مجلس ختمی برای سیاست
هنر معماری
=======
دانستم
شکوفه زد بدمستی از پرهیزم از دانهی برنچیده از دام، از چشمم
و قطره قطره باریــد خیالِ غنا را
در چاهِ خشکِ مقنّیِ دامچالهها
که از این چاله تا چاه بعدی
تنها نتوانستن را توانستم!
و دانستم:
که گلهایِ باغچه
از تهوعِ چینهدانها کوچیدهاند خشک
بر خاکِ گور
تا زندگی
در خیسیِ گریه
حالا نخند به حصر و مرگ گلستان و
کی بخند به مرگ تماشای زندگی!
آه ای چشمهای خیسِ دور از هم
سنگر بگیرید
در دو سوی انگیزهی سفر
در صلح و اشک در گهواره
یا جنگ و اشک بر گــــور.
باید کلنگ زد برای خود، در دیگری
باید بیل زد برای دیگری، در خود.
دست جیوهایات را پشتِ شیشهیِ پنجره بچسبان و
رها کن دیگری را و
بیل و گلنگِ خودت را بزن در آینه، بنا!
که تمامِ عملهها معمارند!
حالا بخند
میان شاخههای خشک
یا تر!
کسی نخواهد دانست:
کلید در دست قانونِ ماست!
در یک زمان، یک مکان با یک زبان.
میانِ مردابِ سلولهای انفرادی گم شدن
قانونِ معمارهاست!
==========
خیام ابراهیمی
28 تیر 1397
No comments:
Post a Comment