میان ماه من تا ماه گردون... تفاوت از زمین تا آسمان است
همانطور که هر گردی گردو نیست، هر میدان میلیونی هم میتواند به نفع اراده مردم نباشد و راه نباشد، بلکه چاه باشد! هر چند هر دو چون خال مهرویان و دانهی فلفل جانسوز باشند اما این کجا و آن کجا؟
قتل عام در #میدان_مبلیونی براندازان انقلابی خونبار؟ یا وحدت ملی در #میدان_میلیونی برای استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون، با تغییر قانون؟
حضور یک "مختار مطلق" بر سرنوشت ملی، بدون استقرار و تضمین قدرت شوراهای مردمی از محله تا شورای ملی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری سرنوشت عمومی در ملک مشترکی به نام وطن، و بدون تمرینِ دو اصل #همزیستی_مسالمت_آمیز و #هم_افزایی_مردمی و ملی در کارگاههای میدانی (که با تکیه بر آئین مهر، مهرورزی شریکان خاک مشترک را بر اساس حق مالکیت و یا امانتداری منابع طبیعی، تضمین و شکوفا کند) و بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و مشترکِ اولیه، بر هر حق ایدئولوژیک و یا قدرت تکنولوژیک و مالکیتِ ثانویه، با تکیه بر سالارمداریِ منویات فراملی یک شاه و یا شیخ یا رهبر ایدئولوژیک، تکرار یک تجربه ی تالخ تاریخی در دوری باطل است که جز اتلاف توان ملی ثمری ندارد.
مصداق آن بر باد رفتن توان ملی در عقوبت و محصول تک نفره ی نظام پهلوی است که با وجود توسعه ی تک بعدی در اقتصاد و اجتماعیات محصول آن ملتی نابالغ و قدرناشناس بود که به نسیم مسمومی تمام رشته را برتافتند!
حال مردم هنوز همان مردمند که هنوز به معرفتِ حق شراکت در آب و خاک مشترک و ضرورت مهرورزی و هم افزایی ملی دست نیافتهاند! بنابراین در بحرانهای اجتماعی، نه تسلیم و فرمانبری و اتحاد چنین مردمی از نظام پادشاهی اعتبار و ارزش پایدار دارد، و نه توان تحمل عقوبت آزادی یک شبه بر اساس زاوکار جامعه ی سکولار را دارند! چون همواره بدخواهان با انگشت بر زخمهای مزمن قوم و قبیله ای برای تبدیل ایران به #ایرانستان در کمین نشسته اند! چون مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی، دارای قدرت معتبر مسلح و تسلط بر منابع مالی و مادی و طبیعی نیستند! چون قدرت در دست قدرتمداران استعمار و استثمار پشت صحنه است که در مقابل مردم پراکنده همواره در اتاقهای فکر بصورت تشکیلاتی عمل میکنند!
بنابراین اولین ضروریت در یک نقشه ی راه مطمئن، پدید آوردن یک میدان میلیونی بر اساس زبان مشترک حقوقی غیرقابل سوء تفاهم است! در اوضاعی که داستان و روایتِ #ایرانشهری را هیچیک از همسایگان ما از آپارتمان تا مغازه و محله و محل کار نمیدانند، لذا چنین نظریه ای تنها در ذهن ندیون کنندگان آن معنادار است نه در میان توده های پراکنده ی مردمی! پس یک قدرت برانگیزاننده نیست!
مردم معنای حق مالکیت و شراکت در منابع مشترک طبیعی و ملی را برای نوشتن سرنوشت خود بهتر می فهمند تا هر ایدئولوژی و نظریه و یا فرضیه ای را...
بنابراین چنین نظریه ای تنها به کار دیالوگ در ساختاری آکادمیک می آید و تکیه کردن بر آن سنگی است در تاریکی... که عقوبتی جز پراکندگی و نابود شده هدف اولیه ندارد.
به جای برساختن استعارات و عبارات جدید و یا علم کردن و برجسته کردن مفاهیم انتزاعی از دل تاریخ که مخاطبینی محدود دارد...بهتر است از هوایی سخن گفت که با ما و یا بی ما خود دارای قدرت حیاتبخشی اختیار و اراده است.
میدان میلیونی با چیدن میوه ممکن خواهد شد به شرط آنکه یکی بتواند در ستاد مشترک اپوزیسیون، همه را ملزم به یک زبان حقوقی مشترک بر اساس ادبیات پیشاآزادی کند! (نه ادبیات ایدئولوژیک و پساآزادی که مقدمتا نیازمند ملزومات برقراری بستری آزاد و امن است).
کسی که بتواند در پندار و گفتار و کردار نیک دارای #پارادوکس و تناقض ویرانگر نشود! عباراتی همچون #انقلاب_مسالمتآمیز و یا #براندازی_سخت_مسالمت_آمیز با فحش و تهدید و انتقام و سنگرسازی در جناح حاکم که عملا به عنوان تف سربالا موجب تنش و خونریزی به جای رفتار و مبارزات مسالمت آمیز است.... آن هم با جیب خالی و با پز عالی...
ندیدن شرایط انقلاب(براندازی قلدرانه) و یا تحول 57 که با تضمین قلدران و اربابان عالم و خیانت درباریان و ارتشیانی که گروگان ارباب سلطه ی خارجی بودند، با بهره گیری از چریکهای فلسطینی و مجاهدینی که پادگانها را فتح کردند.. القاء .یک حماقت است که از سوی صاحبان قدرت پشت صحنه، که از انقلاب و براندازی سخت تنها تصویری از مانیتور تلویزیون ارائه میدهند! بدون آنکه بفهمانند که پادگانها و تلویزیون و منابع مالی و امنیت مرزها توسط مردم پراکنده در کوچه پس کوچه ها تامین نشد....بلکه در خواب آن یک نقشه ی راه تضمین شده توسط صاحبان قدرت بیدار بود!
به حماقت گرفتن مردم تنها کار کاسبان خون ملتی است که تنها معنای نان و نوشتن سرنوشت خود را در ملک مشترکی به نام وطن می فهمد و اینکه اگر سهم شریک را رعایت نکند و از تعرض به حقوق برابر شهروندان دیگر پرهیز نکند، صاحب سهم برابر در نظام تصمیم سازی نخواهد بود!
شهریاری اگر هست باید چنین میدان میلیونی را با یک زبان حقوقی مشترک و در یک زمان و در یک مکان امن ( که بهانه ی سرکوب را به دست قانونمداران سلطه نمیدهد) فراهم آورد که جملگی انتقال قدرت تک نفره را به تمام مردم بخواهند و تغییر قانون سلطه را به قانون ملی... مسلما عزم جدی برای نشستن در چنین میدانی و برنخاستن تا حصول نتیجه بیشترین اعتبار را برای تغییرات بنیادی به نفع تمام مردم میخرد تا مشروعیت اقلیت قانونی را از سکه بیندازد!
انقلاب یک شبه با پز عالی و جیب خالی توسط مردم غیرتشکیلاتی، یک سراب ویرانی است که تماشاچیان ساده دل و یا گزمه ها و آتشبیارانِ آتش به اختیاران را خشنود و راضی میکند!
با حضور تمام مردم در سازوکار نوشتن سرنوشت ملی و التزامشان به رعایت حق مشترک در شوراهای محلی تا ملی...آنگاه:
چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
آنجا مکان امنی است که میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد بگویی!
و این ممکن نیست جز با دعوت پیوسته ی مردم در یک میدان میلیونی امن برای وحدت ملی سازنده و بالنده! نه با شعار سنگرساز تهدید و انتقام و حذف! بلکه با درخواست پایدار بازپسگیری و استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون فعلی تا تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت.
همانطور که هر گردی گردو نیست، هر میدان میلیونی هم میتواند به نفع اراده مردم نباشد و راه نباشد، بلکه چاه باشد! هر چند هر دو چون خال مهرویان و دانهی فلفل جانسوز باشند اما این کجا و آن کجا؟
قتل عام در #میدان_مبلیونی براندازان انقلابی خونبار؟ یا وحدت ملی در #میدان_میلیونی برای استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون، با تغییر قانون؟
حضور یک "مختار مطلق" بر سرنوشت ملی، بدون استقرار و تضمین قدرت شوراهای مردمی از محله تا شورای ملی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری سرنوشت عمومی در ملک مشترکی به نام وطن، و بدون تمرینِ دو اصل #همزیستی_مسالمت_آمیز و #هم_افزایی_مردمی و ملی در کارگاههای میدانی (که با تکیه بر آئین مهر، مهرورزی شریکان خاک مشترک را بر اساس حق مالکیت و یا امانتداری منابع طبیعی، تضمین و شکوفا کند) و بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و مشترکِ اولیه، بر هر حق ایدئولوژیک و یا قدرت تکنولوژیک و مالکیتِ ثانویه، با تکیه بر سالارمداریِ منویات فراملی یک شاه و یا شیخ یا رهبر ایدئولوژیک، تکرار یک تجربه ی تالخ تاریخی در دوری باطل است که جز اتلاف توان ملی ثمری ندارد.
مصداق آن بر باد رفتن توان ملی در عقوبت و محصول تک نفره ی نظام پهلوی است که با وجود توسعه ی تک بعدی در اقتصاد و اجتماعیات محصول آن ملتی نابالغ و قدرناشناس بود که به نسیم مسمومی تمام رشته را برتافتند!
حال مردم هنوز همان مردمند که هنوز به معرفتِ حق شراکت در آب و خاک مشترک و ضرورت مهرورزی و هم افزایی ملی دست نیافتهاند! بنابراین در بحرانهای اجتماعی، نه تسلیم و فرمانبری و اتحاد چنین مردمی از نظام پادشاهی اعتبار و ارزش پایدار دارد، و نه توان تحمل عقوبت آزادی یک شبه بر اساس زاوکار جامعه ی سکولار را دارند! چون همواره بدخواهان با انگشت بر زخمهای مزمن قوم و قبیله ای برای تبدیل ایران به #ایرانستان در کمین نشسته اند! چون مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی، دارای قدرت معتبر مسلح و تسلط بر منابع مالی و مادی و طبیعی نیستند! چون قدرت در دست قدرتمداران استعمار و استثمار پشت صحنه است که در مقابل مردم پراکنده همواره در اتاقهای فکر بصورت تشکیلاتی عمل میکنند!
بنابراین اولین ضروریت در یک نقشه ی راه مطمئن، پدید آوردن یک میدان میلیونی بر اساس زبان مشترک حقوقی غیرقابل سوء تفاهم است! در اوضاعی که داستان و روایتِ #ایرانشهری را هیچیک از همسایگان ما از آپارتمان تا مغازه و محله و محل کار نمیدانند، لذا چنین نظریه ای تنها در ذهن ندیون کنندگان آن معنادار است نه در میان توده های پراکنده ی مردمی! پس یک قدرت برانگیزاننده نیست!
مردم معنای حق مالکیت و شراکت در منابع مشترک طبیعی و ملی را برای نوشتن سرنوشت خود بهتر می فهمند تا هر ایدئولوژی و نظریه و یا فرضیه ای را...
بنابراین چنین نظریه ای تنها به کار دیالوگ در ساختاری آکادمیک می آید و تکیه کردن بر آن سنگی است در تاریکی... که عقوبتی جز پراکندگی و نابود شده هدف اولیه ندارد.
به جای برساختن استعارات و عبارات جدید و یا علم کردن و برجسته کردن مفاهیم انتزاعی از دل تاریخ که مخاطبینی محدود دارد...بهتر است از هوایی سخن گفت که با ما و یا بی ما خود دارای قدرت حیاتبخشی اختیار و اراده است.
میدان میلیونی با چیدن میوه ممکن خواهد شد به شرط آنکه یکی بتواند در ستاد مشترک اپوزیسیون، همه را ملزم به یک زبان حقوقی مشترک بر اساس ادبیات پیشاآزادی کند! (نه ادبیات ایدئولوژیک و پساآزادی که مقدمتا نیازمند ملزومات برقراری بستری آزاد و امن است).
کسی که بتواند در پندار و گفتار و کردار نیک دارای #پارادوکس و تناقض ویرانگر نشود! عباراتی همچون #انقلاب_مسالمتآمیز و یا #براندازی_سخت_مسالمت_آمیز با فحش و تهدید و انتقام و سنگرسازی در جناح حاکم که عملا به عنوان تف سربالا موجب تنش و خونریزی به جای رفتار و مبارزات مسالمت آمیز است.... آن هم با جیب خالی و با پز عالی...
ندیدن شرایط انقلاب(براندازی قلدرانه) و یا تحول 57 که با تضمین قلدران و اربابان عالم و خیانت درباریان و ارتشیانی که گروگان ارباب سلطه ی خارجی بودند، با بهره گیری از چریکهای فلسطینی و مجاهدینی که پادگانها را فتح کردند.. القاء .یک حماقت است که از سوی صاحبان قدرت پشت صحنه، که از انقلاب و براندازی سخت تنها تصویری از مانیتور تلویزیون ارائه میدهند! بدون آنکه بفهمانند که پادگانها و تلویزیون و منابع مالی و امنیت مرزها توسط مردم پراکنده در کوچه پس کوچه ها تامین نشد....بلکه در خواب آن یک نقشه ی راه تضمین شده توسط صاحبان قدرت بیدار بود!
به حماقت گرفتن مردم تنها کار کاسبان خون ملتی است که تنها معنای نان و نوشتن سرنوشت خود را در ملک مشترکی به نام وطن می فهمد و اینکه اگر سهم شریک را رعایت نکند و از تعرض به حقوق برابر شهروندان دیگر پرهیز نکند، صاحب سهم برابر در نظام تصمیم سازی نخواهد بود!
شهریاری اگر هست باید چنین میدان میلیونی را با یک زبان حقوقی مشترک و در یک زمان و در یک مکان امن ( که بهانه ی سرکوب را به دست قانونمداران سلطه نمیدهد) فراهم آورد که جملگی انتقال قدرت تک نفره را به تمام مردم بخواهند و تغییر قانون سلطه را به قانون ملی... مسلما عزم جدی برای نشستن در چنین میدانی و برنخاستن تا حصول نتیجه بیشترین اعتبار را برای تغییرات بنیادی به نفع تمام مردم میخرد تا مشروعیت اقلیت قانونی را از سکه بیندازد!
انقلاب یک شبه با پز عالی و جیب خالی توسط مردم غیرتشکیلاتی، یک سراب ویرانی است که تماشاچیان ساده دل و یا گزمه ها و آتشبیارانِ آتش به اختیاران را خشنود و راضی میکند!
با حضور تمام مردم در سازوکار نوشتن سرنوشت ملی و التزامشان به رعایت حق مشترک در شوراهای محلی تا ملی...آنگاه:
چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
آنجا مکان امنی است که میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد بگویی!
و این ممکن نیست جز با دعوت پیوسته ی مردم در یک میدان میلیونی امن برای وحدت ملی سازنده و بالنده! نه با شعار سنگرساز تهدید و انتقام و حذف! بلکه با درخواست پایدار بازپسگیری و استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون فعلی تا تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت.
No comments:
Post a Comment