Monday, October 1, 2018

وصیت نامه


وصیت‌نامه
پُف کرده یــوزِ پیر به رَجَز که:
_ "
مادرِ مهر و مُحَلّلِ صلحیم به دریدنِ مامِ وطن"
چشم به آسمان، عینِ گوسفندِ قربانی
از هراسِ دیزی بزباشِ سفره‌یِ اربابِ بزرگ و کوچکِ قانونی
در لَه لَهِ حیاتِ قطره‌چکانی
_"
موشِ کور کرده‌ایم آهوان دشت را به جانِ کبوتران و جدَ بزرگِ جنگیم با خودی
تو شغالِ پاانداز، فاسقِ کدام ولایتِ مایی؟ پیرسگِ اجنبی!"
خشک شد دریا دریا
شوره بست کرانه‌های شورِ زنده‌گانی...
پاسخ ابلیس به رَجَزِ مُفتِ شیطانی:
"
دیگر هرگز، مَرا تهدید نکن کفتار!
وَرنه به فرجامی دچارت کنم که کمتر روبَهی در سراسر تاریخ از جامِ زَهرَش نوشیده!"
لعنت به معمارِ قانونِ سلطه‌ی خروس‌جنگی
که اختیارِ صلح و پرواز را
میان کاسه‌ی سَرِ دو "من"... از کرم‌هایِ پیله، نوک زده به #تکرار
"
بی‌احساس" در تبِ خالِ لبِ آن یارِ مرده‌خوار
کینه در روحِ بیمار داشت به دریدن از اَزَل
چون گربه‌ی بی‌صفتی در پوست شیر
آرام آمد و تند نشست و عینِ قرقی از دیوار اعتماد رفت بالا
و قطره قطره زندگی تحریم شد و دود تا همین حالا
که موریانه تمام رگ و آوندِ استخوانیِ بیدهای مجنون را خورده...
تا تابستان 92
که دریاچه‌‌های به‌نمک‌نشسته یکی یکی
به امید وعده‌های روبــاهِ ربّـانی
ندانستند که قانونِ قانونمدارانِ آسمانی
جز فریب و زوزه‌یِ رَجَز و بادهایِ معده و زیرزمینی نیست
بادهای موسمی خبر از تغییرِ فصل‌ها می‌دهند!
خشکسالی از تدبیرِ لحظه‌ها می‌پاشد لشکرِ غبار بصیرت در هوای زمان
لاشه‌ها امیدوار به معجزتِ یکی ناجی از لامکان
5
سال انتظار از پسِ 35 سال زوال
از دریاچه جز نمک نماند و سیاهی به‌ رویِ ذغال
اوّلِ مردادِ تابستان 97 است
همان مردادِ آتشینِ تاریخی
که ذغال کرد جنگل را...
باز خبری در راه است!
لعنت به پرچمدارانِ لاشه‌های بنفش و سرخ و سیاه و سبزِ لجنی.
صدای بذلِ ناقوس کلیسا می‌آید به نیش؟ یا دعوتِ مؤذن مسجد به خویش؟ یا تهدیدِ کنیسه به غیرخویش؟
زمان از حرکت ایستاده
بوی گندِ لاشه‌های گندیده‌ی شترهای حجازی
دردِ تشنگی و گرسنگی و بی‌آبی و بی‌برقی را
از یـاد و حافظه‌ی تاریخی برده...
مانده تنها دردِ دِینی که باید ادا کند مدیون...! می‌شود آیا...؟
بوی انتقام در بن‌بستِ کوچه‌ها می‌پیچد
خونِ جوانان وطن
چون انگورهای رسیده‌ی 57
آنچنان سرخ و گرم نیست!
سیاه است و تباه است و ناکام
به یک غوره سرد و به یک مویز جوشان و بی‌دوام...
هیچ پشیمانِ فردایی، به خشتِ خانه‌یِ گزمه‌ها رحم نخواهد کرد دگر
مگر بارقه‌ای از نورِ رحم را به جبرانِ مافات بچشد در سحر
نه چون جام زهر تلخ از انتقام و پشیمانیِ، گــــاهِ خطر
که از شرابِ نابِ رحمانی
آبِ محال از سرِ خیال گذشته...تا هفت آسمان
نه از تـــاک مانَد نشان و... نه از تــاکــنِشان!
خیام ابراهیمی
ویدئو: تابستان 92 سفر به #اورمیه یا #ارومیه ؟!


رمزگشایی خواب‌های مافیای مقدس


رمزگشایی خواب‌های مافیای مقدس
پدرخوانده کیست؟ در این مسیر یکطرفه!
که قصدِ بازگشت ممکن‌و... ترکش ناممکن است!
تو را در آغــوش به مسلخ می‌برد به خیرخواهی عاشق‌ها!
که به عشقِ گروگانگیریِ مقدس زنده‌اند گروگان‌ها
پس و پشتِ هر خوابی یک نیّتِ مقدس می‌کارَد رَاهبر انتحاریِ فاسق‌ها
به انگیزشی برای اهدافِ مقدسِ بازوانِ هشت‌پایِ دَرهم
تمام بازوان بین جهل و آگاهی، بیگانه از هم
از یک اتاق فکر انگیزه می‌نوشند بین قلم‌ها و قدم‌ها
نجاتِ مام میهن و فرزندانِ گمراهِ این خاک مشترک
چگونه برادرِ صادق، ناجیِ خواهر درمانده می‌شود، به عشق و مکر و هوش مقدس؟
چگونه خواهر صادق ناجیِ برادر درمانده می‌شود، به عشق و فریب و هوش مقدس؟
چگونه رشوه، خون‌رسانی و یارانه می‌شود از رگِ فرزندان و سربازانِ پیدا و گمنام به رگِ فرزندان و سربازان پیدا و گمنام؟
چگونه خون هدیه می‌شود از رگِ انسانِ قربانی به آدمکِ مقدس؟
از این جیب به آن جیب جابجا می‌کند بسته‌های خون را "مارلون براندو"
با یک تیله‌ی زمینی و خاکی در دخمه‌یِ دهان و در پشتِ لُپ‌های گشادِ آسمانی و هوایی
خریدنِ روحِ اعتماد از سَمّ بی‌اعتمادی، گیج کرده اعضاء بنی‌آدم را در کالبد وطن
بنی آدم اعضایِ یک پیکرند آیا؟!
سناریو این است:
بگو "من مسلمان نیستم"!
بگو: آریایی‌ام! حتی یک یهودی و یا مافیایی‌اِم
اما هرگز نگو: "ایرانی‌ام"!
فحش بده به کثرتِ غیرخود و به سختی و خشونت و دریدن
زیرِ پرچمِ وحدتِ نرمِ #رضا_پهلوی که بُت نیست!
بُت کن او را و سلطنت را که خود نمی‌خواهد!
"
تو" باید بخواهی! رضاپهلوی کیست؟! پادشاه منم!
یاری بخواه از راهِ کامران عشق به نجاتِ او... و ببر خود را تا امنیتِ گام‌ها
ما ناجیانِ عشق به وطنیم در یکی از بازوانِ اختاپوسِ نفرت
بستر بساز برایِ نجات وطن در آغوش نفرت
مارلون براندویی علیه دون کورلئونه:
"
بهانه‌ای برای کودتا لازم است!"
یکی از بازوان در اندیشه _که نه!_ در بازیِ نافرمانیِ بدنی است!
یاغی و تشنه کن سلول‌ها را به نافرمانی در بن‌بست!
گیج کن!
میان این همه تاکتیک که روحش یکی نیست و در جیبِ یکی است!
میان این همه سلولِ محاطِ تنهایی، در محیطِ تنهایِ جمع
تو را به کدام مسلخ می‌برند ای فدایی؟ ای چریک خدایی بر خلق؟
نافرمانی بدنی کدام است؟ فرمان مدنی بده با عشق!
کودتایی در کار است برای نجاتِ قانونِ ناخدایی!
فرمان "عشق" بده! پیش از این سکانس به لقمه‌ها
"
باید یکی از بازوان بهانه بتراشد!"
تو تنهایی!
تصرف کن میدانِ تنهایی را در حواشیِ نمازجمعه‌ها
به مهرورزی و عشق
فرمانِ عشق بده! در متنِ اقلیت به خدعه‌ها!
پیش از آنکه نفرت تمامیِ تو را از درون و برون بِدَرَد! بکاهد!
بیشتر شو با عشق به تنهایی در راه‌ها
که هر دوستی، دشمنِ دوستِ دشمنِ دوستِ توست!
تا کمرت را به کم‌شدنِ همسفران نشکسته‌اند در آوردگاهها!
راه در روحِ مسیر عشق است! نه این و آن... نه عاشقِ گمنامِ راهی مقدس!
#خاتمی_توبه_کن 
از #قانون_اختاپوس_هوس!
و پناه ببر از غارِ مصلحت به قانونِ آزاد و مستقلِ قطره‌ها در اقیانوس
و به قدرتِ وحدتِ آسمان اعتماد کن!
در این کثرتِ ویرانگرِ دقیانوس!
خیام ابراهیمی
31
تیر97
دقیانوس:
پادشاه اهل ضلالت (در زمان اصحاب کهف) دقیانوس بود، جباری(دجّالی؟) متمرد و کافری بت‌پرست در لباس خدایی. قومی گفتند دعوی خدائی کرد و خلق را بر طاعت خود دعوت کرد. و این دقیانوس با لشکر و حشم فراوان از زمین پارس آمده بود و این مدینه ٔ اِفِسوس دارالملک خود ساخته و هر کس که سر در چنبر طاعت وی نیاوردی و از دین وی برگشتی او را هلاک کردی.

حلقه مفقوده


حلقه‌ی مفقوده در #اپویسیون
به عبرت تاریخی، حالا نخند کی بخند!
وقتی به حاجی لندنی در اپوزیسیون خارج‌نشین، گفتم: ملت اگر مطالبه‌ای دارند باید از مطالبات قطره‌چکانی و نخودولوبیا شدنِ قانونی در دیزی بزباش اربابی دست بردارند و به‌جای کوبیده و تریت شدن در تظاهراتی بدون‌مجوز در کوچه‌پس‌کوچه‌ها، خیلی محترمانه و مدنی، در یک زمان و با یک#زبان_پیشاآزادی و یک خواسته یکراست به یک مکان موجّه و دارای مجوز حضور مثل نماز جمعه‌ها بروند و خواستشان را صریحا بیان کنند که: مایلند در کنار اقلیتِ خودی کنترل کل دریا را به دست گیرند و سیاست‌هایِ کلان فراملی و سرنوشت خود را خودشان بنویسند، اما قانون اساسی مانع این شراکت ملی است و ملت واحد را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی پاره پاره کرده و ضروری و لازم است که برای وحدت ملی و صلح به‌عنوان بزرگترین قدرت مردمی در مقابله با دشمنِ استعمار خارجی و قدرت استثمار داخلی، برای آبادانی وطن مشترک، قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت تغییر کند! لذا چون ضروری است برای این خواست ملی اکثریت خود را بصورت عددی، زیر چشمانِ دوربین‌های باز و بسته اثبات کنند! و البته نه به تکرارِ بیعت و تف سربالایِ خوانشِ مصلحنی صندوق سوراخ88 در 92 و 98 تا 1400. تا تداراکاتچیان غیرپاسخگوی الکی در دوری باطل هی وعده‌‌های پشمکی ندهند! که در راه رسیدن به دیار قدس همه هزینه‌اند و اصولا نظارت ملی قانونا بر منابع ملی و سرنوشت وطن حاکم نیست و اساسا هیچ اصلاحاتِ مردمی با چنین قانونی مقدور نیست... که حاجی لبخندی زد گشاد...!
با خود گفتم شاید معنای خنده‌اش این باشد که در این دورهمی میلی، پس تکلیف ما چه می‌شود؟
با شوق ادامه دادم:
حاجی هیلارامپ پوتینِ عزیز!
لابد شما هم از چریکهای خدایی خلق و انقلابیون #منقلی_مجازی هستید که دوست دارید یک اقلیت غیرخودی برایتان انقلاب کنند تا نان شورای انقلابتان جوری روغنی شود که روغنی برای شوراهای محلی باقی نماند! برای همین است که از هر کس که آدرس را درست نشان دهد بیزارید و خنده‌تان گرفته که مگر آقایتان که مست قدرت است می‌گذارد کسی شریک قدرتش شود؟ و شما باید بنشینید و به لطایف الحیل ملت شاکی و گیج را میان راست و دروغ اخبار کانال‌های ماهواره‌ای عدیده از قبیل نوزاد#اینترنشنال جدیده مچل کنید تا یاغی نشود! تا بدون در دست‌داشتن مکانیسم راستی آزمایی قانونی که بناچار بصورت دیمی و با بضاعتِ هوش هیجانی نخودی، هی بصورت زنجیره‌ای اعتماد کنند و در هپروت مغبون و نفله شوند و شما هم هی ایشان را از زیر کرسی‌های آزادپریشی تحریک کنید تا در بن‌بست کوچه‌پس‌کوچه‌های غیرمجاز دنبال این نفوذی و آن خودفروخته سرشان به تاقِ کلاهخودِ#سرداران_الماس کوبیده و بادشان خالی شود و شما هم با دلی سیر از سفره‌ی دیزی اربابی، پس از قیلوله بنشینید به موش‌وگربه‌بازی مجازی و #نوری‌زاده پردازی و خرس‌وسط با ملت آگاه و همیشه در صحنه، با حالی کوک، بین اخبار و داستانهای هزار و یکشب مشکوک از قم تا دیار قدس و کرکوک، شستشو دهید چشم تراخمی این ملت مفلوک را! این وسط هربلایی که سر ملت بینوا آمد بیاید! دمشان گرم و دندشان نرم! حقشان است! دو تا سرخر کمتر، بهتر#امت_خودی را باید از چرکِ #ملت_غیرخودی پالود!
وگرنه این حرف‌ها که لبخند ندارد، هموطنِ غیور و ناموس‌گزندِ گرامی!.
آیا #راهکار امن و صریحِ من خنده‌دار است؟ یا رفتارِ فحاشانه و خشونتبار انقلابیونِ پادشاهی‌خواه ضدِ#رضا_پهلوی که در دنیای مجازی آتش‌بیارِ آتش‌به‌اختیارانند و نیز مبارزین کش‌مدارباز و مردمسوار سرسبزِ تاج‌برسرزاده و محجّبه وِزوِزی در مطالباتِ روبنایی، خنده‌دار است؟ که آدرس را درست نشان ندهند و هی این موضوع ساده را بپیچانند و کش‌دهند تا برای باز و بسته کردن گره و کورکردنش و گذران عمر، تا پایان عمر نوح سوژه ببافند و باز کنند!
این ادب و تعارفات سنتی و آداب پرده‌پوشی و اتلاف‌وقت و ریاکاری مکتبی است که رعایا را کشته و ارباب را زنده کرده و راندمان کار ملت مؤدب و دروغگو و کینه‌توز و ریشه زن و آدمفروش را غیرژاپنی کرده!
تعارفات الکی برای یک دورهمی و شب چله‌ی مفرح و پامنقلی و چای لب‌ریز و لب‌پر و لب‌سوز و آجیل و از ژاپن تنها تخمه‌ جاپونی... تا خوش بگذرد. اما بگذرد! همین!حاجی که خوشبختانه حسابی دقیق شده‌بود به من، مفش را بالا کشد و چیزکی گفت و فید شد:
گفت: به خرمگسی زل زده و می‌خندم که یکساعتی که فک می‌جنبانی، سمج نشسته روی ریشت و جُم نمی‌خورد! انگار فهمیده تو هم معتادِ تقلیدی و رمق نداری که به اندازه‌ی یک نخود تلخکی فسفر بسوزانی که می‌توان با حرکتِ یک‌دست، مگس را پراند! چون لمس شده‌ای و نمی فهمی که مگس عقل دارد و می‌داند دارد لای ریشت چه کار می‌کند! همانطور که با تکان خس‌وخاشاک از روی سبزه‌زار بیت‌المال نمی پرد؟! اما اگر جان داشتی، می‌فهمید و می‌پرید! امتحان کن! باز مثلِ آخرین لبخند شهید سعید اسلامی، لبخندی زد و رفت که رفت...! حتی نگفت که چون از نماز جمعه خوشش نمی‌آید و آلرژی دارد، لذا حاضر است یک وطن بر باد فنا رود اما قانون تغییر نکند و پایش به آن حواشی نرسد! چون نفله شدنِ هالوها در فتنه‌ی غیرقانونی قانون فتنه‌ها در 88 را عشق است به #تکرار و #ویژه‌خواری و #مردمسواری_دیمی!
خیام ابراهیمی
30
تیر 1397


غرق در قطره، پرواز در دریا

غرق در قطره، پرواز در دریا!
(
راهکاری مطمئن برای #اپوزیسیون مستقل، نه ویژه‌خوار و وابسته)
1)
مامان بزرگ! از چه می‌ترسی؟ بیا بیرون! عمو #ترامپ رفت! آدم از مار پلاستیکیِ درونِ آستین خودش می‌ترسد؟! این پرده‌های روحوضی چیست دیگر؟ دنیا را گرفته‌ای؟ ما را سرکار گذاشته‌ای؟
مگر خودت به اربابان زیر سلطه در اراضی اشغالی اختیار مشروط فراملی ندادی؟! پس چرا به فرزندانت، آدرس را درست نشان نمی‌دهی؟ چرا هی می‌گویی مقصر ارباب بومی است؟ مگر خودت برای بازی با او به او قانون اختیارات مطلقه را ندادی؟ پس حالا چرا برای اعتراض به نخود و لوبیای دیزی بزباش بین دو ارباب جهانی و بومی، هی گیر می‌دهی و بین بچه‌ها تفرقه می‌اندازی و برای اعتراض به سیاست‌های کلان قانونی در کوچه پس‌کوچه‌ها گم و گورشان می‌کنی و سرشان را به تاق می‌کوبی؟! اصلا چرا به اپوزیسیون عزیز خود زبان #پساآزادی را سفارش می‌کنی؟ تا یکدیگر را پیش از حجله، در بستری که نه به دار است و نه به‌بار نفله کنند؟! اینها نمی‌فهمند! شما اگر صادقی چرا به ایشان نمی‌آموزی که زبان وحدت‌آفرین در این دوران زورگیران، تنها زبان #پیشاآزادی بر اساس حداقل منافع مشترک و حق آب و خاک مشترک برای استقرار آزادی است! و زبان #پساآزادی که زبان گرایشات گروهی و سلایق است، اصلا ربطی به حالا ندارد و جز تفرقه ثمرش نیست! نکند دور از جان، ازمابهتران در خون پاکت مقادیری خرده‌شیشه تزریق کرده‌اند؟!
.
2)
من بر این باورم که نظام سلطه مقصر نیست! چون تمام کارهایش قانونی است! قانونی که بنایش بر تصمیم‌سازی کلان(سرنوشت ملت) توسط صاحب قدرت اختیارات مطلقه با هر عقوبتی است! قانونی که مردم در هر انتخابات به عشقِ خوشه چینی رآی خود به آن امید بسته و در واقع به آن اعتماد کرده و با مناسبات حقوقی آن بیعت کرده‌اند! آن هم به صندوقی که می‌تواند خوانده نشود و یا روی موج برساخته با تجدید عقد قراردادی بین سربازان انتحاری با مولا تعدیل شود! چون به حکمِ واراتی "هدف وسیله را توجیه می‌کند" میتوان به خوانشِ بومی-عربی-شرقی خواند "حفظ نظام از اوجب واجبات است"! و وقتی مردم مستقل هم قانونا بر آن سرنوشت نظارت سیستماتیک ندارند، یعنی صاحب قدرت مطلقه هر گلی به سر مردم زد، زده و دیگر بازخواستی ندارد! مردمی که پیش از اولین تا آخرین بازی، همواره اعتمادشان به راهکارهایِ سنتیِ پیچ رادیو بی.بی.سکینه بوده است! چون کل خوانش مصلحت در دست منصوبین ملتزم به حکم حکومتی و ذوب در ولایت سلطنتِ سلاطین است! سلطان صاحبکرانی که روزگاری پیچ رگلاژ دوگانه اندیشی حرکت بنیادی‌اش را از روسیه به شوروی تبدیل کرد و بعد رختش را عوض کرد تا انگیزش حرکت در این چرخ فلک، بصورت بنیادی خود را بازتولید و زاد و وَلَد کند! یکی هم دیار قدس و یکی هم همین‌جایی که بنده به ناخدایی بلمی نشسته‌ام گرد کشتی تایتانیکِ عموسام(ره) با مگس‌پران و تیرکمان!
.
3)
هنوز بر این باورم که مردم اگر خواسته‌ای دارند باید مبتنی بر فهم مناسبات قدرت در قانون باشد، نه بر شعارهای دیمی! از کوزه همان برون تراود که دراوست! و اگر قانون در مقابل اعمالِ خواسته‌ی مردم و اراده ملی سدّ باشد، پس باید مراتب اتمام حجت را طی نمود و در گام نخست باید خواستار تغییر قانون به نفع حضور همه و بصورت نرم شد! آن هم با اکثریتی قابل اعتناء. نه اینکه در پی جزئیات بیفایده با روشهای خصمانه و خشونتبار با فحش و شعار مرگ و براندازی اقدام کرد، تا سرکوب شد و سپس زخمی و خسته و منصرف گشت!
اما پیداست که از سویی به مردم نه اجازه‌ی تشکیلات مستقل و پاسخگو داده می‌شود و نه مجوز تظاهرات صنفی! در چنین وضعیتی مردم چه باید بکنند؟ وقتی نه اصولا می‌توانند خواسته‌ای فراتر از سیاست‌های کلان داشته باشند که می‌تواند تمام منابع ملی را در خود محو کند و پشیزی نماند برای قاقالی‌لی!
درخواست مطالبات قطره‌چکانی و روبنایی به دلیل بیشمار بودن و شل کن سفت کن نظام، هم جامعه را عصبی و خسته می‌کند و هم هزینه‌های مقابله با آن را از جیب مردم بالا می‌برد و نهایتا هم در آلزایمر تاریخی بی‌حاصل است! چون اساسا خواسته‌ها در اختیارات قانونی مسئولین نمی‌گنجد! مسئولینی که حتی مجاز به تقیه و دروغ مصلحت‌آمیز و سفسطه و مباهته و دور زدن مردم هم هستند بینواها! کافی است در اتاق فکر، مخاطب را دشمن و غیرخودی و یا صغیر تشخیص دهند! خب این ویژگی‌ها همه منحصر به مردم غیرخودی است، که به قوای سه گانه راه ندارند! براستی مردمی که خود اراده‌ی خود را قانونا عقیم کرده و دستشان از دنیا کوتاه است، چرا باید بر خلاف بیعت خود با قانون ارباب، بعدا این‌همه جرزنی کنند؟! مگر دندانِ اسب پیش کشی را می‌شمارند؟
.
4) 21
سال است که پس از 19 سال به عبارت 40 سال، مردم در شعارهای فراقانونی و روبنایی جنبش‌های امنیتی وعوافریبِ سبز و بنفش و سرخ و سیاه و خال خال یشمی، نسلها بر باد داده‌اند! آدم اینقدر...؟!
مردم کافی است بخواهند قدرت نوشتن سرنوشت و سیاست‌های کلی کشور در دست تمام مردم باشد، نه در دست یک قدرت مطلقه! خب این یک خواسته است و منعی ندارد! اصلا چه کسی گفته باید در سوریه بود؟ چه کسی گفته باید آب و برق به عراق هدیه داد؟ چه کسی گفته باید فعالیت هسته‌ای داشت؟ آیا مردم روحشان از این سرنوشت خبر دارد؟ خیر! چرا؟ چون قبلا با بیعت با قانون اساسی، کل قدرت تصمیم سازی را به یک نفر صاحب اختیار مطلقه داده‌اند و پرچمداران مذاب هم به روی مبارک نیاورده‌اند!
قانون صریح است! مردم پس از مرگ پدرهایشان، دیگر تصمیم‌ساز سرنوشت خود نیستند! خب پس چه می‌خواهند؟ چرا یک مبارز جاهل یا کاذب در پوستینِ مبارز راستین، باید مردم را در دامچاله‌های فرعی و غیرقانونی گم کند؟!
مردم باید بفهمند که تمام اختیارشان در دست یک نفر است و اگر خواستار اینند که خودشان سرنوشت‌ساز باشند، خب "این" خواسته را باید بخواهند، تا تمام مردم برای سرنوشت خود، برای جنگ با دنیا یا صلح، برای عدم حذف در انتخابات بر اساس حق مشترک آب و خاک، نه بر اساس ایدئولوژی خوانشی، تصمیم‌ساز باشند!
وقتی شما مخاطبِ خود را قانون بگیرید! آنگاه مردم کم‌کم متوجه می‌شوند که مشکل کارشان کجاست؟ و مشکل از خاتمی و احمدی نژاد و روحانی نیست! چون از ایشان از ابتدا ایمانشان را به این قانون فروخته‌اند! ابتدا به ساکن کلاهبردار هم نیستند! این تکلیف شرعی و قانوی شان است که ملتزم به حکم حکومتی باشند!
.
5)
شخصا با طرح مطالبات بصورت غیرقانونی و جسته گریخته موافق نیستم! چون اساسا بستر سیاسی حاکم دموکراتیک نیست که ضمانت نظارت و پاسخگویی و اجرایی و پی‌گیری داشته باشد! در چنین بستری کار به شورش و خشونت خواهد کشید و در این گیرودار بصورت زنجیره‌ای، تنها توان ملی تلف خواهد شد! این است داستان 40 ساله... چنین مبارزاتی، کاذب و پوشالی و موقتی و عقیم است!
از این مطالبه‌ی روبنایی بدون نتیجه، تا مطالبه‌ی روبناییِ بدون نتیجه‌ی بعدی... و دیگر هیچ...! چرا که هیچگاه مشکل بصورت بنیادی حل نمی‌شود و موتور قانون اساسی و قانونمداران هم بصورت پیوسته و سیستماتیک مشکل و مسئله را بازتولید می‌کند! چون بر منابع نامحدود ملی تصرف دارد، اما توان ملت پراکنده و غیرتشکیلاتی فناشدنی است!
.
6)
حرکت برای یک هدف عمومی و معین، تنها وقتی تداوم خواهد یافت که بصورت ماهوی موقتی نباشد و قابلیت سرکوب و انزوا و تزلزل را نداشته باشد! و آدرس را درست نشان دهد!
رفتارهای قطره‌چکانی غیرقانونی همواره با سرکوب، پراکنده شده‌اند! چون موضوع امنیت میلی و ملی است! چون قانونا ملی محو در میلی است!
کمپین‌های مطالبات و اعتراضات حقوق قطره‌چکانی و روبنایی، تنها برای تثبیت ادبیات ارباب و رعیتی مفید است و تنها قانون ارباب را تثبیت می‌کند!
کمپین اگر قرار است مطالبه‌گر باشد باید رویکردی فراگیر و موجه و قابل فهم و غیرقابل تردید و غیرقابل سوء‌تفاهم داشته باشد و تغییر قانون را به نفع حضور تمام مردم بخواهد! کمپینهای وزوزی تنها آب به آسیاب قانون فراملی و سلطه می‌ریزد!
با حضور تمام مردم، همه چیز به فرمان تمام مردم خواهد شد و لازم نیست به شکلِ قطره‌چکانی توان و هیجان کور مردم را تلف کند!
مردم این خواسته‌ی کلی را می فهمند، اما پیرو این و آن شخصیت و یا ایده متفرق خواهند شد! براستی چگونه در ساختاری که تشکیلات منظم و پاسخگوی مردمی ندارد میتوان به اشخاص اعتماد کرد؟ همینطوری از روی باد چشم؟ بر اساس اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو؟ مگر عصر قجر و حجر است؟
به باورم کسی که خواستار تسلط بر سرنوشت خود باشد، باید قانونی را بخواهد که سرنوشتش در دست یک نفر و یک سلطان و یک شاه و حضرت درون ماه و یا یک گروه خاص نباشد!
وقتی مردم فهمیدند که قانون فعلی سرنوشت را در دست تنها یک قدرت مطلقه قبضه کرده، مطمئنا در همین راستا گام برخواهند داشت و یا باز بیعت خواهند کرد و یا اراده‌ی ملی براندازی شده‌ی خودشان را توسط پدران خودشان باز پس خواهندگرفت!
.
7)
معمار کبیر:
خود معمار کبیر هم همین را در بهشت زهرا گفت: "مگر پدران ما می‌توانند در 50 سال پیش برای فرزندان سرنوشت بنویسند؟! سرنوشت هر نسلی باید به دست خودش باشد! (نقل به مضمون)
این‌که مردم هنوز این را نفهمیده‌اند که اختیاری جز بیعت ندارند را میتوان در مشارکتشان در مراسم بیعت‌گیری و تعدیلِ موجِ انتخابات فهمید! که ایشان خیال می‌کنند که نظام رأیشان را حتما می‌خواند و منصوبین نیز از ایشان سفارش می‌گیرند. حال آنکه سفارش با صاحب اختیار مطلقه و سیاست‌های کلی نظام است! نه مردم! آن سیاست‌های غیرقابل تصرف توسط مردم است که ریل و قطار و مقصد را از پیش تعریف کرده است! آقا جان: مقصد دیار قدس است! تمام هزینه ها در راه این سفر انقلابی است! چرا نمی‌شنوی؟
همانطور که عرض کردم مطالبات روبنایی بسیارند!... اما تا کی؟!...
تا کی باید مردم، در مطالبات روبنایی متوسل به افاضات یک ارباب باشند؟
راستی این مطالبات چقدر است؟
تا کی؟
آیا بهتر نیست به جای قطره به فکر کل دریا بود؟
در حالیکه قانون هم دریا و هم قطرات را به دست یک ارباب داده است!
پس مشکل در قانون است نه شخصیت‌ها و مسئولین بینوا که هی باید درون ویلای 2500 متری سرخ و سپید شوند.
پس اگر ملت دنبال مطالبات خاص خود است، نمی‌تواند به رهبری و یا مسئولین قانونی ایراد بگیرد! بلکه باید قدرت سرنوشت و نظارت ملی را در قانون به دست بگیرد.
خب این مطالبه میتواند یک مطالبه‌ی نرم باشد و نیز میتواند یک مطالبه ی سخت انقلابی باشد! اما مگر قرار است مسئولین برانداز شوند؟ خب ایشان هم باشند! آنچه براندازی شده است اراده و اختیار مردم است! مردم که سوار کار شوند باقی کارها با ایشان است! و مسئولین هم که بارها اعلام کرده اند خدمتگزار مردمند! آیا مردم به خدمتگزاران خود رکب خواهند زد؟ ابدا... مگر اینکه در کسی غش باشد! که به گمانم این غش در رگِ جد بزرگِ مامان بزرگ است!
اما باید این خواسته‌ی بر حق را در یک جای امنی بیان و ثبت کرد! اما نه مثل قوم گروگانگیری شده و یاغی در بن بست امنیتیِ کوچه پس کوچه‌های بی رگ و ریشه. و نه بدون مجوز قانونی در خیابان! آقا جان فرهنگ داشته باشیم.
این محل می‌تواند مکان امنِ نماز جمعه باشد که همواره دارای مجوز حضور تمام مردم است!
.
8)
مدنیت:
مدعی هستی که اکثریتی و به صندوق ارباب اعتماد نداری؟ خب برو مقابل چشم مامان بزرگ اکثریت خود را اثبات کن! و برای قانون خودت اعتبار و مقبولیت بخر و مشروعیت قانون او را از سکه بینداز! تا قانون به نفع تو تغییر کند!... کجا؟! اکر لندنی در #نماز_جمعه ! در :متن" این همایش جایت نیست؟ خب در همان حاشیه با صلح و صفا آنقدر بنشین تا مامان تو را ببیند! راستی یادت نرود برادر و خواهرهایت را با مهرورزی سخت در آغوش بفشری و دعوا نکنی! آنقدر ادامه بده تا تو راببینند! به همین سادگی! بیخود هم آتش بیارِ مفت و مجانی #آتش_به_اختیارن غائله نشو!
چه کسی مردم را دعوت کند؟ در یک زمان، یک مکان و با یک #زبان_پیشاآزادی، آنقدر آب در لانه‌ی پرچمداران سبز و بنفش بریز تا دریا را برای مردم بخواهند! وگرنه جمله‌گی در قطره غرقید! وگرنه کار کارِ خودتان است! خود دانید!
می‌سپارمتان به تاریخ.
الاحقر:
#خیام_ابراهیمی
30
تیر97


مجلس ختمی برای سیاست


مجلس ختمی برای سیاست
هنر معماری
=======
دانستم
شکوفه زد بدمستی از پرهیزم از دانه‌ی برنچیده از دام، از چشمم
و قطره قطره باریــد خیالِ غنا را
در چاهِ خشکِ مقنّیِ دامچاله‌ها
که از این چاله تا چاه بعدی
تنها نتوانستن را توانستم!
و دانستم:
که گل‌هایِ باغچه
از تهوعِ چینه‌دان‌ها کوچیده‌اند خشک
بر خاکِ گور
تا زندگی
در خیسیِ گریه
حالا نخند به حصر و مرگ گلستان و
کی بخند به مرگ تماشای زندگی!
آه ای چشم‌های خیسِ دور از هم
سنگر بگیرید
در دو سوی انگیزه‌ی سفر
در صلح و اشک در گهواره
یا جنگ و اشک بر گــــور.
باید کلنگ زد برای خود، در دیگری
باید بیل زد برای دیگری، در خود.
دست جیوه‌ای‌ات را پشتِ شیشه‌یِ پنجره بچسبان و
رها کن دیگری را و
بیل و گلنگِ خودت را بزن در آینه، بنا!
که تمامِ عمله‌ها معمارند!
حالا بخند
میان شاخه‌های خشک
یا تر!
کسی نخواهد دانست:
کلید در دست قانونِ ماست!
در یک زمان، یک مکان با یک زبان.
میانِ مردابِ سلول‌های انفرادی گم شدن
قانونِ معمارهاست!
==========
خیام ابراهیمی
28
تیر 1397


اپوزیسیون در مشت ارباب

اپوزیسیون در مُشت ارباب
1)
دوزخ:
مادرت به عزایِ بی‌قانونیِ اپوزیسیونِ مشنگ و قانونِ ویژه‌خوارانِ قشنگت بنشیند در نمازجمعه‌های اَمنی که فهمِ پتانسیلَش برایِ تغییرِ قانونِ چنگالِ اقلیت به نفعِ آغوشِ اکثریت، از مصالحِ مادی و هوشِ هیجانی و مصنوعیِ معنویِ تو خارج است#خاتمی_توبه_کن !
وقتی توزیع و پمپاژ قطره‌چکانیِ خونِ ملتی به رگِ مرکزیتِ ناموسِ میلیِ اُمّتی به باج و شیتیلِ اربابی آبدار است، آنگاه از 2ساعت قطعی آب به 12ساعت در روز می‌رسیم و سپس 4ساعت قطع برق پمپ‌ِآب به‌ترفندی جمعا 16ساعت بی‌آبی در روز! البته 8ساعت در خوابِ نیمه‌شبی تا سحر، هم برق هست و هم باریکه‌ای از فاضلاب، تا جمعا 24ساعت خون خونمان را بخورَد تا مگر روزی در ویلای 2500متری (که بابایش هم آب دارد و هم برق) خِرخِره‌اَت را بجَویم تا از گرسنگی نمیریم! کجا دانند حالِ ما سبکباران ساحلها؟ خب تا همین‌جای ماجرا رفقا پراکنده شدند از صحرای کربلا و تنها من مانده‌ام و تویِ پفیوز و این آرمانِ خلا! پیشتر گفته‌بودم که پفیوز فحش نیست! بلکه حال یوزِ ایرانی‌است که نسلش منقرض شده و حالا برای دشمن پُف کرده در سوراخِ موش به شعر و رجز!
چون به یُمنِ موُس‌موُسِ دلالان و پااندازانِ قانونِ تجاوز به‌عنف و زورگیریِ ایمان از اراده، تا آخرین خشتِ واقعیِ این خانه را هم بُز فروختیم، تا نانِ خشکی شود در خونِ مجاز. حالا فقط مانده پوستِ پیاز و راز و نیاز و آب‌بازی در خواب و کابوسِ سانسِ بعدیِ سناریو میانِ من و تو در صحرایِ حجاز به داوریِ خداوندگارِ آز.
مادرت به‌عزای قانونِ نظامِ مقدس دوگانه‌اندیش‌اَت بنشیند اِی مادربزرگِ پیرِ #ترامپ و اربابانِ بومی و پرچمداران سبز و بنفشِ کانونی به‌شراکت در مرده‌خوری از گورِ عقیمانِ قانونی. #خاتمی_توبه_کن !
که هرکس با زبانِ #پساآزادی در دوران #پیشاآزادی به‌جای کل دریا، قطره مطالبه کند، آتش‌بیارِ دامچاله‌ها برایِ آتش‌به‌اختیاری ارباب قانونی سلطه و سرکوب زنجیره‌ای است، از خشکسالی قانونِ انسان در وطن، تا دیار #قدس!
که هر کس با ادبیاتِ رعیت‌وار، به‌جای نقد و راهکارِ نرمِ تغییر قانون سلطه، به تبلیغ مرامِ خود و واکنشِ خشونتبار و فحش به غیرخود، و به زانوزدن برای مطالبات روبنایی و نقد و راهکاری برای بهبودِ سیاست‌های کلان اربابِ غیرخود بنشیند، از قانونِ بی‌ناموسی عمومی در متن این فاحشه‌خانه تغذیه می‌کند و لذت می‌برد! که حاشیه‌نشینانِ چنین قانونی، تنها باید در حاشیه، به تغییر نرم متن قانون فکر و عمل کنند، نه تحلیلِ ورودی و خروجیِ نخود و لوبیای دیزی بزباش اربابی؛ مگر اینکه کارپردازِ سازوکاری دلخواه برای ارباب و گزمه‌هایش باشند! آیا تو هستی؟ مادرت به عزای مرام و قانونت بنشیند ای آنکه سوار بر قطار انقلابی روی دو ریل چپ و راست به مقصد #دیار_قدس، که اکثریت نخواسته‌اند، در فکرِ حجاب و مطالباتِ روبنایی قطره‌چکانی و خیالِ آزادی تنها خود باشی و پروازی ناممکن در قطار!
#
خاتمی_توبه_کن !
.
2)
بهشت:
وقتی مزدورانِ رسانه‌های اپوزیسیون، خوش‌خوشان و غزلخوان، قوم مشنگ را در بن‌بست کوچه پس کوچه‌های فروپاشی و سرکوب، متفرق کرده و با اخبار راست و دروغ و انکار و شایعه که غالبا به قصد ماهیگیری در آب گل آلود به دلخواه و میدانداری ارباب است و از نظام امنیتی بیرون زده، گیج می‌کنند، در واقع متوهمانه و یا به عمد، در بصیرتِ تنازع بقاء خویش، به‌ریشِ منابع مالی و ملیِ ملتی قانونا عقیم می‌خندند!
البته پزشک به بیمار نیاز دارد! پس خونخواری را کش بده در اخبارِ تظاهراتِ قطره‌چکانی، ای گوشتکوب دیزی بزباش اربابی! و به شمردن و تحلیل نخود و لوبیای نپخته در چاه مستراحِ ادبیات خشونتبار و فحش و سیلی و بالارفتن از دیوار همسایه و تحریم و گروگانگیری و گروگان‌فروشی و دلالی و لابی و توافق و جرزنی و... به تکراری 40 ساله امیدوار به سرانجامِ برجام بی فرجامی دریوزگی کن که در دستانِ تو نیست! و زنده بمان از این ستون 8 ساله تا 8 سال دیگر..تا در پروژه‌ای سینوسی در هر 8 سال، 3 تا 4 برابر ارزش حیاتت به ریال در دامنِ مرگ بردلار کاسته شود!
ارباب خوب می‌داند که آلزایمر ملی یعنی چه؟ در موقع مقتضی با یک لبخند غذای لازم را به زالوها و مزدورانِ جدید در رسانه‌ها و ماهواره‌های زنجیره‌ای خواهد رساند، تا باز نخود و لوبیا بشمرند برای بازیِ فحش و سرکوب و ترید و نرشی و کوبیده در کوچه پس کوچه‌ها از این پیشابرجام تا برجام و توهمِ فرجام بی‌سرانجامی دگر!
این یعنی تامین بهشت تمام شمایانی که آدرس را درست نشان نمی‌دهید!
یا در دنیای مجاز در بصیرت کبابِ انقلابید! و یا در تدبیر مدارا و رفع عطش قطره‌چکانی از آب و شرابِ اربابید!
اما به روی مبارک نمی آورید که راه سومی هم هست!
#
خاتمی_توبه_کن !
.
3)
برزح:
کارشناس اقتصادی و پیمانکار مغبون از ویژه‌خواری سنتی، به پاسبخشِ نگهبان بیت‌المالِ قانونِ کارفرمای صنعتی پیشنهاد می‌کند:
برای هیچ‌یک از مناره‌ها، پیش‌تر، به بصیرت علمی و تدبیری عملی، چاهی حفر نشده است! برای بهبود اوضاع اقتصادی، هر چه سریعتر مَمّدسبزی‌فروش را بیاور و حسن‌جغجغه را با وق‌وق صاحابِ بنفش‌اَش ببر! جای عرش با فرش که به‌هم نخواهد ریخت، ارباب! دست از این همه بغض و کین و برادرکشی بردار، برادر! که فتنه‌ی اصلی کینه است!
چاه‌نمای محترم!
اتفاقا مشکل از تغییر بنیادی جای عرش و فرش در قانون جاذبه است!
شعر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را گروهی باید سرود و انفرادی خواند! نه برعکس!
وگرنه بر اساسِ قانونِ جاذبه
هر چه بر زمین است، لنگ در هوا، دریده خواهد شد!
از جمله این‌که مناره‌ها در شهوتِ سیاه‌چاله‌ها بلعیده خواهند شد!
و سیبِ بی‌ بال‌ و پر جدا شده از شاخه را
بــاد خواهد برد
و روز از نو و... روزی از نو!
مشکل از قانون چپ اندر قیچی است که جای کارفرما و پیمانکار را بین زمین و آسمان عوض کرده و همه را لنگ در هوا نگاه داشته تا لحظه‌ی موعود!
#
خاتمی_توبه_کن !
.
#راهکار:
استاد چاه‌کنِ محترم!
لطفا به دانشجویان خود بفرمائید در اولین فرصت ممکنه از همین هفته تا لحظه‌ی وصال، هر هفته به امن‌ترین میدانِ دارای مجوزِ حضور، یعنی پایگاهِ "نماز جمعه" پناه ببرند و با تکیه بر اصلِ هم‌افزایی ملی و وحدت و مهرورزی، بر خلاف اصل جدایی و تفرقه و کین‌ورزی قانونی که با تقسیم ملت واحد بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، اقلیت را در خدمتِ سرنوشتی فراملی قرارداده است، همراه با اکثریت ملت، امت اقلیت را سخت در آغوش بفشارند، تا با نجات ایشان از آلودگی به ستم ملی، و با خریدن اعتبار ملی برای اکثریتی غیرقابل انکار در مقابل چشمِ دوربینها، قانونِ استثماری و حرامخوار و عوضی را که موجب این ناامنی و جدایی شده و منابع ملی را به قیمت فقر ملی و فساد ویژه‌خواران در راه استراتژی های کلان تک نفره، حیف و میل کرده است را هر چه زودتر با قانونی ملی برای اتحاد سیستماتیک خانواده‌ای بنام ایران، جابجا کنند، تا هر چیز در جای خودش قرار بگیرد و این خانواده آرام بگیرد و به جان هم نیفتد!
با چاه‌نمایی شبهه‌علمی امثال شما، تمام نفتِ تمام چاههای زمین از طبقه‌یِ بالا، به آتش زیر خاکستر آسمان طبقه‌ی پایین خواهد پاشید و دیر یا زود همه در آتش خواهد سوزاند!
فتنه‌ی اصلی، قانون چپ اندر قیچی نظام سلطه است، که تمامِ شهروندان خودی و غیرخودی را بصورت ارادی و غیرارادی، گروگان و بازیگر و سیاهی‌لشکرِ دامچاله‌های خود می‌کند، و برای هر عضو مافیای قدرت پرونده سازی کرده و مسیرشان را یکطرفه کرده است تا در اولین فرصت حذفشان کند و نفر بعدی را جایگزین کند، استاد!
برای ژتون بیشتر، بصورت روبنایی فرافکنی نکنید! چون نهایتا بصورت سیستماتیک و بدون شک دیر یا زود، خود قربانی این آلودگی ناشی از تمرکز قدرت ویژه‌خواری خواهید شد!
وگرنه در بازیِ خرس‌وسطِ اربابان ریز و درشت و پااندازان قدرت، ول معطلید!
به مرگ گرفته‌ای جهان را، تا به تب راضی‌ام کنی
به جنگ زرگری دچـــار خرس‌وسط بازی‌ام کنی!
#
خاتمی_توبه_کن !
الاحقر: خیام ابراهیمی
26
تیر97



کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...