Wednesday, July 10, 2019

پرسشی منطقی. پاسخی منطقی

پرسشی منطقی. پاسخی منطقی
(اصلی حیاتی و ماهوی در مبانی روش مبارزه در بستری توتالیتر)

لطفا به‌جای مونولوگ با خود، با دیگران دیالوگ کنیم و اساتید ریاضیدان کمونیستی که از امریکا نمی‌توانند با اپوزیسیون کف خیابان به وحدت برسند، بصورت منطقی پاسخ دهند:
برای وحدت در دوران پیشاآزادی، و برای بازپسگیری ملک مشاع و خانه‌ی مشترک، چند شرط لازم و کافی است؟
یک شرط؟ یا سه شرط؟
1- باور به حفظ تمامیت ارضی
2- اعتقاد به براندازی
3- اعتقاد به سکولار دموکراسی
یک ریاضیدان به خوبی میداند که برای پاسخی منطقی، باید بدانیم که کدامیک از این سه ویژگی از حقوق بنیادی و اولیه و کدامیک از حقوق ثانویه است و الویت با کدام دستگاهِ مختصاتی است؟ حل یک مسئله در دستگاه مختصاتی دیگر و بر اساس اصول موضوعه و منطقی دیگر، سفسطه نام دارد، استاد!
بدیهی است که حق حیات از حقوق طبیعی و اولیه است و کسب باور از حقوق اکتسابی و ثانویه. حقوق ابتدایی قطعی است و قابل چالش و سنجش و چانه زنی نیست!
آیا الویت با بازپسگیری خانه و آلترناتیو موقت است؟ یا تعریف و تاکید بر حقوق ثانویه و تعیین آلترناتیو پایدار؟
به نظر شما، اپوزیسیون برای کسب وحدت مؤثر جهتِ تصمیم سازی در راستای روش بازپسگیری خانه از دست دزد قانونی، در گام اول به چند ویژگی نیازمند است؟
البته پس از آزادسازی وطن به روشی اجماعی و دموکراتیک، و برای استقرار نوع حکومت و تعیین حقوق ثانویه، ما دارای سلایق گوناگونیم و طبیعتا وحدتی بین سلایق و عقاید نیست و جناح بندی و یارگیری و بحثهای اقناعی در سازوکاری دموکراتیک و قانونی لازم است!
تشریح موقعیت:
خانه در دست دزد است! و صاحبان حق برابر، اسیر و گروگان و آواره و آچمز.
پرسش: آیا در یک شرکت سهامی عام، اگر کسی قائل به دیکتاتوری باشد، به عنوان یک سهامدار دارای حق رای نیست؟ فوقش این است که رأی نمی‌آورد!
فکر نمی‌کنید وقتی پرداختن به مباحث ایدئولوژیک تنش‌آفرین در دوران پیشاآزادی موجب تفرقه میشود و ما نیازمند وحدتیم، باید ابتدا در فکر زدودن ویژگیهای ثانویه از ویژگیهای اولیه باشیم؟
آیا برای دستیابی به یک وحدت مؤثر، و برای تجدید قانون اساسی به نفع تمام شریکان آب و خاک، همان اصل اول کفایت نمی‌کند تا با دربرگرفتن اقلیت بتواند به اثبات حقانیت اکثریت در میدانی واقعی دست یابد؟ بدیهی است که با چنین وحدت فراگیری، آنگاه: چون که صد آمد، نوَد هم نزد ماست!
به همین دلیل فکر میکنم آن دو اصل بعدی نارنجکی درون نارنج استقلال و آزادی باشد! چون قدرت زر و زور و تزویر دست اکثریت نیست و براحتی می‌تواند در دوری باطل، سرکوب، متلاشی و پریشان و باز آچمز شود.
پس پیش از آنکه پرچمداران سبز و بنفش اهل تقیه و خدعه و فریب و مردمسواری دیمی، در تدبیر دامی دیگر با حضور اقلیتی در پای صندوقهای رای و خوانش و القاء اکثریتی برای تثبیتِ مشروعیت قانونی نظام سلطه باشند، بصورت فورس ماژور و در اولین فرصت، به اثبات مسالمت آمیز حضور اکثریت، گرد اقلیت مشروع، در یک میدان واقعی کتمان‌ناپذیر که همه در آن صاحب حقند بیندیشیم.
که سرخاراندن و پیچاندن موضوع و سفسطه و سوزاندن فرصت از این ستون تا ستون بعدی هنر نیست! البته دارای منطق ریاضی است!
خیام ابراهیمی
17 تیر 1398

به رفیقان چریک از لندن و پاریس تا لس‌آنجلس

به رفیقان چریک
از لندن تا پاریس و لس‌آنجلس!

زیر باد کولر میگوید: وحدت ناممکن است! از ما وحدت نخواهید! ما با عمله های استعمار وحدت نمیکنیم!
کسی هم نیست که بگوید حالا ده تا 100 نفر کمتر یا بیشتر چه تاثیری در مبارزات میلیونی دارد؟! شما را به خیر و ما را به سلامت!
کنار شومینه و جکوزی نشسته و میگوید: "باید منتظر وحدت و یکرنگی قیام کارگران سراسر ایران و جهان بود! ما وحدت نمیکنیم چون یکرنگی میان اپوزیسیون ناممکن است! پس تا آنموقع باید با آخرین توان به دیکتاتور فحش داد و فحش داد و خلقهای ستمکش را از پشت تریبون به تئوری مبارزه مسلح کرد! همان #تئوری که یک نفر هم آن را درک نمیکند! چه برسد به تمام خلقهای ستمدیده برای رسیدن به #پراتیک مؤثر در آن وحدت رؤیایی متوهمانه."
پاسخ:
رفیق عزیز!
حتی در یک شرکت سهامی عام هم شما شاهد یکرنگی نیستید! اما شاهد برابری حقوق و سهم سهامداران هستید. و وحدت در دوران پیشاآزادی یعنی تشکیل چنین ستادی گرد حق برابر نه اندیشه های رنگارنگ. ایدئولوژی از مقولات پس از استقرار آزادی این خانه ی مشترک است!
پس از تشکیل این شرکت سهامی است که این پرسش مطرح میشود که:
چگونه باید با هم اندیشی این خانه ی مشترک را که به همه تعلق دارد از دست دزد بازپس گرفت.
و این آغاز راه تدوین یک فلسفه، استراتژی و تاکتیک مناسب برای اجرای یک نقشه ی راه گام به گام است.
جز این هر رفتار پراکنده‌ای توسط اپوزیسیون پریشان و رنگارنگ، قابلیت سوء استفاده توسط اتاق فکر متمرکز دزدهای خانه ی مشترک را دارد.
یکی از دیوار غربی قلعه حمله میکند...یکی از درب ضلع شرقی... یکی هم نیمه شب وقتی نگهبانان خوابند؛ آهسته آهسته گام برمیدارد و یکهو بالای دیوار شعار مرگ بر دیکتاتور سر میدهد و همراهان را در معرض گلوله و مرگ و از هم پاشیدن.
براستی چنین روشهای پراکنده و روبنایی از کدام قوم برمی‌آید؟
و چه کسانی بر این آب و گل آلود می افزایند؟
فرهیختگان؟ صاحبات تریبون؟ پرچمداران؟
یعنی این مملکت یک فیلسوف و متحصص روشهای بازپسگیری خانه از دست دزد را ندارد؟ و یا دارد اما دیده نمیشود؟
چرا همه بی حوصله تنها در فکر فست فود و ساندویچ مفتند اما برای تهیه یک قرمه سبزی با یاری یکدیگر حوصله و فرصت ندارند؟
شعار مرگ و فحش و تحلیلهای جاودانه بر سناریوهای اتاق فکر نظام که مبارزات مؤثر نشد! تا کی باید لقمهی فلسفه ی انتظار و یا زایش نوزاد انقلاب در پروسه ای شبهه علمی آن هم در بستری ناشناخته روی کاغذ شد؟
تا کنون دهها بار وقتی به این نقطه رسیده ایم، پرسیده‌اند: راهکار چیست؟
آن هم مبارزینی که دیگر حتی حوصله ی یک خط خواندن و شنیدن ندارند! چون بصورت حرفه‌ای مبارزه میکنند! و حرفه یعنی بند و بساط خودت را حفظ کن و خودت را دچار زحمت بیشتر نکن! چون تو قبلا فکرهایت را کرده ای... چون دیگر دارای شور جوانی نیستی... و خیلی هنر کنی باید بتوانی همین شغل شریف مبارزه در فضای مجازی را حفظ کنی تا همین نان و پنیر بخور و نمیر را از کف ندهی! این وسطها شور انقلابی خود را هم با زبان و ادبیات و شعار تطمیع کن!
حقیقت تلخ این است جناب رشیدیان.
چریکهای فدایی خود در لندن و پاریس و لس آنجلس و پشت کرسیهای دانشگاههای امریکایی، هیچ درکی از منطق کف خیابان ندارند! به همین دلیل هی برایمان یا از مارکس میخوانند و از رفیق حمید اشرف و ...
مانده ام چرا باید وقت خود را گرد چند نفر که با خودشان مونولگ میکنند و تاثیری هم در وحدت ندارند صرف کرد؟ مگر این رفقاء با حقوقهای چند هزاردلاری در دانشگاههای امریکا چند نفر مخاطب در کف خیابان دارند؟
به همین دلیل است که کسانی هم که وقت خود را صرف ایشان میکنند در واقع آب در هوان میکوبند!
باید در فکر وحدتی واقعی بر اساس یک فراخون عمومی بود و بر گوری که مرده ای در آن نیست گریه نکرد!
به باورم اینقدر زیر بال و پر این ده بیست نفر نباید باد زد. شاید یک روزی برنامه باید داغ میشد! اما امروز دیگر وقت این تاکتیکها نیست؛ چون وطن در خطر است و باید کاری کرد کارستان.
خیام ابراهیمی
16 تیر 1398

موج‌سازی و موج‌سواری و تخریب

موج‌سازی و موج‌سواری
بر جهلِ اپوزیسیون پریشان، و تخریب وحدت از اتاق فکر

روی این ویدئوی تقطیعی و مونتاژشده و امنیتی-اطلاعاتی، به حکم حکومتی نوشته: انتشار اجباری است! پس بیائیم با فهم هدف کارگردان، در معرکه‌ی این دامچاله بازیچه نشویم و این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم و نارنجکِ درون آن را خنثی کرده و از پتانسیل آن به نفع حرکتهای مسالمت‌آمیز و وحدتبخش بهره ببریم!
چرا تظاهرات مردم غیرتشکیلاتی در دی 96 و پرموت‌کردنِ شعار سازمانیِ #رضا_شاه در 100 شهر، همزمان با کشف معجزه‌وار پیکر وی در شهر ری، کار نظام بود؟ هنوز شاهدیم که برخی از خوش‌خیالان ظاهربین، از راه دور و بدون در دست داشتن مکانیسم راستی‌آزمایی، دی 96 را نقطه‌ی عطف مبارزات مردم علیه نظام می‌دانند! آرزو بر جوانان عیب نیست، اما چرا پبران اپوزیسیون بر این دروغ می‌دمند؟
این به این منزله‌ی نفی خدمات رضاشاه و نظام پهلوی نیست! مگر کسی می‌تواند حال و روز کشور را در اواخر دوران قاجار نادیده بگیرد؟ براستی در کدام حزب و سازمان پیشگام که مملو از اندیشمندان و برگزیدگان جامعه بوده‌اند، جنایتی رخ نداده است؟ و کدام نظام را در جهان می‌توان مثال زد که بر بستری نیمه بدوی محصول جبرجغرافیایی تاریخی، عاری از خطا بوده باشد؟ آن که سمبول نظام شوراها بود استالین داشت.
با این‌همه تاکتیک تخریبچی‌های نظام سلطه را در ویدئوی ذیل می‌توان مشاهده کرد! تحریک برای #جنگدر نبردی نابرابر! این همان تاکتیک استراتژیک در مقابل ارباب بزرگ عالم است. حیات نظام وابسته به بحران در آب گل آلود است تا فرصت رفتار منطقی را از غیرخودی بگیرد و او بتواند ماهی خود را صید کند! جنگ با صدام هم با فراخوان قیام ارتش عراق علیه صدام توسط خمینی، 5 ماه پیش از حمله آغاز شد! تحریک کن تا اولین سیلی غیرقانونی را حریف بزند!
روی موج نارضایتی، مردم را تحریک می‌کنند و حتی داغ تر از مخالفین به ارباب خود فحش می‌دهند و بر تناقضات برملاشده‌ی خویش با منحرف کردن دلایل تناقض تاکید می‌کنند و زیربمباران اخبار مونتاژشده و دوغ و دوشاب تناقضات، مخالفین و غیرخودیان منحرف خود را در اهدافی سرکوبگرانه متلاشی و فریبخورده و سرخورده و منزوی می‌کنند! آنگاه این قوم لت و پار و پریشان عقیم را به روش خود دسته بندی کرده و جهت داده و به سمت بن‌بستهای دلخواه خود می‌کشانند تا شور و هیجان مبارزه به روشهای نادرست در جاده خاکی‌ها تخلیه شود و اپوزیسیون پراکنده خیال کند که دارد مبارزه می‌کند. این بازی ایشان توسط مامورین قسم‌خورده و یا گروگان و مزدور در میان اپوزیسیون مسبوق است. نمود آن را می‌توان در ویدئولایوهای سربازان سایبری در خارج از کشور مشاهده کرد که چگونه با هدایت فرماندهان داخلی و خارجی به یارگیری از کاربران بینوا مشغولند.
لازم نیست فردی در اپوزیسیون مستقیما مزدور باشد! کافی است #سرداران_ستادی که خود را مخالف نظام جا زده‌اند، نقشه راه و خط و ربطهای کلی و جزئی را به افراد درون صف برای اجراء القاء کنند!
پرچم غیرخودی را با شعار...می‌دهند در دست استادِ هوار
به احتمال قریب به یقین، ویدئوی پیوست نیز تولید سربازان ارتش سایبری است.
ما شاهد مونتاژ دوغ و دوشاب در ویدئو هستیم. وصل کردن بخشهایی از سخنان با بخشهای دیگر و شیوع آن روی موج نارضایتی مردم. هدف چیست؟
کار تخریبچی، لوث کردن حقیقت میان دوغ و دوشاب است.
وقتی ویدئویی در سطح کلان تکثیر میشود باید شک کرد که این ویدئو توسط چه کسانی برای چه کسانی ارسال میشود تا با سوار شدن بر هیجان مخالفین برای تخریبشان، بهره برند!
مثلا به این ویدئو توجه کنید که چگونه بخشهای مختلف را کنار هم تقطیع کرده اند و برای برخی از افرادی که آمادگی دمیدن در هر آتشی را برای آتش به اختیاران دارند ارسال میکنند!
آنها هم به دست خویش شروع میکنند به تخریب خویش.
در ویدئو می شنویم که رهبر نظام سلطه میگوید باید این مردم میلیونی را زد.
در حالی که منظور او در سال 88 فتنه گرانی هستند که بدون مجوز و بدون رعایت مراتب قانونی مردم را با یک تهمت به خیابان کشیده‌اند! و یا در سال 96 به دلیل بالارفتن نارضایتی خود آن را راه اندازی کرده و با القاء شعارهای دلخواه با سناریوی جسد رضاشاه بر آن دمیده اند تا نهایتا با سرکوب ملت بینوا و ترعیب فریبخوردگان و برخی از فعالین تشکیلاتی با یک تیر چند نشان بزنند. در همین اثناء هم برای به دام انداختن بینواها یک #ری_استارت را هم راه‌اندازی کرده‌اند تا شور انقلابی را در فاضلابها تخلیه کنند!
به این همه پریشانی، تنها عدم وحدت اپوزیسیون گرد یک #مرامنامه و در یک #ستاد_مشترک میدان می‌دهد!
.
البته که نظام بصورت بنیادی مخالف اراده مردمی است که از دید او صغیرند و تمام این بازیها هم به دلیل همان حق قانونی خداگونه مجاز است که انتخابات را مترادف با #بیعت_اکثریت با مناسبات قدرت در قانون اساسی القاء کند تا بنا بر اختیارات فراملی هر چه خواست برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است بکند و در هر محکمه ای بتواند بگوید این همان اختیاری بود که مردم با امید به قانون اساسی و مناسبات قدرتش، بر حکومت تکلیف کردند! همان مناسبات قدرت در قانون اساسی که برای انتخاب یک تدارکاتچی و آبدارچی در قطار صدور انقلاب به دیار قدس که سوزنبانش قادر مطلقه است، مردم را به طمع شعارهای ناممکن پرچمداران سبز و بنفش به ایستادن در صف بیعت تحریک میکند! چرا که تمام مسئولین و کاندیداتورها قانونا همگام با قوای سه گانه ملتزم به رعایت سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی همان یک نفرند ( نه شعارهای خود و یا سفارشات مردم) و این یعنی: قانونا التزام دارند تمام منابع را در راه همان سرنوشت تک نفره خرج کنند! بنابراین قانونا نمی‌توانند هیچ وعده‌ای خارج از سرنوشت تعیین شده از قبل به مردم بدهند! چون تعیین مصلحت نظام این است که فعلا در شرایط جنگی حزب و روزنامه بسته شود و تمام قوا در خدمت جنگ باشد، و هیچ اختیار دیگری جز تبعیت با رئیس جمهور و مجلس نیست و قانونا با رهبر است. پس شرایط همیشه بحرانی با شعار جنگ جنگ تا نابودی اسرائیل و فتح کاخ سپید و جهان تعیین میکند که تا ابد با این قانون اساسی، ملت و قوای سه گانه بر سرکارند!
حالا باز این روزها ویژه خواران سبز و بنفش و سرخ و سیاه، در یک جنگ زرگری القاء شده، به جای اینکه به مردم بفهمانند که راه از صندوق رأی و انتخاباتی که همواره برای حفظ نظام متکی بر تقیه و خدعه و مکر با غیرخودی (از جمله ملت صغیر که در خیلِ سپاه دشمنند) نمی‌گذرد و مشارکت یعنی بیعت با یک قدرت فراملی، باز ساز نو می‌زنند که اگر به ما رأی ندهید #جلیلی یا #لاریجانی مثل لولو شما را می‌خورد!
یعنی لاپوشانی میکنند که اگر #نلسون_ماندلا هم کاندیدا شود، حضور او در انتخابات قانون اساسی فعلی، ابتر است و نقشی جز بیعت با قدرت مطلقه و در راستای سرنوشت نویسی او برای 80 میلیون ملت قانونا عقیم ندارد!
یعنی باز دارند زمینه‌های #بیعت مردم را برای شلوغ کردن صفهای سرسپردگی فراهم می‌کنند! هر چند ایشان در هر صورتی به مردم در صف صندوق و تحریمیان در خانه نیازمند نیستند. چون ریش و قیچی و عدد و رقم در دست خودشان است و دیوار حاشا هم بلند است! پس حالا که تعداد اکثریت و اقلیت مشارکت کننده در صندوق رای قابل اعتماد نیست، چگونه میتوان این تعداد را ثابت کرد تا بر اساس اتهام اختلال اقلیت در مشروعیت اکثریت، سرکوب و منکوب نشد؟
در چنین چنبره‌ی قانونی که ملت بینوا همواره بین زر و زور و تزویر گزمه‌های ارباب #آچمز است، آیا میتوان بدون اعمال خشونت، زورگیران را در یک بازی هوشمندانه #آچمز کرد؟ و ورق را برگرداند؟ به باورم #آری!
.
#
آچمز مسالمت‌آمیز در میدان واقعی (نه مجازی)
به باورم، چنین نظام همه کاره‌ای با تمام مهره‌هایش، تنها وقتی #آچمز می‌شوند که اکثریت خواست خود را گرد اقلیت و بصورت مسالمت‌آمیز نمایش دهد و مردم در مقابل صف قربانیان صندوق صف ببندند! و یا در کنار اجتماع اقلیت حکومتی، اکثریت خود را به نمایش بگذارند تا نتوان آن را کتمان کرد!
یعنی مردم در میدان‌های امن در راهپیماهیی های حکومت در صفی جداگانه خواست بنیادی و واحد خود را صراحتا و یکصدا به نمایش بگذارند و نشان دهند! تا به نظامی که مدعی است پیرو خواست مردم است و مشروعیتش را از رأی اکثریت مردم میگیرد و چون مردم فلان خواستند، لذا بر ما تکلیف است از خواست مردم تبعیت کنیم، تا بتوان در مقابل دوربین‌ها ثابت کرد که مردم اینند و چنین می‌خواهند! البته نظام بر خواست واقعی مردم که استرداد اراده مردمی است آگاه است و به همین دلیل تمام راهها را به صندوق سوراخ و خوانش خود منتهی میکند؛ پس وقتیکه تمام راههای بروکراتیک بسته است، راهی نمی‌ماند جز اثبات خواست اکثریت در یک میدان امن که بهانه ی سرکوب و لوث کردن موضوع را نداشته باشد! و میدان ثبت آن منطقا باید جایی باشد که مجوز حضور صادر شده است. وگرنه باز همچون تظاهرات 88 با دو بهانه ی قانونی "عدم مجوز تظاهرات" و "تهمت تقلب" سرکوب خواهد شد!
بنابراین راهی نمی‌ماند جز #تبدیل_تهدید_به_فرصت با استفاده از ظرفیتهای قانونی در حواشی امن (بدون مشارکت در متن).
یعنی به هیچ عنوان راه نه از مشارکت در بروکراسی نظام می‌گذرد و نه از تظاهرات پراکنده در کوچه پس کوچه های غیرقانونی سرکوب. راه در کنار اقلیت حکومتی در میادین امن برای همایش و نمایشی غیرقابل کتمان با شعارهای صریح برای استرداد قدرت مردم در قانون با تغییر بنیادی قانون می‌گذرد!
بر این اساس توقع از مردم برای تظاهرات نارنجکی است در میان نارنج استقلال و آزادی.
اما متاسفانه بخش عمده ای از #اپوزیسیون به پرچمداری #شاهزاده_رضا_پهلوی دارای اهدافی پارادوکسیکال هستند و آدرس را نادرست نشان میدهند!
و آن نارنجک این است: "مردم هر وقت به میدان آمدند ما آماده برای رهبری ایشان هستیم!" مردم در فضای ناامن داخلی و امنیتی خود را متشکل کنند! یعنی کاری را که خودشان در مکان امن عاجز از آنند را از مردم بینوایی می‌خواهند که حتی تقاضای نخود و لوبیایشان سرکوب می‌شود! این یعنی نقض غرض. این فرافکنی و خیانت تاریخی سردمداران اپوزیسیون به هیچ عنوان بخشودنی نیست! که توپ را در میدان مردم غیرتشکیلاتی بیندازی و از ایشان چیزی را بخواهی که خود به هر دلیل( از جمله #کیش_شخصیتو یا گروگان بودن) ناتوان از آنی. حال آنکه نقش تو این است که اپوزیسیون را متحد کنی و بر اساس یک فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای مناسب بصورت مسالمت آمیز بتوانی خواست ملی-میهنی را بر اساس یک نقشه ی راه گام به گام در میدانهای امن ( نه ناامن) اثبات کنی. چون اگر مردم غیرتشکیلاتی و پراکنده را به میدانهای ناامن بکشانی در غبن و خون ایشان شریکی. راه علمی کاملا ساده و مهیاست: التزام به یک #مرامنامه و تشکیل #ستاد_مشترک_اپوزیسیون با فراخوانی عمومی بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی و نه ادبیاتِ پارادوکسیکال سلبی-حذفی چون #براندازی مسالمت‌آمیز #فرقه_تبهکار که نارنج مسالمت آمیزش با دو نارنجک براندازی و فرقه تبهکار آشی شلم شورباست و عملا ثمری جز گیجی و تهییج و بازی با هوش هیجانی نازل مردم گرد شعارهای آرمانی ناممکن در میدان ارباب سرکوب ندارد و ضد وحدت ملی است. به همین دلایل است که این گمان مطرح میشود که صبوری ایشان برای نفله شدن مردم مستاصل یک پیش‌فرض است و با جیب خالی و پزعالی عملا چشم ایشان به معجزه‌ای از سوی ارباب جهان است. و این یعنی خیانت... هر چند نظام به دعوت بشار اسد در سوریه مردمش را بکشد و هر چند امریکا به دعوت شاه در سال 32 حضور یافته باشد!
.
این ویدئو می‌خواهد مخالفین را به آن نقطه از تحریک برساند که تنها راه را در یک آتشبازی بدون نقشه ببینند که هیچ رفتارش به برنامه‌ریزی #ستاد_خمینی در 57 ندارد! این پریشانی و تنش آفرینی در راستای همان خواست نظام سلطه است، که برای آن ماموریت هم تعریف کرده است! این مأموریت بر عهده مامورین آتشبیار با نفوذ و تحریک اپوزیسیون برای بخش دیگری از مامورینی است که آتش به اختیارند!
پس با دوغ و دوشاب جامعه و ملت قانونا عقیم را در فشار فقر سیستماتیک و تنشهای عصبی و فحاشی و دریدگی و افسارگسیختگی و بدبینی و فرار و توسل به هر راست و دروغ و مغبون شدن با رونمایی از دروغ و محکوم شدن با شیوع دروغ در بستری چند قطبی، تک افتاده و #آچمز می‌کنند، تا با هر انفجار عده‌ای زخمی شوند و اعتمادشان را برای وحدت گرد یک حق بنیادی و مشترک از دست بدهند. در واقع هم تمرکز مردم را از فهم محتوای روش مبارزه گرد حق مشترک متلاشی میکنند و هم اعتماد ایشان را به یکدیگر و به شخصیت‌ها می‌سوزانند! چون می‌دانند که اپوزیسون با ادبیات و روش مبارزه‌ی چنین سردمدارانی که تریبونهایشان به هزار واسطه شارژ میشود، با هم وحدت نخواهند کرد. هرچند سوختن شخصیتهای حقیقی به نفع شخصیتهای حقوقی خوب است؛ چرا که وحدت اپوزیسیون در تشکیلات حقوقی موجب دلگرمی مردم و رغبتشان برای حضور در یک میدان واقعی میشود. به همین دلیل است که باید هر چه زودتر تهدید را به فرصت تبدیل کرد و با وحدت برجستگان اپوزیسون و با فراخوانی عمومی ملت را متحد کرد تا با یک استراتژی و تاکتیک مناسب برای خود اعتباری اکثریتی و مقبولیتی کارساز بخرد، تا مشروعیت قانونی اقلیت را علنا از سکه بیندازند، تا صراحتا تغییر بنیادی قانون اساسی به نفع تمام مردم، غیرقابل کتمان شود. این تازه آغاز راه تمرینِ هم افزایی مردمی از شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی است...
خیام ابراهیمی
خرداد 98

Sunday, July 7, 2019

روز بوسه


#روز_بوسه
 بر شکم‌سیرها مبارک بادا!
پس از روز دختر شش‌ماهه در دامنِ ولایتِ پدرسالار آدمفروش، تا دختران صدوبیست ساله‌ی زورگیری‌شده و معلول توسط جامعه‌ی نرسالار، امروز روز بوسه است.
یکی نالد ز درد بینوایی...یکی گوید بالام بوسه میخواهی؟
کاسبان بوسه، در این تجارت، یا سمرقند و بخارای حافظی دارند، یا بر و بازو و فیتنس صائبی و یا دلِ و دمِ شهریاری... ظاهرا اینها شهر را غارت کرده‌اند...


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دلِ ما را
ز خال هندویش چینم، هزار بوسه، مدارا را
هر آنکس چیز می‌بخشد، ز ملک خویش می‌بخشد
نه چون حافظ، وَ صائب، شهریاریِ اهورا را
تمام روح و اجزائم نه از آنِ خودم باشد
که افسارِ امانت‌ را نشاید داد، دارا را
سر و دست و تن و دل را امانت داده‌اند یکدم
هر آنکس می‌دهد جانی، خودش دم می‌دهد آن‌را
نه آن ترک و نه آن خالش، فقیرِ این امانت نیست
خودش دَم می‌دهد مارا، ببیند می‌خری ما را...؟
خیام ابراهیمی
15 تیر 1398

امامزاده خیام


ماجرای واقعی "امامزاده خیام" در خیابان پیامبر تهران

جسارتا پیشنهاد می‌کنم از مجاب‌کردن اقناعی آتش‌به‌اختیاران و ایدئولوژیست‌های اپوزیسیون و دانشمندانِ مطلقگرایی که ادبیاتشان سلبی-حذفی است و دارای رانتِ تریبون و غرور و تعصب بدوی هستند، پرهیز کنید! چون نه پایگاه قابل توجهی در میان توده‌های مردم دارند و نه رویکردشان علمی است! فقط با پیچاندن موضوع، توان ملی و اپوزیسیون را هدر داده و نهایتا در صورت کم آوردن در یک دیالوگ منطقی، هم طفره می‌روند و هم جرزنی می‌کنند! تعصب و یا عرق جزمی ایدئولوژیک، دودمان بر باد می‌دهد! خودشان به جهنم! پدر غیرخودی را در می‌آورند! گاه که خشونت روانی برخی از این ایدئولوژی‌زده‌های چپ و راست وطنی را می‌بینم، به‌یاد ماجرای خودم در سال‌های نه چندان دور می‌افتم. این‌ها با تئوریسین‌ها و ایدئولوژیست‌های داعشی‌ در پوزیسیون که درکی از نسبی‌گرایی و عدم قطعیت ندارند و حق مشترک مادی زمین را به یکی از طبقاتِ گنگِ آسمان دور پیوند زده‌اند، فرق چندانی ندارند! آنها تمایزی بین دین زنده و مذهب مرده قائل نیستند و دینِ آن‌ها مذهبِ بت و کالبد مرده‌ی دیروزیان است و ربطی به رگ گردن زنده‌ی خودشان ندارد! آنها دین زنده را تا حد مذهبِ گورستانِ کر و کور و برده‌پرور فروکاسته‌اند و با آلت‌ِ سنگی مرده‌ها سر می‌شکنند! بر حذر باش!
.
یک ماجرای واقعی
سال 81 منزلم در طبقه چهارم آپارتمانی در غرب تهران بود و دو سه روزی برای کاری به اراک رفته بودم. وقتی برگشتم، با درِ شکسته اما زنجیر شده مواجه شدم. هنوز متعجب بودم که همسایه آمد و گفت: "می‌بخشید! اما ناچار شدیم در را بشکنیم؛ چون در ظهر عاشورا عزاداران محله زنگِ ما را زدند که آیا شما از پشت‌بام شلنگ آب گرفته‌اید روی سر مردم؟ گفتم: خیر. گفتند: بین مردم اختلاف افتاده.عده‌ای مدعی‌اند که معجزه شده و این باران الهی ظهرعاشورا از آسمان نازل شده و عده‌ای معتقدند آب از سمت ساختمان شما می‌بارد! آن هم درست در وقت اذان ظهر، همانجا که هیأتیان در خیابان برای اقامه‌ی نماز توقف کرده بودند، آن هم در شعاعی دو سه متری ... بالاخره بالا رفتیم و پایین آمدیم و نفهمیدیم این باران فضایی از کجای آسمان نازل می‌شود؟! تا اینکه چند بانوی محجبه وقتی فهمیدند که آبپاشی از پشت‌بام نیست، گریه‌کنان و جیغ‌کشان، تصدیقِ معجزه را به جماعت سینه‌زن ابلاغ کردند و هیاهویی برپا شد دیدنی...که چون نخوری ندانی!
تا اینکه پس از چند ساعت بالاخره من شک کردم که شاید آب از تراس آپارتمان شما بیرون می‌زند! از آسمان پشت بام چیزی معلوم نبود. از طبقه سوم اما روی هوا ذرات آب دیده می‌شد! با خود گفتم شاید لوله‌ای در واحد شما ترکیده باشد! همین شد که ناچار شدم به آتش‌نشانی زنگ بزنم و با شکستن درِ آپارتمان متوجه شدیم که شلنگ کولر درون تراس شما سوراخ شده است! و وقتی این حقیقت را به مسجد محل اعلام کردم، زنی اعتراض کرد که شما می‌خواهید با ایمان مردم بازی کنید و این یک دسیسه است. می‌خواست گروه کارشناسانِ مذهبی را به خانه بفرستد که اجازه ندادم! گفتم خودش یکی دو روز دیگر می‌آید!"
.
غروب داشتم شلنگ کولر را تعویض می‌کردم که صدای زنگ آپارتمان به گوش رسید. دیدم چند خانم محجبه با یک آقای ریشو از مسجد محله آمده و رخصت می‌خواهند که از لوله‌ی ترکیده بازدید کنند که آیا این ماجرا صحت دارد و یا این همسایه‌ی بی‌دین ما، خواسته با ایمان مردم بازی کند؟
وقتی گفتم شلنگ کولر سوراخ بوده و لوله‌ای نترکیده، زنی که سرقفلی و برندِ ثبتِ معجزه به نامش بود و خیلی هیاهو و گریه زاری خرج کرده بود و خیلی‌ها را به اعجاز و گریه واداشته بود و به‌قول نوحه‌خوان‌ها از چشم خشک مردم اشک گرفته بود، ناگهان وا رفت و با تته پته گفت: باور نمی‌کند و اگر توهم من درست باشد، باید خودش به تجربه یقین حاصل کند که آیا شدت و دبی آب آنقدر زیاد بوده که وقتی از سوراخ شلنگ نازک کولر به هوا ‌پاشیده و چهار طبقه در آسمان پایین آمده(شما بخوان هقت طبقه)، اصولا چیزی از آن باقی می‌ماند یا نه... یک‌جور حرف می‌زد که دیدم عزمش جزم است که حتما با آزمایش علمی اثبات کند که آیا معجزه رخ داده و یا لابد توطئه‌ی ضد انقلاب و عوامل اجنبی درکار است؟! فهمیدم آبرویش در خطر است، و اگر ماجرا معجزه نباشد، اوضاع خیت می‌شود! به شکل عصبی از اصرارش برای اثبات خود خنده‌ام گرفته بود، اما قاطعانه از ورود ایشان به خانه مانع شدم؛ که دیدم کم کم دارم تکفیر هم می‌شوم. گفتم: اصلا شما در نظر بگیر معجزه شده است! آنکه ایمانش را از عصای موسا گرفته باشد، با گوساله‌ی سامری از دست می‌دهد! شنید؛ اما نفهمید چه گفتم! انگار کر و کور بود! و ادامه داد: پس لطف کنید بیایید به شوهرم بگویید که لوله نترکیده بوده و شلنگ لاجان هم دارای چنین غیرتی نیست! چون بین ما اختلاف افتاده و مسخره‌ی عام و خاص شده‌ام و همه به من می‌خندند!... دیگر به التماس افتاده بود که من بروم اعتراف کنم که شلنگ لاغرمردنی، دِبیِ لازم و کافی را برای چنان بارشی ندارد.... با هر بدبختی بود آن زن و معتمدین مسجد را روانه کردم، بروند! گفتم: حالا که مردم ایمان آورده‌اند با ایمانشان بازی نکنید! اصلا هر چه می‌خواهید بگوئید! چون ظاهرا کار به خون و خونریزی می‌کشد و نه شما و نه من خون زیادی در رگ نداریم...
وقتی ماجرا را برای همسایه تعریف کردم، او گفت: اشتباه کردی بدون راستی‌آزمایی آنها را روانه کردی. باید به ایشان عملا و عینا اثبات می‌کردی که یک سوراخ روی شلنگ کولر هم می‌تواند آب را به خیابان برساند! گفتم: عزیزم، شلنگ را عوض کرده‌ام؛ یعنی باید برای ازبین بردن ایمان امت اسلام، یک سوراخ روی شلنگ جدید ایجاد کنم. خب این چه کاری است؟ خسارت دنیا و آخرتش را که می‌دهد؟
گفت: از من گفتن! برو به مسجد و متولی و معتمدین محل را بیاور تا خود به چشم خویشتن آزمایش علمی کنند! چون ممکن است از این پس اینجا امامزاده خیام شود.
اما من نرفتم که نرفتم. از آن روز تاکنون هی از خود می پرسم، آیا کفر و ایمان آنان به پای قصور و تنبلی من است؟ یا خودشان؟
البته: کسی را که خود را به خواب زده، نمی‌توان بیدار کرد!
نتیجه: شخصیتی به نام اپوزیسیون وجود ندارد! همه عضو یک قوم تبهکارند! چون هویتِ وحدتشان به مرگ و حذفِ دیگری وابسته است و با ادبیات ایجابی-جذبی بیگانه‌اند! درست مثل راهزنانِ صحرایِ حجاز.
ای که در کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری... بر حذر باش؛ که سر می‌شکند دیوارش (حافظ)
ارادت: خیام ابراهیمی
15 تیر 1398
پا نوشت:
اپوزیسیون فراری و پناهنده و صادراتی محترم، به حریم غیرخودی!
وقتی خانه را موقتا ترک می‌کنید، فیوز برق را قطع کنید و شیرفلکه آب و گاز را ببندید! وگرنه تا ابد گروگانِ معجزاتِ سوراخ‌های ناخودآگاهید!


غسل تعمیدت را پاره نکن


غسل تعمیدت را پاره نکن!
شاید آسمان مست نکرده باشد
میان امید به دم و بازدم‌های نامراد
فهمِ انتظار یک معلول به معجزه از بختیاری توست
وقتی رابطه گریه می‌کند بین دو خواهر و دو برادر
در هُرمِ خاطرات گریزپای خانه‌ای با رؤیای پدر و مادر
غاری می‌شود دهانِ کرم چسبیده به زالوی چسبیده به گردنِ یک رهگذر
تیک تاک... تیک...تاک.... تیک....؟.... تاک!...
ساعتی درونِ سری جان گرفته... جا خوش کرده در سکوتِ عصرِ نیمه‌شب‌ها
عقربه‌ای از میان ترَکِ جمجمه راه باز کرده به همهمه‌ی نورانیِ دورهای منگ
تاپ تاپ... قلبی می‌تپد در در دو سوی قفل بی‌خود از خود
تق تق... یکی با شاخه گلی می‌کوبد آرام به درِ نیمه باز...از پشت درِ نیمه بسته‌ی تراس
خس... خــــــــس.... یکی سکته می‌کند از هراس
یکی سکته می‌بخشد در سکوت
میان دو مصرع یک غزل
که سروده نشد از ازل...
آه ای علتِ شهیدِ تنهایِ عشق!
آه ای خون‌های هدر در غارها
در قامتِ مارها
تا آبشارها
قیامت شد و
تو میوه ندادی
بارها...
و بارها
آهت را نشخوار نکن
نفس بکش میان جرعه‌ها
تیک تاک...تیک تاک...تیک!
خیام ابراهیمی
13
تیر 1398

روش حال مسئله

روش طرح مسئله
(تحلیل بیانیه 14 تن و خاستگاه طرح ابتدایی آن)

حل مسئله نیازمند شناخت علمی و طرح درست مسئله است!
به همین دلیل برای هدف استرداد اراده مردمی، طرح نادرست آن می‌تواند وهم‌گونه و بدون نقشه‌راه، چاه‌نمایی به سمت سراب باشد، نه راهنمایی به سمت سرچشمه‌ی آب. در تشنه بودن و ضرورت دسترسی به آب شکی نیست! مهم شکل رسیدن به آب است!
در جریان ماجرای سرکوب تظاهرات سال 88، به اقرار یک مربی اطلاعاتی برای فرماندهان نیروی انتظامی، دریافتیم که ربودن میدان و پرچم مبارزات با شعارهایی داغ تر از کاسه‌ی آش، از دست اپوزیسیون و مخالفین حق‌مدار، یکی از استراتژیهای تخریبی نظام برای متلاشی کردن انسجام اپوزیسیون است.
به همین دلیل نظام با نفوذ دادن مستقیم و غیرمستقیم مامورین خود به درون اپوزیسیون و با سوار شدن بر موج مخالفین، با هر فعالیت گروهی مقابله کرده است، تا با گل آلود کردن آب ماهی خود را بگیرد.
اگر دقت کنیم تمام لایوگذارانی که مدعی اطلاع از منابع خبری از درون نظام هستند بالقوه میتوانند بازیچه ی بخشی از ساختار اطلاعاتی-امنیت باشند که در بهترین گمان؛ خود را مخالف نظام جا زده‌اند.... به همین دلیل میان اطلاعات دوغ و دوشاب یکی دو نارنجک کار می‌گذارند تا با انفجار آن در وقت مقتضی کل موضوع را لوث کنند و با سرخوردگی مردم به اهداف نشان‌گذاری شده از قبل برسند. من نمی‌خواهم ادعا کنم لایوگذارانی چون #زم ، #امیرعباس_فخرآور ، #علی_جوانمردی ، #سعید_قاسمی ،#مهران_کمالپور و #شهرزاد_میرقلی_خان ، #امین_فردین و اخیرا #رضا_ضرابی ، جملگی مزدورند! خیر! اما آن‌ها می‌توانند بازیچه‌ی بازی‌های منابع خبری از درون نظام باشند! پس نه به شخص ایشان، بلکه به روش ایشان باید شک کرد! در دوران پیشاآزادی که نمی‌توان به هیچ شهروند ایرانی بصورت علمی و با مکانیسم راستی آزمایی قابل ردیابی اعتماد کرد، ما نیازمند فهم محتوائیم نه قضاوت در مورد قالب‌ها و شخصیت‌ها. با شناخت روش مبارزه است که خودبخود روش‌های غیرعلمی و پرموت کنندگان و پیروانشان مطرود خواهند شد: چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
بنای مبارزه نباید بر مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت باشد! بلکه باید بر روش مبارزات وحدتبخش اپوزیسیون گرد یک حق مشترک عمومی، برای دلگرم کردن مردم به وحدت و حضور اکثریتی اندیشید. سمبولهای تاریخی و ایدئولوژی‌ها و ادعاها و شعارها، تماما میتوانند نارنجکی درون نارنج شعاز آزادی و استقلال باشند! تنها عنصر اطمینانبخش وحدتِ حداکثری، حق غیرقابل کتمان بنیادی، با ادبیات ایجابی-جذبی و در میدانی امن و فراگیر است؛ مطالبات روبنایی و حتی بنیادی با ادبیات تنش آفرین سلبی-حذفی آن هم در بن بست هر کوی و برزن.
حکومت همواره پرچم را از دست مبارزین گرفته و خود با اخبار و شعارهایی تنش‌آفرین که قابلیت گمراهی و سرکوب را دارند، آن را به بن‌بست‌های سرکوب و پریشانی خود کشانده است!
در بیانه 14 تن، شعار سرنگونی و براندازی همچون نشانه رفتن برکناری ولایت مطلقه فقیه از رهبری و تغییر حکومت به یک نظام سکولاردموکرات، از نقش بیعت حداکثری مردم در تثبیت نظام قانونی، صرف نظر می‌کند!
در فقدان مکانیسم راستی آزمایی قانونی، موضوع به هیچ عنوان شخصیت این 14 تن نیست تا در پی مزدوریابی باشیم!
اصولا مزدوریابی نیز از القائات نظام سلطه است! چون تمرکز را از محتوا و روش درست مبارزه و نقشه ی راه منحرف میکند!
موضوع این نیست که امضاء کنندگان بیانیه، همکاران سابق نظام بوده‌اند و اکنون توبه کرده اند و یا همواره یک مخالف نظام و مبارزی راستین بوده‌اند. موضوع این است که طرح مسئله قرار است به کدام میدان و بن بست تدارکات دیده شده منتهی شود؟
در بستری غیردموکراتیک و توتالیتر، موضوع حتی اعتماد به شخصیتها و نیاتشان نیست!
موضوع این است که: طرح مسئله از سوی این 14 تن ایراد فنی دارد و اشتباه است و قابلیت این را دارد که ره را به ترکستان ‌بکشاند.
چرا؟ چون هرچند ادبیات به کار رفته در بیانه، مسالمت آمیز است! اما روش طرح آن فاقد نقشه ی راهی گام به گام بوده و منطقی و به تعبیر قانونمداران، مسالمت‌آمیز نیست!
بیانه چه گفته:
1- برکناری رهبری از سوی 14 تن.
2- تغییر نظام و استقرار نظام سکولار دموکرات پس از برکناری.
پرسش این است که: آیا با بیان بند دوم، نیازی به بند اول هست؟ اصولا چه نیازی به بیان بند اول است؟
پرسش: چرا باید رهبری برکنار شود؟ چون 14 نفر یا صدهزار نفر امضاء کننده‌ی این بیانه این را خواسته‌اند؟ مکر میتوان وقتی قانونی توتالیتر مستقر است، چنین خواسته‌ای را با یک بیانیه اعلام کرد. یعنی بیان یک خواسته که نظام معتقد است بر اساس مشارکت اکثریت، مردم به قانون و اصولش باورمندند! این در حالی است که اصل 110 قانون اساسی، تمام قدرت تصمیم سازی سرنوشت یک ملت را به یک نفر تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه داده است! این یعنی تغییرات هم باید از طریق قانون صورت گیرد که البته با توجه به اختیارات فراملی نهادینه در قانون و اصل حفظ نظام از اوجب واجبات است و نیز تاکتیکهای ایدئولوژیک از قبیل تقیه و مکر با هر غیرخودی با ابزار تهدید و تطمیع و تهمت و پرونده سازی و گروگانگیری و حذف، به تشخیص قدرت مطلقه، ممکن نیست!
اپوزیسیون گمان میکند که اکثریت است! من هم همین گمان را دارم. اما موضوع روش اثبات آن است.
از سویی روش اثبات خواست اکثریتی از طریق متن قانون ناممکن است. پس تنها راه اقدام در حاشیه است. حاشیه ای که بهانه ی سرکوب را از دست حکومت بگیرد. آیا این بیانیه چنین بهانه ای را از دست حکومت میگیرد؟ این بیانیه میتواند قانونا موجب هر گونه برخورد خشونتباری با طراحان آن و فعالین در راه آن باشد.
پرسش: چرا از سوی نظام تاکنون چنین برخورد خشونتباری علیه مدعیان برکناری رهبری از طریق یک همکاری و فعالیت غیرقانونی گروهی با انگ تشویش اذهان و اقدام علیه امنیت نظام، صورت نگرفته است؟
پاسخ: چون دامچاله با دانه هایش، هنوز ظرفیت جذب گنجشکان را دارد.
چاره چیست؟
تبدیل تهدید به فرصت بدون دادن بهانه برای سرکوب و انحراف از مسیری مطمئن.
بر اساس آخرین بیعت اکثریتی مردم با اعتماد به قانون اساسی و قانونمداران در نمایش انتخابات، تنها باید اثبات کرد که اکثریت مردم با فهم مناسبات قدرت در قانون اساسی، خواستار تغییر آنند! و برای چنین تغییری باید فهمید که مشکل نه از نظارت استصوابی است و نه از رهبری. بلکه مشکل از بیعت مردم است.
بیانیه به نقش مردم و راهکار فهم و اثبات آن توسط اکثریت اشاره نمی‌کند و میدان امن لازم را بدون بهانه ی غیرقانونی فراهم نمی‌کند! که به چه دلیل اقلیتی به خود اجازه میدهد که بدون طی کردن مراتب قانونی، همان اشتباه تاکتیکی موسوی را در 88 بدون کسب مجوز حضور میلیونی در کف خیابان انجام دهد! این بیانیه همین الان با نفی روشهای غیرقانونی دو اتهام تشویش اذهان عمومی و کارگروهی بدون مجوز را در خود دارد و میتواند کار را به همانجا بکشاند!
بنابراین باز تاکید میکنیم که روش مبارزه باید اقناعی باشد و بتواند بر اساس یک فلسفه، استراتژی، و تاکتیکهای مناسب و امن مناسب با فهم اکثریت مردم، مردم را با یک ادبیات وحدتبخش گرد یک حق غیرقابل کتمان مثل حق آب و خاک مشترک، به یک میدان امن و دارای مجوز بکشاند و آنجا در تمام شهرستانها اکثریت را گرد اقلیت دارای مقبولیتی غیرقابل انکار کند و مشروعیت اقلیت را در یک لحظه از سکه بیندازد تا جای تردید را باقی نگذارد! چنین میدانی، حواشی تمام میادین حضور حکومتی به دعوت نظام از مردم است.
روش طرح مسئله و حل آن، نیازمند روشی علمی و وحدتبخش و گام به گام است؛ که آنرا در #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی بیان کرده‌ام.
خیام ابراهیمی
12 تیر 1398

حق سلاح من است

"حق" سلاحِ من است!
بار کج به مقصد نمی‌رسد!
قطره قطره خون من در رگِ نوازندگانِ کنسرتِ جولیا پطروس لبنانی برای داغ کردن شادی و شورانقلابی مردم فلسطینی است که از زورگیری من و امثال من متنفرند!
و حمّالِ این شیشه‌های خون مکیده شده از رگهای گورخوابهای لاجانِ وطنی، سید حسن نصراله است که ایران را مالِ آقای خود می‌داند و ایرانیان را عربزاده‌های قادسیه!
غافل از اینکه: هیچ متاعی با زورگیری، حقی مباح و حلال نمی‌شود! که آب حیاتبخش هم با خون ناحق، آلوده خواهد شد!
با این همه: "حــــق آب و خاک" سلاحِ من است!
هر چند کرم‌ها و زالوها مسلحند و من بی سلاح!
دیگر وقت آن است که با یک شاخه گل در دست، کوچ کرد به سورچرانی در میهمانی ارباب و تا این حق غصب شده را پس نگرفت از پا ننشست!
پیش به سوی حیاط امن و حیات‌خلوتِ ارباب و حرامخوارنش، در یک زمان و در یک مکان و با یک زبان حقوقی مشترک:
سهم ما از سرنوشت عمومی در آب و خاک مشترک را به صاحبان حق که در یک قرارداد اجتماعی مغبون شده‌اند، پس بده، ای زورگیر خوش‌نشین! تو مستاجر موجری...تو پیمانکار و کارگزارِ کارفرمایی خلع سلاح شده‌ای! نه فرمانده!
قانون اساسی، به دلیل این غبن 40 ساله باطل است و تو و نواله خوارانت حرامخوارید!
و با این خون‌های حرام هیچ سرزمینی مستقل و آزاد نخواهد شد!
این رسم هستی است:
تاریکی با تاریکی محو نخواهد شد!
تاریکی تنها با تابش نور محو خواهد شد!
و تابش نور یعنی تصاحب تاریکی با حضوری مسالمت آمیز و فراگیر، برای بازپسگیری حق توسط صاحبان حق مسلم غارت شده از اشغالگران، که تمام مردم تجاوزشده‌ی ایرانند!
هر ایرانی با یک #شاخه_گل، در #یک_زمان در #یک_مکان_امن با #یک_زبان
ایرانم را پس بده، راهزن! چون: من مالکم!... چون:
#حق_سلاح_من_است 
؛ نه تن‌فروشی و وطن‌فروشی به #زورگیری_عقیدتی
هیچ سرزمینی جز سرنهادن به #حق_مسلم آزاد نخواهد شد!
مرزها را آبادانی زمین تعیین می‌کند، نه تخریب و خشکاندن دریاها و دزدی و فروش آب و خاک مشترک در یک قراراداد مخدوش که ملتی جاهلانه در آن مغبون شده‌اند.
تاریکی با تاریکی محو نخواهد شد!
و: بار کج به مقصد نخواهد رسید!
خیام ابراهیمی
12
تیر 1398
للحق سلاحی/جولیا بطروس/برای مردم فلسطین:
حق سلاح من است و مقاومت می‌کنم
من با وجود تمام زخم‌هایم، مقاومت خواهم کرد
من نه تسلیم می‌شوم، نه راضی خواهم شد!
ای مام میهن! من به خاطر تو سازش نمی‌کنم!
خانه من اینجاست...زمین من اینجاست
این دریا و خشکی و رودها مال ماست!
(چگونه رو در روی راهزنان و آتش‌به اختیاران و اسیدپاشان و زورگیران عقیده سازش کنم؟)
مقاومت خواهم کرد!
آنها می‌روند و ما می‌مانیم
این زمین ماست و باقی خواهد ماند
بدانید که ما امروز قوی‌تریم
قوی‌تر از هر حماسه‌ای
(اگر همه نور شویم و بتابیم در میدان تاریکی)
که قانون اساسی سندِ فریب و غبنِ یک ملت زنده است و همچون قراردادی مخدوش که اختیار شهروندانِ پریشانِ سرزمینی را پیش‌خرید کرده، تنها با مطالبات بنیادی و حضورِ فراگیر و اکثریتی صاحبانش، از لحاظ حقوقی باطل است!

در جبرجغرافیایی ملعون چه باید کرد

در جبرجغرافیایی ملعون چه باید کرد؟
فلات ایران در چنبره‌ی قدرتِ برتر عالم که بر تکنولوژی و سرمایه مسلط شده، منزوی و تنها و معلول‌پرور است! و زنجیروار، معلولین ضعیف‌تر به‌دست معلولین قوی‌تر قربانی می‌شوند و قربانی می‌گیرند!
113 سال پیش "ناصرالملک" به طباطبایی(از رهبران مشروطه) گفت:
آزادی برای مردم، حکمِ "رانِ شترِ نپخته" را در روده‌ی خشک گرسنه دارد!
113 سال بعد، همواره مشاورین سلطان قجر و شاه و شیخ (از ناصرالملک گرفته تا ثابتی تا حجاریان و خاتمی)، تاکید کرده‌اند که دموکراسی برای ملت معلول و عقب مانده‌ی ایران سم است! اما هیچگاه تلاش و یا فرصت نکرده‌اند که با شناخت مناسبات قدرت، عصب و عضله‌ی دست و پا و ذهن این ملت بینوا را در شوراهای بومی و محلی تا ملی و میهنی، با سازوکار زاینده‌ی #هم_افزایی_گروهی تمرین دهند و تقویت کنند! چون شوراها با الگوبرداری از شوراهای شوروی، سربازپرور و آدمکساز و انسانسوز شد و مبدل به کمیته های مسلح برای زورگیری ایدئولوژیک، نه تصمیم سازی و هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز بر اساس حق مشترک. چون همواره یا در فکر اولویت توسعه‌ی اقتصادی بوده‌اند و یا توسعه‌ی سیاسی؛ و هیچگاه به توسعه‌ی متوازن نیندیشیده‌اند! چون کاری سخت است و در محدوده ی عمر محدود اربابیِ ایشان نمی‌گنجد و در کورس سرعت با قدرت و ژن برتر جهان اول، از سرعت توسعه می‌کاهد! چون به دلیل همان ساختار فلات ایران میان قلعه‌های امنیتی قلداران، میان دو ویژگی طبیعی و متضاد درافتاده‌اند: "هوش هیجانی اندک" در کنار "هوش منطقی بالا". پس هم متفکرند و هم عجول و هم خود حق پندار و هم طماع و شتابزده با آمیزه ای از نیت خیر و شرّ بدون التزام به پاسخگویی یک ارباب به رعایا. بنابراین پر بیراه نیست اگر ادبیات اپوزیسیون و پوزیسیون در فلات ایران و نیز کشور ایران، هنوز پرخاشجو، فحاش، درنده، ریاکار، دروغگو، و حذفی است و میان این تضادهای درونی در مونولوگی یکسویه، بر وجهه‌ی خود پوستین علم و دانش و تدبیر و بصیرت و خیرخواهی و مصلحت پوشانده است! این اپیدمی به عنوان یک خصوصیت ملی-میهنی در تمام اقشار جامعه از حاکمیت تا خانواده عمومی است و باید درمان شود. و راه درمان موجود است، اما گوشها و چشمهای محجوب، یا کرند و کور، و یا برای حفظ منافع خود، خود را به نشنیدن و ندیدن و جهل‌العارفین و خوابی مصنوعی زده‌اند و بیدار نمی‌شوند! و #تکرار همین بازی تاریخی است که ایران را ایرانستان خواهد کرد!
.
مبارزه بدون تسلط بر خود برای طی نمودن یک نقشه‌ی راه تا مقصود؛ بدون شناخت مناسبات قدرت و آگاهی همه‌جانبه بر استعداد و توان و اهداف واقعی(نه مجازی) حماقت است! هر واژه می‌تواند نارنجکی باشد درون نارنج استقلال و آزادی. و آنچه بر سرعت این ویرانی بطئی تاثیر مضاعف می‌گذارد، ناشی از فلسفه، استراتژی و تاکتیکها و نقشه‌ی راه وضعی و قانونی و عرفی مبتنی بر سناریوهای ویرانگر در نبردی نابرابر است.
با همین منطق، به دلایل امنیتی و برای حفظ انسجام ایران در چنبره‌ی قدرتهای استعماری و استثماری، مبارزات #اپوزیسیون و بازیگرانش، کاملا در تصرف #پوزیسیون و قدرتهای خارجی است.
بنابراین هیچ مبارزه‌ای در اپوزیسیون اصالت ندارد و قابل اطمینان نیست!
در بهترین نگاه، نظام استثمارگرِ اختاپوسی، با خیرخواهی و با هشت بازو میان هشت‌پای قدرتهای جهانی استعمارگر، دست و پا می‌زند تا مستعمره نشود. اما خواه ناخواه در میدان او و با قواعد شبیه قواعد او بازی میکند! چو نیک بنگری تمام تاکتیک‌های جنایتبار برای حفظ مصلحت قدرت متمرکز، در دو سوی جبهه بصورت ناشیانه شبیه همند.
پس شاه را که می‌ر‌فت بر خود مسلط شود، با شناخت همین موقعیت و بیماری، بواسطه‌ی خمینی از میان برداشتند و خمینی را بر اساس ادبیات بومی و ویرانگر #سلبی_حذفی به جان ملت و دنیا انداختند! چون او بر اساس ماهیت ایدئولوژیکش، خدای تنش‌آفرینی بود! به این موضوع تئوریسین نظام سلطه #ازغدی هم اعتراف کرد! (ویدئو در بخش کامنت‌ها)
تنها فرق شاه و خمینی در این بود که نجات شاه از چنبره‌ی بیماری بومی ساده‌تر ممکن بود، چون دارای ایدئولوژی دوگانه اندیش و بنیادی مورد دلخواه استعمارگران نبود. اما او در یک غفلت تاریخی مهلت تبدیل تهدید به فرست را از دست داد و نتوانست با تجدید نظر در ساختار مدیریتی به جای تمرکز و تشدید توسعه‌ی اقتصادی، به توسعه‌ی متوازن بیندیشد و رشد ملت را با واقعیت وجودی‌اش متناسب و واقع‌بینانه کند!
هم به عبرت تاریخی، و هم بنا بر شاکله و ساختار استعمار پیر، نه کارتر و نه ترامپ، نه دموکرات و جمهوریخواه، و نه روسیه و چین و فرانسه و انگلیس، هیچیک ناجی ملت ما نیستند!
میان گره کور و پیچ در پیچِ "بازو در بازوی" آلتهای ارباب عالم و بومی در هم، لابی‌ها، پااندازان، سربازان گمنام انتحاری، دارای بازیچه‌ها و گروگان‌هایی هستند که میان نیت خیر و شر، پندار و گفتار و رفتارشان در میان اپوزیسیون و پوزیسیون تضمینی ندارد. به همین دلیل راه رهایی و استقلال ملت ایران، از چنبره‌ی استعمار جهانی و  استثمار بومی، با نفی و یا تائید شخصیتهای حقوقی و حقیقی نمی‌گذرد!
بنابراین نباید بر اساس عادتی دیرینه و سنتی، مکانیسم اعتماد ملی را به تار سیبیل دایی جان ناپلئونها و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوتها، پیوند زد! نباید با فریفته شدن به گفتار و فتار شخصیتها دل بست! راه این ملت از تمرین هم افزایی برای فهم یک محتوای میگذرد! باید قالبهای بت پرستی را شکست. نه شاهزاده و نه خامنه‌ای و نه هیچ شخصیت داخلی و خارجی نمیتواند این ملت را نجات دهد مگر اینکه این مردم را در یک بازی هم افزایی بر اساس حق مشترک آب و خاک مادی تمرین دهند تا ملت و برگزیدگانش را بر خود مسلط کنند. این مقدور نمیشود مگر با تمرین در سازوکار تصمیم سازی در یک ماهیت حقوقی به نام #شرکت_سهامی_عام_ایران.
متن پیام دکتر محمود سریع‌القلم:
"از لحظه تحویل سال ۱۳۹۶ با خود عهد می‌کنم:
که بسیار تمرین کنم تا بر خود مسلط باشم. مسلط بر کلام و رفتار. چه دوستی‌ها که با یک واژه، یا یک عبارت کوتاه و نسنجیده از بین رفته‌اند. چه منافعی از کشور به خاطر جملات یا رفتارهای فکر نکرده تباه شده‌اند.
با خود عهد می‌بندم، در هر جمله‌ای که می‌گویم و در هر رفتاری که می‌کنم، پی‌آمد سنج باشم.
مسلط بودن بر خود، یعنی فکر کردن و همه جانبه سنجیدن قبل از گفتار و رفتار. یعنی جلوتر بودن فکر از احساس و عصبانیت.
با خود عهد می‌کنم که در انتقاد، فکر و روش را نقد کنم و نه فرد را. با خود عهد می‌کنم که در موضوعاتی که اطلاع ندارم، جمله‌ای و رفتاری ناشایست از خود بجا نگذارم.
وقتی بر خود مسلط باشم، کمتر حرف می‌زنم و کمتر واکنش نشان می‌دهم. بخش اعظم زندگی هر فردی تحت تأثیر کلماتی است که استفاده می‌کند."
نتیجه:
پیش از مرگ مام میهن، باید جنبید! راه از در افتادن با بازوان اختاپوس‌ها آن هم با ادبیات تاریک سیه‌چاله‌هایشان نمی‌گذرد! راه از وادادن میان لنگ و پاچه‌ی هشت‌پایشان هم نمیگذرد! راه در هر دو صحنه‌ی خارجی و داخلی تنها از تصرف با هجوم نور به تاریکی و با وحدت گرد منافع مشترک با هم افزایی گروهی می‌گذرد! نباید سوختِ کفتاری به نام روسیه شد! چون بیش از 120 سال است که مردم این کشور نیز قربانی‌ سیاستهای دوقطبی و ودوگانه اندیش تضاد و جنگ سرد و گرم القائی توسط پیر استعمار هستند. در این نبرد نابرابر و ماهوی، چگونه "کوری شود عصاکش کوری دگر"؟!
راهکار هست، اما خریدار نیست! چون خریداران یا مسخ و بی‌حوصله، و یا جاهل، و یا آلت و گروگان و آلوده‌اند!
خیام ابراهیمی
10 تیر 1398
#نقشه_راه
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه برای خرید:

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...