورین نظام و یا از نفس شیطانیِ خویش فریب میخورند
و در جای امن خود، ناتوان از وحدتند و شاهد این جنایت خونبارند و با یکدیگر وحدت
نمیکنند و منتظرند تا مردم غیرتشکیلاتی در فضای پلیسی و پادگانی و
امنیتی-اطلاعاتی تک تک قیام کنند و عین برگ پاییزی تک تک فروبریزند، تا مگر
پرستوها به لانه برگردند و به خوشهچینی و حال و حول روی تخمهایشان به امید جوجههای
فکلی لم دهند.
اگر قرار باشد
مردم ناتوان بتوانند با هم وحدت کنند و با هجمه ای کار را تمام کنند، دیگر چه
نیازی به شاه و حضرت ماه دارند؟
بیشرفهایی که
خودشان هم نمیدانند چه شکری میخورند، در حالی که نیاز به تشکیل یک ستادمشترک
اپوزیسیون هست، غلط میکنند برای مردم تعیین تکلیف میکنند. آنها اگر یک ذره حس انسانی
نسبت به درد مردم بینوا داشتند، بر سر #کیش_شخصیت ، تمام اپوزیسیون را گرد خویش
نمیخواستند و به جای دریوزگی ارباب پشت صحنه، به منت کشی از یکدیگر می پرداختند و
اول با خود وحدت میکردند تا مردم به آن اتحاد #دلگرم شوند و به فراخوانی عمومی،
اقلیت را در آغوش بگیرند و کار را به نفع همه تمام کنند.
اما از هر سو
یک صدای متفاوت با دیگر بیرون می آید.
از هر کرانه
تیر دعا کرده اند روان... شاید از این میانه یکی کارگر شود
در بین همین
لایو گذاران سایبری دقت کنید خواهید فهمید که مشت نمونه ی خروار است.
ارتش ملی
ایران؟ باید قهوهای کرد آن تشکیلات سربازان گمنام برون مرزی را که به دروغ زیر
پرچم شیروخورشید سنگر گرفته است. و باید قهوهای کرد آن هالوهایی را که با جیب
خالی و پز عالی بدون هیچ تشکیلاتی فریب ایشان را میخورند.
این موضوع از
روز روشن تر است که اپوزیسیون خارج نشین در مکان امن بصورت فورس ماژور به یک
تشکیلات واحد نیازمند است. اما سردمداران انگار زیر باد کولر خوابشان برده و
مستند. و شاید هم گروگانند!
ملت دارد زیر
رگبار روزافزون بار این گرانی و بی ثباتی و عدم اطمینان از فردا و بدهی به نفر
عقبی و طلبکاری و زورگیری از نفر جلویی روزی هزار بار نفله میشود و هیچ امنیت
روانی ندارد. همه بصورت متفرقه به جان هم افتادهاند و کسی به فکر وحدت نیست!
لعنت به نوریبلاها
و جوادهای کمونیست و کذازادهها که در لشکر اپوزیسیون مقابل ملت سدی شده و با کسی
وحدت نمیکنند و منتظرند همه با ایشان وحدت کند... لعنت به سرداران نفوذی میان
اپوزیسیون... لعنت به هر کس مدعی سلطانی این #قوم_تبهکار است و عین ماست نشسته تا
معجزه شود... لعنت به آنها که چشمشان به ترامپ است... ترامپ تا کنون صد بمب اتمی
بین مردم انداخته است... نظام هم مردم را شیمیایی میکند...
ماندهام چطور
اپوزیسیون خارج نشین که زیر هود آشپزخانه رجزمیخواند و در ناکجا فک میجنباند و
حین عملیات آکروباتیک و توریستبازی گرد جهان در جادهها و پشت تریبون در لسآنجلس،
تنها پشت مانیتور گیم سیاسی بازی میکند و نشئه میشود و مغبون از فالور بیشتر
افسرده میشود، یک قدم برای سازماندهی تمام نیروها برنمیدارد تا دارای یک نقشهی
راه واحد شود؟!
براستی کدامیک
از رهبران فعلی اپوزیسیون و لایوگذاران قرار است #سردار_الماس (محمدرضا مدحی) بعدی
باشد تا یکی از همین روزها حسابی به ریش هالوها بخندد؟
به همین دلیل
است که باید از جمع شدن از گرد این شخصیت حقیقی و آن شخصیت حقوقی خاص و ناشناس دست
برداشت و به شخصیت و مزدوریابی نپرداخت و در فکر روش مبارزه و شکل وحدتی فورس
ماژور برای تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون با مشارکت تمام مبارزین تنها بر اساس حق آب
و خاک مشترک بود و فعلا دم از ایدئولوژی و سمبولهای تنش آفرینی چون پرچم خرچنگ
نشان و نوع حکومت نزد که جملگی در شرایط پیشاآزادی تنها عامل تفرقه و سنگرسازی اند
و عامل سرکوب و پریشانی و انزوا، نه وحدت.
که تنها عامل
وحدت مادی، سهم برابر هر ایرانی در شرکت سهامی عام ایران است.
براستی فحش
دادن زنجیره ای هم شد مبارزه؟
یعنی به قول
شاهزاده رضا پهلوی یک فیلسوف و یک مخ در اپوزیسیون خارج نشین پیدا نمیشود که وقتی
خودش ناتوان از فهم است و آلوده به ادبیات سلبی-حذفی و تنشهای زنجیره ای است، به
راهکارهای وحدت آفرین بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی به نقشه ی راه و روش مبارزه برای
فراخوانهای پی در پی بیندیشد و به جای نشخوار فحش دادنهای دنباله دار، تنها این
فسفر را خرج راه نجات کند؟
تا کی باید
کرم و زالو بود در ماتحت کرم و زالویی دیگر؟
دریغ از دو
ریال روشن ضمیری و یک پاپاسی عقل سلیم.
با پوزش،
متاسفانه در این لحظات به حال جویدن خرخره رسیدهام. و این همان حال دلخواه ارباب
دیوانه و گزمههای مردهخوارش است. باید خود را از شرّ این ویروس سنتی و فرهنگیِ
ویرانگر رها کنم، که فاجعه از اولین زورگیری از ایمان نوزاد شش ماهه تا 1400 ساله
، حتی پیش از جنگ قادسیه، از گهواره تا گور آغاز شدهاست!
براستی چرا مردهخواران
مکتبی اینقدر هارند که با تاکتیک گاز گرفتن دیگری این بیماری را تسری میدهند؟
شاید چون این
مناسک سنتی و عرفی، اکنون قانونی است، و یار تمرینی #پوزیسیون_هیئتی هم #اپوزیسیون_لاکچری
است!
اگر #شاملو
بود شاید چنین میگفت؛ اما نیست!
خیام ابراهیمی
18 تیر
1398