Monday, March 25, 2019

مانیفست و راهکار نجات


#مانیفست
 و #راهکار #نجات_ایران
ما فدایِ من؟ یا: من فدایِ ما؟
رعایا چگونه می‌توانند در چارچوب قانون و دستورالعمل آشپزی آبگوشت بزباش اربابی، نخود و لوبیا و سیب‌زمینی برای ترید و کوبیده نباشند؟ وقتی تدارکاتچیان قانونی، برای تهیه‌ مواد‌اولیه‌ی این دیزی اربابی، از خود اختیار تهیه‌ی غذای دلخواهِ مردم را ندارند؟ چگونه می‌توان کاریزمای #تدارکاتچی خیانتکار را به نفع تغییر جای ارباب و رعایا در قانون، مصادره به مطلوب کرد؟ این نوشته از "چه باید کرد" و روش نرمِ تغییرات بنیادی می‌گوید:
آتش‌بیارانِ معرکه، مزدورانِ آتش‌به‌اختیارند و راه از میان شعله‌های راهزنی نمی‌گذرد! آغوشت را گردِ قربانیانِ حرامخوارِ زورگیر بازکن! آنقدر فراگیر که امتی ذوب شوند در ولایتِ ملتی! آلترناتیو این‌است: سازوکار تضمینِ حضور تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی و نوشتنِ سرنوشت‌ملی و توزیعِ عادلانه‌‌یِ قدرت در آب‌وخاک مشاعِ وطن، قانونا باید به‌کام تمامِ ایرانیان منتهی شود، نه امامِ امتی! نه زورگیرانِ‌عقیدتی، نه خونخوارانِ‌هیئتی، و نه راهزنانِ‌دفعتی! تنها با تغییر قانون برای اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه، بر هر حق ژن برتر ثانویه و حصولی از قبیل حق ایدئولوژی و تکنولوژی و مالکیت و سرمایه و نژاد و قومیت و ...
رونمایی از حقیقت: قانون‌اساسی، سرنوشتِ ملتی هشتادمیلیونی را در قدرت مطلقه و فراملیِ کاسه‌ی سرِ یک "منِ زوال‌پذیر" سرشته، رشته رشته بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی دوپاره کرده بین اقلیتِ ویژه‌خوار و اکثریت محذوف... که اگر یکی گروگان شود و جام زهر بنوشد، ملتی گروگانند و مسموم! سرنوشت یک وطن از قم تا دیارقدس تا منتهن، با تمام منابعِ ملی و مسئولین سه قوای قانونیِ ملتزم به صاحب سرنوشت، فدای این استراتژی فراملیِ فردی، به قانونِ #زورگیری_عقیدتی و سلطه‌یِ موروثیِ نسل مرده‌ی دیروزی!
پس اراده‌ی نسل زنده‌ی امروزی چه می‌شود؟! قانون در این باره لال مرده است و تنها کلید را به پرده‌دارِ بتخانه داده است! تعارف نداریم! مشارکت اکثریت ملت در #انتخابات، بیعت با چنین حق قانونی و چنین سرنوشت و سیاستی است که اراده‌ی ملت را منوط به بیعت با امر ارباب و حیاتِ آدمکها در مماتِ قطره‌چکانی و یا روزمرگی کرموار در حاشیه کرده است! و پرچمداران سبز و بنفش جاده صاف‌کن‌ها و تدارکاتچیان چنین سیاست کلانِ قانونی علیه اراده ملی زنده و بالنده‌اند و شعارهای عوامفریبانه و فراقانونی‌شان، #چاه‌نمایی در باد و سراب امید ناکام ملتی قانونا عقیم است که قانونا برده‌است و مُحِقّ نیست به سلطان و #کارفرما سفارش خود را بدهد و تنها کارگری است برای پیمانکارانِ کارفرمایِ قانونی! ملت خیال می‌کند که کارفرماست! و 40 سال است که پرچمداران سبز و بنفش و مدعیان مردمسالاریِ دیمی و هیئتی، بر عمق چاه این خیال موهوم می‌افزایند! چون از ویژه‌خواریپیمانکاری خود به حساب عقوبت دنیا و آخرتِ ارباب، دلشادند!
در واقع آنها ریزه‌خواران و زالوهای خون‌خوار رعایا گردِ حکم حکومتیِ ارباب و امتش هستند و بر جهل ملت صغیر، خود را به جهل‌العارفین زده‌اند! پس شعار هر گزمه و هر عارف به #ژن_برتری در 1400 جز دلالی و پاندازیِ نظام برده‌داری نیست و زهی خیال باطل است ای خاتمِ سفسطه و ایِ ختمِ روزگار! مشکل از چپ و راست و میانه‌ی میاندار نیست! مشکل از قانونِ صندوقِ سوراخِ معتدل و اصلاح طلب و اصولگرا و هر تداراکاتچی دیگرِ قانونی است... و این است مغلطه‌یِ خرس وسط بازی با اراده‌ی قانونا عقیم ملت! و فهم این چاه‌نمایی، راهنمای فهمِ تمام ماجراست! مشکل از قانون است ای تمامِ معتادانِ نواله‌بگیرِ قانونِ حرامخواری!
و دور از انصاف است که بار سنگینِ خردجمعی را تنها یک نفر به‌دوش بکشد! رضایت یک ملت به چنین قانونی، ستم بر شخصیتِ خود و رهبری است که بیعت با خویش را توسط منصوبین خویش در صندوقهای فراملی و بدون نظارت ملی، مهیا می‌کند! چون حفظ نظام از اوجب واجبات است و این حکم، ترجمانِ اصلِ سنتیِ "هدف وسیله را توجیه می‌کندِ روسی" است و تکرار بازی شیخ فضل‌الله نوری و سلطان صاحبکران قجری و دامچاله‌یِ مشروطه‌ی مشروعه و اذنِ دریدنِ وطن به کام هر بی‌وطن و روس و چین و خُتَن!
فراز خداوندگاریِ رأسِ هرمِ قانونِ "شبان رمه‌گی" را با هم بخوانیم:
(بند یک اصل 110)
وظایف و اختیارات رهبری:
1- تعیین سیاست‌های کلی نظام( در امور سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی و اجتماعی) پس از مشورت (نه پیروی) با مجمع تشخیص مصلحت نظام که منصوبِ رهبرند! این یعنی کارفرما(رهبر و نه ملت) سفارش می‌دهد و پیمانکاران(منصوبین او به نمایندگی از خود او و نه ملت) سرنوشت ملت را تهیه می‌کنند! و سه قوای ملتزمِ مققنه و قضایی و اجرایی، آن سرنوشت محتوم را تدارک می‌بینند! آنها از کوزه‌ی همین تکلیف قانونی آب می‌خورند! وگرنه از تشنگی در دریای آب هم خواهند مرد!
ما ملتی دچار دروغ‌های زنجیره‌ای از گهواره تا گور و معتاد به تن‌پروری موروثی، بدون فهم مناسبات قدرت قانونی، سرنوشت خود و همه چیز را رها کرده‌ایم به رضایت نگاه یک "منِ پرچمدار" که ما را در قطار انقلاب دیروزیان، روی دو ریل چپ و راست، سواری دهد تا ناکجا؛ آن هم توسط یک سوزنبان و یک ارباب و ملتزمینش و مناسباتِ تثبیت شده‌ی قدرت تاریخی‌اش.
بدیهی است که تا ما رعایا، بارِ هستیِ حقیقی خویش را بر دوش نکشیم و سرنوشت را در یک کاسه‌ی استخوانی کوچک و زوال‌پذیر خلاصه کنیم و به حکمِ تنازع‌بقاء به کاسه‌لیسی مشغول و مطمئن و در امنیت باشیم، در این دور باطل فنا خواهیم شد! چون نفهمیده‌ایم که چگونه باید این ساختار را بر اساس حقوق بنیادی و ماهیت "ما"، ترمیم کنیم و این بارِ گران را از دوش یک نفر بر دوش همه تعدیل کنیم. چون از سویی صاحب قدرت نمی‌خواهد شاهد تحلیل رفتن "منِِ صاحب قدرت مطلقه‌ی خویش" باشد! پس با توان محدود یک من، به بارکشی ناقصِ بار دیگران تن می‌دهد و منابع مشترک را فدای یک من قدرتمدار می‌کند و در واقع حق رشد و بلوغ دیگران را در نوشتن سرنوشت جامعه، قانونا نادیده گرفته و تلف می‌کند! ظاهرا کرم‌وارگی در یک پیله‌ی زیرخاکی راحت‌تر از پروانه بودن در آسمان است! او مناسبات قدرت را برای حفظِ قدرت یک "من" می‌خواهد! چون سَرِ جامعه را یک منِ هادی و صاحب قدرتِ پیش‌تر تثبیت‌شده مال خود کرده است؛ نه بر اساسِ برآیند زاینده و پرزحمتِ "ما" بر اساس آزمون و خطای کسبِ معرفت و قدرتِ برابر!
اما پرچمداران مدعی ملت (بخوان: امت خودشان) و روشنفکران وابسته به منابع گنج‌های پنهان در دخمه‌های تاریک، همواره در طول تاریخ معاصر، از نبودِ یک #آلترناتیو سخن رانده‌اند! همین! و در فقدانِ ناگزیر چنین آلترناتیوی، همواره به سلطه‌ی سلطان صاحبکران قانونی تن داده‌اند و حواس یک ملت را مشغول مطالباتِ قطره‌چکانی و روبنایی از ارباب مطلقه کرده‌اند و ملت را از تصاحب کل دریا غافل نموده‌اند تا سهم بیشتری در این چاه نمایی نصیب شکم و زیرشکم و هوای سرشان شود!
.
#آلترناتیو
از آلترناتیوی که بتواند چنین معجزه‌ای را در این خاک مشترک محقق کند و نیز از راه نرمِ دستیابی به مقبولیت ملی به جای مشروعیت فراملی، چندین بار سخن گفته‌ام! که چگونه میتوان به تغییر قانون اساسی ملی در شرایط فعلی تکلیفی برای قوای سه گانه و کل سازمانهای دولتی تعیین کرد تا در اولین فرصت پس از اولین انتخابات مردمی برای تشکیل شورای موقت ملی به عنوان مرجع تصمیمات بعدی برای مدت یکسال تا تدوین قانون اساسی جدید، اقدام کرد!
آلترناتیو مدیریتی باید بتواند امنیت ملی را حفظ نماید! اما بر اساس چه مبانی و از چه راهی؟
راه یک ملت که زبان مشترکش هنوز به فهم و مقبولیت عمومی در نیامده و تضمین ندارد، از شورش‌های پاره پاره‌ی خونین، در دام اربابانِ قدرت که مسلط بر امورند نمی‌گذرد! راه از درک و تثبیت و اثباتِ یک فهم عمومی به حقوق ملی در میدان واقعی می‌گذرد! اما این میادین کجاهاست؟ و چرا چنین آرزویی مقدور نمی‌شود؟
چون زبان مبارزین ما زبان حقوقی #پساآزادی است! و زبان پساآزادی از پاسداشت حقوق ناشی از اندیشه‌ی خواص سخن می‌گوید؛ نه از پاسداشتِ حقوقِ دگراندیشی بر اساس حقِ مشترک شهروندان از منابع و قدرتِ ملی یک ما! تحمل دگراندیشی در خاک مشترک بر اساس حداقل منافع مشترک ملی باید یکی از اساسی ترین اهداف آلترناتیو باشد! بنابراین سخن از آلترناتیو پس از استقرار آزادی در دوران گذار به ثبات مدیریتی وابستگی جدی به میزان نرخ قابلیت ایجاد وحدت ملی برای پرهیز از تنش و جدایی دارد! و برای اطمینان از چنین وحدتی نیازمند توفیق در تمرین و رعایتِ ادب و آداب دموکراسی توسط شهروندان در فضایی آکنده از خشم فروخورده و ترکیدنِ تاول‌ها دارد! براستی کدام مکانیزم مدیریتی ملی در دروان گذار میتواند ملتی دارای مطالبات تاریخی تلنبار شده را مبادی آداب کند؟ جز التزام به حضور در شوراهای بومی و محلی به عنوان یک کتالیزور جامعه ی مدنی برای تولید و پرورش شهروندان مدنی و نمایندگان راستین ایشان؟ آلترناتیو باید قادر باشد این خلاء تاریخی را تا حدودی پر کند که بتواند ملت را پیش از تشکیل احزاب به آن حد از شعور اجتماعی برساند که قادر باشند دور دوره‌ی استقرار خود وضعیت مناسبات مردمی و التزام ایشان را به زبان پیشاآزادی حفظ نماید! چنین التزامی نیازمند وجود انگیزه‌ی مشارکت عمومی در شوراهای بومی و محلی است! یکی از پیشهادت در این مقطع وابسته کردن امتیازات مادی به رفتار معنوی است! مثلا پرداختن یارانه در ازای حضور مستمر یک نماینده از هر خانوار(بصورت متغیر) در سازوکار تشکیلاتی و سازمانی فعالیتهای نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری و دیالوگ امن، برای حل مشکلات محلی در شوراهاست.
آلترناتیو دوران گذار و موقت پیش از تعیین نوع مدیریت سیاسی کشور بر اساس قانون اساسی جدید،، باید بتواند در راستای سه وظیفه‌ی ملی گام بردارد:
1- حفظ ساختار قدیم دولتی با گزینش مسئولین جدید ارشد سازمانی، به رای پرسنل سازمان ذیربط و به تائید شورای ملی موقت، در دوران گذار.
1- آموزش و پرورش و تمرین مدنیت و کارگروهی بین شهروندان برای رعایت حریم دگراندیشی بر اساس حق برابر شریکان یک واحد سیاسی در آب و خاک مشترک!
2- انجام تکالیف دولتی برای حفظ امنیت و امور اقتصادی و روابط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در داخل و بین‌الملل. و پیشگیری از هر نوع تصفیه حساب شخصی در راستای آشتی و صلح ملی تا استقرار دولت ثابت با
3- تمهیدات لازمه برای تدوینِ سازوکار نرم افزاری و ساختاری در راستای تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی.
ملاحظات: با توجه به تلنبار شدن مطالبات ملی به نظر میرسد در این دوره حتما باید از تصمیمات کلان خودداری شود تا موجب برانیگختن تنش نشود. در واقع در این دوره پیش از تدوین و اجرای قانون فراگیر بر اساس همه پرسی، لازم است که ساختار قبلی با چینشی نوین برای رسیدن به هدف تعیین شده تمام تلاش خود را بر اساس ضرورتهای ابتدایی از قبیل نیازمندیهای ابتدایی زندگی مردم، مثل خورد و خوراک و تامین بهداشت و امنیت انتنظامی شهری و بین شهری و مرزی مصروف دارد!
مسئولین در این دوره باید موقت باشند که میتوانند با ترکیبی از همان مسئولین قدیم در کنار نخبه‌گان مبارزین جدید با اقرار کتبی به سوگندنامه‌ی جدید که متعهد به مبانی نوین مبتنی بر اولویت حق آب و خاک بر هر حق ثانویه استوار باشد! با توجه به اینکه نخبگان ملت در این دوره موقتند، لذا شاید ضروری باشد که برای حفظ امنیت ملی در این دوره ی موقت قرنطینه شوند! لذا ضروری است که کانیداتورهای شورای موقت در طول ماموریت یکساله آنقدر عشق به وطن و ملت داشته باشند، که در بدو امر راضی شوند یکسال خود را در حبس ملت قرار دهند! این مدت برای تضمین ماموریتهای مقدماتی برای تمرین مدنیت و شناسایی نمایندگان ملی و مردمی در شوراهای بومی و محلی و ملی است! پیش از آنکه کشور برای فعالیت احزاب پس از دو سال آماده شود و به عضو گیری بپردازند! احزاب نیازمند اعضاء آزموده و مبادای آدابند که قادر باشند از تحمیل سلایق خود به دیگر شهروندان پیشگیری کرده و بقائشان وابسته به حضور دگراندیشی باشد! مع الوصف حتی پس از این مدت و در نهایت شوراهای بومی و محلی همواره باید به کار خود ادامه دهند.
.
زبان #پیشاآزادی
در واقع، "ما" به زبان حقوقی #پیشاآزادی، نیازمند است که بر حداقل منافع مشترک در خاک مشترک تکیه کند و باور ملی به چنین حقی را در شوراهای بومی و محلی پرورش دهد و تثبیت کند! تقویتِ هم‌افزایی ملی در کلونی‌های معلول و عامل و علت، بعنوان شاخص ارزشی به جای رقابت صاحبان قدرت خودی برای حذف غیرخودی بر اساس ژن برتر ایدئولوژیک تکنولوژیک و قومیت و نژاد و ... در یک واحد سیاسی-جغرافیایی که مشتاق همزیستی مسالمت‌آمیز است، راز حیاتی چنین قدرتی است!
این "ما" به‌جایِ کمیته‌هایِ مسلحِ انقلابی، به شوراهای محلی در مساجد و مدارس نیازمند است! که با حضور دوره‌ای و نوبه‌ای نمایندگان هر خانواده برای اخذ یارانه و حقوق اجتماعی، یکی دو اصل را در این کارگاهای مدنیت، تمرین کند، تا یارانه بگیرد یا نگیرد و از حقوق شهروندی و مدنی برخوردار شود، یا به زندگی جنگلی و غار نشینی در کوه بازگردد.
امتیاز دهی نباید بر اساس ادبیات پساآزادی باشد! چون 110 سال است که بزرگان سیاسی هی به سلاطین تاکید می‌کنند که ما هنوز لایق آزادی و استقلال نشده‌ایم! و هیچ راهکاری هم ارائه نمی‌کنند که چگونه و با چه مکانیسمی می‌توان کاتالیزور این لیاقت شد؟
آنها سرنوشت ملت را واگذار کرده‌اند به سایه‌های قدرت مطلقه بر زمین! و با این روش و منش در چنبره‌ی اربابان جهانی و استعمار پیر سنتی و جوان و نوین، تا 1400 سال دیگر هم بر همین دور باطل، هر روز بیش از پیش تحلیل خواهیم رفت تا هیچ...!
نتیجه: آنچه می‌تواند بر قدرت "ما" بیفزاید، نباید از "ما" به نفع "من" و "او" بکاهد!
ما یک تعریفی دارد، که باید آنرا محقق کرد!
با تغییر قانون اساسی، و انتقال قدرت مطلقه‌ی یک "من" به قدرت نسبی تمام "ما".
تا ایران برای ایرانیان شود و با چنین قدرتِ وحدت‌آفرینی، در ذهن یک "من" هزینه و ویران نشود!
راهکار: ثبتِ درخواست انتقال قدرت از من به ما در همایش‌های دارای مجوز قانونی از قبیل حواشی نماز جمعه‌ها (نه در متن)، حواشی صندوقهای رأی (نه در متن)، و حواشی راهپیمایی‌های رسمی و حکومتی (نه در متن)!
ملت ناگزیر است که با نرمش قهرمانانه و با پایداری تا اخذ نتیجه برای تغییر قانون اساسی یک من، به قانون تمام ما، با درآغوش گرفتن زنجیره‌ایِ اقلیت در همایشهای رسمی، تهدید را به فرصت تبدیل و میدان را مال خود کند و صدایش را به گوش تاریخ و مورخ برساند! اگر رسانه‌های استعماری و پرچمدارانِ سبز و بنفش و سرخ و سیاهِ مزدور بگذارند!
.
الف) #مانیفست ملی ایران یک اصل دارد:
اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ژن برتر حصولی و ثانویه از قبیل: حق ایدئولوژی، تکنولوژی، مالکیت، سرمایه، نژاد و قومیت...
ب) #راهکار نرم ملت ایران برای وحدت ملت با ملت و استقرار اراده ملی:
پرهیز از چالش‌هایِ خشونتبارِ پراکنده در دام اربابان قدرت، و تبدیل تهدید به فرصت با در آغوش گرفتن همایش‌های دارای مجوز اقلیت با حضور اکثریت.
در نظر بگیر: حدود 3000000 (3میلیون) از نفر تحول‌خواهانِ راهپیمایی سکوت در سال 88 تهران، که بدلیل چاه‌نمایی پرچمداران اصلاح‌طلب در تظاهراتی بدون مجوز در کوچه پس کوچه‌ها سرکوب شدند، بصورت نرم و مسالمتجویانه، از حق حضور مردمی در نمازجمعه که دارای مجوز گردهمایی رسمی است، از حق خویش بهره برده و جمله‌گی گرد تجمعِ چندهزارنفری خودی‌ها، حلقه زنند و بر سر مطالبات بنیادی خود بنشینند و انتقال قدرت مطلقه‌ی قانونمداران ویژه‌خوار را از یک قدرتِ غیرپاسخگوی متمرکز قانونی به تمام ایرانیان قانونا عقیم و غیرخودی بخواهند، تا با استمرار چنین حرکتِ معناداری، صدای خود را به گوش تاریخ‌نویسان ویژه‌خوار برسانند و برای خریدن اعتبار ملی با نمایش و ثبتِ اکثریت عددی صاحبان حق و با تکیه بر وحدت ملی، بصورت نرم بتدریج به‌نتیجه برسند و اثبات کنند که چشم مجازیِ مصلحتِ صندوق رأی اگر سوراخ و قابل تعدیل باشد، اما چشم‌های واقعی اشتباه نخواهند کرد!... #فکر_کن!
مطالبات رعیت‌وار روبنایی و قطره چکانی از ارباب سرنوشتِ سبز و بنفش و سیاه و سرخ، ضمانت پایدار ندارد! #ایران_برای_تمام_ایرانیان!
خیام ابراهیمی
9 تیر 1397


علف‌های سبز ساقه‌خوار


علف‌هـــای سبزِ ساقه‌خـــــوار
تمامِ خونِ باغچه را مکیده‌اند دریوزه‌وار
#باید_خون_گریست
در ولایتی
که سگش علف، آدمش خونِ هم می‌خورند!
توبه کن سربه‌دار!
زِ دارِ خشکِ مکافــاتِ این پرچمِ بی‌بار
که پرچم منم، تویی، مائیم
به کام روحِ این زالـــویِ ویژه‌خوار...چو مُردار.
دردی است به قلبِ یاقوتیِ این تنِ تبدار
که: چو عضوی به درد آوَرَد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
که سیاه‌رگِ این تن بیمار، نیازمندِ پالایش است
ای به موجِ مردمِ چشمانِ باغچه روزه‌دار!
به‌پاخیـــــز از این آوار
پیش از آن‌که خون‌ خواهند شریکانِ سترونِ خــالِ لبِ آن یــارِ بیمار
به‌پای خیز و از پای مینداز هر که جز خود را
و جان‌سختی مکن زیر بار این همه جنازه
که در قلبهایِ نرمِ بیداری
یاقوت می‌شوی نم نم
و می‌چکی از ابرِ سنگباران
و سرد و سخت می‌نشینی بی‌تپش
بر تاجِ خدایانِ مرده‌یِ تاریخ این شوره‌زار
چون کلاغ خشکیده‌ای
نشسته بر کلاه مترسکی
بر تارکِ دارِ بی‌بار فرصتِ زندگی در کویر
دراز تـــا دراز بر زمین تقتیده
شکسته و سوخته
در این کارزارِ هیچ اندر هیج...
علفهای هرز ولایت
تمام خون باغچه را مکیده‌اند
در قفای سفله پروری
#باید_خون_گریست
در سیاستِ کلان ویرانگری
برای هیج.
خیام ابراهیمی
1 تیر 1397


از مرگ تا زندگی


از مرگ تا زندگی
نظام سلطه، چه مبتنی بر رقابتِ آزاد و چه مبتنی بر رقابت انحصاری، برای حذف ژنِ معلول و ضعیف، در فقدانِ ساختار #هم_افزایی_انسانی، و #همزیستی_مسالمت_آمیز، بر اساس ژن برتر ایدئولوژیک، تکنولوژی، سرمایه و تملک، چه در بستر آزادی و چه در نظام دیکتاتوری، یک محصول مشترک دارد: برده‌سازی غیرانسانی بر اساس استراتژی و سیاست‌های کلی صاحبان قدرتِ فراتر از اختیار و توانِ مردم در چارچوب قانون. تفاوت دو نظام باز و بسته در این است که اگر این آدمک در نظام نئولیبرالیسم، اختیار تغییرات بنیادی داشته باشد ولی به‌دلیل برخورداری از حداقل عناصر زندگی انسانی، انگیزه و همت و اعمال اراده در تشکیلات مقتدر نداشته باشد؛ اما در نظام غیردموکراتیک همچون حیوانی در قفس و برده‌ای دست و پا بریده نه فرصت زندگی انسانی و نه امکان و اختیار، و نه توان تغییرات را دارد!
انسان‌ و جامعه‌ی مدنی، در پروسه رشد و توسعه، مواد اولیه‌یِ پروژه‌های یک کارخانه‌ی ایدئولوژیک و آدمک‌سازی نیستند! انسان و جامعه پدیده‌ای مرده چون مواد اولیه در دست صاحبانِ قدرت نیستند! بلکه خود موجود زنده و عاملِ تولید قدرتند! بنابراین از مبانی یک جامعه‌ی زنده، ضرورت سیستماتیک تشکیلات بومی قدرت‌ساز برای نظارتِ فعال مدنی بر مدیریت نمایندگان تولیدی خود و توزیع منابع طبیعی در راستای نوشتن استراتژی و سیاست‌های کلی و سرنوشت ملی است! بنابراین وجود شکاف طبقاتی در هر نقطه از جهان نتیجه‌ی توزیع ناعادلانه‌ی منابع طبیعی و انسانی ناشی از سلطه‌ی قدرت متمرکز برای مدیریت پروسه‌ی رشد و توسعه‌ی وابستگانِ قدرتِ خودی علیه غیرخودی است!
.
از فقر و درمانده‌گی، تا ثروت و بالنده‌گی، فاصله‌ای است بین مانداب و مرداب اختیار و اراده‌ی ذرات، تا حرکت رود جاری تا دریا. قانون اساسی هر کشوری موتور توسعه و سازندگی، و یا افول و ویرانی است!
از قانون مرده‌ی دیروزی، تا قانون زنده به اراده ملی، تفاوتی است از گورخوابی در بتخانه، تا میوه‌های جنگل‌های خودرویِ کوهستان.
"قانون زنده" تابعِ اراده ملیِ مردم زنده است! نه تابعِ برد‌ه‌گیِ آدمک‌های مرده و شهروندانِ بی‌اختیار در نوشتن سرنوشت خویش از ایران تا عراق و شام و لبنان. مردم رعایای قربانیِ تصمیم یک ارباب نیستند!
#زورگیری_عقیدتی وقتی قانونی و موروثی و غیراختیاری شود، دیکتاتوری زاده و نهادینه می‌شود، و در مناسبات قدرت و در روحِ جامعه، تسری یافته و چون امری کهنه و دیروزی، خود مانع و کاهنده‌‌یِ انگیزش و امید و نشاط و بالندگی و زایندگی ملی، ابزاری برای ویرانیِ این سه عنصر حیاتی می‌گردد:
"استقلال، آزادی، جمهوری"
ایران از آنِ تمامِ ایرانیان است و حذف هر شهروند صاحب حقی، موجب شکاف است! #یا_همه_یا_هیچ
نام و سرزمین و منابع ملی مردم ایران، به کامِ هیچ باورِ خاصی مصادره شدنی نیست! هرچند 40 سال است که چنین بوده است!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" بر اساسِ "حداقل منافع مشترک ملی"، به عنوانِ شرط "پیشا آزادی" عاملِ "وحدت ملی" و احقاقِ اراده ملی است!
زبان خاصِ جناحی و ایدئولوژیک و گروهی، بر اساس آزادی عقیده، ادبیاتِ دوران "پساآزادی" است! هر چند که در ادبیات سیاسی پوزیسیون و اپوزیسون، خود به عنوان عامل تفرقه و پریشانی، بنای #زورگیری_عقیدتی داشته باشد!
و خشت اول چون نهاد معمار کج.. تا ثریا می‌رود دیوار کج.
آزادی عقیده و "عدم تفتیش عقاید"، ضامنِ امنیت ایرانیان و استقلال شهروندانِ ایرانی است! هر چند به قانونی پاردوکسیکال، در میدان عمل همواره، بر خلاف اصل مونتسکیو در قوای منفک سه گانه، شاهد تمرکز و نقض آن باشیم. و اختیار سرنوشت‌ساز یک ملت در کام یک حکومت، بلعیده و نفله و تلف شود!
با اولویتِ "حق آب و گل طبیعی و اولیه"، بر هر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ایران را برای تمام ایرانیان بخواهیم! که بدون حق اولی، حق تابعیت و حق دومی مقدور نیست!
بدونِ اولویتِ "حق مشترکِ آب و گل"، در نظام تصمیم‌سازی و سرنوشت ملی (سیاست‌های کلی نظام)، وجود هیچ قدرتِ زمینی و باور بشری، ضامنِ وحدت و استقلال و آزادی نیست!
ایران، ملک انحصاری هیچ جناح و حزب و گروه و ایدئولوژی خاصی نیست!
وحدت ملی با "هم افزایی ملی" و "همزیستی مسالمت آمیز" بزرگترین قدرت زاینده‌ی امنیت، امید و بالندگی و شکوه ایرانیان است! و #قانون_اساسی بزرگترین مانع آن!
واقعیت این است: بدون پیش شرط اولیه‌یِ احقاق قدرت و اراده ملی با #تغییر_قانون_اساسی ، هر اصلاحاتی ناممکن و گمراه‌کننده بوده و ایران رو به ویرانی فزاینده است!
خیام ابراهیمی
5 اسفند 1396


راهکارِ نجات ایران از ویرانی


راهکارِ نجات ایران از ویرانی
"نظام" یعنی "مردم"! نه قانون و نه قانونمدارانی که اراده ملی را پیش‌تر عقیم و براندازی کرده‌اند!
براندازِ اراده ملی، قانون اساسی و قواعدِ قدرت‌مطلقه‌ی نهادینه در مناسبات اجتماعی است! چه در سطح جهان و چه در مرزهای بومی.
و راهی جز تغییر قانون برای احیاء وحدتِ خودجوش تشکیلاتی اراده ملی بر اساس حداقل منافع مشترک ملی، با هم افزایی‌ملی و همزیستی‌مسالمت‌آمیزِ غیرایدئولوژیک، با اولویت حق مشترک آب‌وگل، بر هر حق ثانویه‌ی #دوگانه_اندیش و تفرقه‌آمیزِ مؤمن و کافر به قدرتِ فراملی و خودی-غیرخودی و گرایشاتِ حصولی و ایدئولوژیک و قومی قبیله‌ای نیست!
عامل اصلی تشدیدِ فروپاشی اخلاقی و فرهنگی و تسریِ دروغ و ریاکاری و نفاق و دزدی و زورگیری و تلنبار شدن و انفجار مطالبات و شکاف قدرت و اتلاف منابع انسانی و طبیعی و ناامنی ملی، قدرت انحصاری برآمده از قانونی با سلطه‌ی تصمیماتِ غیرپاسخگوی قدرت مطلقه‌ی فردی بر جماعت عقیم، در سیاست‌های کلی نظام (سرنوشت وطن) است!
تنها راهکار نجات ملت برای رسیدن به برترین قدرتِ مؤثر و وحدت ملی برای پیشگیری از تعرض هر تمامیتخواه به میهن، با در خواستِ فراگیر#تغییر_قانون_اساسی برای اولویت حق طبیعی و اولیه‌ی آب‌وگل، بر هر حق ثانویه و حصولی و انحصاریِ ایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه و مالکیت، تا حضور تمام شریکان خاک مشاع و مشترک در نوشتن سرنوشت مشترک و در نظام تصمیم‌سازی برای تعیین سیاستهای کلی همراه با نظارت‌ملی تشکیلاتی، بر دخل و خرج منابع ملی و برای تولید نمایندگان واقعی و پاسخگو ممکن است!
توبه‌ی دلدادگان معمارِ کبیرِ تفخیذ، از چهل سال زورگیری‌عقیدتی و سلطه‌یِ قانونِ بحران‌ساز و قدرتِ خونین خودی‌ها، میان خونِ ملت غیرخودی، ضروری است!
مشکلِ ناامنی و ویرانیِ ایران، "قانون‌اساسی تفرقه" و دوگانه‌اندیش مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی است!
فساد ناشی از شکاف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، ناشی از قانون اساسیِ نفاق و تفرقه است!
بحران و فتنه‌یِ ویرانی در قانون است، نه در روشِ فریبایِ حرامخواری قانونمدارانِ سبز و بنفش و سیاه.
فتنه در قطار ثابت صدور انقلاب به دیار قدس با لکوموتیوران‌ها و تدارکاتچی‌های سبز و بنفش و سیاه است!
آیا چاه‌نمایی و ویژه‌خواری و دزدی و خیانت به‌نام "ملتِ غیرخودی" و به کامِ "امتِ خودی" بس نیست؟
اِی اربابان جهانی و بومی! اِی صاحبان ژنِ ابتر ایدئولوژی و تکنولوژی و سرمایه و تملکِ جهانِ سلطه!
آیا در جنگ و تنشی تحمیلی به ملت‌های غیرخودی، همه از خون در شیشه‌یِ غیرخودیان از یک کوزه نمی‌نوشید؟
تا فرصت هست، دزدانِ حرفه‌ایِ اعتمادِ سنتی و ویژه خوارانِ چپ و راستِ هیئتی، آدرس را درست نشان دهند! دوران اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی‌جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون‌کیشوت سپری شده است! مدنیت نیازمند تشکیلات مستقلِ مردمی زنده و مستقل از قدرت سلطه از شوراهای محلی و بومی تا میهنی است!
خرید "اعتبار‌ملی" با #فرمان_مدنی بصورت مسالمت‌آمیز(نافرمانی مدنی بهانه‌‌ی سرکوب دارد) و درخواستِ مستمر و پی‌گیر تغییرِ قانون‌ِ اساسی دوگانه‌اندیشِ به نفع حضور و وحدتِ تمام مردم، با عدمِ بیعت در معرکه‌‌های قانون سلطه و در حاشیه (نه در متن تقلب) از قبیل انتخاباتِ فرمایشی و یا حضور در حواشی نمازجمعه برای خریدن اعتبار با اثبات خواست اکثریت گرد اقلیت مشروع اثبات می‌شود!
صندوقِ‌های‌خالی را اگر پُر هم بخوانند، اما ملتِ زمین‌گیر در خیابان‌ها، مقابل صندوق‌ها، مصداقِ "اعتبار ملی" است!
"اعتبار ملی" با حضور میدانی در حاشیه‌ و بیرون از صفِ نمایشیِ نمازجمعه‌های مُجازِ فرمایشی، اثبات می‌شود!
"اعتبار ملی" برخلاف مسیر و شعارهای رسمی و مانور تظاهرات چکشی، خود سند خواست و اراده ملی است!
اکثریت مطلق (بالای 50 درصد) و اکثریت قاطع (بالای 75 درصد) یعنی عدم بیعتِ 40 درصد اصلاح‌طلبان بعلاوه‌یِ 40 درصدِ تحولخواهان تحریمی که با خواسته‌ی بنیادی #تغییر_قانون_اساسی‌ به نفع حضور تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی، قانون سلطه را از اعتبار و از سکه انداخته و برای استقرار اراده ملی اعتبار و مقیولیت می‌خرند! میتوان این حق را با روش نرم خرید، اگر پرچمداران ویژه‌خوار و اپوزیسیون خیانتکار بگذارند! وحدت ملت با ملت در هر میدانی ممکن است، اگر همه خواستار آن باشیم و از همین امروز در هرمیدانی یک‌صدا و در یک زمان و با یک زبان حقوقی بر اساس اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه، متکی بر ادبیات"ایجابی-جذبی" (و نه ادبیات سلبی-حذفی) در آن گام بگذاریم و در پای مطالبات بنیادی بایستیم و بنشینم و برنخیزیم تا حصول نتیجه، و در مطالبات روبنایی لقمه‌ی چاه‌نماییِ تمامیتخواهان در دامچاله‌های قانون سلطه نشویم!
خیام ابراهیمی
25 فروردین 1397


محمد ثلاث چشم زهره در عید قربان

چشم‌زهره در عید قربان
چه‌قدر مهم است؟!
وقتی هوشِ هیجانیِ سیب‌زمینی
تنها در متنِ دیزیِ اربابی
جوش می‌خورد و به بیعتی وامدار است؛
وقتی اعتبار دام و دامدار
تنها در حاشیه، معنادار است!
=========
میانِ باغچه‌ی تاریک و آغلِ نورانی
گوسفندی به دفعِ چوبدارِ دزد و دفاعِ چوپانی
بع بع می‌کند به مناجات: "بیگناهند... آقا‌خان!"
_بره‌هایِ تودلی‌ در این خرس‌وسط بازیِ شیطانی_
هزار جهد بکردی که این گربه‌ی زخمی
به تنگ آید و به خفتِ باغچه، چنگی زند به کودکِ ربانی
نبود بر سرِ آتش میسرت که نجوشی!*
نشد میسرت که در این دامِ رحمانی
که گوشت گربه خوری زِ جنگ و چنگِ حیوانی!
چنگ انداخت؟ یا نه؟!... چه‌قدر مهم است؟!
در این غائله‌ اکنون به فغان آمده کرم خاکی و مور و موش کــور
یکی زِ "هل مِن ناصرا ینصرنیِ غیرخودی" خندان است!
یکی زِ شوقِ ماتادورهای سرخ حیران است
یکی زِ بیدادِ معرکه گریان است!
سه‌قطره خونِ #ثلاث در این مولودی شوم
پیشکشی به جشنِ رمه‌ها در عید قربان است
به چرخشِ جامِ جهانی و زهرِ تسلسل
جهانی گل و گلوله و مسلسل
مهیایِ فدیه‌ی بزمِ می و گل به ‌خودی‌هایِ حیران است
خسی در خاشاک
به نرمشِ پهلوانِ اهلِ عافیت، رقصان است!
از مرگ نمی‌هراسد در سحر اما
خونِ گل
در سفره‌ی افطارِ تدارکچیان و حکمِ سوزنبان است!
امشب در این جشن و پایکوبی
نخواهم خفت تا سحر!
به انفجارِ نورتان ای بینوا کرم‌های شبتاب
میانِ چپ و راستِ ریل‌ها تا دیار قدس!
که جنگِ مصلحتِ داس و چکش و یاس
درنینوایِ فردایِ هر میدان است!
آرزوهایِ حقیرِ یک قابله‌یِ بی‌قبله
پشتِ قباله‌یِ پابه‌ماهانِ شهوتِ قبیله در صحرای حجاز
لنگ در هوایِ راهزنانِ زمین و آسمان است!
نخواهم رقصید با جغدها امشب
نخواهم خفت، تا خروسخوانِ خوابی دِگر شاید
که وقتِ پروازِ قطره قطره خون‌بهای هَزارانِ پنهان است!
آااااای اِی سیب‌زمینی‌های بی‌رگ و زرد!
خونتان در رگِ غیرتِ کدام چغندرِ بنفش می‌جوشد؟
که مسیرِ مافیای مقدسِ مزرعه
در دیگِ آشی که از سَرِ سبزینه‌هایِ خُردشده‌یِ کشتزارتان می‌پزم، یک‌طرفه است!
با قطره قطره خونِ تصادفی
در آخرین نفس‌های سپیده در مسلخ
مستی کنید!
آب‌پزتان می‌کنم...
یکی از همین روزها اگر سُرخِتان نکرده باشم در تابه‌‌های نسوز!
"من" تمامِ تلاشم را از کیسه‌یِ میهمانِ تو خرج خواهم کرد
تا تو را به میدانِ جنگ با مزدورانِ خود بکشم مزدورکم!
من به خونِ سرخِ تو
با تیغِ انتقامِ جوششِ خونِ سیاهِ خوشه‌چینانِ خویش نیازمندم!
آن‌که تو را یکی از همین روزها قربانی می‌کند
نوزادِ تو در قنداقِ آنی است که من
دشمنِ خویش ‌پنداشته‌ام!
در جای جایِ این ویرانه اشک می‌ریزم
از این آهِ زمین‌گیر... تا پروازِ آهی دگر در نای...
لعنت به خواب‌هایتان اِی علف‌های هرز
اگر صبح باز بخندید
در آخرین روزِ بهار
برای پیروزی
برای استقلال
برای آزادی
اگر چه بع‌بع کنید روزگاری
به زاری!
میان باغچه‌ی سوخته!
#روز_پدر، پر برکت باد
بی پدر!
خیام ابراهیمی
ساعت 5 صبح
28 خرداد 1397
*سعدی


انقلاب یا کودتای نرم دلار علیه ریال


#انقلاب
 یا کودتای نرم دلار علیه ریال
استراتژی ایلومیناتی، در نظم نوین استعمار جهانی، مبتنی بر هضم و دفعِ غیرخودی است! امریکا و اروپا در برخورد با حکام غیرملی ایران مثل دو تیغه‌ی قیچی‌اند! آیا ملت ایران می‌تواند این قیچی را از دوقطبی‌سازی استعماری و بازی پلیس خوب‌وبد، به درختی پربار تبدیل کند؟ 
1- امریکا ظاهرا الویتِ اصلی سیاستش را بر حفظ منافع مادی‌ گذاشته و حقوق‌بشر برایش فرع است!
2- اروپا ظاهرا اولویتِ اصلی سیاستش را بر حقوق‌بشر گذاشته و حفظ منافع مادی برایش فرع است! اما این ظاهر ماجراست! هر یک در نظامی واحد با قیچی خود تکه‌ای از ایران را می‌برند و در نهایت باقیمانده را به مشارکت، در نظام بانکداری جهانی مثله می‌کنند! در این میهمانی شاهانه، صندلی میهمانان ویژه از سوئد و هلند و سوئیس گرفته تا فرانسه و انگلیس و امریکا و کانادا و ایتالیا و استرالیا و ... کم و بیش از پیش تعیین شده! براستی نامِ روحِ بریتانیای کبیر در این بانک جهانی چیست؟!
رفتار استعمار سنتی و نوین از روسیه تا امریکا و اروپا با ایران، تا زمانی که ملت ایران به عنوان صاحبان حق مسلم و شهروندان برابر، قانونا و بصورت تشکیلاتی از #شوراهای_محلی و بومی تا#شورای_ملی، حول قدرت تصمیم سازی تمام شهروندان برای مدیریت منافع مشترک ملی سازماندهی و تضمین نشود، همواره تحت سیطره‌ی اربابانب دارای قدرت برتر با شل‌کن سفت‌کنی زنجیره‌ای برای خرس وسط با منابع و اراده‌ی ملتی غیرتشکیلاتی همراه خواهد بود، که خون رعایای ایران برایشان، نهایتا در حد سُسِ کچاب در ضیافتی اربابی ارزش دارد! تشکیلات ملی ضامن اراده‌ی ملی ملتی زنده‌ است، که فقدانش مهم‌ترین ضعف و غفلتِ #شاه با قدرتی مطلقه بود! استعمارگران خارجی اما به یاری استثمارگران داخلی، بصورت دفعتی این اراده‌ی خفته و تنبل را برانگیختند، تا بواسطه‌ی خمینی سرکوب و سرخورده کنند و با بازی با یک ارباب بومی ملتی گروگان را بدوشند و توان ملی‌اش را که شاه با خیزی تک بعدی برداشته بود، تضعیف کنند!
در چنین ساختاری است که اربابان جهانی، همواره با تقسیم منافع خود از بستر ملتهای عقب مانده، نرم نرم، ملل عقب‌مانده را همچو ایرانی، #ایرانستان می‌کنند!
بنابراین بر ایرانیان آزاده و با شرف فرض است که با هوشیاری و در نیفتادن به دامِ روش‌های گنگ و تنش‌آفرین و خشونتبار و تفرقه آمیز در نیفتند، و با جیب خالی و پز عالی، در این بازی کثیف شیطانی بین مردم لاجان و غیرتشکیلاتی و پراکنده، با قدرت متمرکز نیروهای تشکیلاتی حکومت، آتشبیارِ آتش‌تهیه‌یِ آتش‌به‌اختیاران نشوند!
توجه باید داشت که از ابتدای قرن نوزده تا کنون، با توجه به قدرت روزافزونِ تکنولوژی و سرمایه‌ی متمرکز(امپریالیسم)، و با وجود قدرتهای برتر عالم، هیچ انقلابی بدون عزم ایشان به پیروزی مردمی نرسیده است، جز دو انقلاب: یکی خونین و دیگری مسالمت‌آمیز! اولی انقلاب فرانسه بود که نهایتا هم با کودتای 1799 ناپلئون تثبیت شد و بقا و تکوینش وابسته به مناسباتِ دموکراتیکِ قدرت توزیع شده بین صنعتگران واقعی که بتدریج توسعه یافت در آغاز عصر مدرنیته بود، که هنوز شکاف بین ملتهای پیشرو و استعماری، با کشورهای مستعمره و عقب‌مانده، تا این حد عمیق نشده بود! و دومی انقلاب هند به رهبری گاندی بود! که آن هم هنگام تصرف توسط انگلیس به عنوان نیروی اشغالگر بیگانه، نهایتا در یک رودربایستی و یا مصلحت ناگزیرِ ناشی از تغییر ادبیات نوین استعماری از سخت به نرم، به نتیجه رسید! 
از انقلاب روسیه بگیر تا کوبا و چین و کره شمالی تا انقلاب الجزایر و ایران و بهار عربی در تونس و مصر و یمن (که هیچیک تاکنون به نفع امنیت پایدار مردم به ثمر ننشسته‌اند و اوضاع داخلی‌شان تا حد تجزیه و نابودی هنجارهای امنیتی قبلی وخیم‌تر هم شده است) و ایران... تحولات بنیادی جز با کودتای شبهه انقلابی با پیمانی در پشت پرده، به ثمر نرسیده است! بر این اساس، کدام براندازی؟ و کدام انقلاب؟! ای هوشیار!
مع‌الوصف، انقلابات (تحولات به ظاهر بنیادی) ظاهرا با چند المان روبنایی و عزم میدانی به سامان می‌رسد:
1- عزم استعمار جهانی با مقدمات و تمهیدات و معامله بواسطه‌‌ی لابی‌ها از بالا به پایین (نه از پایین به بالا) تمهیدات شوروی+ حکم قدرت پنهان پشت امپراتوری ملکه (‌ستاد فرماندهی ایلومیناتی)+ اقدام هماهنگ فرانسه+انگلیس+امریکا
2- وجود یک کاریزمای ملی که توسط یک اتاق فکر(مثلا روسی) هدایت میشود و با یک فلسفه و استراتژی و نقشه ی‌راه، گام به گام امکان بازخورد فرامین خود را بارها به آزمون و خطا تست کرده باشد! (مثل خمینی)
3- وجود شبکه ی تشکیلاتی ملتزم به عنصر کاریزماتیک (مثل روحانیت در مساجد کل کشور در سال 57)
4- وجود خائنین به نظام سلطه در درون نظام (مثل فردوست+قره باغی)
5- زمینه‌های مطالباتی مردم آگاه و یا ناآگاه (غالبا بر اساس هیجانات کور و روبنایی برای تغییر سلطان، و کمتر مطالبات بنیادی و مدنی)
در وضعیت کنونی هیچیک از موارد 5 گانه‌ی فوق در ایران، اطمینان بخش نیست و بلکه وجود ندارد! چون دارای مکانیسم راستی آزمایی به روش علمی نیست. مبارزه بدون وحدت ملی و بدون زبان مشترک مهرورزی و بر اساسِ اتحاد اپوزیسیون برای درخواست اراده ملی براندازی‌شده بصورت #مسالمت_آمیز(نه بیش و کم) در یک زمان و در یک مکان و استمرار آن تا رسیدن به هدف، ناممکن است! و با تلاش‌های پراکنده‌ی اشخاص حقیقی و حقوقی بر اساس مطالبات روبنایی متفرقه، و در بن بستِ کوچه پس کوچه‌ها، ره به ترکستان می‌برد و موجب سرخوردگی ملی خواهد شد!
البته که در شرایط فعلی برای شناخت ساختار و تدوین نقشه‌ی راه علمی با چنین نوشته‌های مستقلی، بدون وابستگی و داشتن تریبون فراگیر، حتی نمیتوان یک نفر را مجاب کرد، چه برسد به ملتی را! بنابراین مخاطب این نوشته مردم نیست!
موضوع فوت کردن آتش است که اپوزیسیون کاذب صادراتی در کنار اپوزیسیون جاهل و وابسته جمله‌گی ذیل دو اهرم تهدید و تطمیع، بدان مشغولند!
و در این بلبشو باید به حال چنین مردمی که در جهل و فریب مزدوران بی بته، همواره قربانی تهدید و ترس از امنیت و آلوده به تطمیعند، خون گریست!
"آتش" نتیجه‌ی پارادوکس در پندار و گفتار و رفتارِ ناهمخوان اپوزیسیون وابسته است و چنین تناقضی در ادبیات تقریبا تمام اپوزیسیون مشاهده می‌شود و نظام هم بواسطه‌ی ماموران اطلاعاتی-امنیتی سرسپرده‌ی فلسفه‌ی ایدئولوژیک استعمارگر، و سپاه ارتش سایبری، مستقیم و غیرمستقیم بر آن دامن میزند!
راه از تضاد بنیادی منافع (بر اساس تز و آنتی تز و یا شهروند خودی در نظم نوین جهانی و نیروهای غیرخودی و یا مؤمن و کافر به هر نوع ایدئولوژی و منطق قراردادی) که توسط نظام ایلومیناتی به تمام انقلابهای جهان (از جمله کودتای اکتبر 1917 در روسیه تزاری موسوم به انقلاب شوروی) تزریق می‌شود، نمی‌گذرد! راه از نقطه‌ی اشتراک منافع مردم و ملت‌ها می‌گذرد! که به پندار و گفتار و رفتار ملی، وحدت و تمرکزی غیرقابل انکار و مؤثر میدهد! و این نیست مگر با تکیه بر #آئین_مهر و زبان مشترک با اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه و حصولی مثل قدرتِ ایدئولوژیک و تکنولوژیک و سرمایه و نژاد و ...
مسلما هر مبارزه و فعالیت بالنده، با چنین زبانی بر اساس حرف اولیه‌ی مهر که در ذاتِ نور و آب و خاک و هواست، دارای ادبیاتی خواهد بود که بر تنش و جنگ استوار نیست بلکه بر اشتراک منافع و صلح استوار است!
اگر شما براستی خواهان امنیت ملی برای تمام مردم باشید، بنابراین منطقا و علما ناگزیرید که بر اساس چنین ادبیاتی که از ذات متعادلِ هستی و طبیعت اخذ شده، پندار و گفتار و رفتار خود را همخوان کنید و با تکیه بر زبان #پیشاآزادی بصورت مسالمت آمیز به اکثریت قابل نمایش و قابل اثبات در کنار اقلیت برسید (نه در صندوق‌های غصب شده و قابل خوانش به تنها دستِ سلطان مصلحت اندیش و اهل مکر و تقیه که از هر ابزار استعماری برای رسیدن به هدف بهره میبرد و به هدایت نیروهای امنیتی-اطلاعاتی استعمار شمالی، نامش را می‌گذارد حفظ نظام سلطه از اوجب واجبات است) و به عنوان میهمان با دسته گل به خانه ی سلطان و میزبان بروی و بر سر سفره بنشینی و برنخیزی تا سلطان مثل قطره ای در دریا حل شود و قانون سلطه، به قانون ملی تبدیل شود!
بدیهی است که اولین گام برای پایداری چنین قدرت ملی نیازمند تشکیل شوراهای محلی است تا برآیند اراده‌های ملت از خانه تا شورای سرنوشت ساز ملی، واقعی و عینی و امیدبخش شود و قدرتی فراملی بر آن بار و تحمیل نشود تا آن را برباید و به انحراف کشد! تا اگر اربابی گروگان اربابان قدرتمند شود ملتی گروگان و قربانی موشک پراکنی اربابان نشود! قدرت باید زاینده و واقعی و بر اساس حق مسلم تمام شهروندانی باشد که لایق آزادی و استقلالند! و این لیاقت حاصل نمیشود جز بر اساس تمرین مدنیت در کارگاههای شوراهای محلی برای پاسداشت دو اصل بنیادی هم افزایی ملی و همزیستی مسالمت آمیز تمام شریکان برای حقوق برابر در آب و خاک مشترک و ملک مشاع.
هر کس بر خلاف این فلسفه و استراتژی گام نهد و به حساب خود مبارزه کند، در واقع در جلوی کشتارگاه و در صف قربانی شدن انتظار می کشد! چه آگاه باشد چه ناآگاه.
بر این اساس، باید به حال تمام اپوزیسیون خون گریست که شاهد نزول زندگی ایرانیان در کودتای انقلاب دلار از 69 ریال به 200000 ریال بوده‌اند و باز بدون فهم ادبیات پیشاآزادی مبتنی بر مهر، با یک زبان مشترک در یک مکان و یک زمان به میهمانی ارباب نمی روند و بر سر سفره‌ی مشترک نمی‌نشینند و از راه دور با ادبیات پاردوکسیکال براندازی #فرقه_تبهکار بصورت مسالمت‌آمیز، در دامن مام میهن آتش پراکنی می‌کنند و #پرچم تفرقه‌آمیزی را در دست گرفته‌اند که سمبول #زبان_پساآزادی_تاریخی است نه وحدت ملی! و چون نارنجکی در راه هدف اصلی که #آزادی است کاشته شده و خود بی‌خبرند! و یا باخبرند؟!
خیام ابراهیمی
9 مهر 97

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...