Monday, March 25, 2019

ستاد مشترک اپوزیسیون


تشکیل #ستاد_مشترک_اپوزیسیون و تدوین نقشه‌ی راه تا رسیدن به هدفی فراگیر.
...
بر اساس مبانی یاد شده برای ادبیات اپوزیسیون و نیاز به انقلاب در این ادبیات سنتی در نوشته های قبلی، حالا مانده تاسیس یک ستاد مشترک اپوزیسیون، با یک رهبر کاریزماتیک که دارای شعارهای پارادوکسیکالی مثلِ براندازی مسالمت آمیز فرقه‌ی تبهکار نیست و یا میتواند آن را اصلاح کند!
چون هیچ رفتار و تحول مسالمت آمیزی، برای سنگرسازی، علیه خود اقدام نمی‌کند!
یک حرکت معرفتبار باید مجاب کننده و فراگیر باشد و با جذب حداکثری از تنوع آراء و تفرقه سخن نگوید! یک حرکت کتمان ناپذیر و مسالمت آمیز توسط تمام ملت که مسالمت آمیز هم باید باشد، ضمنا باید مفاهمه برانگیز و امن و همدلانه هم باشد!
ابتدا ملت باید بپذیرد که وضعیت موجود نتیجه ی بیعت خودش با قدرت مطلقه ی مسلح و همه کاره و سرنوشت‌ساز بوده است!
حرکت ملی معرفتبار و فراگیر باید دارای این مشخصات باشد:1- دارای زبان مشترک حقوقی بر اساس حق آب و خاک مشترک که کسی با آن مخالفت ندارد.2- این زبان مشترک باید مبتنی بر ادبیات #پیشاآزادی باشد نه ادبیات تفرقه برانگیز#پساآزادی!
ادبیات #پیشاآزادی تنها بر اساس منافع مشترک، به استقرار اراده ملی می‌اندیشد نه نوع حکومت. او ابتدا باید به بستر امن آزادی برسد تا بتواند به نوع حکومت بیندیشد و آن را به چالش بشکد! اما ادبیات #پساآزادی ابتدا در بستر غیردموکراتیک بر اساس توهم و مناسبات قدرت میان عوام ناآگاه، ابتدا توسط بخشی از الیت جامعه، راجع به حقوق ثانویه و نوع حکومت (سکولار یا پادشاهی و سوسیالیستی و لیبرال و ...) می پردازد! این بحثها مختص به زمانی است که مردم بتوانند در امنیت قانونی بشنوند و سخن بگویند و آن را به چالش بکشند؛ نه امروز که در آب گل آلوده، نه به دار است و نه بار و تنها موجب تنش بین خواص و عوام میشود و از توان ملی به نفع آتش به اختیارانِ سلطه گر برای صیدِ #ماهی_سیاه_کوچولو، می‌کاهد.3- تعیین یک خواست ملی:
تبدیل شعار نفرت پراکن #براندازی_فرقه_تبهکار با رویکرد تهدید و انتقام (هر چند در دادگاه خلقی)، به شعار "درخواستِ بازپسگیری اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی"، با تغییر قانون اساسی برای انتقال قدرت تک نفره به تمام مردم برای نوشتن مشترک سرنوشت ملی در سیاستهای کلان اقتصادی، سیاسی و نظامی و فرهنگی.4- نقشه‌ی راه:
روح حاکم بر یک نقشه‌ی راه امن، با هر گام در میان واقعیات، هر تهدیدی را به فرصت تبدیل میکند!
شامل: تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون+ اتخاذ زبان مشترک حقوقی + پرهیز از ادبیات تنش آفرین و حذفی، تاکید بر منافع مشترک شهروندان که عضو یک خانواده ی مشترکند برای نوشتن سرنوشت عمومی، شکل عملیاتی کردن دعوت از مردم برای حضور در حواشی (وحتی متن) محل تجمعات مردمی با مجوز حکومت از قبیل تمام نماز جمعه ها در هر هفته، در موازات راهپیمایی‌های رسمی و حکومتی با عنوان راهپیمایی مردمی، با شعار مستقل از شعارهای فرمایشی...
تشکیل شوراهای محلی و بومی تا ملی برای تمرین ادب و آداب دموکراسی توسط تمامی شریکان آب و خاک مشترک (از هر خانواده یک نماینده در محلات) بر اساس رعایت و تمرین دو اصل بنیادی #همزیستی_مسالمت_آمیز و #هم_افزایی_ملی برای کسب امتیاز حضور اجتماعی (حتی حضور برای دریافت همین یارانه در راستای ایجاد انگیزه برای تمرین مدارا و تمرین مدنیت) برای کسب امتیاز و ارزشهای بنیادی شهروند مدنی در جامعه مدنی.5- دعوت از مردم برای حضور در کنار اقلیت قانونی در هر میدانی برای اثبات خواست اکثریت و نشستن و برنخاستن تا حصول نتیجه در مقابل چشمان تاریخ و جهانی که به دوربین مدار بسته مجهز است.
خریدن اعتبار اکثریتی در کنار اقلیت مشروع مطمئنا قانون اقلیت را از سکه می اندازد و مردم به اعتبار خویش بر اساس ادبیات مهرورزی و همدلی و ایران برای تمام ایرانیان، حقانیت خود را جای می‌اندازند و مطالبات قطره چکانی رعیت وار از ارباب را به مطالبات بنیادی بر گامهای خود تبدیل میکند تا کسی را یارای مقابله با آن نباشد!
6- موضوع آلترناتیو از مباحثی است که باید از پیش فکر کرد اما نباید به چالش عمومی تبدیل شود چرا که بدون مقدمات یاد شده و اجماعِ ملی، بر اساس ادبیات سنتی مبارزه (که تفرقه برانگیز است) این ره به ترکستان میرود.
خیام ابراهیمی
14 دی 1397

نقشه راه


#
نقشه_راه

#براندازی 
مدرن در سال 97 ؟ بدون تشکیل #ستاد_مشترک اپوزیسیون؟
مگر اوضاع شبیهِ انقلاب سنتیِ اربابان جهان در سال 57 است؟
آیا مایلی با اندکی خودداری سوار سرنوشت خود شوی، بی آنکه با نفت براندازی خانه را بسوزانی؟
پس برای شعار پرشورَت، لااقل شعورِ نقشه‌ی راهی منطقی و مقدور طراحی و تدوین و ارائه کن! که تفاوت کشف و نقشه برداری و طراحی یک شعور منطقی فراگیر، با خرج کردن یک شعور طبیعی انحصاری، از زمین تا آسمان است!
وگرنه با این سنگ اندازی های جسته گریخته در تاریکی و تعقیب و گریز و شعارهای پراکنده، با جیب خالی و پز عالی، تنها آن دزد مسلحِ قانونیِ اموالت را بیدار می‌کنی که پیش تر در انتخابات با قدرت مطلقه ی حاکم بر او بیعت کرده‌ای!
کدام #چریک_فدایی عبرت گرفته از #سیاهکل را سراغ دارید که برای مصادره‌ی بانکی در نیمه شب، شعار "مرگ بر سرمایه‌دار" را فریاد کشد؟! فیلم سینمایی اکشن که نیست! چنین شعارهایی تنها در بستر امن دموکراتیک که نظارت ملی مستقر است و تشکیلاتی مردمی دارای هژمونی تاثیرگذار است معنادار است؛ نه در بستر غیردموکراتیک که قدرت مطلقه در دست ملت غیرتشکیلاتی نیست! شاید بگویی انقلاب 57! اما عزیزم اول بیا اثبات کن که در 57 انقلاب واقع شد تا بعد به قیاس مع‌الفارق این چاه نمایی ارباب پسند بپردازیم!
تحول بنیادی، بدون شعار دشمن شادکن که سنگرساز است و سرکوبگر و تنش‌آفرین، آن‌هم با شعار #براندازی ، آیا اساسا ممکن است؟ و یا تنها با یک نقشه‌ی راهِ معنادار و گام‌به‌گام، مقدور است؟
آیا تبدیل فرغون به کامیون، نیازمند براندازی و خردکردنِ فرغون به نفع کامیون و تریلی است؟ چرا باور نداری که: همین‌که کامیون به میدان آوری، آنگاه: چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
چگونه؟ خب توضیح خواهم داد:
آیا برای تصاحب حق خویش لازم است فحش داد و مخاطب را علیه خود برانگیخت و تجهیز کرد؟!
خوب گوش کن:
او برانداز است!
او با جیب خالی و پز عالی، تنها یک #برانداز مسالمت آمیز انقلابی(؟!) نیست!
بلکه یک فحاشِ خشن هم هست که آتشبیاری است برای آتش‌به‌اختیاران سازماندهی‌شده، میان بره‌های بی‌دست و پا و غیرتشکیلاتی...
او خیلی صریح با شعار #براندازی، فحش هم می‌دهد!
من طعم انفجارِ خشم فروخورده را درک می‌کنم! اما چه کسی را دیده‌اید که بدون بستن بمب به خود در کنج عافیت، به عملیات انتحاری دست بزند؟
چگونه بدون حکم حکومتیِ #کارتر و توافق قلدران در گوادلوپ و بسترسازی فرانسه و طراحی و حمایت انگلیس و پشتیبانی آلمان و خیانتِ قره‌باغی و فردوست و پایگاه مساجد خمینی و خریدنِ مزدوران انقلابی همچون چریکهای فلسطینی و لبنانی و ... یک نقشه‌ی راه امنیتی برای تصاحب و سلطه بر امنیت و نظم عمومی مقدور است؟ آن هم با جیب خالی و پز عالی... آیا میتوان به اهدافی مردمی و فراگیر آن هم بصورت مسالمت آمیز امیدوار بود؟ لااقل این قید مسالمت آمیز را از انقلاب خونبار و براندازنه‌ی خود بردار!
جابجایی قدرت مطلقه در سال 57، بموجب یک نقشه‌ی راه و پیرو حکم حکومتی ارباب عالم در گوادلوپ و عملیات فتح پادگانهای خلع ید شده توسط ژنرال هایزر با حضور میدانیِ چریکهای فلسطینی صورت گرفت، نه با یورش دفعتی پابرهنه‌ها به تلویزیون و تسلط بر امنیت جامعه و استقرار نظم مسلحانه توسط مردم غیرتشکیلاتی، آن هم برای 2 جفت لاستیک و 3برج حقوق معوقه و احیانا جیره‌ی نان و آب.
آقا جان!
جان مادرتان، به جای چشم بستن و فحاشی و خشم و شعار از راه دور و نزدیک، برای یکبار هم که شده مدتی با اختیار سکوت مدیتشین کنید و با بیدار کردن نگهبان زندان بهانه برای تیرخلاص و دادگاه صحرایی و سرکوب و سرخوردگی و سوراخ موش قوم پراکنده و سرگردان به دست سلطان صاحبکران ندهید و بنشیند و اندکی فکر کنید و عین بچه‌ی آدم، نقشه‌ی راه منطقی ارائه دهید که چگونه میتوان بصورت مطمئن اکثریت را به یک میدان امن کشاند و اقلیت را در آغوش فشرد و آب به آسیاب فتنه و تفرقه و دشمن قانونی مردم نریخت! والله بالله تالله این آرزوی رؤیایی فراخوان هوایی مردم غیرتشکیلاتی همچون سنگی در تاریکی، عاقبت ندارد! شما جایتان گرم است اینجا هوا بس ناجوانمردانه سرد است! و البته دیگر وقتی نیست و ملت باید بتواند در عرض چند هفته پس از توبه از قانون اساسی و با تصاحبِ قلب دشمن، به استقرار اراده ملی موفق شود! فرصت ملت را برای فهم اولین گام که همانا فهم مناسبات قانون سلطه است، نسوزانید و این داستانِ هزار و یکشب شهرزاد را برای سالها کش ندهدید و هی او را به قدرت مطلقه‌ی یک پرچمدار آس و پاس که از سویی جملگی قلبا قبولش ندارید و کژدارومریز لرزانش میکنید و از سوی دگر سرداران امنیتی و اطلاعاتی قاپش را دزدیده‌اند، امیدوار نکنید! مگر آنکه بتوانید از او یک گاندی بسازید! بهای چنین امیدی بر زمین ریختن خون مردم و تدوام ساختار سلطه است! (گیریم در لباسی دیگر) مملکتی که یک ارباب ناتوان داشته باشد همواره در گروگان ارباب بزرگ است!
در فکر یک نقشه‌ی راه معنادار باشیم که بتواند در عرض چند هفته در یک مکان امن به مهرورزی ملی بنشیند و تا چیدن میوه برنخیزد.
خیام ابراهیمی
14 دی 1397


No photo description available.


فرغون فرعون

 فرغونِ فرعون
این‌همه تعجب از ملاقاتِ یکی با مناسب و مشاغل متکثرِ خودش در وحدتِ قانونی یک آینه، یعنی چه؟! لاری‌جانی این‌جا، لاری‌جانی آن‌جا، لاری‌جانی همه‌جا... بنازم نازِ شست و همتِ بلندِ ابوی را که دشت‌وصحرا تپه‌‌تپه طی‌نمود از ولایتِ عراق تا ولایتِ آبگرم‌لاریجان و قرار گرفت در کمینی برای چنین یوم‌اللهی... چه باک که یکی عرب در عجمستان ابوالمشاغل شود و "عجم" بی‌کار و بی‌عار و ولنگار؟ نه از نانِ روغنیِ ولایتِ داکتر ولایتی می‌کاهد و نه از آبِ چشمه‌ی جوشانِ فرقه‌ی حضرتِ اَبَوی!
آخر کجای این چترِ گسترده و سیاهِ امنیتی، بالای سرِ فراخِ یک اربابِ هیئتی تعجب دارد، ای حضرت دوست؟ که از کوزه‌ی قانونِ اساسیِ سلطان صاحبکران، همان برون تراود که دراوست!
آدم در سلامتِ مغزهایِ متعجب، شک می‌کند و راضی می‌شود به این حکمِ رعیتی، که براستی: از ماست که بر ماست!
"فرهیخته" با جسارت می‌گوید: "این هم از بصیرتِ سلطان که یکی را در دو پست نامرتبط می‌کارد که یکی بر سرنوشت دیگری اولاست و دیگری را در چهل پُست پراکنده و نامرتبط دیگر به چله‌شینی وامی‌دارد... و لابد در این بازار مکاره به ریش ملتِ بیخودی نخودی می‌خندد!"
عزیز من!
چرا در باغ نیستید؟ این بنده‌ی تسلیم به ناخدای کشتی مصلحتِ نظام و آلتِ حیاتبخشِ جان‌جانیِ جانان و عصایِ سلیمانِ قادر متعالِ مطلقه، در واقع دارد برای قدرت قانونیِ اربابش مجاهده و اضافه‌کاری می‌کند تا عصایِ معجزه به اعجازی موریانه نزد! تنوع شغل و تصاحبِ چند پُستِ سلیمانی، دیگر چه صیغه‌ای است؟ در مناسبات نظام هیئتی، اصلا مراتبی و سازمانی و شرح وظایف پاسخگویی درکار نیست! امر صاحب امر مطاع است در طَبَقِ اخلاصِ بر و بچزِ هیئت! هر که خشتِ ژن تسلیم در بامش بیش، برفش بیش‌تر! چرا کسی در فکر حفظ نظام که اوجب بر هر واجب و اصل و فرعِ قانونی است، نیست؟ مگر قانونا حضرت به‌جز بیعت با قدرت خود، از ملت سفارشی هم می‌گیرد که در راندمانِ کارش مؤثر باشد و ملتزم به پاسخگویی شود؟ به قول پرچمدار تدارکچیان مردمسوار: "نظام هیئتی که این ادا و اصول‌های دموکراتیک را برنمی‌تابد! مردم ما دموکراسی نمی‌خواهند!" اما معلوم نیست که چرا حضرت گفتگوی تمدنهای عقب مانده با پیشرو، تف سربالا میشود و خود را بی‌ربط و متوهمانه و غیرقانونی، در آرزوهای محالِ قانونی غرقه می‌کند و از مقام آسمانی توقع تبعیت از برزخیانی چون خود (بین زمین و آسمان) را دارد؟!
وقتی قانونا "حکم"، حکمِ حضرتِ بصیرت است، آنوقت ابر و باد و مه خورشید و فلک درکارند... تا تو کاری نتوانی و به غفلت گذری!
در واقع، ایشان دارد گرا می‌دهد که #بصیرت یعنی این‌که هرکاری بکنم عین درستی و نقل و نبات نابِ ولایی است! چون حفظ نظام از اوجبِ واجبات است! تا شاید ملت ناآگاه و همیشه تسلیم، در صحنه‌ی تقلید و غفلت، تکلیف خود را با #قانون_اساسی مشخص کند، نه با یک قانونمدارِ همه‌کاره‌ که هر کاری کند درست است! اما باز ملت فرهیخته به سعی پدرِ معنویِ تدارکاتچیان و آبدارچیان سبز و بنفش و سرخ و سیاه، هی در فکر تعویض لاستیک فرغونِ فرعون است، تا شاید سوارِ دیگری بتواند بر ترکِ مردم، با پورشه و بنز کوپه‌ی آقا کورس بگذارد؛ تا هر کس بصورت دیمی مردمسوارتر باشد، برنده‌تر شود!
#گاندی و #نلسون_ماندلا و استغفرالله خدا و امام زمانش را هم که در رکنی از ارکانِ قوایِ سه‌گانه‌ی حضرت نظام بکاری، قانونا و بموجب بند یک اصل 110 و سایر مخلفات، جز عصای سلیمانِ حضرتِ کشور نیستند و از خود اختیاری جز ادای تکلیف به نظام مقدس و وسیاست‌های کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامیِ تک نفره‌ی ارباب قلعه‌ها ندارند! مشکل از قانون اساسی است، بالام جان! نه از ملتزمین به قدرت فراملی نهادینه در آن، و نه از قانونمداران. هر گردی که گردو نیست که چون قانون بهتر از بی‌قانونی است لذا قانونِ گرگ را برای بره‌ها مقدس کرده‌ای! وقتی می‌توانی قانون را عوض کنی، حالا چرا یا باید بی‌قانون زندگی کنی و یا به قانون گرگ وطن بفروشی و روان و کالبد تن و بدن را مثله کنی؟ همواره راه سومی هم بین "آری یا نه" هست! در این دوراهی ناگزیر، می‌توانی راست قامت بنشینی و آنقدر بیل و کلنگ بزنی تا راه سومی را باز کنی!
حالا باز هم، اصلاح‌طلبان ویژه‌خوار، شما را امیدوار به بار نخود سیاه و لاستیک درجه یک فرغون فرعونی در آستانه‌ی انتخاباتِ بیعت با قانون سلطان صاحبکران، شارژ کنند و شما هم سرخوش از#تکرار یک بازی جدید ، بدون عبرت از تاریخ، در پی #مطالبات_روبنایی از جمله افزایشِ تعداد کارگزاران و مامورین صندوق سوراخِ رأی عددی شوید و با اکثریتی در صف بردگی، با قدرت فراملی قانونیِ سلطان صاحبکران بیعت کنید و هزارباره باز نق بزنید و بنالید و نفله شوید، تا جانتان درآید و جنازه‌هاتان توسط یکی از همین فرغون‌ها به دیار قدس، رهبری شود!
خب، همین امید سبز اکثریتی شما به قانون صندوق بندگی است، که برای قدرت فراملی به عنوان یک سالار تک سوار بر اراده ملی مشروعیت می‌خرد! و غافلی که #مردمسالاری_دیمی_هیئتی موصوف سیدخندان، یعنی همین بیعت امت با یک سالار!
پس ناگزیری که بساط اکثریتت را از خوانشِ مصلحتی متن صندوق اربابی، در حواشیِ میدان میلیونی و صندوقی ثابت کنی، که چشم غیرمسلح نتواند آن را کتمان کند تا مشروعیت اقلیت از سکه بیفتد و تو برای خود اعتبار و مقبولیت یک تغییر کتمان ناپذیر را برای تغییر قانون ارباب و رعیتی و سواری یک سالار بر مردم، به قانون مردمسالاری شورایی بخری!
خیام ابراهیمی
13 دی 1397


قانون اساسی مرصاد


حضرتِ قانون اساسی #مرصاد!
زیرساخت‌های امنیتِ آغلستان، به‌نفع امنیتِ میلی ارباب قانونی در لبنان، ویران است! قانون سلطه‌ی شهوتِ لمپنان و راهزنان هیئتی بر خردجمعیِ عقیمِ انسان، بی‌ثبات همچون بید لرزان است! بی‌ثباتی ناشی از قانون، مایه‌ی پریشانیِ ملتی گروگان است!
الحق‌والانصاف که از همان روز نخست، آلتِ بازیِ مکر و تقیه‌ی سلطان در عملیات مرصاد با اعتماد‌ملیِ گوسفندان صغیر بودی و ملتی را چون موشِ آزمایشگاهی، ملاتِ مالیخولیای معمار #تفخیذ خود علیه هر غیرخود نمودی!
1) خرهای اصلاح‌شده‌ی اصلاح‌ناپزیر، در امنیت اصطبل 2500 متری، به خیانت #تکرار، عرعر می‌کنند: "علت اینکه علی‌‌رغم 40 سال تکیه بر قانون راه‌آهن، سوار در قطار تجاوز به غیرخودی، به اسکاندیناوی نمی‌رسیم، به خاطر حصرِ لکوموتیوران‌های پوستین‌به‌تنِ سرخ‌وسیاه‌وسبزوبنفش‌ و یشمی و خال‌خال‌پشمی در زندان سوزنبان قانونی است که هر چند جملگی هم‌شأنِ گماشته و تدارکاتچی و آبدارچی‌اند، اما با ترفندِ جهل‌العارفین، باز به امید نشستن پشتِ فرمانِ قطار صدور شهوت خودی به غیرخودی دلخوشند! پس این امید سبز را تا 1400 پاس دار ای هوشیار و لعنت بفرست به خائنینِ غیرِمردمسوار! این دفعه باید یک لکوموتیورانِ هیئتیِ جرزن پشت فرمان قطار جنگی بنشیند و سربزنگاه تیزی را پشتِ ارباب فرو کند، تا امورِ اصطبلِ مردمسواران دیمی اصلاح شود! گور پدرِ صغیرِ رعیت‌جماعت فقیر! ویژه‌خواری را عشق است! هورااا..."
2) گاوهای مردنی ماع ماع می‌کنند: آدرس را درست نشان بده، عوضی! فرمان قطار که نمی‌تواند به چپ و راست بپیچد! چرا که روی دو ریل ثابتِ چپ و راستِ اربابی به دیار قدس، سوزنبان ریل‌ها یکی است و هیچ لکوموتیورانی، اختیاری جز پیروی ندارد! حضرتِ کلاهبردار (دمب خروست درازاتُه) چرا چاه‌نمایی می‌کنی حقه‌باز؟ قطار قانونی که بشقاب‌پرنده نیست!
3) در این بازار مکاره، گوسفندهای قربانی به عشقِ سهم خود در سراب و در صف قیمه‌شدن به یمنِ برقِ شال سبزِ پااندازانِ شما، هی بع‌بع می‌کنند و بزهای خارج‌نشین هم هی به تائیدی واقع‌بینانه ریش می‌جنبانند و برای باورپذیری رؤیای امریکایی هی عینک عوض می‌کنند! "تو" چرا پیرو روباه بنفش شده‌ای و پنیر از دهان زاغ عالم بالای درخت می‌ربایی؟ مردک شارلاتان! 40 سال است گوشت حرامِ رمه‌ها را با ذبح شرعی حلال کرده‌ای و در دیزی اربابی هول هولکی و نجویده قورت داده‌ای و نخود و لوبیایش را زنده و مرده راهیِ مبالِ مطهر کرده‌ای! حال آنکه طبق تحقیقاتِ دانشمندانِ ژاپنی‌، سزا بود هر لقمه را 20 بار بجوی تا خاصیت و ویتامینش را درست هضم کنی و امروز به‌جایِ 5میلیون مزدور و دلال تحریم و قاتل زنجیره‌ای مرده‌خوار، 80 میلیون گوسفند پروار در چنته‌ داشته باشی.
4) در این هیروویر، آن سردارِ زنجیره‌ای که به طفلِ غرب‌زده‌ی خود هم رحم نکرد، می‌گوید: در "عملیات مرصادِ شیربلالِ4" چند صدنفر ناقابل کشتاندیم تا دشمن گول بخورد و در "عملیات شیربلالِ5" غافلگیرانه حمله کنیم و با هزاران قربانی، چماقِ چوپان نظام را بر فرق گوسفندان قانونا تسلیم، تثبیت کنیم! و با افتخار زوزه می‌کشد که البته موفق هم شدیم! و الان 30 سال است از قِبَلِ آن تاکتیکِ بحران‌زا و پیشرفته‌ی نظامی، از توبره‌ی علماء قوم حیف‌ومیل می‌کنیم و می‌اختلاسیم و می‌لنبانیم و نشخوار می‌کنیم مال یتیم را! واجب قربة‌الی‌النظام.
5) حضرتِ پفیوز(سلامُن‌علیه) نمی‌گوید که ما از شوق قربانی‌شدن و بیعتِ گوسفندان آنقدر آتشین‌مزاج و درنده و هار بودیم که با جانِ لشکرِ حیواناتِ زبان‌بسته‌ی رویِ میدانِ مین‌برو، مثل مهره‌های شطرنج بازی کردیم و از کیسه‌ی میزبان، عین نقل و نبات آنقدر قربانی نمودیم تا در آزمون و خطایِ بازی بعدی، چه بسی حریف را ماهرانه غافلگیر و مات کنیم (چون دشمن گمان نمی‌کرد که پس از این حمله‌ی سالیانه، حمله‌یِ بعدی در کار باشد) اما نهایتا پس از 40 سال بازیِ تمرینی با حیثیتِ صاحبان حق، یک ملت بینوا و صغیر را آچمز و پات کردیم! شیر مادرت حلال، #بچه_طیب!
حالیا، حضرت قانون اساسی نابکار!
آیا وقتش نیست که پس از این‌همه قربانی در قطار صدور گوشت نذری به دیار قدس، به همت و بصیرتِ رمه در یک #میدان_میلیونی، بصورت مسالمت‌آمیز، عوض شوی و مالِ دزدی را به صاحبانش پس دهی؟ عوضی!
و آیا گوسفندان برای رسیدن به صلح در سوئد، هنوز قانونا در فکر تعویض لکوموتیوران در قطارِ جنگی به مقصدِ جنوب لبنانند؟
خیام ابراهیمی
6 دی 1397
مشکل از گرگ نیست، حضرت موش باهوش! مشکل از بیعتِ گوسفندان با قانون اساسی مناسباتِ قدرت مطلقه‌ی گرگ در پوستین میش پروار است در میانِ بره‌های عقیم.



زهر مار صادراتی

آن که باد بکارد طوفان درو خواهد کرد
نطفه‌ی جام زهر را که کاشت؟

جز خود معمار انقلابی صاحب ادبیات سلبی-حذفی برای صدور زهرمار
دعوت به قیام ارتش همسایه توسط همسایه برای حسن همجواری، 5 ماه قبل از جنگ ویرانگر منتهی به جام زهر.
انگولک و تشویش اذهان دیوانه برای جنگ جنگ تا ویرانی، تنها حق اربابان است، نه رعایا!


Image may contain: 1 person

تته پته

پس از تحریم مکرر، و پس از به آتش نکشیدن برجام پس از پاره کردن آن توسط ترامپ، شیخ می‌گوید: بین امام زمان و اسلام، ما باید امام زمان را فدا کنیم! همینطور بین رجز و جام زهر و نرمش قهرمانانه هر چه دل تنگشان خواست می‌بافند...انگار نه انگار که این سرزمین صاحبان حقی دارد که مردمند!

تِتِه پِتِه‌ و هذیان خونین، در بن‌بستِ تحریمِ سال 2019
وقتی جدالِ حیاتبخشِ بیرونی بی‌برکت می‌شود؛ آن را به درونِ پربرکت، ببر!
در نشخوارِ بلغورِ گندم‌های نیم‌شکسته‌ی رستگاری، چه رودل کنی و کفر بالا بیاوری؛ و چه ایمانِ بَدلیجاتی بخری و در بازار ناخدا بفروشی، اما در این شبِ جاودانه، دیگر لقلقه‌ی Happy Christmas نه برایم آب می‌شود، نه نان و شراب
وقتی با اعتبارِ گذرنامه‌یِ اربابِ موقتِ تجاوز که خود را به گاوچرانی قبول ندارد، اما بیعتِ خران را برای مردمسواریِ سران، خوش می‌دارد
در هر دم و بازدمی در این شکِ موروثی
میان جام‌های پی در پیِ زهرآگینِ سنتی، پر از شرابِ طهورای صنعتی؛
مسیحی را که در من نفس می‌کشد، به صلابه می‌کشی!
وقتی الگوی عمودِ حضرتِ بعل در دو قطبیِ جدالِ نافرجام بنیادی با آلتِ سلطه‌ی شرقی و روسی
ابزار سلطانِ غربی در تن زخمیِ وطن است؛
خیالِ "جهان وطنی"، دستارِ ادعایِ سرِ پربادت را بخورد، بی وطن!
این را شاید نه مارکس، نه لنین و نه حتی استالین به‌یاد نیاورند که قطعیت ایدئولوژیک برای نوزادانِ خفت شده، سرنوشتِ آزاده‌گیِ برده‌گان فردا در یک سرگذشتِ جزمی نیست!
این را شاید تنها پدرِ نامقدسِ #عمو_سام به‌یاد آورد که رمز و رازِ جاودانگیِ آدم و حوا
در حجره‌های کاسبیِ دارا از ندار
در هوایِ حیابتخشِ جنگ‌های بنیادی برای رفع عطشی قطره چکانی، در چیست؟
که برده‌داری در عصر جدید، تنها در بندِ تنبانِ سرسپردگی چماقِ شهیدانِ تسلیم در نظامی است که قربانی دوگانه اندیشی نهادینه در قانونِ جاودانه‌ی سلطه‌گری سلطان بومیِ لاجان میانِ چنگالِ سلطانِ عالِم جاندار، تئوریزه می‌شود
آن را بکوب بر فرقِ خاکِ مام میهن و آسوده بچر در چراگاهِ ناآگاهی از چراهای بی پاسخِ رمیده زیرِ لحافِ خفقانِ کرسی‌های آزاد پریشی...
که برای شناختِ روش‌هایِ مدرنِ خفت‌گیری در دخمه‌هایِ نحرِ شترهای رمیده از تحملِ بار سنگینِ قبایل چیپده در اهرام... باید ایمان آورد به قانونِ بردگیِ مقدس.
ای آنکه ایمان آورده‌ای به تکرارِ صیحه‌ی بوق‌های‌ امنیتی گزمه‌ها در کوچه پس کوچه‌های من‌تومنِ زندان
برای تداوم و بقایِ انحصارِ دوغ و ماست و نان، همواره جار بزن:
"
مردم آسوده بخوابید! شهر در امن و امان است!"
از بنده‌ی عابد و تسلیم به افیونِ دروغ‌های زنجیره‌ای به استفراغِ کام سنگیِ بتهای سفالینِ بتخانه‌های مرمرین بپرس:
که در فانتزیِ تلخِ یک سازوکارِ پارادوکسیکالِ ناکام
و برای حفظِ نظام سلطه
چگونه اصولِ وضعی ابلیس در منطقِ سفره‌ی سلطانِ موقتِ صاحبکران در پوستین خدا و در کام تردید تو
هنوز هضم می‌شود و بالا نمی‌آوری، سنگدلانه!
چگونه گردن زدن صاحب حکم حکومتی و امام زمانی که معنابخشِ کلیشه‌یِ آدمسوزِ بارِ کالِ درون جهاز باورِ توست، یکهو از اوجبِ واجبات شده و... باز رودِل نمی‌گیری از گیجی و گمیِ در گردِ منطقِ خودسرِ خویش؟
از حضرت نظام بپرس: حکم حکومتیِ در دست کیست؟
جز اختیارِ بیکرانِ فصل‌الخطابی که صاحب قدرت ولایت مطلقه‌ی "فرعونی" است که برای حفظِ خویش، تنها خودش مختار به حکمِ قتل خویش است ولاغیر...
لابد داری کم کم آماده می‌شوی، به نمایشِ قتلِ سالارِ خویش به حکم خویش تا #کودتای نافرجامِ خویش؟
به آن سربازان گمنامی که برای لال نمردن به مرده‌گانِ گرانقدرِ زورگیریِ خویش، مفت مفت تبریک سال نو می‌بارند بر سر هر غیرخودی، از خود تا رسوخ در عمق استراتژیکِ نخود و لوبیای جهاز هاضمه‌ی دشمن، بگو:
بیا در این سال نو، به جایِ پانسمانِ دست و پاهای ‌شکسته با زبان الکنِ شکسته بسته
از یک دست چپ و پای راستِ خود مایه بگذار، برای سرسبزی سرهای بالای دارِ خشکِ برجِ بعلِ عمود بر خیمه‌ی ناباوری‌های خزیده در سرمستی
آنوقت خواهی دید که چقدر کریسمس امسال به اندازه‌ی سال پیش مبارک است
که تو میوه‌ی زقومِ آن شجره‌یِ خبیثه نبا‌شی، در کام هستی... مستی و راستی.
حالا که خود نیستی و سَرِ سرخ ابلیس را به زیر کفنِ سپید یک تندیس در لباسِ سبز خدا بر تابوتِ زندگی چون بیرقی فرو برده‌ای؛ پس آسوده بخواب!
زیرا که ما بیداریم در خواب‌هایِ پریشانِ تو
از گندمِ جاودانگی در خیال‌هایِ دور... تا گهواره، تا گور و ... آن‌سوی گور
که خرج می‌شوی در مهلتِ آبادی و ویرانی
که خود داده به ابلیس در فرصتِ اختیار تو.
خود دانی کفشدار بارگاهِ حضرت امام پوتینِ بن عمو سام، با دمپاییِ حضرتِ نظام و... بالعکس!
در این خودزنی مجازی
قصد داری پنبه‌ی سهمِ صاحبِ کدام حق مسلم واقعی را از کدام جناح و دوباره تا کی بزنی؟
تحملِ زوالِ عقل پیر و تته پته
تنها از نرمتن‌ترین الماس‌های زیرزمینی در چاه ویل تقلید کور برمی‌آید
چه دیوانه‌خانه‌ای شده این جهنمِ مؤمنین میان شعله‌هایِ جنونِ کفر تو
ای قانونِ اساسیِ فتنه و پریشانی و سلطه
ویرانی این خراب‌آباد تا کی؟!
خیام ابراهیمی
4
دی 1397


-0:40

میدان میلیونی زاینده و کاهنده

میان ماه من تا ماه گردون... تفاوت از زمین تا آسمان است
همانطور که هر گردی گردو نیست، هر میدان میلیونی هم می‌تواند به نفع اراده مردم نباشد و راه نباشد، بلکه چاه باشد! هر چند هر دو چون خال مه‌رویان و دانه‌ی فلفل جانسوز باشند اما این کجا و آن کجا؟
قتل عام در #میدان_مبلیونی براندازان انقلابی خونبار؟ یا وحدت ملی در #میدان_میلیونی برای استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون، با تغییر قانون؟
حضور یک "مختار مطلق" بر سرنوشت ملی، بدون استقرار و تضمین قدرت شوراهای مردمی از محله تا شورای ملی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری سرنوشت عمومی در ملک مشترکی به نام وطن، و بدون تمرینِ دو اصل #همزیستی_مسالمت_آمیز و #هم_افزایی_مردمی و ملی در کارگاههای میدانی (که با تکیه بر آئین مهر، مهرورزی شریکان خاک مشترک را بر اساس حق مالکیت و یا امانتداری منابع طبیعی، تضمین و شکوفا کند) و بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و مشترکِ اولیه، بر هر حق ایدئولوژیک و یا قدرت تکنولوژیک و مالکیتِ ثانویه، با تکیه بر سالارمداریِ منویات فراملی یک شاه و یا شیخ یا رهبر ایدئولوژیک، تکرار یک تجربه ی تالخ تاریخی در دوری باطل است که جز اتلاف توان ملی ثمری ندارد.
مصداق آن بر باد رفتن توان ملی در عقوبت و محصول تک نفره ی نظام پهلوی است که با وجود توسعه ی تک بعدی در اقتصاد و اجتماعیات محصول آن ملتی نابالغ و قدرناشناس بود که به نسیم مسمومی تمام رشته را برتافتند!
حال مردم هنوز همان مردمند که هنوز به معرفتِ حق شراکت در آب و خاک مشترک و ضرورت مهرورزی و هم افزایی ملی دست نیافته‌اند! بنابراین در بحرانهای اجتماعی، نه تسلیم و فرمانبری و اتحاد چنین مردمی از نظام پادشاهی اعتبار و ارزش پایدار دارد، و نه توان تحمل عقوبت آزادی یک شبه بر اساس زاوکار جامعه ی سکولار را دارند! چون همواره بدخواهان با انگشت بر زخمهای مزمن قوم و قبیله ای برای تبدیل ایران به #ایرانستان در کمین نشسته اند! چون مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی، دارای قدرت معتبر مسلح و تسلط بر منابع مالی و مادی و طبیعی نیستند! چون قدرت در دست قدرتمداران استعمار و استثمار پشت صحنه است که در مقابل مردم پراکنده همواره در اتاقهای فکر بصورت تشکیلاتی عمل میکنند!
بنابراین اولین ضروریت در یک نقشه ی راه مطمئن، پدید آوردن یک میدان میلیونی بر اساس زبان مشترک حقوقی غیرقابل سوء تفاهم است! در اوضاعی که داستان و روایتِ #ایرانشهری را هیچیک از همسایگان ما از آپارتمان تا مغازه و محله و محل کار نمیدانند، لذا چنین نظریه ای تنها در ذهن ندیون کنندگان آن معنادار است نه در میان توده های پراکنده ی مردمی! پس یک قدرت برانگیزاننده نیست!
مردم معنای حق مالکیت و شراکت در منابع مشترک طبیعی و ملی را برای نوشتن سرنوشت خود بهتر می فهمند تا هر ایدئولوژی و نظریه و یا فرضیه ای را...
بنابراین چنین نظریه ای تنها به کار دیالوگ در ساختاری آکادمیک می آید و تکیه کردن بر آن سنگی است در تاریکی... که عقوبتی جز پراکندگی و نابود شده هدف اولیه ندارد.
به جای برساختن استعارات و عبارات جدید و یا علم کردن و برجسته کردن مفاهیم انتزاعی از دل تاریخ که مخاطبینی محدود دارد...بهتر است از هوایی سخن گفت که با ما و یا بی ما خود دارای قدرت حیاتبخشی اختیار و اراده است.
میدان میلیونی با چیدن میوه ممکن خواهد شد به شرط آنکه یکی بتواند در ستاد مشترک اپوزیسیون، همه را ملزم به یک زبان حقوقی مشترک بر اساس ادبیات پیشاآزادی کند! (نه ادبیات ایدئولوژیک و پساآزادی که مقدمتا نیازمند ملزومات برقراری بستری آزاد و امن است).
کسی که بتواند در پندار و گفتار و کردار نیک دارای #پارادوکس و تناقض ویرانگر نشود! عباراتی همچون #انقلاب_مسالمت‌آمیز و یا #براندازی_سخت_مسالمت_آمیز با فحش و تهدید و انتقام و سنگرسازی در جناح حاکم که عملا به عنوان تف سربالا موجب تنش و خونریزی به جای رفتار و مبارزات مسالمت آمیز است.... آن هم با جیب خالی و با پز عالی...
ندیدن شرایط انقلاب(براندازی قلدرانه) و یا تحول 57 که با تضمین قلدران و اربابان عالم و خیانت درباریان و ارتشیانی که گروگان ارباب سلطه ی خارجی بودند، با بهره گیری از چریکهای فلسطینی و مجاهدینی که پادگانها را فتح کردند.. القاء .یک حماقت است که از سوی صاحبان قدرت پشت صحنه، که از انقلاب و براندازی سخت تنها تصویری از مانیتور تلویزیون ارائه میدهند! بدون آنکه بفهمانند که پادگانها و تلویزیون و منابع مالی و امنیت مرزها توسط مردم پراکنده در کوچه پس کوچه ها تامین نشد....بلکه در خواب آن یک نقشه ی راه تضمین شده توسط صاحبان قدرت بیدار بود!
به حماقت گرفتن مردم تنها کار کاسبان خون ملتی است که تنها معنای نان و نوشتن سرنوشت خود را در ملک مشترکی به نام وطن می فهمد و اینکه اگر سهم شریک را رعایت نکند و از تعرض به حقوق برابر شهروندان دیگر پرهیز نکند، صاحب سهم برابر در نظام تصمیم سازی نخواهد بود!
شهریاری اگر هست باید چنین میدان میلیونی را با یک زبان حقوقی مشترک و در یک زمان و در یک مکان امن ( که بهانه ی سرکوب را به دست قانونمداران سلطه نمیدهد) فراهم آورد که جملگی انتقال قدرت تک نفره را به تمام مردم بخواهند و تغییر قانون سلطه را به قانون ملی... مسلما عزم جدی برای نشستن در چنین میدانی و برنخاستن تا حصول نتیجه بیشترین اعتبار را برای تغییرات بنیادی به نفع تمام مردم میخرد تا مشروعیت اقلیت قانونی را از سکه بیندازد!
انقلاب یک شبه با پز عالی و جیب خالی توسط مردم غیرتشکیلاتی، یک سراب ویرانی است که تماشاچیان ساده دل و یا گزمه ها و آتشبیارانِ آتش به اختیاران را خشنود و راضی میکند!
با حضور تمام مردم در سازوکار نوشتن سرنوشت ملی و التزامشان به رعایت حق مشترک در شوراهای محلی تا ملی...آنگاه:
چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
آنجا مکان امنی است که میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد بگویی!
و این ممکن نیست جز با دعوت پیوسته ی مردم در یک میدان میلیونی امن برای وحدت ملی سازنده و بالنده! نه با شعار سنگرساز تهدید و انتقام و حذف! بلکه با درخواست پایدار بازپسگیری و استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون فعلی تا تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت.

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...