Monday, March 25, 2019

مهره‌ی گمشده


مهره‌ی گمشده
========
سوتی زدی
و رَد شدی از غبار روزگارم ... اما
رویِ چشمی مـــــدام
مثلِ عینکی که در ایستگاهِ انتظار
وقتی خالِ بالایِ لبی را با آن می‌خوانم،
هنگـــــامِ سوتِ قطار
کورمال کورمال
در پی‌اَش می‌گردم و پیدایش نمی‌کنم...
و باز جا می‌مانم و
اخبار روز را می‌خوانم، به انتظار
تا سوتی دگر...
دستم را بگیر و رَد نشو اِی صیاد!
رَد نشو
که این ماهیِ بی‌قرار
لقمه‌ها دارد در سفره‌ی سفر موسا، تا بن‌بستِ حضرتِ خضر و
گریخته در مرز دریاچه‌ی شیرینی و اقیانوس ‌شوری
و در آبِ چشم، مرواریدی دارد
که از وَهمِ گل‌مژه، تنها گل‌واژه می‌خواند
اما گل‌ها را نمی‌بیند!
از میانِ واژه‌ها برخیز و
دستم را بگیر، ای مام میهن!
که میانِ حواسِ پرتِ خودخوانی
عینک برچشم
همواره سراغِ عینک گمشده می‌گردم!
آن گاه که باید سر بلند کنم و
تنها قطار را ببینم ... همین!
من
از هراسِ تاریکِ لمسِ دستانِ واقعیِ تو
بی‌اراده و تسخیر شده‌‌ی جنونِ جِنّیِ یک جدالِ خونبارم!
دستم را تو بگیر
تا از توَهُمی میانِ خواب و کابوس و خوش‌دلی
پرواز کنم از سرخوشی به همدلی!
تا تنی که پر از سیاهچاله‌های تاریکِ نفرت است
از هم نپاشد، در این مرداب... دیر یا زود
که آچمزم
میان سلول‌های ترس و خشم و نفرت و فرافکنی
پر از تکرارِ جدا افتادن و فاصله‌ها‌ی ویرانگرِ تاریکی...
تو در کنارمی و من در خیالِ تو گم
که جای مهر عالمتاب در آسمانم
سیه‌چاله‌ای حریص و مکنده و توخالی است و
"زمین"
تاریک و پر از کوره‌راه‌های گمراهی است و
"رابطه"
گیج و کور و تن‌فروش و هرجایی و پوشالی است و
"عشق"
سرگردان قافیه در شعری رؤیایی و خیالی است!
دستم را تو بگیر و تو سبز کن دانه را
تو روشنم کن و تو گــــرم کن هوایِ خانه را.
مثل نـــور و آب و هوا در خاکِ مشترک
در برزخی بین زمین و آسمان
بی دریغ و فراگیر و حیاتبخش و رایگان
بی عینکی شکسته
میان خون‌واژه‌ها و گل‌واژه‌ها در آوردگاه هر زمان...
با چشمی که بی وهم و واسطه می‌بیند گل را
و می‌بوید امید را در هوای مشترک
ای آئین مهر
تو دستم را بگیر
تا باور کنم که در بری و
چون مام میهنی و
آب در کوزه‌ای و
ما تشنه‌لبان می‌گردیم گرد جهان!
که یار در خانه داریم و ...
همواره حیرانیم
به نـــازِ شستِ جنّ و پری و
نگــــاهِ از ما بهتران در یک پارادایم.
که تا این حیرتِ دیرینه پابرجاست
روایتگر و راوی، عین زندگی بر ماست
و از ماست که بر ماست
که چون قوم سرگردان گم شده‌ایم و گم کرده‌ایم تو را...
که رویِ چشمی
عینِ عینک.
خیام ابراهیمی
27 دی 1397


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...