Monday, October 1, 2018

کازرون، غزه، و تکرار سناریوی بنفش در عراق


#کازرون
 ، #غزه و #تکرار سناریوی بنفش در عراق
سینه‌چاکانِ ویژه‌خوارِ پاتکِ غزه به نتانیاهو، آیا #کازرون_یتیم، را می‌شناسند؟
تمام منابع ملی، قربانیِ بهانه‌یِ دیار قدس و به‌کام خودفروشانِ خاورمیانه! تنها به حکمِ امید و بیعتِ دلدادگانِ ویژه‌خوار با قانونِ فراملی و اختیاراتِ قادرمطلقه!
آیا انتخابات عراق، از خون ملتِ ایران آبیاری شده؟
خیمه‌شب‌باز، از جیب ملت، جهان را علیهِ اراده‌ملی می‌خرد و می‌فروشد:
زِ خونِ مردم غزه و کازرون و وطن، حراج شده‌ خونِ آدم در آدمکسازی!
سه آدمک‌ در عراق زِ خون تو سیراب به جنگِ زرگری و خیمه‌شب‌بازی
نفوذ مقتدی صدر به سپاهِ دشمن و عبادی و عامری تنور داغ‌کن خمیرسازی
به یادِ تنورداغ‌کنِ برجام محمود و شاطرِ بنفش و نانوایِ خرس‌وسط‌بازی
در این میانه اعتماد‌ملی به‌دام صندوق 88 تا 96 و 1400، به خیالپردازی
28اردیبهشت97
فرازی از #سناریوی_بنفش:
هِله اِی یارِ دبستانیِ من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو به‌دستِ گزمه‌هاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمه‌هاست
داســتانِ ناخدایِ بی‌کسان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
می‌کند محمود را دشنامِ خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج می‌سازد به حرف و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
می‌دهد پرچم به‌دستِ یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
باز هم "بیعت" شده درمانِ بُت ... انتخابات است و قانون جانِ بُت
سنگرِ داعش شده سبزِ مجاز ... در تلگرام، فیس‌بوک، نبضِ حجاز
چون "حَسَن" تهدید را فرصت نمود ... باز هم در این سفر رخصت نمود
وَر نه صندوق را همان پیمانه بود ... میرِتان توبه نکرد، در خانه بود!
ماجرایِ میرِتان چون شاخ شد ... لرزه بر سلطانیِ یک کــــاخ شد
گفت سلطان چاکران را: چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ اَمین ... گفت: سلطانا، منم چاره‌یِ کین!
جنگِ میدان را میانِ خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاص‌زن‌هایِ خود ... چند نفر را می‌کنی غوغایِ خود
یک نفر "سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جمله‌یِ یارانِ تو در حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
رأیِ مردم سرشماری می‌کنیم ... جمله‌گی را بنده‌یِ رِی می‌کنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
گفت سلطان: مرحبا بر تو حَسَن! ... راهکارِ تو بُوَد خیلی خَفَن
عقلِ جِنِّ مصلحت سربارِ ما ... جِنّ تویی، مجنون تویی در کارِ ما
پس سَرِ آن جِنّ پیر در زیرِ آب ... هر که "جز ما را" بگو: راحت بخواب!
گفت سلطان: رأیِ ما رأیِ خداست ... مکر با کفار و ملت با شماست
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما!
خیام ابراهیمی
شب انتخابات 96


معجزه کن

معجزه کن!
تبدیل جنگ به صلح خیلی هم سخت نیست، ارباب! کافی است در ملت حل شوی و در صلح باشی و فرمانبرشان شوی، نه فرمانده!
در دامِ شل‌کن‌سفت‌کنِ استراتژیِ بحران‌‌زای زنجیره‌ای استثمارِ سبزوبنفش داخلی و استعمار سرخ‌وسیاه خارجی، دیگر خونی در رگِ رعیتِ مردنی به‌دامنِ یکی نمانده! لازم‌است که ملت بخواهد که قانون به نفع شراکتِ اراده‌ملی در نظام تصمیم‌سازی و صلح جهانی، تغییر کند! که بزرگترین سلاح هر ملتی صلح و وحدت ملت‌با‌ملت و با جهان است! به‌همین سادگی.
فندکِ آتش‌به‌اختیارانِ بندگی، دیر درمی‌گیرد به رای ملتی، آقاخان، تو معجزه کن!
دوزاریِ قهرمانِ نرمش‌وبازنده‌گی، دیـر می‌افتد از ماوراء به صندوقمان، تو معجزه کن!
آن فجرِ برزخی که خدعه نمود و وعده داد و عهد شکست یک روحِ پیر با مردمِ صغیر
چون پاره کرد بکارتِ اعتماد و وفای به‌‌عهد را به فتحِ جهانمان، تو معجزه کن!
چون با دو تیغِ شمشیر پرده‌دار به‌ سیلی و فحش و گروگان، خرید و فروخت و درید
تحریم و جنگ و لابی و عهد و جرزنی و فساد شد روحِ سامانمان، تو معجزه کن!
در لایِ *همبرگرِ اربابِ سلطه، خیارشورِ سبز اصلاح‌ناپذیر و گوجه‌ی سرخِ ارگانیکِ اصولگرا
بر گوشتِ ریشِ ملتِ عقیم، سُسِ سپیدِ اعتدال بنفش هم نکرد خوشمزه انقلابشان، تو معجزه کن!
آن شوکران که معمارِ #تفخیذ از آن جام گرفت و به قانونِ فتانه، بچه آهو کرد!
دیدی چگونه مـورِ گـورِ سلیمان گرفت جانِ معمار و شد سرِ دارِ بلندتان؟ تو معجزه کن!
اَسرارِ صدورِ پنهانیِ همبرگرِ مسموم به دیار قدس، فنــا داد ملتی، به زورگیریِ باور
رودل گرفته امت‌ِ داعش‌مسلک از نشخــــوارِ خام خامِ ملتِ خسته‌مان، تو معجزه کن!
گر معجزه نکنی به حکم حکومتی! به عجز خواهد افتاد اساسِ دودمــانتان، دیـــر یا زود
دستورِ پختِ #کالای_داخلی، به ملتِ گرسنه واگذار به نرمشی، اِی قهرمان! تو معجزه کن!
دانم که ز بیعتِ مردم، پــایِ صندوقِ سحرآمیز، مامور و معذوری، به مکر با غیرخودی
آن چـــاه نفتِ مفت واگذار به صاحبش اِی خیرالماکرین و این آخرِ عمرمان، تو معجزه کن!
پس‌دادنِ قدرتِ مطلقِ سرنوشت به مردمی که ســـالار تواَند، کـــارِ بس سختی نیست!
پس چاهِ فتنه‌ی مؤمن و کافری، پُر کن از آبِ وحدتِ ملی و کن راحتمان، تو معجزه کن!
خیام ابراهیمی
21 اردیبهشت 97
پ.ن:
1) همبرگر: برای پذیرایی، مراجعه به استاتوس قبلی اختیاری است.
2) راه نجات از جنگ و ویرانی:
از دام ترس از جنگ ویرانگر باید به دامن کدام ارباب پناه برد؟ جز ملت که در قانون اساسی رعیت است!
داستان گروگانگیری و تنش و جنگ و توافق و جرزنی در پاره کردن قرارداد و باز تحریم و لابی و توافق و جرزنی، داستانی زنجیره‌ای است که باز هم باید بین دو ارباب ضد اراده‌ملی، طرفِ یکی را گرفت، نه ملت را؛ همچو داستان هشت سال جنگ ویرانگر به دلیل مشکل ذهنی یک نفر.
بزرگواران ویژه خوار!
کافی است قادر‌مطلقه‌ی زمینی، قدرت را به ملت واگذارد!
وحدت‌ملی بر اساس اولویتِ حق آب‌وگل طبیعی و اولیه، بر حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه، یک حق مسلم در خاک مشترک است! راهی نیست جز شریک کردن تمامِ ملت در نظام تصمیم سازی سیاستهای کلان.
این #براندازی نیست!
مگر می‌شود به خاطر تمامیتخواهی با نبض مغزِ یک نفر، یک ملت بر باد رود؟
به‌جای مترادف دانستن ایران با حکومتِ سلطان، تلاش کنیم قدرت‌مطلقه را مجاب کنیم که به بزرگترین قدرت فراتر از اسلحه متوسل شود و مملکت را به صاحبانش بسپارد و دست از صدور انقلاب به جهان و نابودی دیار قدس و حضور در سوریه و تقدیم کردن کشور به روسیه در کام امریکا و اروپا بردارد. به همین سادگی.

همبرگر نشو

همبرگر نشو!
چگونه ملتی می‌تواند، قانونا محتویات همبرگری در کام اربابان مطلقه‌ی عالم نشود؟
"قانون اساسی ج.ا" دستورالعمل آشپزی و تهیه‌ی همبرگری مخصوص با روشِ زورگیری عقیدتی در کام قدرت مطلقه و اربابان خارجی و داخلی است. در بن‌بستِ مقاومتیِ محصولاتِ مسمومِ 40 ساله‌ی قانون اساسی و حاکمیتی قانونمدار، که بموجب بند یک اصل 110 و اختیارات مطلقه‌ی تنها یک سرآشپز، برای قدرتمداران عالم تنها یک نوع غذا تهیه دیده است، می‌توانی لقمه نشوی! سرآشپزی که به عنوان تنها تصمیم‌ساز سیاستهای کلی نظام برای صدور انقلاب به دیار قدس بر اساس رفتار غیردیپلماتیک و غیرمدنیِ زورگیری عقیدتی و فحش و مشت و چماق و سیلی و بالارفتن از دیوار سفارت و گروگانگیری و گروگان‌فروشی با عقوبت 40 ساله‌ی تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تحریم و توافق و لابی و ... با حماسه‌ی #تکرار و اتلاف زنجیره‌ای منابع ملی، تنها موجب مسمومیت جسم و روح و دل آشوبی یک ملت شده‌است!
بدیهی است که صدور چنین همبرگر انقلابی، بموجب دستورالعمل آشپزیِ قانون اساسی، تکلیف قانونمداران است و بر اساس بیعت مردم با ایشان در انتخابات، بر ایشان حرجی نیست! اگر این همبرگر موجب تهوع و منقلب‌شدنِ جهاز هاضمه است و باید توسط قطار انقلاب به دیار قدس صادر شود؛ اگر لکوکوتیوران و تدارکاتچی و مسئولین خدمات این قطار، همچون قوای سه گانه‌ در اختیارِ مقصد یک سوزنبان فراملی‌اند و جز تنش‌آفرینی و جنگ و بحرانسازی ثمری ندارند؛ لذا، تنها تغییر قانون به نفع حضور تمام ملت با استقرار اراده ملی، راهگشای اعمالِ خواستِ ملت است!
مشکلی اگر هست از دستورالعمل آشپزی است، نه سرآشپز و پیمانکاران و کادر آشپزخانه! اما برای خریدن همت‌ِ‌عالی و اعتبارملی در راه تغییر این دستورالعمل کشنده با چاشنی مکر و خدعه و تقلب با غیرخودی، در بن‌بست قانونی و ویرانی تدریجیِ منابع ملی در محتویاتِ همبرگری به کام اربابان مطلقه‌ی عالم و بومی، که خیار و گوجه‌اش اصلاح طلبان و اصولگرایانند و سسش اعتدالگرایان و گوشتش مردم و نانش قادر مطلقه، تنها سه راه پیش روی است:
1- انقلاب خونین و یا جنگ و حمله نظامی و ویرانی تاسیسات نظامی و ساختارهای حیاتی آب و برق و گاز و نفت و راه و...
2- معجزه‌ی پا پس‌کشیدن سرآشپز برای تغییر قانون به نفعِ حضور و مشارکتِ تمام مردم در نظام مدیریت وطن، که با مشارکت و بیعت مردم در متنِ انتصخابات قانونی، رخ نخواهد داد.
3- اثبات بی‌اعتباری قانون اساسی و قانونمداران با روش نرمِ #نافرمانی_مدنی معنادار و عدم بیعت در معرکه‌های رسمی، مثل حضور در حاشیه و نه در متنِ همایش‌های دارای مجوز و حکم حکومتی، از قبیل نمازجمعه‌ها و راهپیمائی‌های مناسبتی و انتصخابات، تا تغییر قانون‌اساسی به نفع حضور تمام ملت.
ملت اگر بفهمد که خود صاحبِ خاک مشترک است، هیچگاه افسار خود را به یک قدرت قانونی و گزمه‌هایش واگذار نخواهد کرد تا انگشتِ حسرت و اعتراض به دندان گیر! لذا برای حق مشارکت خود در نوشتن سرنوشت خود، خواسته‌اش را در هر فرصتی ثبت خواهد کرد! این به معنای #براندازی نیست! این به معنای سهم‌خواهی تمام ملت در جزئیات نوشتن سرنوشتی است که بموجب امید و بیعت با این قانون اساسی فعلی، تنها توسط یک قدرت مطلقه نوشته می‌شود!
خریدن اعتبار ملی، یعنی اکثریت مطلق بالای 50 درصد و یا اکثریت قاطع بالای 75 درصد مردم، خواستار تغییر قانون اساسی برای مشارکت تمام ملت باشند! آن هم با رویکردِ اولویتِ حق آب و گل مشترک و طبیعی و اولیه، بر حق ثانویه و حصولی ایدئولوژی در قانون و در نظام تصمیم‌سازیِ سیاستهای کلان نظام (سرنوشت ملی)!
برای خریدن این اعتبار وقتی نخواهی به خشونت متوسل شوی و انقلاب کنی، وقتی نخواهی شاهد دخالت نیروهای استعمارگر ضد اراده ملی خارجی باشی، باید در دام صندوقی که به اختیار و خوانش ارباب و منصوبین قانونی و ملتزم به حکم حکومتی است و نه نظارت ملی، درنیافتی و در حاشیه بایستی و مطالبه کنی تا همواره گوشت همبرگرِ اربابان نباشی.
آقایان ‌اصلاح‌جلب، خاتمی، موسوی، روحانی و ...! لطفا خود و ملت را همبرگر ارباب نخواهید و از قانون اساسیِ همبرگرسازی ملت ایران، توبه کنید!
وگرنه به علت اشتهای سیری ناپذیر گرگها و گرسنگی مزمن بره‌ها، در آینده نزدیک، نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان!
خیام ابراهیمی
21 اردیبهشت 97

عوض گله نداره


عوض گله نداره!
مطالبه‌ی #تضمین واقعی از سویِ حضرت قادر مطلقه از اروپا، مرا یاد مطالباتِ ملت ساده‌دل و قانونا مالباخته و خاکباز می‌اندازد، که هیچ تضمینی از "حسن‌جقجقه" و "مموشی" و "ممد تکرار" نگرفتند و قانونا اهرمی در دست نداشتند اما به ایشان بصورت سنتی دل سپردند و با اعتمادِ دیمی به سیاه‌بازی‌هایِ کلامی ایشان، تنها بصورت عددی در عمل با قدرتِ مطلقه‌یِ یک شخص و قانون اساسی‌اش بیعت کردند، تا حضرتش برای صدور فحش و سیلی و مرگ و تنش و آتش به اختیاری با قطارِ جنگِ انقلابی به دیارقدس و عقوبتِ تحریمش، با یاریِ تدارکچیانِ رنگارنگِ ملتزم به خویش، هر بلایی خواست بر سر خاک مشترک و ملت قانونا عقیم بیاورد، و مختار باشد!
نظام حاکم بر ایران، به معنای ایران نیست!
این روزها توسط گزمه‌های چپ و راستِ نظام، ادبیات ساده لوحانه‌ای باب شده است که:
1) حالا می فهمیم که روحانی و "مصدقِ ظریفِ زمان" در نوشداروی #برجام حضرت، چه گلی کاشتند!
2) خاتمی: باید از روحانی حلالیت بطلبیم!
3) ایران در برجام گل کاشت! ترامپ آن را پر پر کرد!... قدر اوباما را ندانستیم. تبریک به اصولگرایان و دلالان تحریم و تیم شریعتمداری که برادر تنی ترامپ است!
واقعا خنده‌دار است این بده بستان کلامی بین ویژه‌خواران چپ و راست ارباب که تنها قصد داغ کردن تنور سلطه را دارد و این حقنه که در نظام استقلال رای وجود دارد!
ایران مترادف با بده بستانِ روبهان و کفتاران سلطه، در موش و گربه بازی قدرت مطلقه‌ی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بر ملتهای غیرخودی نیست! که برای اوباما با ترامپ تمایزی ماهوی قائل میشوید!
گویا شما هم باور کرده اید این بازی شوم و اتلاف توان ملی را در شل کن سفت‌کنِ لوطی و عنترهایش.... آیا بین قدرت امریکا و اروپا در واکنش به ملت ایران فرقی است؟
اینها بازیگران یک سیاست کلانند.
همچنانکه بموجب قانون اساسی، جناح چپ و راست ایران بازیگران یک سیاست کلی نظامند و استقلال رایی ندارند!
واقعا بر اساس کدام مکانیسم راستی‌آزمایی تشکیلاتی و سیستماتیک پاسخگو به اراده‌ی ملت مستقل از قدرت ایدئولوژیک و سرسپردگی و تبعیت و فرمانبری مطلقه، شما بین تنور داغ کن برجام (مموشی)، و مجری آن (حسن جقجقه) فرقی ماهوی می‌گذارید؟ جز ادبیات و شخصیتی که مناسب سکانس یک سناریست است!
تمایز این جناح‌های کاذب، ربطی به شعارهای روبنایی و عوامفریبانه‌ی بدون تضمین و غیرپاسخگویِ ایشان ندارد!
نمونه: "مموشی" و "حسن‌جقجقه" که تنها تمایزشان در تاخت‌وتاز و خالی‌بندی امنیتی، برخوردای از منابع ملی ملتِ عقیم، توسط تیم اجرایی تنورداغ کنی پیشابرجامیِ ارباب، و چسباندن خمیرِ برجامِ ارباب به تنور در وقت مقتضی است.
گیریم در این هیر و ویر، برای سیاه کردن ملت، ارباب تیم سومی هم در آستین داشته باشد! این چه ربطی به ملت قانونا عقیم دارد که از حالا به فکر مخ‌زدن مردم برای بیعتی دیگر با قانون ویرانگر اراده ملی و ویژه‌خواران غیرپاسخگویش به ملت هستید؟
کار ملت، خارج از گودِ خوانشِ رأی خویش، در معرکه‌های کش‌دارِ نظام سلطه و ارباب قانونی، تنها بیعت عددی، با قانون اساسی است! آن‌هم برای هزینه شدن در قطار صدور انقلاب به دیار قدس، بواسطه‌ی تدارکچیان چپ و راست است؛ نه بیشتر.
از دل‌بستگان به ویژه‌خواری بین‌الجناحین معرکه‌بازِ معرکه‌گردان اصلی، که دل در قانون اساسی و قدرت مطلقه‌ی حاکم بر خویش بسته‌اند، خواهش دارم بفرمایند اگر جناح‌های درون نظام خارج از سیاست‌های کلی قادر مطلقه، استقلال رایی دارند، لطفا بقیه را هم ارشاد فرمایند!
خیام ابراهیمی
20 اردیبهشت 97


مفنورتر


منفورتر از #ترامپ کیست؟
شباهت و فرق عمو تری و رقبای الکی، با حسن جقجقه و جناح‌های پفکی!
برادرِ ویژه‌خوار و اصلاح‌جَلَب، می‌گوید: "منفورتر از ترامپ کسی در دنیا نیست!"
گفتمش: منفورتر از ترامپ کسی است که هم ملت خود را غیرخودی می‌داند و هم جهان را. این قادر مطلقه و قلدرِ بینوای چهل‌و‌چهارزنه‌ی منتخبِ مردم، لااقل ملت خود را خودی می‌داند!
ارباب و گزمه‌هایِ دستاربه‌سرِ چپ‌وراستِ رعایای مچل بین پلیس خوب اروپا و پلیس بد امریکا را باید با نرمش‌قهرمانانه خلع پوستین کرد و کویر را به ایشان سپرد تا به جبران‌مافات و به‌یاد نخلستان‌های مدینه، برای نان خود تا آخر عمر چاه بکنند؛ شاید شبی، نیمه شبی، به آه سحری، به آب رسیدند و بلایِ خشکاندنِ وطن دفع شد!
احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه امریکا همان کاری را با اربابان حاکم بر ملت‌های غیرخودی می‌کنند که جناح چپ و راستِ بومی، با ملت غیرخودی در وطن و سایر ملل...
این ویژگیِ مشترک تمامیتخواهان و قادران مطلقه‌ی جهانی و بومی است.
هر دو دارای حق مشروعیتِ ژن برترِ قدرتند!
اولی دارای قدرتِ حصولیِ سرمایه و تملک و حق تکنولوژیک-ایدئولوژیک+دموکراسی
دومی مدعی قدرتِ غصبیِ ایدئولوژیک+دیکتاتوری
و البته هر دو با در جیب داشتن قدرت ژن برتر ثانویه، سوار بر حق آب و گل طبیعی و اولیه‌ی خودی و غیرخودی...
هر دو با پنداری مشترک، جهان را به خودی و غیرخودی، و مؤمن به خویش و کافر به خویش، تقسیم کرده‌اند و بر این حکم حکومتی و استراتژیک پای می‌فشارند که: یا جهان با ماست، و یا بر ما.
اما یک فرق دارند: یکی بر بستر رفتار دموکراتیک پاسخگوی ملت خویش است؛ اما دیگری بر بستر تقدسِ گفتاری، پاسخگوی خدا هم نیست! چه برسد به ملت خویش و جهان.
"
ملتِ قانونا عقیم ایران" تکه گوشتی است بین چنگالِ همین اربابان جهانی و بومی.
ایران یعنی اراده ملی و "قانونِ تمام ملت"! نه قانونِ یک قدرت‌مطلقه.
"
جهان" یعنی قانون تمام ملت‌ها (نه ارباب‌ها)، و نه قانون یک قدرت مطلقه.
فرق دو قدرت مطلقه‌ی جهانی و بومی در تقسیم خودی و غیرخودی در درون و بیرون از حوزه‌ی قدرت خویش است! اما اغلب روش‌های #جرزنی و غیرخودی‌کشی‌شان شبیه هم است!
جهان سرمایه‌داری بر اساسِ مبانی دموکراتیک، به ملت خود پاسخگو و متعهد است؛ اما جهان غیرخودی را برده می‌خواهد! ( به تاکتیک اقتصادی، ریختن گندم مازاد در دریا و... برای گرسنگان افریقا اشک تمساح ریختن)
نظام ایران اما، هم ملتِ غیرخودی خود را و هم جهان را برده می‌خواهد!
"
ملت ایران" که مِردِ زبانِ "بزرگ‌امت‌داران" است، یعنی قدرتِ تصمیم‌سازی قانونی تمام ملت (بدون حذف و انحصارگرایی ایدئولوژیکِ ملتزم به حکم حکومتی و قدرت فردی).
بدیهی است که تا قانون اساسیِ نظام قادر مطلقه، به قانون اراده ملی تغییر نیابد، ملت و کشور ایران در جهان بی‌اعتبار است و در استراتژی شل کن سفت کن و بازی ارباب قلعه‌ها و شریکان اروپایی‌ و برده‌های جهانی و اسیران شرقی‌اش، ابزار بازی تا ویرانی منابع ملی در تنش بین قدرتهای جهانی و بومی است!
#برجام 
که محصول سرنوشت‌سازی پنهانی صاحبان قدرت فراملی بومی، برای ملت قانونا بی‌اختیار است، حربه‌ی خرس وسط‌بازی با خون ملت قانونا عقیم، بین ارباب جهانی و نوچه‌هایش، با ارباب بومی و آلت‌ها و بازوان چپ و راست ویژه خوارش است.
اظهارات روبنایی مسئولین نظام و قدرت‌های جهانی، هیچ ضمانت الزام آوری برای هیچ‌کدام در قبال ملت ایران ندارد! همچنانکه منافع ناشی از آن صرف جنگ و تنش آفرینی شد و ملت فقیرتر و ناامن‌تر و مملکت بی ثبات‌تر شد... دلار 1000 تومانی پیش از رسوایی پیشابرجام کجا و دلار 7000 تومانی پسابرجام کجا؟ حالا هم که حباب ترکید ... این یعنی جان و عمر مردم باد هوا و هوی و هیجان خرس وسط بازی با هویت ملتی که هیچ دخل و تصرفی در تصمیمات کلان سرنوشت خود ندارد... در چنین وضعیتی است که بدون قدرت ملی گربه با موش، از بیرون و داخل هرگونه بازی که خواست می‌کند!
وقتی ارباب بومی نظام غیرملی، بتواند نسبت به تعهدات خود در مقابل مردمی که رعیت خود می‌داند ملتزم نباشد، ارباب جهانی هم می‌تواند نسبت به دیگرانی که آنان را رعایای خود می‌خواهد، التزامی نداشته باشد!
رفتار مدعیان اربابی و قدرت مطلقه در حوزه‌ی جهانی و داخلی دقیقا مشابه هم است!
از وعده‌های سرخرمنِ خمینی گرفته تا نقض آن در قانون اساسی ضد اراده ملی و فک جنباندن ملیح ممد و مموشی و مش حسن،... تا برجام.
اربابان و نوچه‌ها و گزمه‌های جهانی و بومی تشنه به خون مفتِ اراده‌های عقیم ملی و مردم غیرخودی هستند و هر دو به گفتار دروغین و بدون ضمانت قانونی، از ملت دم می‌زنند!
"
قدرت" یعنی استقرار اراده ملی در قانون اساسی، نه ترقه و تیرکمان دوعباسی.
بدون شراکت تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی، برجام یعنی کش دادن روزمره‌گی اراده ملی توسط جهان.
یعنی خرس وسط اربابان جهان و ارباب بومی و دلقک‌هایشان، با جنازه‌ی ملت قانونا عقیم.
بدون تغییر قانون اساسی و مشارکت تمام ملت در وزن‌کشی اراده ملی در تعیین سیاست‌های کلی ملت ایران، جهان اعتبار لازم را برای قدرتِ کاذبِ نظام سیاسی حاکم بر ایران قائل نخواهد شد!
چون نظام یعنی: قدرت‌ تصمیم سازیِ ملت ایران، نه قدرتِ نظامیِ سوار بر ایران!
خیام ابراهیمی
19
اردیبهشت 97

همراه شو ای وطن


همراه شو ای هموطن!
چریک چروکیده(بهزاد نبوی): "مردمی آگاهند که راه را از صندوق همیشه‌سوراخ 88 قانونمداران مکلف به حکم حکومتی تکرار کنند!" (نقل به مضمون/ لینک در پیامدانی)
وقتی رگ حیاتی و اعتبار ویژه خواران چپ و راست، وابسته به بیعت با قانون فراملی غیرپاسخگویی‌ست که تنها نیازمند خوانش تعدادی صندوق برای بیعت است، نه رأی؛ آنگاه 3 راه پیش روی ملت در بن‌بست است!
1-
انقلاب و خشونت برای تصرف حق مشارکت در قدرتی که اراده ملی را قانونا براندازی کرده است!
2-
خرید اعتبار ملی بصورت پیاده (در حاشیه‌ی یک متن با #نافرمانی_مدنی) برای کسب اکثریت مطلق تعداد تحولخواهان تا تغییر قانون به نفع همه.
3-
سوار بر قطار بی‌اختیاری و تکه پاره در قطار لکوموتیورانان و قانونمدارانِ سبز و بنفش صدورِ انقلاب از جیب ملت قانونا عقیم به دیار قدس.
کریس رِآ: جاده‌ای بسوی جهنم
Chris Rea: Road To Hell
بسیارخوب! من اینجا کنار رودخانه ایستاده‌ام
اما گوئی آبی جاری نیست
این آب می‌تواند با هر سمی که فکرش را کنی آلوده شود و به خروش در بیاید
و من زیر نور چراغ‌های خیابانی‌ام...
اما پرتو لذتی که من درک می‌کنم
در پشت باوری که به سایه‌ها سرازیر شده می‌رمد
و ترس از جنایت یک مرتد
لبخند را روی هر چهره‌ای می‌خشکاند و می‌ماسد
و احساسی مشترک هر ناقوسی را به فریاد می‌آورد :
"
این یک شکست اصولی و درست نیست "
آه، نه !... این جاده‌ای است به‌سوی جهنم...
و تمام جاده‌ها به "اعتبار" ختم می‌شود!
و هیچ کاری از تو ساخته نیست!
تنها تکه‌هایی ازکاغذند که در اطراف تو به پرواز در می‌آیند
(
تلاش تو بیهوده است)
آه، مراقب دنیا باش! خوب نگاه کن!
چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ (چه بلائی می‌خواهد نازل شود)
تو باید این درس را سریع یاد بگیری و خوب یاد بگیری
این شاهراهی آزاد رو به ترقی نیست!
آه، نه!... این یک جاده است
می گویند جاده‌ای‌ست
این جاده‌ای است به‌سوی جهنم..
این ترانه همراه با پیام کتاب مشهور موج سوم به قلم آلوین تافلر، وقتی چاپ شد کلی صدا کرد (الکی...)
Well I'm standing by the river
But the water doesn't flow
It boils with every poison you can think of
And I'm underneath the streetlight
But the light of joy I know
Scared beyond belief way down in the shadows
And the perverted fear of violence
Chokes the smile on every face
And common sense is ringing out the bell
This ain't no technological breakdown
Oh no, this is the road to hell
And all the roads jam up with credit
And there's nothing you can do
It's all just pieces of paper flying away from you
Oh look out world, take a good look
What goes down here
You must learn this lesson fast and learn it well
This ain't no upwardly mobile freeway
Oh no, this is the road
Said this is the road
This is the road to hell
https://www.youtube.com/watch?v=0SZbJpbVRzo

نگار من! زنده‌ای یا مرده؟


نگار من! زنده‌ای یا مرده؟
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت...به غمزه‌ی قمه‌یِ ایمانِ پدر، قیمه قیمه شد!
لعنت به قانونِ #مردستیز (که مرد را حیوان می‌پسندد) و لعنت به قانون #زن‌کش و #کودک‌آزار و زورگیرِ #نرسالاران_دیمی که بازآفرینی و سیمولیشن مناسباتِ خشن عصرحجرش، قلب‌ها را سنگی و انسان را غارنشین و بدوی کرده! لعنت به کاهنانِ سرقفلیِ قانونِ دوران پارینه‌سنگی و مشرکانِ کاسبکارِ دستاربه‌سرِ قبایلِ هیئتی، که به خویِ کورِ خویش اعاده کردند و کشتند آن حی‌القیوم را که کتاب لایزالِ سنگی نباراند به معجزتی از آسمان! چون زنده بود در وجدان و ایشان چون کران!
قانونِ موقتِ گذار از بدویتِ سلطانی به مدنیت شهروندی که نبض غیرت نزدیکتر از رگِ گردنِ مردانِ شهر را به مسلخِ بتان اخته کرد و باجی به‌نام قمه داد به چنگالِ نگارکشی
لعنت به قانونِ نرمشِ قهرمانانه‌ی نرانِ حقیرِ ضعیف‌کشی
که از قانون پرچمداران سبز و بنفش و سرخ و سیاه، گریخته آن #جانبازِ #معمارِ_کبیر_تفخیذ و پناه برده به جرعه آبِ زمزمی از نیاگارایِ #کانادا ی صغیر
تا #شعار_سال شرقِ تو را در نان‌ومسکن‌وآزادی و درمان مجانی و حمایت از بینوا، از جامِ غربِ زندگیِ انسانی بنوشد!
به جبرِ صدور انقلابِ معمار تفخیذ رَبّانی، به دنیای حیوانی
و برکتِ جنگ و تحریمِ مالباختگانِ اعتماد به جنونِ کفتارِ پیرِ خدعه‌یِ خودی، با ملتِ غیرخودی
آب حیوان تیره گون شد... خضر فرخ‌پی کجاست؟
که تحریم کرده انسان را رسمِ کین و جاهِ افعیانِ جبرجغرافیا به بیدادگاهِ صحرایی
تبارک‌الله احسن‌الخالقین به فَکِ هرزه‌خوار و هرزه‌گو‌یِ مکارمِ بنفش و
به لقلقه‌ی گسل‌های‌ آن فک‌ِ تمدن‌ها، پشتِ دماوند و ختم و خاتمِ رذالت سبز و پااندازان مارِ ویژه‌خوارِ هار و ژنِ ابترِ عارف‌الجاهلین‌المجانین
#توبه 
نمی‌کنی هنوز ای بتِ فسفری از قانونِ شریعتِ مهارِ راهزنانِ عهد بوقِ ابوبکرهایِ بغدادی آیا؟
که غم‌ از جنون و زوال عقل قانونی یک تو بر همه، به خشم تبدیل شده، آقاجانِ جنیان جانی
تبارک‌الله به پارادوکسِ استراتژیِ #مرصاد دانه‌پاشی در دامِ دینِ دونِ دنیایِ مؤمنین به جهلِ علما، با کولیسِ جهل مُرَکب
که ویروسِ زوگیری ایمانِ موروثی در اسکلتِ قانونِ طاعونِ موش‌های رسمی
شهر را در بهشتِ کفتارها و کرم‌ها و موریانه‌های آدمخوار در بیغوله‌ها حصر کرده
بینِ معرکه‌یِ استراتژیکِ جناحِ ممدعلی و حسن‌علی و سعید‌علی‌های کوره‌های آدمک‌سازی و آدمسوزی
#خبر:
یک جانی به مجوز تاخت‌وتاز امنیت میلیِ قانونِ جنونِ تنبان راهزنانِ بیابانی
سر دخترش را با خنجرِِ قتل‌های زنجیره‌ای قیمه قیمه کرد و به دار آویخت و
میان درد و خون و ناله و عجز، بخیه زد به معجزتی
بکارتِ دختران را به آبروداری معتدمینِ وحوشِ محله‌ها و محلل‌های معامله‌یِ مبارکِ پیوندِ سیخه‌ای
لعنت به قانونِ نرمشِ قهرمانانه‌ی دریوزگانِ تملکِ عصرحجری
دستمریزاد! به انقلاب فرهنگی متجاوزین به عنف، ذیلِ خُرخُرِ خوابِ تو به قیلوله‌‌های عصرِ نفتی
به ترنمِ خِرخِر خِرخِره‌ی بریده از تیغِ گنبد‌هایِ طلایِ مساجدِ ضرار
تبارک‌الله به قانونِ زورگیریِ باورِ راهزنان تپه ماهورهای بدوی
داعش سیری چند؟... نگار من!
شریک جرمید ای همه امیدواران به قانونِ شریکانِ دزد و رفیقان قافله
قفل شده انسان میان چنبره‌یِ قانونِ افعی‌هایِ کویرِ لوت لوطی و عنترهایش
ای قانونمدارانِ خولی‌نژاد!
که تقواتان بند است به تار موی و بندِ تنبان و سیه‌پولی و مناسکِ روزه و صبرِ پادگانی‌ به بویِ کبابِ قناری
که معرفت آزمایشگاهی‌تان تخت در امان است از جریمه‌ی قانونی تجاوز نگاهِ شهروندانِ امریکایی
که رستگار نخواهید شد، جز با کفر به قانون ایمانِ زندانِ عقده‌های حشری
فردا دیر است؛ سیّد!
بگذار در "قانون حصر" زرد شود آن امیدِ سبز به قانونمدارانِ سرخِ دریدن.
خیام ابراهیمی
17
اردیبهشت 97
......
پی‌نوشت:
*
لینک خبر (در کامنت):
1-
پهلوانِ رزمی‌کار، با نرمش قهرمانانه‌ سنتی، دختر معلولِ جسمیِ پیانیست‌اَش را با قمه دار زد!
پدر داعش‌مسلک حتی اگر نگار را بکشد، بنا بر حق ولایت بر فرزند، بر خلاف مادر، حکمش اعدام نیست! این است معنای قانون اساسی ولایت نری بر جماعت قجری.
حالیا هی امید ببند، به صندوقِ همیشه سوراخ 88 قانونِ عنتران منتری!
که دزد اعتماد، به تکلیفِ قانون، مالک مطلق و دزدِ اراده و حقوق ابتدایی انسان مختار است!
2-
از این خبر غمگین می‌شوی یا خشمگین؟ و یا آمیزه‌ای از غم خشم و اشک؟ و شاید انتقام... یا تنها می‌نگری و می‌گذری؟ راهزنان منتظر انتقام تواند به سرکوب! پس اگر نرمتنی، لااقل انتقامت را به نافرمانی مدنی بسپار!
به ریشه‌های احساس خود فکر می‌کنم! و اینکه در اولین فرصت چگونه باید خود را به خویشتنِ خویش اثبات کنم! که زنده‌ام؟ یا مرده؟


بخوان ای وطن


چهار سال پیش در چنین روزی، در آستانه‌یِ ادوارِ سالیانه‌یِ #نمایشگاه_کتاب ، حداقل 530 نفر از دوستان، به این نوشته از مهرِ خویش جان بخشیدند!... امروز اما، گویی گم‌شده‌ایم و یا گم کرده‌ایم و یا توانی از نفس افتاده‌...! نوشته همان است و نویسنده همان... هر چه هست در امواجِ هوایِ مشترک است!
این یعنی، استحاله‌ در فقدان هوای #هم_افزایی و عنصر مشترک تمام اعصار در موج‌سواری بر احوالِ نسل‌هایِ دنباله‌دار، که کم کم خسته می‌شوند و پیر تا حذف... و دیگر هیچ...!
در فقدان تشکیلات مدنی و تک‌افتاده‌گی و تک‌پرانی و خلاء حافظه‌ی تاریخی، در شرایط کویری، که هیچ عبرتی به نسل بعدی منتقل نمی‌شود! این است سرنوشت ایرانی در دور باطل 110 سال پس از مشروطه!... که ارزش نه در من است و نه در دیگری و نه در این نوشته! بلکه ارزش در تعبیر و معنایِ #هم_افزایی ناممکن بر بستر رقابتِ بنیادیِ #دوگانه_اندیشی جهانی است! طرحی نو باید درانداخت!
...
و حکایت همچنان باقی است:
ناخواندنی‌ها
-----------
بخوان ای وطن
"
به نامِ من "
که تو را پَـروَرد به فــــــــــروشِ "من" یک "تن"
بخوان!
ناخوانده کتاب‌هایِ بی بال و پر را
که زیرِ چکمه‌هایِ هزار گمان
پاتابه‌هایِ یقین به شک ندارند و
بــال بــال می‌زنند "یک کتی" زِ کتمان!
بخوان!
خُرده شعرِ خریداران را
ای ناخوانده من، در خویش!
چگونه بخوانَـمَـت اِی قـفـل‌هایِ هر کاخ؟
چگونه نمی‌خوانی‌اَم: "کلـیـدِ هر کــوخ"؟!
که قلعه در قلعه شادخوارید زِ بُرجِ "من"
همچو "یک‌بال و یک‌پـای‌شکسته‌گان"
که نه آینه‌اند، نه مار و نه عصا
نه ساحرانِ مسحورِ هیچ موسا
و نه هُـدهُـدانِ مامورِ یک‌سـلیـمـان موریانه‌یِ پای‌برجا.
با هـــزار آسمان و یک جزیره‌یِ بی‌آب
کدام جرعه‌اید به نگاهِ عطشی ناب؟
در امواجِ هـزار تاویلِ ابر و سراب
با چنته‌یِ دو بهارِ یک عقاب زیر آوار
و مرغِ چهل زمستانِ "یخ در پیــــچ" روی ریل قطار
و سوته قناریِ صد تابستانِ لــــوت بر ساحلِ نشخوار
و پرســتــویِ یک تاریخ پائیــــزِ سرنوشتِ کاغذی در انبار ...
و دیگر هیــــچ!
جمع مستانِ فتوا کجا و شراب هزار ساله؟
در شبستانِ هزار کتابِ ناخوانده
شعردوشـان به جامِ زهرِ هم
شیر ‌فروشان به دامِ شهرِ هم
کتابِ گـُـنگِ "یخ در بهشت" به کامِ دهرِ هم
نمی‌خورَد خِرَدِ گوشِ هیــــــــچ تشنه‌گُمی
به ترافیکِ "تن" و "آهن" و "اَهرِمن"
به بن‌بستِ "من" و "من" و ...
تنها "من".
...
پیش از آن که من
بِــدَرّاند "من"
به "یک مصرعی" منِ یک ما شو
ای بلندایِ کوتاه‌دامن و تردامنِ یک "من"!
آه ای هزار پاره تن!
ای وطن!
................................
خیام ابراهیمی
12
اریبهشت 93



کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...