بنیــادِ
باران
======
تاوَلهایِ پوستِ من
باور دارند که این بارانِ لطیفِ بهاری، اسیدی است!
اصالتِ حروفِ بی بنیادِ باران را
زمینِ حاصلخیز و نور و دانه میشکوفد!
نه صخرههایِ درونِ غارِ تاریک.
"باران" هر چند زلال
بر کــویــرِ بیحاصل
سیل است و ویرانی و سراب
واقعبینی یعنی:
بنیـــادِ باران بر خیانتِ باد در طوفان
در سرزمینهایِ پستِ تکه تکه شده از تنِ بی سرِ وطن
سبزه شده میانِ سرخِ لالهها
در دامنِ فتنهیِ رسوایِ یک پوتین در پایِ پدر جَدّ چرچیلها
میانِ زخمِ خشِ تیزِ نعلبکیِ شکسته
زیر پایِ فنجانِ قهوهیِ قجری.
...
از ترکمانچای
تا رویشِ سبزِ حسِ همزیستیِ گیاه و نسیم
چه فاصلهیِ دوری است
میانِ اعتمادِ این قومِ بَدَوی به تار سیبیل داییجان و
قسمِ حضرتعباسِ خانعمو...
و آن ذره میان کهکشان راه شیری
به نام زمینی که مَنَم
در این نزدیکی
و بارانی که تویی
و نوری که بینِ ماست
میانِ چشمانِ دَرّنده
و تبسمِ نگاهِ امن
چه فاصلهای است
بین دندانی که در گردنِ تو فرو میرود
و بوسهای بر رگِ گردنِ تو
جایی که چند خدا نشسته مشغولِ جویدنِ خِرخِرهاند...
در خلسهیِ یک بودا
میانِ نفرت و عشق
وقتی زندگی جان میکند
جان میدهد
جان میگیرد
از رأیِ این تکههایِ باقیمانده بر دارِ خشکِ جلجتا که با توست
از رأیِ تو که با من نیست.
بیا به صلیب بکش مرا
و تمام کن مهلتِ خویش را
تو از دستانِ این لحظه در داستانِ ما بر بـــاد رفتهای
و کارِ من تمام است!
با خیانتِ لبخندِ گفتگو
میانِ تمدنهایِ قبیلهای.
"خیانت" یعنی نانِ روغنیِ اُمّتِ خویش را به خونِ ملتی آغشتن
یعنی تفِ سربالایِ 88 را در سینیِ 92 و 94 و 96 سِرو کردن و چشیدن
خیانت یعنی
آوارِ بنیادِ تو
بر خِشتِ بیبنیادِ من.
کار تو تمام است!
دندانها تیز و بُز آمادهیِ دریدن...
واقعیت این است:
یکی در این میان "گروگان" است!
از هفت ورودی، شش خروجی خیانتکار است
و تنها یکی تا ابد دست اندرکار است!
آیا خیانت قانونی است؟
یا قانون خیانتبار است؟
خیام ابراهیمی
15 اردیبهشت 96
======
تاوَلهایِ پوستِ من
باور دارند که این بارانِ لطیفِ بهاری، اسیدی است!
اصالتِ حروفِ بی بنیادِ باران را
زمینِ حاصلخیز و نور و دانه میشکوفد!
نه صخرههایِ درونِ غارِ تاریک.
"باران" هر چند زلال
بر کــویــرِ بیحاصل
سیل است و ویرانی و سراب
واقعبینی یعنی:
بنیـــادِ باران بر خیانتِ باد در طوفان
در سرزمینهایِ پستِ تکه تکه شده از تنِ بی سرِ وطن
سبزه شده میانِ سرخِ لالهها
در دامنِ فتنهیِ رسوایِ یک پوتین در پایِ پدر جَدّ چرچیلها
میانِ زخمِ خشِ تیزِ نعلبکیِ شکسته
زیر پایِ فنجانِ قهوهیِ قجری.
...
از ترکمانچای
تا رویشِ سبزِ حسِ همزیستیِ گیاه و نسیم
چه فاصلهیِ دوری است
میانِ اعتمادِ این قومِ بَدَوی به تار سیبیل داییجان و
قسمِ حضرتعباسِ خانعمو...
و آن ذره میان کهکشان راه شیری
به نام زمینی که مَنَم
در این نزدیکی
و بارانی که تویی
و نوری که بینِ ماست
میانِ چشمانِ دَرّنده
و تبسمِ نگاهِ امن
چه فاصلهای است
بین دندانی که در گردنِ تو فرو میرود
و بوسهای بر رگِ گردنِ تو
جایی که چند خدا نشسته مشغولِ جویدنِ خِرخِرهاند...
در خلسهیِ یک بودا
میانِ نفرت و عشق
وقتی زندگی جان میکند
جان میدهد
جان میگیرد
از رأیِ این تکههایِ باقیمانده بر دارِ خشکِ جلجتا که با توست
از رأیِ تو که با من نیست.
بیا به صلیب بکش مرا
و تمام کن مهلتِ خویش را
تو از دستانِ این لحظه در داستانِ ما بر بـــاد رفتهای
و کارِ من تمام است!
با خیانتِ لبخندِ گفتگو
میانِ تمدنهایِ قبیلهای.
"خیانت" یعنی نانِ روغنیِ اُمّتِ خویش را به خونِ ملتی آغشتن
یعنی تفِ سربالایِ 88 را در سینیِ 92 و 94 و 96 سِرو کردن و چشیدن
خیانت یعنی
آوارِ بنیادِ تو
بر خِشتِ بیبنیادِ من.
کار تو تمام است!
دندانها تیز و بُز آمادهیِ دریدن...
واقعیت این است:
یکی در این میان "گروگان" است!
از هفت ورودی، شش خروجی خیانتکار است
و تنها یکی تا ابد دست اندرکار است!
آیا خیانت قانونی است؟
یا قانون خیانتبار است؟
خیام ابراهیمی
15 اردیبهشت 96
No comments:
Post a Comment