Monday, March 25, 2019

علیرضا رضایی


پرت و پلا
نغز و موجز زیست و غریبانه پرکشید...1) شاید هم همان دقایقی که لایِ جرزهایِ طبیعیِ یخچال‌های صنعتیِ ایمان، مرا به طنزِ منطقیِ چپیدن در یقینِ تردیدهایِ قانونی، زیر کرسی‌های آزادپریشی می‌خنداندی و گرم می‌کردی، درست در همان لحظات که قهقمه می‌زدم... تو هق‌هقِ تلخت در غربت و تنهایی به گل نشسته بود و جسم‌ات داشت تنهایِ‌تنها نم‌نم سرد می‌شد، تا غریبانه ترک کنی قفس را و آزاد شوی، علیرضای نازنین! که بی تو چند روز از این پایین با تو می‌خندیدیم هنوز و... تو از آن بالا با ما ...2) گفت#ایران به معنایِ #حکومت_ایران نیست و فرزندان مامِ میهن هم، همه از زناکاری به معنای عرفان و اشراقِ زورچپانی به غیرخودی نمی‌رسند!
گفت: بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
گفت: امید سبز و سیب سرخ حوا، داستان شیرین و آبداری است در کام خشکم!
و فهم حکمت #خودکشی و #مقاومت_اقتصادی_فرهنگی_سیاسی زیر چماق و تیر و تبرِ ایمانِ زورگیرانِ لاجانِ جان... کار هر بز نیست خرمن کوفتن...گاوِ نر می‌خواهد و مردِ کهن!
گفت: بازجویی که قهرمانِ پرش از دیوار غیرخودی با فحش و چماق و گروگانگیری و فروشی و تحمیل تحریم بود، پس از گرفتنِ اشک و اقرارِ تلویزیونی و ابراز پشیمانی از دانشجوی 19 ساله به دست‌داشتن در ساخت بمب اتم، پس از خفت و زورگیری و تعزیر به جرم اعتراض و تکثیر شعار آزادی‌خواهانه از طریق موبایل، حکم حکومتیِ آزادیِ محصور را به دستش داد و به‌فرموده برایش رجز خواند: در این بن‌بست امیدهای سبز، و پس از خِفّت و خواری و زاری از عقوبتِ لت‌وپاری از تجاوز به عنف و مردم‌آزاری، مصلحت است یا بروی از این ولایت و گور خود را گم کنی! و یـــا خودت را بکشی! زر زدنِ بی‌جا ممنوع! چون مانعِ کسبِ حرام است! حلال بودن حکمِ خودکشی اما با حضرتِ ما!
خبر: دو روز بعد دانشجو خودسرانه از این قصه خود را کشت و سالِ بعد مادر از غصه دق کرد و چند سال بعد پدر کشاورزش به دلیل فروش نرفتنِ سیب‌های باغش، میانِ تدبیرِ صاحبِ لبخندهای گشادِ خداوندگارِ پسته، تمام درختانِ باغ را با خشمِ فرودخورده‌ی تبر شکست و بعد خانه را با ته مانده‌ی خواهر و برادر، خودسرانه به آتش کشید... در حالی که تلویزیون داشت در استقبالِ استحکامِ غیرتِ آپارتمان‌های مفت ایرانی‌ساز در جنوب لبنان، مولودی می‌سرود و از بی‌مهری مسکنِ ایرانیان بی‌رگ آفت‌زده به‌نوحه می‌نالید: که به نوزادِ یخ‌زده در آغوش مادری زیر چادرهای خیسِ زلزله‌ی پارسال رحم نکردند و مصلحتِ این زلزله‌ی امسال جزایِ پرت و پلا بودن ایشان از مرحله‌ی ایمان به اربابِ قلعه‌های آزادپریشی است!
3)
سونامیِ خودکشانِ کشته‌های بی‌نبرد... میانِ قهمقه‌ی قانونِ ارباب و هق‌هقِ رعایای بی قانون... که مرگ و زندگی در این ولایت، کاملا قانونی است! ما که از صفرهای دونِ ریال در جیبِ دلالِ مقدسِ خیال کمتر نیستیم. خدا را چه دیدی؟...شاید همین روزها ما هم از آن بالا به ریش دنیا، دو تا دوتا در آغوشِ هم، انتحاریدیم و خندیدیم... گیریم تو هم بگویی: "بی‌لیاقت در این شهر حسود از حسادت قلبش تاب نیاورد و بی‌تفاوت پوکید..."
خیام ابراهیمی
8
آذر 1397
#اپوزیسیون_پاانداز_مردمباز
#علیرضا_رضایی



Image may contain: 1 person, smiling, closeup and outdoor


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...