به پرچمداران پریشانگوی میدان
به 80 میلیون بالقوه مزدور و گروگان
به فرمانده خودخواندهی جنبش فدائیان
ایران
به شاهزاده رضا پهلوی و محمد حسینی و
فخرآور و زم و جوانمردی و رستاخیز سیمرغ و فرشگرد و مهستان! به آقایان شریعتمداری
و نوریعلاء و نوریزاده و نوریزاد و شاهدخت نور و طبرزدی و همایون و جوادی و
شمیرانی و سایر تریبونداران در اپوزیسیون کاذبی که در میدان پوزیسیون بازی میکنند.
فرمانده گرامی!
شما مکانیسم تصمیم سازی را گرد خود میخواهید
و از افتخارات خود میگوئید! این روشی سنتی است که از زمان اسکندر تا قادسیه تا چنگیز
و نادر و آغامحمدخان و رضاشاه و هیتلر و استالین تا خمینی ادامه داشته است. گیریم
برخی از ایشان منظورشان از شورای تصمیمسازی، شورای فرماندهی و فرمانبری گرد یک
ایدئولوژی دلخواه یا توتالیتر باشد. گیریم برخی هم چون رضاشاه با روشهای
سرکوبگرانه، خدماتی غیرقابل کتمان به مام میهن را در پرونده داشته باشند! آما آیا
کیفیت این توان و هوش سنتی، در تمام فرماندهان و در تمام دورانها (بویژه دوران
مدرن) قابل تضمین و قابل تعمیم و شدنی است؟
فراموش نکنیم که: درِ باغِ سبزِ #پارلمانتاریسم
در دوران پساآزادی و در آینده، تنها از تاسیس پارلمانی موقت در دوران پیشاآزادی
آغاز میشود. برادری خود را باید نقدا از امروز اثبات کرد! وگرنه هر بلایی بر سر
ملت آمده از شعار برادری نسیه مبتنی بر نیت خیر و بخت و اقبال است: بزک نمیر بهار
میاد... کمبوزه با خیار میاد.
چطور کسی که امروز حاضر به تندادن به
یک وحدت فراگیر بر اساس یک روش علمی در ستاد مشترک اپوزیسیون نیست میتواند تضمین
دهد که امروز گروگان نیست و فردا هم نخواهد شد؟
ایکاش توان و نیروی شما برای تاسیس یک #ستاد_مشترک_عام
در اپوزیسیون گردِ منافع مشترک همه، مصروف شود! که دوران فرماندهی با روشهای عصر
قجری به پایان آمده.
با بخش زیادی از شعارهای نیکتان همراهم
اما، از لحاظ منطقی و علم مبارزات مدرن، تمرکز یک منفعت عمومی و عام، بر دوشِ
"شخصیتهای حقیقی و حقوقی خاص" یک چاهنمایی انحرافی و مخرب بیش نیست.
تاکید بر طرح سخنگویی یک فرد کاریزماتیک در یک ستاد مشترک عام به این دلیل است که
بصورت نرم طرفداران متفرق این و آن شخصیت دارای کاریزما را به میدانی میکشد، تا
در آن از ابتدا نطفهی زورگیری و اختلاف و تعارض بین رانت خاص و منافع عام بسته
نشود. ضمنا سخنگو باید منویات جماعت را اجرایی کند و از خود اختیاری مستقل و
غیرپاسخگو نداشته باشد. این یعنی بهرهگیری از پتانسیلهای موجود به نفع تمام مردم
که اگر هم اجرایی نشد باز هم به نفع مردم است که یک مدعی کاذب از میان برداشته میشود.
در پاسخ به یکی از هواداران شاهزاده
گفتم: ایشان پیوسته و بصورت زنجیرهای در هر مناسبتی #تکرار میکند: ای مردم
سلحشور بپاخیزید! برخیزید!
خب الان من برخاستم! با چه کسانی به
کجا بروم؟... تا کی شعار در باد و هوا بدهم؟
کی؟ کجا؟..با کدام شعار وحدتبخش و
استراتژیک؟
مگر نه ایناست که 40 سال است که هر
روزه آنها که برخاستهاند، با حربهای بر سر جای خود شکسته، و یا در زندان نشسته و
یا در گورستانها خفته و نهایتا یا آلتی شده اند با دستهای بسته و یا آواره و
سرگردان چشم به باد حوادث بسته...؟!
میفرمایند: مردم تشکیلاتی عمل کنند!
یعنی باز به عبرتی 40 ساله توپ را میاندازند در میدان مردم و در بستری امنیتی که
امکان نفوذ هر سرباز گمنام وجود دارد. پنداری که فیلم سینمایی اکشن است که در عرض
دو ساعت جمع شود! ملت پریشان اگر قدرت وحدت تشکیلاتی داشت که دیگر نیازی به
مفتخوران خوشهچین نداشت!
نتیجه اما به خواست و یا به نفع نظام
سلطه است: تشکیل گروههای 14 تن مستقل از هم که اختلال در هر یک میتواند بر تنش و
انحراف بقیه سایه بگستراند! و این توصیه برای کار تشکیلاتی در شرایطی صورت میگیرد
که خود در مکان امن ناتوان از وحدت با اپوزیسیونند و باز همه را گرد خود میخواهند.
و این اپیدمی و بلای فراگیر، در تمام نسوج اپوزیسیون تسری یافته است و موجب تثبیتِ
جداییهای مستقل از هم شده که در این بلبشو هر یک نقشهی راه و پیروان مشکوکِ خودش
را دارد یا ندارد. این یعنی خرج کردن پتاسیل و کاریزمای شخصیتها و ایدئولوژیستهای
متعدد در سطح اپوزیسیون و گلآلود کردن آب برای گرفتن ماهی توسط اتاق فکر متمرکز،
که در واقع بازی کردن با قواعد و فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای دلخواه دشمن در
میدان اوست که دارای زر و زور تزویر است.
بنابراین شعارهای شیک و نیک با جیب
خالی و پز عالی و بدون یک نقشهی راه شفاف و گام به گام در یک ستاد مشترک هدایتگر،
نوعی چاه نمایی است و ثمری جز خسته کردن مردم و پریشان کردنشان ندارد.
بهترین روش پریشانتر کردنِ مردمِ
پراکنده، پراکندنِ شعارهای نیک در بادِ هواست! این یعنی تاکتیک سمپاشی وحدت، زیر
پرچم وحدت.
پرچم غیرخودی را با شعار... میدهند در
دست استاد هوار.
در مبارزات ملی در عصر مدرن، اینکه
"پرچمداری" نیکمرام و خوب و معصوم باشد کافی نیست! چون در عصر رسانهها
هر نیکمرامی با ثبت لحظات خصوصی و افشاء رازهای پشت پرده در دقیقهی نود، براحتی
میتواند بهگروگان گرفته شود.
اینکه اندیشمندان و انسانهای خوب
چگونه باید با نظارت بر هم و به چالش کشیدن یکدیگر، تصمیم سازی کنند مهم است.
آیا چنین بستری فراهم است؟
آنها که وحدت را گرد خود میخواهند،
خواه ناخواه با حصرکردن سرنوشت مردم تا دقیقه نود، عملا آلت دشمن و انیرانند...
گیریم که زیر پرچم شیر و خورشید پناه گیرند.
جهل به مناسبات قدرت در عصر رسانه ها
که 80 میلیون ایرانی را میتواند بصورت بالقوه به یک گروگان و مزدور تبدیل کند و
مطالبات ملتی را بر باد دهد. برای مبارزه با جهل کافی نیست که دانایی را در کلام و
بصورت کورکورانه و جاهلانه بستائیم؛ بلکه باید بتوانیم دانایی را با روشهای اقناعی
و قابل چالش و پاسخگو، وحدتبخش و میدانی کنیم.
روشهای وحدتخواه چکشی و احساسی و
ارباب و رعیتی اما علیرغم میل به وحدت ذاتا تفرقه برانگیزند و در چنبرهی اربابان
سلطه به سامان نمیرسند؛ چون ملت را گرد یک شخصیت و سردار، متحد میخواهند که
امکان به گروگان گرفته شدن دارند. روشهای گروگانگیری تنها فیزیکی نیست! کافی است
اسرار شخص را ثبت کنی و با لابی و تهدید از او باجخواهی کنی و وطنی را از شرق و
غرب تا شمال دریای خزر تا جنونب خلیج فارس مثله کنی!
.
همچنانکه بر شمال تا جنوب وطن چوب حراج
زده شده است و این همه تنها به خاطر بیعت مردم با قانونی است که سرنوشت 80 میلیون
نفر را با موج سواری روی شعارهای عوامفریبانه و به ظاهر نیک (از دید مردم) در دست
یک شخصیت قبض و حصر کرده است و با انحصار رسانه مدام مردم را تهییج و قربانی میکند.
با تهییج عواطف و هیجانات کور بخشی از
مردم، نمیتوان به نفع احقاق حقوق تمام مردم موفق شد.
منطق و تعقل به درد همین میخورد که
بتواند تمایزی بگذارد بین عقل عمومی و خرد جمعی بر اساس حق مشترک، و هیجانات خصوصی
بر اساس سمبولهای قال تفسیر.
ما عقوبت دامن زدن به شور را به جای
شعور، به کرات از 113 سال پس از مشروطیت و در 40 سال پیش بارها چشیدهایم. براستی
از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد؟
آیا پرچمداران به این نکات توجه دارند
و یا باز میخواهند با شور و فریاد و غلیان احساسات سطحی بصورت گیج و گم، هی برای
مردم #تکرار کنند که: برخیزید ای ملت سلحشور! برخیزید!
واقعا جای گریه دارد و باید خون گریست
اگر پرچم در دست یک شورای عام نباشد و در دست شخصیتهایی خاص باشد که در هر لحظه
میتوانند به گروگان گرفته شوند و ما بیخبر باشیم.
فراموش نکنیم که هیچ گروگانی برای حفظ
آبروی خود، کاری نخواهد کرد کارستان.
تنها یک ستاد مشترک چالشگر در
اپوزیسیون که با ترکیبی از تمام گروهها متشکل شده و به وحدت رسیده و داری یک فلسفهی
فراایدئولوژیک و یک سخنگوی دارای کاریزماست، میتواند به گروکان نرود و موجب
دلگرمی مردم برای برخاستن و حضوری میلیونی گردد... وگرنه تا انقلاب مهدی هم اگر
بگویی: مردم برخیزید! آبی برای استرداد اراده مردمی گرم نخواهد شد. این خط و این
هم نشان.
برای چنین وحدتی در #ستاد_مشترک_اپوزیسیون،
هم راه هست و هم نقشهی راه... اما متاسفانه صاحبان تریبون تنها اهل حرف و بازیهای
تکراری و میدانی کوچکی در گرد خویشند، نه گرد همه. دورت بگردم!
چون این "همه"، منطقا از سهم
ایشان در نقشی عقیم، خواهد کاست! هر چند به #قلم و در #گفتار بگویند: جانم فدای
ایران ! هر چند به #قدم و در #رفتار هم جانشان را فدای ایران کنند! اما موضوع این
است که آن خشت کج #پندار پریشان، هم ایران را فدا خواهد کرد و هم ایشان.
چون مسیر عشق به مام میهن، بسوی وحدت
پرچمداران در اپوزیسیون نیست! بلکه بسوی ملتی پریشان است.
#خیام_ابراهیمی
21 مرداد 1398
17 سال است که جان واقعی را به چله
کشاندم و قطره قطره در کمان مجازی نشاندم و کمانی شدم، تا مگر فرزندان این قوم
سرگردان مرزهای فلسفی امنیت مام میهن را با درک و فهم معنای وحدت راستین گرد منافع
مشترک (نه ایدئولوژیک و سمبولیک و چکشی) شاید بداند و قدم علم کند! اما دریغ که
فهم مبانی وحدت در دوران پیشاآزادی با توهم وحدت در دوران پساآزادی، اختلاط شده و
پرچمداران استقلال و آزادی، با تاسی به روشهای سنتی، آلت مثله شدن مام میهن گرد #کیش_شخصیت
خویش شدهاند.
و دیگر نایی و توانی نمانده...این هم
آخرین قطره:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه
راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:
No comments:
Post a Comment