بازآفرینیِ تاکتیکهایِ استعمار(س)
از خیابان "بابی ساندز" تهران، تا خیابان "آرشِ صادقی" لندن راهی نمانده!
امیدواریم خیابانِ پشتِ سفارت ایران در لندن، همچون خیابان "بابیساندز" در تهران، به نامِ "آرش صادقی" تابلو نخورد و این کارها در انحصارِ کسی بماند که سرقفلی دارد!
تفاوتِ "بابی ساندز" و "آرش صادقی"، تفاوتِ بین "اسلحه گرم" و "واژه" است!
جرمِ "بابی ساندز" حملِ اسلحه بود برای استقلالِ ایرلند، که زندانی شد! و پس از 666 روز اعتصاب غذا جان سپرد.
جرمِ گلرخ و آرش و علی شریعتی و شیرزاد و سایر اعتصاب غذا کنندگان در زندان، اما حمل و نقلِ "کلمه و معنایِ مجازیِ آن" است، برای حمایت از طبیعت گل و بلبل و حیوان و زن و کودک، در دام و فتنهیِ حقوقِ شهروندیِ رعایایِ ناباب، و آهی مجازی زیرِ چماقِ قانونیِ زورگیریِ عقیدتیِ ارباب!
فرقِ انگلیس و ایران در همین چیزهاست: فرق بین واقعیت و مجاز.
1) لندن:
مارگارت تاچر(بانوی آهنین) و نخستوزیرِ وقتِ انگلستان در 1981، پس از مرگِ بابی ساندز و 9 تن از یارانش بدلیلِ اعتصاب غذا در زندان (برای اخذ عنوانِ زندانی سیاسی به جای زندانی عادی)، با لبخندی مطمئن و مشروع در مجلس عوام گفت:
"بابیساندزِ مرحوم، یک مجرم و محکومِ قانونی بود و خودش تصمیم گرفت با اختیار و اراده و آزادی جانِ خود را از دست بدهد."
بعد از مرگ بابی ساندز، چندی دنیا شلوغ شد اما آب از آب تکان نخورد؛ مگر در ایران که حکومت ایران بعنوانِ مدافعِ بلاعزلِ حقطلبانِ ایرلند شمالی و جهان (باستثناء ایران)، نامِ خیابانِ پشتِ سفارت انگلیس در تهران را به "بابی ساندز" تغییر داد؛ تا متعاقبا آرشها بیاموزند که اگر به قانون استعماری تن ندهند و با حمل کلمه (نه اسلحه) به چیزی اعتراض داشته باشند، حق مسلمشان است که در صورتِ نخوردن غذای مفت در زندان، قادر باشند بمیرند! به همین دلیل سفارت انگلستان دربِ سفارت را به خیابانِ فردوسی منتقل کرد تا ناگزیر نباشد در آدرسهایِ نامههایِ پستی خود از نام "بابی ساندز" به عنوان آینهیِ دِقّ استفاده کند!
2) تهران:
حالا آرش صادقی دارد از حق آزادیِ مشروع خود استفاده میکند و زیر بار سنگینِ سنگِ بزرگِ وثیقهیِ میلیاردی نمیشکند، تا بمیرد و حرفِ مارگارتتاچرِ حرفِ تمام فصول در جهان استعمار باشد!
البته ارباب، عاقلتر از این است که زبانم لال نامِ ِخیابانِ پشتیِ سفارت ایران در لندن را بگذارد: "آرش صادقی". او اهلِ بخیه و لبخند است و درآمد و فتیله پیچ... نه اهل شعار و اخم و هزینه و دیگر هیچ!
شنبه شب قرار شد امروز وثیقه ببرند و گلرخ آزاد شود و آرش روزه بشکند!
اما امروز عصر یکشنبه، خبر پخششده در دنیای مجازی به نقل قول از نزدیکانِ آرش، حکایتی دیگر دارد: "آرش دارد از دست میرود! وثیقهیِ هنگفت، همان سنگِ بزرگی بود که به سختی تهیه و ارائه شد، اما عمل نکرد! امروز معدهي آرش آب را هم پس زده و دچار زخم بستر شده، خون بالا ميآورد و جلوي چشمانم نزديك است كه از دست برود! ... آرش صادقي همچنان در اعتصابِ غذاست و هر خبري مبني بر شكستنِ اعتصابش دروغ است و گلرخ هم امروز آزاد نشده"
پرسش: مگر میشود مسئول قانون، قانون و مردم را دور بزند؟
پاسخ: بله میشود! به شرطِ آنکه قانون در خود قدرتی فراتر از اصول خود را نهایدنه کرده باشد!
علی شریعتی و شیرزاد و برخی دیگر نیز کم و بیش در همین احوالند! آسیاب به نوبت! یکی برای اعتراضِ بدون مجوز به اسیدپاشی به مردم، و دیگری برای بلند فکر کردن در حضور مشتاقان و جمله سازی با کلمات.
حکم آرش 19 سال و حکم گلرخ 6 سال از زندگی مشترکشان در زندان است = جمعا 255 سال از عمر نازنین تنها برای مشتی حرف (نه اسلحه و نه مشتی دلار بیشتر)، که ظاهرا ستونِ مستحکمِ ایمانِ راسخ و امنیتِ امنیتیترین نظام خاورمیانه را سست و مخدوش کرده است!
پیوست: عکس ده نفر از استقلال طلبانِ محبوس در زندانِ بریتانیا که جانِ خود را در اعتصاب غذای سال 1981 ایرلند از دست دادند.
No comments:
Post a Comment