Wednesday, October 2, 2019

نقدی بر "شورای مدیریت گذار"/ خاص؟ یا عام؟

نقدی بر "شورای مدیریت گذار" خاص؟ یا عام؟
مردمی که بخواهند مفت امیدوار باشند، و از حقیقت روی برگردانند، از مرگ خویش زود پشیمان می‌شوند و تاریخ ایشان را زود فراموش خواهد کرد!
#حسن_شریعتمداری آغاز فعالیت رسمی #شورای_مدیریت_گذار را طی مراسمی در روزهای 7 و 8 مهر98 در محل امپریال کالج شهر لندن اعلام کرد!
آیا یک شورای متشکل از اعضاء خاص و انتصابی، با ائتلاف اربابان می‌تواند به نفع رعایا و منافع عام عمل کند؟ آیا ائتلاف خواص به روش سنتی، در دوران مدرنی که نیازمند وحدتِ عامیم، روشی منطقی و علمی است؟ یک شورای عام چیست و چگونه باید برقرار گردد؟! آیا بدون مبانی فلسفی حق‌مدار می‌توان موفق به تاسیس یک شورای عام شد؟ و آیا یک شورای خاص مانعی ویرانگر بر سر راه استقرار اراده‌ی مردمی نیست؟
.
در این نوشته، خشت کج ابتدایی رویکرد شورای مدیریت گذار که توسط آقای حسن شریعتمداری تاسیس شده، بررسی می‌شود، که چرا بار کج ایشان به مقصد نخواهد رسید و اگر برسد وحدت‌آفرین و قابل اعتماد و امنیت‌بخش نیست و ممکن است به تنش‌های هزینه‌بار غیرقابل جبران منتهی شود! این هزینه‌های گرانبار می‌تواند از کش‌دادن و تثبیت نظام سلطه آغاز شود تا سلطه‌ای جدید بر مردم، و تا جنگ‌های داخلی و تجزیه‌ی ایران تا ایرانستان.
مهمترین علتی که می‌تواند حرکت ایشان را به تنش منتهی کند، مبانی غیرعلمی تاسیس اختصاصی و خودسرانه‌ی این تشکیلات برای جلب حمایت عام، با طرح حقوق ثانویه از قبیل به‌رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری در کنار زبان فارسی و یا اظهار نظر راجع به طرح سامان‌یابی اقوام و تقسیمات استانی است که صرف نظر از درستی یا نادرستی موضوع مطروحه، جای طرح چنین بحث تنش‌آفرینی در چنین چارچوب غیرحقوقی و در این زمان و دوران بحرانی نیست! اساسا طرح حقوق ثانویه نیازمند بستری قانونی در دوران پساآزادی و با امکان چالش توسط کارشناسان و رقابتی مبارزاتی و میدانی برای یارگیری حزبی و گروهی است، نه در بستری غیرقانونی و مجازی! چون هدف اصلی در این زمان، دستیابی به وحدتی مؤثر با مشارکت تمام و یا اکثریت مردم بر اساس حقوق اولیه و برای استراداد خانه‌ی مشترک است! و طرح حقوق ثانویه شبیه دعوایی ناموقع بر سر دیزاین و رنگِ مبلمان در خانه‌ی مشترکی است که در تصرف دشمن است و حاکمیت بر آن نه به دار است و نه به بار! چرا که در یک اقدام وحدتبخش و غیرقابل تنش، ابتدا باید این خانه توسط تمام شریکان و بر اساس مکانیسم تصمیم‌سازی عام تصرف شود، نه بر اساس سلایق خاص بخشی از ایشان با تعیین نرخ وسط دعوی! چرا که اساسا طرح حقوق ثانویه در دوران پیشاآزادی موضوعیت ندارد!
علت غیرعلمی بودن رویکرد ایشان هم، عدم رعایت مبانی فعالیتی به نام مردم و میهن در دوران مدرن، بر اساس روشی سنتی است. روشی که با پیش‌فرض و تعاریف خاص از ملت و حقوق مردم، روشی علمی نیست! چرا که پیش از مراجعه به مردم و اثبات ادعا، راجع به حقوق ایشان حکم خاص شده است! بنابراین نظر باینکه روش سنتی به عنوان روشی محدود و هیئتی، روشی #هرمنوتیک نیست؛ عملا نمی‌تواند فراگیر و علمی و مدرن باشد!
.
روش سنتی:
رفتار مبارزین راه استقلال و آزادی در ایران هنوز از روش‌ها و مکانیزم‌های سنتی تبعیت می‌کند.
این روش در رویکرد بخش عمده‌ای از نیروهای چپ و راست و میانه مشاهده می‌شود.
روش مبارزات سنتی چیست؟
روش مبارزات سنتی از الگوی ارباب و رعیتی تبعیت می‌کند و دارای پیش‌فرضهای معنادار و سمبولیک و چالش برانگیز و تنش‌آفرین است! در روش ارباب و رعیتی، حق مالیکت و تعیین سرنوشت با ارباب است و مخاطبین و پیروانِ آن حقوقِ معنادار، رعایا هستند. در این روش قلعه‌ای که در دست یک ارباب است، با توسل به روش‌های خصمانه توسط ارباب دیگری تصرف می‌شود و کاری به خواست آگاهانه‌ی مردم ندارد! بنای کارش بر زورگیری و راهزنی و نهایتا در ادبیات اجتماعی همراه با سفسطه و مغلطه‌آمیز است! ادبیاتش سلبی-حذفی است و تفرقه‌آمیز، نه ایجابی-جذبی و وحدتبخش. بنابراین هم شبهه‌دار و پرهزینه است و هم ریسک موفقیتش بصورت مسالمت‌آمیز و امن، اندک و ناممکن است؛ هر چند به روش‌های مسالمت‌آمیز تاکید کند! برای نمونه راهکار سنتی، مبتنی اعتراضاتی تنش آفرین در میادینی ناامن همراه با روش اعتصاب پراکنده و #نافرمانی_مدنی است! نه بصورت مسالمت‌آمیز و فراگیر با #فرمان_مدنی! مردم تنها وقتی در احساس خویش پایدار خواهند بود که خود را مالک و کارفرما بدانند نه برده و رعیتی برای گدایی نان شب! #فرمان_مدنی الزاما با توپ و تانک و فحش و خشونت همراه نیست و خود را صاحب حق میداند! بر خلاف نافرمانی مدنی که هم غیرقانونی است و هم به #فرمان رسمیت می‌بخشد! فرمان مدنی بصورت مسالمت آمیز برگرفته از روشی حق مدار است بر خلاف نافرمانی مدنی مبتنی بر فلسفه‌ی حق‌مدار نیست! فلسفه‌ی بنیادی روشهای سنتی، عموما ایدئولوژیک و سمبولیک و تنش‌آفرین و پریشان و غیرمنسجم است.
بر این اساس روش مبارزات آقایان حسن شریعتمداری، نوری علاء و امثالهم روشی سنتی است! یعنی بنای کار ایشان بر وحدت همه گردِ باور خویش استوار است، نه وحدت همه گرد همه. از دید ایشان وحدت "همه با هم" ناممکن است! چون به درستی وحدت ایدئولوژیک را ناممکن می‌دانند! حال آنکه وحدت گرد حق تابعیت ممکن است!
پرچمداران روش مبارزات سنتی، نهایت دموکراسی‌خواهیشان نیز در ائتلافِ بین شخصیت‌های حقیقی و حقوقی خاص است؛ نه شخصیت‌های حقوقی عام. پرسش این است که آیا روش وحدت باید ایدئولوژیک باشد یا حق مدار؟ بدیهی است که وقتی بنای وحدت، ایدئولوژیک باشد و صرفا حق تابعیت و حق آب و خاک مشترک نباشد، چنین وحدتی ناممکن خواهد بود! بنابراین رویکرد ایشان خاص است نه عام.
.
شخصیت‌های حقیقی و حقوقی خاص:
شخصیت‌ها و مبارزینی هستند که دارای هدفی ایدئولوژیک و قومی قبیله‌ای هستند! در واقع مبانی فلسفی و استراتژی و تاکتیک‌هایشان مبتنی بر باورها و رویکرد و سلایقی محدود و خاص است! ایدئولوژی و باور از جنسِ حقوق ثانویه است! حقوق ثانویه بدون حقوق بنیادی آب و خاک مشترک در یک واحد سیاسی-جغرافیایی، امکان ظهور و بروز ندارد. یعنی بدون مرزهای هویتی اساسا طرح حقوق شهروندی بی‌معناست.
حقوق اولیه اما تنها عبارت از حق تابعیت در چارچوب یک واحد سیاسی-جغرافیایی است نه بیشتر! تنها مؤلفه‌ی آن حق آب و خاک مشترک است و رمز تامین امنیتش نیز بر همین اساس با تاکتیکهای منبعث از آن، که در #مرامنامه_امید توضیح داده‌ام تضمینی است. بر این اساس مبارزاتی که بر حق عمومی استوار نباشد نخواهند توانست ادعای حمایت از خواست عام مردم را داشته باشند! حتی اگر وعده دهند که چنین خواهند کرد! مردم ما طعم وعده‌های بدون تضمین سیستماتیک را در شعارهای خمینی چشیده اند! بنابراین گزیده شده از یک سوراخ، شرط عقل و عبرت تاریخی نیست!
.
شخصیت‌های حقیقی و حقوقی عام:
شخصیت‌ها و مبارزینی هستند که دارای هدفی حق‌مدار بر اساس حقوقی بنیادی هستند. تنها حق بنیادی که شهروندان ایران را به هم پیوند میدهد حق تعیین سرنوشت در مرزهای خاکی و جغرافیایی است، نه وابستگی‌های ناشی از قوم و قبیله و باور و ایدئولوژی.
مثال: شریکان یک ملک مشاع دارای سهم برابر در تعیین سرنوشتند! مثل شریکان یک خانه‌ی مشترک. هیچکس از شریکان یک خانه‌ی مشترک، وقتی خانه در تصرف و تصاحب دزد سرگردنه است، نمی‌تواند بصورت خودسرانه نسبت به سرنوشت تمام شریکان تصمیم بگیرد و با ائتلاف خویش با چند صاحب قدرت، آن را تصاحب کند. گیریم شعارش احقاق حقوق مردم باشد! روش منطقی این است که او پیش‌تر باید مبانی اجماع تمام سهامداران را در یک شورای عام(نه خاص) فراهم آورد. اما آیا شورای دوران گذار از چنین رویه‌ای تبعیت کرده است؟ و یا خودسرانه، همچون سرداران و پرچمدارانِ سنتی، دست به چنین قیامی زده است؟ در واقع او با تکیه بر تشخیص فردی با دوستان خویش، پرچمی را گرد ایدئولوژی و باورها و سلایق خاص ثانویه علم کرده، و مردم را گرد خویش فراخوانده است. پرچمداری که با تکیه بر روش و ادبیاتی باردار و بر اساس جلب اعتماد بخشی از جامعه، با القاء مفاهیم شبهه‌دار و چالش‌برانگیز میان مردمی که آگاه به حقوق بنیادی خود به عنوان کارفرما نیستند و خود را رعیت می‌پندارند، بتواند زر و زور را تصاحب کند و احیانا با اختلال ناشی از جبر تحمیلی توسط بدخواهان، متوسل به تزویر شود و قدرت را رها نکند، می‌تواند آغازگر سلطه‌ای دیگر باشد! و این یعنی تکرار تنش‌، گیریم به نیت خیر. این یعنی یک خمینی دیگری در ماه. این یعنی گزیده شدن از یک روش سنتی.
اما روش مدرن چیست؟
روش مدرن:
روش مدرن نیازمند شناخت یک بستر تاریخی است!
بدون شناخت موقعیت زمان و مکان نمی‌توان درست مسئله را شناخت و برای آن راه حلی منطقی و علمی ارائه داد! ما در عصر رسانه‌ها زندگی می‌کنیم که مردم را در کمترین زمان به هم پیوند می‌دهد، نه در عصر ارتباطات محدود سنتی و جدا جدا با کبوتران نامه‌بر که یکهو ملت از خواب بلند شوند و ببینند که چنگیر و یا نادری ویرانشان کرده تا ملت خود را آباد کند!
بنابراین قیاس این دوران با زمان رضاشاه که توانست در پریشانی مام میهن و فرزندانش، کودتایی کند برای انسجام وطن، قیاسی خطاست! بنابراین دوران فتح قلعه‌ها توسط سرداران و اسب سواران از پشت کوه سپری شده است تا با شمشیر و توپ و تانک بتواند برای ایجاد نظم در جامعه، تمام مردم را به زور و ضرب تسلیم قدرت خویش کند!
در دوران مدرن برای تضمین امنیت در جامعه ما نیازمند روش‌های اقتاعی هستیم که موجب شکوفایی امید برای تمام مردم باشد نه تنها بخشی از مردم. در چنین دورانی ممکن است مردم با تصاحب تریبون‌های رسانه‌ای، تا مدتی فریفته‌ی سوء تفاهمات ناشی از معانی چندمنظوره‌ی کارگذاری شده‌ در شعارها و واژه‌ها شوند! این باج‌های کلامی و حقوقی، منطقا منجر به گروگان گرفته شدن حقوق عمومی در شریاط بحرانی می‌شود که فرصت چالشی فراگیر و تحلیلی علمی را ندارد.
بنابراین امنیت ملی-میهنی باید مبتنی بر واقعیات ملموس باشد، نه مطالبات دوست دوم و سوء‌تفاهمات مجازی. بر اساس همین سوء‌تفاهمات بود که ملتی قربانی توهمی زنجیره‌ای در سال 57 شد. بنابراین ایا سزاست که بواسطه‌ی ماهیتی مشابه در شورای دوران گذار آقای شریعتمداری، از همان سوراخ تاریخی دوباره گزیده شد؟
بنابراین در دوران پیشاآزادی که امنیت در دست نظام سلطه و صاحبان قدرت است، و شرایط و امنیت قانونی دوران پساآزادی برقرار نیست، روش مبارزات سنتی نمی‌تواند مطمئن باشد! چون یارگیری بر اساس منافع متنوع و جرزنی و تنش و تفرقه توسط صاحبان قدرت و بدخواهان می‌تواند به نفع صاحبان قدرت وارد میدان شود و قدرت را تصاحب و جو امنیتی کشور را به نفع بدخواهان و سلاطین و جاه‌طلبان، متشنج کند! که قربانی اول و آخر آن همان مردم بینوایی می‌شوند که چوبشان را به سینه زده‌اند!
روش مدرن بر امری واقعی مثل سهم برابر مادی سهامداران و شریکان آب و خاک مشترک تکیه دارد که برای همه قابل فهم است و میتواند وحدتبخش باشد! بر این اساس در چنین شرایط خاصی، وطن را می‌توان به یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی تشبیه کرد که 80 میلیون سهامدار با حق برابر دارد که باید در هر رویکردی باور کند که حقش در تعیین سرنوشت عمومی تضمین شده است و از پیش برای قشر و قومی خاصی، قواره‌ای سفارشی دوخته نشده است.
مردم معنای حقوق بنیادی مثل سهم برابر مادی را خوب می‌فهمند! اما در فهم حقوق ثانویه دچار سوء‌تفاهم می‌شوند! مثل تعیین حقوق قومیت‌ها از پیش که نیازمند بحثی علمی در شرایطی امن و قانونی است. بنابراین طرح هر گونه حقوق ثانویه در دوران پیشاآزادی که طی آن باید هدفی عام قابل استرداد و استقرار اراده مردمی باشد، می‌تواند سوء‌تفام برانگیز و تنش‌آفرین باشد. و این یعنی همان خشت کج اولیه که تا ثریا دیوار را کج بالا می‌برد و باید هر لحظه از فرو ریختنش هراسید!
.
الگویی برای بروکراسی و روش علمی:
قانون تجارت مراتب تاسیس یک شرکت سهامی عام را بصورت گام به گام تبیین کرده است. چنین رویکردی با تکیه بر یک مرامنامه‌ی مبتنی بر حقوق بنیادی و اولیه(نه ثانویه و ایدئولوژیک) و با یک فراخوان توسط یک هیات مؤسس چند نفره، ابتدا باید از تمام شخصیت‌های حقیقی و حقوقی و نمایندگان اکثریت مردم مبارز در تخصص‌ها، گرایشات و گروههای متنوع مبارز در میدان یا مهجور برای تشکیل مجمع عمومی (یا شورای موقت مردمی) ثبت نام کند، تا با تشکیل یک پارلمان موقت در تبعید، و تصویب مرامنامه و فلسفه و استراتژی و تاکتیک‌های مناسب و نقشه راهی گام به گام و شفاف، و نیز انتخاب یک شورای مدیریت دوران گذار با برگزیدن یک #سخنگوی_کاریزماتیک برای رابطه‌ای مؤثر با مردم اقدام نماید! تنها چنین شورای عامی است که قادر است با کمترین هزینه، برای دوران گذار تصمیم بسازد تا بر اساس آن فلسفه‌ی بنیادی، منطقا با ادبیاتی ایجابی-جذبی (نه سلبی-حذفی) موجب وحدتی مؤثر گردد!
مبانی آن #مرامنامه پیش‌تر توسط اینجانب تدوین شده است. مرامنامه‌ای که می‌تواند بصورت مسالمت‌آمیز و اقناعی و با تکیه بر منافع مشترک تمام ایرانیان و شهروندان، و با دلگرم کردن تمام اقشار مردم، میادین واقعی را محل حضور اکثریت مردم گرد اقلیت مشروع کند و مشروعیت اقلیت قانونی را از سکه بیندازد و برای تحولی بنیادی به نفع تمام مردم، اعتباری مؤثر تا نتیجه و با کمترین هزینه در مقابل چشم جهانیان و تاریخ بخرد. در این مرامنامه با تاکید بر نقش شوراهای بومی محلی تا ملی-میهنی عملا بر نظارت مردمی سیستماتیک بر اساس تمرین ادب و آداب هم افزایی و مدنیت برای اخذ ارزشهای اجتماعی اشاره شده تا ضمن شکوفایی امید و همگرایی، شاهد ثباتی معنادار باشیم. تشویق به ارزش افزوده در شوراها بر اساس اصل #هم_افزایی (به‌جای رقابت بر اساس ژن برتر و قدرت موروثی) زاینده‌ی شور و امیدی میان مردم خواهد بود که باید از همین امروز در دوران مبارزات و توسط پرچمداران آغاز شود تا شعار پیروی از مردمی آگاه(نه جاهل) پرچم ما باشد!
از مزایای چنین شورای عامی میتوان به امنیت شخصیت‌های خاص اشاره کرد، تا با پیشگیری از گرورگان شدن و یا انحراف و خیانت ناگزیر ایشان، ملتی به گروگان نرود! همچنین این #پارلمان_در_تبعید قادر است با گزینش #دولت_در_تبعید عملا نقیصه‌ی #آلترناتیو موقت و حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی-میهنی را در دوران گذار برطرف کند! بدیهی است که با حضور برخی از گروه‌های تنش‌آفرین در پارلمان موقت، میتوان با جلب حمایت تمام گروهها برای اثبات التزام عملی ایشان به دموکراسی، از هرگونه اختلال در دوران گذار، پیشگیری کرد! که آنکه امروز به اکثریت نسبی نمایندگان مردم تن ندهد، فردا هم تن نخواهد داد!
دستیابی به چنین روش امن و مسالمت‌آمیز و اکثریتی با وحدت رویه و یک نقشه و روش و شعار واحد، حتی در میهمانی سلطان صاحبکران نیز کتمان ناپذیر است و تن دادن به آن الزام‌آور و بدون شبهه خواهد بود!
.
نتیجه:
در شورای دوران گذار آقای شریعتمداری این مراتب علمی و مدرن رعایت نشده است. او به جای اهتمام به وحدت "همه با هم" بر اساس منافع مشترک، با توسل به روشی سنتی و با شعارهایی پارادوکسیکال و روشهایی تنش‌آفرین، مردم را گرد ایدئولوژی سلبی-حذفی خود می‌خواهد، و برای چنین هدفی به ائتلاف بین چند شخصیت خاص متوسل می‌شود که چون نمایندگان تمام مردم نیستند، بنابراین با تعبیه‌ی یک رخنه‌ی بنیادی در شاکله و روش مبارزه، اقدامات ایشان حکم نارنجکی را دارد میان نارنج استقلال و آزادی.
#خیام_ابراهیمی
3 مهر 1398
نشر این مقاله در گویا نیوز:

Tuesday, September 24, 2019

معلولیت و معلولان


شاهین و معلولیت و معلولان
آیا در جنگ بنیادی بین دو گرگ و شغال باید آویزان یکی شد؟
معلولان از اصل #هم_افزایی (افزودن متقابل از توانایی خود بر ناتوانی شریک خود) غافلند و در کورس رقابت کرم و زالو شدن نئولیبرالیستی و آدمک شدن کمونیستی و برده شدن اسلا‌میستی، تنها راه نجات را در آلت شدن برای یک قدرت سلطه در نبردی نابرابر با قدرت سلطه‌ی دیگر می‌دانند و در این راه جایی برای آزمون و خطای انسانی باقی نگذاشته همه را مهره و سرباز قدرتی فراانسانی می‌خواهند! چون جز ایسم‌های غیرعلمی و قراردادی موروثی که مِهرورزی را تبدیل به ویرانیِ ناشی از جنگ و نفرت یک ربات ایدئولوژیک می‌کند، چیزی نشنیده‌اند!
آویزان شدن به قدرت برتر البته راهی است! اما تا به داد هم نرسیم، این درد مشترک درمان نمی‌شود.
این همیاری و هم افزایی البته امری سهل و ممتنع است! ساده و در دسترس است مثل نور و هوا و آب و خاک، اما از فرط رایگانی و بی دریغی و فراگیری و حیاتبخشی حس نمی‌شود! بدیهی است که وقتی قدرت این اکسیر حیاتی در چنبره‌ی ایدئولوژی غصب شده باشد، آنگاه درمان این بی‌حسی تاریخی بصورت جدا جدا بس سخت است! چون باید با کندن و رهایی خویش از کیش شخصیت، هزینه داد! باید بار شریک را کشید تا بر انسان شدن خویش افزود. باید از سرعت خود کاست تا آدم شد.
پس معلولان بهتر می‌بینند بین دو تانک سنتی و مدرن، سوار تانک دشمن مشترک شوند تا زودتر به اتوپیا برسند و از روی جنازه‌ها و جامانده‌های ژن پستِ محرومین، آیا برسند؟ آیا نرسند؟ و در این راه توهمِ #ژن_برتر بزرگترین مانع است!
آویزان شدن، ساده‌ترین راه حل برای قوم معلولی است که مسئله را درست نفهمیده و در پی راه حل آن با درافتادن به جان ضعیف‌تر از خود، آویزان قوی تر از خود می‌شود، تا کلاهش را باد نبرد و توانا شود. تا گربه شاخش نزند!
تا از کرم شدن و زالو شدن خویش با روکش و پوستین مبارزات حقوق بشری لذت ببرد! تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.
آیا شرم نباید کرد از انگل‌وارگی در این حقارت به نام روزمرگی و زندگی؟
بدیهی است که ناتوانی در مهرورزی و بی‌شرمی هم یک معلولیت ناشی از جبر جغرافیایی تاریخی است که اگر همین امروز اقدام به درمان نشود، این وطن وطن نشود!
شعر می‌تواند پناهگاهی و سوراخ موشی و مسکنی نشئه‌آور و افیونی باشد با ادبیات #سلبی_حذفی ... و نیز می‌تواند درمانی باشد با ادبیات #ایجابی_جذبی
از خود بپرسیم: ما شاعرِ شعورِ کدام کتابِ شعریم؟
خیام ابراهیمی
2 مهر 1398

https://www.facebook.com/watch/?v=2526977107416787

Friday, September 20, 2019

عجب تصادفی


عجب تصادفی!


که در آینه نبینی:
در آزمونِ کاسبی از بند بندِ این تصادفِ علمی، از کارخانه هی با ریموت پیام می‌فرستند به سلول‌های خاکستری یک درنده که معلولیتش دیدنی نبود... که رحم کن ای پرنده از مسیر معلولیتِ بی بال و پرِ یک پرنده و خود را چال نکن میان گمانِ حادثه بین خزنده تا چرنده! ... ما برای وصل کردن آمدیم... نی برای فصل کرد آمدیم... این هم وصله پینه‌ای برای پوشاندنِ وجدانِ گزنده.
درنده اما خزنده خزنده پیام‌ها را به حکم خیال نشنیده و کافرانه چالش می‌کند در ریسایکل‌بین کامیپوتر و یا گوشی‌اش و هی پیچ و مهره‌ها را اوراق می‌کند از مرکبِ رمنده، تا مگر در جستجوی گنجی میان امواج آسمانی که نمی‌بیندش با چشمانِ غیرمسلح، تا آن مهره‌ی گمشده را پیدا کند و... نمی‌کند به انکارِ چشم بی سو!
که در آینه نبینی:
از گهواره تا جانِ افروخته تا گور... تا گورستانی که تا دلت بخواهد پر است از فرصت‌های سوخته...
تو همیشه پشت کنکوری کر و کوری به بچر بچر پشت تپه‌ها و انگار از بالای دیوار پریده‌ای توی زایشگاه و آرایشگاه و دانشگاه... تا تمام شوی و ندانی که گنج پشت‌ آن کوهها نبود... بال بال زدی اما بالِ پرواز جوانه نزد میان گل و لای وجود... و رگ نکرد میان دستان معلولی که مهره‌ی مفقودش تو بودی در سیه چاله‌هایی که گم کردی آن را...
افسوس!
که همواره خیلی دیر زود و خیلی زود دیر می‌شود... به درک که می‌شود... ای عزیز از دست رفته در پرت و پلای استراحتگاه خلایی که طلا نشد... راحت بچر...تنها بچر...بی ما بچر... بدر... ببر... بچر... چشم بند بخر... بچر... بی چرا در چرا بچر... بچر... بچر...
برایت یک سبد خزعبل از غزل چال کرده‌ام در خاک باغچه‌ای دریده که راهی بدان نیست بی پدر... آمدی آنها را نشخوار کن تا روز خطر(تو بخوان محشر)... تا راحت بمیری... بی درد بمیری... و راحت خاک شوی... و آرام بگیری چون مادر، خواهر، برادر...
که کوری نشود عصای کوری دگر...
که مُردی از باقلوایِ مردم مردمی نسیه، که حقیقتی تلخ چون ما نبودیم که نقد بودیم... هر چند بند بودیم میان مهره‌ها...
عجب تصادفی!
خیام ابراهیمی (بی هشتک) ... #
29 شهریور 1398
https://www.facebook.com/watch/?v=396648524583476

سرخابی


سرخابی

امروز در یک داروخانه، دقایقی به حال سحر #دختر_آبی درافتادم و تا مرز سکته رفتم و برگشتم. آتش گرفته بودم! تنها کسی نبود رویم بنزین بریزد و سپس بگوید خودسوزی کرده‌ام!
پماد 250 هزارتومانی با مواد قاچاق وارداتی در شرایط غیراستاندارد و فرآوری داخلی توسط دزدهای تحریمی، تا حد مرگ فاسد و حساسیت‌زا بود و علی‌رغم اثباتِ شرط بازپسگیری با عکسبرداری از موضع پس از استفاده در حضور پزشک و تائید حاد آلرژیک و اقدامات فوس‌ماژور و گزارش به شرکت پخش، و چند بار رفت و برگشت، نهایتا موضوع را به پزشک کاسبی در آنسوی شهر حواله دادند که یک سلاخ حرفه‌ای با حق ویزیت 150 هزارتومانی به‌عنوان شریک دزد آنجا در کمین نشسته تا احیانا با دستور آزمایش تائید بکند یا نکند. این یعنی با کتمان شرایط ضمانت اولیه در داروخانه، هنگام انداختن جنس به مشتری، هزینه‌های احقاق حق را بصورت دیمی آنقدر بالا می‌برند تا مشتری بینوا خسته شود و عطایش را به لقایش ببخشد. هزینه‌های ویرانگر این قالتاق‌بازی در روز روشن از سوی قوم ارتشاء، از شهرداری گرفته تا دامداری و آبخیزداری و وعده‌های مترسک‌های سرکاری، همه و همه از سرِ التزام به ولایتمداری هیئتی توسط باند مافیای خودی‌های هار و زرنگ، شده دم و باز دم شهروندان یتیم و عقیم و مشنگ.
امروز در داروخانه، یک چهره‌ی آبی، در آتش سرخ شده بود. #سرخابی
تجاوز به حقوق شهروندی مگر چیست جز آلت شدن زنجیره‌ای دانشمندانِ کاسب، در اقتصاد مقاومتی برای تنازع بقاء؟! در فقدان قانونی نظارت مردمی، از عملِ عالمانِ تثبیت چنین تجاوز مکرری است که انسان سالم به خودکشی و غیرخودکشی در می‌افتد!
قدرتِ زورگیری دیمی و هیئتی، 40 سال است که یکبار برای همیشه بصورت قانونی و مطلقه به‌دست تازه‌به‌دروان‌رسیده‌های گاوچران و غیرپاسخگو و لاشخور و لمپنی افتاده، تا خون ملت را بواسطه‌ی یک مشت مرده‌خوار در تمام شئونات زندگی، خارج از استانداردهای مدنی در شیشه کنند و به سلامتی هم بالا بکشند! حالا با این قانون راهزنان، گیریم که شغالی شود سگ هار...
در شهر بی کلانتر، هزینه‌های حق‌طلبی را در تمام شئونات زندگی، آنقدر گران و ناممکن کرده‌اند که یک عمر زندگی هم کم است تا از یک جفت کفش آهنی برای شکایت بردن در بروکراسی ولایی از راهزنان دزد سرگردنه‌ای به کارمندانِ دزد سرگردنه‌ای دیگر، کاری برآید کارستان!
اینجور وقتها در بازی حیثیتی با عمر و جانت بینِ دربانِ هر اداره تا رئیس و قاضی همه‌کاره، در بن‌بستی زنجیره‌ای، کارت به جنونی می‌کشد که هم آتش می‌گیری و هم ممکن است دیگری را هم با خود به آتش بکشی. دیوانه کردن یک گربه در کنج دخمه و زورخانه، هنر نیست، ای جانیِ درنده و عالمِ پتیاره! که دیر یا زود در این جنون بنیادی، به دودمانت پنجول می‌کشد!
این همان خفت‌گیری سیستماتیک و بنیادیِ کفتران بال‌بریده در کنج قفس، توسط کفتاران و غاصبان زر و زور و تزویر و پیمانکاران و سلبرتی‌های حوالی شکم تا اپوزیسیون عافیت‌طلبی است که هیچ حس انسانی برای درکِ سوختن گوشت بدن یک انسان ندارند و نهایتا برای خالی نبودن عریضه آهی 40 ساله می‌کشند و برای هزارمین بار پیامی در می‌کنند و شعاری مفت سرمی‌دهند: که ای ایرانی آریایی! علیه ظلم و ستم برخیز تا ما برای خوشه‌چینی به دادت برسیم!
غافل از اینکه 40 سال است که این مردم بینوا، تک تک و دسته دسته، در بن‌بست کوچه پس کوچه‌های این دریده‌سرا، روزی هزار بار برمی‌خیزند و بر خاک در می‌افتند و شما جدا جدا خود را به جهل‌العارفین زده‌اید که چرا ملت متحد نمی‌شود؟!
پرسش: وقتی شما 10 نفر نمی‌توانید با هم متحد شوید، پس چرا از تریبون‌های پراکنده به پشتیبانی مالی و معنوی نظام سلطه، خون چشمان ملت ناامید را می‌نوشید، ای دلالانِ پوزیسیون در لباس اپوزیسیون؟!
زر زدن و شعار پراکنده ول دادن، میان ملت لت و پار و غیرتشکیلاتی هم شد مبارزه؟
خیلی مبارزید با هم متحد شوید و یکصدا، مردم را دلگرم و یکدله و یکصدا کنید!
وگرنه از چریک آواره گرفته تا شاه بیچاره و لات‌های جیره‌بگیر و مجازی بیکاره‌تان، جملگی اهل باد و شریک دزد و رفیق قاتلِ قافله‌اید و از یک سفره می‌خورید!
سیاه‌بازی بس است ای مبارزانِ لاشه‌خوار مجازی!
که این ملت واقعی با دل دریایی و رؤیای آسمانی؛ هر روزه هزار بار زیرپرچم‌های پراکنده‌ی شما هزارپاره می‌شود و می‌سوزد و سرخابی به خاک درمی‌افتد و شمایان ککتان نمی‌گزد، جز شعارهای مفت برای قلقلک وجدان‌های کر و کورتان!
کانال مبارزات خود را از پشت کیبورد و مانیتور، پس از صرفِ کباب و شراب عوض کنید! که بوی سوخته‌ی گوشت تن جوانان مام میهن را نمی‌توان با چشم و گوش مجازی میان لایوها بوئید.
که امید آسمانی و آبی این مردم ساده‌دل هر روزه در آتش جهنم شمایان حصر و آتشین و سرخ می‌شود و شما جدا جدا در سوراخ موش خود، شعار وحدت سرمی‌دهید! شما که راز وحدت را می‌دانید اما به حکم #کیش_شخصیت و بقای تریبون‌هایتان در مکان امن، به آن تن نمی‌دهید! براستی تف سربالائید؟ یا نقض غرض؟
لعنت بر برزخِ شما کاسبانِ خون مردم در آتش جهنم وطن، که جملگی دلالانِ سانتیمنتالِ #اقتصاد_مقاومتی و هیئتی قدرتی تمامیتخواه هستید و گنگ و کور و کر و پراکنده بدون نقشه‌ی راهی واحد، آن شعارهای مرده‌بادتان با جیب خالی و پز عالی، تنها آتشبیاری برای آتش به اختیارن است.
پفیوزها این 250 هزار تومان، بهای ده جلد کتاب فروخته شده به قیمت مفت بود، وقتی در بن‌بستِ اقتصادی راهزنان حرامخوار، سالهاست که سنگ به شکم بسته‌ایم برای یافتن راهی مسالمت آمیز و فراگیر و وحدتبخش، که شما با مغزهای پوکیده و عقب‌مانده و دهان‌های بازتان با پراکنده کردن مردم، آن را سد کرده‌اید!
خانه‌ی مشترک در حصر و در غصب راهزنان قانونی است و شما شریکانِ برابر، در اختلاف دیزاین مبلمانی وحدت نمی‌کنید که نه به دار است و نه به بار؟!
لعنت به شما عوامفریبان عافیت‌نشینی که بر جای نرم تکیه زده‌اید و با آن سفسطه‌های مجازیتان وحدت نمی‌کنید و دستهای‌ جدا و سرد دور از آتشتان، به سوختن جان‌های واقعی گرم است و اوجِ مبارزاتتان در بازیهای کامپیوتری و ماهواره‌ای است و با وقت کشی تنها با جان پاره پاره و سوخته‌ی فرزندانِ پریشانِ مام میهن بازی می‌کنید!
#خیام_ابراهیمی
25 شهریور 1398

یک گام تا رهایی و سقوط


یک گام تا رهایی و یا سقوط
چهار سال پیش، این نوشته در رثای #شاهرخ_زمانی قلمی شد و مخاطبش فعالین اپوزیسیون بود تاکنون! اینک، در پی تماس‌های مشکوک، در نوشته‌ی بعدی در یک صفحه، گزارش و برداشت نهایی خود را از "چه باید کردی" بیان خواهم کرد، که در 18 سال گذشته (بویژه در 10 سال اخیر) بارها از هزار زاویه تشریح کردم؛ و سپس این دفتر را خواهم بست! بر این باورم که در این برهه‌ی خطیر تاریخی، مخاطب من و امثال من و هر "شخصیت حقیقی و حقوقیِ خاص"، پیش از گام اول وحدت، هرگز نباید "مردم غیرتشکیلاتی" بصورت عام باشد! هیچ‌گاه شخصا مخاطبم مردم نبود! و هرگز پیش از وحدت اپوزیسیون در رویکرد استراتژیک "همه با هم"، با یک سخنگوی کاریزماتیک برگزیده در یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی (نه یک رهبر بلامنازع که اگر گروگان شود همه گروگانند)، نباید با مردم پریشان بصورت پراکنده و انقلابی سخن گفت! فراخوان‌های پراکنده و گنگ و خشونتبار و پارادوکسیکال با ادبیات سلبی-حذفی و نیز دعوت به #نافرمانی_مدنی را در راستای القاء دلخواه نظام سلطه برای استمرار این موقعیت برزخی می‌دانم! هنوز بر این باورم که ما نیازمند یک #فرمان_مدنی از سوی اکثریت میدانی و بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی و مسالمت‌آمیز با تعهد به یک مرامنامه‌ی غیرایدئولوژیک بر اساس حق مشترک آب و خاکیم. در نوشته‌ی بعدی عصاره‌ی نگاه دو دهه را در یک صفحه خواهم چکاند و دیگر هیچ.
در شهر اگر کس است یک حرف بس است!

23 شهریور 1398
#خیام_ابراهیمی

در استقبالِ پائیزی دِگر
و برایِ قهرمانیِ #شاهرخ‌زمانی*
که وِرا نرمشِ خدایِ "رحیمی" نبود و بود و پـریـــد؛ تا تو بمانی!
====
هــــــای، ای بت‌پرستانِ پــاک
اِی شاعرانِ بی‌چشم و... ‌بی‌خــــاک
موریانه در عصایِ سلیمانتان افتاده مگر؟!
که اینگونه مجذوبِ پوکیِ توأمانید؟
هـــــای، ای امیدخوارنِ شطرنجِ ترس
ای سیبل‌هایِ بی‌اعتمادی زِ سایه‌هایِ چَرس
از عیدِ قربانِ نگاهتان
تا عاشورایِ چشمانتان
عصایِ موسا، معجزه‌ای ندارد برای بره‌هایِ خیالتان
جُـز تکاندنِ "برگهایی سبز"
که کم‌کم
دل می‌بُـرَند از رؤیایِ آبیِ آسمان و درخت
بر صورتِ سُـــــرخ از سیلیِ آینه‌هایِ بی‌مَرد
تا رسوبی به رنگِ سفالینه‌ بمانَد "مُردِه زرد".
ای سبزهایِ منهایِ آبی،
ای سایه‌یِ کابوس‌هاتان بر زردهاتان، قهوه‌ای!
باز هم تُفی از سقف‌ِتان چکید
تا پشتِ سنگرِ قبله‌هاتان...
تـــا مگر نم نم ببارد
از چشمِ آسمانِ قبیله‌هاتان، بــــاز "شــــعر"
بر خیالِ سایه‌یِ برگهایِ دیروزی ...
بر خاکِ تکراریِ خاوران‌هایِ بی باختران‌ِتان!
...
آخـــــرِ تابستان است و
"آب" رَمَق ندارد به آوندهایِ تقدیر
و جان می‌کَنَند از شاخه‌هایِ خُشک، امیدهایِ پائیزی.
هــــان اِی شاعرانِ کُتَل‌به‌دست
از کـــورترین بندِ این دارِ بی بـــار و بَــر
تدبیرِ خونی چکید امشب بر اُمیدِ فلسطینِ ناموستان
از جــامِ زهــرِ آن سربه‌تو معمار
بَر جــامِ میِ این سربلند آوار
تـا قافیه‌هایِ زربارِ بُلبلانِ عقیمِ گل اندر چمنِ
تدبیرِ اَمنِ "زنده‌به‌گوری مُجاز است در مَجــاز"...
ای همه نانِــتان در روغنِ شعر بـــــاد!
مژده هِـــی هــــای!...هِـــی هــــای!
"قهرمانی از درخت افتاد!"
نوحه سردهید!
ای همه آه‌ِتان در خـــون!
آن "سلیمان" که همواره ایستاده
بَر حریمِ شخصیِ خواب‌هایِ آخرتان
دیـــــــری است، تکیه بر عصـــــا، مـُــرده
در مـــــوُمِ شِـعرِ همیشه اَبترِتان!
خیام ابراهیمی
22 شهریور 1394
"شاهرخ زمانی" کارگر نقاشِ تبریزی، بعد از سه سال ممنوعیت از دیدار خانواده، در زندان، زنده به سکته در افتاد و از قفس پرید!


Friday, September 13, 2019

هشدار! به دلالان و بازیچه‌های وطن‌فروشی


هشداری که #سحر با سوختنش به اپوزیسیون داد!
هیچ آگاهیم که در همین لحظات که خانه‌ی مشترک در دست دزد است و در میان زبانه‌های آتشین حقوق ثانویه، و اختلافات بر سر دیزاین مبل حکومت بعدی می‌سوزد، نظام سلطه برای بقای خود مشغول معامله با استعمارگران روس و چین، با قراردادهای استعماری بلند مدت در بصیرت وطن فروشی از شمال تا جنوب است؟ آیا باز باید در دام شرکت ایران و انگلیس، منتظر مصدقی دیگر بود تا نفت را ملی کند و ملت قربانی تحریم پس از آن شوند؟
آیا هیچ میدانیم که در همین لحظات که بین معرکه‌های حقوق ثانویه، رعایا مشغول جنس دیرپز یا زدوپز نخود و لوبیای دیزی اربابی هستند و بر سر هم می‌کوبند، ملت ما در آستانه‌ی عقوبتِ یک قرارداد استعماری بلندمدتِ دیگر با دولت چین، خوابیده است؟
البته تا ابد هم می‌توان از بلایای رنگارنگ ویرانگران گفت و از هزار زاویه عمق جنایات اربابان جهانی و بومی را برشمرد! اما در این یاس زنجیره‌ای و در این غار تاریک، که هر لحظه تاریکترمان می‌کند از کدام امید باید سرود تا روشنای راه و رهنمایان باشد؟
براستی از امیدهای بنیادی و اولیه تا امیدهای ثانویه، اولویت با کدام است؟ در این غار تاریک تا کی باید در امید ناجی نشست و از ناکامی‌ها و عمق فاجعه و بدیهای ظلم و ستم و دردها و زخم‌های ناشی از پایمال شدن حقوق ثانویه گفت؟
بین حقوق اولیه و حقوق ثانویه کدامیک دیگری را تضمین می‌کند؟
#سحر_خدایاری
در عمق این شب تار جانی برای حقوق ثانویه آتش گرفت تا #سحر نمادِ خورشیدی باشد فروزان و تابان برای نمایاندن این که راه نجات از مایه گذاشتن از وجود خود برای تامین سوخت لازم برای ساختن اسب تراوای وحدت، گرد زبان مادی مشترک و حقوق بنیادی می‌گذرد، نه سوختن میان زبانه‌های آتشِ حقوق ثانویه و روبنایی!
براستی برای رهایی بین دو استعمارگر روس و انگلیس، چگونه استعمار چین میتواند موریانه ‌شود در کالبد و روان مام میهن؟
جناب آقای دکتر هودشتیان از دو مقاله توسط شیرین هانتر، در باب قرارداد جدید استعماری بین چین و نظام حکم بر ایران، میگوید که در صورت انعقاد آن نامی جز وطن فروشی برای حفظ نظام نمیتوان بر آن نهاد!
حال آیا سزاست که با طرح مباحث دست دوم، میان شعله های کیش شخصیت، با سوزاندن فرصت، وطن را هم با خود بسوزانیم؟
هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!
.
پرسش: میان دلمشغولی اختلافات در اپوزیسیون چه باید کرد؟
یکی به دین و باور ارتجاعی و شخصیت کثیف دیگری فحش می‌دهد و دیگری هم با جیب خالی و پزعالی در فکر فتح قلعه، بصورت زنجیره‌ای یا مدام جیغ می‌کشد و یا با نصیحت و التماس دعا، ناتوان از وحدت میان خویش، هی به مردم فرمان وحدت می‌دهد!
آیا ویرانی مام میهن ناشی از این ناتوانی سنتی با روشهای سنتی مبارزه، در برگزیدن راه و روش و زبان و ادبیات مشترک نیست؟
وحدت در دوران پیشاآزادی و پساآزادی!
بدیهی است که دیگر دوران مبارزات سنتی و فتح قلعه توسط سلاطین قجری با روشهای سلبی سپری شده است! در دوران مدرن شما نیازمند زبان حقوقی مشترک و مدرن بر اساس حق و سهم مشترک هستید، نه مجاب کردن نادرستی یا درستی یک ایدئولوژی به تک تک شهروندان! صد البته که بدون درک این اولویت پایمالی حقوق بنیادی مردم تداوم خواهد یافت! فرصتی برای اقناع تک تک مردم برای نادرستی یا درستی یک ایدئولوژی نیست! تمام مردم اما معنای حق مشترک را خوب می‌فهمند! با چنین وحدتی است که:
چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
بدیهی است که بدون نگاه علمی و بدون تمایز بین دو دوران #پیشاآزادی و #پساآزادی، و اولویت‌بندی در طرح مباحث مورد وفاق و غیرقابل کتمان، تصور شما از وحدت مؤثر برای تحولات بنیادی نمی‌تواند درست باشد!
به سفسطه می‌گویند: به عبرت تاریخی وحدت ناممکن است!
پاسخ: البته که وحدت در ایدئولوژی ناممکن است و گذشتگان بر این اساس عاجز از وحدت بوده‌اند! اما در دوران پیشاآزادی که خانه‌ی مشترک در دست دزد غاصب است و تمام شهروندان دارای سهم برابر در تعیین سرنوشت هستند، آیا موضوع اصلی، توجیه بهترین دیزاین مبلمان و طراحی گل و بته در باغچه و نوع ایدئولوژی و نوع حکومت است؟ و یا اولویت در بازپسگیری خانه‌ی مشترک از دست دزد قافله‌ی غافل، توسط تمام شریکان است که جملگی برای تعیین سرنوشت ملک مشاع دارای حق و سهم برابر هستند و این حق بنیادی را هیچ ایدئولوژی و نگاهی که از جنس حقوق ثانویه است، سلب نمی‌کند!
به نظر شما فحاشی و برشمردن خرافات سنتی در این زمان باعث میشود 80 میلیون قربانی لائیک شوند و تحولی رخ دهد؟ بدیهی است که چنین هدفی ساده لوحانه است! چرا که بدون شناخت ضرورت زمان که نیازمند وحدت گرد حق مشترک مادی است و همه آن را می‌فهمند، با ترویج سوء تفاهمات تنها به تخلیه‌ی حرص خودید تا آب را برای صاحبان زر و زور و تزویر که از این آب گل آلود ماهی می‌گیرند فراهم کنید؟
باید عنایت داشت که طرح مباحث غیرضروری حتی درست‌ترین آنها، در این زمان، همان آنشبیاری مورد نیاز نظام است که خودش بر آن دامن میزند! یعنی کسانی که چنین مباحث غیرضروری را طرح میکنند، در واقع دارند مفت مفت در زمین دشمن بازی می‌کنند!
این هوش سیاسی نیست!
حتی آقایان شریعتمداری و نوری علاء هم بالاخره دریافتند که باید با هم متحد شوند و یک فرد کاریزماتیک را سخنگوی خود قرار دهند! یک سخنگو در یک شورا و نه یک رهبر بلامنازعی که این قابلیت ضدامنیتی را دارد که گروگان شود تا گروگانگیران با تهدید و تحدید او، پیروان او و ملتی را به گروگان بگیرند! اما متاسفانه بازیچه‌هایی که بر هوش هیجانی خود تسلط ندارند، هنوز ضرورت این مهم را درنیافته‌اند و یا آگاهانه خود را به جهل العارفین زده‌اند.
مبارزات مؤثر و هوشمندانه، به معنای بیان حرف درست، در زمان ناموقع و مکان نادرست نیست!
اینکه شبانه و در سکوت بخواهیم از دیوار قلعه بالارویم تا در غفلت و در چُرتِ گزمه‌ها و نگهبانها، قلعه را تصرف کنیم و ضمنا بالای دیوار قلعه، با شور انقلابی، با فریاد مرگ بر دیکتاتور نفرت خود را از ارباب قلعه سر دهیم و او را هوشیار نمائیم، از هوشمندی سیاسی ما نیست! بویژه با جیب خالی و پز عالی و سربازان و ملتی غیرتشکیلاتی.
اینکه بتوانیم قلعه را با #اسب_تراوا در وسط روز فتح کنیم، هنر است.
.
متاسفانه جیغ‌جیغوهای بازیچه در فضای سایبری این مهم و این اولویت را درک نمی‌کنند، شاید چون بالغ نشده‌اند و یا بازیچه و گروگان قرار گرفته‌اند! اما از فرهیختگان توقع است!
براستی آنها چه اصراری دارند که ناموقع خود را تخلیه کنند تا آب به آسیاب دشمن بریزند؟ آیا وقت برای طرح آن مباحث در آینده و در بستری امن و قانونی نیست؟
کار ایشان شبیه طرح ناموقعِ مباحث تنش‌آفرین در دورانی است که به رفتارهای فورس ماژور برای تامین ایمنی و امنیت نیازمندیم! مثلِ دقت علمی و هنری در نواختن ویولن وسط آتش سوزی و غرق شدن #کشتی_تایتانیک وسط دریای متلاطم.
اندکی تامل کنیم و به روش مبارزات مدرن نظر اندازیم.
میان اختلافات معناگرا و ثانویه، اگر دیر بجنبیم و گرد مشترکات عینی و مادی (نه نظری) وحدت نکنیم، وطن بر باد است!
تاریخ نام خیانتکاران و جاهلان را تا ابد در دفتر خود ثبت خواهد کرد!
که خانه‌ی مشترک و میهنی در حال ویرانی و سوختن بود و مردمش در حال نقاشی گل و بته و دعوی بر سر سبک‌های هنری و روش خانه داری و گل‌آرایی...
از این رو، وحدت تمام شریکان با هم افزایی برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک، راز حیاتی نجات و شکوفایی و رمز پیروزی است!
وگرنه باید در تاوان وطن فروشی نظام سلطه که تا دهها سال ادامه خواهد داشت، شریک باشیم.
به باورم هشداری که سحر با سوختنش به اپوزیسیون داد این بود:
وقتی مام میهن در حال سوختن است، متحد شویم و کیش شخصیت خود را برای یک آرمان مشترک، فدا کنیم. که آسودن در زمین سوخته با بوی سوخته‌ی تن جوانان وطن، عین خیانت است!
#خیام_ابراهیمی
22 شهریور 1398



Monday, September 9, 2019

زندانی

زندانی
====

دیــو شدم در نگاهت
تا رهایت ‌کنم
از این دالانِ خاکستری بینِ دو سلولِ سیاه و مشترک
تا در بندِ دلت بمانم.
من قنداقِ سپید و معصومِ "تو"
من دامنِ پرگل و پر چینِ رقصِ "تو"
من لباسِ سپید و حریرِ عروسِ "تو"
من کرباسِ سپیدِ کفنِ "تو"... اما...
دستمالِ کاغذی خیسی برای پالودن تهوع و دل‌آشوبی وجدانِ تو نیستم
که هر وقت ویرَت گرفت
مفت مفت، با شلیک دو بیت شعر عاریه، جبرانِ مافات کنی
و در هاله‌ی مقدسی، مستانه با بال‌های سپید کبوتری
پرپر بزنی در آسمان خشکِ آبی!
کفتربازی بالای برجِ عافیت
هیچ کفتار مرده‌خواری را انسان نکرده
رهایت خواهم کرد از این بازیِ پلیس خوب و بدِ عاقلان
دیگر درهم و بر همَت نمی‌کنم میانِ آدمک و حیوان
من خوبم... من سیرم!
...
دیوانه که می‌شوی از تصورِ درماندگی
مرا در خاطراتِ خوشِ خویش، از هم می‌پاشی
"خویش" مـــا بودیم...
نه "من"، و نه "تو"...
میانِ خور و خواب‌ و آرزوهای بر باد رفته
وقتی میانِ دو وعده دروغ‌ِ شیرین، چند دریای شور بیگانه می‌شوی
آلزایمر می‌شوم، چو معلولی میان کویرِ پاپتی
"دیـــو" می‌کنم خویش را در نگاهت همچو علتی
تا از رنجِ معلولیت از ایثار و مهربانی رهایت کنم
تا در یک دورهمی سنتی
و در تنهاییِ تن‌های مدرن
از جام شرابی کهنه پس از نشخوار پیتزای پپرونی لذت ببری
و هنگام احوالپرسی آسوده بخوابی
من خوبم!... من سیرم!
...
وقتی همچو دخترکی خیابانخواب
با گیس‌هایی سپید
در بی‌پناهی، از کابوس مزمنِ مهربانی خوابم نمی‌برد از گرسنگی
کنار جوی پر از زباله‌هایِ عزیزان
میان آشغال‌هایِ یک شب‌نشینی باشکوه و ویران
از ترس رد شدن از همهمه‌ی خیابان در بیابان
اصلا در این بازی کامپیوتری بین کیبورد و مانیتور
در این مبارزاتِ انگشتان و زبان‌ها و چشم‌های مجازی گریان
چه اصراری است برای جلوه‌های ویژه‌ی انسان؟
حالت را بکن پیدا و پنهان!
چه خواهری؟ چه برادری؟
چه دوستی؟ چه خانه و وطنی؟
تو مرا همچون سگی از راه دور در آغوش بگیر
و در راه وجدان خود مبارزه کن
و آهسته رد شو که گربه شاخت نزند!
من خوبم...من سیرم
...
و در این زندان
روزی هزار بار نمی‌میرم
از بند رهایت می‌کنم در آن باغ
واق واق... واق واق...
و هر وقت مُردم
خبرت نمی‌کنم از این داغ!
خیام ابراهیمی
18 شهریور 1398

ما می‌توانیم

ما می‌توانیم
1) آدم‌ها در قلعه‌های از هم جدا

یک قلعه، با شعارهای پراکنده از هزار سو فتح نمی‌شود. با #اسب_تراوا شاید... اما جدا جدا هرگز!
به‌جای پیروی از روش مبارزات سنتی و سلبی-حذفی خوشه‌چینان قدرت، از مورچه‌ها بیاموزیم روش ایجابی-جذبی را با هم‌افزایی بر اساس حق مشترک که وحدتبخش است. که در آوارگی و پریشانی فرزندان مام میهن، تنها مرده‌خواران از وحدتِ "همه با هم" در‌ هراسند؛ و فرزندان مام میهن، برای بازپسگیری خانه‌ی‌مشترک راهی جز هم‌افزایی از بیرون و درون ندارند! چون تمام شریکان دارای حق و سهم برابر تصمیم‌سازی در سرنوشت یک وطنند و راهی جز تشکیل #شرکت_سهامی_عام_ایران_انسانی ندارند.
آیا تشکیل یک هیات مؤسس از اشخاص مستقل، و ثبت نام نمایندگان سهامداران از تمام اقشار، طبق بروکرسی قانون تجارت، خیلی سخت است؟
هم‌افزایی یعنی: افزودن دوسویه بر ناتوانی شریک، بر اساس توانایی خاص، در راستای یک توانایی عام و هدف مشترک. چنین هدفی اما با تجزیه‌ی ملت بین گروههای 14تنه و با فرمانِ " مردم #برخیزید " و شعار عشق مجازی و گام زدنی جدا بسوی مردم، دامچاله‌ای بیش برای پریشیدن نیست! نباید زیر یک پرچم بصورت جداگانه دچار تفرقه و سفسطه شد! چنین وحدتی در گام اول نیازمند وحدت در اپوزیسیون بر اساس روشی مسالمت‌آمیز، گرد حق مشترک است؛ نه گرد خویش! که گام مؤثر جز بسوی وحدت پرچمداران در اپوزیسیون نیست.
شعار سلبی-حذفی جنگ میان قوم سرگردان، آن هم با جیب خالی و پز عالی، جز چاه‌نمایی و اتلاف توان مردمی در برزخ، ثمری ندارد. شاعرانی که از مردم غیرتشکیلاتی وحدت می‌طلبند و خود در ساحل عافیت از وحدت اکراه دارند، ناشی از ناتوانی ایشان نیست! بلکه ناشی از حفظِ توانایی و سرقفلیِ انحصار گردِ خویش است.
نکته: موافقان وحدت و شعار "همه با هم" که اهداف نیک را بدون نقشه‌ی راه در مسیرهایی ویژه تلف می‌کنند، همچون مخالفین شعار "همه با هم" هر دو در میدان نظام سلطه بازی می‌کنند!
.
2) مورچه‌ها در نور و آب و خاک و هوای مشترک
مورچه‌ها دارای یک کیسه یا خیک در مدخل شکم هستند که سبدِ ذخیرۀ غذاست.
همین که یک مورچه‌ی گرسنه به دهانۀ این کیسه نزدیک شود، انقباضی در کیسه حاصل می‌گردد و مقداری از محتویات، وارد شکم مورچه‌ی گرسنه می‌شود. وقتی که یک مورچه از چنته‌ی خود به دیگران غذا می‌خوراند، طوری لذت می‌برد که شاید ما از خوردنِ غذاهای لذیذ لذت نمی‌بریم. نیز مورچه‌ها با اتصال به هم، پلی می‌شوند بر دره‌ها، تا فتح قله‌ها.
آیات و نشانه‌های طبیعت، سرشار از رازهایی است که خوانش آنها می‌تواند موجب شکوفایی انسان شود؛ به این شرط که ساختار حاکم بر مناسبات قدرت در جامعه، حق‌بنیاد و انسان‌مدار باشد، نه ایدئولوژیک و آدمکساز.
از مورچه‌ها بیاموزیم راه و روش مبارزه را با لذت از هم‌افزایی برای فتح قلعه‌ای که در تصرفِ همگی نیست!
از مهر عالمتاب و آب و خاک و هوای مشترک بیاموزیم که رایگان و بی‌دریغ و فراگیر و حیاتبخشند، تا حیاتی سبز و بالنده.
آنجا هر تاریکی در نور محو خواهد شد. که هیچ سیه‌چاله و تاریکی با ابزار تاریکی محو نخواهد شد! به‌جای آنکه ستاره‌هایی جدا و کوچک باشیم، بیائیم خورشیدی بزرگ و تابان شویم.
.
3) عبرت تاریخی:
40 سال است که مردم در نبردی نابرابر و پراکنده بر سر ایدئولوژی و طراحی مبلمان خانه‌ای مشترک که نه به دار است و نه به بار، قربانی‌اند. این یعنی سراب.
تنها با وحدت گرد سهم برابر در این خانه‌ی مشترک می‌توان به یک نقشه‌ی راه و فلسفه و #پارلمان و #آلترناتیو_موقت و #استراتژی و #تاکتیک‌ واحد برای حضوری وحدتبخش و فراگیر تا نتیجه، دست یافت.
ما می‌توانیم! مگر آن‌که با چاه‌نمایی خوشه‌چینان و ساحل‌نشینان، نتوانیم و نخواهیم.
نقشه‌ی راه در #مرامنامه آماده است! اما رهروی در تریبون‌های سلطه نیست!
#خیام_ابراهیمی
17 شهریور 98


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...