Monday, March 25, 2019

انقلاب فرهنگی دریدن


انقلاب فرهنگیِ دریدن؛ و دریدگیِ آتشبیارانِ معرکه
اغلب شاغلان آزاد، از پزشک گرفته تا دلال و کاسب، با افزایش تورم در تنگناهای #تحریم، خودسرانه بر نرخ خود به قیمتِ دلار اقتصادِ ولایی می‌افزایند و از خون مردمِ قانونا عقیم، می‌نوشند! چون در رقابتِ نابرابرِ مذهبِ شغالان و کفتاران، در نبرد با دینِ حرمتِ انسان، در تنازع بقاء ژنِ غرایزِ حیوان، راهی جز دریدن نمی‌بینند! چون اصلِ دریدنِ غیرپاسخگو، در قانونی تعبیه‌شده که ملتی را بین ویژه‌خوارِ خودی و محذوفِ‌غیرخودی، تقسیم و پاره کرده‌! پس بدیهی است که بتدریج ویروسِ فرهنگی وحدتِ زوری به حکم مناسباتِ فرهنگِ قبیله‌ای و دریدنِ غیرخودی توسط خودی، به هر وسیله در ملتی همیشه خفت‌، اپیدمی شود!
خودخواهی و غریزه‌یِ کفتاران و شغالان و کاسبانِ تجارت با خون‌همنوع، اقتضاء می‌کند که به‌جای نشان دادن آدرس درست و درخواست #تغییر_قانون_اساسی به نفع حضور تمام ملت در نوشتنِ سرنوشت خود، به قدرتِ تک نفره‌ی قانونی تن بفروشند و همواره شریک دزد شوند و قاتلِ قافله. تاریخ خیانت ایشان را در همراهی با زورگیری عقیدتی فراموش نخواهد کرد! حتی اگر به گردنِ غیرانسانِ خویش، کراوات و یا چفیه و یا شال بنفش و دستمالِ سبز گره زنند! ننگ به حرامخواری قانونی ایشان. ننگ به قانونِ اساسیِ غرایزِ بدوی ایشان.
.
40 سال #تحریم کژدارومریز، در سازوکار قانون اساسی و مناسبات قدرتِ نظام موروثی و قبیله‌ای راهزنانِ مقدس، نتیجه‌ی #بیعت اکثریتِ مردم مغبون و آواره، با قانونِ قدرت‌ مطلقه‌ی فراملی یک سلطانِ همه‌کاره، با چماق و خنجر گروگانگیرِ گروگانفروش و بالارفتن از دیوارِهمسایه و آتش‌به‌اختیاری و رجزخوانی و تجاوز و تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تحریم مکرر و لاف و دروغ و تهدید و تطمیع و سفسطه و مغلطه و زیرآبی و زورگیری معنوی و مادی از غیرخودی در حریم شریکانِ خاک مشترک، تضمین شده است! حالا راهزنانِ قانونی از خونِ ملت‌ها مایه می‌گذارند، چون اعتبار و پشتوانه‌ و مجوزِ مکر و دزدیِ موجه و تحریم مردمِ غیرخودی را از اعتمادِ ملت‌های خودشان می‌دانند! این یعنی ملتها آگاهانه و یا ناخودآگاه، با رضایت و سکوت و حمایت خود از حکامِ مردمی و غیرمردمی، شریک دزد و رفیق قافله‌اند و متعاقبا مقصر را طرف مقابل می‌دانند! اما آیا ملت ایران در مقابل ملت امریکا که حکومتش را بصورت دموکراتیک و با تضمینِ #نظارت_ملی انتخاب کرده، کماکان حامیِ حکومتِ خویش است که توسط نسل گذشته، بر او تحمیل شده و قانونا نمی‌تواند نظارتی ملی بر صندوق‌های رأی به سرنوشت خود داشته باشد؟ این را باید از بیعت‌کنندگان با قانون‌اساسیِ سلطه‌ی فرد بر جماعت، که نمی‌توانند سیاست‌های کلان ولایت مطلقه فقیه را تغییر دهند پرسید: که آیا مقصر را بیعتِ گنگِ خویش از قانون اساسیِ غیردموکراتیک می‌دانند؟ و یا ملت امریکا را که از قانون و حکومتِ دموکراتیکش راضی است؟
گفتگوی من با نویسنده‌ای که مرگ مادرش را به‌علت خوردن داروی پاکستانی بر عهده‌ی عامل تحریم یعنی امریکا انداخته است:
1) پاسخ: به باورم این منطق، نتیجه‌یِ بدفهمی و وادادن به موج‌سازی قدرت مطلقه برای موج‌سواری و مردمسواری دیمی و هیئتی بواسطه‌ی پرچمداران بیعت با ویژه خواری و تدارکاتچیان و آبدارچیان و راهزنان اعتماد ملی و زورگیران عقیدتی روی دو ریل چپ و راستِ قطار صدورِ زورگیری عقیدتی تا دیار قدسِ ویرانگری است!
وقتی راهزن اعتماد ملی، 40 سال ملتی را به گروگانِ تقلید کورکورانه و جهلشان به علمِ عالم برده‌داری امتِ نسلیمِ خویش گرفته‌اند، چه باید کرد؟ جز اینکه باید آدرس را درست نشان داد و رفیق دزد و شریک قافله نشد!
با باج‌دادن به گروگانگیرهای قانونی که خودسرانه به مصلحت امنیت و حفظ نظام سلطه، از ارز نان و دارو می‌کاهند تا در لبنان و سوریه و یمن با تنش و گروگانگیری و گروگانفروشی، غیرخودیان داخلی و خارجی را به زورگیری عقیدتی قانونی خود مجبور کنند! تنها تن فروختن در صف بیعت عددی انتخابات نمایشی با سیاستهای کلان تک‌نفره‌ی تنها قدرت مطلقه‌ی قانونی است که هشتاد میلیون صفر مقابل یک یکِ قانونی اقرار کنند که بصورت قطره‌چکانی از زهرِ جامِ وجود خویش در ما بریز تا دو روز بیشتر با سرنوشت تحمیلی تو شریک بمانیم. چون ارزش هشتاد میلیون صفر مقابلِ یک حضرتِ یکِ قانونی معنادار می‌شود!
حضرت می‌گوید: در سیاه‌نمایی ضد‌انقلابِ پاانداز و جعلیات انقلابِ سیاه‌باز و سفره‌یِ مشترک سیاهکارانِ مردمباز، ملتِ قانونا عقیم، در خرس‌وسطِ تحلیل نخود و لوبیای یکدیگر و جنگ‌های زرگری و بازیِ زورگیران قانونی، زرِ خود را بزنند و ما کار خودمان را بکنیم: چون عمرِ ما کوتاه است!
در بصیرت و تدبیر و صرافتِ انتخاب بین نان بربری و نان لواش
باید ککِ زردِ انبه با طعم باروت خورد
چون به میزانِ صفرهای جلویِ یک تا 9، جملگی صفرید!
...
قربانی: وقتى نقل و انتقال قانونى ممكن نباشه خريد دارو يا هيچ چيز ديگه ممكن نيست. جمله‌ آخر هم اگر خطاب به من بود، خيلى ممنون!
2) پاسخ:
#صفرید" به معنای به صفر بودن تن‌دادن است... نه اینکه شما حتما صفرید! مخاطب، شما نبودید! جهل به موقعیت قدرتِ صفرِ قانونی خود است!
این یعنی: از کوزه همان برون تراود که دراوست!
ریشه‌ی این عقوبت در صف بیعت عددی در انتصخابات با پرچمداران بی‌اختیار آبدارچی و تدارکاتچی ارباب نهفته است که باید هر چه زودتر از آن توبه کرد! نه اینکه بر آن پای فشرد و ضمنا شاکی بود. این شکایت زنجیره‌ای از جنس ناهنجاری و روان پریشی سادومازوخیسم است.
...
قربانی: من اينجا زندگى مى‌كنم. مادرم از تحريم مرد! تحريم هرگز در هيچ كشورى نتيجه‌اى جز بدبختى مردم نداشته. نفت در برابر غذا يعنى فاجعه. واقعيت خيلى ساده‌ست! منتهى گاهى تعصب نمي‌ذاره ببينيمش.
...
3) پاسخ:
متاسفم! اکثریت ملت از این بلای ملی به شکلی زخمی و آزرده‌اند!
حکومت به پشتوانه‌ی سکوت و رضایتِ من و شما در صف‌های بیعت با قانون ارباب مطلقه، سیاست از دیوار بالارفتن و جنگ و گروگانگیری و گروگانفروشی اتخاذ کرده است و نمی‌توان توقع داشت که غیرخودیانِ جهان، پشت خود را خم کنند و یا قلاب بگیرند که بیائید از کول ما و از دیوار سفارت ما بالا روید و خوش باشید!
این مائیم که باید بفهمیم باید چه بخواهیم تا به این عقوبت دچار نشویم.
...
قربانی: هر اعتقادى داشته باشيد نمى‌تونيد از تحريم دفاع كنيد! چون قابل دفاع نيست. مردم هم كارى نكردن. دارن سعى مى‌كنن زندگى كنن. و حق حيات هم دارن. از نظر ترامپ ما حق حيات نداريم!
...
4) پاسخ:
از کوزه همان برون تراود که دراوست.
خود کرده را تدبیر نیست.
نمی‌توان آب به آسیاب ویرانی ریخت و توقع آبادانی داشت!
خانه از پای بست ویران است.
چه کسی می‌تواند از آتش تحریم زندگی میان آتش به اختیاران بومی و جهانی خوشحال باشد؟
باید نفت به آتش نریخت ....تا آتش فروکش کند!
کس نخارد پشت ما...جز ناخن انگشت ما.
معجزه‌ای در کار نیست و باید آدرس را درست نشان داد.
وگرنه شریک دزدیم و رفیق قافله.
مشکل از صاحب قدرت مطلقه نیست! مشکل از بیعت کننده با قدرت مطلقه است!
...
قربانی:
مادر من نه شريك دزد بود و نه رفيق قافله، معلمى بازنشسته بود كه يك عمر كار كرد. مشكل اين بود: جايى دنيا آمده بود كه انسان كمترين ارزشى در مقابله ها و نزاع‌هاى سياسى نداره!
...
5) پاسخ:
ما انسانِ مختاریم! باید این ارزش را خرید! درست است که شهروند ایرانی در قانون اساسی ارزشی تصمیم‌ساز ندارد! اما می‌تواند با بیعت یا عدم بیعتِ خود با قانونِ سالار مطلقه، سرنوشت محتوم را به رأی دیگری و یا خود بنویسد! و همایشِ حضور در صف انتخابات، و یا در مقابل صفِ انتخابات نمایشی، می‌تواند بیانگر امید دو صف اکثریت و اقلیت باشد! مسلما از قهرکردن و در خانه‌نشستن و یا در صف بیعت ایستادن تره‌ای هم برای ملت خرد نمی‌شود! باید خواست خود را در یک میدان عمومی و در مقابل صفِ اقلیت قانونی، به رخ کشید و اثبات کرد!
من متاسفم که هیجانات و عواطف پاک، در منطق و ریشه‌یابیِ علت اصلی دخالت می‌کند!
اگر این عاطفه راستین و بنیادی باشد، باید به‌پاخاست و خواستِ خود را فریاد کشید و گریبانِ مسئولینی را که سرنوشت ملی را می‌نویسند گرفت و رها نکرد، که: خواست ما این نیست! و باید آدرس را درست نشان داد! با نشان دادن آدرس نادرست تنها به قتل‌های زنجیره‌ای به شکل دیگری دامن خواهیم زد. این از جهل ماست که نوع مرگ خود و دیگری را عوض کنیم طوری که ما دو دقیقه بیشتر از دیگری زنده بمانیم اما به هر قیمت بمانیم.
گذشتن از خون برادر و خواهر و مادر و پدر و شریکان خاک مشترگ... و سنگ به دیوار همسایه زدن موجب این می‌شود که نفر بعدی، شهروندی دیگر مثل خود ما باشد!
بالاخره پس از 40 سال اگر این را نفهمیم، متاسفانه باید بپذیریم که دارای هوش هیجانی متعادل و سالمی نیستیم که جوگیر شعارهایِ روبنایی بی‌بنیاد میشویم! پس باید همچنان بنالیم و به باعث و بانی‌ غیرواقعی‌اش مفت مفت فحش دهیم و خروار خروار نقدا با اعمال شاقه جان بکنیم و از شریکان خاک جان بگیریم. هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
این نگاه روبنایی و فرافکنی و انداختن توپ به زمین حریف، از کسی که اهل اندیشه نیست رواست؛ اما از کسی که لباس اندیشه پوشیده پذیرفتنی نیست! هر چقدر پول بدهیم آش می‌خوریم. نمی‌توانیم وقتی آرد و تنور و آب و مالکیت مطلقه و سنگ محک در دست ارباب است، سنگ بزنیم به شیشه‌ی نانوای بینوا که چرا به ما نان مفت نمی‌دهد، چون ما گرسنه‌ایم!...البته می‌توانیم. اما بهای شیشه‌ی شکسته را باید نانوا بدهد و زندان و حصر نصیب ما شود و نانی هم گیر ما نیاید!
اما می‌توان به‌عنوانِ شهروندی که حیوانی باربر نیست و شریک آب و خاک مشترک است، خواست انسانی و مطالباتِ ملی خود را برای تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت ملی بر اساس صلح یا جنگ، در هر میدان دارای مجوز حکومتی اثبات کرد! نه اینکه در صف ایشان برای زورشان بیعت خرید و... نه اینکه قهر کرد و در خانه نشست! می‌توان بصورت #مسالمت_آمیز تهدید را به فرصت تبدیل کرد! اما نه بصورت پراکنده در کوچه پس کوچه‌های سرکوب برای یک حلقه لاستیک و یا دو برج حقوق معوقه. بلکه در حواشیِ متنِ امنِ مانورهای حکومتی مثل #نماز_جمعه و یا مقابل صفِ بیعتِ #انتخابات و یا در موازات و یا بر خلاف مسیرِ راهپیمایی‌های حکومتی. می‌توان اکثریت را به رُخِ اقلیت کشید و مشروعیت قانونی‌اش را از سکه انداخت! اگر راستی آزمایی اراده ملی از صندوقِ اربابی مقدور نیست پس باید مقابل صندوق اربابی و گزمه‌ها و ریزه‌خوارانش، صفی از رعایایی که صاحب حق مسلمند ساخت و به تحصن نشست و تا نتیجه برنخاست! وگرنه به شهروندی که در صف مرگ تدریجی با اعمال شاقه می‌ایستد باید گفت: خود کرده را تدبیر نیست! بسوز و با درد بمیر!
خیام ابراهیمی
13 آذرستان 97
پی نوشت:
1) #آتش_به_اختیاری_ملی به حکم حکومتی قدرت مطلقه در قانون اساسی، از پزشک تا بقال سرکوچه تا مرد و زن و کودک را در خانه هار کرده است! برای رهایی از تعمیق بیشترِ فرهنگ دریدن باید کاری کرد کارستان.
همنوع‌خوری از خلقیات کفتار است!
شیر بصورت غریزی از کفتار بیزار است! شیر توله‌ی کفتار زخمی را می‌کشد، اما نمی‌خورد! اما مادر کفتار به توله‌ی خود هم رحم نمی‌کند و او را می‌خورد!
در دوران ویرانی اخلاق مدنیت و شهروندی، تنها قاطعیتِ حکمِ قانون دریدن می‌تواند زورمداران را به جان محرومان جامعه به دریدن وادارد!
ایران امروز ما مصداقی از تعمیقِ چنین فرهنگ دریدگی و دریدن در طول 40 سال پس از انقلاب زورگیران عقیدتی است! در روزگاری که دیگر کسی از درندگی و دریدن همنوعان متاثر نمی‌شود!
به چشمان درندگان جامعه خیره شوید! از عاطفه خالی است! چون منطق ایدئولوژیک ملتی واحد را به دوست خودی (مؤمنین) و دشمن غیرخودی (کفار) تقسیم کرده و با حذف غیرخودیان از تصمیم سازی سرنوشت مشترک، اهل یک کشور و اعضاء یک خانواده‌ی ملی را برای دریدن بیشتر یکدیگر به نفعِ قدرتِ مطلقه‌ی سلطان صاحبکرانی که سرنوشت هشتادمیلیون نفر در تکدست اوست، به جان هم انداخته است!
در چنین ساختاری کینه ورزی و مزدور خواندن هموطنان بیمار و آلوده راه نجات نیست! مشکل از میکروب هاری است که همانا قانون اساسی است! برای سلامت و اصلاح راستین جامعه و استقرار صلح و عطوفت راهی نیست جز یکدله شدن برای تغییر قانون اساسی. که مشکل بنیادی از بیمارانی که به هاری مبتلا شده‌اند و می‌درند نیست!
آدرس را درست نشان دهیم.
2) پیوستِ ویدئوی خوردن توله کفتار به چنگ و دندانِ مادر، در بخش پیام‌ها.


علیرضا رضایی


پرت و پلا
نغز و موجز زیست و غریبانه پرکشید...1) شاید هم همان دقایقی که لایِ جرزهایِ طبیعیِ یخچال‌های صنعتیِ ایمان، مرا به طنزِ منطقیِ چپیدن در یقینِ تردیدهایِ قانونی، زیر کرسی‌های آزادپریشی می‌خنداندی و گرم می‌کردی، درست در همان لحظات که قهقمه می‌زدم... تو هق‌هقِ تلخت در غربت و تنهایی به گل نشسته بود و جسم‌ات داشت تنهایِ‌تنها نم‌نم سرد می‌شد، تا غریبانه ترک کنی قفس را و آزاد شوی، علیرضای نازنین! که بی تو چند روز از این پایین با تو می‌خندیدیم هنوز و... تو از آن بالا با ما ...2) گفت#ایران به معنایِ #حکومت_ایران نیست و فرزندان مامِ میهن هم، همه از زناکاری به معنای عرفان و اشراقِ زورچپانی به غیرخودی نمی‌رسند!
گفت: بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
گفت: امید سبز و سیب سرخ حوا، داستان شیرین و آبداری است در کام خشکم!
و فهم حکمت #خودکشی و #مقاومت_اقتصادی_فرهنگی_سیاسی زیر چماق و تیر و تبرِ ایمانِ زورگیرانِ لاجانِ جان... کار هر بز نیست خرمن کوفتن...گاوِ نر می‌خواهد و مردِ کهن!
گفت: بازجویی که قهرمانِ پرش از دیوار غیرخودی با فحش و چماق و گروگانگیری و فروشی و تحمیل تحریم بود، پس از گرفتنِ اشک و اقرارِ تلویزیونی و ابراز پشیمانی از دانشجوی 19 ساله به دست‌داشتن در ساخت بمب اتم، پس از خفت و زورگیری و تعزیر به جرم اعتراض و تکثیر شعار آزادی‌خواهانه از طریق موبایل، حکم حکومتیِ آزادیِ محصور را به دستش داد و به‌فرموده برایش رجز خواند: در این بن‌بست امیدهای سبز، و پس از خِفّت و خواری و زاری از عقوبتِ لت‌وپاری از تجاوز به عنف و مردم‌آزاری، مصلحت است یا بروی از این ولایت و گور خود را گم کنی! و یـــا خودت را بکشی! زر زدنِ بی‌جا ممنوع! چون مانعِ کسبِ حرام است! حلال بودن حکمِ خودکشی اما با حضرتِ ما!
خبر: دو روز بعد دانشجو خودسرانه از این قصه خود را کشت و سالِ بعد مادر از غصه دق کرد و چند سال بعد پدر کشاورزش به دلیل فروش نرفتنِ سیب‌های باغش، میانِ تدبیرِ صاحبِ لبخندهای گشادِ خداوندگارِ پسته، تمام درختانِ باغ را با خشمِ فرودخورده‌ی تبر شکست و بعد خانه را با ته مانده‌ی خواهر و برادر، خودسرانه به آتش کشید... در حالی که تلویزیون داشت در استقبالِ استحکامِ غیرتِ آپارتمان‌های مفت ایرانی‌ساز در جنوب لبنان، مولودی می‌سرود و از بی‌مهری مسکنِ ایرانیان بی‌رگ آفت‌زده به‌نوحه می‌نالید: که به نوزادِ یخ‌زده در آغوش مادری زیر چادرهای خیسِ زلزله‌ی پارسال رحم نکردند و مصلحتِ این زلزله‌ی امسال جزایِ پرت و پلا بودن ایشان از مرحله‌ی ایمان به اربابِ قلعه‌های آزادپریشی است!
3)
سونامیِ خودکشانِ کشته‌های بی‌نبرد... میانِ قهمقه‌ی قانونِ ارباب و هق‌هقِ رعایای بی قانون... که مرگ و زندگی در این ولایت، کاملا قانونی است! ما که از صفرهای دونِ ریال در جیبِ دلالِ مقدسِ خیال کمتر نیستیم. خدا را چه دیدی؟...شاید همین روزها ما هم از آن بالا به ریش دنیا، دو تا دوتا در آغوشِ هم، انتحاریدیم و خندیدیم... گیریم تو هم بگویی: "بی‌لیاقت در این شهر حسود از حسادت قلبش تاب نیاورد و بی‌تفاوت پوکید..."
خیام ابراهیمی
8
آذر 1397
#اپوزیسیون_پاانداز_مردمباز
#علیرضا_رضایی



Image may contain: 1 person, smiling, closeup and outdoor


اصلاح جلب و دوغ و دوشاب


گوشت فاسد درون نان ساندویچ سالم.
این از اولین مبانی اصل فریب و مکر با مردم غیرخودی است که دو تا حرف درست را لای زرورق دروغ بپیچند و به خورد مخاطبین ساده دل و مردم دهند!
البته معلوم است که این ویژه خواران قانون اساسی، با این سن و سال و اینهمه ادعا چرا اینقدر سمجند که آدرس را درست نشان ندهند!
مشکل تغییر سیاست خارجی و یا داخلی به چیز دیگری که باز به دست مردم نیست و تضمین ندارد چه باشد، نیست!
مشکل از قانون اساسی است که قدرت تعیین سیاست خارجی و داخلی را به یک قدرت فراملی داده است!
اگر کسی از فهم این گزاره ی ساده ناتوان باشد، وا مصیبتا به حال مردم ومام میهن.
واقعا چرا باید فهمش سخت باشد؟ و باز نفهمند و پافشاری کنند که با تغییر سیاست اقتصاد نجات پیدا میکند؟ چون ایشان اصولا به اراده ملی برای تصمیم سازی کلان باور ندارند و معلوم نیست چرا اینقدر ملت ملت میکنند این مردمسواران حماقت؟


Image may contain: 1 person, text

شتاب و هیجان کور، قاتل تحول معنادار


شتاب سطحی و هیجانی قاتل همزیستی مسالمت آمیز و توسعه متوازن
شاید قضاوت پرشتاب، تا حدودی به عنوان یک عارضه و اپیدمی در جوامع پیرامونی طبیعی باشد! این طبیعی بودن به منزله ی این نیست که باتلاق گاوخونی به اندازه ی دریاچه‌‌ی ارومیه و زاینده رود برای یک زیست بوم اهمیت اکولوژیک دارد!
نمیدانم طرح این نوشته چقدر میتواند مرتبط با متن باشد! اما فکر میکنم شاید زیاد هم بی ربط نباشد!
شهروند و شهر و روستا، قربانیِ جبر جغرافیایی، هژمونیِ قدرتِ تکنولوژیک استعمار و تمرکزگرایی انقلابی است.
دوست بزرگواری از اختلاف پتانسیل جامعه‌ی ناهمگن شهری و روستایی و سوء تفاهم طبقات اجتماعی می‌گوید! اینکه چرا فرهیختگان و الیت جامعه گاه کارشان به جنایت کشیده میشود و تئوریسین جنایت میشوند؟ و از اینکه مطالبات شهری با مطالبات روستایی فرق میکند و نخبگان شهری نمیتوانند راجع به تمام مردم قضاوت درستی داشته باشند و سرنوشت روستائیان را رقم زنند... این تحلیل تا آنجا پیش میرود که چرا یک روستازاده و یا حاشیه نشین شهری هم شاد است و پس از عبادت روزانه خنجر به قلب یک روشنفکر شهری فرو میکند و اینکه چه بسا چنین واکنشی طبیعی باشد!
به این هموطن عرض کردم:
فرمایش شما را در توصیف وضعیت مناسبات قدرت و تفاوت آن بین شهر و روستا می پذیریم و سوء تفاهم شما در این است که گمان میکنید بنده منکر آن هستم. خیر! علاوه بر اینکه سخن شما را می پذیرم اما لازم میدانم که این نکته را متذکر شوم که علت این معلول چیزی جز سطحی نگری و رفتارها و گفتارها و شعارهای روبنایی بر اساس پنداری سنتی و سطحی(که البته میتواند ناشی از جبرجغرافیایی باشد) نیست! بدیهی است که بدون زیربنایی واقع بینانه این عقوبت اکثر انقلابهای دیمی بر اساس شعارهای روبنایی و غیرعلمی است که از مسیر آرمانهای زیبا و البته پارادوکسیکال ابتدایی خود خارج میشوند!
همواره آن علت بنیادی که یک آرمان زیبا و مردمی را به سانترالیسم و تمرکزگرایی توسط قدرت حاکمه تبدیل میکند، گنجاندن اصلاحات بنیادی در جامعه در دامنه ی وسعت عمر کوچک رهبران است! آنها میخواهند مثل یک باغبان عجول محصول زحمت خود را پیش از مرگ بچینند و با شتاب آغاز میکنند به اصلاحات و توسعه ی اقتصادی و افزایش قدرت حاکمیت (احیانا با تصرف قدرت دیگران از داخل تا خارج). پس به دلیل همین تاکتیک وطن و جهان را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم میکنند! در نظامهای ایدئولوژیک قراردادی به نام علم، چنین تقسیم بندی را تئوریزه میکنند! پس خشت اول توسعه بر جنگ با غیرخودی بنیاد گذاشته میشود.
اولویت توسعه ی اقتصادی بر توسعه ی سیاسی بزرگترین خطای استراتژیک انقلابهای مردمی است!
حال آنکه یک جامعه ی عقب مانده و دارای آرمانهای بلند، نخواهد توانست بدون توسعه ی متوازن بصورت واقع بینانه توسعه یابد! توسعه ی متوازن یعنی وابسته کردن سرعت توسعه ی اقتصادی همراه با توسعه ی سیاسی که مصداق آن تقویت شرکتهای تعاونی و اولویت حق آب و خاک مشترک آحاد شهروندان بر سیاستهای فراگیر و قابل فهم و معنادار ملی است؛ نه سیاستهای آزمایشگاهی و دخمه ای و تک بعدی تمرکزگرای حاکمیت. و از آنجایی که قانون اساسی فعلی دارای چنین ویژگی ویرانگری است بنابراین عقوبت چنین رویکردی جز تحلیل توان ملی و ناهنجاریها و بیماریهای اجتماعی نیست! بدیهی است که این استراتژی از سرعت توسعه میکاهد اما در پروسه ی توسعه آهسته و پیوسته تحکیم می یابد و روح و روان و کالبد جامعه را متناسب بار می‌آورد!
متاسفانه همواره حکومتهای انقلابی تمرکزگرا با عدم تشکیلات مردمی، به جای تضمین آرمانهای راستین مردمی موجب بازتولید دیکتاتوری به نام مردم و به کام سلطه بر مردم میشوند.
عدم وابسته کردن رشد توسعه به حضور و نظارت ملی سیستماتیک مبتنی بر اولویت حق آب و خاک مشترک بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی بسته که بنایش بر آدمکسازی صنعتی است، از مهمترین عناصر رفتارهای سطحی تنش آفرین و اتلاف منابع ملی و نهایتا بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و ویرانی کشور از چماق تا پاکسازی قومی و نژادی، تا قتلهای زنجیره‌ای فرهیختگان مستقل از قدرت متمرکز است.


No photo description available.
1

اصالت اختیار مسئولین 3 قوا


اصالت اختیار و اراده‌ی مسئولین رده بالای نظام سلطه.
چرا خشم و لبخند روحانی همچون شعارهایش اصالت ندارد! چرا تغییر لحن و موضعش در مقابل امریکا اصالت ندارد؟ چرا هیچ مسئول نظام رقمی نیست جز اینکه توانایی ادای نقش بازیگری در یک سناریو با شخصیتهای متنوع را داشته باشد؟
این نوشته را ذیل پیامی از دوستی نوشتم که استقلال رای مسئولین نظام را در موضوعات استراتژیک باورپذیر میکرد!
موضوع: اصالت پندار و گفتار و رفتار مسئولین 3 قوا، تحت سلطه‌ی قانونیِ قادر مطلقه.
پس از تجربه‌ی دوران خاتمی، اتاق فکر حضرت فهمید که اندکی اراده و سلیقه و خارج نوازی هم مضر است. پس از آن با بصیرت عمل کرد! یعنی از پیش تمام سناریو را با منصوبین به ظاهر منتخب برید و دوخت! بنابراین قیاس دوران خاتمی، با پس از آن قیاسی مع‌الفارق است ( همچون شخصیت خود خاتمی در آن دوران و امروز که این قیاس هم مع الفارق است). نظام امنیتی که همچون ملت صغیر نیست که از یک سوراخ دو بار گزیده شود!
بنابراین پس از خاتمی دیگر هیچ اراده ای اندکی هم اصالت ندارد که بتوان روی آن حساب کرد! این بدان معنا نیست که امروز شعارها و رفتارهای خاتمی اصالت دارد! اصالت مسئولین سابق و فعل نظام تنها وقتی مصداق پیدا میکند که در هر مقام و هر جایی که بیرون و درون نظام هستند به صراحت از قدرت مطلقه در درون نظام سلطه و از قانون اساسی توبه کنند!
از سویی برای باورپذریری چالش استقلال اراده در درون نظام ناگزیرند گاه به مخالف گویی بازیگران با ادبیات مخالفین تن دهند و احیانا مهره هایی را علم کنند که من و شما باور کنیم که در درون نظام استقلال رای ملتزم به مردم وجود دارد! حال آنکه هیچ مکانیزم راستی آزمایی پاسخگو در دست ملت مستقل از طریق تشکیلاتی که وجود ندارد، نیست!
نظام نه روی این پست کلیدی وزارت کشور که روی هر پست کلیدی دیگر این حساسیت را دارد که از یک رده ای به بالا همه باید بازیگرانی انتخاری باشند. اولین بازیگر انتخاری محمود احمدی نژاد بود و دومین بازیگر انتخاری روحانی ( که خود استراتژیست و امنیتی‌ترین حقوقدان امین حضرت نظام و کشور است).
با این همه مطمئن باشید که اینطور نیست که آزادی از حصر موسوی برای ایشان مهم است! خیر...آنچه مهم است وضعیت برزخی است که بتواند توان ملی را در خلاء و ابهام مشغول و غیرمتمرکز نگاه دارد!
موسوی اگر اندکی مفید بود باید از قانون اساسی صراحتا توبه میکرد و خواستار انتقال قدرت قادر مطلقه به برآیند اراده ملی و تمام مردم و تغییر این قانون بسته و تک محور به نفع حضور تمام ملت میشد! این توبه‌ی استراتژیک و بنیادی، نیازمند در حصر بودن و یا آزاد بودن نیست!
بنابراین در حصر بودن موسوی نه از آن بابت که آزادی او خطرناک است بلکه از این بابت که توان ملی را تلف میکند مهم است!
مع الوصف تغییر لحن روحانی در مقابل امریکا و عصبانیتش از جنس عصبایت رهبر است! چون یکی از استراتژیستهای اصلی رفتارهای رهبری در طول 30 سال اخیر همین آقای روحانی است!


Image may contain: 4 people, beard and text
3

خائن به وطن و راه جبران مافات



خائن به وطن کیست؟ و راهِ جبران مافات چیست؟
اگر "اراده‌ملی" پنیرِ افتاده از منقارِ زاغکی در کام روباه باشد، تنها باید پنیر پس داده شود؛ نه آنکه به حضرت گرگ حواله شود! اما چگونه؟
بهای جهل‌العارفینِ پرچمدارانِ اصلاح‌طلب و جهلِ مرکبِ پیروانشان، ویرانی ایران است! مملکت بدون تضمین قانونی نظارت ملی ملت مستقل از ایدئولوژی (تنها بر اساس حق مسلم آب و خاک مشترک) تنها بر اساس اعتماد سنتی به شعار غیرپاسخگویِ غیرقانونی و هیجانات کور عاطفی، بر باد هواست! درحکومتی بدون تضمینِ نظارت ملی در شوراها، با نخودولوبیا کردن میزان سرسپردگی به قدرت ایدئولوژیک تک نفره در شوراهای ولایی، سرنوشت و امنیت وطن در اختیار ملت نیست! و شهروندی که این امر بدیهی را نفهمد همواره بازیچه‌ی عواطف کور و مرده‌ی سنتی در دوران مدنیت است و نقد به پرچمداران کاذب را برنمی‌تابد و با خودفریبی این حقیقت ساده را کتمان می‌کند که تاکید بر اعتماد به#موسوی و #خاتمی و #روحانی و حتی #گاندی و #نلسون_ماندلا بدون نظارت تمام مردم در شوراها و بدون تضمین اختیارات قانونی پاسخگو، می‌تواند چاه‌نمایی و عامل ویرانی وطن شود! حقیقت این است که: تمام بازی‌ها و قواعد زندگی در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی از قبیل #انتخابات و نماینده و مدیریت منابع و سیاست گذاری و پیروی از نقشه‌های راه و استراتژی‌های کلان، تنها در بستر نظام #دموکراتیکمعنادار است، نه در دامن و در بستر قدرت فراملیِ مطلقه. قانون خوب است اما نه قانون گرگ و برده و روباه... قانون امروزی باید نظارت ملی را بدون کم و کاست و تمایزات ایدئولوژیک تضمین کند وگرنه شعارهای زیبا همچون فریب روباه مکارِ چلاقی است که وعده‌های بدون تضمینِ پفکی را به آواز خوش می‌خواند، اما قدرت هر گونه تعهدش با گرگ است! #قانون_اساسی حاکم چنین است و ویژه‌خواران اصلاح‌طلب و پیروان ساده دلشان تنها بر اساس علقه‌ی غیرعلمی به روش عصر حجری و قجری، به روی مبارک نمی‌آورند که مدنیت از اصول امنیتی دورانِ راهزنان و ساختارِ قبیله‌ای پیروی نمی‌کند و هر گردی گردو نیست! انتخابات و #صندوق_رای تنها در بستر دموکراتیک قابل اعتناء و معتبر است؛ که قدرت فراملی مطلقه بر آن حکمفرما نباشد!
از جهل مرکب و ناآگاهی و ساده‌دلی و ریاکاری پارادوکسیکال ایرانیان مشارکت کننده در بیعت با نظام سلطه همین بس که حاضر نیستند به درخواست برادرشان که خواستار قدرت مطلقه است حقوق ماهیانه ی خودشان را به او بدهند تا بدون حساب و کتاب، مختار و صاحب اراده و مادرخرج زندگی خودشان شود، اما حاضرند اختیار و اراده و سرنوشت یک مملکت را مفت مفت با تمام منابع طبیعی و سرنوشت نسلها به سرانگشتان ولی مطلقه‌ی فقیه بسپارند و بعد بصورت غیرقانونی مثل تف سربالا علیه #بیعت و تسلیم قبلی خود بر سر قادر مطلقه غر هم بزنند!
چرا #خاتمی لال شده است؟ #موسوی کر و #روحانی کور؟!
حضرت دوست میگوید: هیهات از #خاتمی و #روحانی و #موسوی که در مصاف اراده‌ی قانونا عقیم ملت بینوا و ارباب و سلطان صاحبکران امت خودشان، میان شعارهای بادهوایی غیرپاسخگو، همچون تف سربالایند و صراحتا از قانون اساسی توبه نمیکنند و تکلیف مردم را شفاف نمیکنند و برای اثبات مقبولیتِ حق اکثریت عددی ملت در مقابل مشروعیتِ اقلیت قانونی، مردم را به تحصن در میدانِ امن نماز جمعه و راهپییمایی های موازی در همایش‌های دارای مجوز قانونی نمی‌کشند تا با درخواست#تغییر_قانون_اساسی مقدمات استقرار اراده ملی را بصورت مسالمت آمیز و بدون تنش فراهم آورند و به جای #چاه_نمایی_کاذب #امید_راستین را در چشم و دل ایرانیان بکارند و چرا آدرس را درست نشان نمی‌دهند و این روزهای خطیر "صم بکم" لال مرده‌اند تا صندوق بیعت در انتخاباتی و دامی دیگر؟!
براستی بر ملت ساده دل و مهربان حرجی نیست! هر چه هست از شرّ مدعیان آگاهی و عوامفریبان عالم و و خائن به باور ملی است! وگرنه ملت فرهیخته کجا و فهم قانون اساسی کجا؟!
البته چیزی که عیان است...چه حاجت به بیان است؟! که از امنیتی ترین حقوقدان امینِ قادر مطلقه در طول 40 سال به عنوان یک استراتژیست خدعه با غیرخودی در تمام عرصه های پشت صحنه و تمام قراردادهای سرنوشت ساز، نباید بیش از این انتظار میبود که برای حفظ نظام با مردم جاهل و صغیر که قانونا اختیارشان بیشتر از بیعت عددی نیست، خدعه کند! چون حضرات سلامت ملت را در دامان ولایت شائقند و گیریم که این طفل صغیر برای آب نبات چوبی زندگی دو روزه چند بار هم عر بکشد و یا نق بزند!
مشکل از روباه مکار نیست! مشکل از ساده اندیشی زاغ بالای درخت است که در عصر مدرنیته و مدنیت، هنوز بصورت سنتی بنای اعتمادش را بر اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو می‌گذارد و در صف بیعت قانونی برای اثبات بردگی اراده و اختیار، با اراده و اختیار خودش را تسلیم قانون نخوانده میکند که وقتی بموجب بند یک اصل 110 تمام قدرت تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی با یک قدرت مطلقه (مطلقه نسبی نیست) و تنها به اختیار قانونیِ یک نفر است، آنوقت تمام مسئولین 3 قوا جز مجری و رهرو و تدارکاتچی و آبدراچی و نهایتا لکوموتیوران قطار صدور انقلاب زورگیری عقیدتی به دیار قدس روی دو ریل ثابت چپ و راست نیستند و انحراف از ریل به معنای مرگ است!
وقتی در صف ایستادن به معنای بیعت عددی با قانونِ قدرت فراملی و حکم حکومتی پیدا و پنهان و تصمیمات سرنوشت ساز تک نفره برای یک ملت هشتاد میلیونی باشد، آنگاه تنها در مقابل این صف ایستادن میتواند چنین مشروعیتی را از سکه بیندازد و به نفع مطالبات ملی مؤثر باشد!
وگرنه کدام مرجع ملت مستقل میتواند اثبات کند که همین خوانش بیعت وار عددی 18 یا 24 میلیون که اختلاف دو جناح بازیگر را هر بار کمتر و کمتر میکند تا باورپذیری شکاف کمتر شود درست است یا مکری است برای حفظ نظام سلطه؟
امان از این دل ساده که نسل به نسل از دنیا رخت برمی بندد و فقدان تشکیلات ملی این تجربه را به نسل بعدی منتقل نمیکند... تا در دوری باطل و جاودانه بره ها لقمه ی گرگ شوند...
تا این گوساله گاو شود... دل مادرش آب شود!
داستان روباه و زاغ تنها یک قصه ی خیالی پای کرسی های آزادپریشی در شب چله ی وطن نیست... چو نیک بنگری جای جای این مکانیزم ریاکارانه و عوامفریبانه، در طبیعت میهن پیداست و وطن از همین جهل ملی و خیانت پرچمداران آگاهش ویران است!
خیام ابراهیمی
4 آذر 1397


وطن در کفن


وطن در کفن
امروزه، کفنِ قانونی محرومین (کشاورزان و کارگران) و مردمِ صغیرِ قانونا عقیم، در انقلابِ نامقدس ابلیس عابد و شیاطین جیره خوارش، میوه‌ی انقلابی ویرانگر است!
چرا بت اعظم و بت بچه‌ها در طغیان خویش لج کرده اند و دیگر بصیرتی ندارند؟! چون تمامیتخواهانه و سربسته به قانونِ بتخانه‌ای دل بسته اند که همین بینواهای جاهل صاحب حق مسلم، با کلیت درهم و پارادوکسیکال آن بیعت کرده‌اند و بنای تاخت و تازشان را بر بیعت کور ایشان قرار داده اند و قانونا خیال خودشان را راحت کرده اند که در هیچ محکمه‌ای نمیتوان صاحب قدرت خدایی را (که هر چه بکند درست است) محاکمه کرد!
آیا این توجیه محکمه پسند، بدون آگاهی دادن به مردم صغیر کافی است؟ و به نوعی توجیه غصب و غبن اراده ملی نیست؟ آیا خوردن حق یک ملت هشتاد میلیونی با قانونی استثماری، وجدان خواب و بیدار مسئولین را از محکمه ی درون خلاص میکند؟ البته باید حرامخوار بود و بعد قضاوت کرد که چگونه ابلیس هم میتواند شش هزار سال عبادت خود را سرقفلی حق برتر خویش قرار دهد؟ چنین سفسطه و مغلطه گرانی از سرچشمه و ذات ابلیس و شیاطین نوشیده‌اند و به همین دلیل دیگر چشم و گوش دلشان کور و کر شده است! تا جایی که از دخالت خون ملت در رگهای خاندان خویش ابایی ندارند و خود را در بهشت می پندارند در حالی که الله شان همان بت الله در بتخانه‌ی عصر حجری پیش از شکستن بتهاست خود غافلند! چرا که یک یک سنگ جای خود را با یک ایدئولوژی که همان سنگ است عوض کرده و ایشان از فهم معنای بت و خدای زنده و مرده غافلند! چون ایمان ایشان ایدئولوژیک است و ربطی به حی القیوم زنده ی نزدیکتر از رگ گردن ندارد! چون صدایی نمی شنوند! چون "ادعونی استجب لکم" برایشان نامفهوم و بی معناست! چون اصلا به زنده بودن قادر مطلقه باور ندارند و برای خود یک رهبر ایدئولوژیک تراشیده اند تا از بار مراقبه و تفکر خلاص شوند! تا آدمکی باشند سبکبار و ملکف با تقلید کورکورانه که برای حور و غلمان و غنیمت و بندگی کیش شخصیت یک توهم مرده، حاضر است جان هم بدهد و نامش را شهید بگذارد و خیال خودش را با این مرفین سبک کند! چون نمیداند که آدرس الله از رگ گردن نزدیکتر به اوست! چون نمیداند شریعت در زمان و مکام میمیرد و شوراها محل برآیند اراده ی خدای زنده اند نه مدعی علمی که بیشتر از یک مشرک و جاهل بی معرفت نیست! چون باور ندارند که ندای وجدان هر خلیفه ی امانتدار بر روی زمین، همان ذرات خداست! چون باور ندارد که اگر مردم نخواستند اکراهی در دین نیست! چون دینشان دین بت پرستی در لباس خداست و با همین درغ دلخوشند!
افتخار سلطان صاحبکران و گزمه های برخوردار و حرمخوارِ قانونیِ حضرتش، به چیست؟
عقوبت تحکمِ زورگیری عقیدتی قانونی و نوشتن سرنوشت هشتاد میلیون نفر توسط یک قدرت فراملی، کفن پوشیدن کشاورزان است!
آنها آنقدر به زورگیری و راهزنی عادت کرده اند که دیگر نه می شنوند و نه می بینند و نه ترسی از خدا دارند! چون نه باور دارند و نه ایمان و برای چنین کیش شخصیتی حاضرند همچون راهزنان بدوی هم جان بگیرند و هم جان بدهند! و برای دلخوشی نامش را بگذارند شهادت! آنها دیگر دلی ندارند! چون اشک معرفت در چشمهایشان خشکیده و گریه هایشان از بوی پیاز ادعاست! چون پیش از مرگ به یقین رسیده اند دیگر از خوف و رجاء در دلشان اثری نیست! و همین یقین است که از ایشان سپاهی از شیاطینِ ابلیس ساخته است و خود بی خبرند!
آنها یک راه نجات دارند و آن توبه نصوح از قانون اساسی است! اما شهامت این توبه را ندارند! چون زندگی دو روزه و حرامخواری بس شیرین است و ایشان معتاد به بت پرستی! و کیست که این بت را بشکند جز ندای درون خودشان؟ این کار از مردم بر نمی‌آید! تنها از خلوت خودشان با خدایشان بر می آید! خدایی که در هیچ قلعه و کاخی نمیگنجد وقتی کورخوابها در گور در هم می لولند و شهروندان و پدران و مادران به پای فرزندان معتاد و فاحشه در فقر و فلاکت ذره ذره آب میشوند!


-0:30
2


تاکتیک ابتر و مؤثر

تاکتیک‌های ابتر
1) تاکتیک ابتر اول: نفوذ از نزدیک
پرچم غیرخودی را با شعار...میدهند در دست استاد هوار
یک عکس بزرگ در حال سخنرانی یک مبارز صادراتی کراواتی نفوذی پشت کرسی های آزادپریشی در اپوزیسیون، پای یک میز کنفرانس بزرگ با چند میکروفون و چند نورافکن، در زیرزمین و دخمه ای که دو نفر در آن بیشتر حضور ندارند و دومی عکاس است.
بازیگران:
مامور 1: استاد استراتژیست اعظم تخریبچی
مامور 2: هوچیگر تبلیغاتی و تخریبچی
.
2) تاکتیک ابتر دوم: نفوذ از راه دور
مدیریت مخالفین ساده لوح با برقراری ارتباط سرداران امنیتی-اطلاعاتی داخلی به ظاهر بریده از نظام (ماموران مکلف مدیریت مخالفین طبق سناریوهای اطلاعاتی-امنیتی)
دادن اطلاعات سوخته...یکی در میان درست و غلط برای خرج کردن میان اپوزیسیون و خریدن اعتماد کاذب.
روش: فحاشی به ارباب خود برای جلب اعتماد
ماموریت: سر تماشاچیان را به تاق گیجی و گمی کوبیدن
مکانیزم اعتماد سنتی: اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو
به جای: اعتماد علمی و تشکیلاتی با نظارت مردمی و مکانیزم راستی آزمایی میدانی برای چالش در ساختاری پاسخگو
3) تاکتیک ابتر سوم: نمایش رهبری اپوزیسیون: اتلاف توان ملی با مچل کردن و غبن اپوزیسیون
طرح #براندازی_سخت بر اساس اطلاعات کاذب نمایشی
مصادیق پروژه:1-سردار الماس#محمدرضا_مدحی )2-همایشهای تک نفره با اهداف و شعارهای گیج و گم
3-آتشبیاری برای آتش به اختیاران
4-تهدید و تطمیع ساده دلان با شناسایی هویت برای ایجاد و جذب بر اساس کاریزمای سطحی و روبنایی و هیجانی
5-تجریک هوش هیجانی پایین برای ایجاد آتش و خاموش کردن و تخلیه ی باد...6-شیوع برخوردهای خشن و عقوبت ایشان 7-شیوع پروژه های دروغین و کاذب و لو دادن کذب آن برای به حماقت کشیدن اپوزیسیون و سرخورده کردن اعتماد غیرعلمی و غیرتشکیلاتی و غیرپاسخگو
.
4) تاکتیک ابتر چهارم: استارت و تحریک و سوارشدن بر مطالبات روبنایی صنفی، برای انحراف از مطالبات بنیادی
القاء شعارهای انحرافی و تفرقه برانگیز و ضد وحدت ملی
تحریک مبارزات پراکنده روبنایی و کش دادن آن تا اعطای دو حلقه لاستیک و دو برج حقوق معوقه
ویژگی: بدون فلسفه‌ی حقوق ملی، بدون استرانژی، بدون تاکتیک مؤثر، اتلاف توان ملی در کوچه پس کوچه های سرکوب و سرخوردگی تا خسته کردن و سوراخ موش
...
5) تاکتیک مؤثر: (نقشه راه بنیادی و وحدتبخش)
تاکید بر #روش_مبارزه_مسالمت_آمیز به جای تعیین اهداف ناممکن خشونتبار سنگرساز. پاکسازی پارادوکسهای هدف و روش... تطبیق روش مسالمت آمیز با شعارهایی که با روش مسالمت آمیز منافات دارد و تف سربالاست و ضد اهداف عالیه عمل میکند و نتیجه‌ی هوش هیجانی کم و خشم بیمورد در مسیر هدف ملی است و عملادر فقدان آلترناتیو میدانی(نه خیالی) موجب تنش بیمورد و خونریزی و سرکوب و سرخوردگی و انزوا میشود! استفاده از درایت در بهره گیری از شعارهای وحدتبخش و روش طرح و بیان و به میدان کشیدن آن.
اتخاذ #زبان_مشترک_حقوقی_ایجابی (نه سلبی) وحدتبخش و غیرقابل سوء تفاهم( اولویت حق آب و خاک مشترک بر هر حق ثانویه و حصولی ایدئولوژیک از قبیل طرح نوع حکومت پیش از آزادی)... با تعریف استراتژی شفاف بنیادی (نه روبنایی) دیالوگ ملی با #زبان_پیشازادی به جای#زبان_پساآزادی....تعیین تاکتیک مؤثر و معین (با تضمین جذب حداکثری) در میادین امن در یک زمان و در یک مکان... پرهیز از آتشبیاری برای آتش به اختیاران (با پرهیز از فلسفه های و ایدئولوژیهای متنوع و شعارهای خشونتبار و نفرت آفرین و بیمورد تفرقه برانگیز و مزدور خواندن این و آن مبارز راستین و دروغین) پرداختن به #روش_مبارزه به جای پرداختن صرف به هدف و شخصیت حقیقی و چهره ها... دارای #نقشه_راه_گام_به_گام در ایستگاههای معین در دوران گذار... تعریف آلترناتیو... تعریف شعارهای مسالمت آمیز... تعیین ستاد فرماندهی...تعیین ستادهای صف میدانی... ثبت دستآوردها با آزمون و خطای میدانی با برآورد و بازخورد قابل اندازه گیری... حضور میلیونی در یک زمان و در یک مکان امن و با یک زبان مشترک حقوقی وحدتبخش...و نشستن و برنخاستن تا حصول نتیجه که خریدن اعتبار و مقبولیت برای همایش اکثریت در حواشی نمایش اقلیت ( و از سکه انداختن مشروعیت قانونی ایشان) و دستیابی به هدف مشترک که همان آزادی و حضور تمام مردم در نظام تصمیم سازی و سرنوشت ملی است: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست!

کسینجر: بنگ بنگ

Edit or delete this

تاکتیک تمام اربابان مطلقه‌ی خارجی و داخلی با مردم غیرخودی، از زبان کسینجر:
ما مثل هفت‌تیر کش فرزی هستیم که به رقیب تازه‌کار خود اجازه می‌دهد تا اول او اقدام به شلیک کند، و وقتی او خواست این کار را کند، ناگهان بنگ! (تیر می‌خورد و خطاکارانه کشته می‌شود!)
...
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به قدرت مطلقه (با ژن برتر ایدئولوژیک همچون ژن برتر تکنولوژیک ارباب جهان) چنین اختیاری را داده است که با هر غیرخودی و تمام مردم و جهان چنین کند! نتیجه: بدون انتقال قدرت از یک نفر به تمام ملت هیچ گشایشی در کار ملت واقع نخواهد شد! و این مقدور نیست جز تغییر قانون اساسی. و هر گونه امید و فعالیت روبنایی قطره چکانی، یک انحراف و چاه نمایی در مسیر، آدرس درست است!

کیسینجر 89 ساله این مصاحبه را در آپارتمان خود با «گلوبال ریسرچ» انجام داده است. وی در بخشی از این مصاحبه گفته است: «آمریکا در حال بازی دادن چین و روسیه است، و میخ آخر بر این تابوت نیز ایران است، که قطعا این کشور هدف اصلی اسرائیل است. ما به چین اجازه دادیم تا توان نظامی خود را افزایش دهد و به روسیه نیز اجازه دادیم تا از دوران کمونیسم شوروی خارج شود، تا این دو کشور به غلط احساس دلیری کنند، که همین امر هم به روند نابودی آن‌ها سرعت می‌بخشد. ما مثل هفت‌تیر کش فرزی هستیم که به رقیب تازه‌کار خود اجازه می‌دهد تا اول او اقدام به شلیک کند، و وقتی او خواست این کار را کند، ناگهان بنگ! (تیر می‌خورد و کشته می‌شود). جنگ پیش رو به حدی دشوار و سخت است که تنها یک ابرقدرت از عهده پیروزی در آن برمی‌آید، که آن‌ (ابرقدرت) هم ما هستیم. به همین دلیل هم هست که اروپا اینطور با شتاب به دنبال رسیدن به یک ابردولت است، چراکه می‌داند چه چیز در حال رخ دادن است، و اینکه برای بقا، باید به یک ابردولت تبدیل شود. عجله آن‌ها به من می‌گوید که آن‌ها کاملا از نمایش بزرگی که پیش رو داریم، مطلع هستند. وای که چقدر این لحظه مسرت بخش را در رویاهای خود دیده‌ام».
باید 7 کشور را به دلیل منابعشان اشغال کنیم/ اسرائیل تا حد امکان اعراب را خواهد کشت
این سیاستمدار کهنه‌کار آمریکایی ادامه داده‌ است: «اگر شما یک آدم معمولی باشید، می‌توانید با رفتن به یک روستا و زندگی در یک مزرعه خود را برای جنگ آماده کنید (با دور شدن از جنگ جان خود را حفظ کنید)، اما حتی آنجا هم باید یک تفنگ با خود داشته باشید، چراکه جنگ‌زده‌های گرسنه در آن اطراف هم پرسه خواهند زد. همچنین، حتی اگر سران جامعه برای خود پناهگاه و مأمنی مطمئن داشته باشند، باز هم باید به همان اندازه مردم عادی جامعه احتیاط کنند، چراکه پناهگاه آن‌ها هم در معرض خطر شناسایی قرار دارد».
وی افزوده است: «من به نظامیان گفتم که ما باید 7 کشور خاورمیانه را به دلیل منابعی که دارند، بگیریم و آن‌ها هم تقریبا این ماموریت را انجام دادند. همه می‌دانند که منظور من از این دستور به نظامیان چه بود، اما باید متذکر شوم که این نظامیان این بار بیش از حد گوش به فرمان بودند. این آخرین پله است، و این ایران است که توازن را بر هم زده است. اما سوال این است که روسیه و چین تا کی می‌توانند ساکت بمانند و تنها نظاره‌گر این اقدامات آمریکا باشند؟ چرت روسیه و چین زمانی پاره می‌شود که اسرائیل با تمام توان شروع به جنگ کند و هر چقدر که بتواند اعراب را بکشد. اگر همه چیز خوب پیش رود، نیمی از خاورمیانه، اسرائیلی خواهد بود».
جوانان خود را برای جنگ آماده کرده‌ایم
کسینجر در ادامه اشاره کرده بود که بازی‌های رایانه‌ای که در دهه گذشته در آمریکا ساخته شده، دقیقا سناریوهایی را نشان می‌دهد که قرار است اتفاق بیافتد و آمریکا با انتشار این بازی‌ها قصد داشته جوانان خود را برای شرکت در چنین جنگ‌هایی آماده کند. وی گفته است: «جوانان ما در آمریکا و غرب، آماده شده‌اند، چراکه آن‌ها برنامه‌ریزی شده‌اند تا سربازان و مسئولان توپخانه خوبی باشند، و زمانی که به آن‌ها دستور داده می‌شود تا به خیابان‌ها بروند و چینی‌ها و روس‌های دیوانه را بکشند، آن‌ها از این دستور تبعیت می‌کنند».
تنها یک ابرقدرت باقی خواهد ماند/ تسلیحاتمان را در وقت مناسب به جهان نشان می‌دهیم
وی نهایتا به هدف غایی آمریکا از جنگ‌آفرینی در خاورمیانه اشاره می‌کند: «ما در میان خاکستر به جا مانده (از این جنگ) می‌توانیم جامعه‌ای جدید بسازیم، نظم نوین جهانی، که در آن تنها یک ابرقدرت وجود خواهد داشت، ابرقدرتی که بهترین تسلیحات را در اختیار دارد؛ ما تجهیزاتی داریم که نظیرشان را هیچ ملت دیگری ندارد، و آنها را به وقتش به جهان معرفی خواهیم کرد».
صحبت‌های تامل برانگیز کسینجر سال گذشته هم بازتاب گسترده‌ای داشت، اما اهمیت این صحبت‌ها زمانی بیش از پیش روشن می‌شود که بدانیم کسینجر یکی از مهمترین استراتژیست‌های دولت آمریکا به شمار می‌رود که نظرات وی تاثیرات آشکاری بر سیاست‌های آمریکا دارد.
قرار دادن این صحبت‌ها در کنار اظهارات شب گذشته «لئون پانتا» وزیر دفاع آمریکا که گفته است آمریکا ممکن است به 18 کشور خاورمیانه و شمال آفریقا نیرو اعزام کند، می‌تواند این گمانه را تقویت کند که آمریکایی‌ها‌ با بهانه قرار دادن اعتراضات چند روز اخیر مسلمانان و کشته شدن سفیر این کشور در لیبی، قصد دارند سناریویی را که از مدت‌ها پیش برای آن برنامه‌ریزی کرده، کلید بزند.

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...