40
سال تکرار شوق #براندازی با خشم و انتقام بدون نقشهراه، جز دست و پا زدن و مرگ
تدریجی نیست! واکنشی است که با شکلات تخفیف مییابد! اما درمان نمیکند!
آیا اکثریت مردم(صاحبانحق و کافرما)
برای اتمام حجت به خدمتگزار مردم(پیمانکار) به حواشی مکان امن نمازجمعهها خواهند
رفت و پیش از نمایش بیعت انتخابات، برای #تجدید_رفراندوم_58، به او #فرمان_مدنی
خواهند داد؟
برای مهار #مکانیسم_ماشه در اتاق فکر،
چه کنیم و چه نکنیم؟
با جای خالی اتاق فکر و مدیریتِ بحران
در اپوزیسیون(عامل تفرقه) چه باید کرد؟
در حوادث فورسماژور مثل سیل و توفان و
زلزله بارها شاهد بودهایم که چگونه امدادرسانی ناهماهنگ و پراکنده موجب ورود
خسارات جبرانناپذیر به مردم آسیبدیده شده است و مردم بینوا به دست دو قدرت
ویرانگر طبیعی و ناشیگری نیروهای امدادی و احیانا غارتگران، قربانی شدهاند! چرا
که هیچ اتاق بحرانی نتوانسته با انسجام نیروها جهت ساماندهی و پشتیبانی فراگیر و
وحدت رویه و روشی علمی، به شناسایی موقعیت حادثه موفق شود و با توانی متمرکز و
بهینه، اقدام مؤثری کند! اکنون، وضعیت بحرانی فرزندان بینوای مام میهن چنین است! و
ماهیت نیروهای اپوزیسیون و دزدان قافله بر مردم معلوم نیست و هر یک از هر سو و با
هزار نیت متفرق نیک و بد، بصورت ناشیانه و پراکنده و با روشهای پنهانی و دیمی و
هیئتی، خودسرانه و بدون رعایت حق تصمیمسازی تمام شریکان حق، تنها بر تفرقه و
تشویش اذهان عمومی، به نفع قدرت ویرانگر حادثه میافزایند!
جای بسی تاسف است که مدعیان نجات مردم
آسیبدیده در اپوزیسیون، دارای دانش و توان سهل و ممتنع وحدتبخشی در یک اتاق فکر و
بحران نیستند! تو گویی ایشان خواه ناخواه با تکیه بر کیش شخصیت، اگر قصد خیانت
نداشته باشند اما عملا موجب آسیب بیشتر و قربانی شدن بیشتر مردم به روشهای سنتی و
مهجورند. بی آنکه نتیجهای مؤثر و متکی بر روشهای علمی و مدرن، حاصل شود!
الف) ناخدا: برای سیل بلوچستان صلح طلب
و یتیم، مردم بصورت تک تک، یاری رسانند(نه بصورت گروهی و با کاروان)!
برای اهدافِ جنگِ خودسرانه و آتشبیاری
سپاه قدس یتیم، 200 میلیون دلار از مال مردم یتیم صلحطلب، تخصیص داده شود!
ب) نخست وزیر بریتانیا: طرح ترامپ
جایگزین برجام شود!
ج) رویترز: امروز سهشنبه، اروپاییها(انگلیس،فرانسه،آلمان)
#مکانیسم_ماشه را علیه ایران فعال میکنند!
در اتاق فکر نشستهاند و برای مردم
غیرخودی کفن قواره میکنند! اگر آن سو مردم در بستری دموکراتیک یکپارچهاند، بصورت
قانونی بر سرنوشت خود و پرچمداران خویش نظارتی مردمی دارند؛ اما اینسو مردم بین
مؤمن و کافر پاره پارهاند و اکثریتِ مردم غیرخودی بر سندانِ قانونیِ مولا مثلهاند
و زیر چکش وحدت و زورگیری ایدئولوژیک، آمادهی له شدن و کباب شدن در باربیکیوی آتشبهاختیارانند!
اگر اپوزیسیون دیار از ما بهتران،
بصورت قانونمند و تشکیلاتی، پوزیسیون را به صلابه میکشد و یه با تکیه بر منافع
مشترک به توافق میرسد ؛ اما اپوزیسیون برزخ ایران، با پز عالی و عاجز از وحدت و
آلوده به ادبیات آتشین سلبی-حذفی پوزیسیون، مردم غیرتشکیلاتی را جدا جدا و با جیب
خالی در آوردگاهی نابرابر، به سلاخخانهی پوزیسیون میکشانند! این است تمام هنر
انسانکشِ اپوزیسیون سنتی که بصورت زنجیرهای و به زعم خود، شعارهای نیک میدهند که
بر شعارهای رقیبان اولویت دارد. آنها با شتابی کودکانه غافلند که در یک بستر
دموکراتیک و قانونمند و امن در حال رقابت حزبی و گروهی و فراکسیونها نیستند! آنها
از تمایز بین دو موقعیت پیشاآزادی و پساآزادی و الزامات آن غافلند! و هول هولکی در
برزخ نظام سلطه پیشاپیش بازیهای دموکراتیک میکنند! و نمیدانند که هر سخن جایی و
هر نکته مقامی دارد! و هر بازی نیازمند زمین خاص خود است! و در زمانی که خانه ی
مشترک در دست دزد در حال سوختن است، اقدامات جداگانه تنها از توان ملی میکاهد و
خواه ناخواه باید با یک زبان حقوقی با تمام شریکانِ آب و خاک مشترک در اپوزیسیون
وحدت کنند تا ابتدا خانه را مسترد کنند و سپس با رقابت به چالش بر سر دیزاین
مبلمان بپردازند!
.
1) از مکانیسم سلطه، تا #مکانیسم_ماشه
مکانیسم سلطه
در مکانیسم سلطه مردم زنده در تعیینِ
سرنوشت و عقوبتِ خویش بصورت مسالمتآمیز، خلع سلاحند! چون از هزاران سال پیش و نیز
از 40 سال پیش یکبار بهدلیل اعتماد و مغبون شدن از معمار حقیر، برای همیشه با پیشفروش
سرنوشتشان ماشه را به دست سلاطین صاحبکران، بر ارادههای خویش و نسلهای بعدی
چکاندهاند! و سالها چون گوشت قربانی، همواره آماده برای به سیخ کشیدنند و پیوسته
از مبایعهنامهی ترکمانچای و گلستان تا قانون مشروطه و قانون اساسی نظام جمهوری
اسیران و قرارداد برجام نافرجام، مرغ عزا و عروسیِ هوسها و توهمات و خیالات و
تاخت و تازِ تکسواران و قادران مطلقهاند!
مکانیسم ماشه
مکانیسم ماشه (Snapback)، با
بازگشت سریع تحریمهای برجامی، تا صدور قطعنامهی شورای امنیت بدون حق وتو، 65 روز
به نظام سلطه در ایران فرصت میدهد که از مانورِ نمایشی 22 بهمن (چهلم سردار ولایی
سلیمانی) رَد شود تا با هر رویکرد اپوزیسیون(چه تحریم در سوراخ موش و چه مشارکت)
به نمایشِ #انتخابات_بیعت برسد و با خوانشِ ولایی و کدخدایی ناخدا، باز با خریدن
مشروعیت جعلی اکثریتی، خود را چون بادکنکی باد کند! پس از ترکیدن بادکنک سرخ و
سیاه و سبز و بنفش، اینک نوبت بادکنکِ زرد است! از این ستون تا ستون بعدی فرج است!
راه نجات همچنان در تمام میادین امن و در میهمانی ارباب سلطه، عدم بیعت میدانی با
فرمان مدنی بصورت مسالمت آمیز و با میلیونها گل سرخ توسط اکثریت گرد اقلیت با
نوشتن این فرمان روی یک کاغذ سپید در دست هر شهروند است: #تجدید_رفراندوم_58 با
نظارت مردمی و بینالمللی.
در صفحه شطرنج استعمار جهانی و بر تن
لت و پار مام میهن، بازیگران اصلی، با تحمیل استراتژی جنگ سخت و نرم مبتنی بر
ادبیات سلبی-حذفی و تضاد منافع (نه ادبیات ایجابی-جذبی و هم افزایی مبتنی بر منافع
مشترک)، با حرکت دادن مهرههای گروگان و لابیهای ناپاکی و سرداران ولایی از قبیل
قاسم سلیمانی، و با به واکنش کشاندن آلتهای استثمار بومی (بهعنوان یار تمرینی)،
سرنوشتی شوم را بر فرزندان مام میهن رقم میزنند و امید و ناامیدی طالبان قدرت، با
سیخ زدن به خر عصاری برای تهییج احساسات ملی-میهنی-ایدئولوژیک و حرکت به سمت جلو
(اما گرد خویش) برای روغن گرفتن از جان مردم، سناریوهای خود را اعمال و با #هدایت_نرم
قربانیان خویش را مسلخ میبرند! هر دم از این باغ بری میرسد!
پرسش: در قرن بیست و یکم و در عصر قدرت
رسانهها برای تهییج مردم گیج، کدام کشور با بهانهی امنیت ملی، بدون اذن مردمش،
در کشوری دیگر حضور نظامی خود را تحمیل میکند؟ مگر عصر ناپلئون است که دون کیشوتوار،
با وجناتی گروتسک، ادای دایی جان ناپلئون را در آورد و خود را با جیب خالی و پز
عالی، مسخرهی عالم و شهرهی عام و خاص کرد؟! آن هم وقتی که آتشبیاران و عملهی
استعمار در آتش خشم انتقامی فروخورده و موروثی، تضادهای درونی و روانی تودهها را
شناسایی میکند و بواسطهی آلتهای خود با تهییج شعلههای بومی، بر آن میدمد تا
کورههای انسانسوزی را برای آتش به اختیاران حکومتی مهیا کند! حاکمانی که با جاهطلبی
کورِ قومی تازه به دوران رسیده، یک پا در گلِ سنت دارد و یک پا بر آسانسور مدرنیتهای
که مدعیانش هیچ مناسبتی با مدنیت ندارند! مردمسوارانی که که به عبرت تاریخی همواره
مورد بهره برداری اربابان استعمار جهانی(با تقسیم شرح وظیفه بین انگلیس و فرانسه و
روسیه و امریکا و صهیونیسم) قرار گرفته و منافع خود را به یاری یک قانون اساسی
پارادوکسیکال و بند یک اصل 110 و مخلفاتش، آن جاه طلبی عصرحجری را با استثمار
ایدئولوژیک رعایا و مردمسواری هیئتی و دیمی تامین میکنند! قانونی که نظارت ملی را
بر نمیتابد و مردم را به دو پاره بین مؤمن و کافر میدرد! و این یعنی بازی کردن
با قواعد دشمن که همان اصل طلایی در شطرنج جهانی اربابان استعمار با ارباب بومی به
عنوان استثمارگر مردم خویش است. ارباب بومی را با قواعد مافیایی خود به گروگان
بگیر، ملتی را ویران کن! یا کدخدا را ببین و مردم ده را بچاپ!
.
2) نقشه راه
سینه مالامال درد است و در این سورچرانی
صاحبان قدرت، بر جنازههای مردم بینوا و در آغوش خونین مام میهن، نمیتوان دست روی
دست گذارد و کاری نکرد! لااقل باید یک نقشهی راه علمی در دست داشت که نه سیخ
بسوزد نه کباب. که بتواند احساس شهروند برابر را به تمام مردم القاء کند! تا
سرنوشت خویش را از صاحبان قدرت و کاریزما گدایی نکنند! امید واقعی از چنین روزنهای
راهگشا خواهد بود! موضوع اینجاست که دیگر دوران واسپردن سرنوشت با مکانیسم اعتماد
سنتی به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوتها سرآمده
است! اگر پوزیسیون دون کیشوت باشد اما پوزیسیون داییجان ناپلئون است! و هر یک
دارای راهکارهایی ابتر در اتاق ذکر خویشند!
مام میهن اما هنوز فاقد یک اتاق فکر
مشترک است! اتاق فکری که هر راهکار مؤثر را وابسته به مکانیسم ضمانتبار نظارت ملی
بسنجد! نه در شعار... نه در گفتار و پندار... بلکه در قانون و در عمل و رفتار.
به باورم، در این برهه خطیر تاریخی،
هنوز که هنوز است این #مرامنامه_استقلال_آزادی است که با تشریح مراتب تشکیل یک
شرکت سهامی عام به عنوان تنها راهکار رهایی علمی از دامچالههای استعماری و
استثماری، از یک نقشه راه مشترک سخن میگوید! باید توانست با یک مکانیسم علمی
تبدیل تهدید به فرصت، امر تنش آفرین و سوء تفاهم برانگیز معنوی را به امر وحدتبخش
و مؤثرِ منافع مشترک مادی تبدیل کرد!
وگرنه باید به معجزه ایمان آورد!
پس چپ و راست، با نافرمانی مدنی و همه
با هم با مشت و فحش و التماس و دعا یکصدا: ادعونی استجب لکم! یا ملت غیرتشکیلاتی و
پریشان و از هم جدا... یا غریب الغربا!
.
3) چه باید کرد؟ و چه نباید کرد؟
در دور باطل قربانی شدن مردم در
سناریوهای پنهانی اتاقهای فکر از بیرون و درون، راهکارهای تکراری برای نجات مردم
پاسخگو نیست! اینکه بنشینی تا مردم بسوزند و برای نجات خویش برخیزند و تو فریاد
بزنی خود را نجات بده مسخره است! هنگام حوادث فورس ماژور، کار اپوزیسیون، شبیه کار
اتاق بحران با حضور هماهنگِ تمامی نیروهای امدادی و مدیریت بحران و وحدت رویه بین
نیروها برای یاری رساندن به مردم در هنگام پریشانی در میان سیل و آتش و خون است!
نه فریاد و شعار و تصادفا امدادهای متفرقه و غیرعلمی و پراکنده از هزار سو و
احیانا خوشهچینی شبیه دزدان قافله.
بنابراین در شرایط بحرانی باید دانست
که چه باید کرد و چه باید نکرد؟! بنابراین دستیابی به یک هدف مشترک که فتح قله
است، کافی نیست! شعار #براندازی کافی نیست! باید نقشه راه و مسیر فتح و روش فتح و
هماهنگی و مدیریت نیروها نیز بصورت زمانبندی شده تدوین و رعایت شود! باید از
پراکندگی نیروها پرهیز شود! باید دارای اتاق فکر برای مدیریت بحران بود!
بنابراین آنان که در این راه اقدام
نمیکنند و مانع قرار میدهند در واقع خواه ناخواه با تکرار تکروی و پریشانی اقدامات
بصورت انحصاری و یا خودسرانه و سلیقهای، به هلاکت بیشتر مردم یاری میرسانند و در
زمین دشمن امنیت مردم و با قواعد او بازی میکنند که متحد است! آنچه مهم است
استایل نجات است! فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای نجات است!
مثلا برای استراداد اراده مردمی در
کشور، اقدام مشترک و ماهیت زبان و زمان و مکان مشترک و شعارهای میدانی وحدتبخش
برای تشدید قوا و قدرت مؤثر تا نتیجه مهم است! در واقع فهم و وحدت بر سر "چه
باید کرد" و "چه نباید کرد" مهم است. و هر کس که در راستای تاسیس این
اتاق بحران نکوشد و بر سر راه آن مانع بتراشد، مقصر است! و صد البته ناتوانی در
احقاق چنین هدفی، اگر از سر خیانت نباشد، قطعا از سرِ جهل از سوی مدعیانی است که
تفاوت اتخاذ دو تاکتیک نافرمانی مدنی خشونتبار و فرمان مدنی مسالمت آمیز را نمیدانند!
چنین پرچمدارانی قادرند که ملتی را به ویرانی سوق دهند! و متاسفانه اپوزیسیون فعلی
دارای چنین نقش تاریخی است! که مدام بر کیش شخصیت و تکروری و روشهای دیمی و هیئتی
و پراکنده اصرار دارد! شاید به همین دلیل است که هم ارباب استعمار خارجی و هم
ارباب استثمار بومی هر دو از تقویت چنین اپوزیسیونی بصورت مستقیم و غیرمستقیم با
نفوذ مامورین خویش، به هزار واسطه، استقبال میکنند! تا مردم به عنوان گوشت قربانی
در دست پوزیسیون باقی بمانند! تا کماکان بتوانند با گروگان گرفتن ارباب بومی ملتی
را به گروگان بگیرند!
.
فرمان مدنی مسالمتآمیز، پیش از
انتخابات بیعت، به جای نافرمانی خشونتبار!
در برزخی که به تشویق اپوزیسیون و
دامچالههای پوزیسیون، مردم گروه گروه و جدا جدا به خاک و خون درمیافتند و تمام
تریبونها مانع وحدتند! در میان واکنش انفعالی و سلبی خشم و خون و ناله و فحش و
گلایه و قهر و آشتی بدون ذرهای عبرت تاریخی از تکرار روشهای سنتی، ملت باید
یکجوری بلوغ خود را اثبات کند که آیا مشکلش با مسئولینِ قانونمداری است که همواره
از صبح تا عصر جمعههای انتظار از مکانیسم تصمیم خود بیخبرند و از قتلهای زنجیرهای
گرفته تا فعالیت هستهای و صدور اختلاس به میدان دشمن برای صدور انقلاب و موشکپراکنی
در آسمان ناامن پرواز، ناگهان از عقوبت عملی خویش شوکه میشوند و در این بی خبری،
هر آتشبهاختیاری مسئولیت خود را بر دوش دیگری انداخته و نهایتا فرمانده
غیرپاسخگوست؟ و یا مشکلش با قانون اساسی است که 40 سال با قدرتی مطلقه و فراملی در
هر انتخاباتی با آن تجدید بیعت میکنند و باز به بیعت خود معترضند! قانونی که قدرت
تمام مردم را به یکی تفویض کرده تا به سلیقهی خودش در پوستینِ نظارت فرمایشی
بندگان خویش، خدایی کند و پاسخگو نباشد؟ حذف و انتصاب کند، خودسرانه بجنگد و بریزد
و بپاشد و آتش بزند به مال یتیم و فرمان جنگ و صلح دهد و بدون اذن از صاحبان حق،
گاه فروتنانه جام زهر بنوشد و گاه متکبرانه نرمش قهرمانانه کند و خدا را هم بنده
نباشد! و در یک جمله: با باطنی پاک و قلبی آرام ملت را فدای ولایتِ قانونی خویش
کند!
چطوره که این جمعه که ارباب به مصلای
رعایا میاد، برای پیشگیری از قربانی شدن زنجیرهای مردم در نبردی نابرابر و در
معرکههای فتنههای مخالفین و بصیرتِ اهل تقیه و دروغ و مکر با غیرخودی و کشتهسازی
مصلحتی با ادبیات سلبی-حذفی موروثی، اکثریت ملت با ادبیات ایجابی-جذبی به دعوت
سلطان صاحبکران قانونی، در روز جمعه 27 دی98 برن به یک میهمانی امن در حواشی نماز
جمعهها... و در یک زمان و مکان در تمام شهرها و با یک شاخه گل و با یک زبان و #فرمان_مدنی
روی یک کاغذ سپید بنویسن: #تجدید_رفراندوم_58 با نظارت مردمی و جهانی! و بگن:
ممنون از 40 سال نوشتن سرنوشت بهجای میلیونها صغیر سنتی! اکثریت نسل 40 سال پیش
مردند و ما بزرگ و رشید شدیم و این حق ماست که دیگه به گزمههای منتصب حکم حکومتی
به عنوان اسیران رأی شما اعتماد نکنیم! و مایل باشیم زحمتِ تعقل و بصیرت و نوشتن
سرنوشت، بر گردن شما و مریدان و فرمانبرانِ ایدئولوژی شما نباشه و حق آب و خاک بر
حق ایدئولوژی اولویت داشته باشه. که ما هرگز جنگ نخواستیم. ما راضی نیستیم پول
نفتمون در سوریه و عراق و لبنان و هر خرابه و ناکجاآبادی جز ایران خرج بشه و ما
گورخواب باشیم و هر که جز ما در امان. صاحب حق مائیم و فرمان ما اینه: تاسیس #شرکت_سهامی_عام_انسانی
به نام ایران با حضور بلاحذف تمام ایرانیان! ما نمیخوایم با روشِ #نافرمانی_مدنی و
بدون مجوز جدا جدا در کفِ خیابانها و در بن بست کوچه پس کوچهها حضور پیدا کنیم
تا به حکم قانونی خفت و سرکوب بشیم! که این دامچاله کار بدخواهان و آتشبیاران نفوذی
شما برای آتش به اختیاران و تک تیراندازانِ شماست!
اینجوری همه از شل کن سفت کن برجامی و
اروپایی و بازی امریکایی و مکانیسم ماشه خلاص میشیم. اونم با یک تیر و صد نشان!
این یک راه قاطع و شفاف و بدون سوء
تفاهمه که هیچیک از صاحبان تریبون در پوزیسیون و اپوزیسیون خواستارش نیستند و
بهانهی سرکوب قانونی نداره! چون با از سکه انداختن مشروعیت اقلیت توسط اکثریت
موجب خریدن اعتباری غیرقابل کتمان میشه و نهایتا با الزامی کردن رفراندومی با
نظارت مردمی، منتهی به نظارت مردم بر سرنوشتون میشه! اونها خواه ناخواه در یک
پیوند مشترک در گفتار و پندار و رفتار، همواره مایلند که با شعارهای خشونتبار و
حذفی، نهایتا در یک عمل انجام شده برای حفظ امنیت، با وحدت چکشی و خشونتبار ملت در
گرد خودشون به وحدت برسند و همواره ملت در کوچه پس کوچهها لت و پار بشن و به
نتیجه نرسند تا اختیار در دست یک قدرت مطلقهی دیگه باشه. وگرنه هیچ دلیلی نداره
که برای وزن کشی مسالمتآمیز اکثریت گرد اقلیت در یک زمان و مکان معین که تقلبی در
آون راه نداره و قابل رؤیت در مقابل چشم تاریخ و جهانه، با این پیشنهاد سرنوشتساز
موافقت نکنند!
چرا که: همایش مسالمتآمیز و متمرکز اکثریت
گرد اقلیت، مانع از لت و پار شدن جدا جدای حضوری گیج و گم و خشونتبار و بدون نقشهی
راه است که با #هدایت_نرم نفوذیان پوزیسیون در جمع معترضین پراکنده، به سرکوبشان
در بن بستهای حضوری بدون مجوز و ناامن و غیرقانونی در کوچه پس کوچهها، منجر میشود!
آیا میخواهیم پس از 40 سال واکنش کور
بدون نقشه ی راه، به نتیجه برسیم؟ بدیهی است که ابتدا باید بتوانیم با تشکیل یک
اتاق فکر در یک شرکت سهامی عام انسانی با حضور تمام نمایندگان و فرزندان مام میهن،
قادر شویم به مراتب آنگونه تصمیم سازی دست یابیم که در #مرامنامه بدان اشاره شده
است!
وگرنه رفتارمان کودکانه است و ناشی از
بلوغ نیست! ما باید بدانیم هدف و قله ی اول چیست و کجاست و چگونه و از چه مسیری و
در چه زمانی باید آن را فتح کرد؟
ما بدون پاسخ دادن به پرسشهای ماهوی
تنها نق میزنیم و گریه میکنیم و مشت در هوا پرتاب میکنیم و در نبردی نابرابر عین
برگهای پاییزی به زمین درمیافتیم. صاحبان تریبونها تنها این واکنشهای کودکانه را
تبلیغ میکنند و ما باید ثابت کنیم بالغیم.
وگرنه با عدم شوق و توان برای فهم یک
نقشهی راه علمی، ثابت کرده ایم و خود برگزیدهایم که یا خرافاتی هستیم و منتظر
معجزهایم، و یا اهل نق زدن و گریه کردنیم و بالغ نشدهایم. امیدهای غیرواقعی تنها
رؤیاپردازی شاعرانه است!
و مگر جز این است که اکثریت مردم ایران
یا شاعرند و یا بازیچههای درباری یک ارباب سرمدی؟
و اربابان عالم و بومی این حقیقت تلخ
را خوب میدانند!
خیام ابراهیمی
25 دی 1398