تلاش هر مبارز راه آزادی و استقلال،
قابل ستایش است.
و البته محکومیت جنایت در این جامعهی
دردمند، بسیار ضروری است!
اما با وجود اینهمه درد چه باید کرد؟
تا کی باید سراغ تک تک دردها رفت؟
و تا کی باید به جای توسعه ی گفتمان
عام، به گفتمان خاص دامن زد؟
شاید زیاد هم مهم نباشد که مقدمات این
ردیابی دقیق به کدام تمهیدات و هدف نهایی منتهی خواهد شد! مهم این است که آیا
درمان یک درد بر اساس فلسفهی تضاد و تنش، چقدر به درمان یک اپیدمی بنیادی و
فراگیر یاری میرساند؟!
اپیدمی گفتمان خاص در دوران پیشاآزادی
حقوق ثانویه و یا اولیه؟
بینوا شهروند زخمی که هر روز باید در
فکر مداوای درد یک زخم باشد و عمرش هم به مداوای تمام دردها قد ندهد! ... امروز
درد جنایت در حق این و آن... فردا درد ستم بر خود و فرزندان... هر روز یک درد...
میان این اپیدمی فراگیر زاینده... که هر روز دردی خاص از زیر پوست شهر بیرون میزند
و اگر انسان باشی نمیتوانی به آن بی واکنشی باشی... و سلطان این را خوب میداند که
انسانها را میتوان تا ابد به دردهای متنوع مشغول داشت و توان محدود او را از این
ستون تا ستون بعدی تخلیه کرد.
به جای تلف شدن در این زنجیره و دور
باطل احقاق حقوق ثانویه که بر بستر فعلی هرگز به سامان نخواهد رسید، چگونه میتوان
کاری کرد کارستان؟
آیا پزشکان باید تا ابد به مداوای
انفرادی این اپیدمی قیام کنند؟
اگر فرهیختگان این راه انفرادی را نشان
دهند، دیگر از مردم کوچه و بازار چه توقعی است؟
گیریم صد نفر اینجا...هزار نفر آنجا...دو
هزار نفر هر جای دیگر...40 سال و بلکه 1400 سال به پا خاستند و بر زمین افتادند...
آیا این مردم غارت شده، میان دردهای متنوع این جماعت که هر دردمند درکی از درد
دیگری ندارد، نهایتا به تغییر خشت کژ اول بر آن بستر ناهموار و آن ساختمان کج موفق
خواهند شد؟
در چنین بلبشویی است که کار فرهیختگان
راستین در بستر پیشاآزادی که قدرت در دست مردم نیست، ترویج و تسری گفتمانهای شخصی
و ایدئولوژیک نیست. بلکه وحدت با یکدیگر بر سر حقوق بنیادی برای بازپسگیری تمامی
زمین و سپردنش به دست تمامی صاحبان آن است.
که گفتمانهای خاص، تنها در فضای
قانونمند پساآزادی موضوعیت دارند!
امروز روز متحد شدن گرد یک گفتمان عام
است!... و آن نیست جز احقاق حق اولیه و بنیادی برای بازپسگیری خانه ای که در حال
سوختن است.
که حقوق ثانویه در آن خانه محقق خواهد
شد نه در این خانه.
که چشم و دل مردم غیرتشکیلاتی و پراکنده
تنها به چنان وحدتی گرم و روشن خواهد شد، که خود ناتوان از آنند!
وگرنه درمان هر درد موجب خوشحالی یک
انسان و همنوعان است.
چه کسی میتواند از محکوم شدن یک
جنایتکار ناخشنود شود و ذوق کسی را کور کند؟
باید دید که روش درمان یک اپیدمی آیا
با برجسته کردن گفتمانهای خاص در بستر پیشاآزادی، ره به جایی میبرد یا نه؟ تنها
پرداختن به کاهی است در کوه؟
مبارزین دو دسته اند:
1- آنها که نظرها را به کاهها معطوف
میکنند
2-آنها که نظرها را به قلهی کوه معطوف
میکنند.
دسته ی دوم هم دو دسته اند:
1- آنها که هیئتی و دیمی به قصد قله در
ته یک دره پیروان خود را سقوط میدهند!
2- آنها که دارای نقشه ی راه علمی
هستند.
شما جزو خوشحالان و یا بدحالان کدام
گروه هستید؟!
به راه دستیابی به شادیهای پایدار
بیندیشیم و به هله هوله و تنقلات، دل خوش نکنیم تا دل پیچه نگیریم.
باید به فکر درمان یک اپیدمی فراگیر
بود، نه درمان این و آن بیمار. چنان رسالتی نیازمند مدیریت بهینهی منابع انسانی
بر اساس یک فلسفهی اقتصادی است! چرا که تمام منابع در دست جلاد حبس است و در این
نبرد نابرابر، توان انتقام او بیشتر از من و شمای سرگردان است.
پس کاری کنیم کارستان.
موضوع این است که راه هست... اما رهرو
نیست!
خیام ابراهیمی
24 آبان 1398
24 آبان 1398
No comments:
Post a Comment