Monday, March 25, 2019

ریکاوری ملی بین اپوزیسیون و پوزیسیون/ حول گفتگو با آقای دکتر هرمیداس باوند

پس‌وپیشِ دورانِ گذار به استقرار اراده ملی، و صلح پایدار، پیش از #کنفرانس_ورشو
(قلمکی در راه قدمکی برای یک اقدام ملی تاثیرگذار)
ریکاوری ملی
ملت ایران بین پوزیسیون و اپوزیسیون و اربابان خارجی و داخلی، به یک ریکاوری ملی نیازمند است، پیش از آنکه مام میهن در معرض تحولات تاریخی، زخمی‌تر و هزارپاره شود! این بازسازی قوای ملی پس از پالایش خصومت‌ها، تنگ نظری‌ها و خشم‌های فروخورده‌ی تاریخی، و ترمیم حس انتقام در یک بازه‌ی زمانی یکی دو ساله تا استقرار شورای ملی راستین برآمده از شوراهای محلی، با ضرورت احساس حق برابر و شراکتِ تمام شهروندان و آحاد ملت در پروسه‌ی تصمیم‌سازی برای سرنوشتِ ملی و امانتی به نام وطن، و برای دستیابی به یک وحدت خودجوش ملی، دارای مراتبی است که ابتدا باید عنصر حیاتیِ بیعت ملی، از فرد به جماعت و خردجمعی، در یک #میدان_میلیونی در مقابل چشم همگان و در محضر تاریخ ثبت شود!
در اوسط ماه فوریه سال جاری، کنفرانس ورشو به طراحی امریکا و برای تعیین موضع در مورد مسائل خاورمیانه با تمرکز بر تهدیدی به نام ایران، برگزار خواهد شد! و این تهدیدی است به ضرر و از جیبِ ملت ایران و برای تثبیت سلطه و به کامِ حکومت ایران، با قید 12 شرط و با اولویت 4 شرط!
اما از سویی، چون نقش ملت ایران در این معرکه خالی است، گویا قربانیِ اصلیِ ارباب قلعه‌ها، باز باید توده‌های میلیونی و ملت ایران باشد!
پرسش: چگونه می‌توان، تهدید اولی و دومی را منتفی نمود و هر دو را به فرصتی ملی تبدیل کرد؟
در واقع چگونه میتوان با یک بازیِ "برد_برد_برد"، امنیت منطقه و دو ارباب جهانی و ملی را به همراه مردمی که در این معرکه گوشت قربانی‌اند، حفظ کرد؟
اگر بنای چنین کنفرانسی بسیج علیه حکومت ایران باشد، بالتبع بیشترین آسیب را ملت ایران و منابع ملی کشور ایران خواهد دید؛ بنابراین ملت ایران ناگزیر است، در این برهه‌ی تاریخی، سریعا موضع خود را بصورتی آگاهانه، تعیین و اعلام کند! ملتی که بصورت مستقیم و آگاهانه، مسئول سیاست‌های کلان تنش‌آفرین حکومت خود نیست! چرا که تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی و جنگ و تنش، هرگز با او نبوده است! هر چند که همواره بخشی از این ملت، شعار جنگ جنگ تا محو اسرائیل از عالم را فریاد کشیده باشد، و هر چند ظریفی خود را به استهزاء بشکاند و ادعا کند که ما هیچگاه خواستار حذف اسرائیل از عالم نبوده‌ایم و شعارهای روی موشک‌ها را ایادی نفوذیان اسرائیل و بقایای جاسوسانی چون سعید امامی نوشته‌اند و ما بی‌گناهیم و خواستار محو اسرائیل از عالم امکان نیستیم!
.
ملت مستقل و آزاده‌ی ایران، قیم خارجی و داخلی نمی‌خواهد!
بدیهی است که هیچ ایرانی بالغ و آزاده‌ای، راضی به اعمال زور توسط یک قیم خارجی و یا داخلی نیست، مگر اینکه اکثریت قاطع ملت بموجب یک قرارداد حقوقی و ملی، خود را بلاشرط و یا با شروطی الزام‌آور تسلیم منویات قیم خارجی و داخلی کرده باشد، که تنها در چنین وضعیتی است که بر بردگی خود تا همیشه و یا با احقاق شروطی که بر آن اختیاری ندارد، مهر تائید زده است!
اما اگر این مهر بردگی سرنوشت، به حکم نسل گذشته، همچون قرارداد نفتی دارسی قانونی باشد، چه باید کرد؟ آیا مصدقی و یا شاهی در میدان است که این قرارداد استعماری و استثماری را پاره کند؟!
.
در شرایط فعلی اما، آنچه موجب پیش فروش سرنوشت و اختیار ملتی شده است که به عنوان یک شخصیت واحد جغرافیایی_سیاسی_حقوقی، مثل وصله‌ای ناجور، در قالب قرارداهای بین‌المللی و حقوق بشری و اقتصادی و سیاسی عالم نمی‌گنجد، همانا قراردادِ اجتماعی قانون اساسی ج.ا است! که البته نه می‌توان تبعات 40 ساله‌ی ناشی از اعمالِ سیاست‌های انقلابی آن را کتمان کرد و نه می‌توان عقوبتِ اقداماتِ بین‌المللی آن را منکر شد! پس برای رهایی از عقوبت تحریم و تنگنای بیشتر ناشی از تنش و خطر جنگی که فعلا رهبرش نمی‌خواهد، هر چند ممکن است جهان بخواهد، چه باید کرد؟ فراموش نکنیم که جنگ تحمیلی هشت ساله بین عراق و ایران را هم ملت نمی‌خواست، اما در پی ترغیب معمارکبیر به برای سرکش ارتش عراق از صدام، رهبرانِ دو کشور خواستند!
همچنانکه رفتار غیردیپلماتیک، بالارفتن از دیوار سفارت امریکا را هم بدوا ملت ایران نمی‌خواست! اما با اقدام گروهکی و سپس حمایت گروهکهای انقلابی چپ و راست و بعدتر تقلید بخشی از مردم تحریمی 40 ساله بر ملت ایران تحمیل شد! چون سران حکومت به تبعیت از رهبر مطلقه از سوی ملت ایران به‌عنوان عضوی از جامعه ی جهانی، به رفتار قانونی و دیپلماتیک از طریق دیوان لاهه و یا مراجع حقوقی و قانونی عالم باور نداشتند!
حال اگر شهروندان ایران به قوانین حاکم بر خود باور نداشته باشند آیا باید مرتکب بالارفتن از دیوار حکومت شوند و یا روش مسالمت آمیزی وجود دارد؟ براستی در چنین موقعیت خطیری چه باید کرد؟
.
چه باید کرد؟
جنایت؟! یا احیاء بیعت ملت با ملت و کارگزارانش (نه اربابانش)
حال، وقتی مطالبات و سفارش‌های متنوع و خاص مردمی که دارای تشکیلات حقوقی الزام آوری نیستند، از یک ارباب قدر قدرت صاحب‌اختیار قانونی، به‌معنای سپردن اختیار خود به صاحب قدرتی است که رفتارش با هر عقوبتِ غیرقابل جبران، قابلیتِ پی‌گرد حقوقی و اجرایی ندارد! چون اثبات حقانیت از پایه، مبنای حقوقی نداشته است، چه باید کرد؟
آیا باید کماکان چون 40 سال پیش، سرنوشت ملی را به دستِ گروههای خودسر و یا رادیکال تندروی اپوزیسیون، سپرد که حاضرند برای اهداف عالیه‌ی خود، از جانب کل ملت، از دیوار ملت بالا روند؟
به باورم، تقاضای بخشی از اپوزیسیون ایرانی (به‌نمایندگی فرضی و جعلی از سوی ملت ایران) از امریکا، برای در تنگنا گذاشتن حکومت ایران و احیانا دخالت در ایران، از سنخ همان بالارفتن از دیوار سفارت امریکا و انگلیس است! که نهایتا عقوبتی را بر مردم تحمیل می‌کند که برآوردِ رؤیایش تضمین شده نیست! و این عقوبت حتی می‌تواند با توجه به مطالبات قومی قبیله‌ای و با تحریک اجنبی، و حتی گروههای خودسر و تندروی حکومتی، منجر به جنگ‌های داخلی شده و جنازه‌ی یک ملت را روی دستِ سفارش دهندگان آن بگذارد!
به باورم، مسئول این جنایت کسی نیست جز دلسوختگانِ ساده‌دل و رادیکالی که گمان میکنند امریکا و یا روسیه و یا هر قدر قدرت و نیروی خارجی، منافع ملت ما را بر منافع خود ارجحیت می‌دهد!
(از توطئه‌ی لابی‌ها و کاسبانِ جنگ و اسلحه و مزدورانِ اربابانِ ریز و درشت و دشمنان ملت، صرف‌نظر می‌کنیم)
این داستان تلخ قیمومیت فرد و یا نخبگان بر جماعت عقب‌مانده، از صدر مشروطیت تا کنون شنوندگان و پیروان و دلباخته‌گانی داشته است، که همواره خود را ولی قهری ملتی قانونا عقیم دانسته‌اند! در واقع این گروه نخبگان فرق چندانی با یک سلطان کوته‌نظر و غاصب و ستمگر ندارند که همواره به تشخیص آگاهانه‌ی ملت شک دارد و هیچگاه نیز در پی آموزش او برای تمرین آگاهی و تولید شهروندان مدنی برنمی‌آید، چون نه عمر ایشان به زحمتِ این آزمون و خطای میدانی قد می‌دهد، و نیز با تمایل خود اثبات کرده‌اند که چون به خلوت بروند، قادرند به آن کار بدتر نیز تن دهند! پس همواره ریش و قیچی را حق خود می‌دانند! شاید چون تاکنون در دنیای سیاست در راه راست گام برنداشته‌اند!
.
آزمون ملی و میدانیِ اکثریت ملت آگاه (نه ناآگاه)
مع الوصف، اگر ملتی اختیار و اراده‌ی خود را به یک قیّمِ مطلق‌العنان پیش فروش کند، آنگاه بدیهی است که چنین ملتی دیگر نمی‌تواند در هر لحظه که خواست، بر اساس حق استقلال و آزادی، توقعی برای اعمال اراده ملی خود در راستای حفظ تمامیت ارضی داشته باشد! چون از پیش اختیار خود را برای هر عقوبتی به تشحیص قیّم خود، پیش فروش کرده است! قیمی که میتواند برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است خزر و خلیج فارس و دریای عمان و حتی یک ملت ثروتمند را هم به فقر و فاقه و دریوزگی بکشاند و فدای منویات بلندپروازانه‌ی تک نفره‌ی ارباب سابق و فعلی خود کند... و کک کسی هم نگزد!
40 سال است اما، خودآگاه یا ناخودآگاه، بالاجبار و یا آزادانه، درست یا نادرست، و بر اساس آمار اعلام شده از سوی حاکمیت، قانون اساسی جمهوری اسلامی با واگذاری اختیار کل ملت به یک قیم داخلی (ولایت مطلقه فقیه)، نوشتن سرنوشت یک ملت 40 میلیونی تا 80 میلیونی را تا همین امروز، به یک قیّم مطلق‌العنان واگذار کرده است که در پیچ و تابِ پیچ و مهره‌های انحصاریِ اصول قانونی، و در هر انتخاباتی با خیال تاثیرگذاری بر سرنوشت خود، با اختیارات مطلقه و سرنوشت ساز ناشی از چنین قانونی با چنان قیمی، "بیعت" کرده است و گمان برده است که منتخبین او دارایِ قدرتی فراولایی و تاثیرگذار هستند، لذا هی مفت مفت به ایشان سفارش داده اند و ایشان هم به روی مبارک نیاورده‌اند که ما چه کاره حسنیم؟ ما قانونا پیروِ رهبریم!
در قانون اساسی، آنچه به معنای تفویض اختیار یک ملت برای تعیین سرنوشت ملی است، در واقع همان اختیارات مطلقه‌ی یک قیّم است که بموجب بند یک اصل 110 دارای اختیار مطلقه برای تعیین سیاستهای کلان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و در یک کلام تعیین سرنوشت ملتی 80 میلیونی است! هر چند ملت به این تفویض اراده ملی آگاه نباشد و یا باور نداشته باشد، اما عملا به ادعای رهبر و مسئولین نظام، اکثریت مطلق این ملت 80 میلیونی، آگاهانه یا ناخودآگاه با مشارکت خود در آخرین انتخابات، آگاهانه یا ناخودآگاه با چنین اختیارات قانونی، و با ولایت مطلقه فقیه بیعت کرده‌اند و امروز باید تاوان همان تسلیم قانونی را بپردازند!
و "تاوان" یعنی: پذیرفتن هر عقوبتی که بر اساس سرنوشتی که مقام رهبری برایشان رقم زده، کاملا قانونی است و ایشان باید ملتزم به تبعیت باشند! در چنین موقعیت حقوقی، ملت بینوا، هیچ محملِ قانونی مؤثر، برای پاسخگویی رهبری که ناظرانش توسط خود او برگزیده شده‌اند و عرفا و شرعا و به مصلحتِ حکم حکومتی نوشته یا پنهان، به او ملتزمند، ندارد! مگر اینکه ملت به نحوی در این تفویض اختیار تجدید نظر کند و بخواهد اختیار تفویض‌شده ی قانونی توسط نسل‌های گذشته و مرده را، امروز مسترد نماید! اما وقتی تمام راههای قانونی برای تجدید نظر مسدود باشد، آنگاه ملت خفت‌شده توسط نسل دیروزی، در تنگنای بین دو ارباب جهانی و داخلی چه باید بکند، تا مستوجب هر عقوبت غیرقابل جبرانی نباشد؟
از سویی بر اساس بیعت همین مردم آگاه و یا ناآگاه در انتخابات، عملا رهبری به تکالیف قانونی عمل کرده است قانونا نمیتواند مورد بازخواست قرار بگیرد مگر مصلحت نظام و خواست خودش اجازه دهد، چون در واقع از اختیارات قانونی بهره برده و به قیمت تعلیق و تعویق و تغییر و تفسیر و مصلحت حفظ نظام، هر کاری خواسته، کرده است!
بنابراین وقتی که صاحب این اختیارات قانونی، قادر باشد برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است، هر واجب و یا اصل قانونی را، فدای هر اوجبِ مصلحتی نماید و یا قطار صدور انقلاب را روی دو ریل ثابتِ چپ و راست، راهی دیار قدس و جنگ با هر غیرخودی نماید و بدون رعایت پروتکلهای حقوقی و دیپلماتیک پیرامونی، از دیوار هرکه خواست بالا برود و پاسخگو هم نباشد و هزینه‌اش را هم از جیب ملت بپردازد، خب وعلوم است وقتیکه خزانه در راه صدور خود به غیرخودی در اقصی نقاط عالم بر اساس همین سیاستهایِ تک‌نفره، خالی می‌شود، آنگاه ملت باید به تاوان بیعت خود، سنگ به شکم ببندد! و احیانا منتظر تنگناههای بیشتر و خطر جنگ و نابسامانی ناشی از تحریم بیشتر هم باشد!
گیریم که در باد تریبونهای انجصاری رسانه‌ای، دلالان خون ملت از این بساط ولایتی، سیبیلی چرب کنند و بر طبل جنگ و تحریم و اقتصاد مقاومتی، محکم‌تر بکوبند و بدون اختیار فراولایی با عوامفریبی و تحریک مردم با شعارهای پوشالی، برای کشاندن پای مردم به صندوق انتخاباتی دیگر به منظور خریدن بیعتی دیگر برای اختیارات مطلقه و قانونی ارباب سرنوشت ساز خود، لبخند های سرخ و سیاه و سپید و سبز و بنفش بزنند!
.
تکلیف بیعت و تاوانش، و مشروعیتِ نمایندگانِ راستین و کاذب ملت
پرسش: در چنین وضعیت خطیری تکلیف ملت و نمایندگان و یا معتمدین ایشان چیست؟ و اصولا اگر نمایندگان واقعی یا کاذب، به خواست چنین ملتِ غیرتشکیلاتی ملتزم نباشند و دلیلشان هم اولویت تبعیت از حکم حکومتی بر هر خواسته‌ای باشد، آنگاه تکلیف ملت چیست؟ آیا به‌جز اعلام وجود و خواسته در میدانی واقعی راهی دارند؟ به تجربه و عبرت 40 ساله شاهده بوده‌ایم که تاکنون این اختیار به میدان کشیدن مردم هم در مواقع اضطراری که نیاز به اعتبار مردمی هست، با خواست قدرت مطلقه و حکومت بوده است! و به جز موراد نادری در سال 58 و 59، هیچگاه اپوزیسیون از این فرصت بی‌بدیل نتوانسته استفاده کند! آما آیا امروز کماکان و در چنین شرایط خطیری که سرنوشتِ ملتی محذوف در میان است، در گردوخاک نمایشی و سینمایی راهپیمایی‌های حکومتی و در میدان امن و دارای مجوز حضور نماز جمعه‌ها، جای بهره برداری و استفاده از این پتانسیل، برای تبدیل تهدید به فرصت نیست؟
و این فرصت مقدور نیست جز: فراخوان از ملتی محروم که خواستار تغییرات بنیادی در ساختار مناسبات قدرت در قانون هستند و اگر براستی خواستار اعمال قدرت خ ود در نوشتن سرنوشت خود به دست تمام ملتند، باید در چنین موقعیتی با حضور میدانی اکثریت خود را در کنار اقلیت به نمایش بگذارند و در محضر جهان و تاریخ ثبت کنند!
.
فراخونی برای حضور در #میدان_میلیونی_امن
یک تیر و دو نشان!
برای اظهار و ابراز الزام آور خواسته‌ی ملی، با حضور واقعی و عینی اکثریت مردم در یک میدان میلیونی، در کنار اقلیت مشروع، که هر چند حکومت به دلیل فقدان تشکیلات و فقدانِ نمایندگان ملتزم به مردم، به آن مجوز نمی‌دهد، اما میتوان در میادین امن و دارای مجوزِ حکومتی برای حضور عمومی (از قبیل نماز جمعه‌ها و یا راهپیمایی‌های رسمی و دولتی) حاضر شد و خواسته‌ی واحد خود را بیان کرد تا به علت راهپیمایی بدون مجوز، موجب سرکوب قرار نگیرد!
خواسته‌ای که تنها با فراخوانی عمومی قابلیت بروز و ظهور برای خریدن اعتبار دارد!
اعتباری که به اربابان جهانی و بومی این پیام را می‌دهد که ما خواستار به دست گرفتن سرنوشت خود برای صلح با خود و جهانیم!
در واقع ملت با چنین حضوری (در صورت احقاق)، می‌تواند بصورت عینی و در منظر تاریخ و جهان، با یک تیر دو نشان بزند:
1- هم در بیعت سابق خویش تجدید نظر کند و هم با اعلامی صریح خواسته‌ی اکثریت را به ثبت برساند و با از سکه انداختن مشروعیت اقلیت، برای خود اعتبار بخرد! خواسته ای که جز با تغییر مناسبات قدرت در قانون اساسی مقدور نیست!
2- و هم به جهان این پیام را برساند که خطری از جانب ملتی که دارای اختیار سرنوشت‌ساز نبوده متوجه جهان نیست و امروز ما خواهان صلحیم و تضمین آن تغییر قانون به نفع تمام ملت است، نه دخالت خارجی.
در واقع پیشگیری از اقدامات خشونتبار قیم عالم علیه ملت ایران، با چنین اقدامی تنها با اطمینان دادن به جهان میسر خواهد شد، که اگر سرنوشت منطقه تحت تاثیر یک قیم قانونی است اما اکنون ملت ایران برای استقرار اراده ملی خود اقدام به استرداد و استقرار اراه ملی کرده است! و هر گونه اقدام خارجی، علیه اراده‌ی ملتی است که می‌خواهد با تجدید نظر به قانون سلطه‌ی فرد بر جماعت، خودش مهار سرنوشت خود را به دست بگیرد و صاحب نظارت ملی بر سرنوشت ملی خود شود!
چرا که تنها بر اساس چنین نظارت ملی قانونی است، که پاسخگویی و مسئولیت پذیری در مناسبات داخلی و خارجی معنادار خواهد شد!
.
اعلام بلوغِ ملت صغیر به رهبر
با سپاسگزاری ملت از رهبر، و پیام به جهان برای استقلال و آزادی.
ضمن سپاس از رهبر قانونی، برای به‌بار کشیدن زحمت گرانبارِ تصمیم‌سازی و تصمیم گیری 30 ساله به جای ملتی میلیونی، بر اساس بیعت اکثریتی در هر انتخابات، که عملا به شکاف و پریشانی ملت ایران در سلولهای انفرادی منجر شده، امروز ما خواستار تغییر قانون اساسی برای تفویض قدرت مطلقه فردی، به تمام ملتیم تا شاهد راستین استقلال و آزادی تمامی شهروندان با اعمال اراده ملی بر اساس اختیار فردی، در سرنوشتِ عمومی در دامن مام میهن باشیم!
ملتی که باید حق طبیعی آب و خاکش بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی اولویت داشته باشد! تا هیچ شریک خاک مشترک، از نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری برای سرنوشت عمومی و ملی خارج از گود نماند!
بدین‌صورت، خواست اکثریتی مبتنی بر ادبیات صلح، با پایداری هم به گوش جهان خواهد رسید هم به گوش رهبر قانونی. و این یعنی آغاز حضور تمام ملت در یک اقدام همدلانه با حکومت و جهان، برای بازسازیِ امید و شور همزیستی مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی مردمی بر بستر ثبات و نظارت ملی.
.
وقت تنگ است!
ترس از تنش و خشونت؟ یا امید به جشن ملی؟
مکانیزم تبدیل تهدید به فرصت:
اما فرصتی نمانده و باید هر چه سریعتر، تهدید را به فرصت تبدیل کرد و از این فرصت ایجاد شده بهره برداری بهینه کرد! ما باید پیش از هر گونه اعلام موضع این کنفرانس این اطمینان را بدهیم که ملتِ بالغ، بر خلاف 40 سال گذشته دیگر صغیر نیست و قیّم نمی‌خواهد تا بتوانیم از تحمیل عمل انجام شده پیشگیری کنیم!
اما با توجه به اینکه منافع حیاتی ایران اقتضاء می‌کند که هر ایرانی مرزی بین ایران و انیرانی بکشد!
اینک در آستانه‌ی کنفرانس ورشو، چه کسی باید از سوی ملت ایران این پیام را ثبت و ارسال نماید!
و چگونه باید، این خردسیاسی واقع‌بینانه و تمامشمول از سوی ایرانیان برای حفظ منافع مردم ایران، اعمال گردد؟
اینجاست که در این برهه‌ی خطیر تاریخی، نقش و مسئولیت‌پذیری پرچمداران و مدعیان مردم را باید به میدان کشد تا تکلیف خود را به مردم ادا کنند؟ اما چگونه؟
کدام شخصیت حقیقی و یا حقوقی باید برای این حضور میلیونی فراخوان بدهد؟
آیا اپوزیسیون دارای تشکیلات منسجم و وحدتی هست که بتواند این نقش را بازی کند؟
چگونه و بر اساس چه مکانیزم مسالمت‌آمیزی می‌توان به جذب و وحدت اکثریتی برای تفاهم ملی دست یافت؟ بدیهی است که در دوران پیشاآزادی تنوع سلایق و تفرقه، هیچ عزم ملی را دارای ضمانت اجرایی نخواهد کرد! پس ضروری است که چنین عزمی دارای یک فلسفه ی بنیادی غیرقابل سوء تفاهم و فراگیر، برای همدلی ملی بر اساس جذب حداکثری در دورانی کوتاه باشد!
بدیهی است که برای چنین مفاهمه‌ی ملی با توجه به مناسبات قدرت در قانون داخلی و خارجی، ما نیازمندیک که بر اساس یک زبان مشترک عاری از خشونت، هر چه زودتر بتوانیم ترس از تنش را به جشن وحدت ملی مبدل کنیم!
ایران را چقدر دوست داریم و آیا آن را برای تمام ایرانیان می‌خواهیم؟ و برای چنین خواسته ای حاضریم چقدر دندان بر جگر بگذاریم؟
بدیهی است که بدون امنیت و تمامیت ارضی ایران، هیچ باوری میدان حقوقی برای شکوفایی پیدا نخواهد کرد! بنابراین دیالوگ بر اساس حقوق ابتدایی شریکان یک واخد سیاسی-جغرافیایی امری ضروری است!
و بدیهی است پالودن زبان دریده خوی و وحدتبخش و ملی برای دیالوگ مشترک ملی از ضروریات هر اقدام ملی است! که بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ایدئولوژیک ثانویه مقدور نخواهد شد! این یعنی پرهیز از زبان ایدئولوژیک در دروان پیشاآزادی برای رسیدن به شورای ملی.
بر این مبنا، التزام به زبان مشترک و انقلاب در ادبیات اپوزیسیون ضروری است.
و این مقدور نخواهد شد جز با تشکیل و تاسیس اضطراری یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون و پوزیسیون، که پیشتر در بابِ چگونگی تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه از تمام اقشار اپوزیسیون با پذیرشِ یک مرامنامه‌ی ملی که فاقد صفات و قیود ایدئولوژیک باشد، پیشنهاد خود را مکتوب کرده‌ام!
استراتژی ستاد مشترک اپوزیسیون و پوزیسیون:
اهم وظایف ملی، پس از تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون (بر اساس دستورالعمل ثبت دعوتنامه با ارسال مرامنامه به تمامی مدعیان و پرچمداران و اشخاص حقیقی و حقوقی صاحب‌نام و صاجبنظر):
1- امضاء مرامنامه ملی برای الزام به ادبیات مسالمت آمیز مبتنی بر زبان مشترک پیشاآزادی در دوران گذار از شرایط بحرانی به شرایط ساختاری تا حصول امنیت ملی.
2- تعیین خط مشی و استایل برخورد با کنش‌ها و واکنش‌های پیرامونی و درونی
3- اعلام موجودیت، و فراخوان عمومی از مردم برای حضور و رساندن پیام اکثریت ملت در میادین امن (پیش گفته)
4- اخذ مهلت از معارضینِ داخلی و خارجی برای طی نمودن مراتبِ استقرار اراده ملی، بموجب مرامنامه‌ی ملی.
5- تدوین نقشه‌ی راه و برنامه‌ی زماندار برای استرداد و استقرار اراده ملی بر اساس وحدت ملی، بموجب راهکاری که پیشتر ارائه شه است!
6- حضور در کنفرانس ورشو، و تنظیم توافقنامه با کشورهای پیرامونی در خاورمیانه و در جهان برای عدم دخالت و ایجاد تشنج در امور داخلی ایران.
تعیین خط مشی برای پیشگیری از اقدامات ضربتی ناشی از تصمیمات اکثریتی و قاطع کنفرانش ورشو.
.
پرسش: آیا جهان حاضر است بر اساس مرامنامه ی ستاد مشترک اپوزیسیون، به رعایت تنش زدایی و طرح اختلافات ملی به اپوزیسیون متعهد شوند؟ و آیا امریکا و اروپا و خاورمیانه حاضر است آن را تضمین کند و با معارضین به تمامیت ملی ایران مقابله کند؟
.
یادآوری: رفتار حکومت ناشی از بیعت مردم با قانون اساسی و اختیارات مطلقه ی آن بوده و ملت باید برای جبرانِ مافات تاوانِ بیعت خود را بپردازد و برای استرداد و استقرار اراده ملی بموجب بصورت مسالمت آمیز و بر اساس ادبیات صلح در میدان میلیونی حاضر شود! و اپوزیسیون نیز باید به عقوبت بیعت مردم با حاکمیت احترام بگذارد و برای دستیابی به صلح ملی و جهانی به انقلابی در ادبیات خود تن دهد و دندان بر جگر بگذارد!
بدیهی است که با حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت ملی، چونکه صد آمد نود هم نزد ماست!
خیام ابراهیمی
3 بهمن 1397
======
پی نوشت:
الف) دیدگاهی بر پیشنهاد جبهه ملی برای برون رفت از بحران فعلی
با درود مجد به جناب آقای اعتمادی گرامی، و سپاس برای این گفتگوی ارزنده با جناب آقای دکتر داوود هرمیداس باوند نکاتی چند به نظر میرسد که با یک پیش درآمد، تقدیم می‌دارم.
پیش درآمد:
موضوع: بررسی اقدام، هشدار و پیشنهاد آقای دکتر باوند از سوی جبهه ملی.
در وانفسای بحرانی اوضاعِ منطقه و ایران و اقدامات امریکا برای کنفرانس ورشو در ماه آتی، در راستای حفظ تمامیت ارضی و منافع کشور عزیزمان ایران و امنیت و امید هر ایرانی، دیگر فرصتی نیست که در برزخ پرچمداران منتظر بخت سیاهی بمانیم که قیم خارجی و قیم داخلی برای 80 میلیون ایرانی قانونا عقیم در نوشتن سرنوشت رقم زند! در خلاء قانونی و جهانی اراده ملی، یا سریعا نقشه‌ی راهی نشان بده! یا دم فروبند و مانع نشو! به همین دلیل با توجه به وزنه‌ی تاریخی "جبهه‌ی ملی" پیشنهاد ایجابی آقای دکتر باوند، در میان انفعال سلبیِ دیگر وزنه‌های سیاسی مؤثر که منتظر حرکت احتمالی و پراکنده‌ی ملت غیرتشکیلاتی به گشایش بخت و اقبال نشسته‌اند، حائز اهمیت می‌باشد!
اما از یک نکته نباید صرف نظر کرد و آن هم دعوت آقای دکتر باوند از اپوزیسیون پذیرش منشور جبهه ملی است! با عنایت دغده‌ی قابل اعتنای ایشان برای فهم مشترک شرایط واقع بینانه و کوتاه آمدن نیروهای مبارز به مطالبات حداقلی و رعایت ادبیات مشترک برای گذر از بحران فعلی، همانظور که مستحضرید شخصا پیشتر به ضرورت انقلاب در ادبیات اپوزیسیون تاکید داشتم.
با نظری به منشور جبهه ملی مشاهده میکنیم که ادبیات به کار رفته، به عنوان یک منشور علمی بر اساس آب و خاک مشترک، تنظیم نشده و مختص به زمان پیشاآزادی برای دربرگرفتن تمام شریکان خاک مشترکی به نام وطن در این دوران نیست و هنوز با نگاهی سنتی اما تعدیل شده، نظر به سمبولهای فرهنگی دارد! سمبولهای فرهنگی ریشه در تاریخ اجتماعی (نه صرفا طبیعی) دارند و حتی با اشاراتی به سرزمین اهورایی، عملا گام در جای پای ادبیاتی دارند که ریشه در ایدئولوژیهای فرازمینی دارد، که باز گویای تمایزی است بین باورهای تمام شریکانِ آب و خاک، که جزو حقوق ثانویه است ( که ابیته قابل احترام است) اما تاکید میتواند مرتبط با دوران پساآزادی باشد و در دوران پیشاآزادی تاکید بر آن ضرورتی ندارد و میتواند موجب تفرقه و تنش شود! به باورم پالودن زبان مشترک ملی، از هر گونه عناصر فراتر از حقوق طبیعی و اولیه ی ناشی از شراکت در آب و خاک طبیعی و اولیه از ضروریات است! که بدون برخورداری از حقوق طبیعی ناشی از تمامیت ارضی و آب و خاک مشترک، ظهور هر گونه حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی مقدور نیست! بنابراین صفات و قیود و گرایشات از حقوق و امورری هستند که باید در تشکیلات حقوقی پس از استقرار آزادی و در شوراهایِ ملی تصویب شود، و ذکر آن در دوران پیشاآزادی تنها عنصری تفرقه‌آمیز و غیرعلمی است! همچنین استفاده از سمبولهای تاریخی (مثل پرچم) و یا عبارات فلسفی و سیاسی از قبیل سکولاریسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم، پادشاهی‌خواهی، فدرالیسم و ... از عباراتی هستند که از مقولات دوران پساآزادی هستند که میتواند به خواست ملت و پس از طی نمودن دوران تمرین مدنی پس از یکسال حضور در کارگاههای شوراهای محلی، و راهیابی نمایندگان آگاه مردم در شورای ملی، در هنگام تدوین و تصویب قانون اساسی لحاظ گردد!
پول سیاه برای روز سیاه
27 آبانماه 1397 "جبهه ملی ششم" اعلام موجودیت کرد!
به باورم، ایراد حقوقی که بر روند منطقی و قانونی انتخاب شورای مرکزی جبهه ملی، مطرح شد البته درست است! اما ایراد سیاسی بر عدم موضع در مقابل شاهزاده رضا پهلوی مورد پذیرش نیست!
چون در شرایط خطیر تاریخی فعلی، در حالی که در برزخی تاریخی و در فقدان تشکیلات مردمی و نیز فقدان عزمی متمرکز برای نجات ایران قرار داریم، ایرانیان آزاده نمیتوانند نسبت به وقایع درونی و پیرامونی خود معطل باقی بمانند؛ لذا به باورم میتوان از هرگونه اقدام شایسته بمنظور دستیابی به انسجام ملی تهدید را به فرصت تبدیل کرد؛ از جمله قائل شدن اعتبار برای شخصیت حقیقی سلطان سابق و امروز به عنوان شخصیتهایی تاثیرگذار و دارای کاریزما و قدرت راستین و یا حتی کاذب! به باورم ملت ایران راهی ندارد جز اینکه با استخدام این دو قدرت واقعی از تعارضات احتمالی آتی پرهیز کند تا بر قدرت انسجام ملی خود بیفزاید، و با تمکین به چنین رویکردی، شاهد باشد که چیزی از قدرت او کاسته نمی‌شود، اما نادیدنش می‌تواند با توجه به جیب خالی ملت غیرتشکیلاتی، از واقعیت و موقعیت و هویت ملی چیزی بکاهد!
به باورم، بدون پیش داوری نسبت به توافقات پشت‌پرده، اقدام جبهه ملی ششم قابل ستایش است! هر چند اگر اقدام ضربتی و غیرحقوقی جبهه ملی ششم، با چراغ سبز نظام باشد!
بنا بر عبرت تاریخی این مجوز شفاهی (غیرقانونی)، می‌تواند عملیات مرصادی جدید برای کنترل اوضاع باشد! بویژه که بر خلاف عرف مسبوق، تاکنون نظام در مقابل موجودیت جبهه ملی ششم، واکنشی از خود نشان نداده است!
به همین دلیل است که عبارتِ سمبولیک"پول سیاه برای روز سیاه" در بیاناتِ آقای دکتر داوود هرمیداس باوند (عضور شورای مرکزی جبهه ملی) از چنین اقدامی در چنین موقعیت خطیری قابل تامل است!
اما چگونه می‌توان در دام عملیات مرصاد سیاسی دیگری درنیفتاد و تهدید را به فرصت بهینه به نفع ملت ایران تبدیل کرد؟ در ادامه از دیدگاه ناچیز خود خواهم گفت که در این تنگنای تاریخی، چگونه میتوان حرکت ایرانیان را برای در دست گرفتن سرنوشت خود، بصورت گام به گام و فورس ماژور تضمین کرد!
.
ب) مراتب ارسال دعوتنامه برای تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون و پوزیسیون.
موضوع: تاسیس دفتر ثبت دعوتنامه و واکنش مدعوین در زمان معین، و اعلام نتایج آن.
با توجه به تنگنای تاریخی، در صورت تعلل اپوزیسیون: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان
به باورم، اگر توسط دلسوزان واقعی مام میهن، بصورت فوتی-فوری، با تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه و پاسخ بدان در یک زمان معین، اقدام جدی صورت نگیرد، تا ادعا و واکنش جدی مدعیان نسبت به سرنوشت وطن در محضر تاریخ ثبت شود، آنگاه سزاست که دم فروبندند و مانع تلاش دیگران نشوند! در چنین صورتی آنها که کاری از دستشان بر می آید و ضمنا منتقدان فعالی هستند بزرگترین مانع بر سر راه وحدت ملی و تاسیس ستاد_مشترک_اپوزیسیون خواهند بود و باید در مقابل این سرنوشت ملی و عمومی، پاسخگو باشند: که چرا با عافیت طلبی و خودخواهی، و با سنگ اندازی، مانعی برای هم‌اندیشی گروهی و تدوین نقشه راه برای نجات وطن شدند!
پرسش کلیدی:
چرا در سیاه چاله و برزخ پیش روی مام میهن، ادبیات وحدت ملی باید عاری از قید و صفت باشد؟
حراست از برزخ ملی با کیست؟ جز آنها که اعتماد و کاریزمای خود را نزد مردم، به گروگان گرفته‌اند!
دل بستن به #عملیات_مرصاد_نظام_سلطه با وعده های سردار الماسی دیگر، ساده اندیشی است!
کش دادن این برزخ، و واگذاری آن به قدرت پس پرده، جز خیانت نامی ندارد!
این حقیقت باید بصورت صریح در طی یک بازه زمانی معین، بیان شود!
آنکه با سکوت خود، یک ملت را سراغ نخود سیاه می فرستد و در برزخ نگاه میدارد، یا گروگان است، یا جاهل و یا خائن.
با این مقدمه باید برگزارکنندگان و طلایه داران این همت ملی برای تاسیس #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، در ادبیات خود مراقب باشیم.
ادبیات و زبان مشترک حقوقی وملی، باید بدون قید و صفت باشد!
این باید در #مرامنامه_اپوزیسیون راستین یک میثاق ملی باشد.
پرهیز از قید و صفت و انگ برای سلامت دیالوگ و ایجاد همدلی و امنیت برای حضور.
هنوز بر این باورم که برای وحدت ملی و اتحاد در اپوزیسیون، ضروری است که آن مرامنامه ی وحدت ملی در دوران پیشاآزادی، حتما تدوین و با اتخاذ زبان مشترک و رعایتِ ادبیات اخلاقی و حقوقی یادشده در آن، به امضاء همگان برسد.
باید یکی بتواند نقش یک پدر مهربان را برای فرزندان خود داشته باشد و ادبیات لازم و ضروری را به اعضاء این خانواده تزریق کند. باید همه در مقام اعضاء یک خانواده خود را حس کنند! ما به این حس عمومی نیازمندیم.
در بدترین حالت در نظر بگیریم که یک پدر و مادر دیوانه فرزندان خود را بر لبه ی پرتگاهی در آغوش گرفته اند و قصد سقوط و خودکشی دارند! چگونه و با چه ادبیاتی باید به ایشان نزدیک شد؟
با فحش و خشونت و تهدید؟ یا نرم و گام به گام و با ادبیاتی که برای ناهنجاری پنداری و رفتاری آنها امنیت ایجاد کند؟ فرض کنید شما مامور ناجی این خانواده اید! چگونه به او نزدیک میشوید؟ وسایل امنیتی مثل گستردن تور نجات در پای پرتگاه و شکل نزدیک شدن و گفتگو با والدینی که در لبه پرتگاه ایستاده اند و طفل میهن را در آغوش دارند چگونه باید باشد تا منجر به یک اقدام جبران ناپذیر منتهی نشود؟
به همین دلیل اتخاذ ادبیات سالم برای دیالوگ با این والدین ناهنجار، برای نجات همه، بسیار حیاتی است!
این است نقش سازنده و بالنده و تاثیر گذار در تاریخ ایران.
با سپاس: خیام ابراهیمی
2 بهمن 139


وحدت ملی با الویت حق مادی بر معنویات و اندیشه در دوران پیشاآزادی


وحدت حول اندیشه و ایدئولوژی ممکن نیست!
اولا در این شکی نیست که قانون اساسی به هیچ عنوان بدون خواست رهبر؛ قابلیت اصلاحات ندارد! قانون اساسی یک بن بست کامل برای مردم است! اما آیا این مردم میتوانند قانون اساسی را در یک میدان آچمز کنند و بازی را بصورت مسالمت آمیز ببرند؟ به باور حقیر: بله!
اگر بخواهیم موضوع بحث را ساده کنیم، باید عرض کنم که:
"وحدت" با تشکیل "ستاد مشترک اپوزیسیون" نیازمند این نیست که سخنی از ایدئولوژی در هر شکلش در قالب سکولاریسم یا پادشاهی خواهی و یا سوسیالیسم و ... طرح شود! چون این اشارات و مباحث وابسته به دوران پساآزادی است!
مشکل ما در بادی امر استقرار آزادی برای شریکان خاک مشترک است!
مبانی اشتراک ایرانیان، فارغ از گرایشات معنوی و سمبولیک، تنها "آب و خاک مشترک" است!
نه پرچم است و نه فرهنگ و نه هیچ عنصر انتزاعی و معنوی و فرا آب و خاکی.
مصداقش شراکت چند سرمایه دار برای یک هدف معین است که سهم اعضاء آن برابر است!
شاید تنها اصل حاکم بر این شراکت، برابری حقوق و عدم تعرض یکی بر دیگری است!
هدف اصلی، مشارکت تمام ایرانیان بر اساس حق آب و خاک مطرح است! نه اینکه به چه امری باور دارند!
بنابراین: باز شاید لازم باشد که به همان #مرامنامه_ملی برای تشکیل#ستاد_مشترک_اپوزیسیون اشاره اشاره کنم!
موضوع آلترناتیوسازی موضوعی پس از گامهای اول و دوم برای تشکیل این وحدت لازمه برای ستادمشترک اپوزیسیون است!
موضوع اصلی اتخاذ زبان مشترک جقوقی است!
استراتژی و تاکتیک پس از این اجماع مقدور خواهد شد!
متاسفانه اساتید در میان سخنان خود از علائق سلبی و ایجابی خویش سخن میگویند!
ببنید حتی تعیین این دو هدف دو راه مختلف پیش روی میگذارد:
1- براندازی مسالمت آمیز فرقه تبهکار
2- استرداد و استقرار اراده ملی بصورت مسالمت آمیز
راه اول میتواند با واکنش خشونتبار حکومت با بهانه ی قانونی مدتها بطول انجامد!
اما راه دوم به باورم در عرض چند هفته بدون بهانه دادن، قابل احقاق است!
در این بحث نقش وحدت ملی و ضرورت اتمام حجت اکثریت ملت نادیده گرفته شد که البته این از مباحث پس از تشکیل شورا و یا ستاد مشترک اوزیسیون است که چگونه و در چند آزمون و خطا در یک میدان میلیونی امن، با اثبات اعتبار اکثریت بر اقلیت مشروع، محقق و ثبت گردد؟ و یا در یک میدان بدون مجوز حضور، با بهانه‌ی سرکوب؟
به باورم مهمترین اصل پیش از احقاق ضرورت وحدت اپوزیسیون و نیز ضرورت انقلاب در ادبیات اپوزیسیون است! که آن را هم در یک نوشته مطرح کرده ام. که البته در مرامنامه هم که در چند استاتوس پیش آن را خدمتتان تقدیم داشتم، طرح شده است.
.
یادآوری کنم که به باورم، ادبیات یک شخص حقیقی، با یک شخصیت حقوقی(مثل ستاد مشترک اپوزیسیون) میتواند متفاوت باشد! ادبیات شحصی حقیق میتواند احساسی و طبیعی باشد! اما ادبیات شتاد مشترک اپوزیسیون، نباید احساسی باشد!
خیام ابراهیمی

روش مبارزه مسالمت آمیز


روش مبارزه
روش مبارزه ی عمومی برای تحول بنیادی با انقلاب در ادبیات اپوزیسیون.
هر گونه مبارزه‌ی گروهی (چه روبنایی و چه بنیادی) برای ایرانیان، نیازمند انگیزه‌ای امن میان اکثریت جماعت و حاکمیت و اقلیت است! آنچه موجب چنین انگیزه‌ای میشود از ملت غیرتشکیلاتیو پراکنده میان اهداف تفرقه آمیز در مقابله با صاحبات تشکیلاتی اسلحه و پول وتریبون که عزم خود را در اتاق فکری سرکوبگر جزم کرده‌اند ممکن نخواهد شد! این یعنی فروکاستن اهداف سوء تفاهم برانگیز ایدئولوژیک به منافع مشترک غیرقابل انکار فراگیر. این یعنی: اتخاذ زبان مشترک حقوقی که حافظ منافع تمامیت اپوزیسیون و اجیرانِ پوزیسیون باشد! این یعنی اولویت حق آب و خاک مشترک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی... که بدون اولی دومی مقدور نیست!
کسی که برای هدف #براندازی، #نقشه‌_راه شفاف نداشته باشد، جاهلانه تا همیشه گیج خواهد زد!
و همین آدمهای گیج همواره مملکت را ویران خواهند کرد! چون فرد گیج نهایتا هروقت کم می آورد، جرزنی خواهد کرد!
شعار #براندازی یعنی جیب خالی و پز عالی!
یعنی ندیدن صدها هزار سرباز اتنحاری با خانواده های گروگانشان.
اما تحول مسالمت آمیز، برای استرداد و استقرار اراده ملی قانونا عقیم، با تغییر قانون اساسی، یعنی واقع بینی و حضور و تحصن و نشستن مسالمت آمیز در یک میدان میلیونی امن، تا نتیجه و حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت... که میتواند تکرار شود و اگر به بن بست منتهی شود آنگاه حجت بر همه تمام است!
ملت اول باید با اثبات اکثریت در کنار اقلیت در یک میدان امن، بیعت خود را بشکند و در منظر تاریخ صراحتا گام اول را بردارد!
بدون پایداری و اثبات اکثریتی این گام مسالمت آمیز، هیچ گامی اطمینان بخش نیست!
.
وقتی نه کارتری عزم جزم کرده سلطان یاغی را با سلطانی تنش آفرین جابجا کند و نه "گوآدلوپ" از منافعش مطمئن شده، نه هایزر خائنینی چون فردوست و سران ارتش و قره باغی را به گروگان گرفته... و نه اوناسیس پول به خمینی رسانده و نه چریکهای فلسطینی قرار است پادگانها را تصرف کنند و اسلحه به دست مردم برسانند... و نه برنامه ای برای تصرف رادیوتلویزن بصورت سالم در کار است(پیش از آنکه توسط سرداران سپاه از عقیم شود)... بدون این همه تمهیدات براندازی تخم لقی است در دهان اپوزیسیون که کارگردانش خود نظام است تا همچون دامچاله ی سال 88، بهانه ای برای سرکوب و سرخوردگی تا انزوا در لاانه موش، در دست داشته باشد!
عبرت 88 این شد پسر: .. .بی شکستن مـــــوج را ساحل ببر!
جرزنی توسط اکثریت بیعت کنندگان با قانون قادر مطلقه، ممنوع!
بفرما!
بنشین!
بتمرگ!
یک نتیجه دارد! اما بها و بازخورد خشونت کلامی را هر کسی نمیتواند تحمل کند!
چرا عاقل کند کاری...که بازآرد پشیمانی.
ملت ناگزیر است تاوان بیعت اکثریت خود را برای مشارکت در انتخابات‌ها بپردازد و برای اثبات پشیمانی و اتمام حجت، به روش مسالمت‌آمیز از بیعت خود توبه کند و خواستار تغییرات بنیادی در قانون اساسی برای انتقال قدرت مطلقه ی سرنوشت‌ساز به برآیندِ خردجمعی و تمام مردم شود!
ملت نمیتواند با سپردن اختیار خود به قادر مطلقه که قانونا تنها قدرت تعیین کننده سرنوشت تمام ملت است، امروز جرزنی کند و بخواهد با چاه نمایی بخشی از اپوزیسیون بصورت گیج نفهمد براندازی چگونه میتواند محقق شود وقتی بیعتش قانونی بوده اما رفتار امروزش غیرقانونی است!
به احتمال قوی، ملت ونزوئلا برای این تجمع از دولت مادورو مجوز نگرفته بود! اما ظاهرا زور سربازان گمنام خودسر و نیروهای ویژه و ارتش مادورو به مردم نرسید و یا با مردم کنار آمدند و یا خود مادورو ترتیبی داده که بخشی از نیروهای سپاه مسلح کودتا کنند!
اما خوشبختانه ما در ایران دارای میدانی میلیونی هستیم که هر هفته دارای مجوز حضور است!
ضرورتی ندارد که برای براندازی فرقه تبهکار بصورت مسالمت آمیز ملت را گیج کرد که بالاخره چگونه باید نظامی را که تا دندان مسلح است را بصورت مسالمت آمیز براندازی کند؟ آن هم در یک میدان میلیونی در میدان آزادی و بدون مجوز حضور که همچون سال 88 بهانه سرکوب وجود دارد! آزموده را آزمودن خطاست!
چرا کسی به فکرش نمیرسد که میتوان تهدید را به فرصت تبدیل کرد و بصورت مسالمت آمیز در میدان میلیونی نمازجمعه کهمجوز خضور دارد بنشیند و برنخیزد تا تغییرات بنیادی در قانون اساسی برای حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت ملی!
در این شکل: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست!
یعنی اگر قرار باشد حضور تمام مردم با درخواست تغییر قانون اساسی مشروعیت اقلیت را از سکه بیندازد و منتهی به تحولات بنیادی شود، آنگاه روش مسالمت آمیز معنادار میشود!


-0:40

آنومی ملی


* آنومی ملی، و رمزگشایی از "قانونِ دزدی از اعتبار و خون"
نگاهی به پایگاه‌های نفوذی بسیج در اپوزیسیون
آیا در گردوخاکِ هفت‌تپه‌ها، تپه‌ای سالم مانده؟ آیا به‌جای امید به‌عقوبتِ سرکوبِ مطالبات روبنایی، تشکیل یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون واجب‌تر از نان شب نیست؟ و یا باید وامانده از وحدت اپوزیسیون، به نسخه‌ی ماری‌آنتوانت دل‌بست که در دردِ بی‌نانی، کیک را تجویز کرد و بدون قانونِ مردمی، چشم امید به تشکلاتِ خودجوشِ مردمی در آغوشِ ارباب داشت؟ نسخه‌ی شاهزاده همچون تجویز ماری‌آنتوانت است!
واقعه‌ی تعرضِ پسران نرسالار به دو دختر در پارکِ "ایل‌گلی تبریز" (به تحریکِ بسیجِ نفوذی)، مصداق واگذاری میدان ملی، به آتشبیارانِ‌آتش‌به‌اختیار میانِ واکنش خودجوش ملتِ غیرتشکیلاتی در بستر خودسرانِ‌تشکیلاتی است، #والاحضرت!
اجتماع یعنی احترام و التزام به منافع مشترک و حقوقِ بنیادی شهروندان؛ و وقتی شهروندان، به حکم حکومتی قانون، توسط یک ارباب صاحبکران و برده‌هایش، سلب اختیار و اراده بشوند و امکان تجمع و کارگروهی را نداشته باشند، آنگاه یکی یکی در تشکیلات کاذب و فاقد قدرت تضمینی و قانونی برای اعمال اراده، تصاحب و قربانی می‌شوند! و بدین‌گونه میل به کار گروهی و نفله شدن در چنبره‌ی قانون ایدئولوژیک، عملا استقلال و آزادی و اراده ملی مردم را در یک پیش‌فرض ایدئولوژیک بین حق و باطل، مال خود کرده و نابود می‌کند!
چگونه دزدان اعتبار، خونِ شخصیت‌های مستقل حقیقی و حقوقیِ علمی و سیاسی و هنری را پس از شناسایی، آلوده‌ی ویروس تفرقه و بازی اطلاعاتی و پرونده‌سازی امنیتی می‌کنند و به گروگان می‌گیرند؛ و یا برای عبرت دیگران پس از باد کردن و هوا کردن و ترکاندن و سقوط، نفله‌شان می‌کنند، و یا در بازار مکاره می‌فروشند؟ آیا در گردوخاکِ هفت‌تپه‌ها، تپه‌ای سالم مانده؟ آیا تشکیل یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون واجب‌تر از نان کپک‌زده‌‌ی شبِ محرومین و کیکِ آلوده به‌خونِ روزِ اغنیاء نیست؟
برانگیختنِ مطالبات روبنایی با شعار #براندازی، و موج‌سازی و سوارشدن بر امواج نارضایتی مردمی، در تاریخ مسبوق است! یکی از آخرین آن‌ها راه‌اندازی تظاهرات گسترده‌ی حکومتی در دهها شهر با شعارهای معنادار واحد و بودار، توسط مردم غیرتشکیلاتی، در دی 1397 بود! و آخرین آن تهییج و تشدید تظاهراتِ شبهه‌صنفی در هفت‌تپه با القاء شعار "نان،کار،آزادی... ادراه‌ی شورایی"، توسط #اسماعیل_بخشی!
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن مـــــوج را ساحل ببر!
امروزه، روشِ نفوذ در میان اپوزیسیون برای مدیریتِ آن به مقاصد از پیش طراحی شده، مدرن و روسی شده! لازم نیست حتما تو را به روشِ سنتی بخرند و یا با تو قرارداد رسمی ببندند! بلکه با مقدمات و تهمیداتی به تو در حال و هوای خودت، میدان می‌دهند! توقع نباید داشت که ایشان علنا و با مشتِ گره‌کرده در سر گردنه شعار الله‌اکبر بدهند و یقه‌ی هر رهگذر کراواتی را بگیرند و پاره‌کنند! امروز سربازانِ انتحاری خود کراوات می‌زنند و در بساطِ مشترک با وضو عرق می‌خورند و چیزخورتان می‌کنند، و با شما قاطی می‌شوند و شعارهای #براندازی می‌دهند و یارگیری می‌کنند و از یاران مبارز در دفترِ ثبتِ جن‌های بوداده، ثبت‌نام می‌کنند و حتی خود روی مین میروند و حتی شهید هم می‌شوند، و شما نمی‌دانید که آیا این فرنگی‌کاران که خود در یک نظام مافیایی گروگانند، وقتی به شما سلام می‌کنند، آیا در ذهن خود طناب دارِ شما را می‌بافند یا نه؟ سوختِ این شورافکنی و تهیه آتش، اما از میانِ هیزمِ مفتِ ساده‌دلیِ مردم است و اسماعیل‌بخشی‌ها ناخودآگاه آتشبیار چنین پروژه‌هایی برای آتش‌به‌اختیارانند. اما تا کی باید در این بازی‌های امنیتی-اطلاعاتی زنجیره‌ای، سوخت و هزینه و پیش‌درآمد یک سمفونیِ خونبازی در آینده‌ی ملتی که به آنومیِ میل به هنجار ناامن در هنجار سیستماتیکِ ناهنجاری ملی دچار است، شد؟
.
دزدیدن اعتماد و اعتبار ملی، از معمار قانون اساسی آغاز شد و تا کنون در تمام عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی ادامه دارد. و کار به جایی رسیده که بانی #عرفان_حلقه امروز در چنبره‌ی زندانِ قانونی، از سر عجز، اعلام "سلب تابعیت" می‌کند! مردمی که قانونا تنها به عنوان یک مهره‌ی منزوی و انفرادی محترمند، بدونِ امکانِ تشکیلاتِ مستقل از ایدئولوژی چکشی، دارای قدرتِ مؤثر نیستند و در فقدان قدرت ملی، به راحتی میتوان توان و اعتبار اجتماعی ایشان را در گروههای برساخته و کاذب، به گروگان گرفت ودر راه اهدافِ استراتژیک مالِ خود کرد!
پس از مردمکشی جنبش سبز، با بهره‌کشی از پتانسیلِ گروگان‌های ویژه‌خواری چون موسوی و خاتمی، پیام نظام سلطه به ملت مستقل، پرواضح است: اگر مهره و برده نمی‌شوی، یا خود را بکش! یا کشور را ترک کن!
دو سال پیش، به چنین تاکتیکِ استثماری، در مثنوی #سناریوی_بنفش اشاره کردم:
پرچمِ غیرخودی را با شعـــار... می‌دهند در دستِ استادِ هـــوار
گروه‌های پادشاهی‌خواه گردِ آقای رضاپهلوی، مرا به‌یاد پایگاه‌های بسیج و کمیته‌های انقلابی، در روزهای اول انقلاب می‌اندازد! تنها فرق این گروهک‌ها، ملبس شدنشان به لباس اپوزیسیون با شعارهای#رادیکال_پارادوکسیکال و داغ‌تر از آش است! تهیه‌کننده به یاری سناریستی حرفه‌ای، با استخدام و به گروگان‌گرفتن گروه‌های بازیگر تئاترِ روحوضی، در قالبِ لمپن‌های سیاسی دو سه نفره، به یارگیری از فضای مجازی و واقعی می‌پردازد، تا بواسطه‌ی کارگردان‌های میدانی صادراتی، نمایشنامه‌های خود را در استیج‌های مختلف اجرا کند و رهگذرانِ گیج را به خود جلب، شناسایی و مالِ خود کند، تا در موقع مقتضی هر گونه اراده‌ای را سرکوب کند!
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما.
اساس این استراتژی و تاکتیک استثماری، تبدیل تهدید به فرصت است!
حال پرسش ماهوی این است: با این قانون اساسی (چرخ‌گوشت هویت ملی) که به علت بیعت اکثریت مردم فریبخورده و ناآگاه با آن، در آخرین انتخاباتِ بنفش، قانونمدارانش مجازند به حکم حکومتیِ التزام و تبعیت از تنها قدرت‌ مطلقه‌یِ سرنوشت ساز (بموجب بند یک اصل 110) هر رفتاری را با منابع ملی و سرنوشت ملی بکنند، چه باید کرد؟ و چگونه می‌توان بدون امکان رفتار تشکیلاتی، در مقابل برنامه‌ها و تاکتیکهای تشکیلاتی، موضعی نقادانه و سازنده و مؤثر گرفت تا با دستیابی به یک مفاهمه‌ی ملی، در یک#میدان_میلیونی_امن (نه ناامن) در کنار اقلیت مشروع عرضه اندام کردو برای خواسته‌ی خود مقبولیت و اعتبار خرید، و آدرس را برای تغییرات بنیادی (نه روبنایی) درست نشان داد، تا بصورت #مسالمت_آمیز"قانون اساسی" به نفعِ حضور اکثریت ملتِ مستقل، تغییر یابد؟ آیا راه همان پیشنهاد شاهزاده رضا پهلوی با پز عالی است که: تا اطلاع ثانونی، چشم ما به متشکل شدن مردمی با جیب خالی در درون کشور است؟ کدام تضمین و کدام تشکیلاتِ امن در بستری ناامن؟ آن هم وقتی مبارزین سیاسی خارج‌نشین با امکانات در بستری امن، خود هنوز نتوانسته‌اند به یک تشکیلات منسجم در #ستاد_مشترک_اپوزیسیون دست یابند؟
براستی چرا شاهزاده در دام امیدِ مشکوک به پالس‌های ارسال شده از سوی سردارانِ به‌ظاهر بریده از نظام، آدرس را نادرست نشان می‌دهد؟ آیا #سردار_الماس دیگری با نام #محمدرضا_مدحی در راه است؟
می‌پرسی، پس چه باید کرد؟
به این پرسش در نوشته‌ای در دو استاتوس پیشین، که کمترین لایک را در میان نوشته‌هایم دارد، پاسخ گفته‌ام:
#نقشه‌_راه و #مرامنامه‌ برای #ستاد_مشترک_اپوزیسیون
کس نخارد پشت من، جز ناخنِ انگشت من.
خیام ابراهیمی
1 بهمن 1397
* آنومی(
Anomie) ) : به فقدان هنجار یا بی‌هنجاری اطلاق می‌شود. این به معنی عدم وابستگی شخص و جامعه است که به چندپاره شدن جامعه می‌انجامد. این اصطلاح توسط جامعه‌شناس فرانسوی "امیل دورکیم" در کتاب تأثیرگذار وی (خودکشی۱۸۹۷) مشهور شد. دورکیم این واژه را از جامعه‌شناس فرانسوی "ژان ماری گویو" قرض گرفت و آن را به صورت "قانونِ بی‌قانونی" و "خواستن سیرناشدنی"، تعریف کرد.


نقدی کوتاه بر سفر عشق


نقدی مختصر بر #سفر_عشق
تبدیل تهدید به فرصت یعنی تبیین ساختار به جای ذوب شدن در شخصیت پرچمدار!
آدرس را درست نشان دهیم: میان شخصیت سازی گروگان‌ها له نشویم!
1) من در تمام مدت فعالیتم در فضای مجازی، با خط بطلان زدن بر شخصیت پردازی، به جای شناختن روش معرفتبار گرد بازیگران فضای مجازی، در راه مسیر شناسی تلاش کرده ام که بفهمیم تناقضات هر پندار و گفتار و رفتاری چیست؟ کار بنیادی را این میدانم! نه لوله شدن میان شخصیتها. اما متاسفانه دارم قربانی و آلوده ی تهدید و انگ زدن میشوم!
در همینجا صراحتا بیان میکنم که تاکنون نخواسته ام به هیچ شخصیتی بعنوان پرچمدار نگاه کنم! چون به فعالیتهای گروهی و واقعی در فضای مجازی باور ندارم. در مورد کامران گرامی هم همین روشم بود. و به همین دلیل با ایشان همکاری گروهی و تشکیلاتی نداشتم و نخواهم داشت! اما همواره مجذوب عبارت #سفر_عشق و بخش عمده ای از سخنان و نگاه او که برآمده از یک اندیشه برای همدلی است بودم و تلاش کردم آن را در میدان عملی که او در آن گام نهاد و از خود مایه گذاشت و بیش از یکسال در آن گام برداشت با دیگر همسفران معنا کنم که چگونه باید رفت و هدف این همراهی و راه مسالمت آمیز آن چه میتواند باشد، تا پندار ما با گفتار و رفتار ما همخوان باشد. بدیهی است که نه کامران و نه هیچکس دیگر نمیتواند این ادعا را داشته باشد که پندار و گفتار و رفتارش حتما همخوان است! مسلما تناقضاتی در شخصیت تمام ما هست! چون انسانیم! اما باید در راه همخوانی آن سه و با یکدیگر بکوشیم! و چگونه باید بکوشیم؟! آیا چنین روشی خطاست؟! به هر حال از ابتدا تا انتها تنها به تحلیل شعارها و قدم درست با قلم پرداختم. همین! اما چون بسیاری از هموطنان حوصله ندارند و مایلند سریعا و بصورت هیجانی یک کار میدانی کنند، لذا این حرفها برایشان سرگیجه آور است! البته که مخاطب من هم مردم نبوده و نیست! مخاطب من مدعیان پرچمداری بوده و همچنان هست! به همین دلیل بر آن بودم که تهدید لت پار شدن گرد شخصیت سازی و شخصیت بازی را به فرصت همدلی و فهم مشترک در راه مشترک معنا کنم.
اما از آنجا که بازی کثیفی برای گل آلود کردن آب بین شخصیتهای کاذب و واقعی آغاز شده است! همینجا صراحتا از هر شخصیتی در فضای مجازی و واقعی، اعلام برائت میکنم!
تمام تلاشم به چالش کشیدن شعارها و روش مبارزه و راه بوده است!
اما برادران و سربازان گمنامِ امنیتی و اطلاعاتی، بر اساس یک استراتژی "منزوی ساختن شهروندان"، و تاکتیک رنگ آمیزی شخصیتها با انگ و ننگ، مایلند بازی را به شخصیت‌بازی بکشانند تا براحتی بتوانند با تخریب و پرونده سازی و حذف شخصیت، راه درست ملت را منحرف و مخدوش کنند!
و در این راه کثیف از آلوده کردن و ورود ضربه با هیچ انگی به شخصیتها و کاراکترهای نمایشهای مصنوعی بر هیجانات عمومی، ابا ندارند!
سنگ محک من برای تشخیص سره از ناسره در میان افراد دنیای مجازی و واقعی همین است که:
2- آنها که توان مردم را میان شخصیتها کاهش میدهند یا بازیچه اند یا بازیگران مستقیم و غیرمستقیم کارگردانی هستند که قرار است برای گرفتن ماهی خود آب را گل آلود کند تا مردم را از فکر کردن عاجز و ناتوان کند! تا جایی که از تفکر و فهم روشها دست بردارند! چون میان دردها و زخمهای زندگی، برای رسیدن به امنیت، مدام در فکر درآویختن از این شخصیت به شخصیتی دیگرند که به واقعی بودن صداقت او نمیتوانند اعتماد کنند، اما حاضرند برایش از پشت مانیتور جان دهند! و ضمنا مخشان برای تفکر هم نمی‌کشد! این یعنی: جیب خالی و پز عالی.
.
3- هر گونه انگی که با شخصیت افراد بازی کند شعبه ای از پروژه ی مزدورخوانی و مزدورسازی سیستم اطلاعاتی برای تشویش اذهان عمومی است که خود دیگران را به آن متهم میکنند! و افرادی که بصورت مجانی و یا بالاجبار بعلت گروگان بودن و یا حتی به عنوان سرباز گمنام مشغول زخم و درمان و زخم زدن مکرر به شخصیتها هستند، جملگی مشغول چاه نمایی هستند! آن هم در زمانی که ما به روشهای رسیدن به وحدت ملی برای استرداد و استقرار اراده ملی بصورت مسالمت آمیز نیازمندیم.
به روشهای خود و بازیگران فضای مجازی، در برخورد با شخصیتها بیشتر دقت کنیم.
از این پس هر جا و توسط هر کس به شخصیت بنده اشاره شد، مطمئن باشید که پشت آن دستی هست که علاوه بر سوژه ی اصلی، همه را قربانی خواهد کرد!...حتی بازیگران فرنگی کارش را!
این عقوبت و رسم بازی با شخصیت افراد، به جای فهم روشهاست! که آنچه در فضای مجازی ارزشمند است تنها فهم پندار و گفتار و معنای رفتارها در مناسبات قدرت و حقوق شهروندی در یک سازوکار و ساختار پیش روست؛ و نه کسبِ قدرت کاریزماتیک برای پرچمداری و مدیریت فعالیتهای ناممکن گروهی و حتی عشق و عاشقی در دنیای واقعی... و نه بیشتر.
چه بسا دل بستن به شخصیت مجازی، نهایتا در دنیای واقعی، به دیدار یک فیل با یک مورچه ختم شود!
بیشتر مراقب خود باشیم و مفت مفت با انگاره های مجازی با شخصیت واقعی دیگران بازی نکنیم و آب به آسیاب دشمن وحدت ملی نریزیم!
خیام ابراهیمی


Edit or delete this
No photo description available.

قانون اساسی، بنیاد شایعه و تشویش اذهان عمومی


چرا ریشه تشویش اذهان عمومی در قانون اساسی است؟
عقوبتِ اجرای قانونِ سلبِ اختیار صاحبان حق، بر حقوق ناشی از آب و خاک مشترک.
تقسیم یک ملت واحد و صاحبان حق، به "مؤمن و کافر"، و برگزیدن مؤمنینی که باید تسلیم به قدرت مطلقه باشند، به معنای عدم نظارت ملی بر سرنوشت عمومی است.
فقدان "نظارت ملی" در قانون اساسی، یعنی عامل تشویش اذهان عمومی بنیادی.
ویرانی ناشی از بی ثباتی بنیادی تضمین شده در قانون فراملی است!
اهمیتِ ضمانتِ نظارت ملی در قانون، یعنی تضمینِ ثبات!
در غیاب نظارت ملی، استاندارد هر محصولی غیرقابل اعتماد است!
تشویش اذهان عمومی، یعنی:
لو دادن، اخبار دروغین در باب جنایت، برای لوث کردن و کمرنگ کردن جنایات سابق در اذهان عمومی.
مراقب باشیم در ترویج اخبار دروغین به جرم "تشویش اذهان عمومی" در دام عاملینِ اصلی، تشویش اذهان عمومی، مغبون نشویم!


Image may contain: 1 person, text

آنتی گوادلوپ


تلاش بخشی از اپوزیسیون، برای مقابله با آنتی‌گوادلوپ 2 (کنفرانس ورشو-لهستان-) برای تصمیم نیروهای خارجی در مورد سرنوشت ملت ایران با عنوان مشکوکِ مقابله با نظام ج.ا.ا
آیا مشکل ارباب جهان استقرار اراده ملی است؟ و یا یک ارباب مستقل؟ و یا یک ارباب بومی وابسته" و یا یک ارباب بومی تنش‌آفرین که آب به آسیاب نظام سلطه در جهانی بریزد؟
1) گوادلوپ: تصمیم اربابان جهان برای برچیدن نظام شاه و یک سلطان حافط امنیت ملی بود که با تمرکز بر منافع ملی، کوس استقلال از نظام سلطه ی جهانی زده بود! و چایگزینی یک سلطان تنش آفرین.
2) آنتی گوادلوپ: تصمیم اربابان جهانی برای عدم استقرار اراده ملی با روشهای ویرانگر.
با عبرت تاریخی از اقدام سلاطین جهان، نتیجه ی هر دو کنفرانس، عدم استقرار اراده ملی است!
کس نخارد پشت من...جز ناخن انگشت من!

http://fa.isdparty.org/index.php/2017-05-25-19-34-22/85-2019-01-18-01-26-23?fbclid=IwAR2Aoe-vSFE4-
u3XSX0hyzPwfWOuoZUphaJEXH3Hl-ohydIralK-QfE4KnU

مشت اول رو بزن! و یا گمشو، و یا خودتو بکش

موقعیت آچمز شهروند مدنی در نظام سلطه اینگونه است که:
یا باید مشت اول را بزنی و یا گورت را گم کنی و یا خودت را بکشی.
از حشمت و جلالِ وطنِ غصبی و نماز سروقت... تا جلایِ وطن زورگیری شده‌های دم بخت.
از چاله‌ی موقعیت، در چاه موقعیت.
1) یه بچه لاتی داشتیم توی محله, ترک تحصیل کرده بود؛ مدام سرکوچه پلاس بود، با یه زنجیر که هی می‌چرخوند و واسه بچه‌های کوچیکتر از خودش که از مدرسه برمیگشتند رجز میخوند که: میخوای با این یه حالی بهت بدم؟ به همه گیر میداد! و بالاخره روزی نبود با یکی دو نفر درگیر نشه!
این حال و هوای کودکی بود!
اما همین آدمها وقتی بزرگتر میشن و جذب گروههای مافیایی قدرت میشن، باهوش تر از اونند که مشت اول رو بزنند!
یه جوری طرفو اونقدر تحریک میکنن، تا طرف مشت اول رو بزنه!
تا با زخمی که خودشون به خودشون میزنند، یا شاکی بشن و دیه بگیرن! و یا شر آدمای مبادی آدابِ خانواده دار رو برای همیشه از پیش روی خودشون بکنن.
طرف میگه: اگه نمیتونی آدم باشی و عین بچه جن، آسته بیای، آسته بری، 2 راه داری! یا خودتو بکشی! یا گورتو گم کنی و از این مملکت بری!
2) به قول آن طناز سفر کرده: حالا شده حکایت ما... از شرّ نوه نتیجه‌ها و بر و بچز حضرت آدم‌ (س).

Edit or delete this
No photo description available.

مهره‌ی گمشده


مهره‌ی گمشده
========
سوتی زدی
و رَد شدی از غبار روزگارم ... اما
رویِ چشمی مـــــدام
مثلِ عینکی که در ایستگاهِ انتظار
وقتی خالِ بالایِ لبی را با آن می‌خوانم،
هنگـــــامِ سوتِ قطار
کورمال کورمال
در پی‌اَش می‌گردم و پیدایش نمی‌کنم...
و باز جا می‌مانم و
اخبار روز را می‌خوانم، به انتظار
تا سوتی دگر...
دستم را بگیر و رَد نشو اِی صیاد!
رَد نشو
که این ماهیِ بی‌قرار
لقمه‌ها دارد در سفره‌ی سفر موسا، تا بن‌بستِ حضرتِ خضر و
گریخته در مرز دریاچه‌ی شیرینی و اقیانوس ‌شوری
و در آبِ چشم، مرواریدی دارد
که از وَهمِ گل‌مژه، تنها گل‌واژه می‌خواند
اما گل‌ها را نمی‌بیند!
از میانِ واژه‌ها برخیز و
دستم را بگیر، ای مام میهن!
که میانِ حواسِ پرتِ خودخوانی
عینک برچشم
همواره سراغِ عینک گمشده می‌گردم!
آن گاه که باید سر بلند کنم و
تنها قطار را ببینم ... همین!
من
از هراسِ تاریکِ لمسِ دستانِ واقعیِ تو
بی‌اراده و تسخیر شده‌‌ی جنونِ جِنّیِ یک جدالِ خونبارم!
دستم را تو بگیر
تا از توَهُمی میانِ خواب و کابوس و خوش‌دلی
پرواز کنم از سرخوشی به همدلی!
تا تنی که پر از سیاهچاله‌های تاریکِ نفرت است
از هم نپاشد، در این مرداب... دیر یا زود
که آچمزم
میان سلول‌های ترس و خشم و نفرت و فرافکنی
پر از تکرارِ جدا افتادن و فاصله‌ها‌ی ویرانگرِ تاریکی...
تو در کنارمی و من در خیالِ تو گم
که جای مهر عالمتاب در آسمانم
سیه‌چاله‌ای حریص و مکنده و توخالی است و
"زمین"
تاریک و پر از کوره‌راه‌های گمراهی است و
"رابطه"
گیج و کور و تن‌فروش و هرجایی و پوشالی است و
"عشق"
سرگردان قافیه در شعری رؤیایی و خیالی است!
دستم را تو بگیر و تو سبز کن دانه را
تو روشنم کن و تو گــــرم کن هوایِ خانه را.
مثل نـــور و آب و هوا در خاکِ مشترک
در برزخی بین زمین و آسمان
بی دریغ و فراگیر و حیاتبخش و رایگان
بی عینکی شکسته
میان خون‌واژه‌ها و گل‌واژه‌ها در آوردگاه هر زمان...
با چشمی که بی وهم و واسطه می‌بیند گل را
و می‌بوید امید را در هوای مشترک
ای آئین مهر
تو دستم را بگیر
تا باور کنم که در بری و
چون مام میهنی و
آب در کوزه‌ای و
ما تشنه‌لبان می‌گردیم گرد جهان!
که یار در خانه داریم و ...
همواره حیرانیم
به نـــازِ شستِ جنّ و پری و
نگــــاهِ از ما بهتران در یک پارادایم.
که تا این حیرتِ دیرینه پابرجاست
روایتگر و راوی، عین زندگی بر ماست
و از ماست که بر ماست
که چون قوم سرگردان گم شده‌ایم و گم کرده‌ایم تو را...
که رویِ چشمی
عینِ عینک.
خیام ابراهیمی
27 دی 1397


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...