Monday, March 25, 2019

تته پته

پس از تحریم مکرر، و پس از به آتش نکشیدن برجام پس از پاره کردن آن توسط ترامپ، شیخ می‌گوید: بین امام زمان و اسلام، ما باید امام زمان را فدا کنیم! همینطور بین رجز و جام زهر و نرمش قهرمانانه هر چه دل تنگشان خواست می‌بافند...انگار نه انگار که این سرزمین صاحبان حقی دارد که مردمند!

تِتِه پِتِه‌ و هذیان خونین، در بن‌بستِ تحریمِ سال 2019
وقتی جدالِ حیاتبخشِ بیرونی بی‌برکت می‌شود؛ آن را به درونِ پربرکت، ببر!
در نشخوارِ بلغورِ گندم‌های نیم‌شکسته‌ی رستگاری، چه رودل کنی و کفر بالا بیاوری؛ و چه ایمانِ بَدلیجاتی بخری و در بازار ناخدا بفروشی، اما در این شبِ جاودانه، دیگر لقلقه‌ی Happy Christmas نه برایم آب می‌شود، نه نان و شراب
وقتی با اعتبارِ گذرنامه‌یِ اربابِ موقتِ تجاوز که خود را به گاوچرانی قبول ندارد، اما بیعتِ خران را برای مردمسواریِ سران، خوش می‌دارد
در هر دم و بازدمی در این شکِ موروثی
میان جام‌های پی در پیِ زهرآگینِ سنتی، پر از شرابِ طهورای صنعتی؛
مسیحی را که در من نفس می‌کشد، به صلابه می‌کشی!
وقتی الگوی عمودِ حضرتِ بعل در دو قطبیِ جدالِ نافرجام بنیادی با آلتِ سلطه‌ی شرقی و روسی
ابزار سلطانِ غربی در تن زخمیِ وطن است؛
خیالِ "جهان وطنی"، دستارِ ادعایِ سرِ پربادت را بخورد، بی وطن!
این را شاید نه مارکس، نه لنین و نه حتی استالین به‌یاد نیاورند که قطعیت ایدئولوژیک برای نوزادانِ خفت شده، سرنوشتِ آزاده‌گیِ برده‌گان فردا در یک سرگذشتِ جزمی نیست!
این را شاید تنها پدرِ نامقدسِ #عمو_سام به‌یاد آورد که رمز و رازِ جاودانگیِ آدم و حوا
در حجره‌های کاسبیِ دارا از ندار
در هوایِ حیابتخشِ جنگ‌های بنیادی برای رفع عطشی قطره چکانی، در چیست؟
که برده‌داری در عصر جدید، تنها در بندِ تنبانِ سرسپردگی چماقِ شهیدانِ تسلیم در نظامی است که قربانی دوگانه اندیشی نهادینه در قانونِ جاودانه‌ی سلطه‌گری سلطان بومیِ لاجان میانِ چنگالِ سلطانِ عالِم جاندار، تئوریزه می‌شود
آن را بکوب بر فرقِ خاکِ مام میهن و آسوده بچر در چراگاهِ ناآگاهی از چراهای بی پاسخِ رمیده زیرِ لحافِ خفقانِ کرسی‌های آزاد پریشی...
که برای شناختِ روش‌هایِ مدرنِ خفت‌گیری در دخمه‌هایِ نحرِ شترهای رمیده از تحملِ بار سنگینِ قبایل چیپده در اهرام... باید ایمان آورد به قانونِ بردگیِ مقدس.
ای آنکه ایمان آورده‌ای به تکرارِ صیحه‌ی بوق‌های‌ امنیتی گزمه‌ها در کوچه پس کوچه‌های من‌تومنِ زندان
برای تداوم و بقایِ انحصارِ دوغ و ماست و نان، همواره جار بزن:
"
مردم آسوده بخوابید! شهر در امن و امان است!"
از بنده‌ی عابد و تسلیم به افیونِ دروغ‌های زنجیره‌ای به استفراغِ کام سنگیِ بتهای سفالینِ بتخانه‌های مرمرین بپرس:
که در فانتزیِ تلخِ یک سازوکارِ پارادوکسیکالِ ناکام
و برای حفظِ نظام سلطه
چگونه اصولِ وضعی ابلیس در منطقِ سفره‌ی سلطانِ موقتِ صاحبکران در پوستین خدا و در کام تردید تو
هنوز هضم می‌شود و بالا نمی‌آوری، سنگدلانه!
چگونه گردن زدن صاحب حکم حکومتی و امام زمانی که معنابخشِ کلیشه‌یِ آدمسوزِ بارِ کالِ درون جهاز باورِ توست، یکهو از اوجبِ واجبات شده و... باز رودِل نمی‌گیری از گیجی و گمیِ در گردِ منطقِ خودسرِ خویش؟
از حضرت نظام بپرس: حکم حکومتیِ در دست کیست؟
جز اختیارِ بیکرانِ فصل‌الخطابی که صاحب قدرت ولایت مطلقه‌ی "فرعونی" است که برای حفظِ خویش، تنها خودش مختار به حکمِ قتل خویش است ولاغیر...
لابد داری کم کم آماده می‌شوی، به نمایشِ قتلِ سالارِ خویش به حکم خویش تا #کودتای نافرجامِ خویش؟
به آن سربازان گمنامی که برای لال نمردن به مرده‌گانِ گرانقدرِ زورگیریِ خویش، مفت مفت تبریک سال نو می‌بارند بر سر هر غیرخودی، از خود تا رسوخ در عمق استراتژیکِ نخود و لوبیای جهاز هاضمه‌ی دشمن، بگو:
بیا در این سال نو، به جایِ پانسمانِ دست و پاهای ‌شکسته با زبان الکنِ شکسته بسته
از یک دست چپ و پای راستِ خود مایه بگذار، برای سرسبزی سرهای بالای دارِ خشکِ برجِ بعلِ عمود بر خیمه‌ی ناباوری‌های خزیده در سرمستی
آنوقت خواهی دید که چقدر کریسمس امسال به اندازه‌ی سال پیش مبارک است
که تو میوه‌ی زقومِ آن شجره‌یِ خبیثه نبا‌شی، در کام هستی... مستی و راستی.
حالا که خود نیستی و سَرِ سرخ ابلیس را به زیر کفنِ سپید یک تندیس در لباسِ سبز خدا بر تابوتِ زندگی چون بیرقی فرو برده‌ای؛ پس آسوده بخواب!
زیرا که ما بیداریم در خواب‌هایِ پریشانِ تو
از گندمِ جاودانگی در خیال‌هایِ دور... تا گهواره، تا گور و ... آن‌سوی گور
که خرج می‌شوی در مهلتِ آبادی و ویرانی
که خود داده به ابلیس در فرصتِ اختیار تو.
خود دانی کفشدار بارگاهِ حضرت امام پوتینِ بن عمو سام، با دمپاییِ حضرتِ نظام و... بالعکس!
در این خودزنی مجازی
قصد داری پنبه‌ی سهمِ صاحبِ کدام حق مسلم واقعی را از کدام جناح و دوباره تا کی بزنی؟
تحملِ زوالِ عقل پیر و تته پته
تنها از نرمتن‌ترین الماس‌های زیرزمینی در چاه ویل تقلید کور برمی‌آید
چه دیوانه‌خانه‌ای شده این جهنمِ مؤمنین میان شعله‌هایِ جنونِ کفر تو
ای قانونِ اساسیِ فتنه و پریشانی و سلطه
ویرانی این خراب‌آباد تا کی؟!
خیام ابراهیمی
4
دی 1397


-0:40

میدان میلیونی زاینده و کاهنده

میان ماه من تا ماه گردون... تفاوت از زمین تا آسمان است
همانطور که هر گردی گردو نیست، هر میدان میلیونی هم می‌تواند به نفع اراده مردم نباشد و راه نباشد، بلکه چاه باشد! هر چند هر دو چون خال مه‌رویان و دانه‌ی فلفل جانسوز باشند اما این کجا و آن کجا؟
قتل عام در #میدان_مبلیونی براندازان انقلابی خونبار؟ یا وحدت ملی در #میدان_میلیونی برای استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون، با تغییر قانون؟
حضور یک "مختار مطلق" بر سرنوشت ملی، بدون استقرار و تضمین قدرت شوراهای مردمی از محله تا شورای ملی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری سرنوشت عمومی در ملک مشترکی به نام وطن، و بدون تمرینِ دو اصل #همزیستی_مسالمت_آمیز و #هم_افزایی_مردمی و ملی در کارگاههای میدانی (که با تکیه بر آئین مهر، مهرورزی شریکان خاک مشترک را بر اساس حق مالکیت و یا امانتداری منابع طبیعی، تضمین و شکوفا کند) و بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و مشترکِ اولیه، بر هر حق ایدئولوژیک و یا قدرت تکنولوژیک و مالکیتِ ثانویه، با تکیه بر سالارمداریِ منویات فراملی یک شاه و یا شیخ یا رهبر ایدئولوژیک، تکرار یک تجربه ی تالخ تاریخی در دوری باطل است که جز اتلاف توان ملی ثمری ندارد.
مصداق آن بر باد رفتن توان ملی در عقوبت و محصول تک نفره ی نظام پهلوی است که با وجود توسعه ی تک بعدی در اقتصاد و اجتماعیات محصول آن ملتی نابالغ و قدرناشناس بود که به نسیم مسمومی تمام رشته را برتافتند!
حال مردم هنوز همان مردمند که هنوز به معرفتِ حق شراکت در آب و خاک مشترک و ضرورت مهرورزی و هم افزایی ملی دست نیافته‌اند! بنابراین در بحرانهای اجتماعی، نه تسلیم و فرمانبری و اتحاد چنین مردمی از نظام پادشاهی اعتبار و ارزش پایدار دارد، و نه توان تحمل عقوبت آزادی یک شبه بر اساس زاوکار جامعه ی سکولار را دارند! چون همواره بدخواهان با انگشت بر زخمهای مزمن قوم و قبیله ای برای تبدیل ایران به #ایرانستان در کمین نشسته اند! چون مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی، دارای قدرت معتبر مسلح و تسلط بر منابع مالی و مادی و طبیعی نیستند! چون قدرت در دست قدرتمداران استعمار و استثمار پشت صحنه است که در مقابل مردم پراکنده همواره در اتاقهای فکر بصورت تشکیلاتی عمل میکنند!
بنابراین اولین ضروریت در یک نقشه ی راه مطمئن، پدید آوردن یک میدان میلیونی بر اساس زبان مشترک حقوقی غیرقابل سوء تفاهم است! در اوضاعی که داستان و روایتِ #ایرانشهری را هیچیک از همسایگان ما از آپارتمان تا مغازه و محله و محل کار نمیدانند، لذا چنین نظریه ای تنها در ذهن ندیون کنندگان آن معنادار است نه در میان توده های پراکنده ی مردمی! پس یک قدرت برانگیزاننده نیست!
مردم معنای حق مالکیت و شراکت در منابع مشترک طبیعی و ملی را برای نوشتن سرنوشت خود بهتر می فهمند تا هر ایدئولوژی و نظریه و یا فرضیه ای را...
بنابراین چنین نظریه ای تنها به کار دیالوگ در ساختاری آکادمیک می آید و تکیه کردن بر آن سنگی است در تاریکی... که عقوبتی جز پراکندگی و نابود شده هدف اولیه ندارد.
به جای برساختن استعارات و عبارات جدید و یا علم کردن و برجسته کردن مفاهیم انتزاعی از دل تاریخ که مخاطبینی محدود دارد...بهتر است از هوایی سخن گفت که با ما و یا بی ما خود دارای قدرت حیاتبخشی اختیار و اراده است.
میدان میلیونی با چیدن میوه ممکن خواهد شد به شرط آنکه یکی بتواند در ستاد مشترک اپوزیسیون، همه را ملزم به یک زبان حقوقی مشترک بر اساس ادبیات پیشاآزادی کند! (نه ادبیات ایدئولوژیک و پساآزادی که مقدمتا نیازمند ملزومات برقراری بستری آزاد و امن است).
کسی که بتواند در پندار و گفتار و کردار نیک دارای #پارادوکس و تناقض ویرانگر نشود! عباراتی همچون #انقلاب_مسالمت‌آمیز و یا #براندازی_سخت_مسالمت_آمیز با فحش و تهدید و انتقام و سنگرسازی در جناح حاکم که عملا به عنوان تف سربالا موجب تنش و خونریزی به جای رفتار و مبارزات مسالمت آمیز است.... آن هم با جیب خالی و با پز عالی...
ندیدن شرایط انقلاب(براندازی قلدرانه) و یا تحول 57 که با تضمین قلدران و اربابان عالم و خیانت درباریان و ارتشیانی که گروگان ارباب سلطه ی خارجی بودند، با بهره گیری از چریکهای فلسطینی و مجاهدینی که پادگانها را فتح کردند.. القاء .یک حماقت است که از سوی صاحبان قدرت پشت صحنه، که از انقلاب و براندازی سخت تنها تصویری از مانیتور تلویزیون ارائه میدهند! بدون آنکه بفهمانند که پادگانها و تلویزیون و منابع مالی و امنیت مرزها توسط مردم پراکنده در کوچه پس کوچه ها تامین نشد....بلکه در خواب آن یک نقشه ی راه تضمین شده توسط صاحبان قدرت بیدار بود!
به حماقت گرفتن مردم تنها کار کاسبان خون ملتی است که تنها معنای نان و نوشتن سرنوشت خود را در ملک مشترکی به نام وطن می فهمد و اینکه اگر سهم شریک را رعایت نکند و از تعرض به حقوق برابر شهروندان دیگر پرهیز نکند، صاحب سهم برابر در نظام تصمیم سازی نخواهد بود!
شهریاری اگر هست باید چنین میدان میلیونی را با یک زبان حقوقی مشترک و در یک زمان و در یک مکان امن ( که بهانه ی سرکوب را به دست قانونمداران سلطه نمیدهد) فراهم آورد که جملگی انتقال قدرت تک نفره را به تمام مردم بخواهند و تغییر قانون سلطه را به قانون ملی... مسلما عزم جدی برای نشستن در چنین میدانی و برنخاستن تا حصول نتیجه بیشترین اعتبار را برای تغییرات بنیادی به نفع تمام مردم میخرد تا مشروعیت اقلیت قانونی را از سکه بیندازد!
انقلاب یک شبه با پز عالی و جیب خالی توسط مردم غیرتشکیلاتی، یک سراب ویرانی است که تماشاچیان ساده دل و یا گزمه ها و آتشبیارانِ آتش به اختیاران را خشنود و راضی میکند!
با حضور تمام مردم در سازوکار نوشتن سرنوشت ملی و التزامشان به رعایت حق مشترک در شوراهای محلی تا ملی...آنگاه:
چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
آنجا مکان امنی است که میتوانی هر چه دل تنگت میخواهد بگویی!
و این ممکن نیست جز با دعوت پیوسته ی مردم در یک میدان میلیونی امن برای وحدت ملی سازنده و بالنده! نه با شعار سنگرساز تهدید و انتقام و حذف! بلکه با درخواست پایدار بازپسگیری و استقرار اراده ملی براندازی شده در قانون فعلی تا تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت.

حفظ نظام از حفظ امام که به نظام مشروعیت می‌دهد، واجب‌تر است


خبر آمد خبری در راه است!
چرا قربانی کردن امام زمان و لابد نایب بر حقش این روزها شیوع پیدا کرده است؟
شاید بد نباشد این چند خبر را در پازل بگذاریم:
آمادگی ارتش چین برای جنگ
رئیس جمهور چین به ارتش این کشور دستور داد که برای مبارزه و جنگ آماده باشند، برای آنکه کشور در شرایط خطرناک و چالش های بی سابقه قرار دارد.
به نقل از ایرنا، شی جین پینگ، در نشست کاری کمیسیون مرکزی نظامی چین در پکن به شرایط خاص چین اشاره کرده و بیان داشت که نیروهای مسلح باید برای جنگ و یک مبارزه جامع نظامی از نقطه شروع جدید آماده شوند.
وی خاطر نشان نمود که تمام نیروهای مسلح کشور باید درک درستی از روند امنیت و توسعه چین داشته باشند، آنها باید آگاهی خود را از خطر، بحران و جنگ بالا برده و تلاش های جامع را برای آماده سازی مبارزه به منظور انجام وظایف تعیین شده توسط حزب و مردم انجام دهند.
رهبر چین افزود: جهان امروز دچار تغییرات بی نظیری در صد سال اخیر شده و چین نیز در مقطع راهبردی حساسی قرار دارد و با چالش ها و خطرات فراوان قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی روبرو است!
=============
جالب است این چند خبر را در پازلی کنار هم قرار دهیم:
1- تغییر امام جمعه ی تهران که خواستار برداشتن نرده های بین مسئولین و نمازگزاران برای ارتباط با مردم شد! و این در وضعیتی است که مردم برای در امان بودن از بیان مطالبات خود در تظاهرات پراکنده میتوانند در مکان امن نماز جمعه ها به بیان مطالبت بنیادی برای نوشتن سرنوشت گرد هم آیند تا با اثبات خواست اکثریتی در کنار اقلیت مشروع عملا با از سکه انداختن مشروعیت قانونی اقلیت، به مقبولیتی برای تغییرات بنیادی تا تغییر قانون اساسی برای در دست گرفتن سرنوشت ملی به دست تمام ملت دست یابند!
2- پخش شدن بوی بد غیرقابل تحمل در فضای تهران که هیچ مسئولی منشاء آن را درست نشان نداد و هر یک بصورت شفاهی ساز خود را زد! بی آنکه به خود زحمت دهد آن را آزمایش کنند! گفته میشود که این بو غیرقابل تحمل را در گاز شهری وارد کرده اند تا در مواقع شورش مردمی آن را در هوای آزاد پخش کنند تا موجب پراکندگی مردم شوند. مسموم بودن یا سلامت این افزودنی به گاز شهری معلوم نیست!
3- اعلام دستگیری گروهی تروریست در تهران موسوم به مجاهدین خلق، که ممکن است در نمایشی پیش رو در یک عملیات تروریستی در نماز جمعه ای که نرده‌های حائل بین مردم و امام جماعت را برداشته، بهانه ای برای کودتای سپاه فراهم آورد.
4- اعلام چین به آماده باش ارتش و نیروهای خلقی برای تمرین و آمادگی برای مقابله در جنگی احتمالی و پیش روی.( مکان درگیری نامعین است)!
5- اجاره 25 ساله ی جزیره کیش به چین و روسیه با نظارت انگلیس، همزمان با حضور ناوگانهای امریکا در خلیج فارس و دریای عمان. ظاهرا نظام برای قوی کردن خود در خلیج فارس به خاک وطن را میدان تنازعات دشمنان سنتی کرده است!
نتیجه: بدیهی است که بنا بر تجربه ی 40 ساله بقای این نظام در بحرانسازی است و وقتی راهی برای حضور در سوریه و عراق باقی نمانده باید محلی دیگر برای تنش آفرینی فراهم آید تا با تمرکز بر امنیت ملی چندسالی به سرکوب امنیتی برای وحدت چکشی بپردازد! این همان تاکتیک کش دادن جنگ 8ساله با عراق بود که جنگ را نعمت خواند!
6- زمینه سازی: در صورت خطر، امام زمان هم فدای نظام خواهد شد!
حالا حساب کار خود را بکنید که اگر کودتا شد و نائب امام زمان غیب شد زیاد و حق طلبی توسط هر جنبنده موقتا تا انقلاب مهدی گناه کبیره و عیب شد، نباید زیاد تعجب بکنید!
7- نهایتا امروز آقای رضا پهلوی گفت: دعوت ضربتی از مردم برای تظاهرات پراکنده در میدانهای مختلف، از سوی ایشان نیست! مراقب باشید کار کار آتشبیاران برای آتش به اختیاران سرکوب و کودتا نباشد!


Image may contain: one or more people

انفجار انار پوک


انفجارِ انارِ پوک
=========
"تا دیر نشده
سهمت را از این تنِ پاره پاره بردار!
که در حالِ تجزیه شدنم!"
نارنجکی درونِ نارنج و
انفجــــارِ انـــار و
خون‌خواریِ مسالمت‌آمیز
رجزخوانی و فحش و دریدن و جنگِ صلح‌آمیز میانِ گرگ‌برّه و برّه‌گرگ
و به‌به و اَه اَهِ توآمان
در همخوانیِ یک سولوی پر آه و... قاه قاه...
با ما بیا به شهر هنرِ رسولانِ زمینیِ هوا پیما...
که تمامیتِ نقش و نگارِ این مینیاتور
در وحدتِ یک بستر و دو رؤیا
تنها از عقلانیت و هنرِ یک قومِ دیوانه برمی‌آید!
...
"تا دیر نشده، سهمت را از من بردار!
که در حالِ تمام شدنم!"
که دیوانه تصمیم خودش را گرفته
تا با شهامتِ تمام
بزرگترین چاهِ درونِ سیاه‌چاله را "چاله" ببیند و با خیالِ شما از رویِ آن بپرد
سردیِ من از تو... گرمیِ تو از من!
خورشیدها در کامِ خود دارد این سرِ سوزنِ بلاهت در آوردگاه
وقتی یکسو قرص‌هایش را نخورده و... یکسو دو تا دوتا خورده
تا زوالِ عقل ساقیانِ صاحبنظر، به وصالِ هم برسند در هوای شما
ای دانه‌های پریشان و استخوانیِ بی‌خون
گمشده در خاطراتِ یک انارِ آبلمبوی مکیده
جامانده و شتک زده بر لب و لوچه و در و دیوارِ جنون
سناریو این است:
براندازیِ مسالمت‌آمیز در میخانه‌ی یک میدانِ مین پر از مرغِ مینا
و لقمه شدن
برای لقمه برچیدن از کامِ فرقه‌ی تبهکار
یعنی: شتر سواری دولّا دولّا می‌شود!
پس به جای شتر شدن
دولّا شو، عزیز!
که این شبِ بلندِ ابتر
قصه‌ها دارد تا شبِ دگر
انقلاب یعنی:
سفارشِ چلو برّه تودلی، با کره‌ی اضافه، از راهِ شیریِ پستان‌های دور!
چرا این‌همه نرم انقلاب می‌کنند و
من هنوز بالا نیاورده‌ام، سخت؟
شاید تمام شده‌ام
شاید از گهواره تا گور
هرگز نبوده‌ام در غبارِ این قوم برتر
زخرفی میانِ این مرز پر گُهر...
من کجایم؟
تو کجایی؟
تا دیر نشده
سهمت را از من بردار و بگذار بر سرت
ای دارِ همیشه خشکِ انارهایِ آبدار!
شاید تمام شوم
شاید تمام شده باشم...
خیام ابراهیمی
2 دی 1397


مزدورخوانی و براندازی و نقشه‌راه


بازی در میدان دشمن
یکدیگر را #مزدور و #جاسوس و #نفوذی نخوانیم، اما به روش مبارزه و نقشه‌ی راه تا رسیدن هدف، بصورت واقع‌بینانه دقت کنیم تا به وحدتی مؤثر دست یابیم!
مزدور خواندن یک ایرانی (بویژه مبارز، چه واقعی چه کاذب) بمب و مینی زیر پای تمام ایرانیان است! ما نیازی به بدگمانی و حذف نداریم! چون موضوع ما پیروی کور از یک پرچمدار به روش عصر حجری نیست! نیاز ملت ایران به دانش و فهم یک راه مشترک وحدتبخش برای دستیابی به امنیت فراگیر است! در امنیت است که عشق زاده میشود! و مهرورزی ضروری ترین نیاز جامعه ی زخمی ماست!
حتما حرکت کنیم، اما نه در بادیه! نشستن معرفتبار برای رسیدن به نقشه ی راه بهتر از در بادیه گم شدن است! چون توان ملی بیش از این نباید در راههای بیهوده و در پی سرداران الماس تلف شود!
‌چرا تمام بازیگران و سربازان گمنام و قربانیانشان، با جیب خالی و پزعالی براندازند؟!
چرا به جای #براندازی تنش آفرین و ویرانگر، نباید بصورت اکثریتی و در یک میدان میلیونی در فکر بازپسگیری اراده ملی براندازی شده بود؟! که اولی سوء تفاهم برانگیز و تنش آفرین و ویرانگر است و دومی وحدتبخش و معرفتبار و معطوف به نتیجه. چرا که چنین نگرشی بصورت ایجابی تعیین میکند که دقیقا باید به جای حذف و ضعیف شدن، در فکر به دست آوردن چه قدرت فراگیر بود؟
با چنین مطالبه ای که به تمام مردم امنیت بدهد: آنگاه چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
مگر مطالبات بنیادی اکثریت در یک میدان میلیونی امن با یک زبان و در یک زمان با درخواست استقرار اراده ملی و تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای انتقال قدرت تک نفره به تمام مردم چه ایرادی دارد که با نادیده گرفتنش تنها بر این اسم رمز سرکوب و نارنجک سوء تفاهم برانگیز میان نارنج تاکید میشود؟ آن هم با تکیه بر مطالبات روبنایی؟ این همه تناقض در پندار و گفتار و رفتار برای چیست؟
هر چند انگ مزدوری در راستای سیاستهای نظام سلطه است و باید از آن پرهیز کرد و از شخصیت شاعران و شعارهای متناقضشان گذر کرد و تنها به روشِ مبارزه‌ی ایشان نظر کرد، که قرار است این ره به کدام نتیجه و احیانا ترکستان ختم شود؟! حکایت آنانی که تنها بر اساس شعار براندازی بر آلترناتیو تکیه میکنند، مرا به یاد کوزه ی روغن آن روستایی می اندازند که در حین نقشه کشیدن برای فروش روغن و خرید یک گوسفند و توسعه اش تا یک گله و ثروت کلان، کوزه را شکست!

مگر میشود بدون نقشه‌ی راه و تنها با شعار و فراخواندن مردم پراکنده که در فکر مطالبات روبنایی هستند تا ابد به انتظار تغییرات بنیادی بود؟ براستی چرا ایشان با تاکید بر طبل توخالی سناریوی انقلاب دیماه 96 در 80 شهر و به تازگی تا 160 شهر می کوبند و یکبار به این پرسش پاسخ نمیدهند کدام تشکیلات منسجم بین مردم توانست شعار تظاهرکنندگان در این شهرها را بصورت سیستماتیک یکی کند؟ که زنده باد رضا شاه! چرا فکر نمیکنند که این وحدت رَویّه، کارِ سرداران الماس بوده است؟ کجا سراغ دارند که مردم یک کوچه بدون تشکیلات به یک شعار وحدتبخش دست یابند که این همه شهر به یکباره بدون رهبری به این مهم دست یافتند؟ براستی که برایم جای شک باقی نمی ماند که آنان که این موضوع را لاپوشانی میکنند یا متوهمند و فریب خورده و یا یک سرباز گمنام که توسط سرداران الماس هدایت میشوند و خود را به جهل العارفین زده اند! البته که میان ایشان طیفی از آگاهان و ناآگاهان به چشم میخورد. اما چرا ایشان با این تاکید خود را به حماقت زده‌اند و رگ گردن کلفت میکنند؟
درآمیختن مطالبات روبنایی راست با مطالبات بنیادی دروغین و ناممکن و بدون نقشه، البته و براستی در نهایت حقیقت را در دروغ کارگذاری شده در هدفی روبنایی لوث و ویران می‌کند! یعنی شما میخواهید نظام را براندازی کنید اما تظاهرات نخود و لوبیا را تشویق میکنید! بدیهی است که در این پراکندگی پرتناقض، مردم غیرتشکیلاتی همواره باید در هر نارنجی، از بودن یا نبودن یک نارنجک مطمئن شوند!
اینکه بازیگران و هنرپیشه‌گان و عوامل اپوزیسیون صادراتی و نفوذی، برای خریدن اعتبار میان مردم ناراضی و اپوزیسیون واقعی، با دو تا فحش آبدار به نظام، کاسه ی داغ تر از آش میشوند و ملت پراکنده را با تشویق به مطالبات روبنایی و با روشهای تنش آفرین و خونبار و تحریک آمیز به براندازی با جیب خالی و پزعالی به روش ولرم و یا همان انقلاب مسالمت آمیز (؟!) ترغیب میکنند، براستی کدام استراتژی شفاف را بدون نقشه ی راه با رویکرد اتلاف توان ملی در راه تثبیت نظام سلطه پیش میبرند؟
به یکی از ایشان که یحتمل گروگان است و مامور و معذورعرض کردم:
آنکه شما را به گروگان گرفته و اقتاع کرده که برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است باید این مردم جاهل را با نفوذ و مال خود گردن هیجانات کور حفاظت کرد، خیلی چیزهای دیگر را به شما نگفته! البته این تاکتیک ایشان است که: پرچم غیرخودی را با شعار...میدهند در دست استاد هوار.
لطفا آدرس را درست نشان دهید و آتشبیارِ آتش‌به‌اختیاران نشوید!
کافی است با کشف منافع مشترک ملی، وحدت ملی را با زبان مشترک حقوقی، در یک میدان امن و در یک زمان تقویت کرد و امکان ظهور و بروز داد.
روشهای تنش آفرین با نفرت پراکنی و شعارهای پارادوکسیکال ( مثل جنک مسالمت آمیز و یا براندازی قوم تبهکار بصورت مسالمت آمیز ؟!   ) ، یکی از تاکتیکهای القایی توسط سرداران امنیتی درون نظام به عنوان از ولایت بریده ها به اپوزیسیون خارج است!
لطفا خط مقدم این سیاست ستادی نباشید!
هیچگاه "وحدت ملی" با انتقام و مبارزات سخت به نتیجه نخواهد رسید و ایران را ایرانستان خواهد کرد! اگر براستی صادقید مطمئن باشید راه سومی هم وجود دارد! اما میخانه ساقی صاحب نظری ندارد! از بت پرستی پرهیز کنیم و به‌عنوان مبارزی که گروگان است به هر بازی عوامفریبانه تن ندهیم و شریک دزد و رفیق قافله نشویم... که در مقابل خون مردم بینوا و نفله شدن منابع ملی و انسانی مسئولیم!
وقتی هر گونه اصلاحات از درون نظام ناممکن است! تنها راه انقلاب سخت با شعارِ براندازی کورِ مسالمت آمیز با جیب خالی و پز عالی نیست! به جای آب ریختن در آسیاب تفرقه و تنش، بر وحدت منافع مشترک در آب و خاک مشترک، در یک میدان امن میلیونی بیندیشیم. که این میدان میلیونی در کوچه پس کوچه های سرکوب و میادین ناامنِ تنش آفرین بر امواج خیال محال به مقصد نخواهد رسید! پندار و گفتار و رفتار را یکی کنیم و در پی احقاق وحدت معنایی باشیم که کتمان ناپذیر و قطعی است.
چنین راه سومی با هدفی معنادار، با یک نقشه راه واقعی و گام به گام ممکن است! بیهوده در لای زرورق و پر قو، از دریای خون دیگران به ترکستان نزنیم... که در عصر مدرن، به روشهای سنتی دیگر مرده خواری بر امواج هیجانات کور عوامانه، پاسخ نمیدهد!
آنها که با سردار الماس به لب چشمه رفتند و تشنه برگشتند، هیچگاه به روش مقدور و علمی رسیدن به هدف واقعی نیندیشدند! مخاطب آنهایی نیستند که با او یار بودند و سیراب برگشتند!
به راه بنیدیشیم نه رهرو. راه مشترک پیروز است! و ایران هشتاد میلیون شهروند با منافع مشترک دارد.
با حضور اکثریت، نیازی به فحاشی و حذف پیش از استقرار آزادی نیست! چرا که در صورت حضور تمام مردم: چون که صد آمد، نود هم نزد ماست!
کافی است این را بخواهیم.

#براندازان
 بدون نقشه‌ی راه و با نقشه‌ی راه
محمدرضا مدحی#سردار_الماس ) هم با جیب خالی و پزعالی و با یک نقشه ی راه متوهمانه و مجازی و دروغین، شعار براندازی میداد و توانست جمعی از اپوزیسیون صادراتی و واقعی را بفریبد و گرد خود گردآورد و لب چشمه ببرد و تشنه برگرداند! طیف براندازان نوین که حتی نقشه ی راه درست درمانی هم در چنته ندارند! پس وای به حال پیروان!
آیا فرماندهی براندازان جدید از سوی سرداران الماس جدید پشتبانی نمیشوند؟
دربهار سال 1387 نامبرده به جهت گرفتن ارتباط با چند تن از چهره های مشهور اپوزیسیون در بانکوک و امارات و همچنین رهگیری
تلاش برای عودت سه تن از افسران ارشد معاونت اطلاعات سپاه پاسداران که در کشور تایلند تقاضای پناهندگی سیاسی نموده بودند از سوی وزارت اطلاعات ماموریت میگردد . سه پاسدار فوق که دارای اطلاعات ارزشمندی بودند و از سفارت آمریکا در بانکوک تقاضای پناهندگی سیاسی نموده بودند بصورت فوق العاده امر پناهندگی و انتقالشان به یک کشور امن در دستور کار کمیته نجات قرار گرفته که گزارش می شود محمد رضا مدحی بهمراه چهار ایرانی و دو تبعه پاکستان در محل اقامت آن سه پناهجو بصورت شبانه روزی در کمین می باشند ، موضوع به سازمان اطلاعات و امنیت تایلند گزارش و نامبرده و اعضای همراهش بازداشت گردیدند ، متاسفانه تلاشهای خاموش دولت آمریکا برای تحویل گرفتن این تیم تروریستی با توجه به لابی دولت ایران و تایلند و احتمالا دادن امتیازاتی به تایلند به نتیجه نرسیده . اما کشف میگردد که نامبرده که دارای دو همسر بنامهای ف . آغازی و ب . میر حسینی می باشد که ظاهرا در عملیاتهای برون مرزی خویش از همراهی آنها نیز استفاده می نماید طبق اطلاعات دریافتی از اوراق بازجویی وی و همچنین تصاویر پاسپورت وی که در همین مجال نیز گوشه هایی از آنها آمده است ، نامبرده ابتدائا به دوبی رفته و پس از آن در به تایلند رفته است و در آخر نیز در تاریخ پانزدهم جولای 2008 به ایران بازگشته است . نامبرده در بانکوک با ساختن سناریویی تصمیم داشته که دو تن از اعضای تیم خویشرا بنامهای هادی میرکریمی و ناصر غلامی (از اعضای وزارت اطلاعات ) را به عنوان پناهنده و دارای اطلاعات ارزشمندی درباره مسائل هسته ای ایران به سفارت آمریکا و اسرائیل در بانکوک معرفی نماید که با هوشیاری هر دو سفارت نامبرده به تصمیمش نمی رسد . در رابطه با وی و دیدارهایش در شهرهای استانبول و دوبی و بانکوک با افراد شاخص در اپوزیسیون ایران موارد بی شماری است که متاسفانه مجاز به افشای آنها نمی باشم اما موضوع در بخش ضد ترورسیم و خرابکاری دادستانی فدرال آمریکا در حال پیگیری است . نکته حائز اهمیت دیگر آن است که محمدرضا مدحی همان چهره سانسور شده در عکسها می باشد که به همراه وزیر وقت علوم دولت احمدی نژاد در کنفرانس سزامی
۲۰۰۸ کشوراردن شرکت کرده و با وزیر علوم کشور اسراییل رالب (راغب) مجادله، گفت وگو کرده است . اقدام سایت آینده در جهت تطهیر وی و الغای این مطلب که محمدرضا مدحی بمدت دوسال است در خارج از کشور بسر می برد در حالی است که عکسهای نامبرده در مراسم تودیع و معارفه روسای سابق و جدید قوه قضائیه هم اکنون در سایتهای خبری کشور موجود می باشد!
آیا پس و پشتِ طرف حساب شما یک سردار الماس جدید نیست؟

خیام ابراهیمی


Image may contain: 1 person, standing, beard and indoor

شب یلدا

حیوانِ گرامی!
قصدم تار کردن عادتِ یلدا در تکرارِ سوروساتِ شعرِ نوروز نیست! یلدای خیالی در سوراخ غریزه‌ی موش، واقعا حرامت باد! ای‌کاش شادی سنتی، مدرن و کارناوالی بود تا یتیمان هم در نوزاییِ خورشید وطن سهیم شوند! مبارکبادِ زبانی کجا و برکتِ میدانی کجا؟ ای گرگ در پوستین! ای مزدورِ پیمانکارو دلالِ قانونیِ سیاست‌هایِ کلانِ تک‌نفره‌‌ی اقتصادی‌وسیاسی‌وفرهنگی‌ونظامی‌ در سرنوشتِ هشتادمیلیون عقیم ویرانی! سپیدنمایی خیانت است در درازترین شبِ سیاه سورچرانی. آیا می‌دانی؟ که "نوجوان ایذه‌ای، به دلیل بی‌نانی، خود را کشت
!"
مخاطبم انسانِ مدنی نیست! اما آیا تو اساسا گرسنگیِ جسمی و روانیِ یک نوجوانِ درحال بلوغ را که در اوج نیاز جسمانی و بحرانِ روانی در دورانِ رشدِ خود است را درک می‌کنی که چرا زیرِ بار شلاقِ زورگیریِ حقوقِ عقیدتی تو، به حسّ خودکشی می‌رسد؟ اگر نه، پس با کدام توانایی ولایتِ آنچه را که از درک و حس آن چلاقی را بر عهده گرفته‌ای، جانورِ فندوق‌مغز صحرایی؟ مگر بشر مواد اولیه‌ی کارخانه‌یِ آدمکسازی توست؟
اصلا به من بگو: این خبر(درست یا نادرست) تا چه حدّ وجدانِ لمسِ تو را تکان می‌دهد و بیدار می‌کند؟ آیا دیگر ترنّمی از عواطف انسانی در تو مانده؟ برای راستی‌آزمایی به شدت و میزان لرزشِ عواطفت مراجعه کن! به خودت پاسخ بده: براستی از حالِ مادر داغدیده در این شب بلند چقدر متاثر می‌شوی؟ آیا به همان اندازه‌ی کشته‌گان و قربانیان جاهلِ راه سیاستهای راهزنی برای تداوم امنیت حرامخواری خویش و ارباب خویش متاثر می‌شوی؟ پاسخ تو تنها در آینه نهفته که بر تو چه رفته که تا این حد لمس و سنگ و پلشت شده‌ای؟ و چرا لااقل برای انسان شدن خودت کاری نمی‌کنی و به پشیزی در راه راهزنی تن می‌فروشی به قانونِ اساسیِ گرگ گله در میان سگانِ خائن به این رمه‌ی مغبون از واداده‌گی به قانونِ معمارِ عوامفریبِ تفخیذ؟
گیریم که این خبر شایعه باشد، با چپ و راستِ اخبار واقعی چه می‌کنی؟ با کشتن فرزندان گرسنه به دست پدر و مادر برای رهایی؟ به خودکشی دخترکان و زنان و مردان وامانده در باتلاقِ هوس‌هایِ عارفانه‌ات! با اینهمه سیاهی پیدا و پنهان که ناشی از زورگیری توست، آیا باز باید صورت مسئله را حذف کرد و سرخورده در دامچاله‌های خبریِ مزدوران مکارِ سایبری، سَرِ منگ را در آخور زورگیرانه‌ی خود فرو برد؟! و یا باید در چنین شبی در کنار هم فکری کرد تا کاری کارستان؟ که ریشه از کجاست که این خودکشان زنجیره‌ای، دیگر هیچ شهروند و مسئولی را متاثر نمی‌کند و می‌شنوند و به روزمرگی و امید سبز به قانونِ بنفش و چاه‌نمایی پرچمدارانِ لال‌مرده بین دو صندوقِ رأی و بیعت بسنده می‌کنند! کجاست آن سیدِ خندان سرمست و تدارکاتچیِ قدرت مطلقه در قطار جنگیِ صدورِ خودی به غیرخودی تا دیار قدس، میانِ هیاهوهای پوچ و کف و سوت‌های گوش کرکُن از محلّ حقوق یغمارفته‌ی ملی در قانون؟ از عقوبت همان موش و گربه‌بازی از خیانتِ پشت کوه دماوند تا امنیتِ ویلای 2500 متری است که در این وانفسای فقر و مرگ و فساد، رئیس حرامخوارِ قانونیِ مجلسِ نامردمی، همین امروز فک جنبانده که: در ایران امنیت و آزادی، واقعیتی عینی است! قانون اگر مردمی بود باید به خاطر این سپید‌نمایی رذیلانه، به حکم جزایی تا ابد در کویر بیل میزد تا شاید کویر دلش به جبران مافات کمی سبز و آباد شود! این امنیت زندانی و گورستانی و پادگانی ارزانی قبیله‌ی هار و متجاوزت، ای حرامخوار سنگدل! با واژه‌ها بازی می‌کنی؟ داعش‌وار ملتی را از لولوی سرخرمنِ داعشِ ناچیز و برساخته می‌ترسانی، که مردمانی زخمدیده و زورگیری‌شده و غارت شده به شمشیرِ بدویان صحرانشین، همواره صلح طلبند و با کسی سر جنگ ندارند؟ جنگ و فحش و بالارفتن از دیوار و گروگانگیری و گروگانفروشی و تنش‌آفرینی و گل آلوده کردن آب برای گرفتن ماهی از بحران، حیاتِ سیاهِ تحمیلی زالوهایی چون توست، نه ملتی صلح‌جو! برای تداوم خونخواری از رگِ محرومان، دربرج عاج، سفسطه می‌بافی که چه؟
اگر هر چه زودتر به جبران مافات، از این قانون استثماری توبه نکنی و برای تغییرش به نفع حضور صاحبان حق، مصلحانه قیام نکنی، دیر یا زود تو را آواره‌ی کوی و برزن می‌بینم که به اسیران امروزی به خونخواهی گرد شهر می‌چرخانند! که هیچ قلعه‌ای از انتقام روزگار در امان نیست! که ملتی را به قانونِ نامقدسِ دزدان اعتماد و کلاهبرداران در روز روشن، آواره کرده‌ای! حال باور نکن این عقوبت را! که خون‌های ریخته بر خاک مشترک، به خونخواهی تو را بو می‌کشند شب و روز!
این است میوه‌ی شجره‌ی طیبه: یا به قانون و قانونمدارِ سالارِ غاصب سواری بده، یا از این ولایتِ فاسد گمشو و خود را بکش! براستی جز نالیدن و فحش و شعارِ زنجیره‌ای و حمله به ارباب قلعه‌ها در کوچه پس کوچه‌ها، نقشه‌ی راه مالباخته‌ها برای نجات از دامچاله های روبنایی نان خشک و آب قطره چکانی در این مرگِ تدریجی و قانونی چیست؟ جز درخواست یکصدایِ تغییر قانون اساسی به نفع همه! ننگ به قانونتان! ننگ به چاه نمایی‌‌های اصلاح‌طلبانه در بن‌بست قانون اصلاح ناپذیرتان! که بی تغییر قانون اساسی، اساس راهی برای نجاتِ توده‌های بینوا نیست! ننگتان باد! ای لشکرِ غارتگرانِ قانونِ سالارِ سوار بر مردمِ بیمار!
وقتی خودکشی نوجوان ایذه‌ای، بدلیل عدم #تکرارِ نانِ خشک
ککِ تریشِ قبای عالمانِ دربارِ ابلیس را در لباسِ غصبیِ خداوندگار نَگزَد
یعنی: جنتی‌یانِ فسیل، آسوده بچرید!
که سپاه کفارِ بی رگِ عماریونِ حرامخوار
دلخوش و مؤمن به‌ قانونِ یارِ بی‌عارِ و پرده‌دارِ پنهان درون غار
مجاهدینِ غارتِ نامقدسِ‌اند و جانسپار هر دیار
که برای امنیت میلی اهلِ بیت غاصبِ مرده‌خوار
در دولت شام و عراق از علی‌آباد تا میامنمار
در قتل‌عامِ صاحبان حقِ مسلمِ حیات مشترک و زندگیِ ملتِ‌ زار و سرِکار
همواره هارند و خونخوارند و آتش‌به‌اختیار
چه بر سر عواطف و غیرت نامردمانِ حرامخوار آمده که سر در لاکِ خونخوارِ بیت خویش، در این شب یلدای سرماکش، از حق مسلم شریکان آب و خاک مشترک می‌نوشند و می‌لبمانند و دیگر ککشان از ناامنی یتیمان وطن نمی‌گزد؟ خاک بر سر ایمان شیطانی‌اَت، حیوان! که ذره‌ای نمی‌اندیشی که با شیره‌ی چشیده از اقتداء پشت سر ابلیس در لباس خدا نباید سر خود را در مستراحِ بافته‌های شاعرانِ هپروتیِ زنجیره‌ای فروکنی و خود را به تقلیدی کور و بت‌پرستانه بفریبی و ندایِ وجدان بیدار و زنده‌ی نزدیکتر از رگ گردن را در نطفه خاموش کنی و خود را راحت و رستگار بپنداری! تو مسئولی که به یک مویز و دو نخود، آزاده باشی و بوزینه و عنتر لوطی نباشی! ناسلامتی انسانی، حیوان!
چرا تا وقتی با بیعت تو با قانون اساسی سلطه در صف‌هایِ رأی بردگی، چنین جنایتی بر ملت می‌رود، صراحتا و در روز روشن با فریاد از آن توبه نمی‌کنی و خواستار تغییر آن نیستی؟! چطور خود را شریک دزد و رفیق قافله نمی‌دانی، تا شبها در بالین نرم و گرم خوابت ببرد؟ بیدار شو! تو انسانی! مگذار که نم نم حیوان شوی و در نشئه‌گی شطرنجِ ایمانِ بتهایِ جعلی بمیری و در گورِ امنیت گورستانی میانِ خون شریکان آب و خاک مشترک، همچو جنازه‌ی دزدانِ سرگردنه در غربتِ خاک بپوسی... آن هم برای هیچ!
گرد سفره‌ی پرمهرِ این شب بلند، فکری کن به حالِ آلوده و پالودنِ خویش!
قصدم کوفت کردن سورچرانی و شادی‍ات کنار عزیزان در گریز از این ماتم‌سرا نبود و نیست! قصدم به برکتِ این شب عزیز، نجات توست! که در نجات ماست! میان خنده و لیچار و پای کرسی‌های آزادپریشی در این شب تار، با هم پیاله‌ها فکری کن به حالِ تسویه حساب با این ملتِ تبدار! تا فرصت هست...
خیام ابراهیمی
30 آذر 1397

رویکرد میدانی و مدنی و جمع جبری غم و شادی


غم و شادی
زندگی مدنی، جمع جبری غم و شادی میانِ هم‌سایه هاست و هر دو در معرفت زندگی جمعی بین زمین و آسمان واقعی معنادار است... نه در دخمه‌های مجازی و ایزوله.
متاسفانه علی رغم منطقِ هر مناسبتی، وقتی مرگ عزیزی همزمان با جشنی میشود، غم از دست دادن عزیز بر شادی جشن غلبه میکند! بدیهی است که سالها شلیک به عواطف مردم، حساسیت ملت را نسبت به واکنشهای عاطفی کم کرده است، تا جایی که شاهد شدت و حدت غیرطبیعی عواطف مردم (بویژه در مناسبتهای غم و شادی اجتماعی) هستیم.
به همین دلیل جدای برخی از همیشه خوشحالان و بی غمان، برخی از هموطنان تنها به یک بعد ملی در مبارزه با نظام ستمگر نظر می‌اندازند!
اما براستی اگر حتی قرار است از دید مبارزه ی ملی به این مناسبتها بنگریم، چه نیک که به آن رویکرد اجتماعی بدهیم و تغییری در سنت زندگی قبیله‌ای از دخمه ها به میادین عمومی پدید آوریم.
این اتفاق در برخی از جوامع سکولار اتفاق افتاده تا جایی که در کشوری چون هلند، بسیاری از جشنها را از جمله جشنهایی که با خوردن همراه است را به میادین شهر میکشانند و شادی عمومی را با هم تقسیم میکنند! این روش یک خوبی دارد که به هم افزایی ملی و روابط اجتماعی و اراده ی ملی فرصت احساس مشترک و قدرت میدهد!
و این همان عنصری است که برای نظام توتالیتر خطر است: یعنی عدم احساس قدرت ناشی از همدلی گروه برای شاد کردن همه. به همین دلیل است که نظام بر همایشهای غمبار و کاهنده تاکید دارد نه بر شادیها...
بدیهی است که در پرتو 40 سال تحریم ناشی از تنش آفرینی و 30 سال شعارهای اقتصادی غیربنیادی و متوهمانه، و با وجود عقوبتِ فراگیر فقر و فساد و نابسامانی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، به میدان عمومی کشیدن همایشهای ملی میتواند، روشی باشد برای ترویجِ مطالبات فراگیر ملی و بنیادی، به‌جای مطالبات پراکنده‌ی صنفی و روبنایی.
اما متاسفانه حتی در این موارد پرچمدارانی که دارای کاریزما هستند و از جمله اپوزیسیون، دارای ابتکار و هوش مؤثر نیستند و همواره به تکرار روشها و عادات موروثی و سنت تحمیلی در جبر جغرافیا تن میدهند و به همین دلیل بصورت پراکنده و مبهم منتظر معجزه از سوی ملت غیرتشکیلاتی تنها به شعارهای فاقد قدرت بالندگی بسنده میکنند!
مثلا مردم را به مبارزات مسالمت آمیز دعوت میکنند اما خود به فحش و انتقام و برانگیختن احساسات پارادوکسیکال برخلاف دعوت اولیه اقدام میکنند! و از خود نمی پرسند که چگونه مبارزات مسالمت آمیز میتواند با فحش و خشونت و تحریک به انتقام به نابودی حاکم به سنگرسازی و خشونت نگراید؟ در حالی که یک رهبر باید دارای رفتاری متمایز از مردم برای جهت دادن در راستای اهداف مقدور باشد.
مناسبتها و جشن‌های ملی هم به عنوان یک پتانسیل اجتماعی، از تبار همان رفتارهای سنتی هستند که بیشتر به عنوان یک عادت دیرینه کم کم به شکلِ حوائج تحمیلی اربابان و سلاطین درآمده و همچون یک سورچرانی و واکنش کور که بیانگر پارادوکسی در پندار و رفتار و گفتار است، بصورت قبیله ای در دخمه های جدا از هم عمل میکنند و علی‌رغم معانی بلند اجتماعی آن، فاقد حداقل رویکرد و ابتکار اجتماعی برای به روز کردن و تاثیر فراگیر آنها در مناسبات جامعه است.
این همان بلای بزرگ جوامع بت پرست و معتاد به مناسبات ارباب و رعیتی است که همواره با حضور یک سردار ایدئولوژیک که به جای ایشان فکر کند اما رفاه بدهد آرام و قرار میگیرند تا خود ناگزیر به تفکر و به دست گرفتن ابتکار نباشند! یکی از مهمترین رفتارهای پراکنده ی مردم در این بلبشو، فقدان ان.جی.او.ها و اجتماعات متنوع است که فرصت تبادل افکار را از ملت گرفته. در باب پارادوکس عواطف آسیبدیده و حقوق ملی سنتی و غیرروزآمد مؤثر در پندار و گفتار و رفتار جامعه، حرف بسیار است...
به امید روزهای امن برای تمرین همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی ملی در مناسبتهای ملی...
خیام ابراهیمی


No photo description available.
4

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...