Monday, October 1, 2018

رمزگشایی خواب‌های مافیای مقدس


رمزگشایی خواب‌های مافیای مقدس
پدرخوانده کیست؟ در این مسیر یکطرفه!
که قصدِ بازگشت ممکن‌و... ترکش ناممکن است!
تو را در آغــوش به مسلخ می‌برد به خیرخواهی عاشق‌ها!
که به عشقِ گروگانگیریِ مقدس زنده‌اند گروگان‌ها
پس و پشتِ هر خوابی یک نیّتِ مقدس می‌کارَد رَاهبر انتحاریِ فاسق‌ها
به انگیزشی برای اهدافِ مقدسِ بازوانِ هشت‌پایِ دَرهم
تمام بازوان بین جهل و آگاهی، بیگانه از هم
از یک اتاق فکر انگیزه می‌نوشند بین قلم‌ها و قدم‌ها
نجاتِ مام میهن و فرزندانِ گمراهِ این خاک مشترک
چگونه برادرِ صادق، ناجیِ خواهر درمانده می‌شود، به عشق و مکر و هوش مقدس؟
چگونه خواهر صادق ناجیِ برادر درمانده می‌شود، به عشق و فریب و هوش مقدس؟
چگونه رشوه، خون‌رسانی و یارانه می‌شود از رگِ فرزندان و سربازانِ پیدا و گمنام به رگِ فرزندان و سربازان پیدا و گمنام؟
چگونه خون هدیه می‌شود از رگِ انسانِ قربانی به آدمکِ مقدس؟
از این جیب به آن جیب جابجا می‌کند بسته‌های خون را "مارلون براندو"
با یک تیله‌ی زمینی و خاکی در دخمه‌یِ دهان و در پشتِ لُپ‌های گشادِ آسمانی و هوایی
خریدنِ روحِ اعتماد از سَمّ بی‌اعتمادی، گیج کرده اعضاء بنی‌آدم را در کالبد وطن
بنی آدم اعضایِ یک پیکرند آیا؟!
سناریو این است:
بگو "من مسلمان نیستم"!
بگو: آریایی‌ام! حتی یک یهودی و یا مافیایی‌اِم
اما هرگز نگو: "ایرانی‌ام"!
فحش بده به کثرتِ غیرخود و به سختی و خشونت و دریدن
زیرِ پرچمِ وحدتِ نرمِ #رضا_پهلوی که بُت نیست!
بُت کن او را و سلطنت را که خود نمی‌خواهد!
"
تو" باید بخواهی! رضاپهلوی کیست؟! پادشاه منم!
یاری بخواه از راهِ کامران عشق به نجاتِ او... و ببر خود را تا امنیتِ گام‌ها
ما ناجیانِ عشق به وطنیم در یکی از بازوانِ اختاپوسِ نفرت
بستر بساز برایِ نجات وطن در آغوش نفرت
مارلون براندویی علیه دون کورلئونه:
"
بهانه‌ای برای کودتا لازم است!"
یکی از بازوان در اندیشه _که نه!_ در بازیِ نافرمانیِ بدنی است!
یاغی و تشنه کن سلول‌ها را به نافرمانی در بن‌بست!
گیج کن!
میان این همه تاکتیک که روحش یکی نیست و در جیبِ یکی است!
میان این همه سلولِ محاطِ تنهایی، در محیطِ تنهایِ جمع
تو را به کدام مسلخ می‌برند ای فدایی؟ ای چریک خدایی بر خلق؟
نافرمانی بدنی کدام است؟ فرمان مدنی بده با عشق!
کودتایی در کار است برای نجاتِ قانونِ ناخدایی!
فرمان "عشق" بده! پیش از این سکانس به لقمه‌ها
"
باید یکی از بازوان بهانه بتراشد!"
تو تنهایی!
تصرف کن میدانِ تنهایی را در حواشیِ نمازجمعه‌ها
به مهرورزی و عشق
فرمانِ عشق بده! در متنِ اقلیت به خدعه‌ها!
پیش از آنکه نفرت تمامیِ تو را از درون و برون بِدَرَد! بکاهد!
بیشتر شو با عشق به تنهایی در راه‌ها
که هر دوستی، دشمنِ دوستِ دشمنِ دوستِ توست!
تا کمرت را به کم‌شدنِ همسفران نشکسته‌اند در آوردگاهها!
راه در روحِ مسیر عشق است! نه این و آن... نه عاشقِ گمنامِ راهی مقدس!
#خاتمی_توبه_کن 
از #قانون_اختاپوس_هوس!
و پناه ببر از غارِ مصلحت به قانونِ آزاد و مستقلِ قطره‌ها در اقیانوس
و به قدرتِ وحدتِ آسمان اعتماد کن!
در این کثرتِ ویرانگرِ دقیانوس!
خیام ابراهیمی
31
تیر97
دقیانوس:
پادشاه اهل ضلالت (در زمان اصحاب کهف) دقیانوس بود، جباری(دجّالی؟) متمرد و کافری بت‌پرست در لباس خدایی. قومی گفتند دعوی خدائی کرد و خلق را بر طاعت خود دعوت کرد. و این دقیانوس با لشکر و حشم فراوان از زمین پارس آمده بود و این مدینه ٔ اِفِسوس دارالملک خود ساخته و هر کس که سر در چنبر طاعت وی نیاوردی و از دین وی برگشتی او را هلاک کردی.

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...