Monday, March 25, 2019

شب یلدا

حیوانِ گرامی!
قصدم تار کردن عادتِ یلدا در تکرارِ سوروساتِ شعرِ نوروز نیست! یلدای خیالی در سوراخ غریزه‌ی موش، واقعا حرامت باد! ای‌کاش شادی سنتی، مدرن و کارناوالی بود تا یتیمان هم در نوزاییِ خورشید وطن سهیم شوند! مبارکبادِ زبانی کجا و برکتِ میدانی کجا؟ ای گرگ در پوستین! ای مزدورِ پیمانکارو دلالِ قانونیِ سیاست‌هایِ کلانِ تک‌نفره‌‌ی اقتصادی‌وسیاسی‌وفرهنگی‌ونظامی‌ در سرنوشتِ هشتادمیلیون عقیم ویرانی! سپیدنمایی خیانت است در درازترین شبِ سیاه سورچرانی. آیا می‌دانی؟ که "نوجوان ایذه‌ای، به دلیل بی‌نانی، خود را کشت
!"
مخاطبم انسانِ مدنی نیست! اما آیا تو اساسا گرسنگیِ جسمی و روانیِ یک نوجوانِ درحال بلوغ را که در اوج نیاز جسمانی و بحرانِ روانی در دورانِ رشدِ خود است را درک می‌کنی که چرا زیرِ بار شلاقِ زورگیریِ حقوقِ عقیدتی تو، به حسّ خودکشی می‌رسد؟ اگر نه، پس با کدام توانایی ولایتِ آنچه را که از درک و حس آن چلاقی را بر عهده گرفته‌ای، جانورِ فندوق‌مغز صحرایی؟ مگر بشر مواد اولیه‌ی کارخانه‌یِ آدمکسازی توست؟
اصلا به من بگو: این خبر(درست یا نادرست) تا چه حدّ وجدانِ لمسِ تو را تکان می‌دهد و بیدار می‌کند؟ آیا دیگر ترنّمی از عواطف انسانی در تو مانده؟ برای راستی‌آزمایی به شدت و میزان لرزشِ عواطفت مراجعه کن! به خودت پاسخ بده: براستی از حالِ مادر داغدیده در این شب بلند چقدر متاثر می‌شوی؟ آیا به همان اندازه‌ی کشته‌گان و قربانیان جاهلِ راه سیاستهای راهزنی برای تداوم امنیت حرامخواری خویش و ارباب خویش متاثر می‌شوی؟ پاسخ تو تنها در آینه نهفته که بر تو چه رفته که تا این حد لمس و سنگ و پلشت شده‌ای؟ و چرا لااقل برای انسان شدن خودت کاری نمی‌کنی و به پشیزی در راه راهزنی تن می‌فروشی به قانونِ اساسیِ گرگ گله در میان سگانِ خائن به این رمه‌ی مغبون از واداده‌گی به قانونِ معمارِ عوامفریبِ تفخیذ؟
گیریم که این خبر شایعه باشد، با چپ و راستِ اخبار واقعی چه می‌کنی؟ با کشتن فرزندان گرسنه به دست پدر و مادر برای رهایی؟ به خودکشی دخترکان و زنان و مردان وامانده در باتلاقِ هوس‌هایِ عارفانه‌ات! با اینهمه سیاهی پیدا و پنهان که ناشی از زورگیری توست، آیا باز باید صورت مسئله را حذف کرد و سرخورده در دامچاله‌های خبریِ مزدوران مکارِ سایبری، سَرِ منگ را در آخور زورگیرانه‌ی خود فرو برد؟! و یا باید در چنین شبی در کنار هم فکری کرد تا کاری کارستان؟ که ریشه از کجاست که این خودکشان زنجیره‌ای، دیگر هیچ شهروند و مسئولی را متاثر نمی‌کند و می‌شنوند و به روزمرگی و امید سبز به قانونِ بنفش و چاه‌نمایی پرچمدارانِ لال‌مرده بین دو صندوقِ رأی و بیعت بسنده می‌کنند! کجاست آن سیدِ خندان سرمست و تدارکاتچیِ قدرت مطلقه در قطار جنگیِ صدورِ خودی به غیرخودی تا دیار قدس، میانِ هیاهوهای پوچ و کف و سوت‌های گوش کرکُن از محلّ حقوق یغمارفته‌ی ملی در قانون؟ از عقوبت همان موش و گربه‌بازی از خیانتِ پشت کوه دماوند تا امنیتِ ویلای 2500 متری است که در این وانفسای فقر و مرگ و فساد، رئیس حرامخوارِ قانونیِ مجلسِ نامردمی، همین امروز فک جنبانده که: در ایران امنیت و آزادی، واقعیتی عینی است! قانون اگر مردمی بود باید به خاطر این سپید‌نمایی رذیلانه، به حکم جزایی تا ابد در کویر بیل میزد تا شاید کویر دلش به جبران مافات کمی سبز و آباد شود! این امنیت زندانی و گورستانی و پادگانی ارزانی قبیله‌ی هار و متجاوزت، ای حرامخوار سنگدل! با واژه‌ها بازی می‌کنی؟ داعش‌وار ملتی را از لولوی سرخرمنِ داعشِ ناچیز و برساخته می‌ترسانی، که مردمانی زخمدیده و زورگیری‌شده و غارت شده به شمشیرِ بدویان صحرانشین، همواره صلح طلبند و با کسی سر جنگ ندارند؟ جنگ و فحش و بالارفتن از دیوار و گروگانگیری و گروگانفروشی و تنش‌آفرینی و گل آلوده کردن آب برای گرفتن ماهی از بحران، حیاتِ سیاهِ تحمیلی زالوهایی چون توست، نه ملتی صلح‌جو! برای تداوم خونخواری از رگِ محرومان، دربرج عاج، سفسطه می‌بافی که چه؟
اگر هر چه زودتر به جبران مافات، از این قانون استثماری توبه نکنی و برای تغییرش به نفع حضور صاحبان حق، مصلحانه قیام نکنی، دیر یا زود تو را آواره‌ی کوی و برزن می‌بینم که به اسیران امروزی به خونخواهی گرد شهر می‌چرخانند! که هیچ قلعه‌ای از انتقام روزگار در امان نیست! که ملتی را به قانونِ نامقدسِ دزدان اعتماد و کلاهبرداران در روز روشن، آواره کرده‌ای! حال باور نکن این عقوبت را! که خون‌های ریخته بر خاک مشترک، به خونخواهی تو را بو می‌کشند شب و روز!
این است میوه‌ی شجره‌ی طیبه: یا به قانون و قانونمدارِ سالارِ غاصب سواری بده، یا از این ولایتِ فاسد گمشو و خود را بکش! براستی جز نالیدن و فحش و شعارِ زنجیره‌ای و حمله به ارباب قلعه‌ها در کوچه پس کوچه‌ها، نقشه‌ی راه مالباخته‌ها برای نجات از دامچاله های روبنایی نان خشک و آب قطره چکانی در این مرگِ تدریجی و قانونی چیست؟ جز درخواست یکصدایِ تغییر قانون اساسی به نفع همه! ننگ به قانونتان! ننگ به چاه نمایی‌‌های اصلاح‌طلبانه در بن‌بست قانون اصلاح ناپذیرتان! که بی تغییر قانون اساسی، اساس راهی برای نجاتِ توده‌های بینوا نیست! ننگتان باد! ای لشکرِ غارتگرانِ قانونِ سالارِ سوار بر مردمِ بیمار!
وقتی خودکشی نوجوان ایذه‌ای، بدلیل عدم #تکرارِ نانِ خشک
ککِ تریشِ قبای عالمانِ دربارِ ابلیس را در لباسِ غصبیِ خداوندگار نَگزَد
یعنی: جنتی‌یانِ فسیل، آسوده بچرید!
که سپاه کفارِ بی رگِ عماریونِ حرامخوار
دلخوش و مؤمن به‌ قانونِ یارِ بی‌عارِ و پرده‌دارِ پنهان درون غار
مجاهدینِ غارتِ نامقدسِ‌اند و جانسپار هر دیار
که برای امنیت میلی اهلِ بیت غاصبِ مرده‌خوار
در دولت شام و عراق از علی‌آباد تا میامنمار
در قتل‌عامِ صاحبان حقِ مسلمِ حیات مشترک و زندگیِ ملتِ‌ زار و سرِکار
همواره هارند و خونخوارند و آتش‌به‌اختیار
چه بر سر عواطف و غیرت نامردمانِ حرامخوار آمده که سر در لاکِ خونخوارِ بیت خویش، در این شب یلدای سرماکش، از حق مسلم شریکان آب و خاک مشترک می‌نوشند و می‌لبمانند و دیگر ککشان از ناامنی یتیمان وطن نمی‌گزد؟ خاک بر سر ایمان شیطانی‌اَت، حیوان! که ذره‌ای نمی‌اندیشی که با شیره‌ی چشیده از اقتداء پشت سر ابلیس در لباس خدا نباید سر خود را در مستراحِ بافته‌های شاعرانِ هپروتیِ زنجیره‌ای فروکنی و خود را به تقلیدی کور و بت‌پرستانه بفریبی و ندایِ وجدان بیدار و زنده‌ی نزدیکتر از رگ گردن را در نطفه خاموش کنی و خود را راحت و رستگار بپنداری! تو مسئولی که به یک مویز و دو نخود، آزاده باشی و بوزینه و عنتر لوطی نباشی! ناسلامتی انسانی، حیوان!
چرا تا وقتی با بیعت تو با قانون اساسی سلطه در صف‌هایِ رأی بردگی، چنین جنایتی بر ملت می‌رود، صراحتا و در روز روشن با فریاد از آن توبه نمی‌کنی و خواستار تغییر آن نیستی؟! چطور خود را شریک دزد و رفیق قافله نمی‌دانی، تا شبها در بالین نرم و گرم خوابت ببرد؟ بیدار شو! تو انسانی! مگذار که نم نم حیوان شوی و در نشئه‌گی شطرنجِ ایمانِ بتهایِ جعلی بمیری و در گورِ امنیت گورستانی میانِ خون شریکان آب و خاک مشترک، همچو جنازه‌ی دزدانِ سرگردنه در غربتِ خاک بپوسی... آن هم برای هیچ!
گرد سفره‌ی پرمهرِ این شب بلند، فکری کن به حالِ آلوده و پالودنِ خویش!
قصدم کوفت کردن سورچرانی و شادی‍ات کنار عزیزان در گریز از این ماتم‌سرا نبود و نیست! قصدم به برکتِ این شب عزیز، نجات توست! که در نجات ماست! میان خنده و لیچار و پای کرسی‌های آزادپریشی در این شب تار، با هم پیاله‌ها فکری کن به حالِ تسویه حساب با این ملتِ تبدار! تا فرصت هست...
خیام ابراهیمی
30 آذر 1397

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...