Monday, October 1, 2018

وصیت نامه


وصیت‌نامه
پُف کرده یــوزِ پیر به رَجَز که:
_ "
مادرِ مهر و مُحَلّلِ صلحیم به دریدنِ مامِ وطن"
چشم به آسمان، عینِ گوسفندِ قربانی
از هراسِ دیزی بزباشِ سفره‌یِ اربابِ بزرگ و کوچکِ قانونی
در لَه لَهِ حیاتِ قطره‌چکانی
_"
موشِ کور کرده‌ایم آهوان دشت را به جانِ کبوتران و جدَ بزرگِ جنگیم با خودی
تو شغالِ پاانداز، فاسقِ کدام ولایتِ مایی؟ پیرسگِ اجنبی!"
خشک شد دریا دریا
شوره بست کرانه‌های شورِ زنده‌گانی...
پاسخ ابلیس به رَجَزِ مُفتِ شیطانی:
"
دیگر هرگز، مَرا تهدید نکن کفتار!
وَرنه به فرجامی دچارت کنم که کمتر روبَهی در سراسر تاریخ از جامِ زَهرَش نوشیده!"
لعنت به معمارِ قانونِ سلطه‌ی خروس‌جنگی
که اختیارِ صلح و پرواز را
میان کاسه‌ی سَرِ دو "من"... از کرم‌هایِ پیله، نوک زده به #تکرار
"
بی‌احساس" در تبِ خالِ لبِ آن یارِ مرده‌خوار
کینه در روحِ بیمار داشت به دریدن از اَزَل
چون گربه‌ی بی‌صفتی در پوست شیر
آرام آمد و تند نشست و عینِ قرقی از دیوار اعتماد رفت بالا
و قطره قطره زندگی تحریم شد و دود تا همین حالا
که موریانه تمام رگ و آوندِ استخوانیِ بیدهای مجنون را خورده...
تا تابستان 92
که دریاچه‌‌های به‌نمک‌نشسته یکی یکی
به امید وعده‌های روبــاهِ ربّـانی
ندانستند که قانونِ قانونمدارانِ آسمانی
جز فریب و زوزه‌یِ رَجَز و بادهایِ معده و زیرزمینی نیست
بادهای موسمی خبر از تغییرِ فصل‌ها می‌دهند!
خشکسالی از تدبیرِ لحظه‌ها می‌پاشد لشکرِ غبار بصیرت در هوای زمان
لاشه‌ها امیدوار به معجزتِ یکی ناجی از لامکان
5
سال انتظار از پسِ 35 سال زوال
از دریاچه جز نمک نماند و سیاهی به‌ رویِ ذغال
اوّلِ مردادِ تابستان 97 است
همان مردادِ آتشینِ تاریخی
که ذغال کرد جنگل را...
باز خبری در راه است!
لعنت به پرچمدارانِ لاشه‌های بنفش و سرخ و سیاه و سبزِ لجنی.
صدای بذلِ ناقوس کلیسا می‌آید به نیش؟ یا دعوتِ مؤذن مسجد به خویش؟ یا تهدیدِ کنیسه به غیرخویش؟
زمان از حرکت ایستاده
بوی گندِ لاشه‌های گندیده‌ی شترهای حجازی
دردِ تشنگی و گرسنگی و بی‌آبی و بی‌برقی را
از یـاد و حافظه‌ی تاریخی برده...
مانده تنها دردِ دِینی که باید ادا کند مدیون...! می‌شود آیا...؟
بوی انتقام در بن‌بستِ کوچه‌ها می‌پیچد
خونِ جوانان وطن
چون انگورهای رسیده‌ی 57
آنچنان سرخ و گرم نیست!
سیاه است و تباه است و ناکام
به یک غوره سرد و به یک مویز جوشان و بی‌دوام...
هیچ پشیمانِ فردایی، به خشتِ خانه‌یِ گزمه‌ها رحم نخواهد کرد دگر
مگر بارقه‌ای از نورِ رحم را به جبرانِ مافات بچشد در سحر
نه چون جام زهر تلخ از انتقام و پشیمانیِ، گــــاهِ خطر
که از شرابِ نابِ رحمانی
آبِ محال از سرِ خیال گذشته...تا هفت آسمان
نه از تـــاک مانَد نشان و... نه از تــاکــنِشان!
خیام ابراهیمی
ویدئو: تابستان 92 سفر به #اورمیه یا #ارومیه ؟!


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...