Saturday, April 20, 2019

راه رهایی از سیمولیشن اس.اس در گام دوم

راه رهایی از عید‌سعید ‌انیران و سیمولیشن ss در #گام_دوم
امید بدون نظارت بر سرنوشت خود در خانه‌‌‌مشترک مقدور نیست و وقتی کلید قفل امید، قانونا در دست یکی حصر باشد، دیگر از نگهبانانش توقعی نیست. 40سال است که با خدعه، سند خانه بنام سلطان زده شده و امروز با ویرانی امنیت زندگی در خاک‌مشترک‌غصبی عبات مزدوران باطل و حق خیارغبن از شهروندان ساقط است!
از زورگیری‌های یواشکی تا زورگیری با شیشکی، در بحران #امید_آبکی به‌یاری 7‌سعید هفت‌تیرکش پفکی و زورگیران‌عقیدتی، یا 7 سامورایی ولایی؛ و جهاد هشمتین سعید سینه‌سوخته (سردار سعید قاسمی) همان سرباز انتحاری و آتش‌به‌اختیار سرخود، روایت تلخ فتح حیات توست به‌عنوان یک ایرانی قانونا عقیم. که آتشبیاران معرکه نیز باید به حکم حکومتی ملتزم باشند نه الکی.
و اما نقشِ 7 راهزن قانونی از آتشبیاران راه مولای سردار سلیمانی (سرباز انتحاری زورگیری فرامرزی و درون‌مرزی) در هفت جبهه‌ در قوای 9 گانه‌ی مونتسکیوبن‌ماکیاول، برای صدور انقلاب تا دیار قدس و زورگیری عقیدتی به غیرخودی، جملگی از اشرار نظام سلطه و جزو بازیگران سوخته‌ در سناریوهای اتاق فکر... به ترتیب اجرای نقش در میان‌پرده:
1- سعید حجاریان: تئوریسین زورگیری عقیدتی و اصلاح دام
2- سعید امامی: آلتِ قتل‌های زنجیره‌ای و شهید نفوذی قوم یهود ناکام.
3- سعید عسگر: تروریست آزاد در همه ایام.
4- سعید مرتضوی: زورگیر قضایی قضا و قدرهای نافرجام.
5- سعید طوسی: زوگیر نرم‌افزاری و معنوی در صنف غلمان
6- سعید حنایی: زورگیر سخت‌افزاری و مادی در صنف حوریان
7-سعید حدادیان: زورگیر احساس و اشک و آه در صنفِ بیهوشانِ هیجان
پشت پرده:
8- سعید قاسمی: زورگیر آتش به اختیار و تهیه آتش و آتشبیار زمین و زمان.
9- سردار سلیمانی: زورگیر فرامرزی و درون مرزی به نام ایران و به کام سلطان.
جملگی از سپاه سین‌سین (اس.اس انیرانی که در #آرم خود نامی از #ایران ندارد) از قوم یأجوج و مأجوج و جنیانِ سعید‌ ابوالشَرّ، در پوستینِ سعید ابوالخیر.
سعید هم سعیدهای قدیم که لقمه‌ای با غبن در معامله با صغیران از گلویشان پایین نمی‌رفت! کجا ملت به سلطان اجازه داد که از محل منابع طبیعی مشترک و به قیمت گورخوابی شریکان آب‌وخاک مشترک، آتش در جان وطن برافروزد و زهر در جامِ جهان بریزد، تا کوخش از آن مردم باشد و کاخش به نام امانتداران و سلطان صاحبکران؟
که تا معامله‌ی تسلیم کلِ ناموس و سرنوشت وطن به یک سلطان به‌علت غبن در فهم قانون اساسی، از لحاظ حقوقی باطل است و خون شریکان در رگ و پی خاندان مزدوران جاری است، سزاست که آن را از هر شائبه پاک کنند (اگر انسانند و صرفا بت‌بچه‌هایی کر و کور و آلت و ابزار یک بت سنگی در بتخانه‌ نیستند).
.
برزخی بین زیر و روی و اول و آخر و ظاهر و باطنِ حلقه‌‌ی میم مردمِ بیرون از گود و #حوض_سلطان صاحبکران.
چرا هجومِ رجزهای سعید هشتم (سردار قاسمی)، از جنسِ سیل ویرانگر 7 سعید هفت‌تیرکش و انقلابی نیست؟! چون خودسرانه تک‌مضراب میزند و آتش‌به‌اختیاری به فرمان رئیس آتش‌نشانی نیست؟ و یا چون پایگاه مردمی او از سیاست‌های پوپولیستی حضرت یوسف گوبلز (وزیر تبلیغات هیتلر) از جمله تاکتیک هنریِ #دروغ_بزرگ تبعیت نمی‌کند؟! شاید هم چون حضرت گوبلز دارند برای گم کردن آدرس با یک تیر دو نشان می‌زنند؟ یعنی یکجوری وسط دعوی نرخ تعیین می‌کنند؟ که در بازی توهمی بین سند و بی‌سندی، هم رجز خوانده باشند به تهدید و هم مدعیان برآشفته‌ی بی‌سند را به جرم تشویش اذهان عمومی منکوب کنند و این بابا شده معرکه‌گردان و آتشبیارشان برای داغ کردن تنور؟!
گوبلز کسی بود که در آخرین ماههای شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، بر اساس سیاست‌های فرهنگی اس.اس‌ها به ساختن فیلمی با حضور سربازان آلمانی برای تهییج و شوردادن هیئتی به شعورِ مخمورِ مردم آلمان اقدام کرد. مردم آلمانی که هنوز پر بودند از خشم سرکوب شده ناشی از شکست در جنگ جهانی اول و حالا تبدیل شده بودند به آمال انتقام‌جویانه‌ی پیروان حزب‌الله نازیسیم. هیتلر برای خود و ملت خود رسالتی الوهی متصور بود و خود را صاحب وحی می‌دانست! و برای اجرایی کردن همان رسالت تاریخی-الوهی، با سیاستهای کلان و استراتژیک تک نفره، سرنوشت ملتی را رقم زد و به ته چاه ویل کشاند! سیاست‌های پوپولیستی که بنایش بر سوار شدن بر موج هیجانات و خشم فروخورده‌ی عوام استوار بود؛ همان موج مردمی که برای نابودی خویش، با پیشوا بیعت کرد و مجذوب و پشتیبان دروغها و آرمانها و رؤیاپردازی‌های جهان‌گشایانه‌ی او شد. هیتلری که انگیزش او برای تغییر مناسبات قدرت، همچون تمام پرچمداران سلطه بر #نفرت از #دشمن بنا شده بود! و دشمن فرضی هیتلر و مردمش #یهودیت بود و با سفسطه نام این نفرت را عشق به نژاد برتر بر گرده‌ی مام میهن نام نهاده بود.
چو نیک بنگریم، چنین انگیزش وحدت آفرینی، از جنس و مبانی وحدت مورد نظر خمینی بود. وحدتی چکشی بر اساس بندگی به یک آرمان ایدئولوژیک. خمینی پیش از جنگ با تهییج ارتش عراق علیه صدام، عملا در امور کشوری دیگر دخالت کرد و صدام که با پیش‌زمینه‌ی ادعاهای مرزی می‌توانست به مجامع بین‌المللی شکایت برد با مساعدت غیرمستقیم کشورهای استعماری، تحریک شد و چون کودک دیوانه‌ای مرتکب به حمله نظامی به ایران شد. خمینی پیشتر با بالارفتن از دیوار سفارت امریکا، عملا منکر رفتار دیپلماتیک در اختلافات بین‌المللی شده بود. چرا که ادبیات او بر اساس میراثی تاریخی، غیرمدنی و سلبی-حذفی بود! از جنس ادبیات کودکانی که در کنار ریل قطار و کوچه‌ها به شیشه‌‌ها سنگ می‌اندازند و از شکستن آن لذت میبرند و نهایتا در می‌روند! روح سردار سعید قاسمی از جنس روح الله خمینی است که در عوارض ناشی از دوران گذار از سنت به مدرنیته، کم کم اتوریته‌ی خود را در جامعه بربادرفته می‌بیند! پس غیرطبیعی نیست که کنشها و واکنشهای او همراه با تیک عصبی، کاملا غیرمدنی باشد.
به همین دلیل بود و هست که سمپاتها و پیروان متفکر راه او، همواره در تمام زمینه‌ها به توجیه و تئوریزه کردن و ماله کشی چنین روح قدوسی در کالبد فاسد شدنی مشغول شدند.
.
چون کسره به زیری؟ و یا چون فتحه بر رو؟
اما در توضیح علت ماهوی و در تحلیل منطقی این اپیدمی و جنون و بیماری، باید گفت: در عوارض ناشی از جبر جغرافیایی-تاریخی، عمدتا مشکل حیاتی کشور در قرائت و خوانشِ دو نوع مهدی است. (البته دور از جان دوست و دشمن و آشنا و غریبه، بیماران رهگذر عنایت داشته باشند که در مثل مناقشه نیست)
در فقدان شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی، همواره مهدی بینوا(به کسر میم) فحش بی‌ناموسی می‌دهد به مهدی زورگیر(به فتح میم) که صراحتا فحش ناموسی میدهد به هر بینوای قابل خفت‌پذیری که نمیخواهد خفت شود!
نتیجه منطقی اینکه در داستان اصالت و فیک بودن سخن، ظاهرا در مورد تاکتیک #دروغ_بزرگ گوبلزی و لاف و حرف مفت و رجزهی پوشالی تا اهداف واقعی و راستین، فرق فحش ناموسی با فحش بی‌ناموسی در زیر و زبرِ میم آن است.
هر چند: دانه‌ی فلفل سیاه و خال مه‌رویان سیاه... هردو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا؟! و نیز اگر چه: چکمه‌ی خانم‌ شهین و چکمه‌ی شمرِ لعین... هردو از چرمند، اما این کجا و آن کجا؟! اما ایرج میرزا میداند که فرق آن مِهدی رجزخوان با این مَهدی رجزخوان در این است که اولی مفعول و دریده است و آتشبیار معرکه، و دومی فاعل و درنده است و آتش‌به‌اختیار معرکه... هر چند #سعید_قاسمی ناراضی، پس از کلی تیکِ عصبی و عربده بازی، و لو دادن فعل حرام و غیرقانونی تجاوز به عنفِ قفقازی، پوستین هلال احمر از تن برکند و از ترس امریکا، نام سردار را از بالای پیجش برداشت و نوشت: از این پس ننویسیم و نخوانیم سردار سعید قاسمی بلکه بنویسیم و بخوانیم: دوستداران سعید قاسمی. بینوا دوستداران و سمپاتهای سعید قاسمی.(آدم یاد پیروان و دوستدارانِ پرچمداران سبز و بنفش می‌افتد) یعنی: برای رجزخوانی و ترساندن شیر بی یال و دم هم، خالی‌بندی مفت حلال است و مالیات ندارد!
سعید هم سعیدهای قدیم. از سعید امامی بگیر تا سعید حجاریان و سعید حنایی و سعید عسگر و سعید حدادیان و سعید مرتضوی و سعید طوسی و ... که جملگی اسلحه شان پر بود و به پرکاهی از کوره در می رفتند و جدی جدی به هر کافری در جلوت و خلوت بصورت پنهان و پیدا زرتی شلیک میکردند!
لااقل آن سعیدهای واقعی وقتی زورگیری را یواشکی می‌کردند، پس از لو رفتن ماجرا، استوار و راست قامت، قلدرانه پای لرزش هم چمبانمه می‌زند و می‌نشستند! یعنی تا ته خط گیریم به قیمت نوشیدن جام زهر داروی نظافت چون سقراط جام شورکران را سر می‌کشیدند و دو تا عاروق هم می‌زدند! اما این یکی پرده از زورگیری موشهای موذی از آدمهای بدبخت و ضعیف و خفت‌شده و غافل برداشت، که ناجوانمردی یعنی تا تیزی در دست داری و حریف دست و بالش بسته و از ترس می لرزد و بی‌پناه است، میتوانی در کمال شهامت ایمانت را با عربده و البته از پشت به قلب طرف فرو کنی و چون طفلان بزدلِ بادیه نشین، سنگی به شیشه‌ی ویلای همسایه بزنی و در روی، به یادِ ناکامی‌ها و نافرجامی‌ها و خفت شدنهای دوران کودکی در چاله‌میدان.


دروغ بزرگ: قانون ااساسی حافظ منافع ملی است! سپاه (بدون نام ایران در لوگو و با اهداف فرامرزی) حافظ منافع ایران و ایرانی است.
" اولین قانون او این است:
1- هیچ‌وقت نگذارید مردم دلسرد شوند!
2- هیچ‌وقت خطا و تقصیری را نپذیرید!
3- هیچ‌وقت تصدیق نکنید که دشمن ممکن است صفت خوبی داشته باشد!
4- هیچ‌وقت جایی برای جایگزین باقی نگذارید، در آن واحد روی یک دشمن متمرکز شوید و تقصیر هر اتفاق بدی را بر گردن او بیاندازید!
5- مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور می‌کنند و اگر دروغی را مکرراً تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد!
===================
(جملات 5 گانه‌ی بالا در صفحهٔ ۵۱ گزارشی که از طرف دفتر خدمات استراتژیک ایالات متحده در مورد شرح حال روحی هیتلر منتشر شده بود، بیان شده است. هیتلر تا یک روز پیش از خودکشی ملت آلمان را پیروز جنگ جهانی دوم میدانست! آلمان عامل دو جنگ اول و دوم بود و در هر دو جنگ شکست خورد و میلیونها نفر را به کشتن داد و کشور خود را به ویرانه تبدیل کرد، اما همواره خود را بصورت متوهمانه دارای بصیرت و عقل کل و پیروز میدان میدانست! او راز موج سواری بر هیجانات کور مردم را میدانست و با سیاستهای کلان و توهمات شخصی، ملت خود را به ذلت کشاند و جهان را دچار آشوب و تنش و جنگ و کشتار کرد! ... او با تکیه بر یک نظام ایدئولوژیک دارای قدرت مطلقه و اهداف فرامرزی بود! و سپاه نازی و اس.اس را بر تمام مقدرات ملت آلمان مسلط کرده بود! سوخت و عنصر اصلی انگیزش هیتلر و مردمش "نفرت" از قوم یهود القاء شده بود اما بر آن عشق به اقتدار میهن نام گذارده بود و قصد داشت قدرت خود را به جهان صادر کند!)
هیتلر ملت آلمان را با دروغ‌های بزرگ فریفته و قربانی اهداف بلندپروازانه‌ی جهان گشایی ناشی از اتوریته و قدرت مطلقه‌ی خود کرد و همواره حول خطر و نفرت از #دشمن_فرضی، ملت خود را با #سپاه نازی و اس.اس و با روش‌های تبلیغاتی و پروپاگاندایی یوزف گوبلز (از جمله تاکتیک دروغ بزرگ Große Lüge)، به وحدتی چکشی میکشاند و هر مخالفِ #غیرخودی را سرکوب می‌کرد!
آیا ملت آلمان شریک جرم او نبود؟
چرا عاقل کند کاری...که باز آرد پشیمانی؟
این خانه ملک‌ِ مشاع است و مردمند صاحب
پس دادنش به صاحبان‌ِ حق، امری‌است واجب.
از تختِ سلیمان و حسِ تملکِ غاصبان سلطانی
بیرون بیا زِ وَهم کاخ‌ها، که مستخدمِ کوخیانِ میدانی.
راه رهایی اما: در مرامنامه ملی-میهنی و نقشه راه تا استقلال و آزادی
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
#خیام_ابراهیمی
31 فروردین 1398
پی‌نوشت:
1- پس از لو دادن حضور نظامی سپاه تحت پوشش #هلال_احمر در بوسنی توسط سردار سعید قاسمی، اظهارات #کریستین_امانپور از فعالیت‌های نظامی سپاه در آموزش مجاهدین #القاعده در تشکیل یگان‌های جهادی تحت پوشش هلال احمر در #بوسنی که موجب تحریم هلال احمر شده بوده و حکومت ایران زیر بار آن نرفته بود ثابت شد! به همین دلیل، هلال احمر ایران از سعید قاسمی شکایتی تشریفاتی کرده و سپاه او را فردی غیر مسئول و بازنشسته دانسته و زیر حرفهای سردار زده! #سعید_قاسمی رجزخوان و عربده‌کش هم نامردی نکرد و از ترس، عنوان پیج خود را در #اینستاگرام از سردار سعید قاسمی به "دوستداران سعید قاسمی" تغییر جنسیت داد، تا مورد پی‌گرد قانونی قرار نگیرد!
نتیجه: مشت نمونه خروار است! ظاهرا دیگر فریب رجزهای شاعرانه‌ و غیرمردمی هیچ سعید ابوالشرّ ذوب در نظام سلطه را نباید خورد! هر سعیدی بدون توبه، آزاده و از جنس سعید ابوالخیر نمی‌شود!

2- حوض سلطان = دریاچه نمک قم.

آی لاو امریکا

آی لاو امریکا
پس از استاتوس آخر (در باب آتش‌بیاران و آتش‌به‌اختیاران تقدیر با #شوک_درمانی وحدت، از پلاسکو تا نوتردام) که به همت هوشمند فیسبوک و رهروان، کمترین لایک را در کل مطالب این کتاب فیس‌بوکی داشت؛ شخصی برایم درخواست دوستی فرستاد!
زنی به‌نام گلوریا ای‌می، که صفحه فیسبوکش را 9 ساعت پیش باز کرده تا به من بگوید: من عاشق امریکا هستم (این جمله را پرچمی بر فراز صفحه‌اش کرده)
شغل او بیزنس و تجارت کِرِمِ موست!
در عکس پروفایلش، موهای خشک و بی روحش را با گل‌های باطراوت بهاری آزین کرده. عکسی که برعکسِ حقیقتش، وصله‌ای‌است به آن چشمان غمگین زیر پینه‌ی پیشانی، که تاروپودش در عبادتِ حقِ برساخته و برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و ژن مرغوبِ نژادِ هیتلری در هستیِ انسان‌ها بافته شده، تا با قطعیتی صنعتی و متوهمانه در تاریکی، سایه روشنِ طبیعی نورِ نسبی را در نظام هستی منکوب کند!
در عکس قبلی پروفایلش، یک زوج همراه را می‌بینیم که در اتومبیلی نشسته‌اند و دست در دست هم برای فتح جاده‌های توسعه در راه استراتژیک سیاست‌های کلان تک‌نفره به پیش می‌رانند!
روی داشبورت یک پیام نوشته:
هیچ چیز نمی‌تواند سرنوشت و تقدیر را فراتر از سختکوشی تغییر دهد. یعنی: مفتخوری ممنوع!
از او ممنونم برای این پیام.
و اما، آقای زالویی که چسبیده‌ای به رگ گردن بزهای گر، و بصورت سیستماتیک خون مشترک از رگ‌های گله مدام می‌مکی و حق مشترک را تزریق می‌کنی به رگ‌های جنون یک دیوانه و کرم‌های ذوب در ولایتش! اما در این دور باطل بر جنازه‌‌های صاحبان حق که بیرون گودِ قانون سلطه آچمزشان کرده‌ای، تو حرامخواری بیش نیستی که خودسرانه دراکولا شده‌ای و عبادتت در ملکِ غصبی بر اراده‌های قانونا عقیم، باطل است! تو حق بنیادی آب و خاک مشترک را در هوای سرت پیچانده‌ای و دودره کرده‌ای حیات شهروندان رشید را به عنوان حق ولی در سرنوشت طفل صغیرِ شش‌ماهه. که بیعت صغیران، نقضِ‌غرض و تف سربالاست و آینه ترک برداشته از این دروغ‌های زنجیره‌ای در دوگانه‌ی ویرانگر و فاسد خودی و غیرخودی در ملک مشاعی از برزخ تا جهنم.
شاید حرمزاده‌گان بیت و هیئت دیمی‌ات احمق و بی‌گناه باشند و راهزنانی حرفه‌ای نباشند و شاید هم باشند! اما حرامزاده‌گان عارفی که آلت بیعت با تو شده و به حرامخواری و حرامکاری خود مهر تقدس زده و بر این دروغ اصرار می‌ورزند، از تو جانی‌ترند و اگر امروز توبه نکنند، به عنوان شریک دزد و رفیق قافله‌، سندِ جعلیِ فردایشان ابتر است!
فراموش نکن که تو هرگز اجازه نداشتی و نداری که در پوستین انسان زالو باشی و در کالبد و رگ‌های دیگران تاخت‌وتاز کنی و از جنازه‌ها بخواهی که در این تنها بازار مکاره برای زنده ماندن بایکدیگر رقابت و با تو تلاش کنند! شاید خود را به جهل‌العارفین زده‌ای که تو با گورخوابان سرکوچه در حق مشترک آب‌وخاک برابری، و هرچند شیره‌ی جانشان در رگ نوه‌ی انگلیسی‌ات با کروموزوم دیگران وول می‌خورد، اما معلوم نیست که چرا متوهمانه هنوز در توهمِ نژاد پاکی؟!
حالا باز در این گورستان به جنون خود ادامه بده و الکی سرمست و دلخوش باش.
ما از این خشم فروخورده در این غار کهف ام.اس می‌گیریم؛ چون تو با نیتِ قربة، #پیاز را در گسل‌های زلزله از موز گران‌تر خواسته‌ای، تا از لولیدن کرم‌های درگاهت در سیل ویرانگرِ حکم حکومتی، با ترفندِ کاندوم‌های سوراخ‌ برای افزودن بر بسیج گیجِ چندهمسری و با نفله کردنشان در اوهام مالیخولیایی ویرانگری، چون هیتلر لذت ببری، آن‌هم با پاکسازی نسل برتر از برد شیرین از بازی تلخ با حیثیت بره‌های ناقص‌الخلقه در کوره پزخانه‌ها؛ تا اینکه تیرخلاص‌زن‌ها و قربانیان هالو در نبردی نابرابر برایت رژه بروند عین هلو، و تو حالش را ببری.
وای به لبخندهای ختم‌های سبز و بنفش روزگار و شریکان دزد و رفیقان قافله، که از عقوبتِ قانونِ "کتاب نبرد من" صراحتا توبه نمی‌کنند و در کامرانی از تجاوز به عنف قانونی، زیر علمِ معمار تفخیذ، وسیله‌ی تحریر حکم حکومتی تو در تقدیر و سرنوشت عمومی‌اند. و وای بر پیمانکارانِ دَله و کرم‌ها و زالوها و موش‌ها و آدمک‌ها... و البته تماشاچیانِ سلیریتی‌های سرمست از لایک‌ها در عبادتِ استادیوم‌ها و تجارت فرامرزی نایاک‌ها.
این‌جا کسی از زور شمایان ام.اس گرفته و ذره ذره نور می‌شود در زورِ هوا تا روز موعود و ظهوری که با اتمام حجت، تو را در زمین امن خودت آچمز کند!
تا نگویی که نشنیدم و آیه‌ای نازل نشد:
"آن حنای سنتی بر رنگِ موی دکلوره و صنعتی، مو را می‌سوزاند! و هیچ کِرِم مویی برای طروات بهاری موها افاقه نمی‌کند! پس تجارت‌ات بر باد هواست. و هیتلری که باد بکارد، توفان درو خواهد کرد!"
همین!
#خیام_ابراهیمی
29 فروردین 1398
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=122351665611073&set=a.102092810970292&type=3


Wednesday, April 17, 2019

سوختن کلیسای نوتردام

سوختن #کلیسای_نتردام و آتشِ #حشدالشعبی صدام و #تکرار #قادسیه
امروز شنیدیم که کلیسای نُتردام در آتشِ بنیادیِ نئولیبرالیزم سوخت! هرچند صحنه‌ی فروریختن آن را چند سال پیشتر در انیمیشنی دیده بودیم. گذشته از آتش اسکندر بر هزاران چرم نوشته‌ی اوستایی و الواحِ کاخ آپادانا و تخریب پالمیرا به‌دست بزمچه‌های عموسام و غارت زیرخاکی‌های پاسارگاد به‌دست فرقه‌ی شیاد، و کتابسوزی وحوش عرب در خوارزم و جندی‌شاپور، اما آیا این رویداد، در آستانه‌ی #عید_پاک ، تقدیری زمینی بود یا آسمانی؟ شاید پاسخ به این پرسش در حد توان حرفه‌ای خبرنگاران مزدبگیر چون #بهنود نباشد، اما به هر روی میزان تاثر از این واقعه برای اهل هنر و نظر، جدای از آه و حسرتی جانگداز برای سوختن این اثر تاریخی و هنری به‌عنوان سمبلی بین نظم #عهد_عتیق تا نظم نوین جهانی، یک پیام تاریخی نیز در خود دارد: شهروندان و خبرنگاران و هنرمندان و اندیشمندان و مبارزین لاکچری در راه آزادی و استقلال، بعلت تکرار جنایت در حق انسان، دیگر نسبت به نسل کشی و اصلاح نسل‌ها و سوختن استخوان مردم  بینوا در کوره‌پزخانه‌ها واکنشی جدی و تاثیرگذار نشان نمی‌دهند! شاید چون کارفرمایان و صاحبان تریبون رسانه‌ها کارمندان و مخاطبین خود را در سطح و آدرسی دیگر می‌خواهند! تا این لذت از خواندن کتاب بینوایان (اثر هنرمند فرانسوی #ویکتورهوگو) باشد که موجب احساس درد از سوختن کلیسای هنری نتردام ‌شود! و یا اینکه #آنتونی_کوئین در نقش ژان والژان معرکه می‌شد اگر نقش #گوژپشت_نتردام را بازی نمی‌کرد! عصر جدیدی آغاز شده است که #چارلی_چاپلین هم علی‌رغم فحوای پیام جوانی، در زمان زمینگیری و پیری و در زندگی لاکچری، قربانی آن بود! همه #لئون_تولستوی و #مهاتما_گاندی نمی‌شوند! این است تکلیف شب اول #نظم_نوین_جهانی در #بی_بی_سی و #ایران_اینترنشنال برای #منو_تو : فست فودِ ساندویچِ اخبار را در سلف سرویسی مدرن بصورت زنجیره‌ای بخور و رد شو و پی‌درپی احساس درد و لذت کن! همین!
بی‌آنکه فرصت کنی با دیگری آن را به چالش بکشی و از چرایی و چیستی آن سر درآوری! این روزها چیزی که زیاد است، سیلِ ناشی از رگبار اخبار است.
.
برزخ و ضرورت انقلاب در ادبیات صلح به جای جنگ و آتش
تمام ماجرای دموکراتیک و غیردموکراتیک بودن ساختار مدیریت برای اعمال اتوریته در بازی جهانی بر سر این است که گنده لات عالم می‌خواهد قواعد نظم خودش را در دهکده‌ی جهانی برقرار کند و ارباب بومی هم می‌خواهد قواعد نظم خودش را در وطن برقرار کند و ارباب خانه هم می‌خواهد نظم خودش را در منزل برپا کند و این وسط بینوایان خفت شده و مالباخته، بر اساس روح پلید زورسالاری در کالبد جهان زورشان را به ضعیف تر از خود می‌رسانند و یکدیگر را لت و پار می‌کنند! مثلا به رسم حلقه‌به‌گوشان عصرحجری، یک گوشواره جایزه می‌دهند به نوزادِ دختری در ازای تن‌فروشی به زور ولی و زورگیری عقاید متولی، تا گوش هوشش را با مهرورزی سوراخ کنند! و همین می‌شود افتخار ملی به اصل بردگی سنتی در قانون اساسی 80 میلیون بینوا.
و این در حالی است که هستی دارای قواعد و نظم خودش است.
رویش دانه تا میوه در مهرورزی نور و هوا و آب و خاک رایگان و فراگیر و بی‌دریغ و حیابتخش! به جای کسب قدرت و بیزنس با رقابت و حذف ژن معلول توسط ژن مرغوب در بازار مکاره بین مرگ و زندگی! این یعنی استقرار قواعد و قانون #هم_افزایی و همزیستی مسالمت آمیز، به‌جای تثبیتِ زورگیری_عقیدتی_ایدئولوژیک_تکنولوژیک در قانون اساسی.
.
اینکه امریکا 40 سال پیش موش دوانده درون خانه‌ی شیر بی یال و دمی چون گربه‌ی لاجان ایران که در گذار از سنت به مدرنیته هوای یوزپلنگ شدن داشته، موجب شده که میان دست و پای هژمونی جناح‌های حاکم در ساختارهای حکومتی، هر شهروندی برای تنازع بقاء، خود را به موش مردگی بزند و نهایتا یا تبدیل به یک دلقک و یا تیرخلاص‌زن و یا سلبریتی در ساختار سلطه شود و یا مچاله شود و در زندانی با اعمال شاقه کم کم جان دهد.
بنابراین جای تعجب ندارد که در این نبرد نابرابر ترجمان اصل "هدف وسیله را توجیه میکند" همان اصل "حفظ نظام از اوجب واجبات" می‌شود.
زور برتر تکنولوژی و سرمایه در عالم، ادبیات خود را بر اربابان بومی که قدرتشان برگرفته از زورگیری ایدئولوژیک در دوگانه و تضاد بنیادی مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی است تحمیل کرده و اربابان بومی هم از اهل خانه مایه می‌گذارند و اپوزیسیون هم قربانی همین ادبیات است. تا جایی که فرهیختگان مستقل میان تولیداتِ سلبریتی‌های وابسته، میان نان خشک نمکی‌ها در انزوا کپک بزنند، تا از محل قطره قطره‌ی خون شهروندان در وسعت جهان موش بدوانند و با تزریق خون یغماشده به رگ سربازان گمنام خود و سربازان صدام تکریتی آنها را در صیغه‌خانه های مشهد تقویت کنند و قدرتشان را مال خود کنند و در مقابل چشمان حسرتبار و گرسنه و سیل زده‌ی خوزستان با دلارهای امریکایی در دست عراقی‌ها، کاسبی کساد ایرانیان مرزنشین را رونق بخشند و وطن پریشان را تنشه‌ی اجنبی کنند و در واقع دوغ و دوشاب را در هم بیامیزند تا با در هم شکستن مرزها به سمت یک امپراتوری تاریخی از افغانستان تا شمال اردن در مقابل ارباب عالم قد قد کنند!
و این وسط مردم بینوا هم چون پشکل بز، کود شوند در باغچه‌ی ملخ زده‌ اربابی زمینی که هوایی شده و هی در بادکنک خود باد می‌کند.
فکر می‌کنم مشکل از آلوده شدن به ویروس زبان حقوقی سلطه با ادبیات "سلبی-حذفی" است! یعنی برای کسب قدرت باید با نفی و حذف دیگران اتوریته ی خود را تقویت کنی!
هر چند این بلا میان بدنه‌ی جناح‌های چپ و راست، واقعی به نظر میرسد؛ اما سر رشته در دست خیمه‌شب‌باز است... همانطور که جمهوریخواه و دموکرات هر دو دارای یک استراتژی هستند اما تاکتیک‌هایشان با هم فرق می‌کند و نرم و سخت است.
.
انقلاب نور در تاریکی
من فکر می‌کنم باید این بازی را با انقلابی در زبان حقوقی تغییر داد! یعنی به جای ادبیات سلبی-حذفی از ادبیات ایجابی-جذبی بهره برد. یعنی به جای واکنشی بر اساس جنگ و تنش آن را به کنشی مبتنی بر صلح تبدیل کرد. یعنی با ابزار تاریکی به جنگ تاریکی نرفت! که هیچ تاریکی با تاریکی محو نمیشود بلکه در آن مستحیل میشود. باید با هجوم نور به تاریکی آن را در حضوری فراگیر که بنایش بر حذف نیست و بلکه بر هم افزایی است محیط و مسلط کرد. #هم_افزایی یعنی اتحاد بر اساس حدااقل منافع ناشی از حق مشترک تمام شهروندان در آب و خاک مشترک در زمین ... چه در مناطق بومی و چه در جهان.
باید از خود آغاز کرد... وگرنه سکانس آخر سناریوی یک انیمیشن ساخته شده به نام "بز من" خواهیم شد که در اواخر آن انیمشین در حالی که در شرق ترکیه زنی با پرچمی سفید در دست (دختراان انقلاب؟!) در حال اشک ریختن بر نوزاد مرده در آغوش است، ضمنا در آن پس و پشت‌ها #کلیسای_نوتردام در حال فروریختن است... آن هم بر اساس ظهور یک #دجال در لباس مسیح که پیشتر جمجمه‌ای در ذهنش وردی خوانده و او را دچار توهم یک ناجی که در دل آتش دارد کرده است. انیمشینی بر اساس پیشگویی های کتابی نوشته‌ی جد بزرگ پرزیدنت #بوش، یعنی #الکساندر_آلیستر_کرولی جادوگر در امریکا.
مسخره است؟...نمی‌دانم!... اما برای مستقل شدن از بازی‌های نظام سلطه، باید در ادبیات حاکم بر مناسبات حکومت هم در اپوزیسیون و هم در پوزیسیون انقلابی کرد! اما وقتی #پوزیسیون بیمار از ویروس خشم و تکبر سنتی تازه به دوران رسیده‌های لمپن، به ادبیات صلح تن نمی‌دهد، این وظیفه‌ی فرهیختگان در #اپوزیسیون_مستقل از منابع مالی مشکوک است که مدام بر طبل توخالی ادبیات جنگی و سلبی-حذفی با فحش و شعار و براندازی بدون نقشه‌ی راه و با جیب خالی و پز عالی می‌کوبند.
می‌توان شاهد تحولی بنیادی در مناسبات قدرت با تغییر قانون اساسی بود! بدون آنکه در چارچوب قانون سلطه با نظام سلطه مشارکت کنی! میتوان در یک میهمانی در خانه‌ی امن سلطان، نظام سلطه را با میهمانانی میلیونی #آچمز کنی و شاهد تغییر قواعد و قانون حاکمیت شوی و قدرت را بین مردم تقسیم کنی! اگر ابتدا در ادبیات خود انقلاب کنیم تا قادر شویم بدون حذف هیچ شهروندی به وحدتی فراگیر برسیم.
.
کلام آخر
و آنقدر در #بایکوت_هوشمند_فیسبوک تنها می‌مانی که یاران غار هم به جای #لایک و نقد، برایت بصورت پنهانی از فیسبوک
poke می‌فرستند! تا در بازی‌ روبنایی با قواعد روزمرگی، اندیشه‌های حق‌مدار در دام قدرت ایدئولوژیک حاکم، مهجورتر از پیش بیفتند! که از دید ایشان راز رستگاری در درک و فهم و  پذیرش قواعدِ نقشِ مفعولی در بازی خرس وسط و دست رشته میان اربابان عالم با ارباب بومی است!
پس: به جای خریدن #کتاب_فیسبوکی که مجازی است و آدرسش در کاور بالای همین صفحه حک شده است، بیائیم در چالش آب بازی تا کمر در سیل،  پفک واقعی بخریم و در دو روز زندگی حالش را ببریم! گور پدرِ #مام_میهن!
خیام ابراهیمی
27 برزخ فروردین 1398 انیرانی
https://www.facebook.com/watch/?v=154053844966899 https://www.youtube.com/watch?v=LHXJJeUIORY

January 10, 2016




بعداز حشدالشعبی اینک حزب‌الله

خرج چو از کیسه ی میهمان بوَد...حاتم طاعی شدن آسان بوَد
به بهانه‌ی سیل خدادادی، حضرت سلیمان به حکم خودش و از جیب ملت پس از حشد الشعبی تمام ارتش سوم را برای تثبیت سلطه به ایران دعوت کرده است.
و اینک: حزب الله لبنان، در ایران.
27 برزخ فروردین 1398 انیرانی

Image may contain: 1 person, text

جای خالی نام ایران در آرم سپاه


آیا شما نام و نشانی از عنوان و نقشه‌ی ایران در متن و محتوا و حواشی این آرم می‌بینید؟
متاسفم از نگاه روبنایی و سطحی نگر برخی از هموطنان.
سپاه پاسداران سازمانی است که یک ایران را پله کرده است و در این آب و خاک تنها به کندوی عسل نیازمند است، نه مردم بینوا و عقیم ایران.
پس سپاهیان اصالتا و ولایتا چه عرق مردمی میتوانند داشته باشند به مردم ایران؟ جز آنکه 40 سال به عنوان بازوان قادر مطلقه در تمام صحنه ها جنگ افروزی کرده اند و با سلطه بر هر سلیقه و گرایش و دگراندیشی، ایرانیان غیرخودی را حذف کرده اند و چزانده‌اند و بر حقوق بنیادی ملت بدون پاسخگویی چنبره انداخته اند و تمام دقایق مردم ایران را پر کرده اند از دلهره و بی ثباتی و بحرانهای زنجیره‌ای با ابزار تهدید و تجسس و زورگیری عقیدتی و به صلابه کشیدن شهروندان و حتی در قوای غیرمستقل و غیرمردمی هم دخالت کرده‌اند و بر شبهه ها افزوده اند تا شهروندان را برای مطالبات خویش خسته و گیج کنند و از آب و گل آلود ماهی بگیرند.
در این آرم هیچ نشانی از ایران نمی‌بینم جز سلطه و زورگیری عقیدتی!
بدون اولویت حق آب و خاک مشترک و طبیعی و اولیه، بر هر حق ثانویه از قبیل نژاد و ایدئولوژی، ایران فدای قانون انیران خواهد شد!
بدون حق اولی، هیچ حق دومی، مقدور نیست.
و قانون اساسی این دو حق را جا به جا کرده است و بدون تغییر آن به نفع حق مشترک آب و خاک، هیچ ملتزم به چنین قانونی نمیتواند در راه حقوق بنیادی ایرانیان گام بردارد.
و رمز ویرانی ایران، اگر جنگ با اجنبی نباشد اما میتواند چنین قانونی باشد!
ایران تنها به یک ارتش به نام ایران نیازمند است نه بیشتر و با اهداف صدور خویش به جهان.
حال که انیران سپاهی‌اند، چون ایرانی‌ام، پس #من_سپاهی_نیستم .
و خون باید گریست به حال مردمی که به جای تسلط بر سرنوشت خویش به نمایندگان پاسداری دلخوشند که زر و زور و تزویر قانونی را برای سلطه در اختیار رهبر مسلط بر سپاه پاسداران گذارده، تا ایشان هم متقابلا ضامن سلطه‌ی جاوادنه‌ی سلطانی موقت شوند بر سرنوشت تمام ایرانیان قانونا عقیم برای فتح زمین با جیب خالی و پز عالی... همچون اپوزیسیون برای فتح نظام.
مشکل ایرانیان در پوزیسیون و اپوزیسیون ادبیات سلبی-جذبی در دوران گذار از سنت به مدرنیته است. بدون انقلاب از آن مکانیزم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت به ادبیات ایجابی-جذبی راهی برای رستگاری ایران و ایرانی نیست.


Image may contain: text
9


دعوت وطن فروشان از #حشد_شعبی در خوزستان

خیانت موش‌ها و خوک‌ها و هجوم ملخ‌ها
1) ابتدا شنیدیم که سربازان صدام در شمال ایران با یاری سربازان گمنام و دلار متجاوز به ریال تحقیرشده و مفلس، زمین و ویلای گورخوابان وطنی را می‌خرند. بعد شنیدیم که به مشهدِ تایلند مام‌میهن هجوم می‌برند تا برای زیارت و سیاحت و فلاحت، تخم خاک کربلای تکریتی را در صیغه‌خانه‌های ناموس وطن ‌بکارند! همان خاک زمینی که قرار بود بعدا سیل آسمانی را بخشکاند! و اکنون می‌شنویم که کاروان نیروهای حشد‌الشعبی به دعوت و حکم حکومتی حضرت سلیمان، به‌یاری سیل‌ ویرانگر در خوزستان آمده‌اند تا بفرموده در بستر شهرهای ویران‌شده در امر سازندگی خویش سکنی گیرند! و لابد بعد خواهیم شنید که طبق استراتژی غضنفرآبادی، نیروهای حزب‌الله لبنان و چریک‌های جنگ شهری سوری و حوثی‌های یمنی و فاطمیون افغانی و زینبیون پاکستانی، علیه اکثریت مردم قانونا عقیم ایران به‌یاری انقلابِ اقلیتِ سپاهِ طالبانی بیایند که هوای فتح جهان در سر دارد و نقشه‌ی ایران را در نام و نماد خویش ندارد! این یعنی تمام مجلسیانی که لباس سپاه بر تن کردند، #عارف به علمِ لدّنی‌ و ولایی‌اَند که قانونا لباسشان فاقد نقشه‌ی ایران است و یک سرباز گمنامِ نفوذی در میان ملت ایرانند تا بصورت هیئتی و دیمی دلال و پیمانکارِ قادر مطلقه‌ای‌ باشند برای اینکه ایران را خرج دامچاله‌های کفارِغیرخودی در جهان کنند!
آنها نقشه‌ی راه دارند؛ اما #اپوزیسیون بین شعر و شعار و خیال و فحش کودک سنگ اندازی به شیشه‌های قلعه‌ی ملک سلیمان بیش نیست و همچون قوم سرگردانی است که به‌عنوان ریزه‌خواران تریبون‌های وابسته، با تاکید بر کیش شخصیت و با توسل به ثبات یک صندلی، به خواستِ کارفرما، عملا به مانور تفرقه بین ایرانیان مشغولند و فارغ از حق برابر شهروندان، تنها با آتش تهیه و پرتاب شعارهای انقلابی و آرمانی و هپروتی، عملا مستخدم و یا بازیگر بی‌جیره‌مواجب و آتشبیاری هستند برای آتش‌به‌اختیاران زر و زور تزویر، تا مگر در رؤیای سلطه بر روی امواجِ خون ملت ایران، روزی به خوشه‌چینی مشغول شوند! و این یعنی آلت #خیانت شدن به حق مشترک آب و خاک.
در این بلبشو، شکی نیست که پرچمداران سبز و بنفشی که آلت فریفتن مردم و بیعت با نظام سلطه شده‌اند، در دوران بحرانی لال مرده‌اند، باید میان وجدان‌های خفته، به وجدان بیدار تاریخ پاسخگو باشند! اما کماکان و آگاهانه، نقششان دلالی و پیمانکاری به نفع نظام سلطه‌ای است که همین حق مشترک را به نفع آرمانهای تک نفره غصب کرده است! و این یعنی #خیانت به حقوق بنیادی مردم امروز، در راه آرمان‌های معمار دیروز!
.
2) درود و بدرود
 آنها که بی‌خطر سلام‌اَت را
 #لایک می‌کنند و پیام‌ات را لایک نمی‌کنند تا کسی در ذهن خود طناب دار تو را ببافد!
#
خیانت تنها مقابله‌ی یک ویژه‌خوار اپوزیسیونر با وحدت بنیادی تمام ایرانیان نیست! خیانت یعنی سربرگرداندنِ یک موش محافظه‌کار از خطرِ هم‌افزایی و زحمت و هزینه‌ی شرافت، و سر در سوراخ امنِ خود فرو بردن و ضمنا میان خون و جنایت شعری عاشقانه سرودن و بده بستان لایکی و گاهی جیرجیر در خفا برای خریدن اعتبار فرهیختگی و فرهنگِ ژله‌ای و حلزونیِ زالوهایِ سیاسی‌کار.
در غیابِ نظارتِ ملی بر سرنوشت مردمی که مستخدمینشان در حکومت، قانونا خود را مالک مطلقه بر تمام حیثیتِ ملت حقیر در لباس امت صغیر می‌دانند و مردمش هم فاقد احساس حق برابرند، هر چه از بدبختی و حقارت دانشمندان فریفته‌ی فرهنگ سلبریتی سیاسی و فرهنگ پوشالی و لاکچری بگویی، کم است! براستی که بی‌شرفی شاخ و دم ندارد!
.
3) رسالتِ فرهیختگان و صاحبان تریبون و مردم پریشان
براستی در این مسلخگاه حیثیت ایرانیان، چه کسی باید چه کار کند؟
در فقدان نظارت مردم قانونا عقیم و غیرتشکیلاتی بر سرنوشت خویش، چه باید کرد تا اگر متن قانون عقیم است اما بتوان بر قدرت تشکیلاتی نظام سلطه در حواشی میدان امن قانونمداران فائق آمد و در زمین او بازی خود را کرد؟ آیا کماکان باید احمقانه به تیرخلاص زن‌های اصلاح‌جلب امید بست؟ و اگر نه، پس تکلیف شناسایی راه و روش درستِ دستیابی به هژمونی و اتوریته‌ی مؤثر ناشی از وحدت مردم، برای تاثیر بر سرنوشت خویش چیست و اقدام به این رسالتِ مردمی و ملی-میهنی با کدام ستاد اجرایی است؟ مسلما فهم اینکه تمرکز رفتارهای اجتماعی باید بر چه خشت بنیادی بنا شود، تکلیف فرهیختگانی است که امکان راه اندازی تشکیلات و اتحاد مقدماتی بین خود برای اتحاد ملی را دارند، اما حق‌به‌جانبانه و انحصارگرایانه و متکبرانه بدان تن نمی‌دهند! وحدتی که در گردوخاکِ سوء‌تفاهمات ایدئولوژیک (بین پوزیسیون و اپوزیسیون) در میان مردم بی‌پناه و غیرتشکیلاتی و در بن‌بست کوچه‌ پس کوچه‌های ناامنِ سرکوب به هزار بهانه‌ی قانونی، در توان مردم پریشان نیست.
تو گویی جملگی غافلند و یا دچار جهل‌العارفینند که در شرایط بحرانی و #پیشاآزادی فعلی که موضوع اصلی تمامیت ارضی و منافع مشترک ناشی حق آب و خاک مشترک در یک خانه و وطن است، اولویت نباید بر سر وحدت ایدئولوژیک و همسویی اندیشه‌های تفرقه آمیز باشد؛ که چالش اندیشه در حوزه‌ی فراگیر مردمی که نیازمند بستری امن است از مقولات پساآزادی است، نه در میان معرکه!
وقتی از زمین و آسمان سیلی ویرانگر در حال ویرانی وطن است، دیگر نمی‌توان با شعار پوشالی "ما هستیم" فال حافظ گرفت و در لس‌آنجلس برای وحدت ایدئولوژیک مجالس دورهمی برای سورچرانی راه انداخت! درک خطیر بودن موقعیت وطن، از مهم‌ترین نکات کلیدی در دوران #پیشاآزادی برای تحولات بنیادی است و هرگونه حق‌به‌جانبی و دل‌مشغولی ضدوحدت، موجب #چاه_نمایی و حواس پرتی مردم است.
.
4) هجوم ملخ‌ها به استان خوزستان 
پیش از عید پیرو گفته‌ی #غضنفرآبادی (رئیس دادگاههای انقلابی اسلامی تهران) مبتنی بر اینکه "اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراقی و فاطمیون افغانی و زینبیون پاکستانی و حوثی‌های یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد"، هشداری دادم راجع به مقدمات خطر سیستماتیک ورود نیروهای مسلح برساخته‌ی نظام سلطه از پایگاههای خارجی صدور انقلاب، به داخل وطن. آن وقت نمی‌دانستم که قرار است طبق یک نقشه راه بین آسمان و زمین، ابرها باروَر شوند تا در پوشش یاری به مدیران اهل بصیرتِ سیل ویرانگر که قادر است عِرق بومی شهرها را خالی از سکنه و جابجا ‌کند، شاهد انتقال نیروهای مسلح اجنبی به میانِ مردم پریشان ایران باشیم.
مدتی پیش ازبرملا شدن استراتژی و نقشه‌ی راه حکومت ایران توسط #غضنفرآبادی، فائو (سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد) هشدار داده بود که لشکر ملخ‌ها از افریقا و عربستان و امارات و کویت و عمان و قطر به خوزستان و جنوب ایران هجوم خواهند آورد! البته این #آیات_آسمانی شاید برای پیمانکاران حوزوی در علومِ خفیه با دعای باران و بستن سد با خاک کربلا و نیز بازیگرانِ چالش#مهر_در_سیل_تا_خشکسالی و چالش #تا_زانو_در_آب مصداقی باشد برای نقشه خوانی با علم لدنّی، اما مع‌الوصف، اپوزیسیونِ دانشمندی که دارای #نقشه_راه نباشد حتما در مسیر خود مورد راهزنی مامورین دارای نقشه راه قرار خواهد گرفت، تا در نبردی نابرابر ناگزیر به مقابله به مثل با روش راهزنی و متعاقبا قربانی شود!
تصرف گام به گام وطن از همان ابتدای انقلاب، قانونی و سیستماتیک بوده و اپوزیسیون مشغول خواب ناز و قر و غمزه‌بازی با #کیش_شخصیت یکدیگر بوده و در واکنش به هر تاکتیک زنجیره‌ای سلطان، هی تعجب کرده‌اند و می‌کنند که پس چرا با اینهمه ایثارگری اپوزیسیون وابسته به منابع مالی مشکوک، مردم قربانی و بینوا و غیرتشکیلاتی، رفتار تشکیلاتی ندارند و انقلاب نمی‌کنند؟! با چنین نگاه سنتی و عقب‌مانده‌ای، بدیهی است که اپوزیسیون ابتدا نیازمند انقلابی در روش و منش و نگاهِ ابتر خود است! و ملت ایران نیز پیش از هر انقلابی نیازمند انقلاب در احساس و نگاه خویش نسبت به یکدیگرند که از بالا تا پایین ژن‌های مرغوب و معیوب، همه با هم در حقوق بنیادی برابرند و باید تنها بر اساس این حق مشترک و روشهای احقاق آن متحد شوند، نه طرد و حذف یکدیگر بر اساس اندیشه و باوَر! با درک چنین ضرورتی است که انقلاب در نگاه اپوزیسیون عقب‌مانده از ادبیات سلبی-حذفی به نگرش بنیادی اپوزیسیون پیشرو با ادبیات ایجابی-جذبی مقدور خواهد شد، تا موفق شود با تشکیل #ستاد_مشترک_اپوزیسیون و با یک زبان مشترک حقوقی، تنها بر مشترکات تاکید کند (نه تفاوتها)؛ تا اکثریت بتواند تحت قدرت انگیزشی واحد و احیانا رهبری کاریزمایی وحدتبخش، هر چه زودتر با یک #فراخوان_عمومی در یک میدان امن میلیونی گرد اقلیت مشروع حلقه زند و در منظر چشم تاریخ و جهان برای خود اعتباری بخرد؛ تا برای تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت، با تاکتیکِ #آچمز نمودن قدرت سلطه و ارباب در خانه‌ی امن خودش به نتیجه برسد، و در شرایط بحرانی به ناگزیر شاهد تجاوز و تصرف وطن به دست نیروی مسلح اجنبی و تثبیت نظام سلطه به بهانه‌ی شرایط بحرانی نباشد.
به همین دلیل است که اپوزیسیون پراکنده و غیرتشکیلاتی با روش‌های سنتی و انقلابی مبتنی بر فحش و دریدن و حذف و #براندازی خشونتبار (و البته گیج و گنگ و بدون نقشه) آن هم با شعارهای پارادوکسیکال تفرقه‌آمیز و روی هوا، آن هم در چنبره‌ی نظام سلطه، با دو ارتش و دو دولت، ره به جایی نخواهید برد، #شاهزاده!
مشکل در خواب خرگوشی بر اساس فلسفه‌ی انتظار برای زایشی طبیعی توسط مامایی است که بر تنش و بیماری زائویی به نام مام میهن می‌افزاید! آن هم برای احقاق وحدت چکشی و روبنایی توسط بازیگران تریبون‌های اپوزیسیونی متفرق، که ناتوان از رفتار تشکیلاتی هستند و غالبا وابسته به منابع مشکوکند و به همین دلیل از تدوین نقشه راهی بنیادی عقیمند و بدون یک فلسفه‌ی بنیادی حق‌مدار(بر اساس حق مسلم و غیرقابل انکار تابعیت و شراکت در آب و خاک مشترک) و بدون یک استراتژی وحدتبخش (ایجابی-جذبی) و بدون نقشه‌ی راه و تاکتیکی مسالمت‌آمیز، به نتیجه‌ای معنادار نخواهد رسید و تنها به #تکرار رفتاری سنتی و غریزی بر اساس فحش و نق زدن و شعار و تفرقه و نقدهای هزارباره به رفتارهای زنجیره‌ای و ناپایان نظام سلطه مشغولند! آن هم نظامی که تا 1400 سال دیگر بواسطه‌ی سناریوهای متنوع و نفوذیهای خود، دهها سوژه برای نقد و سرگرمی اپوزیسیون در انبان دارد!
متاسفانه به دلیل همین کیش شخصیت با جیب خالی و پزعالی است که عده‌ای خود را برتر از بقیه می‌دانند و شریکان را به دلیل محرومیت از قدرت و هژمونی و اتوریته، لایق شراکت در تصمیم سازی نمی‌دانند!
چنین احساس شوم و متکبرانه‌ای تنها با ادبیات "سلبی-حذفی" آبیاری می‌شود و این یعنی تعمیق شکاف مزمن تاریخی که بالاخره ایران را #ایرانستان خواهد کرد#دستمریزاد!
حالا به من بگو چه کسی توانایی دارد که با دندان روی جگر گذاشتن، بر روی غرور و کیش شخصیت خود پا بگذارد، تا برای حفظ وطن و منافع مشترک مردم، قادر شود تهدید را به فرصت تبدیل کند؟ ظاهرا در چنبره‌ی یک عقب ماندگی تاریخی، بیهوده به نیروهای هوشمند و پیشرو برای تدوین یک نقشه راه علمی امید بسته‌ایم! متاسفانه میدانم که بر اساس ماهیت دست اندرکاران در اپوزیسیون، هوشیاری علمی در خانه نیست و از کوزه همان برون تراود که دراوست!
مهمترین علت این ناکامی هم اتخاذ ادبیات سلبی-حذفی با جیب خالی و پز عالی است.
خیام ابراهیمی
25
فروردین 1398
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2250625331863958&set=a.1374823816110785&type=3
کوروش آسوده بخواب، زیرا همه خوابند!
نوشداروی پس از مرگ سهراب، توسط دورهمی نقالان ماهواره‌ای و شاهزاده #رضا_پهلوی که جملگی با روشهای ناکارآمد مبتنی بر فلسفه انتظار و ادبیات سلبی-حذفی، در نبردی نابرابر و در میدان نظام سلطه، بازی می‌کنند.
https://www.facebook.com/watch/?v=505520716647920


چرا همه نظریه پردازند


چرا شب، بهشتِ بینوایان است؟
شریک آب و خاکی اعتراض داشت که چرا هر شهروندی نظریه پرداز شده است؟
شاید این نظریه پردازی‌ها به این ربط دارد که متاسفانه در چنبره‌ی چلمن‌های مگوز بر مای دیروزی و دلالان ساختار زر و زور تزویر، هر کس در این خرابخانه ی مشترک، خود را برای زندگی سوخته به پای ساحل نشینان، مرتبط میداند، نه بی ربط....شاید هم به این ربط دارد که در رقابت زورگیری عقیدتی قانونی، هر ناکسی میخواهد در سوراخ دعای دیگری خود را بچپاند!
در این دوی ماراتن کاسبکاری، معلولی که بین زلزله و سیل روی ویلچیر مستاصل است، به عاقلی که از بصیرت دریده ی مغزهای فندوقی دارد ام.اس میگیرد میگوید: کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها. بیا تا به حال هم برسیم در این نوبهار بلبلان و شعر و شاعری.
بینوا مشنگِ اعظم ولایتی که میان گزمه های دیروز و امروزش شبها در ویلای 2500 متری پشت کوه دماوند براحتی خوابش میبرد و در کمین فرصتی دیگر از خواب می‌پرد و به رسم مسکنی 1400 ساله بر درد تجاوز به عنف، هی ور میزند:
حول حالنا الی احسن الحال.
تاریکی و سکوت شب که هه میخوابند و یا تا صبح به سور و سات مشغولند، بهشت بینوایان است؛ صبح آغاز ویرانی.
قلدران لاجان را بگو موریانه‌ها صف کشیده‌اند در پای عصای سلیمانت.


Image may contain: one or more people
2

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...