Monday, September 9, 2019

کانیبالیسم(همنوع‌خواری) در اپوزیسیون

کانیبالیسم(همنوع‌خواری) در اپوزیسیون
حاشیه‌ای بر دعوای "همه با هم" و "همه با من" و "همه بی هم"

کانیبالیسم(همنوع‌خواری) در کبک و بلدرچین و سیمرغ و ققنوس و انسان جهان‌سومی، به‌جای هم‌افزایی مدنی و انسانی، یکی از اپیدمی‌های دوران گذار از سنت به مدرنیته است که عصرقجری‌ها آن را معاد یا فرشگرد و یا بازگشت به اصلِ خود می‌نامند. انا لله و انا الیه الراجعون.
من فکر می‌کنم یک‌جوری کبک اپوزیسیون خارج‌نشین خروس می‌خواند!
کانیبالیسم یا همنوع‌خواری، نوعی عارضه‌ی پرخاشگرانه و تهاجمی در بسیاری از حیوانات از جمله بلدرچین و کبک است که ضمن ایجاد مشکل در طول دوره پرورش، پرندگان عاجز را به نوک زدن و زخمی کردن یکدیگر مبتلا می‌کند. اما میان پرندگانِ قفسی، کبک‌هایی هم هستند که خروس می‌خوانند!
اخیرا دکتر قاف، مبارز آزادیخواه و محقق دانشمند در نوک قله‌ای در کشور فرانسه و در باغ میوه و سبزیجات خود اقرار کرد که چه لذتی دارد از میوه‌های باغ خود به دیگران هدیه دادن. رانت حکومتی اما چیز دیگری می‌گوید: رعیت باید دندان اسب پیش‌کشی را نشمارد و نواله‌ی ارباب را بر چشم بگذارد! این پارادوکس منافع نامشترک بین خارج‌نشینان مرفه و محرومین داخل قفس در سیاست ایران، موجب طرح این پرسش شده که: آیا همه با هم می‌توانند شریک خاک مشترک باشند و در نوشتن سرنوشت مشترک مشارکت کنند؟ یا نه، این فرآیند تصمیم‌سازی راجع به سرنوشت عمومی تنها از جنسِ حقوق بنیادیِ "از ما بهتران" است و ایشان باید با روشِ قبیله‌ای خودشان به قلعه‌ی مشترک حمله کنند و هیچ رعیت غیرخودی حق ندارد بگوید چرا با حمله‌ی ناشیانه از هزار سو به خانه‌ی مشترک، "ما" را پریشان و ضعیف و ناتوان و قربانی کردید؟ شما چه حقی داشتید جای همه تصمیم بگیرید؟!
1) آقای نوری‌علاء یکی از خارج‌نشینان در لباس اپوزیسیون می‌گوید: نه! رعیت حقی ندارد در نظام تصمیم‌سازی برای بازپسگیری و تصاحب خانه‌ی‌مشترک دخالت کند، هر چند او صاحب حق است اما تنها من و عزیزان زیرِ بلیط من، حق او را تشحیص می‌دهیم! پس همه بایدگرد من و دور من بگردند ولاغیر (امام خمینی).
2) آقایان اعتمادی و نقره‌کار می‌گویند: بله! اما با روش تجزیه‌ی مبارزین به قفس‌های 14 نفره. هر چند چنین رویکردی از سوی آقای نقره‌کار تحت تاثیر آقای اعتمادی، موجب پرخاش‌هایی از سوی آقای نوری‌علاء شده و اخیرا آقای نقره‌کار در یک عقب‌نشینی تاکتیکی قرار است در باب "همه نه با هم" بنویسند! آیا چنین گرایشی برمی‌گردد به احساس تفاوت موقعیت اقتصادی این بزرگواران و گردن نهادن به امر واقع‌بینی؟ الله اعلم! و البته آقای نوری‌علاء اعلم.
3) بنده هم عرضم این است که: بله! اما به روش وحدت تشکیلاتی در اپوزیسیون که از بس آن را تک‌نفره نشخوار کرده‌ام، حال خودم هم از این دریوزگی از تریبون مایه‌داران، به هم می‌خورد؛ چه برسد به حالِ متولیان تریبون‌های خارجی در داخل.
.
همین تعارضات موجب نوعی کانیبالیسم(همنوع‌خواری) شده بین پرندگان مهاجر و کبک‌ها و بلدرچین‌های داخل قفس که آلوده به ویروس مؤمن و کافر و خط‌کشی قانونی پوزیسیون برای اپوزیسیون و برای زخمی‌کردن غیرخودی به یکدیگر نوک می‌زنند. و صدالبته در راستای سیاست‌های کلان تک‌نفره‌ی ارباب خارجی و داخلی از پروتکل و قواعد نئولیبرالیسم در دهکده‌ی جهانی تا بند یک اصل 110 قانون اساسی، این بیماری سلطه‌گری در میان اپوزیسیون هم امری ناگزیر است که رعایای بدون تریبون هم باید بالاجبار و برای تنازع بقاء، بدان تن بفروشند.
اگر بخت یارَت باشد، میان این‌همه پرنده‌گان بلندپرواز، از عقاب و قرقی و کرکس گرفته تا پرستوهای مهاجر، دور از جان مرغ خانگی و کبک و بلدرچین نشوی تا در عصر رسانه‌ها و ماهواره‌ها میان قفس‌های محروم از توزیع بودجه توسط صاحبان قدرت منابع مالی، چشمانت نبیند و دلت آرزو نکند و خود را ناتوان نبینی، تا برای تصاحب قدرت مطلقه، بی‌قرار شوی و شروع ‌کنی به نوک‌زدن به خودی و غیرخودی. یعنی در این بلبشو هر چه به منابع مالی نزدیکتر باشی میزان بیماری و حرص و هاری برای دیگرکشی و همنوع‌خوری بیشتر خواهد شد. پس دور باد این عقوبت از شخصیت‌های مستقل و آزاده.
وقتی علت اینکه چرا با اینکه کبک اکثر مردم در داخل خروس نمی‌خواند، اما به درجاتی به کانیبالیسم دچار شده‌اند را از کارشناسان و دامپزشکان می‌پرسیم، این چند دلیل را بیان می‌کنند:
این دو پرنده به علت گیر کردن بین پرستوهای مهاجر و مرغانِ خانگی، و نیاز ذاتی به طبیعت آزاد و گیرافتادن در قفسِ تنگِ اربابی، به دلایل متنوع به نوک‌زدن به یکدیگر و همنوع‌خواری می‌افتند! اما اینکه برخی از پرستوهای مهاجر بصورت حاد به این بلای خانمانسوز دچارند، برمی‌گردد به دوز اعتیاد ایشان و دیگر فرقی نمی‌کند که در نیاز به تابش نور در فضای سایه روشن و آزاد، اصالتا نورزاده باشند و یا نور از بالا یا پایین به ایشان بتابد. حرص قدرت وقتی کسی را کور کند، دیگر باید امتی گرد خمینی بگردند، نه اینکه ایشان دور ملت.
کارشناسان دام و طیور برای درمان این عارضه، ضمن برشمردن علل مربوطه، روش‌های درمانی علمی متعددی پیشنهاد می‌کنند:
1- استفاده از قفس‌های غیر استاندارد:
محیط زیست(قفس) تنگ و آلوده و زشت است. پرنده‌ی ناتوان چه در طبیعت آزاد و چه در میدان و چه در زندان، از سویی میل پریدن دارد و از سویی چه ذاتا و چه عارضا بال بلند پریدن را ندارد. پس برای احساس آرامش، خودفریبانه یا سرش را زیر برف می‌کند تا حقایق را نبیند و یا به دام بشر هشت‌پا می‌افتد و از طبیعت فراخ و گسترده به قفسی تنگ منتقل می‌شود، که تازه از این تنگنای جدید، مصیبت‌های بعدی آغاز می‌شود.
2- تراکم بالا در فضای کوچک و محیط محدود و تشدید حس رقابت برای دان و آب
دامدار به دلیل تمامیتخواهی و سود بیشتر از روش‌های استثماری بهره می‌برد! او مایل است عقل خودش را به خردجمعی طیور تحمیل کند و کاری ندارد که پرنده نیازمند استقلال و آزادی است یا نه. پس در فضای تنگ قفس گله‌ی پرندگان را بصورت فشرده کنار هم نگاه می‌دارد تا سود بیشتری عایدش گردد.
3- نور نامناسب:
دامدار برای بهره‌وری بیشتر با افزودن نور موجب می‌شود ساعت طبیعی و درونی پرندگان دچار اختلال گردد و مثلا مرغ‌ها تندتند تخم بگذارند تا بر تعداد تولیدات ارتش گوشتی ارباب در جنگ با دشمن خود بیفزاید. همچنین مراقبتِ امنیتی و 24 ساعته‌ی خویش را بر جزئیات زندگی پرنده بیفزاید تا دقیقه‌ای از دقایق زندگی پرنده از نظر او دور نماند، مگر به همیاری و هم‌افزایی، چون گله‌ی ابابیل شود؛ لذا زیرنظری پیوسته و در شرایط پلیسی و در چنین موقعیتی، دارای افزایش استرس و میل به پرخاشگری می‌شود.
نور پیوسته و مراقبت 24 ساعته موجب استرس پرندگان ناتوان شده و برای درمان نیازمند تنظیم دوره‌ی نوری 16ساعته (دو شیفت کاری) است. شرایط انسانی(یک شیفت کاری8 ساعته) سرش را بخورد!
4- تهویه نامناسب:
دامدار مایل است کمتر هزینه کند و بیشتر گوشت پرنده را سلاخی و از مزرعه درو کند! بنابراین از کیفیت تهویه‌ی مطبوع می‌کاهد و همین موجب احساس خفقان پرنده شده و بر استرس و میل پرخاشگری او برای دستیابی به هوای آزاد می‌افزاید.
5- بیماری‌های انگلی و عصبی:
عدم رعایت بهداشت و کیفیت دانِ مرغوب، موجب می‌شود پرندگان به انواع بیماری‌های ناشی از کمبود ویتامین و پروتئین دچار شوند. همین کمبود ناشی از تحریم حقوق ابتدایی زندگی شهروندان توسط ارباب موجب می‌شود که انواع بیماری‌ها و حساسیست‌های جسمی روانی و سیستم عصبی در پرندگان فزونی یابد و به هم نوک بزنند و با انتقام از ضعیف‌تر از خود به‌جای ارباب روزمدار، یکدیگر را زخمی کنند و حس خشم فروخورده را سر زن و بچه و نزدیکان و همکاران و برادران و خواهران و همسایگان و رهگذران تخلیه کنند.
.
راه درمان:
1- جدا نگاه داشتن طیوری که به هم نوک می‌زنند.
-کاهش نور مستقیم امنیتی و افزایش کیفیت تهویه مطبوع هوای آزاد
2- تمایزات فرهنگی: در برخی از گونه‌های طیور، فعالیت بالا و حالات تهاجمی در ژنِ کبک و بلدرچین بوده و باید این‌ها را از لحاظ فرهنگی مراقبت کرد. مثل عدم تداخل قوم عرب و عجم.
3- وجود انگل‌های خارجی:
عناصر محرک ماهواره‌ای بعلت اقدام مبارزینی که خیلی پرت از عمق فاجعه‌اند، و اینکه دستی دور بر آتش دارند و قدرت و توانایی درک احوال گرسنگان را از کنارِ ساحل عافیت ندارند، لذا با تعمیق شکاف کیفیت زندگی بین زندگی مطلوب مجازی و واقعی، موجب افزایش تضاد فرهنگی بین خارج و داخل می‌شوند که باید آن را در پندار و گفتار و رفتار ایشان تعدیل کرد! وگرنه با توجه به علائق ایشان به بازی‌های امن کامپیوتری، بین اتاق خواب و کیبورد و مانیتور، در عمق استراتژیک فاجعه میان حوادث میدانی مبارزات واقعی، تغییری حاصل نمی‌شود.
4- تامینِ دانِ با کیفیت و افزایش پروتئین و سبزیجات برگ‌دار و قطعاتِ کشکِ خشک
سبزیجات برگ‌دار از این رو مفید است که موجب می‌شود پرنده زیاد نوک بزند و انرژی و غمباد خود را بصورت پیوسته تخلیه کند. قطعات کشک هم کاربردی دو منظوره دارد: هم موجب تخلیه‌ی هیجان می‌شود و هم تامین‌کننده‌ی مواد معدنی مورد نیاز بدن است.
5- روش بدیع و مدرن برای مشغول کردن دام و طیور، ریختن دانه‌ها در اعماق مختلف و پخش علوفه در سطح کل سالن و افزودن نمک به دان‌های بی‌کیفیت در آب است، تا عوامفریبی موجب تشفی خاطر طیور بال بریده گردد.
6- تفکیک سنی و جنسیتی برای تحریک بیشتر و انحراف انرژی به جنسِ مخالف و تشدید نفرت نسبت به فسیل‌های 57، در راستای سیاست‌های کلان تک نفره، برای افزودن بر مسائل لاینحل و ایجاد درگیری کاذب و گره‌های کور در روزمرگی و پرت کردن حواس طیور و دام‌ها از اصل ماجرا تا لت و پار کردن اسب‌های رم کرده در نبردی نابرابر.
.
نتیجه اخلاقی: پااندازی و دلالی مبارزین در این ماجرا موجب دوام سوژه و طول عمر ایشان تا مرحله‌ی بازنشستگی در فضای آزاد و در دشت‌های حاصلخیز می‌شود، تا پشت مانیتور و کیبورد بین انگشتان اربابان دان و دام طیور خارجی و داخلی پروار شوند، و با سیمولیشن و تاب‌بازی میان انگشتانِ خیمه شب‌بازان، به رقصی مست‌کننده و بی‌اختیار بین آدمک‌ها و عروسک‌ها، جان و تن بفروشند.
#خیام_ابراهیمی
15 شهریور 1398
پ.ن:
1) لینک مطلب:
https://paravarsanat.com/%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85/
2) *حق مرده‌خوری از این مطلب (کپی رایت) بدون ذکر منبع، کاملا آزاد است.
بشمار...

رمز پیروزی

رمز پیروزی
هدف مشترک اپوزیسیون، بدون فلسفه،استراتژی و تاکتیک‌های مناسب و روش مبارزه‌ی مشترک و درست، غیرقابل دسترسی است!
1) پندار نیک، با گفتار نیک اما رفتار بد، نقض غرض است و موجب سرخوردگی و دلسردی. چرا که بدون نقشه‌ی راهی شفاف و علمی، هیچ مسئله ای درست شناسایی و حل نخواهد شد! مثال: شاهزاده رضا پهلوی و گروههای آزادیخواه با روش مسالمت‌آمیز و ضد خشونت.
2) پندار نیک، با گفتار بد و رفتار بد، موجب تشویش و پراکندگی است و اتلاف توان مردم و پریشانی و ناتوانی.
مثال: حزب سکولار دموکراسی و احزاب چپ و بخش عمده‌ای از پادشاهیخواهان و پیروان شاهزاده رضا پهلوی و امثالهم.
3) پندار بد، چه با گفتار نیک و بد، منتهی به رفتار بد است. مثال: نظام جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق و حزب کمونیست کارگری و امثالهم.
4) تنها پندار نیک با گفتار و رفتار نیک است که موجب پیروزی است.
تنها با همخوانی و همگن بودن این سه می‌توان به شناخت علمی مسئله موفق شد و به یک نقشه‌ی راه علمی برای حل آن با تکیه بر منافع مشترک حق مدار(نه ایدئولوژیک) تنها بر اساس زبان حقوقی حق آب و خاک مشترک( حق تابعیت)، برای وحدت تمام گروههای فوق الذکر دست یافت.
اپوزیسیون برای پیروزی، نیازمند پندار نیک با گفتار و رفتار نیک است و این ممکن نیست جز با وحدت در اپوزیسیون گرد حق مشترک (نه ایدئولوژی) در قالب یک شرکت سهامی عام انسانی.
متاسفانه هیچیک از مبارزین در اپوزیسیون دارای پندار و گفتار و رفتاری نیک و همگن نیستند، بنابراین با چنین اپوزیسیونی نمی‌توان امیدی به پیروزی داشت.
مرامنامه از مبانی فلسفی و مراتب اجرایی شدن چنین نقشه‌ی راهی از تئوری تا عمل، بصورت واقع بینانه و علمی، سخن می‌گوید!
خیام ابراهیمی
14 شهریور 1398
پ.ن:
در دوران پیشاآزادی وقتی خانه ی مشترک در دست دزدِ قانونی است، راه بازپسگیری خانه و سپردنش به دست تمام صاحبان حق (مردم) تنها از وحدت تمام صاحبان حق می‌گذرد، نه از طریق تکثیر فرزندان مام میهن در گروههای 14 نفره و احزاب و صنوف متنوع؛ بلکه از طریق تشکیل یک #ستاد_مشترک در اپوزیسیون بر اساس الگوی تشکیل شرکت سهامی عام انسانی و از روشی علمی مبتنی بر شناخت موقعیت.
مع‌الوصف به باورم اگر امید به حوادث و معجزه و لابی و تبانی با اجنبی نداریم، چنین عزمی نیازمند طی نمودن مراتب یادشده است و پیش از هر چیزنیازمند تدوین یک مرامنامه‌ی فلسفی و استراتژیک با تاکتیکها، شعارها و روش و نقشه ی راهی واحد.
شخصا این #مرامنامه را پیش‌تر با اتکاء به توان محدود خود نوشته‌ام:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
2) آگهی فروش مرامنامه:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2270541639872327&set=a.1374810726112094&type=3&theater
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:
https://drive.google.com/uc?export=download&id=1WgfI0UQePUzU-WzMPrTBbKfrQ1TYx_we

دورهمیِ گمشدگان

دورهمیِ گمشدگان
علی پزشکی هم از میان ما غیب شد!



شاید وقتی در مشهد متولد شد، هیچوقت تصور نمی‌کرد، به‌خاطر این کودتای پنجاه‌وهفتی دو رگه، باید روزگاری به بلاروس مهاجرت کند و روزی در آبان 1394 برایم در فیس‌بوک پای شعرگونه‌ای در باب قانون اساسی سلطه، پیام بگذارد و بعد سکته کند و دوست گیج فیس‌بوکی‌اش از او بی‌خبر باشد... تا اینکه امروز در وارسی یک شعرگونه در سال‌ها پیش، پیامی از او بخواند و با مراجعه به صفحه‌اش متوجه شود که 4 ماه پیش، پس از چند سال بیماری در غربت فوت شده است.
یادش گرامی که از خانواده‌ای اهل هنر و اندیشه بود و در میانسالی در رشته‌ی کارگردانی تحصیل می‌کرد!
پیام او ذیل شعرگونه‌ام با ذکر مصرعی از آن، این بود:
علی پزشکی:
دین به‌جز وجدانِ پاکِ مــردمِ هشیار نیست، تا زمانی که دوچرخه عوضی موروثی آقا جان را سوار نشوند! درود خیام گرامی.
امیدوارم هنوز یک جای هستی خوش باشی.
ما همچنان در چنبره‌ی راهزنان اسیریم و در حال سوختنیم و آب در هاون می‌کوبیم.
خیام ابراهیمی
12 شهریور 1398

یادش را در صفحه‌ی "آرامگاه همسایه‌گان فیس‌بوکی" که چند سال پیش گشودم ثبت کردم:
https://www.facebook.com/KhayyamEbarhimi/
تا ما کی بی سر و صدا غیب شویم...
ویدئویی از مراحل بیماری تا آخرین لحظه:
https://www.facebook.com/maryloo.schubidu/posts/2416469048397708
.













قانون داعش
(واگویه‌هایِ یک فراری از دولتِ عراق و شام)

===
ملّتی را اُمّتِ داعش رُبوده آب و خـــــاک
هر جنایت می‌کُنَد بَندَد به ریشِ دینِ پاک؛
فکر کرده صاحبانِ مِـــلک هستـنـد اجنبی
کینِ خود را کرده قـانــــونِ خدا و هَر نَبی؛
حقِ مالک را به قانـون، دَر رُبوده با فریـب
نامِ آن‌را کرده بیت‌المال و مردم بی‌نصیب؛
کرده در مِلکِ مُشاعِ ما "نفـوذ" با نامِ دیـن
حذف کرده مالکــان را بــا سَـرَندِ مؤمنین؛
اصلِ "قـانـونِ اساسی"را به‌نــامِ دیــــن زده
وانگه آن قـانــــونِ بَـد را کرده دُزدِ مِیکَـدِه؛
کـــرده اوهامِ خودَش را اَنــدرونِ هَـر جَـــدَل
چون‌که "قانونِ اساسی" کرده آن‌را مُسـتَـدَل؛
حقِ چاهِ نفت و بخت و تخت را از جیبِ مـــا
می‌کُند خَرجِ عراق و شام و هَر "ویران‌سَـرا"
صاحبـــــــانِ این وطن در مِلک خـــود بـیـگانـه‌‌اَنــد
چون‌که "قانونِ اساسی"حاکم است، بی‌خانه‌اَند!
این چه قانونِ حرام است، شرع و دین را افتخـار؟
صاحبــــانِ اصلیِ میـــهـن ندارنــــــد اخـتـیـــــار؟!
حقِ تدبیرِ وطن از ما رُبــــُـــــــوده شُــبهِه‌نــــاک
حُکمِ قـانـــــون را نمـــــــوده علّتِ دزدیِ خــــاک؛
"دین" کجا کرده حقـــوقِ مالکیّت را حَــــــــرام؟
غاصبان را داده حقّ، قانونِشـــان را صـد سلام!
با چنین قانــــونِ غاصب، از حقـــــوقِ ملّــتی
دزدی از مِلک مُشـــــاع، آیا رواست بر اُمّتی؟!
کرده در امـوالِ ســردارانِ خــود از خــــونِ دار
دزدی از مِلک مُـشــاع، کِی دارد آخر افتخــار؟
حقِ تدبیـر را اگــر قانــــــون از مالک رُبــــــود
می‌کُند باطل نمـــازِ مِلکِ غصبی در سُجـود!
دینِ داعش صورتی است، بَر سیرتِ دزدانِ خاک
مشکل از قانونِ دزدان است، نَه‌از ادیـــــانِ پاک؛
دین به‌جز وجدانِ پاکِ مــردمِ هشیار نیست
مذهبِ دورانِ محجـــور و بُت و مُردار نیست؛
چون فروعِ دین ندارد نسخـه‌‌‌هایِ سَـرمَـدی
حُکمِ داعش‌مسلکان نـایَـد به‌کاری جز بَدی؛
داعشی چون حُکمِ قتل و غارتَش قانــون داد
ای دو صد لعنت بر آن دین و بر این قانون باد!
هر چه تدبیر و امیدی دارد‌ این قانون رَد است
اصلِ بَد نیکو نگردد چون‌که بنیادش بَد است.*
خیام ابراهیمی
20 آبان 1394
---------
پی‌نوشت:
* مصرعی از سعدی
اصـــل بد نیـــــکو نـــگردد زانکه بنیـــــادش بد است
تـربــیت ، نــا اهــل را چون گـــردکان بــر گـنبد است
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1634649340128230&set=a.1374823816110785&type=3&permPage=1


Tuesday, September 3, 2019

مبارزات زاغ در دامن روباه


مبارزات زاغ در دامن روباه
No photo description available.

فکر نکن که خنجر زدن به قلبِ پروانه‌های فروَهَر ساده است، وطنم
!
من نـانِ تـو به خـونِ دلِ هــزار پرستوی مهاجر و گروگان می‌زنم!
سرباز مزدورِ گمنامی‌اَم حوالیِ تختِ سلطنت به‌یاری کفتـارِ پیر
موشی میان درفش کاویانی‌ام، که پنجول می‌کشد به حـالِ زارِ شیر
آنقـدر کشش دهند معرکه را، تا هدر شود خون، میانِ شبان و رمه
وحدت نکن به گردِ همه! حق آب‌وخاکِ مشترک، نباید شود به کـامِ همه
این حرف و فحش و شعار که می‌شنوی از فراز و فرودِ خشمِ رسـانه‌ها
این راه عشق که گام می‌نهی به گرد خود به سمت وطن، جدا جدا
با پرچم و شعار وحدتی بی وحدتِ تمامِ شریکان، به مسلخ جنازه‌ها
دریای آتش است که ریزی به جام میهنی در کویرِ تفرقه در خرابه‌ها
این لوطیان و عنترانِ لولی‌وشی که سرخوشند از بزه در مبارزه
از خونِ مام وطن ارتزاق می‌شوند، زِ مکرِ دلالِ حکمِ دزدِ قافله
از باطنِ سیاه و برزخی این جهنم رقصان و عقیم، ‌در جبرِ تاریـخ و جغرافیـا
همواره بزمِ مرده‌خواران زنده است بر جنازه‌ی خواهر و برادر از فقیران تا اغنیا
اینجا تمام قافله مرده‌خورند و اهل نوحه و رجز، وَ لفت و لیس از بَرِ شاه تا هر گدا
از شعر و داستان تا بیانیه مثله‌گرند گردِ خود، از شهید بسیجی تا خونِ هر ندا
زورم نمی‌رسد به این‌همه فرقه از چپ و راستِ دخمه‌های شه و شیخ تا حزبِ موش‌ها
هر کوسه به فکر ریشِ خویش است و مفت می‌طلبد خونِ دیگری بهرِ عیش و نوش‌ها
فرمان چه میدهی از کنامِ خود اِی مترسکِ زاغه‌های دورِ مجاز، بینِ کلاغ‌ها
پایین بیا زِ دارِ بلندِ عافیت، میانِ گرگ و بره و روبه و پنیرِ دهانِ زاغ‌ها
#خیام_ابراهیمی
5
شهریور 1398
وطن‌فروشی پرچمدارانی که همه را گردِ خویش می‌خواهند، نه گردِ همه.
...
آیا "همه با هم" شریکانِ یک آب و خاکیم؟!
پس چرا برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک و دلگرمی ملت برای حضوری فراگیر، "همه با هم" در یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی به نام ایران متحد نمی‌شوند؟
چون: سهمیه‌ی چاه‌نمایان خائنِ اپوزیسیون کم و کمتر و نهایتا قطع و این بساط دیرینه جمع می‌شود! مسئله این است!

سرابی در خواب را خودت پاره کن

سرابی در خواب
وطن‌فروشی پرچمدارانی که همه را گردِ خویش می‌خواهند، نه گردِ همه
*****
فکر نکن که خنجر زدن به قلبِ پروانه‌های فروَهَر ساده است، وطنم!
من نـانِ تـو به خـونِ دلِ هــزار پرستوی مهاجر و گروگان می‌زنم!
سرباز مزدورِ گمنامی‌اَم حوالیِ تختِ سلطنت به‌یاری کفتـارِ پیر
موشی میان درفش کاویانی‌ام، که پنجول می‌کشد به حـالِ زارِ شیر
آنقـدر کشش دهند معرکه را، تا هدر شود خون، میانِ شبان و رمه
وحدت نکن به گردِ همه! حق آب‌وخاکِ مشترک، نباید شود به کـامِ همه
این حرف و فحش و شعار که می‌شنوی از فراز و فرودِ خشمِ رسـانه‌ها
این راه عشق که گام می‌نهی به گرد خود به سمت وطن، جدا جدا
با پرچم و شعار وحدتی بی وحدتِ تمامِ شریکان، به مسلخ جنازه‌ها
دریای آتش است که ریزی به جام میهنی در کویرِ تفرقه در خرابه‌ها
این لوطیان و عنترانِ لولی‌وشی که سرخوشند از بزه در مبارزه
از خونِ مام وطن ارتزاق می‌شوند، زِ مکرِ دلالِ حکمِ دزدِ قافله
از باطنِ سیاه و برزخی این جهنم رقصان و عقیم، ‌در جبرِ تاریـخ و جغرافیـا
همواره بزمِ مرده‌خواران زنده است بر جنازه‌ی خواهر و برادر از فقیران تا اغنیا
اینجا تمام قافله مرده‌خورند و اهل نوحه و رجز، وَ لفت و لیس از بَرِ شاه تا هر گدا
از شعر و داستان تا بیانیه مثله‌گرند گردِ خود، از شهید بسیجی تا خونِ هر ندا
زورم نمی‌رسد به این‌همه فرقه از چپ و راستِ دخمه‌های شه و شیخ تا حزبِ موش‌ها
هر کوسه به فکر ریشِ خویش است و مفت می‌طلبد خونِ دیگری بهرِ عیش و نوش‌ها
فرمان چه میدهی از کنامِ خود اِی مترسکِ زاغه‌های دورِ مجاز، بینِ کلاغ‌ها
پایین بیا زِ دارِ بلندِ عافیت، میانِ گرگ و بره و روبه و پنیرِ دهانِ زاغ‌ها
#خیام_ابراهیمی
5 شهریور 1398
پ.ن:
1) دزدان قافله
 بالاخره دزدان قافله، زیر چشمان مترسک‌های گروگان در اپوزیسیون (که خود ناتوان از وحدتند و از هزار سو به مردم پراکنده و چشم انتظار، فرمانِ وحدت پرتاب می‌کنند) وطن فروختند به گرگان استعمار انگلیس و فرانسه و صهیونیسم، با باج به کفتار روس، زیر چشمان حضرتِ شاه و حضراتِ ماهواره.
آنقدر متحد نشدند فراریان از وطن و باد کاشتند در صحرای وطن، تا که توفان درو کند ملت عقیم و همیشه زیر پای و لگدمال و پاره پاره را...
شاهی‌ طلبی؟ برو گـــدایِ همه باش!
بیگانه زِ خــویش و آشنایِ همه باش!
خواهی که تورا چو تاج، بر سر دارند؟
دستِ همه گیر و خاکِ پایِ همه باش!
ابوسعید ابوالخیر

2) خودت پاره کن!
وای به اپوزیسیون پاانداز و عقب‌مانده‌ای که نخواهد وحدت کند!
می‌گوید: انسجام این نظام به یک مو بند است! بگسل این بند و پاره کن، ای هموطن!
اگر ارتش تویی، پس خودت پاره کن، ای دزدِ چشم امید و ای دروغگوی بی‌شرفی که ملتی را بالای منبر مجازی مچل کرده‌ای و آلت سربازان گمنام مجازی!
نفوذیان سایبری بدون توپ و تانک و یک سر سوزن، زیر پرچم شاهزاده ارتش تشکیل داده‌اند! آن هم با جیب خالی و پُزِ عالی.
چرا؟
چون هر باد هوایی که بکارند، می‌توانند توفانی درو کنند!
آیا ارتش آزادیبخشی که نتواند این مو را پاره کند، به درد لای جرز نمی‌خورد؟
به دردِ درزِ شکافهای ملتِ پریشان که می‌خورد!
اما برای ارتشِ منسجمِ سربازانِ گمنام،... نه!
هم آب دارد هم نان.
هم دنیا و هم آخرت.
...
آیا "همه با هم" شریکانِ یک آب و خاکیم؟!
پس چرا برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک و دلگرمی ملت برای حضوری فراگیر، "همه با هم" در یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی به نام ایران متحد نمی‌شوند؟
چون: سهمیه‌ی چاه‌نمایان خائنِ اپوزیسیون کم و کمتر و نهایتا قطع و این بساط دیرینه جمع می‌شود! مسئله این است!

ارتش آزادیبخش


ارتش آزادیبخش

چرا اپوزیسیون سنتی با حرفهای مدرن و بدون نقشه ی راهی مدرن؛ در نقد قدرتها و اربابان جهانی همواره از راهکاری در مقابل ارباب بومی طفره میرود، چون همواره در همین خطای استراتژیک بنا را بر عمده کردن مبارزه میگذارد: "باید با یکی ائتلاف کرد و در دامنش افتاد تا علیه دیگری جنگید! این همان ادبیات نظام سلطه و اربابان بومی در مقابل امریکاست! غافل از اینکه زبان وحدت مردم چه میتواند باشد؟
چون اپوزیسیون سنتی همواره بنا را بر اساس ادبیات سلبی-حذفی بر تضاد منافع و جنگ و حذف گذارده است! اما هیچگاه به فهم مشترک میدانی مردم و قدرت وحدتبخش مردمی در امروز اشاره نمیکند! چون همواره با عقاید شخصی، منتظر بلوغ قدرتی در میان مردم است، که به دلیل محدود بودن قدرت و ذات سیال بودنش هیچگاه ممکن نخواهد شد!
ارتش آزادیبخش
میان اپوزیسیون صاحب تریبون، هر پرچمداری، با تکیه بر اولویت ایدئولوژی و تجربه ی خود و نهایتا لابی با قدرت، مردم را گرد خود می‌خواهد! و این داستان همواره میان پیر و جوان ادامه دارد و ره به جایی نمی‌برد.
به همین دلیل چون با سیال بودن نسلها به چنین تجربه‌ی فراگیر و همگنی دست نخواهیم یافت، چه بهتر که در دوران پیشاآزادی که امنیتی برای چالش عقاید و آزمون و خطای آن ممکن نیست، بنای وحدت را به جای ایدئولوژی بر حق مشترک بگذاریم تا با تصرف کل حق مشترک، فضایی امن برای چالش عبرتها و تجربیات فراهم آید.
شاید به همین دلیل باشد که مردم خفت شده میان منافعِ صاحبان تجربه که راهی بدان ندارند، چنین لطیفه‌ی گزنده‌ای را ساخته‌اند:
(در یک دورهمی اپوزیسیون پس از مبارزه از پشت مانیتور و کیبورد، با شرکت یک فرمانده و یک گروهبان و یک سرباز صفر در ارتش آزادیبخش سه نفره)
بچه‌ها انقلابهاتون رو زود بکنین! می‌خوام پیک نیکی رو خاموش کنم!

سوئد حیاط خلوت امنیتی نظام برای پناهندگان

سوئد حیاط خلوت امنیتی نظام برای پناهندگان


40
سال است که بموجب یک معامله‌ی تجاری-امنیتی #سوئد حیاط خلوت مخالفین ایران شده تا ضمن هدایت نرم میان مخالفین نظام سلطه همواره در دسترس باشند! سوئد و آلمان و کانادا اولین کشورهایی هستند که نظام ایران مخالفین را بصورت گسترده در سالهای 60 به آنجا گسیل داشت!
یکسال پیش در چنین روزی:
خامنه‌ای (23 بهمن 95): "سوئد به‌دلیل ارتباطات طولانی با ایران، در چشم مردم ما کشوری خوش‌نام است و این خوش‌بینی ملت‌ها به یکدیگر، زمینه مناسبی برای توسعه همکاری‌ها خواهد بود!"
اخیراً بانک سلطنتی اسکاتلند اعلام کرد که فشارهای دولت بریتانیا را که سهامدار عمده این بانک است برای تشویق معامله با ایران نپذیرفته است!
اینکه #روحانی (به‌عنوان امنیتی‌ترین حقوقدانِ استراتژیستِ امینِ نظام در تمام دوران‌ها) بموجب تابعیت انگلیسی به تاجِ مقدسِ ملکه قسم خورده که منافع انگلستان را پاسداری کند و برخی از وابستگان‌ومسئولین ایرانیِ سیتی‌زن امریکا قسم خورده‌اند که در موقع جنگ علیه کشور متجاوز، تفنگِ امریکایی به‌دست گیرند، می‌تواند یک اهرم و بهانه‌یِ جاسازی شده در نظام مدیریتی به حکم حکومتی ولایت مطلقه‌ی فقیه قانونی باشد برای جابجایی موجهِ هر مهره (جاسوس دوجانبه) با مهره‌ی بعدی از این ستون (سناریو) تا ستون بعدی؛ تا بدون نیاز به کودتایِ سخت، استراتژی‌های کلانِ نظام (سرنوشت وطن هشتادمیلیونی) توسط یک قدرت مطلقه تداوم یابد.
در این روش مدیریتی کلا هر مسئول قانونی به عنوانِ بازیگری دست‌بسته و گروگان نظام سلطه، باید یک آتو و نقطه ضعف جدی داشته باشد، تا مجاز باشد در مدیریت نظام شریک گردد! وگرنه از نظارت استصوابی شورای حضرت والا گذر نخواهد کرد! این آتو به عنوانِ اصل بنیادی سربازان انتحاریِ نظام، می‌تواند از تیرخلاص‌زنی و قتل‌های زنجیره‌ای باشد، تا پوششِ اختلاس و تابعیت‌دوگانه و جاسوسی!
با چنین ساختار قانونی، همواره می‌توانند جهان را با پول خودتان علیه خودتان بخرند! چون قانون اساسی بموجب بند یک اصل 110، نوشتن سرنوشت یک ملت (سیاست‌های کلان اقنصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و ...) را تنها به یک قدرت مطلقه داده است و رؤسای سه‌قوا مکلف به حرکتِ بین دو ریل چپ و راست قطار صدور انقلاب به دیار قدس و به سوزنبانی یک نفرند که او نیز می‌تواند گروگان قدرتی فراملی باشد! این یعنی، قانونا امنیت ملی همواره باید روی لبه‌ی تیغ و به بازیِ قلدران عالم باشد! چنین قانونی در غیابِ ملت مستقل از قدرت و در فقدان نظارت ملی قانونی، همواره می‌تواند ضد امنیت ملی عمل کند! و جای عامل بازدارنده یعنی قدرت تصمیم سازی توسط تمام ملت، عملا در قانون فعلی عقیم است!
وام‌های کلان به سوئد از زمان شاه مسبوق بوده است و روابط تجاری با این کشور پس از انقلاب نیز همواره ادامه یافته است! پیمان‌های پیدا و پنهان با آلمان و ایتالیا و اروپا و بریتانیای کبیر و انتقال سرمایه‌های ملی با پوشش اختلاس به کانادا و کشورهای دیگر والبته فروش وطن به حریف تمرینی استعمار جهانی برای تنش و مکش خون ملت‌ها، یعنی روسیه... به معنای کژ و مژ شدن امنیت ملی و کشتی وطن، بر لنگر یک قدرت مطلقه است، نه یک اراده ملی هشتاد میلیون ایرانی.
راستی از ساحل کاسپین تا چه میزان پیشرفت در دریا، دارای منافع مشترک بین دو کشور ایران و شوروی است (نه 5 کشور برساخته)؟!
حالا معلوم می‌شود که چه بسا از همان سالهای 63 به بعد که سیل پناهندگی از طریق ترکیه مهیا شد چه بسا سوئد و آلمان و کانادا، هم‌پیمان حکومت ایران برای حفظ منافع خود بودند تا نارضایتی‌ها را در خود جذب و حل کنند، تا به غده‌ی سرطانی در درون نظام ایران مبدل نشود!
تنها در غیاب نظارت ملی و اراده ملی قانونی، با لابی و قرارداد با یک اربابِ بومی که دارای قدرت مطلقه است می‌توان مملکتی را به ته چاه خود کشید و شیره‌ی ملتی را مکید!
مسلم است که پیش از تغییر قانون اساسی، هر انتخاباتی بیعت با قادر مطلقه و گزمه‌های بی‌اختیار او از قبیل خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی است که تنها با معطل نگاه داشتن ملت بر اساس امیدی واهی، باد ملت را از این ستون تا ستون بعدی پر و خالی می‌کنند!
خوش باشند امیدوارانی که در خرس وسط بین بد و بدتری که در بستر غیردموکراتیک بی معناست، عقلشان به راه دیگری قد نمی‌دهد و در صف انتظار برای سهم ویژه‌خواری، همواره شریک دزدند و رفیق قافله‌!
از عوام انتظاری نیست! اما آن خواصِ مدعی که با کاریزمای خود برای قدرتی فراملی بیعت می‌خرند را باید حسابی نوازش کرد! که با این قانون اگر قدرت مطلقه گروگان قدرتی فراملی باشد، در واقع ملتی گروگان قلدران استعارگر عالم است!
خیام ابراهیمی
2
شهریور 1397
روزنامه سوئدﻯ سال 1974
سوئد وام بزرگی از ایران دریافت کرد! روابط سوئد همواره با نظام سابق و فعلی ایران، خوب بوده است!


شاهزاده و کاری کارستان

شاهزاده رضا پهلوی، و کاری کارستان در #شرکت_سهامی_عام_ایران
برد و باخت مدعیان، در آزمون "نجات مام میهن" به نفع ملت است.
می‌گویند: برای استرداد اراده ملی، هنوز میوه نرسیده است! آیا این یعنی هنوز مردم آماده‌ی قیام نیستند، اما باید قیام کنند؟! آیا قیام یعنی تصرف قلعه با بالا رفتن از دیوارها؟ آیا باید به روش سنتی به #نافرمانی_مدنی منتهی به سرکوب تن داد و یا به روش مدرن با #فرمان_مدنی مسالمت‌آمیز؟ و یا نرسیدن میوه یعنی هنوز نظام نمرده است؟ و یا هنوز مقدمات کودتا جور نیست؟ و یا همچنان مردم برای وحدت مؤثر باید میان 14 تن‌ها تجزیه شوند؟ معلوم نیست! ظاهرا باید منتظر و تسلیم و سرسپرده، هم جان بگیرد و هم جان بکند و هم جان دهد، تا فصل دولتش بدمد و خوشه‌چینان برای چیدن میوه از راه برسند!
رفع این‌همه ابهام برای حذف مدعیان کاذب از فضای مجازی و حضور وطن دوستان واقعی در میدان عمل، به‌عنوان مهمترین موانع آزادی و استقلال، تنها در یک آزمون توسط 5 شخصیت مستقل و آزادیخواه و معتبر و کارشناس دارای کاریزما، ممکن می‌شود. آن 5 نفر کجایند؟ دیگر وقت آن است که استخوان‌ها را از لای زخم درآورد! وگرنه خیلی زود دیر می‌شود!
بدونِ شناختِ مناسبات قدرت و میراث‌داران این خاک مشترک، نمی‌توان به نجات و سلامتِ فرزندان مام میهنی در حال احتضار، یاری رساند! مردم باید در #شوراهای بومی و محلی تا ملی-میهنی احساس مالکیت کنند، نه با حواس رعایایی چشم به فرمان ارباب. چنین احساسی می‌تواند از دوران پیشاآزادی و در شورای دوران گذار آغاز شود!
براستی چرا بر اساس یک روش سنتی، پرچمداران به مردم احساس رعایای بدبخت را القاء می‌کنند؟
پرچمداران و مدعیان سنتی سیاست، همواره بنای اهداف مردمی خویش را معامله با غاصبان و میراث‌خواران قدرت و لابی‌گری در سطح اربابان اقتصادی با نوید نواله دادن به رعایا(مردم) قرار می‌دهند. احوال و معنای مردم برای ایشان بصورت واقعی قابل درک نیست و مردم از دید ایشان بیشتر ابزارند و یا نهایتا واژه‌ای‌ که برای نیکنامی باید با آن شعارها را زیبا نوشت. یعنی وقتی خانواده‌ها و مردان و زنان و کودکان یکی یکی نفله و نابود می‌شوند، ایشان شب راحت خوابشان می‌برد، تا فصلش بدمد!
.
یکی از این میراثداران که رویکردش با تمام میراثداران سابق، متمایز است #شاهزاده #رضا_پهلوی است که بر خلاف روش سنتی مبارزان ایدئولوژیک، ادعای رویکردی فراایدئولوژیک و مردمی را دارد! چنین ادعایی می‌تواند بر عمق دامچاله و فلسفه‌ی انتظار و دوران تعلیق در برزخ بیفزاید! ایشان در بن‌بست بهشت خیالی مطالبات روبنایی مردم بینوا، هم دارای ثروت است و هم دارای کاریزما. اما این مردم پریشان و خفت‌شده، در حال نفله شدنند و در آغوش خونین مام میهن، فرصتی برای زنده ماندن بیشتر در چنبره‌ی صنوف امنیتی ندارند که بخواهند بفرموده، دارای رفتارهایی مستقل و واحد در راستای قیامی ملی اما بدون نقشه گردند.
پس سزاست که به‌جای لابی با قدرتهای پشت پرده، با زبان مشترک غیرقابل سوء‌تفاهم برای همین مردم که صاحبان مالباخته و مغبون ثروت ملی‌اند، کاری کرد کارستان. که قدرت واقعی در وحدت مردم گرد منافع مشترک مادی با هدایت از سوی #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، فهمیدنی و ممکن است. که تفسیر معنویات میان سوء تفاهمات، همواره جز تنش و گل آلوده‌کردن آب و خاک و گرفتن ماهی دلخواه اربابان از آب گل آلود ثمری نداشته است.
سزاست که شاهزاده رضا پهلوی که دارای دو ویژگی بارز قدرت در ثروت و کاریزماست، در این برهه‌ی خطیر، با خرج کردن این دو امانت در راه وحدت اپوزیسیون و برای نجات مام میهن و تمام فرزندانش، دست به کاری زند کارستان. این پنداری است نیک، و پندار از جنس مجاز است نه واقعیت.
بدیهی است که احقاق این خواست ملی-میهنی و تعبیر میدانی پندار نیک، بدون همخوانی با گفتار و رفتار نیک، و بدون در دست داشتن نقشه‌ی راه و تعریف مکانیسم تصمیم‌سازی قابل چالش و مطمئن، و تدوین مکانیسم راستی آزمایی، و نیز تعریف #دستگاه_مختصات_حقوقی_مشترک، ناممکن است.
احقاق چنین امری نیازمند یک #موتور_محرک است که حرکتی زاینده و فراگیر را ناگزیر و محقق کند.
خواسته‌ها و مطالبات بنیادی نیک، تنها وقتی میدانی می‌شوند که آن موتور محرکه در مسیری درست به حرکت درآید و هدایت شود. نه با آروز و انتظار و امید به فرضیات دلخواه، بلکه با به فعل درآوردن پتانسیل موجود. نفس حرکت و جنبش مهم نیست! بلکه سمت و سو و روش مبارزه مهم است! مسلم است که این روش با فرمان فردی، محقق نخواهد شد! پس کش دادنِ داستان امید از سوی ایشان از چه روست؟!
.
بدیهی است که دعوت من و شما و این و آن شخصیت حقیقی و حقوقی #خاص، بدون رعایت پروتکلی معنادار و #عام و قابل لمس در ایجاد انگیزشی فراگیر توسط مردم، قادر به چنین حرکتی نیست. هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی #سکولار_دموکرات حق ندارد سایر شریکان آب و خاک را از نظام تصمیم سازی برای رهایی وطن و خانه مشترک از دست دزدان قانونی حذف کند! بدیهی است که هر رویکرد تحولخواه ملی-میهنی و مردمی نیازمند کاری تشکیلاتی بر اساس تنها حق تابعیت است. و کار تشکیلاتی گرد شخصیتهای خاص، و بدون حضور مردم، ذاتا مردمی نیست! همانطور که نظام پهلوی نتوانست علی رغم تمام خدمات اقتصادی و فرهنگی، مردم را قدرشناس و دارای انگیزه‌ی هم افزایی و کار تشکیلاتی و گروهی بار آورد. مردم در نظام پهلوی یک مصرف کننده بودند! رعایایی در دستان پرسخاوت اربابی به نام #شاهنشاه.
به همین دلیل امروزه شاهد گورخوابان و خیابانخوابان و آوارگان و تجاوز به زنان و کودکان کاریم و جز "آه و دیگر هیچ"، کک هیچکسی به طور جدی نمی‌گزد که شب خوابش نبرد و کاری کند کارستان!
تشکیلات مردمی یک شعار مجازی نیست! یک اکت و عمل انقلابی است که باید از امروز آغاز شود. آن هم نه با شعار و توقع از راه دور از مردم پریشان و غیرتشکیلاتی؛ بلکه از خود: اینکه من همه را گرد خویش نخواهم. بلکه همه را گرد همه بخواهم و مقدماتش را از امروز که نقد است فراهم کنم، نه از فردایی که نسیه است. این یعنی اقدام برای وحدت اپوزیسیون. اپوزیسیونی که به دلیل منافع مشترک (نه سلایق شخصی و اختلافات ایدئولوژیک) دچار تنش و تفرقه نشود.
.
اما آنچه می‌تواند از بروز تنش و هرگونه اخلال در آینده پیشگیری کند، خشت ابتدایی این تشکیلات است که کج بالا نرود و خشتی مشترک و ابتدایی برای دلگرمی و سرپناه هر ایرانی باشد. دیگر مکانیسمِ سنتیِ اعتماد به تار سیبیل دایی‌جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون‌کیشوت پاسخ نمی‌دهد! دیگر اقدام انحصاری حزب سکولار دموکرات و شورای دوران گذار اختصاصی ضد گروهک‌های بدنامِ شریعتمداری‌ها پاسخگو نیست! آنها اگر فاقد سمپاتهایی مؤثرند، بگذاریم با حضورشان در شورا رأی نیاورند، تا بهانه‌های آتی برای جرزنی از ایشان ساقط گردد!
بدیهی است که سمت و سوی چنین تشکیلاتی برای احقاق وحدت مؤثر نباید قابل سوء تفاهم و همراه با چالش‌های تنش‌آفرین باشد. یعنی باید از سوء‌تفاهمات ناشی از تعریف سمبول‌های تاریخی و ایدئولوژیک دست برداشت. بدیهی است که وحدت گرد #پرچم و افتخارات موروثی و نظام ایدئولوژیک تفرقه‌آمیز و ناممکن است! چون عصر عصرِ سنتی شبکه‌های محدود شهری نیست که بتوان با یک هجوم به شیوه ی آغامحمدخان یک قلعه را فتح کرد! عصر عصرِ وسعت حضور فراگیر مردمی به دلیل فعالیت رسانه‌های بین‌المللی از مرکز شهرها تا حواشیِ دورافتاده‌ترین روستاهاست! مردم اما معنای سهم برابر از آب و خاک مشترک را خوب می‌فهمند! عامل وحدت همچنین نباید گرد خشونت و #نفرت از نظام و یا غیرخودی و این گروه چپ و راست، #سنگرساز باشد! آن هم با جیب خالی و پز عالی و بدون نقشه‌ی راهی شفاف. عامل وحدت زاینده باید با امنیت ناشی از مهرورزی به تمام شریکان برابر باشد! تنها در امنیت چنین رویکردی است که مردم برای یک حضور تعیین کننده و فراگیر در مکانی امن، دلگرم می‌شوند! اما چنین رویکردی برای اجرایی شدن نیازمند تشکیلاتی با حضور نسبی اکثریت نمایندگان مردمی از تمام اقشار است. چرا که هیچ ایرانی از حق تصمیم سازی نسبت به سرنوشت مشترک قابل حذف نیست! از رعیت گرفته تا گزمه و ارباب و مخالفین و زندانیان و تمام ساحل‌نشینان و آواره‌گانش.
هر سمبول و ایده و باوری که در گذشته ریشه دارد، به عنوان یک پتانسیل بالقوه قابلیت بالفعل‌شدن و تنش و اختلال را توسط هر شریکی در این آب و خاک دارد. چرا که ما دارای 80 میلیون گروگان بالقوه‌ایم که قابلیت مزدوری و خیانت دارند. وای به اینکه مورد سوء استفاده‌ی انیران باشد.
باید بتوان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد! و این ممکن نیست جز بر اساس یک #فلسفه‌ی حق بنیاد(غیرایدئولوژیک)، یک #استراتژی مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی( نه سلبی-حذفی) و تاکتیک‌های مناسب با موقعیت و قابلیت مردم در ساختار نظام سلطه، بر اساس یک #نقشه‌_راه گام به گام و اقع‌بینانه.
بنابراین ایجاد چنین تشکیلاتی نیازمند فهم مبانیِ غیرقابل کتمان حقوق شهروندی و نیز یک روش علمی حول یک #مرامنامه است که بتواند آن را از پندار به گفتار و رفتار درآورد.
پس از این مقدمات است که نیازمند اقدامیم.
به باورم آن شاکله‌ی حقوقی می‌تواند از مدل و الگوی یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی تبعیت کند که سهامدارانش 80 میلیون ایرانی با سهم برابر هستند!
باقی داستان اجرایی و بروکراتیک را #قانون_تجارت تبیین کرده است!
یعنی یک #هیات_مؤسس دارای اعتبار علمی و کاریزماتیک که با امضاء آن مرامنامه آغاز به پذیره نویسی از نمایندگان و مدعیان آزادیخواهی و استقلال ایران از تمام اقشار مبارز کند.
#ثبت_نام ابتدایی می‌تواند به گزینش یک #پارلمان_مجازی و یا واقعی در تبعید منتهی شود تا نسبت به انتخاب یک هیات مدیره (شورای دوران گذار) اقدام کند. این شورا نیازمند یک سخنگوست که دارای بالاترین کاریزما بین ایرانیان باشد. من بر این گمانم که اگر همچنان بر اساس اظهارات پیشین، قصد رهبری نداشته باشید، آن سخنگو شما خواهید بود! البته اگر همین امروز به مردم اعتماد کنید، که فردا دیر است!
آنگاه از ماموریت‌های اساسی این شورا می‌توان چنین نام برد:
1- تصویب فلسفه‌ی وجودی این شرکت سهامی عام، بر اساس یک سهم از حق بنیادی آب و خاک مشترک با امکان حضور تمام شهروندان بموجب حق تابعیت (نه ایدئولوژی و یا حق برتر ژن و مالکیت و ...)
2- تصویب مرامنامه‌ی ملی-میهنی برای تبیین و تعیین و تدوین ماموریتهای ذیل:
استراتژی، تاکتیک‌های مناسب با توانایی و موقعیت واقعی مردم در ساختار فعلی حاکمیت، تدوین نقشه‌ی راه گام به گام از دوران #پیشاآزادی تا دوران #گذار و دوران #پساآزادی .
3- تعریف زبان و ادبیات مشترک حقوقی و سیاسی و فرهنگی و ادبی در شعارهای مشترک، با رویکرد ماهوی: ادبیات ایجابی-جذبی به جای ادبیات سلبی-حذفی.
مثال: در این بخش در گام اول بین دو عبارت "استرداد اراده مردمی" با روش مسالمت آمیز، و عبارت #سرنگونی و #براندازی و #انقلاب (از طریق خشونتبار) به عنوان یک هدف وحدتبخش و بلامنازع، باید تصمیم سازی شود.
و یا روش حضور میدانی بصورت مسالمت آمیز در حواشی مکانی امن گرد اقلیتی به منظور خرید اعتبار اکثریتی و از سکه انداختن مشروعیت اقلیت در مقابل چشم تاریخ و جهان و نظام که در فقدان روش انتخاباتی از طریق بروکراتیک بتواند برای تحولات بنیادی به نفع حضور تمام مردم در نظام تصمیم سازی سرنوشت، حجت را بر همه تمام و احقاق آن را غیرقابل کتمان کند. این مرحله به عنوان یک رفراندوم میدانی، تازه آغاز راه پس از رفع توهم مشروعیت نظام بموجب مشارکت اکثریت مردم در آخرین انتخابات بواسطه‌ی خوانشِ انحصاری ارباب سلطه، از صندوق‌های سوراخ است.
4- از اهداف اصلی #پارلمان_موقت_در_تبعید میتوان تعیین #آلترناتیو در دوران گذار و روش و سازوکار تامین امنیت ملی در مرزها و در درون شهرها و شکل انتقال قدرت نام برد.
این بحث قابل گسترش است که حقیر هم به سهم خود تلاش کرده‌ام مبانی افتاعی روش اجرایی آن را در یک #مرامنامه تدوین کنم که پیش‌تر تهیه شده است.
***
اما پیش از هر چیز باید گشت و کاوید که آیا آن 5 نفر هیات مؤسس مستقل و دارای دانش و کاریزما و اعتبار اجتماعی، که خواستار اقدامی ملی-میهنی باشند، یافت می‌شوند یا نه؟
بدیهی است که آن 5 تن، نیازمند پشتیبانی و منابع مالی و معنوی جدی هستند، که به باورم چنین موقعیتی در این دوران وانفسا، تنها در دست شاهزاده رضا پهلوی به‌عنوان شخصیتی ثروتمند و دارای کاریزماست. آیا ایشان حاضر است به شعارهای نیک خویش پیش از روز موعود در دوران پساآزادی که همانا تن دادن به خواست مردم است، عمل کند و مردم را گرد مردم بخواهد، نه خویش؟
خیام ابراهیمی
3 شهریور 1398
پ.ن:
الف) بزرگترین مانع در راه وحدت اپوزیسیون دو عنصر ثروت است:
1- منابع مالی و تشکیلات علمی و مردمی
2- کاریزمای اعضاء آن.
راست یا دروغ، شنیدم که این روزها یک زمین شاهزاده در امریکا به یک میلیارد دلار فروش رفت. آیا وقت آن نرسیده این ثروت خرج وحدت مردم برای تحولات بنیادی بر اساس یک روش علمی شود؟
راهکار اجرایی آن با تدوین یک #مرامنامه بر اساس الگوی تاسیس #شرکت_سهامی_عام_ایران_انسانی مهیاست. تنها مانده اجرای آن.
شاهزاده‌ی گرامی: بسم الله! امروز و در دوران پیشاآزادی، وقت آن است که دین‌تان را با خرج کردن این ثروت (بویژه کاریزما) در حق مام میهن بپردازید و حق مردم را به مردم بازگردانید! آیا شما آن شاهزاده‌ای که می‌نمائید هستید؟
.
ب)در دوران پیشاآزادی وقتی خانه ی مشترک در دست دزد قانونی است، راه بازپسگیری خانه و سپردنش به دست تمام صاحبان حق (مردم) از وحدت تمام صاحبان حق میگذرد، نه از طریق تکثیر فرزندان مام میهن در گروههای 14 نفره و احزاب و صنوف متنوع... بلکه از طریق تشکیل یک شورا و یا ستاد مشترک در اپوزیسیون و از روشی علمی مبتنی بر شناخت موقعیت.
مع‌الوصف به باورم اگر امید به حوادث و معجزه و لابی و تبانی با اجنبی نداریم، چنین عزمی نیازمند طی نمودن مراتب یادشده است و پیش از هر چیزنیازمند تدوین یک مرامنامه‌ی فلسفی و استراتژیک.
شخصا این #مرامنامه را پیش‌تر با اتکاء به توان محدود خود نوشته‌ام:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...