#روزهی_انتخاباتی تا تغییرِ قانونِ "چوپان_رمهگی" (1)
نه! به: قانونِ اساسیِ حیواناتِ دَرَنده (در پوستینِ انسانِ دامپرور)
نه! به: قانونِ چوپان و کفترباز (برای صید و پرورشِ چرنده و پرنده)
مردمان گر يکدِگر را ميدَرَند...گرگهاشان رهنما و رهبرند
اينکه انسان هست اينسان دردمند... گرگها فرمانروايي ميکنند
وآن ستمکاران که با هم مَحرَمند...گرگهاشان آشنايانِ همند (فریدون مشیری)
ابوبکر بغدای
گرگ گرسنهای است در غیابِ شیر و ببری که نسلشان منقرض شده.
"گرگ" قانونی دارد به نام قانونِ اساسیِ حیواناتِ درنده (در پوستینِ چرنده و پرنده)
قانونِ ابوبکر بغدادی، حیوانات را بینِ درندگان(خودی) و دریدنیهایِ چرنده و پرنده (غیرخودی) تقسیم کرده است.
غذایِ گرگ و ملتزمینش (یعنی: شغال و کفتار و روباه و لاشخور)، گوشتِ بره و کبوتر است و بدونِ حضور آنها از اعتبار و معنا خواهد افتاد و گرسنه خواهد ماند تا قانونِ غریزهاش بمیرد و یا علفخوار شود!
این از استراتژی گرگ و ملتزمینش است که بتوانند به اتکاء قدرتِ غریزهیِ قانون اساسیِ خود و همراهانِ مکّار و فریبکارش، بصورت پیدا و پنهان، در کمین و با لطایفالحیل و دروغ و امیدِ ناممکن، چرندهها و پرندهها را در کویر و آسمانِ بیابر به رویشِ چمنزار و باران امیدوار نگاه دارند! اما برهها و کبوترها بصورت غریزی از گرگ و ملتزمینش میترسند! مگر اینکه خود شبیهِ گرگ شده باشند! پس گرگ و ملتزمینش به پیشنهاد روباهِ حلیهگر پوستینِ انسان میپوشند تا چرندگان و پرندگان برای چریدن و دانه برچیدن به چوپان و کفترباز اعتماد کنند!
در پیِ شکستهایِ پیدرپیِ این ایام، مجریانِ جان بر کفِ قانونِ ابوبکر بغدادی قرار است بزودی انتخابات برگزار کنند: برایِ بهترین درندهیِ ملتزم به خویش در پوستینِ چوپان و کفترباز.
برهها و کبوتران نمیتوانند کاندیداتور شوند چون انحصارِ پوستینِ انسان در انحصارِ آنها نیست!
برای برگزیدنِ یک روباه و یا کفتار و شغال و یا لاشخور، که بداند با چه ترفندی میتوان برهها و کبوتران را یکبار دیگر پای صندوقِ رأیِ معرکهیِ قربانگاه بکشاند، این روزها نظرسنجیِ میدانی میشود!
تا بدانند این روزها حیوانات به چه حرفِ مفتی نیازمندند؟ تا از حالا در زبانِ ملتزمینِ خود بگذارند و در یک جنگ زرگری میدان انتخابات ملتزمین را باورپذیر کنند! مثل بار قبلی که امنیتی ترین حقوقدان ملتزم ارباب یکشبه ادبیاتش مطابق با هیجانات جامعه، متحول شد! و هیچ هوشمندِ سادهدل و گرسنهای هم پی به این معجزهِ ابزاری نبرد!
انتخاباتِ داعش برای کشاندنِ پایِ رمه و دستهیِ پرندگانِ امیدوار به قربانگاه، به چوپان و کفترباز ماهری نیازمند است که رمزِ تعبیر و ترجمانِ قانونش را برای فراخوانی طعمهها خوب بداند و بداند چگونه باید از حالا نی بنوازد و یا "بیه بیه" کند و چگونه علف و دانه بپاشد! تضمین که نداراد! غیرپاسخگو هم هست، چون مال مفت است و دل بیرحم!
چرندگان و پرندگان بسیاری هستند که بدون در دست داشتنِ "مکانیسیم راستی آزمایی"، فریب شعارها را میخورند و هرازگاهی در این میدان بیعت با قانون اساسی او و ملتزمینش، گرد بنیادهایِ علف و یونجه و ابر و باران جمع میشوند! غافل از اینکه هیچ اعتمادی به شعارِ علفِ سبز و کاه زرد و یونجهیِ یشمی و ارزنِ طلاییِ ارزان و پایدار نیست؛ چون مکانیسمِ "راستی آزمایی" در دستانِ گرگ غافله و درندگانش است و در دستِ چرندگان و پرندگان نیست! حالا چگونه اللهبختگی "اعتماد" میکنند الله اعلم! شیر یا خط می آورند؟ الکی مجذوبِ شعر و شعار میشوند؟ خاکِ جنگهای زرگری توی چشمشان میرود؟ فریبِ چماق شبیه به هویج را میخورند؟! تاکنون کسی از قبیلهی آش و لاشِ خودشان ندانسته و نمیداند و نخواهد دانست!
سالها این دام و دامپروی ادامه داشت، تا سالِ خروس فرا رسید و مرغی از سر افسردگی قد قد کرد:
"سالهاست که امثالِ من غذایِ جشن و عزایِ این درندگانند. مرا یارای پروازی نیست برای کوچ به آنسویِ آبها، و یا حضور در بنبستِ اینِ جنگلِ خشکِ وحوش. یا کاری کن کارستان، یا خود را میکشم.
خروس به پچپچه قوقولیقوقو کرد و یواشکی گفت: دل قوی دار که در این رواجِ خودکشی و غیرخودکشی و بی دان و ارزنی مستمر، عنقریب با هم خواهیم مرد... اما بگذار پیش از خودکشی بخت خویش را بیازمائیم: شاید کسی ما را یاری کرد!
مرغ قد قد کرد: من بردهیِ یک ارزنِ خونیِ ارباب نخواهم شد! مزرعه از آنِ ماست و نمیخواهم دانهای از دزد و شاه دزد گدایی کنم! اگر میتوانی خودت را آقا و مرا خانم سرزمین خودم کنی، بسمالله...
اما آیا کسی هست که ما را یاری کند؟
خروس گفت: یا بخت و یا اقبال...سنگ مفت و گنجشک مفت!
پس شبنامهای نوشت و به کبوتر نامهبر داد تا در آسمانِ دشت و جنگل بپراکند بر سرِ چرندگان و پرندگان گورخواب:
ایهالمستضعفین! ایهالمنافقون! ایهالکاسهلیسان! ایهالگرسنگان و در راهماندگان و دریوزگان و مردهخواران! به هوش و به گوش باشید که:
"قانونِ داعش" بدونِ حضورِ چرندگان و پرندگانِ امیدوار به ابوبکر بغدادی و ملتزمینش خواهد مُرد، که او به بیعتِ شما در پای صندوق معتبر و زنده است! خود دانید و اختیار با شماست که ما بمیریم و شما زنده بمانید در دنیایِ گدایی و نانِخشک در خون و آخرتِ لقمهشدن، و یا زنده بمانیم کنار هم با ثروتهایِ غصبشده و بی حسابوکتاب!
پس: هَلا که ما در دامگهِ انتخاباتِ قانونِ داعشمسلکان غیبت میکنیم، تا قانونِ دریدن را از سکه بیندازم!
انتخاباتِ گرگِ داعشمسلک، دامِ قانونِ اربابِ گرگ و کفتار و شغال و روباه است برای امید به قانونِ دریدهشدن توسطِ روباه خوب، و یا شغالِ بد، و یا کفتارِ بدتر...
#ما_رأی_نمیدهیم به رعیتِ ارباب و قانونش؛ که رأیِ ما: بیعت با قانونِ ارباب و رعیتی و تداوم قدرت مطلقهیِ ابوبکر بغدادی است!
بد و بدتر هر دو رعیتِ یک اربابند و قانونِ غیرِخودیکُشَش
بد و بدتر: اسم رمزِ فریبِ گرگ است، بینِ روباه و شغال و کفتار و لاشخور در پوستین انسان.
#ما_رأی_نمیدهیم و #بیعت_نمیکنیم با قانون غاصبانِ درّنده تا: خانه از آنِ قانونِ صاحبخانه باشد.
تا: خانه از آنِ قانونِ زندهگان باشد، نه قانونِ گورکنِ گورخوابها و نه قانونِ مردههایِ دیروزی،
قانونِ شهروندانِ عقیم، خانه را گــــــور میکند
#ما_رأی_نمیدهیم ! تا روزی که همهیِ اهلِ خانه خودی باشند
غیرخودی: اسم رمزِ تفرقه و نفاق و جدایی و دوقطبی و دوگانهگی است.
مؤمن: اسمِ رمزِ حذف و قتلِ شریکانِ دگراندیشِ زندگی است.
کافر: اسم رمزِ براندازیِ مردم و شهروندان و آزادگی است.
ما با قانونِ براندازیِ زندهگان توسط مردهگان بیعت نمیکنیم!
#ما_رأی_نمیدهیم!
تـــا: احیـــاءِ و زایندگیِ تابعیتِ عقیم
تـــا: احیـــاء اصلِ عدمِ تفتیشِ عقاید
صاحبِ وطن همهیِ مائیم. تو، من، و ما شریکِ همیم!
تو، من، و ما بدونِ تفتیشِعقاید؛ ما شریکِ ثروتِ یک دشت و یک جنگل و یک آسمان و یک وطنیم
بی حضور ما در پای صندوقهایِ رأی این دامگه و دامپروری، خالی از اعتبار و بیعت است.
ایهالمتفکرین!
برای خانهیِ خود... برایِ وطنِ خود
چه خدمتگزارِ فرمانبری را استخدام خواهیم کرد؟
فرمانبرِ عقل و بازوانِ خویش؟
یا فرمانبر و رعیتِ ذهنِ یک ارباب؟
ما بردهیِ یک قادر مطلق، و بازیچهیِ رعیتِ یک ارباب نیستیم.
اگر خون گرگ و روباه و شغال و کفتار و لاشخور در رگهایتان نیست!
پس بیائید گرگ و روباه و شغال و کفتار و لاشخور هم نباشیم و به تداومِ معرکههایِ "قانون اساسیِ حیواناتِ درنده" با غیبت و عدمِ بیعت خود با سکوت فریاد بزنیم: نـــــــــه! تا مگر از حس این وحدت ملی به حرکت درآئیم.
تا گرگ و قانونش از اعتبارِ "اکثریت مطلق" بیفتد و به قربانی شدنِ خویش در راه استراتژیهایِ تکنفرهیِ قانونی اقرار نکنیم و مجوز ندهیم به ملتزمینِ بد و بدترِ قادرِ مطلقِ جنگل!
که امنیتِ میلیِ "ابوبکرِ بغدادی" امنیتِ ملیِ ما نیست! وقتی تمام وطن همدل باشد! چنگال او و ملتزمینش بین خودی و غیرخودی امنیت نیاورده و نخواهد آورد برای همگان. وقتی وطن از آنِ همه باشد در مقابلِ قدرتِملتی همدل با منافعی مشترک، مخالفی یارایِ قد علم کردن ندارد!
لولویِ ویرانگر، تبعیض است و دوگانهیِ تفرقه و نفاق بینِ درندگانِخودی و چرندگان و پرندگانِ غیرخودی! لولویِ ویرانگر به سرزمینی تعلق دارد که هزار فرقه و هزارپاره از یک جلاد است!
ما همه حیواناتِ بی آزارِ یک دشتیم، اگر قانون ما را یکی بداند و به جان هم نیندازد!
پس فریبِ ویرانگریِ لولویِ داعش را نخورید که در بین ملتی که وحدتش را قانون تضمین کرده، داعش لولویِ سرخرمنی بیش است! لولویِ داعش در گورِ قانونِ "خودی و غیرخودی" برای یک لقمه نان در کمین است، نه در بیرونِ جنگل (مگر اینکه گرگِ غافله خود بچه بزاید و به مرگ بگیرد تا به تب راضی کند)!
بیائید: از اعتبار بیندازیم قانونِ جیرهبگیرانِ این نفاق ویرانگر را و اعتماد نکنیم به ملتزمینِ قانونِ اساسیِ حیواناتِ درّنده و بقاء روحِ درّندگی در کالبدِ وطن.
اگر شما بخواهید! وطن برایِ همهیِ ماست.
اگر نخواهید همچنان در چنگالِ گرگ و ملتزمیناش و در معرکهیِ لوطی و انترهایش باقی خواهد ماند!
وگرنه این "قانون" یکی یکی همه را با کارد و پنبهیِ فریب و تهدید و تمجید و تحدید و تردید و تفخیذ خواهد درید! همچنانکه دریده است و میدَرَد تا هستی هست! که گرگ را قانونش نگاه داشته و بچه گرگها و نویدِ نوالهیِ سگان به ملتزمان.
چون مست شده از مال دزدی و هار شده وسط بازیهایِ دریدن و توسعهیِ عراق و شامی دگر و قصدِ توبه و علفخواری ندارد! او معتادِ خون و گوشت شده و برای بقاء راهی جز مردهخواری ندارد! حالا باز اعتماد کن بین بد و بدتر و بیعت کن با قاتلِ خویش، با هزاران خروار برفِ توجیه که بر سر میریزی در شراکتِ خویش در این حرامخواری از حقِ شریکانِ مالباختهیِ قانونِ اساسیِ حیواناتِ درنده.
ما که بیعت نمیکنیم با قانون گرگ و روزه میگیریم تا از اعتبار بیفتد آن خوی گرگِ صفتانِ روبهمزاج و نمیرد روحِ آزادگی!
و دیگر تکرار نمیکنیم فرصتِ "کیست مرا یاری کند" را.
که: در شهر اگر کس است، یک حرف بس است!
وآنکه از گرگش خورَد هردم شکست... گرچه انسان مينمايد؛ "گرگ" هست!
وآنکه با گرگش مُدارا ميکند... خُلق و خويِ گرگ پيدا ميکند!
چهار دیواری، اختیاری.
سالِ خروس مبارک!
مترجمِ زبانِ حیوانات: خیام ابراهیمی
17 دی 1395
"گرگ" قانونی دارد به نام قانونِ اساسیِ حیواناتِ درنده (در پوستینِ چرنده و پرنده)
قانونِ ابوبکر بغدادی، حیوانات را بینِ درندگان(خودی) و دریدنیهایِ چرنده و پرنده (غیرخودی) تقسیم کرده است.
غذایِ گرگ و ملتزمینش (یعنی: شغال و کفتار و روباه و لاشخور)، گوشتِ بره و کبوتر است و بدونِ حضور آنها از اعتبار و معنا خواهد افتاد و گرسنه خواهد ماند تا قانونِ غریزهاش بمیرد و یا علفخوار شود!
این از استراتژی گرگ و ملتزمینش است که بتوانند به اتکاء قدرتِ غریزهیِ قانون اساسیِ خود و همراهانِ مکّار و فریبکارش، بصورت پیدا و پنهان، در کمین و با لطایفالحیل و دروغ و امیدِ ناممکن، چرندهها و پرندهها را در کویر و آسمانِ بیابر به رویشِ چمنزار و باران امیدوار نگاه دارند! اما برهها و کبوترها بصورت غریزی از گرگ و ملتزمینش میترسند! مگر اینکه خود شبیهِ گرگ شده باشند! پس گرگ و ملتزمینش به پیشنهاد روباهِ حلیهگر پوستینِ انسان میپوشند تا چرندگان و پرندگان برای چریدن و دانه برچیدن به چوپان و کفترباز اعتماد کنند!
در پیِ شکستهایِ پیدرپیِ این ایام، مجریانِ جان بر کفِ قانونِ ابوبکر بغدادی قرار است بزودی انتخابات برگزار کنند: برایِ بهترین درندهیِ ملتزم به خویش در پوستینِ چوپان و کفترباز.
برهها و کبوتران نمیتوانند کاندیداتور شوند چون انحصارِ پوستینِ انسان در انحصارِ آنها نیست!
برای برگزیدنِ یک روباه و یا کفتار و شغال و یا لاشخور، که بداند با چه ترفندی میتوان برهها و کبوتران را یکبار دیگر پای صندوقِ رأیِ معرکهیِ قربانگاه بکشاند، این روزها نظرسنجیِ میدانی میشود!
تا بدانند این روزها حیوانات به چه حرفِ مفتی نیازمندند؟ تا از حالا در زبانِ ملتزمینِ خود بگذارند و در یک جنگ زرگری میدان انتخابات ملتزمین را باورپذیر کنند! مثل بار قبلی که امنیتی ترین حقوقدان ملتزم ارباب یکشبه ادبیاتش مطابق با هیجانات جامعه، متحول شد! و هیچ هوشمندِ سادهدل و گرسنهای هم پی به این معجزهِ ابزاری نبرد!
انتخاباتِ داعش برای کشاندنِ پایِ رمه و دستهیِ پرندگانِ امیدوار به قربانگاه، به چوپان و کفترباز ماهری نیازمند است که رمزِ تعبیر و ترجمانِ قانونش را برای فراخوانی طعمهها خوب بداند و بداند چگونه باید از حالا نی بنوازد و یا "بیه بیه" کند و چگونه علف و دانه بپاشد! تضمین که نداراد! غیرپاسخگو هم هست، چون مال مفت است و دل بیرحم!
چرندگان و پرندگان بسیاری هستند که بدون در دست داشتنِ "مکانیسیم راستی آزمایی"، فریب شعارها را میخورند و هرازگاهی در این میدان بیعت با قانون اساسی او و ملتزمینش، گرد بنیادهایِ علف و یونجه و ابر و باران جمع میشوند! غافل از اینکه هیچ اعتمادی به شعارِ علفِ سبز و کاه زرد و یونجهیِ یشمی و ارزنِ طلاییِ ارزان و پایدار نیست؛ چون مکانیسمِ "راستی آزمایی" در دستانِ گرگ غافله و درندگانش است و در دستِ چرندگان و پرندگان نیست! حالا چگونه اللهبختگی "اعتماد" میکنند الله اعلم! شیر یا خط می آورند؟ الکی مجذوبِ شعر و شعار میشوند؟ خاکِ جنگهای زرگری توی چشمشان میرود؟ فریبِ چماق شبیه به هویج را میخورند؟! تاکنون کسی از قبیلهی آش و لاشِ خودشان ندانسته و نمیداند و نخواهد دانست!
سالها این دام و دامپروی ادامه داشت، تا سالِ خروس فرا رسید و مرغی از سر افسردگی قد قد کرد:
"سالهاست که امثالِ من غذایِ جشن و عزایِ این درندگانند. مرا یارای پروازی نیست برای کوچ به آنسویِ آبها، و یا حضور در بنبستِ اینِ جنگلِ خشکِ وحوش. یا کاری کن کارستان، یا خود را میکشم.
خروس به پچپچه قوقولیقوقو کرد و یواشکی گفت: دل قوی دار که در این رواجِ خودکشی و غیرخودکشی و بی دان و ارزنی مستمر، عنقریب با هم خواهیم مرد... اما بگذار پیش از خودکشی بخت خویش را بیازمائیم: شاید کسی ما را یاری کرد!
مرغ قد قد کرد: من بردهیِ یک ارزنِ خونیِ ارباب نخواهم شد! مزرعه از آنِ ماست و نمیخواهم دانهای از دزد و شاه دزد گدایی کنم! اگر میتوانی خودت را آقا و مرا خانم سرزمین خودم کنی، بسمالله...
اما آیا کسی هست که ما را یاری کند؟
خروس گفت: یا بخت و یا اقبال...سنگ مفت و گنجشک مفت!
پس شبنامهای نوشت و به کبوتر نامهبر داد تا در آسمانِ دشت و جنگل بپراکند بر سرِ چرندگان و پرندگان گورخواب:
ایهالمستضعفین! ایهالمنافقون! ایهالکاسهلیسان! ایهالگرسنگان و در راهماندگان و دریوزگان و مردهخواران! به هوش و به گوش باشید که:
"قانونِ داعش" بدونِ حضورِ چرندگان و پرندگانِ امیدوار به ابوبکر بغدادی و ملتزمینش خواهد مُرد، که او به بیعتِ شما در پای صندوق معتبر و زنده است! خود دانید و اختیار با شماست که ما بمیریم و شما زنده بمانید در دنیایِ گدایی و نانِخشک در خون و آخرتِ لقمهشدن، و یا زنده بمانیم کنار هم با ثروتهایِ غصبشده و بی حسابوکتاب!
پس: هَلا که ما در دامگهِ انتخاباتِ قانونِ داعشمسلکان غیبت میکنیم، تا قانونِ دریدن را از سکه بیندازم!
انتخاباتِ گرگِ داعشمسلک، دامِ قانونِ اربابِ گرگ و کفتار و شغال و روباه است برای امید به قانونِ دریدهشدن توسطِ روباه خوب، و یا شغالِ بد، و یا کفتارِ بدتر...
#ما_رأی_نمیدهیم به رعیتِ ارباب و قانونش؛ که رأیِ ما: بیعت با قانونِ ارباب و رعیتی و تداوم قدرت مطلقهیِ ابوبکر بغدادی است!
بد و بدتر هر دو رعیتِ یک اربابند و قانونِ غیرِخودیکُشَش
بد و بدتر: اسم رمزِ فریبِ گرگ است، بینِ روباه و شغال و کفتار و لاشخور در پوستین انسان.
#ما_رأی_نمیدهیم و #بیعت_نمیکنیم با قانون غاصبانِ درّنده تا: خانه از آنِ قانونِ صاحبخانه باشد.
تا: خانه از آنِ قانونِ زندهگان باشد، نه قانونِ گورکنِ گورخوابها و نه قانونِ مردههایِ دیروزی،
قانونِ شهروندانِ عقیم، خانه را گــــــور میکند
#ما_رأی_نمیدهیم ! تا روزی که همهیِ اهلِ خانه خودی باشند
غیرخودی: اسم رمزِ تفرقه و نفاق و جدایی و دوقطبی و دوگانهگی است.
مؤمن: اسمِ رمزِ حذف و قتلِ شریکانِ دگراندیشِ زندگی است.
کافر: اسم رمزِ براندازیِ مردم و شهروندان و آزادگی است.
ما با قانونِ براندازیِ زندهگان توسط مردهگان بیعت نمیکنیم!
#ما_رأی_نمیدهیم!
تـــا: احیـــاءِ و زایندگیِ تابعیتِ عقیم
تـــا: احیـــاء اصلِ عدمِ تفتیشِ عقاید
صاحبِ وطن همهیِ مائیم. تو، من، و ما شریکِ همیم!
تو، من، و ما بدونِ تفتیشِعقاید؛ ما شریکِ ثروتِ یک دشت و یک جنگل و یک آسمان و یک وطنیم
بی حضور ما در پای صندوقهایِ رأی این دامگه و دامپروری، خالی از اعتبار و بیعت است.
ایهالمتفکرین!
برای خانهیِ خود... برایِ وطنِ خود
چه خدمتگزارِ فرمانبری را استخدام خواهیم کرد؟
فرمانبرِ عقل و بازوانِ خویش؟
یا فرمانبر و رعیتِ ذهنِ یک ارباب؟
ما بردهیِ یک قادر مطلق، و بازیچهیِ رعیتِ یک ارباب نیستیم.
اگر خون گرگ و روباه و شغال و کفتار و لاشخور در رگهایتان نیست!
پس بیائید گرگ و روباه و شغال و کفتار و لاشخور هم نباشیم و به تداومِ معرکههایِ "قانون اساسیِ حیواناتِ درنده" با غیبت و عدمِ بیعت خود با سکوت فریاد بزنیم: نـــــــــه! تا مگر از حس این وحدت ملی به حرکت درآئیم.
تا گرگ و قانونش از اعتبارِ "اکثریت مطلق" بیفتد و به قربانی شدنِ خویش در راه استراتژیهایِ تکنفرهیِ قانونی اقرار نکنیم و مجوز ندهیم به ملتزمینِ بد و بدترِ قادرِ مطلقِ جنگل!
که امنیتِ میلیِ "ابوبکرِ بغدادی" امنیتِ ملیِ ما نیست! وقتی تمام وطن همدل باشد! چنگال او و ملتزمینش بین خودی و غیرخودی امنیت نیاورده و نخواهد آورد برای همگان. وقتی وطن از آنِ همه باشد در مقابلِ قدرتِملتی همدل با منافعی مشترک، مخالفی یارایِ قد علم کردن ندارد!
لولویِ ویرانگر، تبعیض است و دوگانهیِ تفرقه و نفاق بینِ درندگانِخودی و چرندگان و پرندگانِ غیرخودی! لولویِ ویرانگر به سرزمینی تعلق دارد که هزار فرقه و هزارپاره از یک جلاد است!
ما همه حیواناتِ بی آزارِ یک دشتیم، اگر قانون ما را یکی بداند و به جان هم نیندازد!
پس فریبِ ویرانگریِ لولویِ داعش را نخورید که در بین ملتی که وحدتش را قانون تضمین کرده، داعش لولویِ سرخرمنی بیش است! لولویِ داعش در گورِ قانونِ "خودی و غیرخودی" برای یک لقمه نان در کمین است، نه در بیرونِ جنگل (مگر اینکه گرگِ غافله خود بچه بزاید و به مرگ بگیرد تا به تب راضی کند)!
بیائید: از اعتبار بیندازیم قانونِ جیرهبگیرانِ این نفاق ویرانگر را و اعتماد نکنیم به ملتزمینِ قانونِ اساسیِ حیواناتِ درّنده و بقاء روحِ درّندگی در کالبدِ وطن.
اگر شما بخواهید! وطن برایِ همهیِ ماست.
اگر نخواهید همچنان در چنگالِ گرگ و ملتزمیناش و در معرکهیِ لوطی و انترهایش باقی خواهد ماند!
وگرنه این "قانون" یکی یکی همه را با کارد و پنبهیِ فریب و تهدید و تمجید و تحدید و تردید و تفخیذ خواهد درید! همچنانکه دریده است و میدَرَد تا هستی هست! که گرگ را قانونش نگاه داشته و بچه گرگها و نویدِ نوالهیِ سگان به ملتزمان.
چون مست شده از مال دزدی و هار شده وسط بازیهایِ دریدن و توسعهیِ عراق و شامی دگر و قصدِ توبه و علفخواری ندارد! او معتادِ خون و گوشت شده و برای بقاء راهی جز مردهخواری ندارد! حالا باز اعتماد کن بین بد و بدتر و بیعت کن با قاتلِ خویش، با هزاران خروار برفِ توجیه که بر سر میریزی در شراکتِ خویش در این حرامخواری از حقِ شریکانِ مالباختهیِ قانونِ اساسیِ حیواناتِ درنده.
ما که بیعت نمیکنیم با قانون گرگ و روزه میگیریم تا از اعتبار بیفتد آن خوی گرگِ صفتانِ روبهمزاج و نمیرد روحِ آزادگی!
و دیگر تکرار نمیکنیم فرصتِ "کیست مرا یاری کند" را.
که: در شهر اگر کس است، یک حرف بس است!
وآنکه از گرگش خورَد هردم شکست... گرچه انسان مينمايد؛ "گرگ" هست!
وآنکه با گرگش مُدارا ميکند... خُلق و خويِ گرگ پيدا ميکند!
چهار دیواری، اختیاری.
سالِ خروس مبارک!
مترجمِ زبانِ حیوانات: خیام ابراهیمی
17 دی 1395