#کازرون ، #غزه و #تکرار سناریوی بنفش در عراق
سینهچاکانِ ویژهخوارِ پاتکِ غزه به نتانیاهو، آیا #کازرون_یتیم، را میشناسند؟
تمام منابع ملی، قربانیِ بهانهیِ دیار قدس و بهکام خودفروشانِ خاورمیانه! تنها به حکمِ امید و بیعتِ دلدادگانِ ویژهخوار با قانونِ فراملی و اختیاراتِ قادرمطلقه!
آیا انتخابات عراق، از خون ملتِ ایران آبیاری شده؟
خیمهشبباز، از جیب ملت، جهان را علیهِ ارادهملی میخرد و میفروشد:
زِ خونِ مردم غزه و کازرون و وطن، حراج شده خونِ آدم در آدمکسازی!
سه آدمک در عراق زِ خون تو سیراب به جنگِ زرگری و خیمهشببازی
نفوذ مقتدی صدر به سپاهِ دشمن و عبادی و عامری تنور داغکن خمیرسازی
به یادِ تنورداغکنِ برجام محمود و شاطرِ بنفش و نانوایِ خرسوسطبازی
در این میانه اعتمادملی بهدام صندوق 88 تا 96 و 1400، به خیالپردازی
28اردیبهشت97
فرازی از #سناریوی_بنفش:
هِله اِی یارِ دبستانیِ من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو بهدستِ گزمههاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمههاست
داســتانِ ناخدایِ بیکسان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
میکند محمود را دشنامِ خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج میسازد به حرف و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
میدهد پرچم بهدستِ یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
باز هم "بیعت" شده درمانِ بُت ... انتخابات است و قانون جانِ بُت
سنگرِ داعش شده سبزِ مجاز ... در تلگرام، فیسبوک، نبضِ حجاز
چون "حَسَن" تهدید را فرصت نمود ... باز هم در این سفر رخصت نمود
وَر نه صندوق را همان پیمانه بود ... میرِتان توبه نکرد، در خانه بود!
ماجرایِ میرِتان چون شاخ شد ... لرزه بر سلطانیِ یک کــــاخ شد
گفت سلطان چاکران را: چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ اَمین ... گفت: سلطانا، منم چارهیِ کین!
جنگِ میدان را میانِ خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاصزنهایِ خود ... چند نفر را میکنی غوغایِ خود
یک نفر "سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جملهیِ یارانِ تو در حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
رأیِ مردم سرشماری میکنیم ... جملهگی را بندهیِ رِی میکنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
گفت سلطان: مرحبا بر تو حَسَن! ... راهکارِ تو بُوَد خیلی خَفَن
عقلِ جِنِّ مصلحت سربارِ ما ... جِنّ تویی، مجنون تویی در کارِ ما
پس سَرِ آن جِنّ پیر در زیرِ آب ... هر که "جز ما را" بگو: راحت بخواب!
گفت سلطان: رأیِ ما رأیِ خداست ... مکر با کفار و ملت با شماست
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بیشکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چونکه قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بیخودیها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعدهیِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را میکنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلدادهیِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما!
خیام ابراهیمی
شب انتخابات 96