Thursday, February 6, 2020

وصیت مسعود بهنود

وصیتنامه مسعود بهنود

رمزگشایی و حاشیه‌ای بر "سه نقطه" در وصیت‌نامه‌ی آقای بهنود
و نقشه‌خوانی تاکتیک موجسواری نظام سلطه بر #تحریم انفعالی انتخابات بیعت
#مسعود_بهنود: "این‌بار به‌رعایت دل‌های سوخته نمی‌دَویم از قفای صندوق رأی. اما خشم و انصراف با صندوق، دایمی نخواهد بود." "و زیرش نوشتم #وصیت ! تا مقدمه‌ای باشد برای... بماند"
1) تحریف 3 نقطه از دموکراسی مردمی، تا حکم حکومتیِ مردمسالاری دینی
آقای بهنود در آخرین نوشته از علت تحریم موقت صندوق رأی که بارها آن را امید مردمسالاری دانسته، گفته: این بار، نه به صندوق رأی! و #تحریم برای "رعایت دل‌های سوخته".
چرا #تحریم_صندوق_رأی برای رعایتِ دل‌های سوخته و نه عدم بیعت با قانون سلطه؟ و نه خریدن اعتبار برای صندوقِ دزدِ سرنوشت در فقدان نظارت مردم مستقل بر سرنوشت مردم مغبون و مالباخته؟
آقای بهنود در پایان این نوشته، در ابر و مهی سوء تفاهم‌برانگیز در اینسوی و آنسوی سه نقطه، از "وصیت" نام می‌برد! تا این سه نقطه را هر کس همچون راز "مرگ و زندگی" به میل خویش پر کند!
هر کسی از ظن خود شد یار من... از درون من نجست اسرار من!
رمزگشایی و یا تفسیربه‌رأی "سه نقطه" ...
آیا این راز یک روزنامه نگار حرفه‌ای برای تمام فصول است؟ که در مقامِ گروگانِ جان و جاه از او توقعی نیست! تا تو به‌عنوان مخاطب و شهروند بینوا هم بتوانی تصور کنی که او گروگانِ جان است و ناگزیر... و هم به‌عنوان گزمه‌ی ارباب خیال کنی که او علی‌رغم میل باطنی به صندوقِ بیعت با نظام سلطه (که ایشان صندوق مردمسالاری می‌خواندش) به‌ انفعال کشیده شده و این یک خودکشی به‌دلیل همدردی با قربانیانِ آبان 98 است! چون او روزنامه‌نگاری مردمی است! و یا آن است که گفته: تحریم برای همدردی با قربانیان آبان ماه، بهانه‌ای است از سوی جناحِ اصلاح‌طلبان(ولایتمدار) به جناح حاکم(ولایتمدار) "تا نشان دهیم که برای نجات قطعی مردم از دست شما، از عزیزترین دستاوردهای مردمسالاری هم مدتی می‌توان گذشت!"
آقای بهنود اما نمی‌گوید چگونه با چنین تحریم انفعالی، قرار است مردم از دست حاکمیت نجات قطعی یابند؟
تو پنداری این سکانس یکی مانده به آخرِ سناریوی آبان 98 باشد در سکانس آخر در 2 اسفند!
این یعنی یک تیر و صد نشان برای یک سلبریتی رسانه (به‌عنوان روزنامه‌نویس حرفه‌ای) که باید همواره و در هر زمان در میدان باشد و ضمنا جانش گروگان ارباب سلطه هم می‌تواند باشد و به همین دلیل همچون فرخ‌نگهدارها میدان یافته تا همواره با توجیه شبهه منطقی برای پرهیز از تهییجِ مردم صغیر، آدرس را نادرست نشان دهد تا میوه‌ی آگاهی و اعتدال در مردم برسد! و این همان میوه‌ی موصوف #شاهزاده است که ظاهرا برای "قیام عمومی حق طلبانه" هنوز نرسیده است و تا آخرین جنازه کنار مردم فرصت هست! و این همان منطق تمام مشاورین سلاطین از صدر مشروطیت تا نظام پهلوی و خمینی به سلطان صاحبکران است! اما مسعود بهنود پیرو منطق کدام دوره است؟ تمام دوران و تمام فصول؟
1- ناصرالملک
وقتی 114 سال پیش ناصرالملک به طباطبایی(از رهبران مشروطه) گفت: آزادی برای مردم حکم "ران شتر نپخته" دارد در روده‌ی خشک گرسنه!"
2- شیخ فضل‌الله نوری
وقتی حدود 100 سال پیش شیخ فضل الله نوری گفت: " آزادی کلیتا کفر است! لفظ آزادی را بردارید که این حرف ما را مفتضح خواهد کرد!
3- آخوند کاشانی
وقتی 66 سال پیش آخوند کاشانی در مخالفت با رفراندوم ملی مصدق گفت: شرکت در رفراندوم خانمان‌برانداز است و با نقشه اجانب طراحی شده و مغبوض حضرتِ ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌شریف است و حرام. و البته بعد هم با فرمانده اجنبی کودتا و یا ضدکودتای آزاکس یعنی روزولت امریکایی و ام.آی.سیکس انگلیس با شعبان جعفری (معروف به بی‌مخ) همراه شد تا خانه‌اش در دربار آباد شود!
4- پرویز ثابتی
وقتی 58 سال پیش، پس از پیشنهاد جان.اف.کندی به شاه در باب انتخابات آزاد، تیمسار پاکروان به پرویز ثابتی ماموریت داد تا زمینه‌ی توسعه دموکراسی را بررسی و فراهم کند، اما او در گزارشی به شاه گفت: "مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند" و جذبه و محبوبیت شاه برایشان کافی است! انتخابات آزاد دست حکومت را می بندد و کار دست ما خواهد داد" گفته شد که شاه از کوره در رفت و بعدها گفت: کسی‌که این گزارش را تهیه کرد شایان محاکمه است و مغزش معیوب است.
کندی توسط #مافیا ترور شد! اما ثابتی هنوز در امریکا در امنیت کامل و زنده است!
آیا مسعود بهنود راز این امنیت مافیایی را کشف کرده؟
5- خاتمی
وقتی حدود 15 سال پیش خاتمی(پدر خوانده اصلاحات) گفت: "مردم ما دموکراسی نمیخواهند و خواستار مردمسالاری دینی‌اند!"
نتیجه: حالا شاید کمی بهتر منظور آقای مسعود بهنود را از آن سه نقطه متوجه شویم! ایشان با شناسایی مناسبات قدرت (مبتنی بر حکم حکومتی ولایت مطلقه فقیه)، از #تحریم_موقت صندوقی می‌گوید که برایش امید مردمسالاری دینی موصوف خاتمی بود! همان مردمسالاری دینی که دموکراسی نیست! چون ایشان جمع جبری ناصرالملک و شیخ فضل‌الله و کاشانی و ثابتی و خاتمی است و با هزار دلیل(از رودلِ ران شترمرغ نپخته، تا حکم حرام و جذبه ی وحدتبخش سلاطین) انتخابات آزاد را به قول شیخ فضل الله نوری "خانمان برانداز" می‌داند! چون بساط بی‌دردسر نواله‌خوران حاکمیت را بر می‌چیند! چون استقرار آزادی نیازمند تلاش جدی خدمتگزاران مردم است و نیازمند پاسخگویی و راحت‌تر است که ایشان مزدبگیر اربابی بلامنازع باشند!
به همین دلیل شاید بتوان به مسعود بهنود "روزنامه‌نویسی برای تمام فصولِ حکم حکومتی" لقب داد! که مجری سکانسی از سناریوی اربابی بودن امن‌تر از خطرِ مردمی بودن است!
.
2) تهدید گزمه‌ها پرزورتر از تهدید ارباب
وقتی در روز روشن، ذیل راهکار تحریم فعال و میدانی طرح شده توسط من، یکی چون آقای دکتر حسین یوسفی (از قم و در تهران) شهروند قانونا عقیم و بی‌سلاحی چون مرا تهدید می‌کند! باید فهمید که نباید به سلبریتی‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی ایرادی گرفت!
نظام قانون سلطه، تنها در مقابل وحدت میدانی ناشی از منافع مشترک مردم کوتاه می‌آید!
و پرچمداران اپوزیسیون بزرگترین مانع بر سر این راهند!
چرا که سلبریتی هستند! و سلبرتی نیازمند امنیت و زر و زور آسان است... و امنیت یعنی سوژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای نشدن! یعنی با آزادی تاخت و تاز کردن در چارچوب خطوط قرمز نظام سلطه. یعنی حتی اگر در روسیه و سوئد و نروژ و بلژیک و دانمارک و فرانسه و انگلیس و کانادا و امریکا باشی، آنجا اربابی هست که دلداده‌ی ارباب بومی است و هوایت را دارد تا به عقوبت بختیار و فریدون فرخزاد و شرفکندی و قاسملو دچار نشوی.
حالا دکتری پیدا شده در داخل که پیرو مسعود بهنود است و مای بینوا را زیر چنگال ارباب بومی در وطن تهدید می‌کند! چون طرحی ارائه شده که برخلاف سکانسِ فعلی سناریوی ارباب، هم مسالمت‌آمیز است و هم می‌تواند ارباب را در میهمانی خودش آچمز کند و نیز کار را به انتخابات آزاد با نظارت مردم بکشاند! و انتخابات آزاد با نظارت مردم، همان خطری است که مشروعیت نواله‌خوران قدرت غیرپاسخگو را از سکه می‌اندازد!
آری! اینجاست که باید گفت: این سلطان است که گروگانِ گزمه‌ها و ارباب قلعه‌هاست! که بدون این گزمه‌ها اربابی نخواهد بود تا نان و شرابی بدون سرخر مهیا شود! و لب کلام اینکه: دموکراسی و مردم هر دو سرخرند!
.
3) تطمیع و تحمیق و موجسواری روی امواج برساخته تا ساحل
در پاسخ به تشریح و توضیح تاکتیک ربایش موج مردمی و هدایت نرم امواج و موجسواری تا ساحل، یک پاسخ به نظرم میرسد: نظام چون همیشه روی موج‌های واقعی سوار شده و با تصرف واکنش تحریم انتخابات، برای انحراف از تاکتیک #تحریم_فعال در میدان، این واکنش طبیعی را خنثی و منفعل و مال خود می‌خواهد، و حالا با القاء آن به سلبریتی‌ها( آنهم بصورت موقت) دست پیش گرفته، تا پس نیفتد!
چرا که از نظر اتاق فکر نظام، مهم خوانش تعداد بیعت بالای 50 درصدی در صندوق تقیه و با قانون سلطه است، که در هر دو حالت غیبت و مشارکت مردم، مهندسی آن در دستِ کدخدایی است! و تنها یک تحریم فعال میدانی، می‌تواند بر خلاف مهندسی در پشت پرده، در یک میدان امن مقابل دوربین‌ها، اعتبار اکثریت را گرد اقلیت اثبات کند: تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
بنابراین برای سلبریتی‌های دارای تریبون در اپوزیسیون، تحریم انفعالی هیچ افتخاری نیست!
همانطور که تهییج مردم به قیام پراکنده گرد خویش با ادبیات سلبی-ایجابی آب ریختن به آسیاب نظام سلطه است.
این یعنی همان‌ها که وحدت مردم را همواره گرد خویش می‌خواهند و با شعارهای آتشین همه را به شورش پراکنده دعوت می‌کنند، امروز مردم را از حضور نرم در یک میدان امن، برحذر می‌دارند! این میدان اگر در روز انتخابات نباشد اما میتواند در تمام نمازجمعه باشد! اما چنین کلید مشکل گشایی بدون فراخوانی از سوی اپوزیسیون متحد با سخنگویی یک فرد دارای کاریزما مقدور نخواهد شد! و راز عدم وحدت اپوزیسیون به همین دلیل است! وگرنه تریبون‌هایشان از لحاظ مالی تقویت نخواهد شد! و مهم‌تر از آن هیچ ضمانتی برای ترور نشدنشان نیست! پس اگر پرچمداران هنوز زنده‌اند به‌دلیل چاه‌نمایی ایشان روی امواج تهییج شده‌ی مردمی است! و کارشناس موجسواری روی دوش مردم غیرتشکیلاتی، تنها اتاق فکر نظام امنیتی است. گیریم هر روزه صدها اتاق ذکر با ادبیات سلبی-حذفی عین علف هرز در اپوزیسیون برویند! باید دید امنیت این تریبون‌ها را چه قدرتی تقویت و تامین می‌کند! تا در این سکانس بتوانند تحریم را هم در حالت انفعالی آن تصرف و ابتر کنند و بدزدند تا علی تنها بماند و حوض سلطونش و حکم حکومتی و مشروعیت جعلی همه گروگانِ لابی‌های روسیه و انگلیس و دلالان ارباب بومی با قدرت مطلقه.
کلید طلایی:
به همین دلایل است که باید دست از بساط سلبریتی‌های اپوزیسیون شست و در فکر یک #شورای_عام (قابل چالش) با یک سخنگوی دارای کاریزما بود! نه پرچمدار و رهبری که اگر گروگان مافیا شود، ملتی گروگانند!
خیام ابراهیمی
17 بهمن 98

آن که ایران را دوست دارد، چه کند؟

آن که ایران را دوست دارد، چه کند؟

چوپان دروغگو می‌گوید: اگر از قصاب خوشتان نمی‌آید، به خاطر امنیت من(ایران)، با قانون قصابی #بیعت کنید!
این "پیام" خوشامدِ چوبداران و چوپانان و سلاخان و دباغان و تاجران چرم‌وپوست‌وگوشت و کارگرانِ صعنت قصابی‌ و کسب و کار ایشان است. اما رمه چه کند؟
آن که ایران را دوست دارد باید بتواند #قانون_اساسی قصابی را از سکه بیندازد تا در فقدان نظارت مردم مستقل، به قانونِ قدرت مطلقه‌ قصاب و به صاحب‌سرنوشت ملتی مثله بین گروگانگیران بومی و جهانی میدان ندهد، تا اگر چوپان گروگانِ شغالان روس و گرگانِ انگلیس شود، ملتی گروگان شود! اما چگونه؟ آیا با #تجدید_بیعت با قانون قصابی و امید به قصابی دیگر در نهان؟ و یا با راستی‌آزماییِ مشروعیت در میدان؟
آیا پیمانکارانِ لاکچری جنون و سلبریتی‌های خون، اجازه خواهند داد؟
#راه_سوم
آن که تو را در بن‌بست و دوراهی "آری یا نه" آچمز می‌کند، تو را به حماقت گرفته و از راه سوم باز می‌دارد! آیا باید به این تحمیق رضایت داد؟
می‌گویند: ایکاش برخی از تدارکاتچیان هم مثل #نانسی_پلوسی شهامت داشتند خطبه‌ی آقا را پاره کنند! اما با قیاسی مع‌الفارق از حکم حکومتی در بستر غیردموکراتیک غافلند که این ادبیات سلبی-حذفی میان دوگانه‌های جنگ‌‌تاحذف یا تسلیم، به دلخواهِ نظام سلطه‌ای است که گروگان‌های خود را همواره آتشبیاری برای آتش‌به‌اختیاران قانونِ خود می‌خواهد!
ما نمی‌دانیم آیا جان و مالِ مالدار و آبروی چوپان و قصاب و سلبریتی‌های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و نظامی‌اش، گروگانِ گروگانگیران و غاصبِ قصابخانه است یا نه؟ پس بیائیم با دستانی دور از آتش، دلالان و لابی‌ها را به صلابه نکشیم!
پاره کردنِ خطبه‌ی آقا پیشکش! همین‌که سخنگوی شورایی مردمی، برای آزادسازی مردم از دست قصاب و قربانیانش در چنبره‌ی اختاپوس، فراخوانی نرم بدهد برای حضوری نرم در روز سرنوشت با یک شاخه گل در یکدست و فرمان رفراندوم در کاغذی سپید در دست دیگر، کافی است و نیازی به عملیات اکشنِ پاره کردن نیست!
درست همینجاست که به‌جای امید به فرمانِ رهبریِ پرچمدارانی که آبرو و جانشان گروگان است، باید در تدارک فراخوانی توسط یک سخنگوی دارای کاریزما در یک شورای عام قابل جالش بود تا ملتی در مصلحتِ چاه‌نمایی شخصیت‌‌های حقیقی گروگان، آچمز و منحرف و قربانی نگردند!
این است هدف راه سوم، بین مشارکت و بیعت، و یا تحریم و قهر در خانه! #راه_سوم یعنی، راهی نرم بین تسلیم و وادادن و خودکشی برای دباغی شدن، و جنگ و پاره کردن و کشتار و دریدن.
وقتی مشارکت، به معنای شراکت در خونخواری است، البته تحریم خشک و خالی هم کافی نیست و نوعی جهل‌العارفین از تداوم خونخواری است! چون خوانشِ صندوق مارگیری در هر حالتی در دست لوطی است! پس نباید خوانش بیعت را به دزد اعتماد به دست چوپان دروغگو داد!
سه تصویر معنادار از انتخابات شیلات:
1) تحریم در لانه = تثبیت نظام
2)مشارکت در دام= مشروعیت نظام
3) تحریم در میدان= اثبات یا نفی مشروعیت
وقتی صندوق مارگیری در دست لوطی است و از آستین و زیر کلاه نمدی‌اش جز خرگوش و کبوتر بیرون نمی‌آید و پشیزِ جیبت تنها مایه‌ی اعتبار خون در رگ‌های اوست، تنها تحریم صندوق و کاسه‌ی گدایی بیعت‌اش در میدان و در چند قدمی دورتر از صندوق، با گلی در یکدست و کاغذی در دست دیگر برای تجدید رفراندوم 58 با نظارت تمام مردم مستقل از بندگی و برای اثباتِ مشروعیت بصورت مدنی و مسالمت‌آمیز، می‌تواند تمایزی باشد بین اقلیت تماشاچیان گرد معرکه‌اش به‌یاری سلبریتی‌ها و معرکه داغ کن‌های نواله خوار، با جماعت اکثریتی که انگشتان خود را به خون آلوده نکرده‌اند و خواستار جمع شدن این بساط و شامورتی بازی‌اند!
چرا که با حق #تقلب، نتیجه شبیه مشارکت در تداوم قانون شیلات از کارخانه‌ی کنسرو سازی تا خانه است!
که ساحل خالی از ماهی، هرگز اثبات نمی‌کند که آیا تمام ماهیان صید شده‌اند؟ و یا به دریاهای دوردست گریخته‌‌اند؟!
با چنین تصویری خوانش دروغینِ بیعتِ اکثریتی ماهیان با حق قانونی صید، تنها با کاسبان شیلات است!
می‌توان اما با تحریم ایجابی و میدانی، از #تکرار و تداوم کار چرخ گوشت این قصابی قانونی پیشگیری کرد!
ادامه در لینک:
خیام ابراهیمی
16 بهمن 1398

Monday, February 3, 2020

اسپره کرونا در جنگ جهانی میکروبی سوم

اسپره کرونا در جنگ جهانی میکروبی سوم

(از توپ #لیاخوف روسی، تا اسپره #ویروس_کرونا در دست مردم عاصی)
این هشدار امنیتی و واقع‌بینانه ممکن است موجب تشویش اذهانِ سلبریتی‌ها و پیمانکارانِ نظام‌سلطه شود، اما همچون روش‌های تمامیتخواهانه‌ی "پیروان #خط_امام خدعه" در #اپوزیسیون، موجب تشویش اذهان عمومی برای گروگانگیری مردم ایران در سال 57 نیست!
1) مقام امریکایی: ویروس کرونا برای امریکا دارای منافع اقتصادی است.
2) نظام سلطه، در فقدان نظارت مردمی، ثابت کرده که قانونا مردم را سوخت بقای خود کرده و پشیزی برای امنیت و اختیار و اراده و هویت مردم ارزش قائل نیست و قادر است هر بلایی بر سر مردم غیرخودی و حتی خودی بیاورد. چون بموجب بند یک اصل 110 تمام مردم و نوکران و مسئولین ارباب در 3 قوا، ملتزم و تسلیم به سرنوشت فراملی ناشی از سیاستهای کلانِ تک نفره‌ای هستند که مردم را در مرگی تدریجی عقیم کرده است تا به پیمانکاران و نواله خواران و گزمه‌های سه قوا فرصت مرده‌خواری بدهد!
3) از سویی، توطئه و چراغ سبز جدید نفوذیان حکومتی در اپوزیسیون این است که مردم را از ترس واگیر و تسریِ ویروس کرونا، از هرگونه حضور میدانی برای استرداد قدرت مردمی پرهیز دهند! یعنی به سفارش #شهرام_همایون و پرفسور #کنگرلو، مردم باید در مانور قدرت اقلیت در خانه بنشینند تا حکومت ایران و شاهزاده دچار مشکل نشوند! هر چند ایشان مردم را بصورت پراکنده به برخاستن در بن بست‌های سرکوب فرامی‌خوانند! البته این پیشنهاد، دلخواه رهبر نظام امنیتی یعنی روسیه به عنوان آلت استعمار انگلیس و استراتژی مافیای قدرت جهانی در ایران است. چرا که ارباب جهانی همواره به یک ارباب بومی نیازمند است که با قواعد یک بازی جنگی و تنش‌آفرین گرد تضاد منافع، آتشبیاری برای آتش به اختیاری ایشان باشد!
این هشدار جدی است که مردم ناگزیرند با فراخوان یک اپوزیسیون متحد، پیش از ناامنی و قربانی شدن گسترده‌تر، با وحدت میدانی اکثریت گرد اقلیت، بتوانند قدرت سرنوشت را به دست گیرند! چون نظام سلطه اثبات کرده است که جان مردم برایش ذره ای اهمیت ندارد و آمادگی کامل دارد که در هر فرصت اکثریت مردم را برای حفظ نظام مافیایی خود که از اوجب واجبات است قربانی کند! اما ایشان علی رغم تهییج تنش در مردم، اساسا شتابی ندارند و منتظر رسیدن میوه‌ای گمنام و خوشه چینی‌ در زمانی نامعلوم هستند! و ضمنا هرگز پاسخگوی این پارادوکس نیستند که چطور بدون وحدت در میان اپوزیسیون خواستار وحدت مردم غیرتشکیلاتی و پریشانند که البته نباید بصورت علمی متحد شوند و تنها وقتی بیرون بزنند که امکان سرکوب توسط نظام مهیا باشد و نشود که مردم بصورت مسالمت آمیز خواست اکثریت خود را گرد اقلیت اثبات کنند! نتیجه‌ی چاه نمایی ایشان این است: مردم گیج و پریشان باقی بمانند تا وقتی جدا جدا خشمشان ترکید، بصورت جدا جدا سرکوب شوند! و صدالبته در 22 بهمن در صفهای جداگانه و متمایز بیرون نیایند، تا نظام بتواند با فراغ بال، با تاکتیکهای هنری، مانور میلیونی خود را میدانی کند! تا معلوم نشود در کنار اکثریت عددی نیستند! در واقع طبق چاه نمایی علمی ایشان، هدف باید حذف و خونریزی اقلیت بصورت خشونت پرهیز و مسالمت آمیز در رؤیایی ناممکن باشد! تا اگر این قانون سلطه نشد، آن قانون سلطه باقی بماند!
نظام سلطه‌ی برآمده از قانون اساسی مشروطه که توانست ذیل قدرت فراملی سلطان قدر قدرت، مردم ایران را به مؤمن و کافر تقسیم کند و مؤمنین را گارد محافظ نظام خویش علیه کفار غیرخودی نماید، عملا در سیر تکوینی و نمادین خود در بهمن 57، توانست سرمنشاء قانون اساسی نظام ملاها قرارگیرد تا با انتقال قدرت انحصاری شاه به ولایت مطلقه فقیه، علی رغم ادعای مردمی بودن، بتواند خواه ناخواه، سرنوشت مردم را در پوستین دموکراسی عوامفریبانه‌ی انتخاباتی، به گروگانی در دست قدرت‌های برتر عالم تبدیل کند! تا جایی که با گروگان شدن ارباب بومی و باج‌های سیاسی به اجنبی، ملتی به گروگان رود! تا جایی که به کرات اختیار و اراده مردم را به قدرتهای جهانی فروختند:
1- وقتی لیاخوف روسی با هدایت آخوندهای درباری و ممدلی شاه قاجار، مجلس شورای ملی را به توپ بست.
2- ماجرای شهریور 20 و تبعید رضا شاه و حکومت شاه جوان بواسطه دولت‌های روس و انگلیس و کم کم قدرت امریکا.
3- نقش #کنسرسیوم_انگلیس_امریکا در ماجرای مرداد 1332 به‌عنوان یک دولت خارجی مداخله‌گر در مناسبات قدرت فرزندان مام میهن در داخل کشور.
4- وقتی پوتین با گروگان گرفتن نظام آخوندها و برای حفظ منافع خود با مجوز تاریخی استعمار انگلیس، منافع مشترک دریای خزر را از نظام ایران باج گرفت.
5- معامله بر سر سرنوشت مردم، بین توپ لیاخوف و اسپره کرونا، همواره به نفع سلطه‌ی حاکمیت زر و زور و تزویر لابی‌ها و مزدوران خارجی و پیمانکاران و دلال‌ها و لمپن‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده و سلبریتی‌ها و دلقک‌ها و کاسبکاران خودفروخته‌ی داخلی.
6- تفاوت توپ لیاخوف با اسپره کرونا این است که آن توپ در انحصار لیاخوف‌های روسی بود، اما این اسپره می‌تواند در دست هر شهروند زخمدیده و یاغی که دیگ وطن برایش نمی‌جوشد بیفتد تا کله سگ روسی و انگلیسی و استعمار خارجی، و گزمه‌های مسلح استثمار داخلی در آن بجوشد.
7- با توجه به هولناک بودن کاربرد اسپره کرونا در دست مردم، شاید بهتر باشد سرکردگان و دلالان استعمار و نیز دلالان استثمار داخلی نفوذی در سپاه لمپن‌ها، هر چه زودتر دست از شل کن سفت کن با سرنوشت مردم بینوا و قانونا عقیم ایران بردارند تا خاندان خود را بر باد ندهند! چرا که بازی با حیثیت مردم می‌تواند عقوبتی سخت و فراگیر داشته باشد و هیچ امنیتی برای غارتگران جان و مال مردم و خاندانشان باقی نگذارد.
هشدار:
این یک هشدار امنیتی بسیار حیاتی و جدی است که باید مسئولینی که هنوز ذره‌ای انسانیت در خونشان موج می‌زند، در نظر داشته باشند که وقتی آب از سر مردم بینوا بگذرد، آنگاه هر عقب مانده‌ی جاه طلب داخلی و نیز دشمن واقعی مردم قادر است بر بستر نفرت و خشمی ویرانگر، فرزندان مغبون مام وطن را، با توزیع همین اسپره‌های کشنده‌ی میکروبی و ویروسی، به نزاع‌های خشونتباری برای بروز و تصفیه حساب آن خشم و انتقام و نفرت مسبوق که غیرقابل مهارند، بکشانند! جوری که نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان. در این صورت حتی خانواده‌های هیچ مسئولی در اقصی نقاط عالم از ترکشهای اپیدمی انفجار نفرت و انتقام مصون نخواهد ماند! چون نظام سلطه پیش‌تر خون مردم را در شیشه و امنیت خانواده‌های ایشان را برای حفظ امنیت میلی خود، ویران کرده است!
در چنین موقعیتی وقتی در جیب هر شهروند آواره یک اسپره کشنده باشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد!
پس چه بهتر که برای کاهش تنش و مهار خشم فروخورده و پیشگیری از جنایتی هولناک و فراگیر در سطح ملی و جهانی، هر چه زودتر مراتب انتقال قدرت به مردم فراهم آید تا ناامیدی و نفرت، جای خود را به امید و مهرورزی دهد. چون هیچ قدرتی امنیت‌بخش‌تر از یک حکومت مردمی ب امیدهای واقعی(نه چکشی) نیست! حاکمیتی که بتواند با تبدیل اصل ایدئولوژیک #تضاد_منافع تنش‌آفرین و جنگی با ادبیات #سلبی_حذفی (دلخواه مافیای جهانی) به اصل مادی #منافع_مشترک و هم افزایی با ادبیات #ایجابی_جذبی، تهدید ویرانی را در نبردی نابرابر، به فرصت وحدتی طبیعی و سیستماتیک با رویکرد مهرورزی به جای کین‌ورزی تبدیل کند!
خیام ابراهیمی
14 بهمن 1398
پی نوشت:
گذشته از کاربرد ابزاری این ویروس ویرانگر به عنوان عامل رعب و ترس، برای تثبیت نظام سلطه‌‌ و نیز قدرت ویرانگر آن بین مردم سرزمین‌های پیرامونی، براستی چه کسی مطمئن است که #ویروس_کرونا یک #سلاح_بیولوژیک در جنگ سرد و در راستای تشدید تضاد منافع مافیای اقتصادی جهان و رقابت بین دو قطب قدرت در جهان یعنی #چین و #امریکا نیست؟ که البته هر نظام سلطه میتواند، یا برای تثبیت خود(با اعمال قرنطینه) و یا تقویت خود(با عرضه اندام و فروش محصولات خود) از آن بهره مند گردد!
بر اساس این فرضیه(که البته شواهد میدانی آن هم قابل اثبات است)، #ویروس_کرونا می‌تواند ابزار و کاتالیزوری برای تثبیت اصل #تضاد_منافع مورد نیاز در ادبیات سلبی-حذفی و جنگ سرد بنیادی و دلخواه مافیای جهانی باشد!... آیا نمی‌تواند چنین باشد؟
هر چه باشد، این هشداری است جدی به سرزمین‌هایی که آن تضاد منافع تحمیلی جهانی را میان مردم خود به عنصر زاینده‌ی منافع مشترک و هم افزایی تبدیل نکرده‌اند و همواره از هر عامل تنش آفرین باید در هراس باشند و وحدت را بصورت چکشی و با تهدید و رعب فراهم آورند و همواره در هراس انتقام برای امنیتی نیم‌بند، از جیب ملت قربانی هزینه کنند!
اسپره کرونا سمبولی است هشدار دهنده که باید هر چه زودتر به فکر ایمنی و امنیت مسالمت‌آمیز تمام مردم بود! پیش از آنکه عقوبت این ویرانگری مرگ آور اپیدمی شود!

Sunday, February 2, 2020

خمینی و آزادی بیعت با قدرت مطلقه

#خمینی و چند پرسش ماهوی برای شناخت امنیت تمام فرزندان مام میهن


یک قدرت‌مطلقه برای تداوم سلطه می‌تواند با هدایت نرم مافیای پشت صحنه، گروگانِ جیره‌بگیران خود باشد! در چنین موقعیتی چگونه می‌توان مردم را از زندان هر دو آزاد و مستقل کرد؟ در ویدئو‌ی پیوست، آن #چاه_نمایی و مغلطه که #خمینی آن را مثل نرخی وسط دعوی، موذیانه در پوستین شعار آزادی بعدها اثبات کرد، این‌است که خدمتگزار مردم، اربابی با قدرت‌مطلقه است و حق سرنوشت مردم، آزادی برای جابجایی سلطان صاحبکران است! و آن منم! در صورتی‌که تلقی از آزادی و استقلال در عصر مدنیت این است که با گذر از نظام ارباب و رعیتی مردم دیگر رعیتی سنتی نیستند که ارباب عوض کنند، و شهروندان باید بصورت مستمر ناظر بر سرنوشت خود و خدمتگزاران حکومت خویش باشند! اما خمینی هرگز توضیح نداد که منظورش از آزادی مردم، آزادی در تعیین سلطان صاحبکران است! نه اینکه قانون، خدمتگزار دیروز را به یک مالک با قدرت مطلقه‌ی غیرپاسخگو تبدیل کند که قادر باشد در روز روشن دروغ بگوید و هر اعتراض صاحبان حق را به حساب اقدام علیه امنیت ملی(میلی) واریز کند و بهانه‌ی سرکوب را ناشی از قانون اساسی بداند! چنین قانونی به دلیل غبن مردم در بیعت با یک قرارداد اجتماعی که ناشی از جهل به اختیارات فراملی خدمتگزاران حکومتی است، عملا از اعتبار و #مشروعیت ساقط است! و نمایش انتخابات دامچاله ای برای تجدید این بیعت است! پس سزاست که اکثریت ملت بتواند با یک روش و نقشه‌ی راه منسجم، با اثبات عدم بیعت خود با قانون سلطه، برای خود اعتباری مؤثر بخرد تا بتواند این تهدید را به فرصت تبدیل کند! اما با توجه به بن بست قانونی و اقدام به تقلب سیستماتیک حاکمیت، راه قابل اندازه گیری شکستن بیعت با قانون سلطه و اعمال خواست اکثریت چیست؟
.
1) یارکشی و سندروم "درد زیبایی و قدرت" و ایمونولوژی سلبریتی
الگوی میدانی و عملی جذبِ کارگر(کارمند) توسط کارفرمایان، کسب زیبایی و قدرت با ویژگی‌های غربی است! این حکم حکومتی اختاپوس استعمار جهانی بر آلتهای میدانی خود یعنی استثمارگران و اربابان بومی است! مغز متفکر اختاپوس فهمیده که برای تامین چنین سوختی به کارگزاری یک فلسفه ی دوقطبی مبتنی بر تضاد منافع بین خودی و غیرخودی(مؤمن و کافر) در نظام مدیریتیِ سوژه‌های خود نیازمند است. پس رسانه‌های وابسته به منابع مالی‌اش، چنین بستری را برای جوامع هدف فراهم می‌آورند. و انقلاب ایران یکی از این میادین دلخواه، با هدایت نرم لابی‌های استعمار جهانی، بواسطه‌ی دلال‌های استثمار بومی بود!
در این بلبشو، جوری همه درگیر موقعیت تحمیلی قدرت مسلطند، که اینک درک حالِ دیگری بس ناممکن است.
هر لحظه شکاف بین موقعیت انسانی شهروندان، ژرف‌تر و گسترده‌تر می‌شود تا جایی که میزان همدلی و فهم دیگری، هر لحظه کمرنگ‌تر و کمتر می‌شود و انسان‌ها چون کرم‌های درون پیله‌ها و کلونی‌هایی اختصاصی در بیت خود از توده‌های مردمی و سهامداران سهم برابر، دورتر و دورتر می‌شوند! و به پاسداشت این فاصله بین اربابان و رعایا در تمام لایه های اجتماعی همت می‌گمارند و برای حفظ مناسبات استعماری و استثماری قواعد بازی خود را بر جوامع انسانی تحمیل می‌کنند!
اقشار محروم و متوسط، برای حضوری مؤثر در جامعه، و برای کسب قدرت استقلال و آزادی، ناگزیرند خود را با قواعد تحمیلی و فراگیر توسط رسانه‌ها، همخوان کنند! تا جایی که برای کسب جایگاه در مناسبات قدرت حاکم و نیز معنادار شدن هویت شخصی در سیستم بهره‌کشی مافیای قدرت جهانی، رؤیای بازآفرینی یک جنیفرلوپز در هر خانه اپیدمی شده است. تنها پرشکان تاجر و مهندسین بیزنس‌من می‌توانند از یک زندگی لاکچری امن بهره‌مند باشند! سندروم و درد زیبایی و قدرت با قواعد جهانی، از ابزارهای تعمیق آن شکاف هویتی و انسانی است.
دنیا بین دو سیستم آدمکسازی یارکشی کرده، تا نخودی‌های غیرخودی در کشورهای پیرامونی را قربانی و سوخت شهوت قدرت خویش کند و در این غارت خویش با شل کن سفت کنی هدایت شده، سهمی هم برای بقای اربابان بومی بگذارد! ارباب بومی هم در میدان امن رسانه ها، برای بقاء خویش، از ملت خود قربانی می‌گیرد. و این آدمفروشی و خیانت و جنایت، در روز روشن و تنها با تکیه بر قانون و بیعت اکثریت مردم صورت می‌گیرد.
یک طرف سیستم‌هایی با مدیریت متمرکز اجتماعی از انواع دیکتاتوری تا انواع ایدئولوژی‌های مطلقگرا، و یکسو نظام قدرت سرمایه مبتنی بر حق انحصاری مالکیت تکنولوژیک، که رهبری آن را سردمداران نئولیبرالیسم در یک مافیای جهانی پشت پرده، برعهده دارد.
هر لحظه بر تنوع محرک‌های احساسی الگوهای سلبریتی، انسان را از باطن انسانی خویش دورتر می‌کند! تفاخر به داشته‌های محدود با حفظ فاصله یین انسانها حتی در یک فامیل، جای زندگی واقعی میان مناسبات انسانی و اجتماعی را می‌گیرد. مهر و محبت تا حد علاقه به داشتن روز به روز بیشتر رنگ می‌باز. دیوارهای قلعه های فردی و کلونی های لاکچری هر روز بلندتر و قطورتر میشود و نفوذ به آن سخت تر میگردد. تنها جوامعی که آلت سیستم حاکم گردند میتوانند به نفع کارفرما و به ضرر اکثریت قشر محروم، در زندگی خصوصی خویش موفق باشند! جامعه برای این سلبریتی‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی ارزش انسانی خود را از دست میدهد. انسان برای سلبریتی های سیاسی ارزش خود را از دست میدهد و کاربردش در حد لقلقه‌ی زبان برای عوامفریبی مبدل می‌شود! و این یعنی اضمحلال جوامع پیرامونی در دامچاله های مافیای پشت پرده ی قدرت برتر در جهان. در چنین موقعیت فروپاشی چه باید کرد و چه می‌توان کرد؟ وقتی حساسیتهای کسب قدرت و موانع پیش روی آن روز به روز موجب آلرژی جسم و جان و روانی می‌شود که دیگر دارای تعادل و امنیت و ایمنی آرامشبخشی نیست!
پزشکان تجویز میکنند که نسخه ی این درد در درمان ایمونولوژی بصورت جسمانی است. ایمونولوژی یعنی تعویض خون بدن. یعنی جسم را درمان میکنند تا روان کمتر آسیب ببیند. اما در این درمان لاکچری هرگز روان درمان نمی‌شود.
راز گل سرخ
شش سال پیش همچنان چون ده سال پیش از آن فکر می‌کردم، کاری که می کنم، در راستای کاستن از مشکلات ایران است؛ و البته مشکلات ایران ریشه در مشکلات منطقه و جهان دارد. آن هم در دوقطبی تحمیلی بر عالم.
یک طرف سیستم‌هایی با مدیریت متمرکز اجتماعی از انواع دیکتاتوری تا ایدئولوژیک، و یکسو نظام قدرت سرمایه و حق مالکیت تکنولوژیک که رهبری آن را نئولیبرالیسم برعهده دارد.
فکر میکنم استقلال رای معناداری بین حزب دموکرات و جمهوریخواه نیست. کار این دو با جهان غیرخودی، شل کن سفت‌کن نوبه‌ای تا تبدیل بخض به درد به خور به خودی ااست. آن تفاقله ی به درد نخور جهان غیرخودی هم اگر نتواند در کورس سرعت برای کسب قدرت اختاپوس، سوخت بشود، به درک اسفل السافلین.
همین سازوکار در اندازه ی کوچکتر در تمام دیکتاتوریها با سیستم مدیریت متمرکز و در نظامهای ایدئولوژیک، تکرار میشود... یعنی زور زدن برای افزودن بر خودیها با سوخت کردن غیرخودیها...
آنچه موجب شده فکرکنم میتوانم برای ایران کاری کنم، همواره این بوده که تبیین کنم نباید در زمین قدرت حاکم بر جهان و با قواعد او بازی خورد و آتشبیاری شدن برای آتش به اختیاری ایشان. بازی خوردن یعنی این که با مبانی فلسفه‌ی بازی قدرت ایشان و در نبردی نابرابر بازی کرد چون در نهایتا روز به روز ناگزیری از مایه فرزندان مام میهن را به عنوان غیرخودی و حتی خودی بخوری و هر لحظه ضعیف تر و ضعیف تر شوی.
زمان اثبات کرد که پیش بینی ام در مورد عقوبت وضعیت ایران در 17 سال پیش درست بوده است. ما نمیتوانیم با قواعد ایدئولوژیک برای کسب قدرت در تنازعی تحمیلی در جهان بازی کنیم چون مبانی ایدئولوژیک جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم میکند و رقابتی ایجاد میکند برای مهره شدن در سیستمی که ما را از شان انسانی خود دور کرده و آن وحدت حدااکثری قدرت را متلاشی میکند! همینطور هم شده است.
خظای کشورهای ایدئولوژیک همچون اتحاد جماهیر شوری این بود که بنای حرکت و توسعه ی جامعه را بر تضاد منافع بین صاحبان ابزار تولید و سرمایه داری و کارگر قرار داده بودند...هنوز این ایده طرفدارانی دارد... و موضوع این است که این جنگ نرم و سخت بر اساس تضاد منافع کاپیتالیسم و امپریالیسم نمیتواند ایشان را موفق کند! نه به این دلیل که نظام سرمایه داری بر حق است. به این دلیل که اصل تحمیلی توسط قدرت برتر تحمیل شده است تا یار تمرینی رایگانی برای تولیدات قدرت خود بخرند! منابعه طبیعی و انسانی هزینه میشود در نبردی که برنده نهایی با شل کن سفت کن قدرت برتر است...این سیمولیشن و بازآفرینی قدرت در اندازه ی کوچکتر در همین کشورها در بین مردم خودشان است...هر چه بیت سرمایه بزرگتر است و در حد کشور خودشان است...بیت اینسو در حد کمیته مرکزی حزب کمونیست و یا بین رهبری در جماران است.
نهایتا اینکه: نسخه در تشدید تضاد منافع در کارخانه ی آدمکسازی نیست! سیستم آدمکسازی علاوه بر اینکه انسانسوز است از سویی موجب اضمحلالی تدریجی در سطح کلان میشود... و بر شکافهای ارزشی غرب و شرق خواهد افزود.
نکته اینجاست که حق برتر ایدئولوژیک، یار تمرینی حق برتر تکنولوژیک و سرمایه است.
مردم بینوای ایران و جهان پیرامونی راهی ندارند جز اینکه تضاد منافع بین خودی و غیرخودی ( مؤمن و کافر) را تبدیل به هم افزایی بر اساس حق آب و خاک کنند. این یعنی استحاله ی امر معنوی به مادی... این یعنی تنزل تنش سوء تفاهم برانگیز به امری غیرقابل انکار و زبانی که موجب تفاهم است. این میتواند موجب وحدت شود. و میتواند الگویی شود برای دیگر کشورهای پیرامونی برای ذوب کردن قدرت غرب در خویش... چگونه؟! تنها با این روش که برای رهایی از تنشهای بیمورد باید بر قدرت انسجام مردمی بدون استفاده از زر و زور تزویر و بدون استعمال وحدت چکشی و تنها بر اساس منافع مشترک دست یافت. این یعنی هم افزایی شهروندان و سهامداران یک واحد سیاسی-جغرافیایی در یک شرکت سهامی عام انسانی...این بزرگترین قدرتی است که میتواند از هر تنشی که بستر کاسبی غرب جهانخوار است، به نفع تقویت خود بکاهد.
نام این رویکرد را کشف راز سرخ مینهم.
عطر و زیبایی و طراوتی که از فطرت حنیف گل برمی‌خیزد، جذاب است.
بله ما به جای ادبیات سلبی-حذفی در استراتژی و تاکتیک و نقشه ی راه توسعه ی جامعه به ادبیات ایجابی-جذبی نیازمندیم. ادبیاتی که زبان مشترک حقوقی باشد از شوراهای بومی محلی تا ملی میهنی...تا کشورهای همسو و تا جهان.
این راه سختی است نه به دلیل اینکه ناممکن است.
راه سختی است چون عناصر انسانی مؤثر آن، در مناسباتی سنتی معتادند. وگرنه اکثریت ملت با زایش امید با پتانسیل قدرتی بالقوه همواره از کسب قدرت در پروسه ی چنین پروژه ای استقبال میکنند. چون زبان منافع مشترک و مادیات، برایشان قابل مفاهمه است.
یک طرف سیستم‌هایی با مدیریت متمرکز اجتماعی از انواع دیکتاتوری تا انواع ایدئولوژی‌های مطلقگرا، و یکسو نظام قدرت سرمایه مبتنی بر حق انحصاری مالکیت تکنولوژیک، که رهبری آن را سردمداران نئولیبرالیسم در یک مافیای جهانی پشت پرده، برعهده دارد و سلبریتی‌ها در جستجوی امنیت وقتی در هویت خویش دارای ایمنی نیستند، آلتهای آنند!
آیا می‌توان این خون کثیف را عوض کرد تا ایمنی جان را تامین کرد؟
.
2) واکسن دروغ و ریا با ادبیات سلبی-حذفی
در اجتماعیات بدون زبان مشترک نمی‌توانیم به تفاهم برسیم. تا زمانی که در سوء تفاهمی سنتی بر اساس ادبیات خصوصی و تجربی خود دیالوگ کنیم همواره در آسیاب آنکه در فکر روغن کشی از جان مردم است آب خواهیم ریخت. یعنی حتی سخن درست را با زبان خود بیان کردن آب ریختن در سوء تفاهمات ایدئولوژیک محسوب میشود. بنابراین به نظر میرسد، باید امر معنوی را که سوء تفاهم برانگیز است را، به امر مادی و منافع مشترک که غیرقابل کتمان است، تبدیل کرد! این زبان مشترک همان زبان اتوپیای
تمام مدعیان مردم میتواند باشد که البته غیرقابل سوء تفاهم است و منحرف نخواهد شد! چون زبانی زنده است! و قدرتی که زنده است پیروز میدان خواهد بود! بنابراین روایت راویان خدای مردم، علیه خودش عمل میکند! اما میدان دادن به وجدان بیدار و پاک بر اساس حق مشترک مادی، آن خدای درونی را احیاء میکند! راز فریب خوردن پرچمداران مدینه فاضله در نادیدن حرکت خودسرانه و بدون اذن و مشروعیت موجه و قابل اثبات عمومی است و به همین دلیل در دام فریبکاری و دروغ و ریا درمی‌افتند! چون خود را وکیل وجدان عمومی(خدای زنده) جا زده‌اند اما به زعم خود از خدای مرده یاد و روایت می‌کنند و مجری حکم "و مکرو مکرالله والله خیرالماکرین"! و نیز با پاره کردم مردم(ناس) بین مؤمن به خویش و کافر به ایدئولوژی خویش، خودسرانه مجری "اشداء مع الکفار و رحماء بیهنم!" میگردد! #خمینی از این تبار بود که استعمار او را شناسایی کرد و میدان داد و در دامچاله‌های خود، او را آلتِ ویرانی ایران به نفع منافع خود کرد. چون او عامل تنازع بقاء بر اساس تضاد منافع بود! و این همان حقیقت استالینیسم است!

#خمینی منافقی است که در پیش و پس پاریس، همچون واکسن دروغ و ریاکاری، در فرهنگ ارباب و رعیتی این قوم سرگردان مایه کوبی شد تا استعمار بتواند بواسطه ی او از آب گل آلود ماهی بگیرد! اما با تزریق نوبه ای این واکسن در طول این مدت، تب آن 41 سال تداوم داشته است! بدیهی است که اگر فرزندان مام میهن در اپوزیسیون و پوزیسیون به خود نیایند و کماکان در دو قطبی تنازع بقاء برای حذف یکدیگر، پیرو راه او باشند، این قوم سرگردان سامان نخواهد گرفت و لقمه‌ی چرب و نرمی برای اختاپوس استعمار حاکم بر جهان باقی خواهد ماند و تا آخرین قطره ی خون خود را بواسطه‌ی دلالان و زامبی‌ها در شیشه خواهد کرد!
واکسن دوره دارد... تکرار آن چند نوبت محدود دارد... اما استمرار آن موجب مرگ خواهد شد! راز آبادانی این ویرانی در این حقیقت است!
باید بتوان پیش از نابودی کامل، ادبیات سلبی-حذفی را پیش از پریشانی و متلاشی شدن کامل تن این وطن، به ادبیات ایجابی-جذبی تبدیل کرد که زاینده است!
آیا عزم ما چنین است؟
و برای اثبات میدانی این عزم فراگیر، آیا حاضر به رعایت مراتب یک وحدت مبتنی بر منافع مشترک در میان خویش هستیم؟ آیا حاضر به تاسیس شرکت سهامی عام با تحول امر معنوی به مادی بر اساس حق مشترک آب و خاک تمام سهامداران هستیم؟ و یا هنوز بموجب روشهای سنتی، در بصیرت وحدت همه گرد خویش و تاسیس یک شرکت سهامی خاصیم؟
خیام ابراهیمی
13 بهمن 1398

Saturday, February 1, 2020

جبران راه امام

جبران #راه_امام
(سالروز ورود فتنه‌ی تقیه و دروغ سازماندهی شده در وطن)


















آن "راه" که بهرِ نان و آب و آلونکی، هماره تقیه‌پروَر است
راهِ امــــامِ مکر و دروغ‌ است، که تا ســراب، راهبر است!
آن روبهی که در پوستین دوست، ‌‌با دشمنی، بی رقیب بود
آن‌کس که بی‌حس و با خدعه آمد و رفت و پُر فریب بود
آن "هیــــچ" که خاکی و خدمتگزار آمد و سروری کرد
بـــادی دمید به بادکنکِ مردم و هـوای بیدادگـــری کرد
آن‌کس که گفت: "همه جایِ وطن مملو از بیچاره‌گی است
چون سهمِ "مردمِ هیچی‌ندار" زِ نفت، بی‌مایه‌گی است
از بهرِ آب و برق و نفتِ مفت، نباید که پول داد
افسارِ شهرِ مرگ و زندگی را، نشاید به‌ غول داد!"
هرگز نگفت که مزدِ راهِ دون‌پرورش گرسنگی است
فرجامِ  نفتِ مفتِ غـــــــــولِ اکبرش، آواره‌گی است
هرگز نگفت که برای کشتنِ غولِ چراغ جـــــادوی‌اَت
میلیون دلار گرفته رشوه از کارتر و از هر عدوی‌اَت
هرگز نگفـــت که چون گروگان‌فروشی است مرامش
تهدید و رجز حلال است و حکم ترور نبود حرامش
گفت ما اهل علم و بحث و دیالوگیم نه ترور وقت گفتگو
از بختیـــــــــار و فریدون گرفته تا شرفکندی و قاسملو
هرگز نگفت که به دست دوستی‌اش، خنجرِ خدعه بود
اهدافِ شور انقلاب و شعار آزادی‌اش، دعای ندبه بود
دزدی زِ چشمِ مردم صغیر، چو قله‌ایست در پیام بت 
هرگز نگفت که بت‌شکنی راه پله‌ایست به بــــام بت
هرگز نگفت که برای رهایی از پتک و یــوغِ بردگی
باید که جــان بفروشی به بُت چماق و دروغ و بندگی
چون خر گذشت زِ "پلِ مرادِ بیعت"و خر شد جماعتی
هم نفت فسانه گشت و هم آب و نان و هم صدق و هر غیرتی
آب و گل و خشتِ این خـــــانه‌ چون به‌دروغ بسته شد
آئینِ مهر و دوستی از هم گسست و دروغ خجسته شد
در مکتبش، زِ گهواره تا گـــور،  دروغ سلطه داشت
هر اسم و نام و سند که ثبت شد، با دروغ عُلقِه داشت 
یک ملتی دوپــــاره زِ مؤمن و کافری به کـامِ وی 
"مام وطن" اسیرِ دروغ‌های ولایت و احکــام وی
وانگه تمـــــام قبیله، گروگـــانِ قانــــــــونِ فتنه شد
باید که خون کشید زِ رگ و چاهِ نفت و بی‌خانه شد
چون بر ژنِ دروغ و جنگ و تجاوز، نطفه‌اش بسته شد
هر وصلتِ حلال با دروغ، مفسدِ یک قــــومِ خسته شد!
چون عامل بقاء و حیــات در تنازع و هوار نهاده شد
نان از نزاع خون و گندم و  آتش‌به‌اختیــــار زاده شد
انگــار که اقتصـــادِ جنگی این وطن فقرِ مقاومتی است
تقدیرِ امنیتِ غارتگران جان و تن، حکم حکومتی است
وجدانِ طفلِ مکتبِ زورگیری از آتشِ دروغ سوخته
چون اسم و نــــام و شناسنامه‌‌ را بـــا دروغ دوختـه
راه امــام، راه تقیه و و دروغ با خودی و غیرخودی
در دیزیِ "اهلِ بیت" همه گوشت و صاحبش نخودی
وقتی‌که مادرِ خرج و دخل،  یکی است و دیگر هیچ
وقتی‌که حفظِ قدرتش چو واجبی است و دیگر هیچ
وقتی‌که ارزشِ افزوده با مادر خرج نیست
وقتی حقوق گورکنان به دفاتر درج نیست!
حالا بگو به من که شریک دزدی آیا یا با منی؟
یا چون رفیق قافله به فکر مزدی و در ایمنی؟
آیا به راه و رسم امام دروغ و تقیه‌ات شادی؟
یا مانده‌ای به برزخ بیچاره‌گان و در غمبادی؟
راهی‌است راه امام که هیچ‌اَش فسانه نیست
آنجا جز آنکه جان بستانند، جای چانه نیست
حالا تو مانده‌ای و اتمام‌ِحجتی و یک لوطی و هزار صندوق مارگیری
چه در صف صندوق شعبده بخزی و چه به عشق معجزتی به لانه‌ی موش
سهمت هزار مار بیعت است و نه چند کبوتر و نه حتی یکی خرگوش
باور کنی یا نکنی، در بازار سکه، اعتبار در جیبهای واقعی توست
خواهی پشیزت را بریزی به کاسه‌ی گدایی خیمه‌شب‌باز، شریک جرم خوانشِ مولایی
خواهی پشیزت را به خانه بری و پنهان کنی، باز شریک جرمِ فرمایشِ آقایی
خواهی اما اگر چنته‌ها را به هم افزایی به بازار آوری و سکه‌ای بخری، اما خود آقایی
تا از سکه بیندازی این بازار مکاره را در میدان راست
سکه اگر خواهی پس چپ و چنته‌ات را رو کن که اعتبار میان ماست!
و سرانجامِ بازی تو میان ماست و دوغ و دوشاب اما پیداست... از دروغ راه امام... تا راه راست
که نه راه من است و نه راه تو و نه راه دروغِ رُخِ هیـــچ در ماه
بلکه اعتبار این سکه در راه ماست...
در این بیعت وحدت با ما و یا با شعبده‌باز
مهلتی در پیش روست در این میدان، باز
در فرصت این انتخاب بین متن و حاشیه
سهمِ این راه مشترک را درون گود بپرداز!
خیام ابراهیمی
12 بهمن 1398
(سالروز فتنه‌ی تقیه و دروغ سازماندهی شده در وطن)
پی نوشت:
باید که پاک شوی زِ راهِ اُمّت و امام دروغ، ای خاک مشترک، ای وطن!
با حذف و نفی شریک، نه! ‌که با جذب و ثبتِ همه ذرّاتِ این جان و تن!
چون نور بی‌دریغ بتابی و همچو باران بباری به هر چه پلیدی در خاک
تا جمله ذرّات بشویی از چرک و کین و مرده‌خواری در هـــــوای پاک
وانگه در آغوش بگیری چو  مام میهن، تمــــام فرزندان را
تنها نه مؤمنین به این خیمه‌شب‌باز و کافران به آن لقمان را.
...
راه امام و بیعت هیچستان با هیچ
آن راه که در آسمان کورِ کویر، با هیـــچ شد آغاز
هیچی به گور فرود آمد و تا گور کشاند همه سروران را 

گورخواب شد این صاحبِ‌حق و هیچ، در هیــچِ "اهلِ نیاز"

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...