روش طرح و حل
مسئله
(تحلیل بیانیه 14 تن و خاستگاه طرح ابتدایی آن و روش مبارزه)
پپس از تهدید و ضرب و شتم برخی از 14 تن، امروز #نوری_زاد بازداشت شد!
(تحلیل بیانیه 14 تن و خاستگاه طرح ابتدایی آن و روش مبارزه)
پپس از تهدید و ضرب و شتم برخی از 14 تن، امروز #نوری_زاد بازداشت شد!
هفته پیش متن ذیل را (جز در کامنتها)
منتشر نکردم. واقعیت این است که از ابتدا، روش طرح مسئله را در بیانیه 14 تن،
نارنجکی درون نارنج میدانستم و به ضرر مطالبات بنیادی مردم. چون بر این باورم که
در ویرانی ایران، نه رهبری با اختیارات خدایگونه مقصر است و نه گزمههایش! مشکل از
قانون است و بیعت مردم و ادبیات سلبی-حذفی پرچمداران در پوزیسیون و اپوزیسیون، آن
هم در نبردی نابرابر، که به قانونمدار مطلقه این اجازه را میدهد که با مجوز و
بهانهای قانونی بتواند جنایت کند و هر روش خصمانه با زورگیری قانونی خویش را به
عقوبتِ تظاهرات 88 منتهی کند! این همه از سر نداشتن یک فلسفهی حقبنیاد و
استراتژی و تاکتیکهای مناسب در یک ستاد تشکیلاتی برای تصمیم سازی بصورت دموکراتیک
با یک نقشهی راه شفاف معطوف به روش و نتایج مسالمتآمیز است.
به باورم مهمترین عامل در مفاهمه برای
رسیدن به یک هدف مشترک، زبان مشترک حقوقی و ادبیات حاکم بر آن است.
ادبیات ایجابی-جذبی و هم افزایی، به
جای ادبیات سلبی-حذفی و پریشانی
40 سال روزمرگی و تحلیل توانِ
ایرانیان، در تنش و بحران و جنگ و حذف غیرخودی، موجد تسری و تثبیتِ ادبیات
سلبی-حذفی در پندار و گفتار و رفتار شهروندان بوده است! تا حدی که بودن یکی منوط
به نبودن دیگری شده است.
چنین ادبیات خشونتباری، حرکتش به جای
هم افزایی، بر سلب و حذف غیرخودی بنا شده است. امر توسعه و امنیت، با تعبیه و
تعمیق چنین روان ناهنجاری در کالبد مام میهن نتیجهای جز انتقام و تسری زخمهای
کاری، در پی نخواهد داشت.
بنابراین روشِ طرح یک خواستهی عمومی
بویژه برای تحولات بنیادی در مناسبات قدرت، بسیار مهم است.
استقبال از بیانیه ی 14 تن از سوی
ایرانیان خارج نشین و اپوزیسیون به دلیل بیان خواستهای درست بر اساس همین ادبیات
نادرست است. بدیهی است که همراهی و سفر در مسیر هدفی درست و هنجار، با روشی نادرست
و ناهنجار، میتواند هزینههای مسافرت را آنقدر بالا ببرد تا حدی که با پریشانی
توان گروهی، آن را نافرجام بگذارد!
تبدیل تهدید به فرصت ممکن نیست، جز
تدبیر یک ادبیات هنجار برای تدوین یک نقشه ی راه گام به گام برای جذب اکثریتی توانمردمی
متحد، تا نتیجه. و این اتحاد نیازمند وحدتی در ستاد مشترکی است که بتواند چنین
ادبیاتِ بهینهای را در راه دستیابی به هدف، استخدام کند!
خیام
ابراهیمی/ 19 تیر 1398
.
حل مسئله
نیازمند شناخت علمی و طرح درست مسئله است!
به همین دلیل برای هدف استرداد اراده
مردمی، طرح خام و نادرست آن میتواند وهمگونه و بدون نقشهراه، تنها یک چاهنمایی
به سمت سراب باشد، نه راهنمایی به سمت سرچشمهی آب. در تشنه بودن و ضرورت دسترسی
به آب شکی نیست! مهم شکل رسیدن اقتاعی اکثریت به آب است!
در جریان ماجرای سرکوب تظاهرات سال 88
که با خطای تاکتیکی آگاهانه و یا ناخودآگاه #موسوی، و با دو بهانه و دو نارنجکِ
تهمت از طریق غیرقانونی و تظاهرات بدون مجوز سرکوب شد، به اقرار یک مربی اطلاعاتی
برای فرماندهان نیروی انتظامی، دریافتیم که ربودن میدان و پرچم مبارزات با
شعارهایی داغتر از کاسهی آش، از دست اپوزیسیون و مخالفین حقمدار، یکی از
استراتژیهای تخریبی نظام برای متلاشی کردن انسجام اپوزیسیون در بنبستِ کوچه پس
کوچههای خود است.
بر اساس همین تاکتیک تخریبی است که
نظام با نفوذ دادن مستقیم و غیرمستقیم مامورین خود به درون اپوزیسیون و با سوار
شدن بر موج مطالبات روبنایی و بنیادی مخالفین، با هر فعالیت گروهی مقابله کرده
است، تا با گل آلود کردن آب ماهی خود را بگیرد.
اگر دقت کنیم تمام لایوگذارانی که مدعی
اطلاع از منابع خبری از درون نظامند، بالقوه میتوانند بازیچهی بخشی از ساختار
اطلاعاتی-امنیتی باشند که در بهترین گمان، با اعتماد به نیروهایی که خود را مخالف
نظام جا زدهاند، حامل القائاتی از داخل به میان اپوزیسیونند، که در موقع مقتضی میتوانند
با به انحراف کشاندن اهداف بنیادی حول وحدت، با تفرقه و به خشونت کشاندن ادبیات
مورد نیاز برای وحدت، با آدرسهای نادرست، و تاکید بر مطالبات روبنایی و یا نقاط
ضعف شخصیتی این و آن فرد، بخشی از اپوزیسیون را به عنوان بازیگران و مهرههای
ناخودآگاه خویش در میدان خود به بازی بگیرند و توان بخشی از اپوزیسیون را با ایجاد
امیدهای کاذب و شکست و ناامیدی تلف کنند و یا با تحریک به خشونت در پندار و گفتار
و رفتار در میدانهای نادرست، بهانهی سرکوب را در میدانی نابرابر به سلطان
صاحبکران واگذارند... به همین دلیل میانِ اطلاعات دوغ و دوشابی، یکی دو نارنجکِ
نادرست کار میگذارند تا با انفجار آن در وقت مقتضی کل موضوع را در منظر مردم و
مخاطبین لوث کنند و با سرخوردگی مردم به اهداف نشانگذاری شده از قبل برسند. من
نمیخواهم ادعا کنم لایوگذارانی چون #زم ، #امیرعباس_فخرآور ، #علی_جوانمردی ، #سعید_قاسمی
، #مهران_کمالپور ، #شهرزاد_میرقلی_خان ، #بابک_هروی ، #کامران_قادری ، #عادل_شریفی
، #مهدی_میرقادری ، #امین_فردین ، #مسیح_علینژاد و اخیرا #رضا_ضرابی در #کانال_یک #شهرام_همایون
، جملگی بواسطهی مامورین قسم خوردهای که آنان نیز ادای تکلیفی ایدئولوژیک و یا
ملی-میهنی میکنند، فریبخورده و یا حتی مزدورند!... خیر!... حتی مأمورینی که به
عنوان مخالفین نظام از پشت صحنه خطوط را القاء میکنند و یا زمینهسازی میکنند
نیز مأمور به تکلیف در راه باورهای ایدئولوژیک و یا ملی-میهنی هستند و بر ایشان
تقصیری نیست! حتی اگر اثبات هم شود که برخی از ایشان مزدورند و یا از صداقت و
احساسات پاک ملی-میهنی ایشان سوءاستفاده و بهرهبرداری شده است و ناخودآگاه طعمه
و محملی امنیتی-اطلاعاتی بودهباشند، و حتی اگر درستکارترین انسانهای مبارز باشند،
در هر صورت باز هم نباید بارِ سنگین یک مبارزهی مردمی را بر دوش شخصیتهایی حقیقی
و حقوقی ایشان گذارد و سوار کرد، که بدون جذب حمایت عمومی از طریق یک سیستم تصمیمسازی
تشکیلاتی، بصورت خاص و تکروانه عمل میکنند! بر این اساس آنها میتوانند بازیچهی
بازیهای منابع خبری از درون نظام باشند! پس نه به شخص ایشان، بلکه سزاست در روش
مشابه وحدتبخش و یا ضدوحدت ایشان بر اساس پندار و گفتار و رفتار ضدوحدت مردمی تأمل
کرد! وقتی آنها با شعارهای مردمی مردم را به وحدت بر اساس ادبیات سلبی جذبی فرامیخوانند،
اما قابل اثبات نیست که هر یک در خدمت کدام اصل بنیادی وحدتبخشند که این وحدت
مقدور نمیشود!
بدیهی است که در دوران #پیشاآزادی که
نمیتوان به هیچ شهروند ایرانی بصورت علمی و با مکانیسم راستی آزمایی قابل ردیابی،
اعتماد کرد؛ چون ما نیازمند فهم محتوائیم نه قضاوت در مورد قالبها و شخصیتها با
ادبیات تنش آفرینی که ضد وحدتند هر چند با نقض غرض هی بگویند مردم متحد شوید
(گیریم در این بلبشو کسی هم صدایشان را نشنود یا چند صدنفری بشنوند).
بنابراین نه با شناخت شخصیت این مدعیان
مبارزه که تنها با شناختِ "روش مبارزاتی علمی و تشکیلاتی" و یا غیرعلمی
و غیرتشکیلاتی ایشان است که خودبخود روشهای غیرعلمی و پرموت کنندگان و پیروانشان
شناسایی شده و مطرود خواهند شد: چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
.
نکته: بنای مبارزه نباید با تکیه بر
سمبولهای تنش آفرین و یا حولِ یک شخصیت پارادوکسیکال که معتقد به کار تشکیلاتی
نیست، تنها بر مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس
خانعمو دون کیشوت باشد! بلکه باید بر روش مبارزات وحدتبخش گرد یک حق مشترک عمومی،
آن هم در یک سیستم تصمیم سازی پاسخگو با مشارکت اکثریت نحلههای فکری، برای دلگرم
کردن اکثریت مردم از وحدت اپوزیسیون متکی باشد.
.
پرسش: آیا نتیجهی پندار و گفتار و
رفتار این مدعیان مبارزه، تفرقه آمیز است یا وحدتبخش؟ و آیا این افراد مستقلند و
یا وابسته؟ و آیا توسط یک اتاق فکر هدایت میشوند بی آنکه یکدیگر را بشناسند؟
.
پاسخ: مهم نیست که ایشان مستقلند یا
وابسته. مهم این است که وجه مشترک و افتراق روشهای ایشان و نتایج آنها به وحدتی
تشکیلاتی منتهی میشود و یا به تفرقهای سوء تفاهم برانگیز و گمانی و قابل چالش؟
بدیهی است که با نگاهی به کارنامه ی هر فعال میتوان فهمید که کدامیک در مسیر
دلخواه نظام سلطهاند، و کدامیک در مسیر وحدت اقناعی و مطمئن مردم. بنابراین به
جای تاکید بر مزدوریابی که به باورم پروژهای اطلاعاتی-امنیتی است، باید بر فحوا و
محتوای فعالیت مبارزین نظر داشت نه شعارهای مشترک یا متفرق ایشان!
با چنین تاملی است که میتوان فهمید که
آیا میتوان گرد فعالیت مبارزین متفرقه به وحدتی مؤثر رسید و با نرسید؟
.
منظق تفرقه و وحدت:
سمبولهای تاریخی و شخصیتها و فاکتهای
ایدئولوژیک و ادعاها و شعارهای پارادوکسیکال و شورانگیز، تماما میتوانند نارنجکی
درون نارنج شعاز آزادی و استقلال باشند! تمام این عناصر تنها وقتی کاربرد دارند که
در پشت ایشان یک برنامهی فتح مراکز قدرت توسط نیروهای ویژه و آموزش دیده
سازماندهیشده باشد که نامش انقلاب خونین است! عقوبت چنین تحولات بنیادی را پیشتر
در اقصی نقاط عالم شاهد بودهایم. جز یکی تمام روشهای انقلابی خشونتبار با تمرکز
قدرت در دورانی موقت، به تمرکز قدرت در درازمدت و تنشهای داخلی منتهی شده است! آیا
ما هم میخواهیم از این سوراخ گزیده شویم؟ مرد این میدان و رهبری این برنامه با
کیست؟
اما در یک تحول اجتماعی مسالمتآمیز،
تنها عناصر اطمینانبخش وحدتِ حداکثری عبارتند از: روشهای اقتاعی با اثبات مفاهمهای
فراگیر و با حضور میدانی، بر اساس حق غیرقابل کتمان بنیادی(حق آب و خاک مشترک در
یک شرکت سهامی عام به نام وطن با 80 میلیون سهامدار با حقوق برابر) ، با ادبیات
ایجابی-جذبی و در میدانی امن و فراگیر؛ و نه ابراز پراکندهیِ مطالبات روبنایی و
حتی بنیادی، با ادبیات تنش آفرین سلبی-حذفی، آن هم در بنبست هر کوی و برزن با جیب
خالی و پزعالی.
حکومت همواره پرچم را از دست مبارزین پراکنده،
گرفته و خود با اخبار و شعارهایی تنشآفرین که قابلیت گمراهی و سرکوب را دارند، آن
را به بنبستهای سرکوب و پریشانی خود کشانده است!
در بیانه 14 تن، ابراز صریح شعار
سرنگونی و براندازی، همچون درخواست برکناری ولایت مطلقه فقیه از رهبری، و نیز
تغییر حکومت به یک نظام سکولاردموکرات، جملگی از نقش بیعت حداکثری مردم در تثبیت
نظام قانونی، صرف نظر میکند و در شرایطی که نظام سلطه باز برای تثبیتِ بقاء، خود
را در شرایط جنگی قرار داده، بدون اثبات چنین پایگاهی خواستار تحولات بنیادی میشود!
این یعنی تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت میلی در شرایط بحرانی و جنگی بر
اساس اقدام گروهکی محدود، که بر خلافِ بیعت اکثریتی اقدام کرده است!
در فقدان مکانیسم راستی آزمایی قانونی،
موضوع به هیچ عنوان زیر سؤال بردن شخصیتِ این 14 تن نیست تا در پی مزدوریابی
باشیم!
اصولا مزدوریابی نیز از القائات نظام
سلطه است! چون تمرکز را از محتوا و روش درست مبارزه و نقشه ی راه منحرف میکند!
موضوع این نیست که امضاء کنندگان
بیانیه، همکاران سابق نظام بودهاند و اکنون توبه کرده اند و یا همواره یک مخالف
نظام و مبارزی راستین بودهاند. موضوع این است که طرح مسئله قرار است به کدام
میدان و به کدام بن بست تدارکات دیده شده از قبل منتهی شود؟
در بستری غیردموکراتیک و توتالیتر،
موضوع حتی اعتماد به شخصیتها و نیاتشان نیست! موضوع این است که: طرح مسئله از سوی
این 14 تن ایراد فنی دارد و اشتباه است و قابلیت این را دارد که ره را به ترکستان بکشاند.
چرا؟ چون هرچند ادبیات به کار رفته در
بیانه، مسالمت آمیز است! اما روش طرح آن در موقعیتی نادرست و بدون اثبات پایگاه اکثریتی،
فاقد نقشهی راهی گام به گام بوده و دارای منطقی اقناعی و مردمی و به تعبیر
قانونمداران در شرایط بحرانی و جنگی روشی مسالمتآمیز نیست!
بیانیه چه گفته:
برکناری رهبری از سوی 14 تن.
تغییر نظام و استقرار نظام سکولار
دموکرات پس از برکناری.
پرسش این است که: آیا با بیان بند دوم،
نیازی به بند اول هست؟ اصولا چه نیازی به بیان بند اول است؟
.
.
پرسش: چرا در چنین شرایطی که نظام خود
را در حال جنگ میداند، ضروری است که رهبری برکنار شود؟ چون 14 نفر یا صدهزار نفر
امضاء کنندهی این بیانه این را خواستهاند؟ مگر میتوان وقتی قانونی توتالیتر
مستقر است، چنین خواستهای را با یک بیانیه اعلام کرد؟ این یعنی بیان یک خواسته که
نظام معتقد است بر اساس مشارکت اکثریت، مردم به قانون و اصولش باورمندند! این در
حالی است که اصل 110 قانون اساسی، تمام قدرت تصمیم سازی سرنوشت یک ملت را به یک
نفر تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه داده است! این یعنی تغییرات هم باید از طریق قانون
صورت گیرد که البته با توجه به اختیارات فراملی نهادینه در قانون و اصل حفظ نظام
از اوجب واجبات است و نیز تاکتیکهای ایدئولوژیک از قبیل تقیه و مکر با هر غیرخودی
با ابزار تهدید و تطمیع و تهمت و پرونده سازی و گروگانگیری و حذف، به تشخیص قدرت
مطلقه، ممکن نیست!
اپوزیسیون گمان میکند که اکثریت است!
من هم همین گمان را دارم. اما موضوع روش اثبات آن است.
از سویی روش اثبات خواست اکثریتی از
طریق قوای 3 گانه بموجب متن قانون ناممکن است چون جملگی ملتزم به فرمانبری از قادر
مطلقهاند. پس تنها راه ابراز مطالباتی بنیادی از طریق متن ممکن نیست، بلکه از
طریق حاشیه مقدور است. حاشیهای که بهانهی سرکوب را از دست حکومت بگیرد. آیا این
بیانیه چنین بهانهای را از دست حکومت میگیرد و یا بهانه به دست او میدهد؟ این
بیانیه میتواند قانونا موجب هر گونه برخورد خشونتباری با طراحان آن و فعالین در
راه آن باشد.
پرسش: چرا از سوی نظام تاکنون چنین
برخورد خشونتباری علیه مدعیان برکناری رهبری از طریق یک همکاری و فعالیت غیرقانونی
گروهی با انگ تشویش اذهان و اقدام علیه امنیت نظام، صورت نگرفته است؟
پاسخ: چون دامچاله با دانه هایش، هنوز
ظرفیت جذب گنجشکان را دارد.
.
پس چاره چیست؟
تبدیل تهدید به فرصت بدون دادن بهانه
برای سرکوب و انحراف از مسیری مطمئن.
بر اساس آخرین بیعت اکثریتی مردم با
اعتماد به قانون اساسی و قانونمداران در نمایش انتخابات، تنها باید اثبات کرد که
اکثریت مردم با فهم مناسبات قدرت در قانون اساسی، خواستار تغییر آنند! و برای چنین
تغییری باید فهمید که مشکل نه از نظارت استصوابی است و نه از رهبری. بلکه مشکل از
بیعت مردم است.
بیانیه به نقش مردم و راهکار فهم و
اثبات آن توسط اکثریت اشاره نمیکند و میدان امن لازم را بدون بهانه ی غیرقانونی
فراهم نمیکند! که به چه دلیل اقلیتی به خود اجازه میدهد که بدون طی کردن مراتب
قانونی، همان اشتباه تاکتیکی موسوی را در 88 بدون کسب مجوز حضور میلیونی در کف
خیابان انجام دهد! این بیانیه همین الان با نفی روشهای غیرقانونی دو اتهام تشویش
اذهان عمومی و تشکیل گروه بدون مجوز ضد امنیت ملی را در خود دارد و میتواند عاقبت
کار را به همانجا بکشاند!
بنابراین باز تاکید میکنیم که روش
مبارزه باید اقناعی باشد و بتواند بر اساس یک فلسفه، استراتژی، و تاکتیکهای مناسب
و امن مناسب با فهم اکثریت مردم، مردم را با یک ادبیات وحدتبخش گرد یک حق غیرقابل
کتمان مثل حق آب و خاک مشترک، به یک میدان امن و دارای مجوز(به دعوت نظام مثل
حواشی نمازجمعهها) بکشاند و آنجا در تمام شهرستانها اکثریت را گرد اقلیت دارای
مقبولیتی غیرقابل انکار کند و مشروعیت اقلیت را در یک لحظه از سکه بیندازد تا جای
تردید را باقی نگذارد! چنین میدانی، حواشی تمام میادین حضور حکومتی به دعوت نظام
از مردم است.
روش طرح مسئله و حل آن، نیازمند روشی
علمی و وحدتبخش و گام به گام است؛ طوری که با ادبیات ایجابی-جذبی، نه موجب تشویش
اذهان عمومی شود و نه به چکش قانون سلطه، امنیت میلی را مخدوش کند!
مبانی و مراتب چنین روشی را در #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی
بیان کردهام. روشی اقناعی و مسالمتآمیز که وحدتبخش است و با در آمدن از وضعیت #آچمز
و با هجومِ نور در یک زمان و یک مکان امن، میتواند بر هجمهیِ تاریکی فائق آید و
فضا را روشن کند و هر چه تاریکی را در میهمانی اربابان خارجی و بومی، آچمز کند!
بدون چنین سیاست داخلی و خارجی در
نبردی نابرابر، دیر یا زود ایران ایرانستان است!
خیام ابراهیمی
12 تیر 1398
No comments:
Post a Comment