شتاب سطحی و هیجانی قاتل همزیستی مسالمت آمیز و توسعه متوازن
شاید قضاوت پرشتاب، تا حدودی به عنوان یک عارضه و اپیدمی در جوامع پیرامونی طبیعی باشد! این طبیعی بودن به منزله ی این نیست که باتلاق گاوخونی به اندازه ی دریاچهی ارومیه و زاینده رود برای یک زیست بوم اهمیت اکولوژیک دارد!
نمیدانم طرح این نوشته چقدر میتواند مرتبط با متن باشد! اما فکر میکنم شاید زیاد هم بی ربط نباشد!
شهروند و شهر و روستا، قربانیِ جبر جغرافیایی، هژمونیِ قدرتِ تکنولوژیک استعمار و تمرکزگرایی انقلابی است.
دوست بزرگواری از اختلاف پتانسیل جامعهی ناهمگن شهری و روستایی و سوء تفاهم طبقات اجتماعی میگوید! اینکه چرا فرهیختگان و الیت جامعه گاه کارشان به جنایت کشیده میشود و تئوریسین جنایت میشوند؟ و از اینکه مطالبات شهری با مطالبات روستایی فرق میکند و نخبگان شهری نمیتوانند راجع به تمام مردم قضاوت درستی داشته باشند و سرنوشت روستائیان را رقم زنند... این تحلیل تا آنجا پیش میرود که چرا یک روستازاده و یا حاشیه نشین شهری هم شاد است و پس از عبادت روزانه خنجر به قلب یک روشنفکر شهری فرو میکند و اینکه چه بسا چنین واکنشی طبیعی باشد!
به این هموطن عرض کردم:
فرمایش شما را در توصیف وضعیت مناسبات قدرت و تفاوت آن بین شهر و روستا می پذیریم و سوء تفاهم شما در این است که گمان میکنید بنده منکر آن هستم. خیر! علاوه بر اینکه سخن شما را می پذیرم اما لازم میدانم که این نکته را متذکر شوم که علت این معلول چیزی جز سطحی نگری و رفتارها و گفتارها و شعارهای روبنایی بر اساس پنداری سنتی و سطحی(که البته میتواند ناشی از جبرجغرافیایی باشد) نیست! بدیهی است که بدون زیربنایی واقع بینانه این عقوبت اکثر انقلابهای دیمی بر اساس شعارهای روبنایی و غیرعلمی است که از مسیر آرمانهای زیبا و البته پارادوکسیکال ابتدایی خود خارج میشوند!
همواره آن علت بنیادی که یک آرمان زیبا و مردمی را به سانترالیسم و تمرکزگرایی توسط قدرت حاکمه تبدیل میکند، گنجاندن اصلاحات بنیادی در جامعه در دامنه ی وسعت عمر کوچک رهبران است! آنها میخواهند مثل یک باغبان عجول محصول زحمت خود را پیش از مرگ بچینند و با شتاب آغاز میکنند به اصلاحات و توسعه ی اقتصادی و افزایش قدرت حاکمیت (احیانا با تصرف قدرت دیگران از داخل تا خارج). پس به دلیل همین تاکتیک وطن و جهان را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم میکنند! در نظامهای ایدئولوژیک قراردادی به نام علم، چنین تقسیم بندی را تئوریزه میکنند! پس خشت اول توسعه بر جنگ با غیرخودی بنیاد گذاشته میشود.
اولویت توسعه ی اقتصادی بر توسعه ی سیاسی بزرگترین خطای استراتژیک انقلابهای مردمی است!
حال آنکه یک جامعه ی عقب مانده و دارای آرمانهای بلند، نخواهد توانست بدون توسعه ی متوازن بصورت واقع بینانه توسعه یابد! توسعه ی متوازن یعنی وابسته کردن سرعت توسعه ی اقتصادی همراه با توسعه ی سیاسی که مصداق آن تقویت شرکتهای تعاونی و اولویت حق آب و خاک مشترک آحاد شهروندان بر سیاستهای فراگیر و قابل فهم و معنادار ملی است؛ نه سیاستهای آزمایشگاهی و دخمه ای و تک بعدی تمرکزگرای حاکمیت. و از آنجایی که قانون اساسی فعلی دارای چنین ویژگی ویرانگری است بنابراین عقوبت چنین رویکردی جز تحلیل توان ملی و ناهنجاریها و بیماریهای اجتماعی نیست! بدیهی است که این استراتژی از سرعت توسعه میکاهد اما در پروسه ی توسعه آهسته و پیوسته تحکیم می یابد و روح و روان و کالبد جامعه را متناسب بار میآورد!
متاسفانه همواره حکومتهای انقلابی تمرکزگرا با عدم تشکیلات مردمی، به جای تضمین آرمانهای راستین مردمی موجب بازتولید دیکتاتوری به نام مردم و به کام سلطه بر مردم میشوند.
عدم وابسته کردن رشد توسعه به حضور و نظارت ملی سیستماتیک مبتنی بر اولویت حق آب و خاک مشترک بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی بسته که بنایش بر آدمکسازی صنعتی است، از مهمترین عناصر رفتارهای سطحی تنش آفرین و اتلاف منابع ملی و نهایتا بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و ویرانی کشور از چماق تا پاکسازی قومی و نژادی، تا قتلهای زنجیرهای فرهیختگان مستقل از قدرت متمرکز است.
No comments:
Post a Comment