Monday, March 25, 2019

تته پته

پس از تحریم مکرر، و پس از به آتش نکشیدن برجام پس از پاره کردن آن توسط ترامپ، شیخ می‌گوید: بین امام زمان و اسلام، ما باید امام زمان را فدا کنیم! همینطور بین رجز و جام زهر و نرمش قهرمانانه هر چه دل تنگشان خواست می‌بافند...انگار نه انگار که این سرزمین صاحبان حقی دارد که مردمند!

تِتِه پِتِه‌ و هذیان خونین، در بن‌بستِ تحریمِ سال 2019
وقتی جدالِ حیاتبخشِ بیرونی بی‌برکت می‌شود؛ آن را به درونِ پربرکت، ببر!
در نشخوارِ بلغورِ گندم‌های نیم‌شکسته‌ی رستگاری، چه رودل کنی و کفر بالا بیاوری؛ و چه ایمانِ بَدلیجاتی بخری و در بازار ناخدا بفروشی، اما در این شبِ جاودانه، دیگر لقلقه‌ی Happy Christmas نه برایم آب می‌شود، نه نان و شراب
وقتی با اعتبارِ گذرنامه‌یِ اربابِ موقتِ تجاوز که خود را به گاوچرانی قبول ندارد، اما بیعتِ خران را برای مردمسواریِ سران، خوش می‌دارد
در هر دم و بازدمی در این شکِ موروثی
میان جام‌های پی در پیِ زهرآگینِ سنتی، پر از شرابِ طهورای صنعتی؛
مسیحی را که در من نفس می‌کشد، به صلابه می‌کشی!
وقتی الگوی عمودِ حضرتِ بعل در دو قطبیِ جدالِ نافرجام بنیادی با آلتِ سلطه‌ی شرقی و روسی
ابزار سلطانِ غربی در تن زخمیِ وطن است؛
خیالِ "جهان وطنی"، دستارِ ادعایِ سرِ پربادت را بخورد، بی وطن!
این را شاید نه مارکس، نه لنین و نه حتی استالین به‌یاد نیاورند که قطعیت ایدئولوژیک برای نوزادانِ خفت شده، سرنوشتِ آزاده‌گیِ برده‌گان فردا در یک سرگذشتِ جزمی نیست!
این را شاید تنها پدرِ نامقدسِ #عمو_سام به‌یاد آورد که رمز و رازِ جاودانگیِ آدم و حوا
در حجره‌های کاسبیِ دارا از ندار
در هوایِ حیابتخشِ جنگ‌های بنیادی برای رفع عطشی قطره چکانی، در چیست؟
که برده‌داری در عصر جدید، تنها در بندِ تنبانِ سرسپردگی چماقِ شهیدانِ تسلیم در نظامی است که قربانی دوگانه اندیشی نهادینه در قانونِ جاودانه‌ی سلطه‌گری سلطان بومیِ لاجان میانِ چنگالِ سلطانِ عالِم جاندار، تئوریزه می‌شود
آن را بکوب بر فرقِ خاکِ مام میهن و آسوده بچر در چراگاهِ ناآگاهی از چراهای بی پاسخِ رمیده زیرِ لحافِ خفقانِ کرسی‌های آزاد پریشی...
که برای شناختِ روش‌هایِ مدرنِ خفت‌گیری در دخمه‌هایِ نحرِ شترهای رمیده از تحملِ بار سنگینِ قبایل چیپده در اهرام... باید ایمان آورد به قانونِ بردگیِ مقدس.
ای آنکه ایمان آورده‌ای به تکرارِ صیحه‌ی بوق‌های‌ امنیتی گزمه‌ها در کوچه پس کوچه‌های من‌تومنِ زندان
برای تداوم و بقایِ انحصارِ دوغ و ماست و نان، همواره جار بزن:
"
مردم آسوده بخوابید! شهر در امن و امان است!"
از بنده‌ی عابد و تسلیم به افیونِ دروغ‌های زنجیره‌ای به استفراغِ کام سنگیِ بتهای سفالینِ بتخانه‌های مرمرین بپرس:
که در فانتزیِ تلخِ یک سازوکارِ پارادوکسیکالِ ناکام
و برای حفظِ نظام سلطه
چگونه اصولِ وضعی ابلیس در منطقِ سفره‌ی سلطانِ موقتِ صاحبکران در پوستین خدا و در کام تردید تو
هنوز هضم می‌شود و بالا نمی‌آوری، سنگدلانه!
چگونه گردن زدن صاحب حکم حکومتی و امام زمانی که معنابخشِ کلیشه‌یِ آدمسوزِ بارِ کالِ درون جهاز باورِ توست، یکهو از اوجبِ واجبات شده و... باز رودِل نمی‌گیری از گیجی و گمیِ در گردِ منطقِ خودسرِ خویش؟
از حضرت نظام بپرس: حکم حکومتیِ در دست کیست؟
جز اختیارِ بیکرانِ فصل‌الخطابی که صاحب قدرت ولایت مطلقه‌ی "فرعونی" است که برای حفظِ خویش، تنها خودش مختار به حکمِ قتل خویش است ولاغیر...
لابد داری کم کم آماده می‌شوی، به نمایشِ قتلِ سالارِ خویش به حکم خویش تا #کودتای نافرجامِ خویش؟
به آن سربازان گمنامی که برای لال نمردن به مرده‌گانِ گرانقدرِ زورگیریِ خویش، مفت مفت تبریک سال نو می‌بارند بر سر هر غیرخودی، از خود تا رسوخ در عمق استراتژیکِ نخود و لوبیای جهاز هاضمه‌ی دشمن، بگو:
بیا در این سال نو، به جایِ پانسمانِ دست و پاهای ‌شکسته با زبان الکنِ شکسته بسته
از یک دست چپ و پای راستِ خود مایه بگذار، برای سرسبزی سرهای بالای دارِ خشکِ برجِ بعلِ عمود بر خیمه‌ی ناباوری‌های خزیده در سرمستی
آنوقت خواهی دید که چقدر کریسمس امسال به اندازه‌ی سال پیش مبارک است
که تو میوه‌ی زقومِ آن شجره‌یِ خبیثه نبا‌شی، در کام هستی... مستی و راستی.
حالا که خود نیستی و سَرِ سرخ ابلیس را به زیر کفنِ سپید یک تندیس در لباسِ سبز خدا بر تابوتِ زندگی چون بیرقی فرو برده‌ای؛ پس آسوده بخواب!
زیرا که ما بیداریم در خواب‌هایِ پریشانِ تو
از گندمِ جاودانگی در خیال‌هایِ دور... تا گهواره، تا گور و ... آن‌سوی گور
که خرج می‌شوی در مهلتِ آبادی و ویرانی
که خود داده به ابلیس در فرصتِ اختیار تو.
خود دانی کفشدار بارگاهِ حضرت امام پوتینِ بن عمو سام، با دمپاییِ حضرتِ نظام و... بالعکس!
در این خودزنی مجازی
قصد داری پنبه‌ی سهمِ صاحبِ کدام حق مسلم واقعی را از کدام جناح و دوباره تا کی بزنی؟
تحملِ زوالِ عقل پیر و تته پته
تنها از نرمتن‌ترین الماس‌های زیرزمینی در چاه ویل تقلید کور برمی‌آید
چه دیوانه‌خانه‌ای شده این جهنمِ مؤمنین میان شعله‌هایِ جنونِ کفر تو
ای قانونِ اساسیِ فتنه و پریشانی و سلطه
ویرانی این خراب‌آباد تا کی؟!
خیام ابراهیمی
4
دی 1397


-0:40

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...