پسوپیشِ
دورانِ گذار به استقرار اراده ملی، و صلح پایدار، پیش از #کنفرانس_ورشو
(قلمکی در راه قدمکی برای یک اقدام ملی تاثیرگذار)
ریکاوری ملی
ملت ایران بین پوزیسیون و اپوزیسیون و اربابان خارجی و داخلی، به یک ریکاوری ملی نیازمند است، پیش از آنکه مام میهن در معرض تحولات تاریخی، زخمیتر و هزارپاره شود! این بازسازی قوای ملی پس از پالایش خصومتها، تنگ نظریها و خشمهای فروخوردهی تاریخی، و ترمیم حس انتقام در یک بازهی زمانی یکی دو ساله تا استقرار شورای ملی راستین برآمده از شوراهای محلی، با ضرورت احساس حق برابر و شراکتِ تمام شهروندان و آحاد ملت در پروسهی تصمیمسازی برای سرنوشتِ ملی و امانتی به نام وطن، و برای دستیابی به یک وحدت خودجوش ملی، دارای مراتبی است که ابتدا باید عنصر حیاتیِ بیعت ملی، از فرد به جماعت و خردجمعی، در یک #میدان_میلیونی در مقابل چشم همگان و در محضر تاریخ ثبت شود!
در اوسط ماه فوریه سال جاری، کنفرانس ورشو به طراحی امریکا و برای تعیین موضع در مورد مسائل خاورمیانه با تمرکز بر تهدیدی به نام ایران، برگزار خواهد شد! و این تهدیدی است به ضرر و از جیبِ ملت ایران و برای تثبیت سلطه و به کامِ حکومت ایران، با قید 12 شرط و با اولویت 4 شرط!
اما از سویی، چون نقش ملت ایران در این معرکه خالی است، گویا قربانیِ اصلیِ ارباب قلعهها، باز باید تودههای میلیونی و ملت ایران باشد!
پرسش: چگونه میتوان، تهدید اولی و دومی را منتفی نمود و هر دو را به فرصتی ملی تبدیل کرد؟
در واقع چگونه میتوان با یک بازیِ "برد_برد_برد"، امنیت منطقه و دو ارباب جهانی و ملی را به همراه مردمی که در این معرکه گوشت قربانیاند، حفظ کرد؟
اگر بنای چنین کنفرانسی بسیج علیه حکومت ایران باشد، بالتبع بیشترین آسیب را ملت ایران و منابع ملی کشور ایران خواهد دید؛ بنابراین ملت ایران ناگزیر است، در این برههی تاریخی، سریعا موضع خود را بصورتی آگاهانه، تعیین و اعلام کند! ملتی که بصورت مستقیم و آگاهانه، مسئول سیاستهای کلان تنشآفرین حکومت خود نیست! چرا که تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی و جنگ و تنش، هرگز با او نبوده است! هر چند که همواره بخشی از این ملت، شعار جنگ جنگ تا محو اسرائیل از عالم را فریاد کشیده باشد، و هر چند ظریفی خود را به استهزاء بشکاند و ادعا کند که ما هیچگاه خواستار حذف اسرائیل از عالم نبودهایم و شعارهای روی موشکها را ایادی نفوذیان اسرائیل و بقایای جاسوسانی چون سعید امامی نوشتهاند و ما بیگناهیم و خواستار محو اسرائیل از عالم امکان نیستیم!
.
ملت مستقل و آزادهی ایران، قیم خارجی و داخلی نمیخواهد!
بدیهی است که هیچ ایرانی بالغ و آزادهای، راضی به اعمال زور توسط یک قیم خارجی و یا داخلی نیست، مگر اینکه اکثریت قاطع ملت بموجب یک قرارداد حقوقی و ملی، خود را بلاشرط و یا با شروطی الزامآور تسلیم منویات قیم خارجی و داخلی کرده باشد، که تنها در چنین وضعیتی است که بر بردگی خود تا همیشه و یا با احقاق شروطی که بر آن اختیاری ندارد، مهر تائید زده است!
اما اگر این مهر بردگی سرنوشت، به حکم نسل گذشته، همچون قرارداد نفتی دارسی قانونی باشد، چه باید کرد؟ آیا مصدقی و یا شاهی در میدان است که این قرارداد استعماری و استثماری را پاره کند؟!
.
در شرایط فعلی اما، آنچه موجب پیش فروش سرنوشت و اختیار ملتی شده است که به عنوان یک شخصیت واحد جغرافیایی_سیاسی_حقوقی، مثل وصلهای ناجور، در قالب قرارداهای بینالمللی و حقوق بشری و اقتصادی و سیاسی عالم نمیگنجد، همانا قراردادِ اجتماعی قانون اساسی ج.ا است! که البته نه میتوان تبعات 40 سالهی ناشی از اعمالِ سیاستهای انقلابی آن را کتمان کرد و نه میتوان عقوبتِ اقداماتِ بینالمللی آن را منکر شد! پس برای رهایی از عقوبت تحریم و تنگنای بیشتر ناشی از تنش و خطر جنگی که فعلا رهبرش نمیخواهد، هر چند ممکن است جهان بخواهد، چه باید کرد؟ فراموش نکنیم که جنگ تحمیلی هشت ساله بین عراق و ایران را هم ملت نمیخواست، اما در پی ترغیب معمارکبیر به برای سرکش ارتش عراق از صدام، رهبرانِ دو کشور خواستند!
همچنانکه رفتار غیردیپلماتیک، بالارفتن از دیوار سفارت امریکا را هم بدوا ملت ایران نمیخواست! اما با اقدام گروهکی و سپس حمایت گروهکهای انقلابی چپ و راست و بعدتر تقلید بخشی از مردم تحریمی 40 ساله بر ملت ایران تحمیل شد! چون سران حکومت به تبعیت از رهبر مطلقه از سوی ملت ایران بهعنوان عضوی از جامعه ی جهانی، به رفتار قانونی و دیپلماتیک از طریق دیوان لاهه و یا مراجع حقوقی و قانونی عالم باور نداشتند!
حال اگر شهروندان ایران به قوانین حاکم بر خود باور نداشته باشند آیا باید مرتکب بالارفتن از دیوار حکومت شوند و یا روش مسالمت آمیزی وجود دارد؟ براستی در چنین موقعیت خطیری چه باید کرد؟
.
چه باید کرد؟
جنایت؟! یا احیاء بیعت ملت با ملت و کارگزارانش (نه اربابانش)
حال، وقتی مطالبات و سفارشهای متنوع و خاص مردمی که دارای تشکیلات حقوقی الزام آوری نیستند، از یک ارباب قدر قدرت صاحباختیار قانونی، بهمعنای سپردن اختیار خود به صاحب قدرتی است که رفتارش با هر عقوبتِ غیرقابل جبران، قابلیتِ پیگرد حقوقی و اجرایی ندارد! چون اثبات حقانیت از پایه، مبنای حقوقی نداشته است، چه باید کرد؟
آیا باید کماکان چون 40 سال پیش، سرنوشت ملی را به دستِ گروههای خودسر و یا رادیکال تندروی اپوزیسیون، سپرد که حاضرند برای اهداف عالیهی خود، از جانب کل ملت، از دیوار ملت بالا روند؟
به باورم، تقاضای بخشی از اپوزیسیون ایرانی (بهنمایندگی فرضی و جعلی از سوی ملت ایران) از امریکا، برای در تنگنا گذاشتن حکومت ایران و احیانا دخالت در ایران، از سنخ همان بالارفتن از دیوار سفارت امریکا و انگلیس است! که نهایتا عقوبتی را بر مردم تحمیل میکند که برآوردِ رؤیایش تضمین شده نیست! و این عقوبت حتی میتواند با توجه به مطالبات قومی قبیلهای و با تحریک اجنبی، و حتی گروههای خودسر و تندروی حکومتی، منجر به جنگهای داخلی شده و جنازهی یک ملت را روی دستِ سفارش دهندگان آن بگذارد!
به باورم، مسئول این جنایت کسی نیست جز دلسوختگانِ سادهدل و رادیکالی که گمان میکنند امریکا و یا روسیه و یا هر قدر قدرت و نیروی خارجی، منافع ملت ما را بر منافع خود ارجحیت میدهد!
(از توطئهی لابیها و کاسبانِ جنگ و اسلحه و مزدورانِ اربابانِ ریز و درشت و دشمنان ملت، صرفنظر میکنیم)
این داستان تلخ قیمومیت فرد و یا نخبگان بر جماعت عقبمانده، از صدر مشروطیت تا کنون شنوندگان و پیروان و دلباختهگانی داشته است، که همواره خود را ولی قهری ملتی قانونا عقیم دانستهاند! در واقع این گروه نخبگان فرق چندانی با یک سلطان کوتهنظر و غاصب و ستمگر ندارند که همواره به تشخیص آگاهانهی ملت شک دارد و هیچگاه نیز در پی آموزش او برای تمرین آگاهی و تولید شهروندان مدنی برنمیآید، چون نه عمر ایشان به زحمتِ این آزمون و خطای میدانی قد میدهد، و نیز با تمایل خود اثبات کردهاند که چون به خلوت بروند، قادرند به آن کار بدتر نیز تن دهند! پس همواره ریش و قیچی را حق خود میدانند! شاید چون تاکنون در دنیای سیاست در راه راست گام برنداشتهاند!
.
آزمون ملی و میدانیِ اکثریت ملت آگاه (نه ناآگاه)
مع الوصف، اگر ملتی اختیار و ارادهی خود را به یک قیّمِ مطلقالعنان پیش فروش کند، آنگاه بدیهی است که چنین ملتی دیگر نمیتواند در هر لحظه که خواست، بر اساس حق استقلال و آزادی، توقعی برای اعمال اراده ملی خود در راستای حفظ تمامیت ارضی داشته باشد! چون از پیش اختیار خود را برای هر عقوبتی به تشحیص قیّم خود، پیش فروش کرده است! قیمی که میتواند برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است خزر و خلیج فارس و دریای عمان و حتی یک ملت ثروتمند را هم به فقر و فاقه و دریوزگی بکشاند و فدای منویات بلندپروازانهی تک نفرهی ارباب سابق و فعلی خود کند... و کک کسی هم نگزد!
40 سال است اما، خودآگاه یا ناخودآگاه، بالاجبار و یا آزادانه، درست یا نادرست، و بر اساس آمار اعلام شده از سوی حاکمیت، قانون اساسی جمهوری اسلامی با واگذاری اختیار کل ملت به یک قیم داخلی (ولایت مطلقه فقیه)، نوشتن سرنوشت یک ملت 40 میلیونی تا 80 میلیونی را تا همین امروز، به یک قیّم مطلقالعنان واگذار کرده است که در پیچ و تابِ پیچ و مهرههای انحصاریِ اصول قانونی، و در هر انتخاباتی با خیال تاثیرگذاری بر سرنوشت خود، با اختیارات مطلقه و سرنوشت ساز ناشی از چنین قانونی با چنان قیمی، "بیعت" کرده است و گمان برده است که منتخبین او دارایِ قدرتی فراولایی و تاثیرگذار هستند، لذا هی مفت مفت به ایشان سفارش داده اند و ایشان هم به روی مبارک نیاوردهاند که ما چه کاره حسنیم؟ ما قانونا پیروِ رهبریم!
در قانون اساسی، آنچه به معنای تفویض اختیار یک ملت برای تعیین سرنوشت ملی است، در واقع همان اختیارات مطلقهی یک قیّم است که بموجب بند یک اصل 110 دارای اختیار مطلقه برای تعیین سیاستهای کلان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و در یک کلام تعیین سرنوشت ملتی 80 میلیونی است! هر چند ملت به این تفویض اراده ملی آگاه نباشد و یا باور نداشته باشد، اما عملا به ادعای رهبر و مسئولین نظام، اکثریت مطلق این ملت 80 میلیونی، آگاهانه یا ناخودآگاه با مشارکت خود در آخرین انتخابات، آگاهانه یا ناخودآگاه با چنین اختیارات قانونی، و با ولایت مطلقه فقیه بیعت کردهاند و امروز باید تاوان همان تسلیم قانونی را بپردازند!
و "تاوان" یعنی: پذیرفتن هر عقوبتی که بر اساس سرنوشتی که مقام رهبری برایشان رقم زده، کاملا قانونی است و ایشان باید ملتزم به تبعیت باشند! در چنین موقعیت حقوقی، ملت بینوا، هیچ محملِ قانونی مؤثر، برای پاسخگویی رهبری که ناظرانش توسط خود او برگزیده شدهاند و عرفا و شرعا و به مصلحتِ حکم حکومتی نوشته یا پنهان، به او ملتزمند، ندارد! مگر اینکه ملت به نحوی در این تفویض اختیار تجدید نظر کند و بخواهد اختیار تفویضشده ی قانونی توسط نسلهای گذشته و مرده را، امروز مسترد نماید! اما وقتی تمام راههای قانونی برای تجدید نظر مسدود باشد، آنگاه ملت خفتشده توسط نسل دیروزی، در تنگنای بین دو ارباب جهانی و داخلی چه باید بکند، تا مستوجب هر عقوبت غیرقابل جبرانی نباشد؟
از سویی بر اساس بیعت همین مردم آگاه و یا ناآگاه در انتخابات، عملا رهبری به تکالیف قانونی عمل کرده است قانونا نمیتواند مورد بازخواست قرار بگیرد مگر مصلحت نظام و خواست خودش اجازه دهد، چون در واقع از اختیارات قانونی بهره برده و به قیمت تعلیق و تعویق و تغییر و تفسیر و مصلحت حفظ نظام، هر کاری خواسته، کرده است!
بنابراین وقتی که صاحب این اختیارات قانونی، قادر باشد برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است، هر واجب و یا اصل قانونی را، فدای هر اوجبِ مصلحتی نماید و یا قطار صدور انقلاب را روی دو ریل ثابتِ چپ و راست، راهی دیار قدس و جنگ با هر غیرخودی نماید و بدون رعایت پروتکلهای حقوقی و دیپلماتیک پیرامونی، از دیوار هرکه خواست بالا برود و پاسخگو هم نباشد و هزینهاش را هم از جیب ملت بپردازد، خب وعلوم است وقتیکه خزانه در راه صدور خود به غیرخودی در اقصی نقاط عالم بر اساس همین سیاستهایِ تکنفره، خالی میشود، آنگاه ملت باید به تاوان بیعت خود، سنگ به شکم ببندد! و احیانا منتظر تنگناههای بیشتر و خطر جنگ و نابسامانی ناشی از تحریم بیشتر هم باشد!
گیریم که در باد تریبونهای انجصاری رسانهای، دلالان خون ملت از این بساط ولایتی، سیبیلی چرب کنند و بر طبل جنگ و تحریم و اقتصاد مقاومتی، محکمتر بکوبند و بدون اختیار فراولایی با عوامفریبی و تحریک مردم با شعارهای پوشالی، برای کشاندن پای مردم به صندوق انتخاباتی دیگر به منظور خریدن بیعتی دیگر برای اختیارات مطلقه و قانونی ارباب سرنوشت ساز خود، لبخند های سرخ و سیاه و سپید و سبز و بنفش بزنند!
.
تکلیف بیعت و تاوانش، و مشروعیتِ نمایندگانِ راستین و کاذب ملت
پرسش: در چنین وضعیت خطیری تکلیف ملت و نمایندگان و یا معتمدین ایشان چیست؟ و اصولا اگر نمایندگان واقعی یا کاذب، به خواست چنین ملتِ غیرتشکیلاتی ملتزم نباشند و دلیلشان هم اولویت تبعیت از حکم حکومتی بر هر خواستهای باشد، آنگاه تکلیف ملت چیست؟ آیا بهجز اعلام وجود و خواسته در میدانی واقعی راهی دارند؟ به تجربه و عبرت 40 ساله شاهده بودهایم که تاکنون این اختیار به میدان کشیدن مردم هم در مواقع اضطراری که نیاز به اعتبار مردمی هست، با خواست قدرت مطلقه و حکومت بوده است! و به جز موراد نادری در سال 58 و 59، هیچگاه اپوزیسیون از این فرصت بیبدیل نتوانسته استفاده کند! آما آیا امروز کماکان و در چنین شرایط خطیری که سرنوشتِ ملتی محذوف در میان است، در گردوخاک نمایشی و سینمایی راهپیماییهای حکومتی و در میدان امن و دارای مجوز حضور نماز جمعهها، جای بهره برداری و استفاده از این پتانسیل، برای تبدیل تهدید به فرصت نیست؟
و این فرصت مقدور نیست جز: فراخوان از ملتی محروم که خواستار تغییرات بنیادی در ساختار مناسبات قدرت در قانون هستند و اگر براستی خواستار اعمال قدرت خ ود در نوشتن سرنوشت خود به دست تمام ملتند، باید در چنین موقعیتی با حضور میدانی اکثریت خود را در کنار اقلیت به نمایش بگذارند و در محضر جهان و تاریخ ثبت کنند!
.
فراخونی برای حضور در #میدان_میلیونی_امن
یک تیر و دو نشان!
برای اظهار و ابراز الزام آور خواستهی ملی، با حضور واقعی و عینی اکثریت مردم در یک میدان میلیونی، در کنار اقلیت مشروع، که هر چند حکومت به دلیل فقدان تشکیلات و فقدانِ نمایندگان ملتزم به مردم، به آن مجوز نمیدهد، اما میتوان در میادین امن و دارای مجوزِ حکومتی برای حضور عمومی (از قبیل نماز جمعهها و یا راهپیماییهای رسمی و دولتی) حاضر شد و خواستهی واحد خود را بیان کرد تا به علت راهپیمایی بدون مجوز، موجب سرکوب قرار نگیرد!
خواستهای که تنها با فراخوانی عمومی قابلیت بروز و ظهور برای خریدن اعتبار دارد!
اعتباری که به اربابان جهانی و بومی این پیام را میدهد که ما خواستار به دست گرفتن سرنوشت خود برای صلح با خود و جهانیم!
در واقع ملت با چنین حضوری (در صورت احقاق)، میتواند بصورت عینی و در منظر تاریخ و جهان، با یک تیر دو نشان بزند:
1- هم در بیعت سابق خویش تجدید نظر کند و هم با اعلامی صریح خواستهی اکثریت را به ثبت برساند و با از سکه انداختن مشروعیت اقلیت، برای خود اعتبار بخرد! خواسته ای که جز با تغییر مناسبات قدرت در قانون اساسی مقدور نیست!
2- و هم به جهان این پیام را برساند که خطری از جانب ملتی که دارای اختیار سرنوشتساز نبوده متوجه جهان نیست و امروز ما خواهان صلحیم و تضمین آن تغییر قانون به نفع تمام ملت است، نه دخالت خارجی.
در واقع پیشگیری از اقدامات خشونتبار قیم عالم علیه ملت ایران، با چنین اقدامی تنها با اطمینان دادن به جهان میسر خواهد شد، که اگر سرنوشت منطقه تحت تاثیر یک قیم قانونی است اما اکنون ملت ایران برای استقرار اراده ملی خود اقدام به استرداد و استقرار اراه ملی کرده است! و هر گونه اقدام خارجی، علیه ارادهی ملتی است که میخواهد با تجدید نظر به قانون سلطهی فرد بر جماعت، خودش مهار سرنوشت خود را به دست بگیرد و صاحب نظارت ملی بر سرنوشت ملی خود شود!
چرا که تنها بر اساس چنین نظارت ملی قانونی است، که پاسخگویی و مسئولیت پذیری در مناسبات داخلی و خارجی معنادار خواهد شد!
.
اعلام بلوغِ ملت صغیر به رهبر
با سپاسگزاری ملت از رهبر، و پیام به جهان برای استقلال و آزادی.
ضمن سپاس از رهبر قانونی، برای بهبار کشیدن زحمت گرانبارِ تصمیمسازی و تصمیم گیری 30 ساله به جای ملتی میلیونی، بر اساس بیعت اکثریتی در هر انتخابات، که عملا به شکاف و پریشانی ملت ایران در سلولهای انفرادی منجر شده، امروز ما خواستار تغییر قانون اساسی برای تفویض قدرت مطلقه فردی، به تمام ملتیم تا شاهد راستین استقلال و آزادی تمامی شهروندان با اعمال اراده ملی بر اساس اختیار فردی، در سرنوشتِ عمومی در دامن مام میهن باشیم!
ملتی که باید حق طبیعی آب و خاکش بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی اولویت داشته باشد! تا هیچ شریک خاک مشترک، از نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری برای سرنوشت عمومی و ملی خارج از گود نماند!
بدینصورت، خواست اکثریتی مبتنی بر ادبیات صلح، با پایداری هم به گوش جهان خواهد رسید هم به گوش رهبر قانونی. و این یعنی آغاز حضور تمام ملت در یک اقدام همدلانه با حکومت و جهان، برای بازسازیِ امید و شور همزیستی مسالمتآمیز و همافزایی مردمی بر بستر ثبات و نظارت ملی.
.
وقت تنگ است!
ترس از تنش و خشونت؟ یا امید به جشن ملی؟
مکانیزم تبدیل تهدید به فرصت:
اما فرصتی نمانده و باید هر چه سریعتر، تهدید را به فرصت تبدیل کرد و از این فرصت ایجاد شده بهره برداری بهینه کرد! ما باید پیش از هر گونه اعلام موضع این کنفرانس این اطمینان را بدهیم که ملتِ بالغ، بر خلاف 40 سال گذشته دیگر صغیر نیست و قیّم نمیخواهد تا بتوانیم از تحمیل عمل انجام شده پیشگیری کنیم!
اما با توجه به اینکه منافع حیاتی ایران اقتضاء میکند که هر ایرانی مرزی بین ایران و انیرانی بکشد!
اینک در آستانهی کنفرانس ورشو، چه کسی باید از سوی ملت ایران این پیام را ثبت و ارسال نماید!
و چگونه باید، این خردسیاسی واقعبینانه و تمامشمول از سوی ایرانیان برای حفظ منافع مردم ایران، اعمال گردد؟
اینجاست که در این برههی خطیر تاریخی، نقش و مسئولیتپذیری پرچمداران و مدعیان مردم را باید به میدان کشد تا تکلیف خود را به مردم ادا کنند؟ اما چگونه؟
کدام شخصیت حقیقی و یا حقوقی باید برای این حضور میلیونی فراخوان بدهد؟
آیا اپوزیسیون دارای تشکیلات منسجم و وحدتی هست که بتواند این نقش را بازی کند؟
چگونه و بر اساس چه مکانیزم مسالمتآمیزی میتوان به جذب و وحدت اکثریتی برای تفاهم ملی دست یافت؟ بدیهی است که در دوران پیشاآزادی تنوع سلایق و تفرقه، هیچ عزم ملی را دارای ضمانت اجرایی نخواهد کرد! پس ضروری است که چنین عزمی دارای یک فلسفه ی بنیادی غیرقابل سوء تفاهم و فراگیر، برای همدلی ملی بر اساس جذب حداکثری در دورانی کوتاه باشد!
بدیهی است که برای چنین مفاهمهی ملی با توجه به مناسبات قدرت در قانون داخلی و خارجی، ما نیازمندیک که بر اساس یک زبان مشترک عاری از خشونت، هر چه زودتر بتوانیم ترس از تنش را به جشن وحدت ملی مبدل کنیم!
ایران را چقدر دوست داریم و آیا آن را برای تمام ایرانیان میخواهیم؟ و برای چنین خواسته ای حاضریم چقدر دندان بر جگر بگذاریم؟
بدیهی است که بدون امنیت و تمامیت ارضی ایران، هیچ باوری میدان حقوقی برای شکوفایی پیدا نخواهد کرد! بنابراین دیالوگ بر اساس حقوق ابتدایی شریکان یک واخد سیاسی-جغرافیایی امری ضروری است!
و بدیهی است پالودن زبان دریده خوی و وحدتبخش و ملی برای دیالوگ مشترک ملی از ضروریات هر اقدام ملی است! که بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ایدئولوژیک ثانویه مقدور نخواهد شد! این یعنی پرهیز از زبان ایدئولوژیک در دروان پیشاآزادی برای رسیدن به شورای ملی.
بر این مبنا، التزام به زبان مشترک و انقلاب در ادبیات اپوزیسیون ضروری است.
و این مقدور نخواهد شد جز با تشکیل و تاسیس اضطراری یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون و پوزیسیون، که پیشتر در بابِ چگونگی تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه از تمام اقشار اپوزیسیون با پذیرشِ یک مرامنامهی ملی که فاقد صفات و قیود ایدئولوژیک باشد، پیشنهاد خود را مکتوب کردهام!
(قلمکی در راه قدمکی برای یک اقدام ملی تاثیرگذار)
ریکاوری ملی
ملت ایران بین پوزیسیون و اپوزیسیون و اربابان خارجی و داخلی، به یک ریکاوری ملی نیازمند است، پیش از آنکه مام میهن در معرض تحولات تاریخی، زخمیتر و هزارپاره شود! این بازسازی قوای ملی پس از پالایش خصومتها، تنگ نظریها و خشمهای فروخوردهی تاریخی، و ترمیم حس انتقام در یک بازهی زمانی یکی دو ساله تا استقرار شورای ملی راستین برآمده از شوراهای محلی، با ضرورت احساس حق برابر و شراکتِ تمام شهروندان و آحاد ملت در پروسهی تصمیمسازی برای سرنوشتِ ملی و امانتی به نام وطن، و برای دستیابی به یک وحدت خودجوش ملی، دارای مراتبی است که ابتدا باید عنصر حیاتیِ بیعت ملی، از فرد به جماعت و خردجمعی، در یک #میدان_میلیونی در مقابل چشم همگان و در محضر تاریخ ثبت شود!
در اوسط ماه فوریه سال جاری، کنفرانس ورشو به طراحی امریکا و برای تعیین موضع در مورد مسائل خاورمیانه با تمرکز بر تهدیدی به نام ایران، برگزار خواهد شد! و این تهدیدی است به ضرر و از جیبِ ملت ایران و برای تثبیت سلطه و به کامِ حکومت ایران، با قید 12 شرط و با اولویت 4 شرط!
اما از سویی، چون نقش ملت ایران در این معرکه خالی است، گویا قربانیِ اصلیِ ارباب قلعهها، باز باید تودههای میلیونی و ملت ایران باشد!
پرسش: چگونه میتوان، تهدید اولی و دومی را منتفی نمود و هر دو را به فرصتی ملی تبدیل کرد؟
در واقع چگونه میتوان با یک بازیِ "برد_برد_برد"، امنیت منطقه و دو ارباب جهانی و ملی را به همراه مردمی که در این معرکه گوشت قربانیاند، حفظ کرد؟
اگر بنای چنین کنفرانسی بسیج علیه حکومت ایران باشد، بالتبع بیشترین آسیب را ملت ایران و منابع ملی کشور ایران خواهد دید؛ بنابراین ملت ایران ناگزیر است، در این برههی تاریخی، سریعا موضع خود را بصورتی آگاهانه، تعیین و اعلام کند! ملتی که بصورت مستقیم و آگاهانه، مسئول سیاستهای کلان تنشآفرین حکومت خود نیست! چرا که تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی و جنگ و تنش، هرگز با او نبوده است! هر چند که همواره بخشی از این ملت، شعار جنگ جنگ تا محو اسرائیل از عالم را فریاد کشیده باشد، و هر چند ظریفی خود را به استهزاء بشکاند و ادعا کند که ما هیچگاه خواستار حذف اسرائیل از عالم نبودهایم و شعارهای روی موشکها را ایادی نفوذیان اسرائیل و بقایای جاسوسانی چون سعید امامی نوشتهاند و ما بیگناهیم و خواستار محو اسرائیل از عالم امکان نیستیم!
.
ملت مستقل و آزادهی ایران، قیم خارجی و داخلی نمیخواهد!
بدیهی است که هیچ ایرانی بالغ و آزادهای، راضی به اعمال زور توسط یک قیم خارجی و یا داخلی نیست، مگر اینکه اکثریت قاطع ملت بموجب یک قرارداد حقوقی و ملی، خود را بلاشرط و یا با شروطی الزامآور تسلیم منویات قیم خارجی و داخلی کرده باشد، که تنها در چنین وضعیتی است که بر بردگی خود تا همیشه و یا با احقاق شروطی که بر آن اختیاری ندارد، مهر تائید زده است!
اما اگر این مهر بردگی سرنوشت، به حکم نسل گذشته، همچون قرارداد نفتی دارسی قانونی باشد، چه باید کرد؟ آیا مصدقی و یا شاهی در میدان است که این قرارداد استعماری و استثماری را پاره کند؟!
.
در شرایط فعلی اما، آنچه موجب پیش فروش سرنوشت و اختیار ملتی شده است که به عنوان یک شخصیت واحد جغرافیایی_سیاسی_حقوقی، مثل وصلهای ناجور، در قالب قرارداهای بینالمللی و حقوق بشری و اقتصادی و سیاسی عالم نمیگنجد، همانا قراردادِ اجتماعی قانون اساسی ج.ا است! که البته نه میتوان تبعات 40 سالهی ناشی از اعمالِ سیاستهای انقلابی آن را کتمان کرد و نه میتوان عقوبتِ اقداماتِ بینالمللی آن را منکر شد! پس برای رهایی از عقوبت تحریم و تنگنای بیشتر ناشی از تنش و خطر جنگی که فعلا رهبرش نمیخواهد، هر چند ممکن است جهان بخواهد، چه باید کرد؟ فراموش نکنیم که جنگ تحمیلی هشت ساله بین عراق و ایران را هم ملت نمیخواست، اما در پی ترغیب معمارکبیر به برای سرکش ارتش عراق از صدام، رهبرانِ دو کشور خواستند!
همچنانکه رفتار غیردیپلماتیک، بالارفتن از دیوار سفارت امریکا را هم بدوا ملت ایران نمیخواست! اما با اقدام گروهکی و سپس حمایت گروهکهای انقلابی چپ و راست و بعدتر تقلید بخشی از مردم تحریمی 40 ساله بر ملت ایران تحمیل شد! چون سران حکومت به تبعیت از رهبر مطلقه از سوی ملت ایران بهعنوان عضوی از جامعه ی جهانی، به رفتار قانونی و دیپلماتیک از طریق دیوان لاهه و یا مراجع حقوقی و قانونی عالم باور نداشتند!
حال اگر شهروندان ایران به قوانین حاکم بر خود باور نداشته باشند آیا باید مرتکب بالارفتن از دیوار حکومت شوند و یا روش مسالمت آمیزی وجود دارد؟ براستی در چنین موقعیت خطیری چه باید کرد؟
.
چه باید کرد؟
جنایت؟! یا احیاء بیعت ملت با ملت و کارگزارانش (نه اربابانش)
حال، وقتی مطالبات و سفارشهای متنوع و خاص مردمی که دارای تشکیلات حقوقی الزام آوری نیستند، از یک ارباب قدر قدرت صاحباختیار قانونی، بهمعنای سپردن اختیار خود به صاحب قدرتی است که رفتارش با هر عقوبتِ غیرقابل جبران، قابلیتِ پیگرد حقوقی و اجرایی ندارد! چون اثبات حقانیت از پایه، مبنای حقوقی نداشته است، چه باید کرد؟
آیا باید کماکان چون 40 سال پیش، سرنوشت ملی را به دستِ گروههای خودسر و یا رادیکال تندروی اپوزیسیون، سپرد که حاضرند برای اهداف عالیهی خود، از جانب کل ملت، از دیوار ملت بالا روند؟
به باورم، تقاضای بخشی از اپوزیسیون ایرانی (بهنمایندگی فرضی و جعلی از سوی ملت ایران) از امریکا، برای در تنگنا گذاشتن حکومت ایران و احیانا دخالت در ایران، از سنخ همان بالارفتن از دیوار سفارت امریکا و انگلیس است! که نهایتا عقوبتی را بر مردم تحمیل میکند که برآوردِ رؤیایش تضمین شده نیست! و این عقوبت حتی میتواند با توجه به مطالبات قومی قبیلهای و با تحریک اجنبی، و حتی گروههای خودسر و تندروی حکومتی، منجر به جنگهای داخلی شده و جنازهی یک ملت را روی دستِ سفارش دهندگان آن بگذارد!
به باورم، مسئول این جنایت کسی نیست جز دلسوختگانِ سادهدل و رادیکالی که گمان میکنند امریکا و یا روسیه و یا هر قدر قدرت و نیروی خارجی، منافع ملت ما را بر منافع خود ارجحیت میدهد!
(از توطئهی لابیها و کاسبانِ جنگ و اسلحه و مزدورانِ اربابانِ ریز و درشت و دشمنان ملت، صرفنظر میکنیم)
این داستان تلخ قیمومیت فرد و یا نخبگان بر جماعت عقبمانده، از صدر مشروطیت تا کنون شنوندگان و پیروان و دلباختهگانی داشته است، که همواره خود را ولی قهری ملتی قانونا عقیم دانستهاند! در واقع این گروه نخبگان فرق چندانی با یک سلطان کوتهنظر و غاصب و ستمگر ندارند که همواره به تشخیص آگاهانهی ملت شک دارد و هیچگاه نیز در پی آموزش او برای تمرین آگاهی و تولید شهروندان مدنی برنمیآید، چون نه عمر ایشان به زحمتِ این آزمون و خطای میدانی قد میدهد، و نیز با تمایل خود اثبات کردهاند که چون به خلوت بروند، قادرند به آن کار بدتر نیز تن دهند! پس همواره ریش و قیچی را حق خود میدانند! شاید چون تاکنون در دنیای سیاست در راه راست گام برنداشتهاند!
.
آزمون ملی و میدانیِ اکثریت ملت آگاه (نه ناآگاه)
مع الوصف، اگر ملتی اختیار و ارادهی خود را به یک قیّمِ مطلقالعنان پیش فروش کند، آنگاه بدیهی است که چنین ملتی دیگر نمیتواند در هر لحظه که خواست، بر اساس حق استقلال و آزادی، توقعی برای اعمال اراده ملی خود در راستای حفظ تمامیت ارضی داشته باشد! چون از پیش اختیار خود را برای هر عقوبتی به تشحیص قیّم خود، پیش فروش کرده است! قیمی که میتواند برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است خزر و خلیج فارس و دریای عمان و حتی یک ملت ثروتمند را هم به فقر و فاقه و دریوزگی بکشاند و فدای منویات بلندپروازانهی تک نفرهی ارباب سابق و فعلی خود کند... و کک کسی هم نگزد!
40 سال است اما، خودآگاه یا ناخودآگاه، بالاجبار و یا آزادانه، درست یا نادرست، و بر اساس آمار اعلام شده از سوی حاکمیت، قانون اساسی جمهوری اسلامی با واگذاری اختیار کل ملت به یک قیم داخلی (ولایت مطلقه فقیه)، نوشتن سرنوشت یک ملت 40 میلیونی تا 80 میلیونی را تا همین امروز، به یک قیّم مطلقالعنان واگذار کرده است که در پیچ و تابِ پیچ و مهرههای انحصاریِ اصول قانونی، و در هر انتخاباتی با خیال تاثیرگذاری بر سرنوشت خود، با اختیارات مطلقه و سرنوشت ساز ناشی از چنین قانونی با چنان قیمی، "بیعت" کرده است و گمان برده است که منتخبین او دارایِ قدرتی فراولایی و تاثیرگذار هستند، لذا هی مفت مفت به ایشان سفارش داده اند و ایشان هم به روی مبارک نیاوردهاند که ما چه کاره حسنیم؟ ما قانونا پیروِ رهبریم!
در قانون اساسی، آنچه به معنای تفویض اختیار یک ملت برای تعیین سرنوشت ملی است، در واقع همان اختیارات مطلقهی یک قیّم است که بموجب بند یک اصل 110 دارای اختیار مطلقه برای تعیین سیاستهای کلان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و در یک کلام تعیین سرنوشت ملتی 80 میلیونی است! هر چند ملت به این تفویض اراده ملی آگاه نباشد و یا باور نداشته باشد، اما عملا به ادعای رهبر و مسئولین نظام، اکثریت مطلق این ملت 80 میلیونی، آگاهانه یا ناخودآگاه با مشارکت خود در آخرین انتخابات، آگاهانه یا ناخودآگاه با چنین اختیارات قانونی، و با ولایت مطلقه فقیه بیعت کردهاند و امروز باید تاوان همان تسلیم قانونی را بپردازند!
و "تاوان" یعنی: پذیرفتن هر عقوبتی که بر اساس سرنوشتی که مقام رهبری برایشان رقم زده، کاملا قانونی است و ایشان باید ملتزم به تبعیت باشند! در چنین موقعیت حقوقی، ملت بینوا، هیچ محملِ قانونی مؤثر، برای پاسخگویی رهبری که ناظرانش توسط خود او برگزیده شدهاند و عرفا و شرعا و به مصلحتِ حکم حکومتی نوشته یا پنهان، به او ملتزمند، ندارد! مگر اینکه ملت به نحوی در این تفویض اختیار تجدید نظر کند و بخواهد اختیار تفویضشده ی قانونی توسط نسلهای گذشته و مرده را، امروز مسترد نماید! اما وقتی تمام راههای قانونی برای تجدید نظر مسدود باشد، آنگاه ملت خفتشده توسط نسل دیروزی، در تنگنای بین دو ارباب جهانی و داخلی چه باید بکند، تا مستوجب هر عقوبت غیرقابل جبرانی نباشد؟
از سویی بر اساس بیعت همین مردم آگاه و یا ناآگاه در انتخابات، عملا رهبری به تکالیف قانونی عمل کرده است قانونا نمیتواند مورد بازخواست قرار بگیرد مگر مصلحت نظام و خواست خودش اجازه دهد، چون در واقع از اختیارات قانونی بهره برده و به قیمت تعلیق و تعویق و تغییر و تفسیر و مصلحت حفظ نظام، هر کاری خواسته، کرده است!
بنابراین وقتی که صاحب این اختیارات قانونی، قادر باشد برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است، هر واجب و یا اصل قانونی را، فدای هر اوجبِ مصلحتی نماید و یا قطار صدور انقلاب را روی دو ریل ثابتِ چپ و راست، راهی دیار قدس و جنگ با هر غیرخودی نماید و بدون رعایت پروتکلهای حقوقی و دیپلماتیک پیرامونی، از دیوار هرکه خواست بالا برود و پاسخگو هم نباشد و هزینهاش را هم از جیب ملت بپردازد، خب وعلوم است وقتیکه خزانه در راه صدور خود به غیرخودی در اقصی نقاط عالم بر اساس همین سیاستهایِ تکنفره، خالی میشود، آنگاه ملت باید به تاوان بیعت خود، سنگ به شکم ببندد! و احیانا منتظر تنگناههای بیشتر و خطر جنگ و نابسامانی ناشی از تحریم بیشتر هم باشد!
گیریم که در باد تریبونهای انجصاری رسانهای، دلالان خون ملت از این بساط ولایتی، سیبیلی چرب کنند و بر طبل جنگ و تحریم و اقتصاد مقاومتی، محکمتر بکوبند و بدون اختیار فراولایی با عوامفریبی و تحریک مردم با شعارهای پوشالی، برای کشاندن پای مردم به صندوق انتخاباتی دیگر به منظور خریدن بیعتی دیگر برای اختیارات مطلقه و قانونی ارباب سرنوشت ساز خود، لبخند های سرخ و سیاه و سپید و سبز و بنفش بزنند!
.
تکلیف بیعت و تاوانش، و مشروعیتِ نمایندگانِ راستین و کاذب ملت
پرسش: در چنین وضعیت خطیری تکلیف ملت و نمایندگان و یا معتمدین ایشان چیست؟ و اصولا اگر نمایندگان واقعی یا کاذب، به خواست چنین ملتِ غیرتشکیلاتی ملتزم نباشند و دلیلشان هم اولویت تبعیت از حکم حکومتی بر هر خواستهای باشد، آنگاه تکلیف ملت چیست؟ آیا بهجز اعلام وجود و خواسته در میدانی واقعی راهی دارند؟ به تجربه و عبرت 40 ساله شاهده بودهایم که تاکنون این اختیار به میدان کشیدن مردم هم در مواقع اضطراری که نیاز به اعتبار مردمی هست، با خواست قدرت مطلقه و حکومت بوده است! و به جز موراد نادری در سال 58 و 59، هیچگاه اپوزیسیون از این فرصت بیبدیل نتوانسته استفاده کند! آما آیا امروز کماکان و در چنین شرایط خطیری که سرنوشتِ ملتی محذوف در میان است، در گردوخاک نمایشی و سینمایی راهپیماییهای حکومتی و در میدان امن و دارای مجوز حضور نماز جمعهها، جای بهره برداری و استفاده از این پتانسیل، برای تبدیل تهدید به فرصت نیست؟
و این فرصت مقدور نیست جز: فراخوان از ملتی محروم که خواستار تغییرات بنیادی در ساختار مناسبات قدرت در قانون هستند و اگر براستی خواستار اعمال قدرت خ ود در نوشتن سرنوشت خود به دست تمام ملتند، باید در چنین موقعیتی با حضور میدانی اکثریت خود را در کنار اقلیت به نمایش بگذارند و در محضر جهان و تاریخ ثبت کنند!
.
فراخونی برای حضور در #میدان_میلیونی_امن
یک تیر و دو نشان!
برای اظهار و ابراز الزام آور خواستهی ملی، با حضور واقعی و عینی اکثریت مردم در یک میدان میلیونی، در کنار اقلیت مشروع، که هر چند حکومت به دلیل فقدان تشکیلات و فقدانِ نمایندگان ملتزم به مردم، به آن مجوز نمیدهد، اما میتوان در میادین امن و دارای مجوزِ حکومتی برای حضور عمومی (از قبیل نماز جمعهها و یا راهپیماییهای رسمی و دولتی) حاضر شد و خواستهی واحد خود را بیان کرد تا به علت راهپیمایی بدون مجوز، موجب سرکوب قرار نگیرد!
خواستهای که تنها با فراخوانی عمومی قابلیت بروز و ظهور برای خریدن اعتبار دارد!
اعتباری که به اربابان جهانی و بومی این پیام را میدهد که ما خواستار به دست گرفتن سرنوشت خود برای صلح با خود و جهانیم!
در واقع ملت با چنین حضوری (در صورت احقاق)، میتواند بصورت عینی و در منظر تاریخ و جهان، با یک تیر دو نشان بزند:
1- هم در بیعت سابق خویش تجدید نظر کند و هم با اعلامی صریح خواستهی اکثریت را به ثبت برساند و با از سکه انداختن مشروعیت اقلیت، برای خود اعتبار بخرد! خواسته ای که جز با تغییر مناسبات قدرت در قانون اساسی مقدور نیست!
2- و هم به جهان این پیام را برساند که خطری از جانب ملتی که دارای اختیار سرنوشتساز نبوده متوجه جهان نیست و امروز ما خواهان صلحیم و تضمین آن تغییر قانون به نفع تمام ملت است، نه دخالت خارجی.
در واقع پیشگیری از اقدامات خشونتبار قیم عالم علیه ملت ایران، با چنین اقدامی تنها با اطمینان دادن به جهان میسر خواهد شد، که اگر سرنوشت منطقه تحت تاثیر یک قیم قانونی است اما اکنون ملت ایران برای استقرار اراده ملی خود اقدام به استرداد و استقرار اراه ملی کرده است! و هر گونه اقدام خارجی، علیه ارادهی ملتی است که میخواهد با تجدید نظر به قانون سلطهی فرد بر جماعت، خودش مهار سرنوشت خود را به دست بگیرد و صاحب نظارت ملی بر سرنوشت ملی خود شود!
چرا که تنها بر اساس چنین نظارت ملی قانونی است، که پاسخگویی و مسئولیت پذیری در مناسبات داخلی و خارجی معنادار خواهد شد!
.
اعلام بلوغِ ملت صغیر به رهبر
با سپاسگزاری ملت از رهبر، و پیام به جهان برای استقلال و آزادی.
ضمن سپاس از رهبر قانونی، برای بهبار کشیدن زحمت گرانبارِ تصمیمسازی و تصمیم گیری 30 ساله به جای ملتی میلیونی، بر اساس بیعت اکثریتی در هر انتخابات، که عملا به شکاف و پریشانی ملت ایران در سلولهای انفرادی منجر شده، امروز ما خواستار تغییر قانون اساسی برای تفویض قدرت مطلقه فردی، به تمام ملتیم تا شاهد راستین استقلال و آزادی تمامی شهروندان با اعمال اراده ملی بر اساس اختیار فردی، در سرنوشتِ عمومی در دامن مام میهن باشیم!
ملتی که باید حق طبیعی آب و خاکش بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی اولویت داشته باشد! تا هیچ شریک خاک مشترک، از نظام تصمیمسازی و تصمیمگیری برای سرنوشت عمومی و ملی خارج از گود نماند!
بدینصورت، خواست اکثریتی مبتنی بر ادبیات صلح، با پایداری هم به گوش جهان خواهد رسید هم به گوش رهبر قانونی. و این یعنی آغاز حضور تمام ملت در یک اقدام همدلانه با حکومت و جهان، برای بازسازیِ امید و شور همزیستی مسالمتآمیز و همافزایی مردمی بر بستر ثبات و نظارت ملی.
.
وقت تنگ است!
ترس از تنش و خشونت؟ یا امید به جشن ملی؟
مکانیزم تبدیل تهدید به فرصت:
اما فرصتی نمانده و باید هر چه سریعتر، تهدید را به فرصت تبدیل کرد و از این فرصت ایجاد شده بهره برداری بهینه کرد! ما باید پیش از هر گونه اعلام موضع این کنفرانس این اطمینان را بدهیم که ملتِ بالغ، بر خلاف 40 سال گذشته دیگر صغیر نیست و قیّم نمیخواهد تا بتوانیم از تحمیل عمل انجام شده پیشگیری کنیم!
اما با توجه به اینکه منافع حیاتی ایران اقتضاء میکند که هر ایرانی مرزی بین ایران و انیرانی بکشد!
اینک در آستانهی کنفرانس ورشو، چه کسی باید از سوی ملت ایران این پیام را ثبت و ارسال نماید!
و چگونه باید، این خردسیاسی واقعبینانه و تمامشمول از سوی ایرانیان برای حفظ منافع مردم ایران، اعمال گردد؟
اینجاست که در این برههی خطیر تاریخی، نقش و مسئولیتپذیری پرچمداران و مدعیان مردم را باید به میدان کشد تا تکلیف خود را به مردم ادا کنند؟ اما چگونه؟
کدام شخصیت حقیقی و یا حقوقی باید برای این حضور میلیونی فراخوان بدهد؟
آیا اپوزیسیون دارای تشکیلات منسجم و وحدتی هست که بتواند این نقش را بازی کند؟
چگونه و بر اساس چه مکانیزم مسالمتآمیزی میتوان به جذب و وحدت اکثریتی برای تفاهم ملی دست یافت؟ بدیهی است که در دوران پیشاآزادی تنوع سلایق و تفرقه، هیچ عزم ملی را دارای ضمانت اجرایی نخواهد کرد! پس ضروری است که چنین عزمی دارای یک فلسفه ی بنیادی غیرقابل سوء تفاهم و فراگیر، برای همدلی ملی بر اساس جذب حداکثری در دورانی کوتاه باشد!
بدیهی است که برای چنین مفاهمهی ملی با توجه به مناسبات قدرت در قانون داخلی و خارجی، ما نیازمندیک که بر اساس یک زبان مشترک عاری از خشونت، هر چه زودتر بتوانیم ترس از تنش را به جشن وحدت ملی مبدل کنیم!
ایران را چقدر دوست داریم و آیا آن را برای تمام ایرانیان میخواهیم؟ و برای چنین خواسته ای حاضریم چقدر دندان بر جگر بگذاریم؟
بدیهی است که بدون امنیت و تمامیت ارضی ایران، هیچ باوری میدان حقوقی برای شکوفایی پیدا نخواهد کرد! بنابراین دیالوگ بر اساس حقوق ابتدایی شریکان یک واخد سیاسی-جغرافیایی امری ضروری است!
و بدیهی است پالودن زبان دریده خوی و وحدتبخش و ملی برای دیالوگ مشترک ملی از ضروریات هر اقدام ملی است! که بدون اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ایدئولوژیک ثانویه مقدور نخواهد شد! این یعنی پرهیز از زبان ایدئولوژیک در دروان پیشاآزادی برای رسیدن به شورای ملی.
بر این مبنا، التزام به زبان مشترک و انقلاب در ادبیات اپوزیسیون ضروری است.
و این مقدور نخواهد شد جز با تشکیل و تاسیس اضطراری یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون و پوزیسیون، که پیشتر در بابِ چگونگی تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه از تمام اقشار اپوزیسیون با پذیرشِ یک مرامنامهی ملی که فاقد صفات و قیود ایدئولوژیک باشد، پیشنهاد خود را مکتوب کردهام!
استراتژی ستاد
مشترک اپوزیسیون و پوزیسیون:
اهم وظایف ملی، پس از تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون (بر اساس دستورالعمل ثبت دعوتنامه با ارسال مرامنامه به تمامی مدعیان و پرچمداران و اشخاص حقیقی و حقوقی صاحبنام و صاجبنظر):
1- امضاء مرامنامه ملی برای الزام به ادبیات مسالمت آمیز مبتنی بر زبان مشترک پیشاآزادی در دوران گذار از شرایط بحرانی به شرایط ساختاری تا حصول امنیت ملی.
2- تعیین خط مشی و استایل برخورد با کنشها و واکنشهای پیرامونی و درونی
3- اعلام موجودیت، و فراخوان عمومی از مردم برای حضور و رساندن پیام اکثریت ملت در میادین امن (پیش گفته)
4- اخذ مهلت از معارضینِ داخلی و خارجی برای طی نمودن مراتبِ استقرار اراده ملی، بموجب مرامنامهی ملی.
5- تدوین نقشهی راه و برنامهی زماندار برای استرداد و استقرار اراده ملی بر اساس وحدت ملی، بموجب راهکاری که پیشتر ارائه شه است!
6- حضور در کنفرانس ورشو، و تنظیم توافقنامه با کشورهای پیرامونی در خاورمیانه و در جهان برای عدم دخالت و ایجاد تشنج در امور داخلی ایران.
تعیین خط مشی برای پیشگیری از اقدامات ضربتی ناشی از تصمیمات اکثریتی و قاطع کنفرانش ورشو.
.
پرسش: آیا جهان حاضر است بر اساس مرامنامه ی ستاد مشترک اپوزیسیون، به رعایت تنش زدایی و طرح اختلافات ملی به اپوزیسیون متعهد شوند؟ و آیا امریکا و اروپا و خاورمیانه حاضر است آن را تضمین کند و با معارضین به تمامیت ملی ایران مقابله کند؟
.
یادآوری: رفتار حکومت ناشی از بیعت مردم با قانون اساسی و اختیارات مطلقه ی آن بوده و ملت باید برای جبرانِ مافات تاوانِ بیعت خود را بپردازد و برای استرداد و استقرار اراده ملی بموجب بصورت مسالمت آمیز و بر اساس ادبیات صلح در میدان میلیونی حاضر شود! و اپوزیسیون نیز باید به عقوبت بیعت مردم با حاکمیت احترام بگذارد و برای دستیابی به صلح ملی و جهانی به انقلابی در ادبیات خود تن دهد و دندان بر جگر بگذارد!
بدیهی است که با حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت ملی، چونکه صد آمد نود هم نزد ماست!
خیام ابراهیمی
3 بهمن 1397
======
پی نوشت:
الف) دیدگاهی بر پیشنهاد جبهه ملی برای برون رفت از بحران فعلی
با درود مجد به جناب آقای اعتمادی گرامی، و سپاس برای این گفتگوی ارزنده با جناب آقای دکتر داوود هرمیداس باوند نکاتی چند به نظر میرسد که با یک پیش درآمد، تقدیم میدارم.
پیش درآمد:
موضوع: بررسی اقدام، هشدار و پیشنهاد آقای دکتر باوند از سوی جبهه ملی.
در وانفسای بحرانی اوضاعِ منطقه و ایران و اقدامات امریکا برای کنفرانس ورشو در ماه آتی، در راستای حفظ تمامیت ارضی و منافع کشور عزیزمان ایران و امنیت و امید هر ایرانی، دیگر فرصتی نیست که در برزخ پرچمداران منتظر بخت سیاهی بمانیم که قیم خارجی و قیم داخلی برای 80 میلیون ایرانی قانونا عقیم در نوشتن سرنوشت رقم زند! در خلاء قانونی و جهانی اراده ملی، یا سریعا نقشهی راهی نشان بده! یا دم فروبند و مانع نشو! به همین دلیل با توجه به وزنهی تاریخی "جبههی ملی" پیشنهاد ایجابی آقای دکتر باوند، در میان انفعال سلبیِ دیگر وزنههای سیاسی مؤثر که منتظر حرکت احتمالی و پراکندهی ملت غیرتشکیلاتی به گشایش بخت و اقبال نشستهاند، حائز اهمیت میباشد!
اما از یک نکته نباید صرف نظر کرد و آن هم دعوت آقای دکتر باوند از اپوزیسیون پذیرش منشور جبهه ملی است! با عنایت دغدهی قابل اعتنای ایشان برای فهم مشترک شرایط واقع بینانه و کوتاه آمدن نیروهای مبارز به مطالبات حداقلی و رعایت ادبیات مشترک برای گذر از بحران فعلی، همانظور که مستحضرید شخصا پیشتر به ضرورت انقلاب در ادبیات اپوزیسیون تاکید داشتم.
با نظری به منشور جبهه ملی مشاهده میکنیم که ادبیات به کار رفته، به عنوان یک منشور علمی بر اساس آب و خاک مشترک، تنظیم نشده و مختص به زمان پیشاآزادی برای دربرگرفتن تمام شریکان خاک مشترکی به نام وطن در این دوران نیست و هنوز با نگاهی سنتی اما تعدیل شده، نظر به سمبولهای فرهنگی دارد! سمبولهای فرهنگی ریشه در تاریخ اجتماعی (نه صرفا طبیعی) دارند و حتی با اشاراتی به سرزمین اهورایی، عملا گام در جای پای ادبیاتی دارند که ریشه در ایدئولوژیهای فرازمینی دارد، که باز گویای تمایزی است بین باورهای تمام شریکانِ آب و خاک، که جزو حقوق ثانویه است ( که ابیته قابل احترام است) اما تاکید میتواند مرتبط با دوران پساآزادی باشد و در دوران پیشاآزادی تاکید بر آن ضرورتی ندارد و میتواند موجب تفرقه و تنش شود! به باورم پالودن زبان مشترک ملی، از هر گونه عناصر فراتر از حقوق طبیعی و اولیه ی ناشی از شراکت در آب و خاک طبیعی و اولیه از ضروریات است! که بدون برخورداری از حقوق طبیعی ناشی از تمامیت ارضی و آب و خاک مشترک، ظهور هر گونه حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی مقدور نیست! بنابراین صفات و قیود و گرایشات از حقوق و امورری هستند که باید در تشکیلات حقوقی پس از استقرار آزادی و در شوراهایِ ملی تصویب شود، و ذکر آن در دوران پیشاآزادی تنها عنصری تفرقهآمیز و غیرعلمی است! همچنین استفاده از سمبولهای تاریخی (مثل پرچم) و یا عبارات فلسفی و سیاسی از قبیل سکولاریسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم، پادشاهیخواهی، فدرالیسم و ... از عباراتی هستند که از مقولات دوران پساآزادی هستند که میتواند به خواست ملت و پس از طی نمودن دوران تمرین مدنی پس از یکسال حضور در کارگاههای شوراهای محلی، و راهیابی نمایندگان آگاه مردم در شورای ملی، در هنگام تدوین و تصویب قانون اساسی لحاظ گردد!
پول سیاه برای روز سیاه
27 آبانماه 1397 "جبهه ملی ششم" اعلام موجودیت کرد!
به باورم، ایراد حقوقی که بر روند منطقی و قانونی انتخاب شورای مرکزی جبهه ملی، مطرح شد البته درست است! اما ایراد سیاسی بر عدم موضع در مقابل شاهزاده رضا پهلوی مورد پذیرش نیست!
چون در شرایط خطیر تاریخی فعلی، در حالی که در برزخی تاریخی و در فقدان تشکیلات مردمی و نیز فقدان عزمی متمرکز برای نجات ایران قرار داریم، ایرانیان آزاده نمیتوانند نسبت به وقایع درونی و پیرامونی خود معطل باقی بمانند؛ لذا به باورم میتوان از هرگونه اقدام شایسته بمنظور دستیابی به انسجام ملی تهدید را به فرصت تبدیل کرد؛ از جمله قائل شدن اعتبار برای شخصیت حقیقی سلطان سابق و امروز به عنوان شخصیتهایی تاثیرگذار و دارای کاریزما و قدرت راستین و یا حتی کاذب! به باورم ملت ایران راهی ندارد جز اینکه با استخدام این دو قدرت واقعی از تعارضات احتمالی آتی پرهیز کند تا بر قدرت انسجام ملی خود بیفزاید، و با تمکین به چنین رویکردی، شاهد باشد که چیزی از قدرت او کاسته نمیشود، اما نادیدنش میتواند با توجه به جیب خالی ملت غیرتشکیلاتی، از واقعیت و موقعیت و هویت ملی چیزی بکاهد!
به باورم، بدون پیش داوری نسبت به توافقات پشتپرده، اقدام جبهه ملی ششم قابل ستایش است! هر چند اگر اقدام ضربتی و غیرحقوقی جبهه ملی ششم، با چراغ سبز نظام باشد!
بنا بر عبرت تاریخی این مجوز شفاهی (غیرقانونی)، میتواند عملیات مرصادی جدید برای کنترل اوضاع باشد! بویژه که بر خلاف عرف مسبوق، تاکنون نظام در مقابل موجودیت جبهه ملی ششم، واکنشی از خود نشان نداده است!
به همین دلیل است که عبارتِ سمبولیک"پول سیاه برای روز سیاه" در بیاناتِ آقای دکتر داوود هرمیداس باوند (عضور شورای مرکزی جبهه ملی) از چنین اقدامی در چنین موقعیت خطیری قابل تامل است!
اما چگونه میتوان در دام عملیات مرصاد سیاسی دیگری درنیفتاد و تهدید را به فرصت بهینه به نفع ملت ایران تبدیل کرد؟ در ادامه از دیدگاه ناچیز خود خواهم گفت که در این تنگنای تاریخی، چگونه میتوان حرکت ایرانیان را برای در دست گرفتن سرنوشت خود، بصورت گام به گام و فورس ماژور تضمین کرد!
.
ب) مراتب ارسال دعوتنامه برای تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون و پوزیسیون.
موضوع: تاسیس دفتر ثبت دعوتنامه و واکنش مدعوین در زمان معین، و اعلام نتایج آن.
با توجه به تنگنای تاریخی، در صورت تعلل اپوزیسیون: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان
به باورم، اگر توسط دلسوزان واقعی مام میهن، بصورت فوتی-فوری، با تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه و پاسخ بدان در یک زمان معین، اقدام جدی صورت نگیرد، تا ادعا و واکنش جدی مدعیان نسبت به سرنوشت وطن در محضر تاریخ ثبت شود، آنگاه سزاست که دم فروبندند و مانع تلاش دیگران نشوند! در چنین صورتی آنها که کاری از دستشان بر می آید و ضمنا منتقدان فعالی هستند بزرگترین مانع بر سر راه وحدت ملی و تاسیس ستاد_مشترک_اپوزیسیون خواهند بود و باید در مقابل این سرنوشت ملی و عمومی، پاسخگو باشند: که چرا با عافیت طلبی و خودخواهی، و با سنگ اندازی، مانعی برای هماندیشی گروهی و تدوین نقشه راه برای نجات وطن شدند!
پرسش کلیدی:
چرا در سیاه چاله و برزخ پیش روی مام میهن، ادبیات وحدت ملی باید عاری از قید و صفت باشد؟
حراست از برزخ ملی با کیست؟ جز آنها که اعتماد و کاریزمای خود را نزد مردم، به گروگان گرفتهاند!
دل بستن به #عملیات_مرصاد_نظام_سلطه با وعده های سردار الماسی دیگر، ساده اندیشی است!
کش دادن این برزخ، و واگذاری آن به قدرت پس پرده، جز خیانت نامی ندارد!
این حقیقت باید بصورت صریح در طی یک بازه زمانی معین، بیان شود!
آنکه با سکوت خود، یک ملت را سراغ نخود سیاه می فرستد و در برزخ نگاه میدارد، یا گروگان است، یا جاهل و یا خائن.
با این مقدمه باید برگزارکنندگان و طلایه داران این همت ملی برای تاسیس #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، در ادبیات خود مراقب باشیم.
ادبیات و زبان مشترک حقوقی وملی، باید بدون قید و صفت باشد!
این باید در #مرامنامه_اپوزیسیون راستین یک میثاق ملی باشد.
پرهیز از قید و صفت و انگ برای سلامت دیالوگ و ایجاد همدلی و امنیت برای حضور.
هنوز بر این باورم که برای وحدت ملی و اتحاد در اپوزیسیون، ضروری است که آن مرامنامه ی وحدت ملی در دوران پیشاآزادی، حتما تدوین و با اتخاذ زبان مشترک و رعایتِ ادبیات اخلاقی و حقوقی یادشده در آن، به امضاء همگان برسد.
باید یکی بتواند نقش یک پدر مهربان را برای فرزندان خود داشته باشد و ادبیات لازم و ضروری را به اعضاء این خانواده تزریق کند. باید همه در مقام اعضاء یک خانواده خود را حس کنند! ما به این حس عمومی نیازمندیم.
در بدترین حالت در نظر بگیریم که یک پدر و مادر دیوانه فرزندان خود را بر لبه ی پرتگاهی در آغوش گرفته اند و قصد سقوط و خودکشی دارند! چگونه و با چه ادبیاتی باید به ایشان نزدیک شد؟
با فحش و خشونت و تهدید؟ یا نرم و گام به گام و با ادبیاتی که برای ناهنجاری پنداری و رفتاری آنها امنیت ایجاد کند؟ فرض کنید شما مامور ناجی این خانواده اید! چگونه به او نزدیک میشوید؟ وسایل امنیتی مثل گستردن تور نجات در پای پرتگاه و شکل نزدیک شدن و گفتگو با والدینی که در لبه پرتگاه ایستاده اند و طفل میهن را در آغوش دارند چگونه باید باشد تا منجر به یک اقدام جبران ناپذیر منتهی نشود؟
به همین دلیل اتخاذ ادبیات سالم برای دیالوگ با این والدین ناهنجار، برای نجات همه، بسیار حیاتی است!
این است نقش سازنده و بالنده و تاثیر گذار در تاریخ ایران.
با سپاس: خیام ابراهیمی
2 بهمن 139
اهم وظایف ملی، پس از تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون (بر اساس دستورالعمل ثبت دعوتنامه با ارسال مرامنامه به تمامی مدعیان و پرچمداران و اشخاص حقیقی و حقوقی صاحبنام و صاجبنظر):
1- امضاء مرامنامه ملی برای الزام به ادبیات مسالمت آمیز مبتنی بر زبان مشترک پیشاآزادی در دوران گذار از شرایط بحرانی به شرایط ساختاری تا حصول امنیت ملی.
2- تعیین خط مشی و استایل برخورد با کنشها و واکنشهای پیرامونی و درونی
3- اعلام موجودیت، و فراخوان عمومی از مردم برای حضور و رساندن پیام اکثریت ملت در میادین امن (پیش گفته)
4- اخذ مهلت از معارضینِ داخلی و خارجی برای طی نمودن مراتبِ استقرار اراده ملی، بموجب مرامنامهی ملی.
5- تدوین نقشهی راه و برنامهی زماندار برای استرداد و استقرار اراده ملی بر اساس وحدت ملی، بموجب راهکاری که پیشتر ارائه شه است!
6- حضور در کنفرانس ورشو، و تنظیم توافقنامه با کشورهای پیرامونی در خاورمیانه و در جهان برای عدم دخالت و ایجاد تشنج در امور داخلی ایران.
تعیین خط مشی برای پیشگیری از اقدامات ضربتی ناشی از تصمیمات اکثریتی و قاطع کنفرانش ورشو.
.
پرسش: آیا جهان حاضر است بر اساس مرامنامه ی ستاد مشترک اپوزیسیون، به رعایت تنش زدایی و طرح اختلافات ملی به اپوزیسیون متعهد شوند؟ و آیا امریکا و اروپا و خاورمیانه حاضر است آن را تضمین کند و با معارضین به تمامیت ملی ایران مقابله کند؟
.
یادآوری: رفتار حکومت ناشی از بیعت مردم با قانون اساسی و اختیارات مطلقه ی آن بوده و ملت باید برای جبرانِ مافات تاوانِ بیعت خود را بپردازد و برای استرداد و استقرار اراده ملی بموجب بصورت مسالمت آمیز و بر اساس ادبیات صلح در میدان میلیونی حاضر شود! و اپوزیسیون نیز باید به عقوبت بیعت مردم با حاکمیت احترام بگذارد و برای دستیابی به صلح ملی و جهانی به انقلابی در ادبیات خود تن دهد و دندان بر جگر بگذارد!
بدیهی است که با حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت ملی، چونکه صد آمد نود هم نزد ماست!
خیام ابراهیمی
3 بهمن 1397
======
پی نوشت:
الف) دیدگاهی بر پیشنهاد جبهه ملی برای برون رفت از بحران فعلی
با درود مجد به جناب آقای اعتمادی گرامی، و سپاس برای این گفتگوی ارزنده با جناب آقای دکتر داوود هرمیداس باوند نکاتی چند به نظر میرسد که با یک پیش درآمد، تقدیم میدارم.
پیش درآمد:
موضوع: بررسی اقدام، هشدار و پیشنهاد آقای دکتر باوند از سوی جبهه ملی.
در وانفسای بحرانی اوضاعِ منطقه و ایران و اقدامات امریکا برای کنفرانس ورشو در ماه آتی، در راستای حفظ تمامیت ارضی و منافع کشور عزیزمان ایران و امنیت و امید هر ایرانی، دیگر فرصتی نیست که در برزخ پرچمداران منتظر بخت سیاهی بمانیم که قیم خارجی و قیم داخلی برای 80 میلیون ایرانی قانونا عقیم در نوشتن سرنوشت رقم زند! در خلاء قانونی و جهانی اراده ملی، یا سریعا نقشهی راهی نشان بده! یا دم فروبند و مانع نشو! به همین دلیل با توجه به وزنهی تاریخی "جبههی ملی" پیشنهاد ایجابی آقای دکتر باوند، در میان انفعال سلبیِ دیگر وزنههای سیاسی مؤثر که منتظر حرکت احتمالی و پراکندهی ملت غیرتشکیلاتی به گشایش بخت و اقبال نشستهاند، حائز اهمیت میباشد!
اما از یک نکته نباید صرف نظر کرد و آن هم دعوت آقای دکتر باوند از اپوزیسیون پذیرش منشور جبهه ملی است! با عنایت دغدهی قابل اعتنای ایشان برای فهم مشترک شرایط واقع بینانه و کوتاه آمدن نیروهای مبارز به مطالبات حداقلی و رعایت ادبیات مشترک برای گذر از بحران فعلی، همانظور که مستحضرید شخصا پیشتر به ضرورت انقلاب در ادبیات اپوزیسیون تاکید داشتم.
با نظری به منشور جبهه ملی مشاهده میکنیم که ادبیات به کار رفته، به عنوان یک منشور علمی بر اساس آب و خاک مشترک، تنظیم نشده و مختص به زمان پیشاآزادی برای دربرگرفتن تمام شریکان خاک مشترکی به نام وطن در این دوران نیست و هنوز با نگاهی سنتی اما تعدیل شده، نظر به سمبولهای فرهنگی دارد! سمبولهای فرهنگی ریشه در تاریخ اجتماعی (نه صرفا طبیعی) دارند و حتی با اشاراتی به سرزمین اهورایی، عملا گام در جای پای ادبیاتی دارند که ریشه در ایدئولوژیهای فرازمینی دارد، که باز گویای تمایزی است بین باورهای تمام شریکانِ آب و خاک، که جزو حقوق ثانویه است ( که ابیته قابل احترام است) اما تاکید میتواند مرتبط با دوران پساآزادی باشد و در دوران پیشاآزادی تاکید بر آن ضرورتی ندارد و میتواند موجب تفرقه و تنش شود! به باورم پالودن زبان مشترک ملی، از هر گونه عناصر فراتر از حقوق طبیعی و اولیه ی ناشی از شراکت در آب و خاک طبیعی و اولیه از ضروریات است! که بدون برخورداری از حقوق طبیعی ناشی از تمامیت ارضی و آب و خاک مشترک، ظهور هر گونه حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی مقدور نیست! بنابراین صفات و قیود و گرایشات از حقوق و امورری هستند که باید در تشکیلات حقوقی پس از استقرار آزادی و در شوراهایِ ملی تصویب شود، و ذکر آن در دوران پیشاآزادی تنها عنصری تفرقهآمیز و غیرعلمی است! همچنین استفاده از سمبولهای تاریخی (مثل پرچم) و یا عبارات فلسفی و سیاسی از قبیل سکولاریسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم، پادشاهیخواهی، فدرالیسم و ... از عباراتی هستند که از مقولات دوران پساآزادی هستند که میتواند به خواست ملت و پس از طی نمودن دوران تمرین مدنی پس از یکسال حضور در کارگاههای شوراهای محلی، و راهیابی نمایندگان آگاه مردم در شورای ملی، در هنگام تدوین و تصویب قانون اساسی لحاظ گردد!
پول سیاه برای روز سیاه
27 آبانماه 1397 "جبهه ملی ششم" اعلام موجودیت کرد!
به باورم، ایراد حقوقی که بر روند منطقی و قانونی انتخاب شورای مرکزی جبهه ملی، مطرح شد البته درست است! اما ایراد سیاسی بر عدم موضع در مقابل شاهزاده رضا پهلوی مورد پذیرش نیست!
چون در شرایط خطیر تاریخی فعلی، در حالی که در برزخی تاریخی و در فقدان تشکیلات مردمی و نیز فقدان عزمی متمرکز برای نجات ایران قرار داریم، ایرانیان آزاده نمیتوانند نسبت به وقایع درونی و پیرامونی خود معطل باقی بمانند؛ لذا به باورم میتوان از هرگونه اقدام شایسته بمنظور دستیابی به انسجام ملی تهدید را به فرصت تبدیل کرد؛ از جمله قائل شدن اعتبار برای شخصیت حقیقی سلطان سابق و امروز به عنوان شخصیتهایی تاثیرگذار و دارای کاریزما و قدرت راستین و یا حتی کاذب! به باورم ملت ایران راهی ندارد جز اینکه با استخدام این دو قدرت واقعی از تعارضات احتمالی آتی پرهیز کند تا بر قدرت انسجام ملی خود بیفزاید، و با تمکین به چنین رویکردی، شاهد باشد که چیزی از قدرت او کاسته نمیشود، اما نادیدنش میتواند با توجه به جیب خالی ملت غیرتشکیلاتی، از واقعیت و موقعیت و هویت ملی چیزی بکاهد!
به باورم، بدون پیش داوری نسبت به توافقات پشتپرده، اقدام جبهه ملی ششم قابل ستایش است! هر چند اگر اقدام ضربتی و غیرحقوقی جبهه ملی ششم، با چراغ سبز نظام باشد!
بنا بر عبرت تاریخی این مجوز شفاهی (غیرقانونی)، میتواند عملیات مرصادی جدید برای کنترل اوضاع باشد! بویژه که بر خلاف عرف مسبوق، تاکنون نظام در مقابل موجودیت جبهه ملی ششم، واکنشی از خود نشان نداده است!
به همین دلیل است که عبارتِ سمبولیک"پول سیاه برای روز سیاه" در بیاناتِ آقای دکتر داوود هرمیداس باوند (عضور شورای مرکزی جبهه ملی) از چنین اقدامی در چنین موقعیت خطیری قابل تامل است!
اما چگونه میتوان در دام عملیات مرصاد سیاسی دیگری درنیفتاد و تهدید را به فرصت بهینه به نفع ملت ایران تبدیل کرد؟ در ادامه از دیدگاه ناچیز خود خواهم گفت که در این تنگنای تاریخی، چگونه میتوان حرکت ایرانیان را برای در دست گرفتن سرنوشت خود، بصورت گام به گام و فورس ماژور تضمین کرد!
.
ب) مراتب ارسال دعوتنامه برای تاسیس ستاد مشترک اپوزیسیون و پوزیسیون.
موضوع: تاسیس دفتر ثبت دعوتنامه و واکنش مدعوین در زمان معین، و اعلام نتایج آن.
با توجه به تنگنای تاریخی، در صورت تعلل اپوزیسیون: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان
به باورم، اگر توسط دلسوزان واقعی مام میهن، بصورت فوتی-فوری، با تاسیس یک دفتر ثبت دعوتنامه و پاسخ بدان در یک زمان معین، اقدام جدی صورت نگیرد، تا ادعا و واکنش جدی مدعیان نسبت به سرنوشت وطن در محضر تاریخ ثبت شود، آنگاه سزاست که دم فروبندند و مانع تلاش دیگران نشوند! در چنین صورتی آنها که کاری از دستشان بر می آید و ضمنا منتقدان فعالی هستند بزرگترین مانع بر سر راه وحدت ملی و تاسیس ستاد_مشترک_اپوزیسیون خواهند بود و باید در مقابل این سرنوشت ملی و عمومی، پاسخگو باشند: که چرا با عافیت طلبی و خودخواهی، و با سنگ اندازی، مانعی برای هماندیشی گروهی و تدوین نقشه راه برای نجات وطن شدند!
پرسش کلیدی:
چرا در سیاه چاله و برزخ پیش روی مام میهن، ادبیات وحدت ملی باید عاری از قید و صفت باشد؟
حراست از برزخ ملی با کیست؟ جز آنها که اعتماد و کاریزمای خود را نزد مردم، به گروگان گرفتهاند!
دل بستن به #عملیات_مرصاد_نظام_سلطه با وعده های سردار الماسی دیگر، ساده اندیشی است!
کش دادن این برزخ، و واگذاری آن به قدرت پس پرده، جز خیانت نامی ندارد!
این حقیقت باید بصورت صریح در طی یک بازه زمانی معین، بیان شود!
آنکه با سکوت خود، یک ملت را سراغ نخود سیاه می فرستد و در برزخ نگاه میدارد، یا گروگان است، یا جاهل و یا خائن.
با این مقدمه باید برگزارکنندگان و طلایه داران این همت ملی برای تاسیس #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، در ادبیات خود مراقب باشیم.
ادبیات و زبان مشترک حقوقی وملی، باید بدون قید و صفت باشد!
این باید در #مرامنامه_اپوزیسیون راستین یک میثاق ملی باشد.
پرهیز از قید و صفت و انگ برای سلامت دیالوگ و ایجاد همدلی و امنیت برای حضور.
هنوز بر این باورم که برای وحدت ملی و اتحاد در اپوزیسیون، ضروری است که آن مرامنامه ی وحدت ملی در دوران پیشاآزادی، حتما تدوین و با اتخاذ زبان مشترک و رعایتِ ادبیات اخلاقی و حقوقی یادشده در آن، به امضاء همگان برسد.
باید یکی بتواند نقش یک پدر مهربان را برای فرزندان خود داشته باشد و ادبیات لازم و ضروری را به اعضاء این خانواده تزریق کند. باید همه در مقام اعضاء یک خانواده خود را حس کنند! ما به این حس عمومی نیازمندیم.
در بدترین حالت در نظر بگیریم که یک پدر و مادر دیوانه فرزندان خود را بر لبه ی پرتگاهی در آغوش گرفته اند و قصد سقوط و خودکشی دارند! چگونه و با چه ادبیاتی باید به ایشان نزدیک شد؟
با فحش و خشونت و تهدید؟ یا نرم و گام به گام و با ادبیاتی که برای ناهنجاری پنداری و رفتاری آنها امنیت ایجاد کند؟ فرض کنید شما مامور ناجی این خانواده اید! چگونه به او نزدیک میشوید؟ وسایل امنیتی مثل گستردن تور نجات در پای پرتگاه و شکل نزدیک شدن و گفتگو با والدینی که در لبه پرتگاه ایستاده اند و طفل میهن را در آغوش دارند چگونه باید باشد تا منجر به یک اقدام جبران ناپذیر منتهی نشود؟
به همین دلیل اتخاذ ادبیات سالم برای دیالوگ با این والدین ناهنجار، برای نجات همه، بسیار حیاتی است!
این است نقش سازنده و بالنده و تاثیر گذار در تاریخ ایران.
با سپاس: خیام ابراهیمی
2 بهمن 139
No comments:
Post a Comment