Friday, November 15, 2019

اپیدمی گفتمان خاص در دوران پیشاآزادی

تلاش هر مبارز راه آزادی و استقلال، قابل ستایش است.
و البته محکومیت جنایت در این جامعه‌ی دردمند، بسیار ضروری است!
اما با وجود اینهمه درد چه باید کرد؟ تا کی باید سراغ تک تک دردها رفت؟
و تا کی باید به جای توسعه ی گفتمان عام، به گفتمان خاص دامن زد؟
شاید زیاد هم مهم نباشد که مقدمات این ردیابی دقیق به کدام تمهیدات و هدف نهایی منتهی خواهد شد! مهم این است که آیا درمان یک درد بر اساس فلسفه‌ی تضاد و تنش، چقدر به درمان یک اپیدمی بنیادی و فراگیر یاری می‌رساند؟!
اپیدمی گفتمان خاص در دوران پیشاآزادی
حقوق ثانویه و یا اولیه؟
بینوا شهروند زخمی که هر روز باید در فکر مداوای درد یک زخم باشد و عمرش هم به مداوای تمام دردها قد ندهد! ... امروز درد جنایت در حق این و آن... فردا درد ستم بر خود و فرزندان... هر روز یک درد... میان این اپیدمی فراگیر زاینده... که هر روز دردی خاص از زیر پوست شهر بیرون میزند و اگر انسان باشی نمیتوانی به آن بی واکنشی باشی... و سلطان این را خوب میداند که انسانها را میتوان تا ابد به دردهای متنوع مشغول داشت و توان محدود او را از این ستون تا ستون بعدی تخلیه کرد.
به جای تلف شدن در این زنجیره و دور باطل احقاق حقوق ثانویه که بر بستر فعلی هرگز به سامان نخواهد رسید، چگونه میتوان کاری کرد کارستان؟
آیا پزشکان باید تا ابد به مداوای انفرادی این اپیدمی قیام کنند؟
اگر فرهیختگان این راه انفرادی را نشان دهند، دیگر از مردم کوچه و بازار چه توقعی است؟
گیریم صد نفر اینجا...هزار نفر آنجا...دو هزار نفر هر جای دیگر...40 سال و بلکه 1400 سال به پا خاستند و بر زمین افتادند... آیا این مردم غارت شده، میان دردهای متنوع این جماعت که هر دردمند درکی از درد دیگری ندارد، نهایتا به تغییر خشت کژ اول بر آن بستر ناهموار و آن ساختمان کج موفق خواهند شد؟
در چنین بلبشویی است که کار فرهیختگان راستین در بستر پیشاآزادی که قدرت در دست مردم نیست، ترویج و تسری گفتمانهای شخصی و ایدئولوژیک نیست. بلکه وحدت با یکدیگر بر سر حقوق بنیادی برای بازپسگیری تمامی زمین و سپردنش به دست تمامی صاحبان آن است.
که گفتمانهای خاص، تنها در فضای قانونمند پساآزادی موضوعیت دارند!
امروز روز متحد شدن گرد یک گفتمان عام است!... و آن نیست جز احقاق حق اولیه و بنیادی برای بازپسگیری خانه ای که در حال سوختن است.
که حقوق ثانویه در آن خانه محقق خواهد شد نه در این خانه.
که چشم و دل مردم غیرتشکیلاتی و پراکنده تنها به چنان وحدتی گرم و روشن خواهد شد، که خود ناتوان از آنند!
وگرنه درمان هر درد موجب خوشحالی یک انسان و همنوعان است.
چه کسی میتواند از محکوم شدن یک جنایتکار ناخشنود شود و ذوق کسی را کور کند؟
باید دید که روش درمان یک اپیدمی آیا با برجسته کردن گفتمانهای خاص در بستر پیشاآزادی، ره به جایی میبرد یا نه؟ تنها پرداختن به کاهی است در کوه؟
مبارزین دو دسته اند:
1- آنها که نظرها را به کاهها معطوف میکنند
2-آنها که نظرها را به قله‌ی کوه معطوف میکنند.
دسته ی دوم هم دو دسته اند:
1- آنها که هیئتی و دیمی به قصد قله در ته یک دره پیروان خود را سقوط میدهند!
2- آنها که دارای نقشه ی راه علمی هستند.
شما جزو خوشحالان و یا بدحالان کدام گروه هستید؟!
به راه دستیابی به شادی‌های پایدار بیندیشیم و به هله هوله و تنقلات، دل خوش نکنیم تا دل پیچه نگیریم.
باید به فکر درمان یک اپیدمی فراگیر بود، نه درمان این و آن بیمار. چنان رسالتی نیازمند مدیریت بهینه‌ی منابع انسانی بر اساس یک فلسفه‌ی اقتصادی است! چرا که تمام منابع در دست جلاد حبس است و در این نبرد نابرابر، توان انتقام او بیشتر از من و شمای سرگردان است.
پس کاری کنیم کارستان.
موضوع این است که راه هست... اما رهرو نیست!
خیام ابراهیمی
24 آبان 1398

Thursday, November 14, 2019

مقدمات کودتا و دستگیری حمید نوری توسط مصداقی

مقدمات کودتای مخملی روسی-انگلیسی-فرانسوی؟!

فرض کنید، سربازی از درون اسب تراوا پیش از گشودن درب قلعه، تیری رها کند و فریاد بزند: "مرگ بر دیکتاتور". نگهبانی بمیرد؛ اما اسب وارد قلعه نشود و به آتش کشیده شود! چنین نقض غرضی از یک شطرنجباز و تک‌تیراندازِ سیاسی، به چه معناست؟!
طرح تنش‌های ناموقع یعنی: تعمیق شکاف و سنگرسازی و مقابله برای ایجاد بن‌بست در حل یک مناقشه‌ی مزمن عمومی، با سلیقه‌ی شخصی و ادبیات سلبی-حذفی، در شرایط بحرانی که باید با تعویق حقوق ثانویه، تنها بر روش‌های احقاق حقوق اولیه و بنیادی تاکید داشت، تا در فرصت مناسب به احقاق حقوق ثانویه پرداخت! چنین وضعیتی نتیجه‌ی نداشتن یک استراتژی معنادار در میان جماعتی است که دارای منطق و انسجامی در تصمیم‌سازی یک تاکتیک مؤثر نیستند! بر این اساس زنده کردن آتش زیرِخاکستر در این زمان، به‌معنای بازی در میدان نظام سلطه است که قصد دارد به هزار بهانه و برجسته کردن حقوق ثانویه، با اخلال در وحدت اپوزیسیونی که باید بر حقوق بنیادی تاکید کند، بازی را به تههیج حس انتقام در موقعیتی بحرانی و در نبردی نابرابر و دلخواه بکشاند! بر این اساس آیا آقای مصداقی بازیگر چنین میدانی است؟! آن هم وقتی‌که خانه در حال سوختن است، و تمام صاحبان خانه باید بدوا به‌جای صرف توان خویش برای خاموش کردن هرچه زودتر آتش و تصاحب آن، در پی دامچاله‌های آتشبیاران و آتش‌به‌اختیاران متفرق شوند و در چنبره‌ی آتش‌فشان‌ها خانه بسوزد و برای ایشان از این ستون تا ستون بعدی وقت خریده شود!
البته که محکوم کردن جنایتِ جنایتکار موجب خشنودی است! اما چنین رویکردی در زمانی که اولویت نجات خانه‌ بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی است، چه معنایی می‌تواند داشته باشد، جز تهییج حس انتقامی ناموقع در نبردی نابرابر؟!
خبر: آقای مصداقی عامل دستگیری شخصی به نام #حمید_نوری در سوئد است که ظاهرا از عوامل اصلی فرمان حکومتی اعدام دست جمعی و گسترده‌ی زندانیان سیاسی محکوم به حبس در سال 67 بوده است! این محاکمه از آن جهت مهم است که علاوه براینکه می‌تواند پای بسیاری از مسئولین نظام را به محاکم حقوقی بین‌المللی بکشاند، ضمنا می‌تواند بصورت جدی ساختار حقوقی جمهوری اسلامی را که بر خلاف حقوق بشر با تمام قوانین انسانی قابل شناساسی توسط شهروندان مدنی متمایز است، به چالشی ماهوی بکشد! که البته شناخت آن به نفع جاهلان و غافلان است! قوانینی که تفسیر آن تنها با یک ناخدای مطلق‌العنان در یک دریای طوفانی است و حکم او در هیچ موردی از قبل قابل پیش‌بینی نیست! پس شهروند اسیر در چنبره‌ی قانون او هرگز نمی‌تواند از رفتار خود مطمئن باشد و به هر بهانه‌ای تنها به حکم حفظ مصلحت نظام می‌تواند قربانی شود و باید همواره در ترس و وحشت از نابودی حیثیت و زندگی هر شهروندی در وضعیتی بی‌ثبات به سر برد که قدرت شناسایی آن را ندارد! این یعنی وجود یک دیکتاتوری انسان‌کش که می‌تواند با قدرت گرفتن برای تمام جهان هم خطرناک باشد! چون پندار و گفتار و رفتارش به هیچ صراطی مستقیم نیست!
از این بابت باید به آقای مصداقی گفت: دستمریزاد! اما:
آن قدیم‌ها حاجی بازاری‌ها توی حجره‌ها، روز اول جلوی شاگردها یک اسکناس می‌انداختند تا شاگرد خیال کند پول را خودش پیدا کرده...با این حال مراقب بودند که او با این پول چه می‌کند؟ آیا آن را در جیب خود می‌گذارد و یا به ولی‌نعمت خود می‌دهد!
سربازان انتحاری از ابتدای قرارداد متعهد می‌شوند که اگر روزی لازم شد باید خود را قربانی کنند تا منافعی بزرگتر در گروه محفوظ بماند! دامنه‌ی این سربازان از احمدی نژاد و روحانی است، تا همین آقای #حمید_نوری که عملا مجری هر نقشی در هر سناریویی هستند که در آن اصالت شخصیت وجودی ندارند.
این یعنی فرد باید خود را فدای اهداف گروه کند! یعنی: حفظ نظام از اوجب واجبات است و هدف وسیله را توجیه می‌کند!
فاز دوم انقلاب:
در فاز دوم 40 ساله انقلاب، که چند ماه پیش توسط رهبر انقلاب رونمایی شد، به نظر می‌رسد در بن‌بست اقتصادی و حذف شدن اکثر سناربوهای روی میز، حالا فصل قربانی شدن سربازان گمنام در تمام رده‌ها و در تمام گروهان‌های ستادی و صف در راه سناریوی ماقبلِ آخر است.
این گروهان‌ها شامل تیم‌های برون مرزی گروگانگیرها و قتل‌ها و قاچاقچیان مواد مخدر و فعالیت اقتصادی در کازینوها و فاحشه خانه‌های نفوذی از مالزی و ترکیه تا استرالیا و انگلیس و آلمان و فرانسه و سوئد و نروژ و کشورهای اسکاندیناوی تا روسیه و کشورهای جدا شده از نظام شوروی در گرجستان و ارمنستان تا عراق و سوریه و لبنان و اسرائیل و امریکا و کانادا و کشورهای لاتین امریکای جنوبی تا افریقا و ... و نیز شامل سربازان سایبری در ارتش سایبری در تمام این کشورها می‌شود.
.
راستی! ابواب جمعی لشکر و هنگ و گردان و گروهان‌های ستادی و صفی ارتش سایبری کجاها هستند؟
اشخاصی که از 33 سال پیش (پس از پایان جنگ توسط رفسنجانی به اقصی نقاط عالم اعزام شدند) تا اوج آن صدور نیروها در سال‌های پس از ماجرای 88(جنبش سبز) ادامه یابد... و اهداف استراتژیک تمام سرشاخه‌ها در راستای اجرای سناریوهای نفوذ، استفاده ابزاری از قربانیان و زندانیان آزاد شده(که خانواده‌هایشان در ایران گروگانند) و خر سواری مفت روی کاسبان مهاجر و کودکان سیاسی بوده تا امروز... کارشان نفوذ در سپاه دشمن و غیرخودیان و انحراف اپوزیسیون و رسانه‌های محتاج به پول بوده تا امروز... رسانه‌هایی که دارای هیجانات کورند و قابلیت تنش و تفرقه و عدم وحدت را دارند... ابزار تفرقه هم ادبیات سلبی-حذفی با تشدید سمبولهای تنش‌آفرین و ایدئولوژیهای رنگارنگ بوده که نهایتا با تاکتیکهای تهدید و تطمیع و تحقیر و مزدورخوانی و پرونده سازی و گروگانگیری بتوانند اهداف سازمانی خود را پیش ببرند.
حال اینکه در فاز دوم انقلاب، قرار است قرعه به نام کدام تیم و گروه و شخصیت‌ها اصابت کند بستگی دارد به اینکه به موازات سناریوهای تحمیلی جدید، قرار باشد چه اعتماد و باوری در اذهان عمومی شکسته شود.
این تصفیه حساب دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
قابل توجه شخصیت‌هایی که به دلیل ضعف شخصیتی چون کودکان سیاسی همواره و براحتی بازیچه قرار می‌گیرند و هدایت نرم می‌شوند!
.
به همین دلیل است که تنها راه رهایی از این دامچاله‌ها در دوران پیشاآزادی، تنها وحدت بر اساس حق مادی آب و خاک مشترک است، نه سمبول‌های تنش‌آفرین تاریخی و ایدئولوژی‌های رنگارنگ و تفرقه آمیز...
یعنی اول باید خانه ی مشترک را با یک نقشه راه علمی به دست برآیندِ تمام فرزندان مام میهن مسترد کرد و سپس به رقابت سیاسی پرداخت.
این یعنی حتی پرچم و شعار سکولار دموکراسی هم یک عنصر تنش آفرین و انحرافی است که بالاخره نارنجکی در آن منفجر خواهد شد و عامل وحدت نمیتواند باشد.
نشانه: همین ادعای اخیر خواهر آقای #نوری‌علاء در گفتگو با آقای #همایون: که شاهزاده گروگان است و کاری از او بر نمی‌آید و باید کاری کرد کارستان!!... اما نه در دامچاله‌ها.
بنابراین به جای جمع شدن گرد شخصیت‌های جدا جدا، باید به فکر یک شورای فراگیر غیرایدئولوژیک بود...
بنابراین ایجاد یک #شرکت_سهامی_عام_ایران_انسانی متعهد به یک #مرامنامه با رعایت مراتب ثبت نام از تمام مدعیان تنها راهی است که می‌تواند با انتخاب یک شخصیت کاریزماتیک به عنوان سخنگو(نه رهبری با اختیار تام که قابلیت به گروگان رفتن داشته باشد تا با تهدید او پیروانش به گروگان گرفته شوند) میتوان به آن وحدت مؤثر برای فراخوانی فراگیر دست یافت. فراخوانی از کل سهامداران این شرکتِ هشتاد میلیونی در یک میدان امن گرد اقلیت که میتواند برای خود اعتبار و مقبولیت مؤثر بخرد و مشروعیت قانونی اقلیت را در منظر تاریخ و جهان از سکه بیندازد.
در چنین شرایطی است که ائتلاف چند گروه میان تمام مردم که از تاکتیکهای سنتی و دوران پساآزادی است، در این موقعیت مؤثر نیست. در چنین شرایطی است که شورای گذار به دلیل شکل انحصاری و خاص تاسیس آن نمیتواند پایدار باشد! چنانکه در همان ابتدای کار گروهی از آن بریدند... همچنین سکولار دموکراتها و مهستان و چپها...
ما به یک شخصیت حقوقی جدید با روش تاسیس علمی نیازمندیم که تمام سهامداران را بر اساس تعهد به یک حق مادی طبق یک #مرامنامه_مادی متعهد کند و بدوا با ثبت نام از اعضای شورایی فراگیر، برای احقاق استرداد اراده مردمی اقدام کند! آن هم بر اساس یک نقشه راه که غیرقابل کتمان باشد. این مرامنامه آماده است! اما همه مشغول به بازی در میدان دشمنند.
.
مقدمات کودتای مخملی به روش روسی.
در پی دستگیری یکی از عوامل قتلهای گسترده در سال 67، در اروپا، پاسخ نظام به درخواست آقای کاوه موسوی از نظام برای همکاری با اپوزیسیون این است:
_چشم! همکاری خود را با اپوزیسیون شروع میکنیم!
این یک بازی روسی است!
خودشان #نوری را قربانی کردند و اجازه دادند تا اپوزیسیون خیال کند این از هوش خودش بوده است؛ تا در ادامه عده ای را قربانی کنند و در واقع پوستین نظام سلطه را تا مدتها تغییر دهند.
چیزی شبیه همین دموکراسی روسی بواسطه افسران امنیتی کا.گ.ب از قبیل پوتین...
نظری بندازیم و به بدبختی و فساد مردم روسیه در چنبره ی سرمایه داران کا.گ.ب در این روزها...
دستمریزاد علیاحضرت ملکه! که در راه تضدید دوقطبی استعماری جهان، از پیش از اکتبر 1915 تا حالا دست اندر کاری و بازیچه‌ها و بازیگرانی مفت داری!
خیام ابراهیمی
22 آبان 98
پیوست:
گزارش کانال اینترنشنال(!) از پیام آقای کاوه موسوی( حقوقدان) و رویه قانونی محاکمه #حمید_نوری و تشکر از آقای مصداقی، و دعوت از نظام برای همکاری با اپوزیسیون.


Wednesday, November 13, 2019

آخ از سربازان فدایی دخترکان خفت شده

 آخ از سربازان فدایی دخترکان خفت‌شده
دوست داری از خبرنگاران حرفه‌ای چه بشنوی؟از رسالت تاریخی خبر، میان دوست و دشمن؟ آن هم میانِ چند خبرِ سانسورشده از جنایت جانیان خبردار به کامِ کسب‌وکارِ عافیت‌طلبانِ دربار و بساط خبربازان حرفه‌ای که منبعِ خبرشان از اتاق فکرِ دوغ و دوشابِ اخبار به قیمت خون بینوایانی است که درکی از دردشان نیست؟! دریغا که در غفلتِ این خوکدانی، کسی به فکر امنیتِ چشمان تشنه‌ی مهرطلبِ دخترکان یتیم و خفت‌شده در آغوشی مهرورز و بی‌دریغ نیست و هنوز شب‌ها عین جنازه خوابش می‌برد! که آنها دریده ‌شوند و پول اخبار حادثه، تنها توبره‌ی بساط درنده‌گانی را پر ‌کند که درکی از درد بینواییِ دخترکان یتیمی ندارند که شایسته‌ی ستایش برای یک سوژه‌ی بکرند.
در چنین بازار مکاره‌ای جای سربازان فدایی دخترکان خفت‌شده خالی است!
وقتی خبرنگاران حرفه‌ای ملکه، میان خون و نان و شراب، فارغ‌البال، از لطافت بیزنس هنر لاکچری می‌سرایند، و دوست را دشمن و دشمن را دوست جلوه می‌دهند، آنگاه باید خون گریست به هر رسالت تاریخی شریکان دزد و رفیقان قافله از #منوتویی که جزوِ "ما" نیستند... وقتی منابع مالی تمام رسانه‌هایی که برای این مای یتیم اشک تمساح می‌ریزند، مالامال از خون بینوایان است، تا آدرس را نادرست نشان دهند و شبانه‌روز بگویند: #ما_هستیم، اما منظورشان از این "مای خاص گرد خودشان" اساسا "مای عام" نباشد!
و اما چند خبر:
در امنیت ناشی از مونتاژ خبری برای عدم سوء‌استفاده‌ی دشمن، هر دم از این باغ بری می‌رسد:
خاتمی گفته: در مقابل گرانی‌ها و ستم‌ها و زورگیری‌های عقیدتی و مادی و معنوی، حتی یک #آخ هم نگوئید؛ تا دشمن سوء‌استفاده نکند!
البته که بی‌دردی و لمسی عافیت‌طلبان، از ویژگی سنگ است به شیشه‌ی عمرِ قربانیانی که نباید زیر تجاوز شرعی و زنجیره‌ای توسطِ امثال تو و نواله‌خورانت حتی بگویند: آخ!
وقتی یک بی‌دردِ مطهر از جنس خودت می‌گوید: آخ نگفتن از تجاوز و زورگیری، حق زنان است! بی‌آنکه به روی مبارک بیاوری که آیا این حق انسان(تو بخوان مردان) هم هست که بگویند: آخ!
براستی، دوست و دشمن کیست؟
که در کاسبکاری چنین فرقه‌ی بیماری، دشمنِ انسان آگاه و دردمند، تویی ای دیوانه! و در این میانه جای سربازانِ فداییِ دخترکان خفت‌شده، خالی است! و به همین دلیل است که امثال توی بیمار، شبانه‌روز و فارغ‌البال، بلبل‌زبانی می‌کنند از پشت تریبونِ جمعه‌ی یک پتیاره تا تریبونِ شنبه و یکشنبه‌یِ جماعاتِ رسانه و ماهواره!
که سالم‌ترین جامعه در چنبره‌ی بیماران روانی به یک تیمارستان تبدیل می‌شود که به کیش‌ِشخصیتِ نرسالاران رخصت می‌دهد که آخِ هر غیرخودی را درآورند تا از عذاب دیگران سرمستانه زنده بمانند!
وقتی "دیوانه‌ای" در جنون قدرت، از مخالفین آواره‌ از زورگیری خویش، دعوت می‌کند خودشان با پای خودشان برگردند و در دامن او اعدام شوند! آنگاه دیوانه‌زاده‌ای هم باید بگوید: " این حق دختران شیرخواره‌ است که 4 نفری خود را به ولایت و شهوت یک مرد 120 ساله آویزان کنند تا به حق #تفخیذ او با خود، دست یابند! این حق زنان است!"
به چنین بیماران روانی باید گفت:
حالا وقت آن است که کمی هم به فکر حقوق مردان هم بود!
و برای شروع باید از خانواده‌ی خودت آغاز کرد!
برای تبدیل شدن یک تیمارستان به یک جامعه‌ی سالم، راهی نمانده جز اینکه آن دخترک و طفل شش‌ماهه، خدایِ تو شود! و تو مثل یک حاجی گرد کعبه‌اش بگردی تا او بتواند به‌عنوان چراغ محفل بشریت، شاهد امنیت و شادی و آغوش تمام خانواده گرد یک سفره‌ی مشترک از مهر و امنیت سبز شود و ببالد و میوه دهد!
من سرباز آن طفل شیرخواره‌ام، حاجی!
و او خدای من است! که باید امنیتش را با جانِ خود پاس دارم.
آیا می‌خواهی بجنگی؟
یا می‌خواهی تسلیم شوی؟
آخ اگر تو به مقام انسانی برسی! دیگر کسی نخواهد گفت: آخ!
خیام ابراهیمی
21 آبان 1398

میدان میلیونی، توهم یا واقعیت؟/ پس از پایان2

میدان میلیونی، توهمی خیالی؟ و یا پروژه‌ای واقعی؟
پس از پایان(2): تمرین میدانی هم‌افزایی برای #میدان_میلیونی

 اپوزیسیون اندیشمندی که در مکان امن ناتوان از وحدت و هم افزایی است، چگونه از ملت غیرتشکیلاتی و پریشان در بستری ناامن و پراکنده، اتحاد می‌خواهد؟
اولین گام تمرین هم‌افزایی در دوران پیشاآزادی، به‌عنوان حلقه مفقوده‌ی توسعه پایدار در دوران پساآزادی، اقدامی متمرکز و فراگیر برای اثبات مفاهمه‌ای عمومی با تحقق در میدانی میلیونی است! آن‌هم در دورانی که هنوز خواست اکثریت بر اساس آخرین مشارکت در نمایش انتخاباتی بدون نظارت عمومی، شبهه‌دار است و هرگز با چنین قانونی که بخش عمده‌ای از مردم را به‌عنوان غیرخودی حذف کرده‌است اطمینان‌بخش نیست! لذا بدون اثبات خواست اکثریت، آن اقلیت روی کاغذ ارباب مطلقه، منطقا و قانونا نمی‌تواند شعار #براندازی وسرنگونی سر دهد! گیریم بصورتِ مسالمت‌آمیز! لذا با چنین شعاری، مردم وازده از بی‌ثباتی حکم حکومتی و ناآگاه به حقوق بنیادی و این حقیقت ‌که خود کارفرما و فرمانده‌ی حکومتند و حکومت کارگزار و فرمانبر، قانونا به مسلخ سرکوب رهسپار می‌شوند! بنابراین پروموت کردنِ هدف #براندازی یک دامچاله‌ی مورد دلخواه نظام سلطه است! هر چند تحولات بنیادی و تعویض قانون، تنها ضرورت نجات مام میهن است! اما این تحول قانونی بصورت مسالمت‌آمیز، با چنان شعار و روش غیرمنطقی، عملا نقض غرض است! اما میتواند با رعایت مراتب منطقی، در کوتاهترین زمان و با کمترین هزینه، قابل دسترسی باشد. در واقع اپوزیسیون برای حل مسئله، باید به یک روش منطقی و علمی شفاف و فراگیر و اطمینان‌بخش مجهز باشد! چرا که روش غیرمنطقی و سنتی و روبنایی، آب در هاون کوبیدن است و راه مبارزات مردمی را برای احقاق استقلال و آزادی، به ترکستان منتهی می‌کند!
#میدان_میلیونی برای احقاق تحولات بنیادی، در بن‌بست قانونی، یک ضرورت غیرقابل انکار است! اما احقاقش بصورت دیمی و هیئتی و سنتی با شعار مفت #براندازی ، یک چاه‌نمایی و به آب زدنی بی‌گدار است! و چاه‌نمایی، کار رهبران راستین و راهنمایان دوراندیش، به قله‌های بلند و استوار نیست! بلکه با شعار براندازی، کار ابتری بواسطه‌ی بازیچه‌های ساده‌دل و بازیگردان‌های هشیارِ یک کارگردان و یک اتاق فکر و عده‌ای کارگزار است! چرا که: بی نقشه‌ی راهی علمی، فراخوان میدان میلیونی، آن هم با شعار #براندازی، توسط اپوزیسیونی که از اکثریت خود مطمئن نیست و در مکان امن از وحدت حداقلی با خود ناتوان است، چطور می‌تواند از مردم پریشان در شرایط امنیتی وحدتی میلیونی بطلبد؟! این نقض غرض و تف سربالا به معنای به حماقت گرفتن مردمی پراکنده اما بیدار است که به ثمر نخواهد نشست! و در این بلبشو، ملامت کردن مردم پریشان به علت بی‌غیرتی، اگر مصداق شارلاتانی نباشد، اما حتما ناشی از توهمِ ناشی از یک اپیدمی سنتی بیمار، و یا یک سوء‌نیت مافیایی بس شبهه‌دار است!
چرا که چنین فراخوان گنگی آن هم با رویکرد مسالمت‌آمیز، به مردمی میلیونی پاسخ نمی‌دهد: که برای چه هدف معناداری باید میدان نامعلومی را در ناکجا پر کنند؟ براستی کی و کجا و از کدام دیوار باید بصورت مسالمت‌آمیز بالا رفت؟! و پس از آن تجمع هر یک از شهروندان چه باید بخواهد؟ نخود و لوبیا و سیب زمینی را جدا جدا؟ و یا کل بساط سفره و دیزی را یکجا؟ و چرا و چگونه باید نظام سلطه به خواست مردمی که ایشان را غیرخودی و اقلیت می‌داند، کل بساط سفره‌ را تحویل دهد؟
بنابراین شعار براندازی در میدان میلیونی، بدون اثبات اکثریت در کنار اقلیت، و بصورت جداگانه، سرابی ویرانگر برای امید مردمی غیرمسلح، به فتح قله‌ای در ابر و مه برای دستیابی به امری محال در کارزار است! براستی چرا برخی از شیپورچیان، بدون تدوینِ نقشه‌ی راهی گام به گام، در بادِ بادکنک میدان میلیونی می‌دمند؟"
.
دوغ و دوشاب، از رهبران امنیتی، تا رهبران ضد امنیتی
رهبرانِ غیرقانونی مردم غیرتشکیلاتی چه کسانی‌اند؟ شخصیتهای امنیتی؟ یا ضد امنیتی؟
کار به جایی کشیده که این روزها رسم شده که اپوزیسیون روحوضی و لاله‌زاری و فیک و جعلی، هی می‌گوید #ما_هستیم و شما با ما نیستید؟! و برای توجیه برنامه‌های عقیم خود روی اِیر، سَرِ مردم داد می‌کشند: "ای ایرانی! چرا با اینهمه بدبختی، برای خاطر پرچم ما بر نمی‌خیزی و اینقدر ویرانی؟ چرا برای خوشه‌چینی ما مبارزین پشتِ مانیتور، همچون مردم لبنان و عراق و پیشتر لیبی و عراق و سوریه و تونس و مصر در بهار عربی، متحد نمی‌شوی و جان نمی‌دهی و اینقدر ول و یلانی؟"

1) عده‌ای از بیرون گود می‌گویند:
"مردم زبان نفهم عراق همینجوری و بدون رهبری، بلند شدند برای بالا رفتن از دیوار سفارت ایران و برای آتش زدن پرچم کشور متجاوز و سایر مخلفاتش. پس چرا مردم ایران همینجوری و بدون رهبری بلند نمیشن؟ پس وای بر مردمی که همینجوری بلند نمیشن! دیگه تقصیر ما نیست!"
عین دانشجویان زبان نفهم پیرو خط امامشون که از دیوار سفارت امریکا بالا رفتن و رهبرشون گفت امریکا غلط می‌کنه به دانشجویان خودسر ما اعتراض کنه!
می‌گویند: مردم زبان نفهم هدایت و رهبر نمی‌خوان! بنابراین هی به شاهزاده نگین مردم را رهبری کن و فراخوان بده"
2) از این سوی عده‌ای در داخل گود می‌گویند:
"مردم زبان نفهمی که نمی‌فهمن کجا و با چه زبانی باید حرفشون رو بزنن، اتفاقا رهبری میشن، مخصوصا وقتی توی استادیوم میگن بیرلیک! با این زبان خاص به کی دارن میگن تا فقط اون بفهمه و فهم دیگران مهم نباشه؟!
یعنی یکهو و خودجوش، نفهمیدند و یکهو زدن بیرون؟ اون هم بدون رهبری که دیده نمیشه!
پس چرا شاهزاده رهبری نمی‌کنه؟ نکنه گروگان و مزدوره؟ و داره وقت‌کشی می‌کنه و یا اساسا جربزه نداره و منتظر خوشه‌چینیه؟
درست مثل وقتی که هر ازگاهی توی خیابون فردوسی سفارت انگلیس توسط یک مشت زبون نفهم بدون رهبری محاصره میشه، و همین زبون نفهم‌هایی که مجوزِ راهپیمایی ندارند، از سوی نیروهای امنیتی حمایت هم میشن، تا ککشون گزیده نشه."
نتیجه:
پیش از تجدید یک شورش ساختگی فراگیر روی موج برساخته‌ی هیجانات و مطالبات و نارضایتی مردم از قبیل دی ماه 1396 که پیش از هز اقدام مشترکی، برای تصدیقِ شعارهای خاص فراگیرشون، بعدا به معجزتی، پیکری از قبر تدارک دیده شده، تا دوباره قابل انحراف و تنش و سرکوب نشود و به عقوبت سرخوردگی کشانده نشود، اپوزیسیون باید بتواند مهار هر بازی تحمیلی توسط نظام سلطه را در دست بگیرد تا بتواند موجب ایجاد وحدتی میلیونی و مؤثر و هدفمند و مسالمت‌آمیز تا هدفی مشترک (یعنی استرداد اراده مردمی با تجدید قانون اساسی) شود و بر سر این خواست فراگیر بنشیند و برنخیزد تا نتیجه و فتح قله!
1- هیچ حضور هدفمند مردمی، بدون رهبری و شانتاژ ممکن نیست! چون مردم علم غیب ندارند که یکهو بفهمند کی و کجا باید از خونه بیرون بیان و از کدوم دیوار بالا برن و چی رو آتیش نزنن تا بفرموده ی شاهزاده حرکتی مسالمت‌آمیز و ضدخشونت باشه!
2- بازی و موجسواری روی موج هیجانات کاذب و یا مطالبات واقعی مردم، یک بازی تصادفی نیست! این یک نوع دیالوگ قدرت پشت پرده برای مبادلات بعدی است. گیریم از درون نظام امنیتی و یا حکومتی با بخش دیگری از قدرت داخلی و خارجی برای اهدافی میان مدت و یا بلندمدت.
.
راهکار: تاسیس #شرکت_سهامی_عام_انسانی_ایران بر خشت هم افزایی
بدون شناختن مسئله، هیچ راه حل علمی و مدرن برای حل مسئله متصور نیست!
حل مسئله با شعار و فحش و شور انقلابی پراکنده، حماقتی رؤیایی و یا یک چاه‌نمایی مافیایی است!
مسئله این است که اکثریت مردم در آخرین نمایش انتخابات نظام با قانون اساسی بیعت کرده اند و بر اساس چنین بیعتی ولایت مطلقه فقیه مختار بوده که بموجب بند یک اصل 110 هر مصلحتی را که خواست به حکم حکومتی خود محقق کند! و چنانچه مردم از این بیعت خویش ناراضی باشند و بخواهند از آن صرف نظر کنند، چون قانونا و با نخود و لوبیا کردن مردم واحد بین مؤمن و کافر، نمیتوانند به مجریان قانون اعتماد داشته باشند، لذا باید به شکلی مسالمت‌آمیز این خواست اکثریتی را برای تجدید قانون اساسی به ثبت برسانند! و این ممکن نخواهد شد مگر آنکه بتوانند گرد یک خواسته ی واحد متحد شوند! و این وحدت رخ نخواهد داد مگر اینکه بتوانند به تعیین هدف واحد و شکل بیان آن اعتماد و باور داشته باشند! و چنین هدفی تعیین نخواهد شد مگر در یک شورای متشکل از نمایندگان مورد وثوق خود بصورت عام (نه خاص). بنابراین خاص بودن این شورا نمیتواند بر خواست اکثریت تکیه کند! و بلکه میتواند موجب تنش شده و ضد وحدت عمل کند! بنابراین حرکت بخشهایی از اپوزیسیون در شورای دوران گذار چون از مراتب تاسیس یک شورای عام تبعیت نکرده، عملا میتواند مانع بزرگی بر سر راه این وحدت باشد! و تدوام فعالیت هر گروهک خاصی در چنین دورانی که امکان اطمینان از پیروی اکثریت مردم جز با آزمون و خطا در یک میدان واقعی ثابت نمی‌شود، نمیتواند اطمینان بخش باشد و بلکه به علت خشت کج اولیه، عملا موجب اتلاف توان مردمی خواهد شد! پس اولین گام منطقی و علمی، باید تشکیل یک شخصیت حقوقی عام باشد.
اقدام عاجل برای تشکیل #شرکت_سهامی_عام_انسانی_ایران با رعایت مراتب ذیل:
1- ایجاد یک هیات مؤسس با چند شخصیت حقیقی معتبر و مستقل و آزادیخواه، برای دعوت از تمام مدعیان و نمایندگان کل سهامداران و فرزندان مام میهن؛ بر اساس یک #مرامنامه غیرایدئولوژیک و غیرسمبولیک و با اولویت حق اولیه آب و خاک مشترک و حق تابعیت بر هر حق ثانویه (از قبیل حق ایدئولوژیک، سمبولیک، نژاد، زبان و قومیت و ...) ، و با یک زبان مشترک حقوقی مادی که توسط همه قابل فهم است(نه حقوق معنوی که سوء‌تفاهم برانگیز است)، جهت تصویب فلسفه‌ی بنیادی یک #مرامنامه در راستای تعیین یک استراتژی و تاکتیکهای مناسب بر اساس اصل #هم_افزایی و رویکردی مسالمت آمیز و ادبیاتی #ایجابی_جذبی (نه #سلبی_حذفی ) و تدوین یک نقشه راه گام به گام با شعارها و روش‌های واحد برای همدلی و حضوری میلیونی در تمام شهرها در یک زمان و یک مکان امن و دارای مجوز حضور (مثل حواشی نماز جمعه‌ها) و تمام میادینی که اقلیت مشروع حضور با مجوز و امن دارند، برای درخواست تجدید رفراندوم 57 با نظارت تمام مردم و شورای عام اپوزیسیون... تا با چنین حضور اکثریتی گرد اقلیت قانونا مشروع، در مقابل چشم تاریخ و جهان، مشرعیت اقلیت از سکه افتاده و اکثریت دارای مقبولیت و اعتباری غیرقابل کتمان شود.
2- ثبت نام از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی مبارز مستقل برای تشکیل مجمع سهامداران و شورای عام اپوزیسیون برای تشکیل یک #پارلمان_موقت در تبعید که بتواند #آلترناتیو و دولت موقت را در صورت پیروزی اکثریت مردم در رفراندوم، برای دوران گذار و تامین امنیتِ مرزها و شهرها، تا استقرار مجالس و قوای سه گانه تعیین کند.
3- انتخاب یک شخصیت کاریزماتیک مردمی، مورد اعتماد تمام اپوزیسیون به عنوان سخنگوی اپوزیسیون(نه رهبر) که سخنانش ناشی از انقلاب در ادبیاتِ سنتی و موروثی "سلبی-حذفی" مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی بوده و الگوی هم افزایی وحدتبخش بین تمام اقشار مردم باشد و از ادبیات پارادوکسیکال مثل "براندازی مسالمت آمیز فرقه تبهکار" ( که سنگرساز و تنش‌آفرین است) بهره نبرده، و جهت اطمینان و اثباتِ خواست اکثریت نسل پس از سال 58، در راه استقرار نرمِ اراده مردمی، خواهان تجدید رفراندوم 58 باشد! که اگر چنین رویکردی در دوران پیشاآزادی اثبات نشود، بدیهی است که آن امنیت لازم برای احساس امنیت و همدلی و همراهی تمام مردم فراهم نخواهد شد و پس از دوران پس از آزادی نیز نمی‌توان به آن اطمینان داشت!
4- هدایت و فراخوان فراگیر مردمی که دلگرمی حضور و اعتماد‌شان به وحدت در اپوزیسیون است و با چنین وحدتی، بصورت متمرکز و امیدوار در هر میدان امنی برای آغوش گشودن گرد اقلیت با یک #شاخه_گل، حضور پیدا خواهند کرد و از هر گونه ابراز خشم و انتقام پرهیز خواهند نمود! وگرنه به عبرت 40 ساله، فراخوان پراکنده و دیمی از مردم بر اساس رفتارهای پریشان مردمی مبتنی بر خشم فروخورده و انتقام، آب ریختن به آسیاب نظام سلطه با شعارهایِ مفتی است که نه مسلح است و نه دارای برنامه و آلترناتیوی وحدتبخش.
تا صف آنان که خواهان ادبیات خشونتبار و روش و منش جنگ و خونریزی هستند با سایر مردم معین شود! به باورم این دست از بازیگران و یا بازیچه‌های نظام سلطه هستند که جز خشونت به هیچ روشی رضایت نخواهند داد و در مقابل تمام مردم قد علم خواهند کرد و بدین گونه ادعای مردمی بودن خود را نقض خواهند کرد!
5- در مبارزات مدرن، تنها شعارهای نیک و هدف و قله مشترک کافی نیست! آنچه میتواند یک قله را فتح کند نقشه راه علمی و مشترک است. وگرنه با حرکت‌های پریشان و پراکنده و نقشه راه نادرست هر حرکتی می‌تواند به ته دره منتهی شود. همچنانکه تاکنون با #هدایت_نرم توسط "اپوزیسیون کاذب" بصورت پراکنده چنین بوده است!
و متاسفانه هنوز که هنوز است، صاحبان تریبون در رسانه‌ها، علی رغم شعارهای آبدار، باز بر این شعارها و طبل‌های پراکنده می‌کوبند! بنابراین بین شورای ملی و شورای گذار و ما هستیم و سیمرغ و سکولاردموکراتهای چپ و راست اپوزیسیون هیچ فرق ماهوی و معناداری نیست! چون هر یک بصورت پراکنده مردم را گرد شعارهای خویش میخواهند! در واقع وحدت از دید این گروههای پراکنده‌ی دیمی و هیئتی و غیرپاسخگو و غیرقابل نظارت، وحدت مردم گرد مای خودشان است؛ نه همه.
هیچ شعاری بدون رعایت مراتب و مبانی علمی بر اساس استراتژی و تاکتیک و نقشه ی راه وحدتبخش، و بدون تشکیلاتی فراگیر و پاسخگو، ممکن نیست!
در این بلبشوی روش‌های سنتی، چرا بصورت علمی و مدرن، برای تشکیل یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی با رعایت مراتب گام به گام یادشده در قانون تجارت اقدام نمی‌شود؟
چون بر منابع مالی تریبون‌های اپوزیسیون، نظارتی پاسخگو وجود ندارد و اهداف و نیات تهیه‌کننده و سرمایه گذارها وحدت مدرن و علمی نیست و جملگی با شعارهای روبنایی، مشکوکند!
چرا که بدون یک شورای عام تصمیم‌ساز در یک مکان امن، با تکثیر غیرامنیتی گروهکهای خاص 14 نفره‌ی پریشان در یک مکان نا امن، چگونه می‌توان بدون مرامنامه و هدفی واقعی و علمی و نقشه ی راهی گام به گام، شاهد میدانی میلیونی با هزار شعار گیج و گنگ و مبهم بود؟ که هر شعار غیرقابل کنترل می‌تواند به ته یک دره در ناکجا منتهی شود؟
آیا چنین اپوزیسیون پریشان و ناتوان از وحدت، بصورت خودآگاه و یا ناخودآگاه و با قواعدی گیج و گم، در میدانِ نابرابر نظام سلطه بازی نمی‌کند؟
براستی، وقتی بدون یک وحدت فراگیر و علمی گرد یک خواسته‌ی شفاف، میان مطالبات روبنایی و گنگ، راهی برای احقاق مطالبات بنیادی و فراگیر نیست، آیا ضرورتِ میدان میلیونی، توهمی خیالی است؟ و یا پروژه‌ای واقعی؟
به باورم تنها بر اساس مراتب منطقی یک روش گام به گام علمی و عملی مطروحه در مرامنامه میتوان به یک میدان میلیونی آگاه و مؤثر دست یافت! وگرنه شعار میدان میلیونی برای براندازی بصورت مسالمت آمیز، نارنجکی است درون نارنج استقلال و آزادی، که نظام سلطه خود آن را در آرمانهای اپوزیسیون تعبیه کرده است و مجریانش در فضای سایبری بصورت خودآگاه و ناخودآگاه در بادکنکش می‌دمند، تا کی و چگونه آن باد را خالی کنند و یا بترکانند!
که امر براندازی بدون همراهی اربابان عالم با خائنین داخلی و رهبران اپوزیسیون مقدور نیست! و وای به ملتی که استعمار خواستار و حامیِ انقلابش باشد!
که در این سرای، هیچ تحول بنیادی پایدار، بدون روشی مسالمت‌آمیز و بدون تمرین و اثباتِ هم افزایی مردمی، در یک میدان میلیونی آگاه به حقوق بنیادی، به ثمر نخواهد نشست!
آن هم نه از راه #نافرمانی_مدنی که غیرقانونی است! بلکه از راه مسالمت‌آمیز #فرمان_مدنی که در مرامنامه بدان اشاره شده است!
پس پیش از انکه نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان، بیائیم و منافع مشترک جهان استعمار خارجی و استثمار داخلی را به روشی حق مدار و انسانی(نه ایدئولوژیک و سمبولیک) به نفع تمام ایرانیان، آچمز کنیم.
که بدون دندان بر جگر گذاردن فرزندان راستین مام میهن از دوران پیشاآزادی تا استقرار قانون مردمی در دوران پساآزادی، هیچ تحول پایداری مقدور نیست!
که شتر سواری با شعارهای پارادوکسیکال و متوهمانه و با روش‌های غیرواقعگرایانه‌ی سنتی مبتنی بر ادبیات سلبی-حذفی، و بصورت دولا دولا نمی‌شود!
یکبار برای همیشه، بیائیم به عنوان فرزندان مام میهن، بر کیش شخصیت فائق آئیم و پندار و گفتار و رفتار همخوان علمی و مدنی را در دوران پیشاآزادی تمرین کنیم؛ تا ثابت کنیم: ما فرزندان یک آب و خاک مشترکیم و براستی خواستار سعادت مردمی هستیم که به ایشان باور داریم، نه تنها یک مای خویش.
بیائیم مام میهن را فدای کیش شخصیت نکنیم. فرصت تنگ‌تر از آن است که برای یک وطن، ناز کنیم و همه را فدای ناز و نیاز خویش کنیم. برای تسلط همه بر این خانه ی مشترک ما راهی جز رویکرد "همه با هم" نداریم!
رقابت بماند برای پس از آزادی... آن هم برای هم افزایی، و نه کورس سبقت از ضعیف‌تر بر اساس ژن قدرت.
آیا اپوزیسیون آنقدر هوشمند هست که تهدید را به فرصت تبدیل کند؟
و یا باید کماکان با افراط و تفریط، در تدارکِ نوشداروی پس از مرگ سهراب باشد؟
به نظر می‌رسد این پرسشی است در قفلِ منابع مالی و قدرت! که همواره کلیددارش روبهانِ اربابانِ سیاستبازند(نه سیاستمدار)، که قاپ اعتماد رعایا را با زبان رایگان می‌دزدند و این رعایا را صاحب حق نمی‌خواهند! این است حقیقت تلخ: خون رایگان از رگِ مردم و... خانه و کاشانه از آنِ خوشه‌چینان.
#خیام_ابراهیمی
15آبان98
پی نوشت:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:

Wednesday, October 30, 2019

پس از پایان1/ تمرین هم‌افزایی

پس از پایان/1: تمرین میدانیِ هم‌افزایی عام شورایی
(از موش‌ها و آدم‌های جان‌اشتاین‌بک، تا رسالت تاریخی آقایان دکتر کنگرلو و هودشتیان... و #مرامنامه)
"پس از پایان"، عنوانِ عمومی رشته نوشتار‌هایی است که برای تشریح مصادیقِ تطبیقی و عملیِ هم‌افزایی میدانی، برگزیده‌ام؛ تا پس از آخرین نوشته‌ام با عنوان "دردِ درخت در فصل پاییزی درختکاری"، بتوان بر اساس شناخت مناسبات قدرت، به دیالوگی فراگیر با ادبیات ایجابی-جذبی در راستای تعاملی آگاهانه مبتنی بر روش‌های احقاق آن تا شکوفایی و توسعه‌ی پایدار پرداخت.
همراهی و بیعت مردم با هر قرارداداجتماعی (از جمله قانون اساسی و عضویت در تشکلات اجتماعی و احزاب و گروهها) باید عملا آگاهانه باشد و در صورتِ اثباتِ غبن و ناآگاهی طرف قرارداد، آن قرارداد باطل است و ارزشی راستین ندارد! #مرامنامه حاویِ طرح تئوریک و مقدماتی مبانی هم‌افزایی آگاهانه بر اساس یک قرارداد اجتماعی مبتنی بر اولویت حق مشترک آب‌وخاک بر ایدئولوژی است؛ که در اجتماعیات بدون احقاق حق آب‌وخاک مشترک، بروز و ظهور راستین هیچ باوری در سازوکار قانونی مقدور نیست! تداوم تشریح عملیاتی و میدانی این تئوری ممکن خواهد بود، اگر با استقبال و همیاری مشتاقان به نجات و سعادت ایران، نایی و نوایی و توانی باقی بماند... وگرنه این نیز بگذرد!
.
سخن از روش‌هایی است که برای بهره‌برداری بهینه از اهداف کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت، تاکید بر "زبان حقوقی مشترک" و "هم افزایی_شورایی" در هر سیستم محیطی و محاطی و در راستای احقاقِ "مکانیسم تصمیم سازی علمی"، رویکردی برای تمرین میدانی تمام شهروندان دارد!
این همان کاری است که جناب آقایان دکتر #الهیار_کنگرلو و آقای دکتر #هودشتیان، به آن علاقمندند و همین انگیزه موجب شده است تا از #ققنوس جدا شوند و بصورت متمرکز در تدبیر چه باید کردهای میدانی در موقعیت بحران‌زای فعلی ایران باشند!
این همان کاری است که نویسنده‌ی این صفحه، مدت 17 سال است در فضای مجازی بدان مشغولم. البته بدون جیره و مواجب و بدون حمایت و استفاده از منابع مالی متفرقه، و تنها بر اساس پتانسیل‌های محدود فردی خود. تا جایی که تا آخرین قطره‌ از ذخایر مادی و معنوی خود را صرف این رسالت ناگزیر زندگی شخصی خود کرده‌ام و اکنون به دوستان و آشنایان و خانواده هم از لحاظ مادی و هم معنوی، بسیار بدهکارم. در طی این سالها از سهمیه‌ی عمر، این "خود" در انزوایی تحمیلی و نیز خودخواسته، از کیش شخصیت آغاز شد و سپس به شکستن آن پرداخت و با مرگ فرصتها، به این نقطه‌ی عطف تاریخی رسیده است. این حیاتِ پس از مرگ، نیازمند انقلابی است در نگاه.
امیدوارم بتوانم در این راه، آن را به سرانجامی مفید به حال خود برسانم.
وقتی از خود می‌گویم، در واقع به آن خودِ خاصِ پیش از شکستنِ #کیش_شخصیت نظر ندارم. که تعادل و بقای این خودِ عام و جدید، اکنون وابسته به خودهای بسیاری است! در واقع درون این خود کوچک، خانواده و شهر و میهن و جهانی جای دارد، که منافعش و بلوغش و تبلورش به هم پیوسته، و بدون همیاری و هم‌افزاییِ آن‌ها، این سرمایه‌گذاری وجودی، به بهره‌برداری و سودی متقابل نخواهد نشست!
پس، بیائیم با هم سوار یک بالن شویم و سفری را آغاز کنیم به آسمان بالای شهر و بی رودربایستی و بی‌غرض، نگاهی بیندازیم به مناسبات فرهنگی این جامعه که همه شهروندانِ برابرِ آنیم. آیا می‌توانیم لحظاتی عینک‌ها را برداریم و با هر توان و هر درجه از سوی چشم خویش، نگاهی بیندازیم #هرمنوتیک و یکسان و غیرقابل سوء‌تفاهم، به مام میهن و فرزندانش؟ تا بتوانیم راه را از چاه تشخیص دهیم.
با هم تلاش می‌کنیم، ببینیم آیا می‌شود با هم به تفاهم برسیم و این کشتی را به ساحل بنشانیم یا نه؟
بدیهی است که این هم‌اندیشی و همراهی و همدلی، بدون هم‌افزایی ممکن نیست و اگر ره به ترکستان نبرد، مسلما به ساحل امن هم نخواهد رسید و باید در میان امواج دریایی طوفانی، لنگر بیندازد! اینکه بر سر این کشتی عمومی چه بیاید، بستگی به حوادث غیرمترقبه و قدرت موج‌ها و استراکچر و قوام و توان کشتی دارد! و البته در این کشتی چوبی، هرگز از تلاش موش‌ها نباید غافل بود. ما نمی‌توانیم موش‌ها را آدم کنیم. آنها با رخنه در کشتی آذوقه‌های عمومی را خواهند ربود و با قایق‌های خصوصی نیز بار خود را خواهند بست!
جان اشتاین‌بک به این حقیقت هشدار داد!
آیا در رکودِ اقتصادیِ 1930 امریکا در کالیفرنیا، وقتی جرج و لنی در آرزوی خریدن یک مزرعه پرورش خرگوش، به کارگری و مهتری آخور اسب ارباب مشغولند، قادر خواهند بود وحدت خویش را برای یک هدف مشترک تا آخر حفظ کنند؟ و یا "جرج" در بن‌بستِ ناگزیرِ همراهی با "کرنی"(پسرِ ارباب)، دوستِ کودنِ خویش "لنی" را که ناخواسته مرتکب جنایت شده، خواهد کشت؟
اگر "جرج" سمبول یک سمپاتِ ناگزیر در اپوزیسیون باشد، "لنی" میتواند یک قربانی در اپوزیسیون و هم در پوزیسیون باشد! براستی چگونه میتوان "کرلی" را همراه با "جرج" و "لنی" کرد تا این جنایات زنجیره‌ای به ویرانی آرزوی استقلال و آزادی یاران هم‌پیمان، منتهی نشود! آن پیمان و #مرامنامه کدام است که می‌تواند موجبِ سعادت همه شود، بی‌آنکه خونی از دِماغِ معنویِ کسی بریزد؟
آیا تبدیل تضادِ بنیادیِ جنگ و نابودی، به #هم_افزایی صلح و بالندگی ممکن است؟
بر اساس کدام #زبان_حقوقی_مشترک؟
.
توسعه‌ی متوازن سیاسی و اقتصادی
آیا بصورت سنتی و دیمی و هیئتی و بر اساس آموزه‌های موروثی میتوان به توسعه‌ی پایدار دست یافت؟
روش سنتی همواره توسط سیاسمتداران و در سازوکار قدرت مسلط بر جوامع پیرامونی و بومی، با یک منطق وارد میدان شده است:
اولویت توسعه‌ی اقتصادی بر توسعه‌ی سیاسی.
تاریخ اثبات کرده است که وعده‌یِ سر خرمنِ "تغییرات تدریجی و اصلاحاتِ از بالا به پایین"، بدون درگیر کردنِ منافعِ و اراده تک تک شهروندان در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری، تحت سلطه‌یِ قانون بد، نخود سیاهی بیش برای سَربه‌نیست کردنِ "اراده ملی" نیست!
به عبرت‌های تاریخی نظری اجمالی بیندازیم، که چرا بر بستر یک عقب ماندگی ناشی از جبر جغرافیایی تاریخی، علی رغم تلاش سیاستمداران، کماکان درهای ناکامی توسعه، بر همان پاشنه می‌چرخد:
1) 110 سال پیش "ناصرالملک" به طباطبایی(از رهبران مشروطه) گفت:
آزادی برای مردم، حکمِ "رانِ شترِ نپخته" در روده‌ی خشک گرسنه را دارد!
2) حدود 100 سال پیش شیخ فضل الله نوری گفت:
"آزادی کلیتا کفر است! لفظ آزادی را بردارید که این "حرف" ما را مفتضح خواهد کرد!"
3) حدود 65 سال پیش "آخوند کاشانی" در مخالفت با رای مردم و دولت ملی مصدق (که طی رفراندوم مردمی، درخواستِ تعطیلیِ مجلسِ وابسته‌یِ قبلی را برای تجدید نمایندگانی مردمی داشت) گفت: شرکت در رفراندومِ خانه‌برانداز که با نقشه‌یِ اجانب طرح‌ریزی شده، مبغوضِ حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است!
4) حدود 55 سال پیش، وقتی شاه در پی گشایش سیاسی بود، ثابتی بر اساس تحقیقاتی، به عنوان مدیر کل اداره سوم دستگاه اطلاعات، به شاه گفت: مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند!
5) 12 سال پیش آقایِ خاتمی (پدرخوانده‌یِ اصلاحات کاذب) پس از اثبات ناتوانی برای توسعه‌ی سیاسی در نظام دو قطبی و بسته‌ی قانونی، در یک سخنرانی توجیهی گفت:
"مردم ما دموکراسی نمی‌خواهند! مردمِ ما مردم‌سالاریِ دینی می‌خواهند!"
6) سی سال است که رهبر نظام سلطه‌ی سیاسی، بر اساس اختیارات قانونی بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی، و با رویکرد اولویت توسعه‌ی اقتصادی، بر اساس استراتژی تک‌نفره و کلانِ سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و نظامی، وضعیت کشور را به بدترین شرایط اقتصادی رسانده است!
چون جملگی همچون اکثریت پرچمداران اپوزیسیون و پوزیسیون فعلی، بر این باور بوده‌اند که بدون توسعه‌ی اقتصادی توسط یک قدرت سیاسی، توسعه‌ی سیاسی ناممکن است! و جملگی از توسعه‌ی متوازن سیاسی-اقتصادی طفره رفته‌اند! چون راهکاری به ذهنشان خطور نمی‌کند، و یا به هر دلیل شخصی (از جمله محدود بودن توان و فرصتِ عمر خویش برای عرضه‌اندام کیش شخصیت)، خود را به جهل‌العارفین زده‌اند! و همواره فرصتی برای موش‌ها میان آدم‌ها فراهم آورده‌اند تا منابع طبیعی و انسانی را مال خود کنند و در تمام فرصت‌های تاریخی یک فساد بنیادی را میان مناسبات قدرت نهادینه نمایند!
.
پرورش "حلقه مفقوده" میان موش‌ها و آدم‌ها
#مرامنامه_امید تا آزادی و استقلال، با نگاهی بنیادی و ماهوی، به راهکار میدانیِ پرورش چنین حلقه‌ی مفقوده‌ای اشاره می‌کند! حلقه‌ی مفقوده‌ای به‌نام "هم‌افزایی عام شورایی" بصورت میدانی، که از هر گونه اعمال سلیقه و قدرت خاص که مانع از نظارت عام تمام شریکان خاک مشترک است، پیش‌گیری می‌کند. مرامنامه توضیح میدهد که چنین هدف فراگیری، نیازمند دو نوع روش علمی، در دوران پیشاآزادی و پساآزادی است!
برای آغاز در دوران پیشاآزادی، نیاز به تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی با رعایت گام به گام مراتب تاسیس آن است تا بتواند یک نقشه‌ی راه نرم و مسالمت آمیز را برای استرداد اراده مردمی و تمرین مدنیت توسط ایرانیان تدوین کند!
ذکر این نکته ضروری است که در چنین موقعیتی، فرزندان لاجان مام میهن، نیازمند شوک نیستند. بلکه لازم است با تزریق امیدی واقعی و میدانی، ریکاوری و تقویت شوند. هر چند بازیچه‌ها و بازیگران قدرت‌های مافیایی زیر پرچم آزادیخواهی، همواره از چنین امری پیش‌گیری می‌کنند!

از این پس، اگر توانی باقی بماند به روش‌های علمی و میدانی چنین هدفی از تئوری تا عمل خواهم پرداخت! اگر هم نه... ما را به خیر و شما را به سلامت!
#خیام_ابراهیمی
7 آبان 98


Monday, October 28, 2019

پس از پایان

پس از پایان...


شاهی در چاهِ فاضلاب بینوایانم!
گویی که موریانه‌ای در عصای سلیمانم!
بیمارستانی سیّارَم
با پزشک و پرستار و بیماری که خودم
و بیمارانی بستری در تخت‌هایم
که رؤیای آب دریاچه‌‌هایِ مصنوعی و مرواریدهاشان... امید
از درکِ دردهای صدف‌های عقیم، معلول و ناتوان و چشم سپید
در اَمان از ناله‌های ساکت و خیس و بی‌درمان
شاد و خندان و دربدر
تیمارستانی مستقرّم
در ستون‌های سنگی یک کاخ
بیقرار چون کلاهک یک آتشفشان
با چشمانی چون سیب گاز زده
کوری شده عصاکشِ کورانی دگر...
گردِ گهواره نوحه‌خوان و... ‌رقصان در گور
من از بینوایی نی‌اَم روی زرد
غمِ بینوایان رُخَم زرد کـــــرد:(سکه گفت به پشیز، از قول سعدی):
غم، کم!
"
که هنوز درها بر همان پاشنه می‌چرخند."
#خیام_ابراهیمی
4
آبان98

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...