غم و شادی
زندگی مدنی، جمع جبری غم و شادی میانِ همسایه هاست و هر دو در معرفت زندگی جمعی بین زمین و آسمان واقعی معنادار است... نه در دخمههای مجازی و ایزوله.
متاسفانه علی رغم منطقِ هر مناسبتی، وقتی مرگ عزیزی همزمان با جشنی میشود، غم از دست دادن عزیز بر شادی جشن غلبه میکند! بدیهی است که سالها شلیک به عواطف مردم، حساسیت ملت را نسبت به واکنشهای عاطفی کم کرده است، تا جایی که شاهد شدت و حدت غیرطبیعی عواطف مردم (بویژه در مناسبتهای غم و شادی اجتماعی) هستیم.
به همین دلیل جدای برخی از همیشه خوشحالان و بی غمان، برخی از هموطنان تنها به یک بعد ملی در مبارزه با نظام ستمگر نظر میاندازند!
اما براستی اگر حتی قرار است از دید مبارزه ی ملی به این مناسبتها بنگریم، چه نیک که به آن رویکرد اجتماعی بدهیم و تغییری در سنت زندگی قبیلهای از دخمه ها به میادین عمومی پدید آوریم.
این اتفاق در برخی از جوامع سکولار اتفاق افتاده تا جایی که در کشوری چون هلند، بسیاری از جشنها را از جمله جشنهایی که با خوردن همراه است را به میادین شهر میکشانند و شادی عمومی را با هم تقسیم میکنند! این روش یک خوبی دارد که به هم افزایی ملی و روابط اجتماعی و اراده ی ملی فرصت احساس مشترک و قدرت میدهد!
و این همان عنصری است که برای نظام توتالیتر خطر است: یعنی عدم احساس قدرت ناشی از همدلی گروه برای شاد کردن همه. به همین دلیل است که نظام بر همایشهای غمبار و کاهنده تاکید دارد نه بر شادیها...
بدیهی است که در پرتو 40 سال تحریم ناشی از تنش آفرینی و 30 سال شعارهای اقتصادی غیربنیادی و متوهمانه، و با وجود عقوبتِ فراگیر فقر و فساد و نابسامانی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، به میدان عمومی کشیدن همایشهای ملی میتواند، روشی باشد برای ترویجِ مطالبات فراگیر ملی و بنیادی، بهجای مطالبات پراکندهی صنفی و روبنایی.
اما متاسفانه حتی در این موارد پرچمدارانی که دارای کاریزما هستند و از جمله اپوزیسیون، دارای ابتکار و هوش مؤثر نیستند و همواره به تکرار روشها و عادات موروثی و سنت تحمیلی در جبر جغرافیا تن میدهند و به همین دلیل بصورت پراکنده و مبهم منتظر معجزه از سوی ملت غیرتشکیلاتی تنها به شعارهای فاقد قدرت بالندگی بسنده میکنند!
مثلا مردم را به مبارزات مسالمت آمیز دعوت میکنند اما خود به فحش و انتقام و برانگیختن احساسات پارادوکسیکال برخلاف دعوت اولیه اقدام میکنند! و از خود نمی پرسند که چگونه مبارزات مسالمت آمیز میتواند با فحش و خشونت و تحریک به انتقام به نابودی حاکم به سنگرسازی و خشونت نگراید؟ در حالی که یک رهبر باید دارای رفتاری متمایز از مردم برای جهت دادن در راستای اهداف مقدور باشد.
مناسبتها و جشنهای ملی هم به عنوان یک پتانسیل اجتماعی، از تبار همان رفتارهای سنتی هستند که بیشتر به عنوان یک عادت دیرینه کم کم به شکلِ حوائج تحمیلی اربابان و سلاطین درآمده و همچون یک سورچرانی و واکنش کور که بیانگر پارادوکسی در پندار و رفتار و گفتار است، بصورت قبیله ای در دخمه های جدا از هم عمل میکنند و علیرغم معانی بلند اجتماعی آن، فاقد حداقل رویکرد و ابتکار اجتماعی برای به روز کردن و تاثیر فراگیر آنها در مناسبات جامعه است.
این همان بلای بزرگ جوامع بت پرست و معتاد به مناسبات ارباب و رعیتی است که همواره با حضور یک سردار ایدئولوژیک که به جای ایشان فکر کند اما رفاه بدهد آرام و قرار میگیرند تا خود ناگزیر به تفکر و به دست گرفتن ابتکار نباشند! یکی از مهمترین رفتارهای پراکنده ی مردم در این بلبشو، فقدان ان.جی.او.ها و اجتماعات متنوع است که فرصت تبادل افکار را از ملت گرفته. در باب پارادوکس عواطف آسیبدیده و حقوق ملی سنتی و غیرروزآمد مؤثر در پندار و گفتار و رفتار جامعه، حرف بسیار است...
به امید روزهای امن برای تمرین همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی ملی در مناسبتهای ملی...
No comments:
Post a Comment