Thursday, April 4, 2019

اپوزیسیون یار تمرینی نظام سلطه


دستمریزاد به #اپوزیسیون ، یار تمرینی نظام سلطه
ایران 80 میلیون گروگانِ بالقوه چون #نسرین_ستوده دارد، اما فرصتِ تلف‌شدن تا آخرین نفر را در این بازی زنجیره‌ای و کشدار ندارد! آن‌هم میانِ گازانبر #رئیسی و شرکاء در 3 قوای ولایت و با اولویت امنیت نظام بر عدالت، آن هم با آتشبیاری رجزگونه‌ی اپوزیسیون در #عملیات_مرصاد حکومت، که 40 سال بازی در این دامچاله‌ی سنتی و امنیتی را با ادبیاتِ "سلبی-حذفی" داغ می‌کند!
آنچه به‌عنوان اپوزیسیون شاهدیم جز فریب و سراب و ابلوفی با شمشیر کاغذی و مجازی یک "دون کیشوت" نیست، که بدون توان کافی و نقشه‌ی راهی واقع‌بینانه، همچون آتشبیاری با فحش و جنگ ایدئولوژیک با دشمن مسلح، برای گرفتن ماهی دلخواه توسط آتش‌به‌اختیارانِ صاحبان قدرت، آبِ اتحاد میهنی را گل‌آلود می‌کند و دستمزدش را به چند واسطه‌ در پوستینِ آزادیخواهی، و از منابع طبیعی ملی-میهنی (موسوم به #اختلاس) دریافت می‌کند، تا با شناسایی و سرکوب پراکنده‌ی آزادیخواهانِ مستقل و گمنام، خون‌رسانی به رگ‌های وحدت مردم ایران، ناممکن شود! نظام سلطه بنا بر روش‌های سنتی 40 ساله، با تکیه بر ادبیاتِ ایدئولوژیک "سلبی-حذفی" که باعث تفرقه و پریشانی است (و نه ادبیاتِ حق‌مدارِ "ایجایی-جذبی" که موجب وحدت است) همواره به کرسی‌های آزادپریشی با حضور تنورداغ‌کن‌ها و آتشبیارانی برای آتش‌به‌اختیاران خود نیازمند است! چون اپوزیسیون پیر و جوان (بر خلافِ اتاق‌های فکر نظام)، غافلند که در چنبره‌یِ امنیتی مدرن، دیگر روش‌های عصرحجری و انقلابی کاربردی ندارد! و باید با رویکردی نوین و مدرن (نه سنتی)، کاری کرد کارستان.
نه هر آنکس که سر تراشد قلندری داند.
شکی نیست که اصلاح طلبی در چنبره‌ی قدرتِ سرنوشت‌ساز تک نفره و قانونی، بموجب بند 1 اصل 110، با مسئولینی بی‌اختیار و ملتزم به حکم حکومتی ولایت مطلقه‌ی غیرپاسخگو، فریبی بیش نیست! همچنانکه شعار ویرانگرِ #براندازی توسط اپوزیسیون جعلی با جیب خالی و پز عالی، بهانه‌ای سنگرساز است و ممکن نیست! اما وقتی راه نه در جنگ از حاشیه و نه صلح در متن است، پس چاره چیست؟ به باورم چاره در مسلح شدن به ادبیات وحدتبخش و غیرقابل کتمانِ "ایجابی-جذبی" در بی‌طرفی از حاشیه تا فتح مسالمت‌آمیز در متن است!
1-
رئیسی: "عدالت" فرع بر امنیت است! (این یعنی ملت فدای اختیارات فراملی و قانونی ولایت‌مطلقه‌فقیه بنا بر اصل حفظ نظام از اوجب واجبات است! یعنی تداوم سیاست کلان فراملی و نظامی با تکیه بر اصل "رحماء بیهنم و اشداء مع‌الکفار"، به روش پلیسی، پادگانی، مافیایی و روسی: هدف وسیله را توجیه می‌کند!)
2-
خاتمی: ما دموکراسی نمی‌خواهیم. ما مردمسالاری دینی می‌خواهیم. (این یعنی تداوم سیاست تکه پاره کردن ملتی واحد با روش مذهبی و تفکیکی مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی برای تثبیت نظام سلطه و محو کردن ملت در جیب امت واحده و ویژه‌خوارانش به ضرب چکش سفسطه)
3-
روحانی: ما به فکر دموکراسی در عراق هستیم. (این یعنی در فقدان دموکراسی در میهن، ملت فدای تداوم سیاست کلان و سرنوشت‌ساز و قانونی و تک نفره در راه صدور انقلاب به دیار قدس)
4-
خامنه‌ای: آتش‌به‌اختیاران آماده باشند! مخاطب بسیج تجهیز شده در پایگاه تمام مساجد در سراسر کشور است.
5-
شاهزاده رضا پهلوی: پیش بسوی براندازی مسالمت‌آمیز فرقه تبهکار (این شعار پارادوکسیکال و هیجانی، رمز ویرانی ایران تا #ایرانستان است!
6-
اپوزیسیون جعلی: ما با جیب خالی و پز عالی و با فحش و شمشیر براندازی، آتش‌بیاری برای آتش به‌اختیارانیم. منابع ملی برای تداوم تریبونهای تفرقه به چند واسطه از جیب ملت برقرار است!
7-
سازمان مجاهدین خلق: آماده باش به کانون‌های شورشی در سراسر کشور با چند صد نفر سرباز فدایی بالای 50 سال، به‌یاری امریکا در آلبانی. ذوب‌شدگان و فدائیان در یک ایدئولوژی و تئوری "سلبی-حذفی" در راه مردمِ گروگانی که از شرّ تداوم نفرت، تشنه‌ی ادبیاتِ ایجابی-جذبی و مهرند و از روش‌های تنش‌آفرین و جنگ و برادرکشی گریزانند. این تئوری آیا پاسخی دارد که چگونه یک قلب می‌تواند با نفرت و خشم انقلابی دوام آورد؟ آیا نباید به فکر فداشدن در راه تصاحب با یک تئوری مهرافزای طبیعی(نه قراردادی) بود که هر نفرتی را در خود ذوب کند؟ آیا می‌توان تاریکی را با تاریکی محو کرد؟ آیا نمی‌توان با هجومِ نورِ مهر، تاریکی را محو کرد؟
.
نتیجه: کماکان سفره‌ی تحریم برای تداوم تنش و آشوب در آب گل‌آلوده برای گرفتن ماهی مرده‌ی اراده ملی مهیاست. در دو سوی میدان برای سرکوب هر نفس‌کش غیرخودی، تمام شرایط برای تداوم خفت‌ماندنِ اراده‌ی میهنِ قانونا عقیم، در فقدان رفتار تشکیلاتی، در ابری از سازوکارِ متمرکز و تشکیلاتی-امنیتی نظام سلطه با یاری اپوزیسیون نادان و خائن و مزدور، فراهم است!
سالهاست که تاکید کرده‌ام که با رفتار پارادوکسیکال و دون کیشوتی و غیرتشکیلاتی، ما شاهد اپوزیسیونی مؤثر نخواهیم بود.
اپوزیسیون خارجی با تصاحب چند تریبون از محل منابع مالی اربابان خارجی و داخلی، در کنار اپوزیسیون کاذب داخلی، جملگی زالویی بر رگ‌های لاغر مردمان یک میهن‌اند.
راه نجات:
1-
اتحاد تمامی اپوزیسیون، بر اساس حداقل منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک. (تشکیل شرکت سهامی اپوزیسیون مردم ایران)
2- #انقلاب 
در ادبیات اپوزیسیون، بر اساس ادبیات "ایجابی-جذبی" به‌جای "ادبیات سلبی-حذفی"
3-
تبیین سنگ محک ارزشی، برای وزن کشی در "شورای میهنی استرداد اراده مردمی" (نه با شعار #براندازی)
4-
تعیین هدفی مسالمت‌آمیز برای استرداد و استقرار اراده ملی، و تدوین نقشه راه و آلترناتیو بر خشت اولیه‌ی تشکیل شوراهای محلی (با مشارکت یک نماینده از هر خانواده) تا شوراهای بومی و میهنی.
5-
آچمز کردن هر ارباب تمامیتخواه داخلی و خارجی با فراخوانی در یک میدان میلیونی امن (که به دعوت نظام برقرار است و دارای مجوز حضور است) با درآغوش گرفتن اقلیت توسط اکثریت برای خریدن اعتبار و مقبولیت لازم و کافی در راستای هر تحول بنیادی و نشستن و برنخاستن تا چیدنِ میوه‌ی استقلال و آزادی.
ایران 80 ملیون #نسرین_ستوده دارد؛ اما دیر بجند، وقتی ندارد! که در دام #عملیات_مرصاد پریشانی، به‌یاری #اپوزیسیون_جاهل و صادراتی و مزدور، نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان.
خیام ابراهیمی
20
اسفند 1397


سکولار دموکراسی علیه سکولار دموکراسی


نقض غرض
سکولار دموکراسی علیه سکولار دموکراسی.
آقای نوری علاء در ابتدای ویدئو: " نیروهای ایدئولوژیک و استبدادی با خودی و غیرخودی کردن مردم، بخش عمده ای از مردم ایران را به شهروند درجه 2 تقسیم خواهند کرد"
1) هشدار: متاسفانه این ویدئو در سایت #مهستان و یا سکولار دموکراتها منتشر نشده است! بلکه در پیج شخصی خانم قیاسوند منتشر شده است و از آنجا در سایر پیجها از جمله پیج آقای نوری علاء بازنشر شده است. چنین رویکردی بیانگر #کیش_شخصیت است که به این گروه آسیب خواهد زد!
2) مصداق: متاسفانه امشب خانم قیاسوند هم در سایت مهستان و هم پیج خودشان، بدون هیچگونه دلیلی امکان پیام گذاری را از بنده گرفته است! این به معنای عدم ظرفیت پذیرش نقدی است که تنها از ساختارهای ایدئولوژیک بر می آید نه سکولار دموکراسی راستین. این هم هشداری است برای سایر مدعیان سکولاردموکراسی.
چنین رویه ای نقض غرض پیام آقای نوری علاء است! سیستمی که دارار مکانیزم نقدپذیری نیست، سکولار دموکرات نیست!
...
سکولار دموکراسی علیه سکولار دموکراسی.
استراتژی اتحاد؟ و یا تفرقه و پراکندگی؟
وحدت گرد "حق مشترک"؟ یا "اندیشه‌ی نامشترک"؟
اردوگاه همه با هم یعنی یک ایران گرد حق مشترک کلی، علیه امرِ جزئی به نام اندیشه.
گام اول: اتحاد در گام اول برای بازپسگیری وطن و خانه ی غصب شده است نه تعیین آلترناتیوی که مبتنی بر اندیشه است.
اتحاد در دوران پیشاآزادی تنها باید حول حق باشد، نه ایدئولوژی و اندیشه.
براستی چه کسانی از تصمیم سازی صاحبان حق میترسند؟
آیا به جز آنان که یا موقعیت اولویت گام ا ول را بر گام دوم تشخیص نمیدهند؟ و یا دیکتاتورند؟ و یا گروگان و مامور و مزدور؟
کار ما قضاوت بر سر شخصیتها نمیتواند باشد!
باید با نگاهی فراشخصیتی تنها به شناخت موقعیت برای فهم نقشه ی راه نظر کرد.
بر این اساس وحدت بر مبنای حق شراکت در آب و خاک مشترک، در گام اول بسیار مهم است.
پس از این وحدت بنیادی است که میتوان سوراخ فتنه و توطئه را کور کرد و آنگاه به فراکسیونهای دارای اندیشه و ایدئولوژی (از قبیل سکولادر دموکراسی و یا سیوسیالیستی و یا پادشاهیخواهی و جمهوریخواهی و ...) هر یک آلترناتیو خود را روی پیشخوان بگذارند تا در یک روند دموکراتیک آلترناتیو و نقشه ی راه استقرار آن معین شود.
در غیر اینصورت بخشهای مختلف اپوزیسیون جز آتشبیاری برای آتش به اختیاران نظام سلطه ثمری نخواهند داشت. و این یعنی بازی در میدان دشمن. به همین دلیل است که 40 سال نظام سلطه به هزار واسطه، منابع مالی اپوزیسیونی را که به ادبیات سلبی-حذفی دچار و آلوده است را تقویت میکند. چنین ادبیاتی دلخواه نظام ایدئولوژیک سلطه است. او دشمن میخواهد اما اپوزیسیون باید بر حول عنصری که همه را متحد میخواهد عمل کند! اگر بر اندیشه تاکید کنیم مسلما در دوران پیشاآزادی، چنین وحدتی حاصل نخواهد شد( چرا که چنین ادبیاتی مختص به دوران پساآزادی و یا دورانی پس از وحدت همه با همه است) و این یعنی آب ریختن در آسیاب نظام سلطه. اما اگر به جای تاکید بر اندیشه، زمان و مکان را بشناسیم که اکنون در دوران پیشاآزادی هستیم راهی باقی نمیماند جز ادبیات ایجابی-جذبی... چنین ادبیاتی است که موجد وحدتی است که همه را حدل شعار استرداد اراده ملی-میهنی بر اساس حق مشترک آب و خاک در بر میگیرد. با چنین ادبیاتی است که شما میتوانید همه را در دامن یک امر بدیهی و غیرقابل کتمان گرد هم آورید تا به روش دموکراتیک به نقشه‌ی راه بر اساس آلترناتیوهای مختلف دست یابید. در چنین وضعیتی شما هر گونه فتنه را در دامن خود آورده و به روش دموکراتیک ملتزم کرده‌اید که در موقعیت دوم حالا همه باید ملتزم به گام دوم باشند. چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
شعار روش تنش آفرین براندازی است.
شعار روش دوم: بازپسگیری اراده مردمی و ملی است.
روش اول در نبردی نابرابر و با جیب خالی و پز عالی، تنش آفرین است و این یعنی پیروزی جناحی که زر و زور دارد و تا دندان مسلح است! چنین جناحی برای آتشبیاران خود جبهه میخواهد! جبه ای که بازنده ی آن مردم و اپوزیسیون لاغر است.
روش دوم اما سنگر ساز نیست! پس میتواند پتانسیل و اراده مردمی را در فضایی امن به یک قدرت مؤثر تبدیل کند که بدون خونریزی پیروز میدان است. چون توانسته تهدید را به فرست تبدیل کند و برای خود اعتبار بخرد.
در امنیت چنین قدرتی است که اپوزیسیون سکولار دموکرات میتواند پیروز باشد! وگرنه بر اساس هیجان و جهل و یا توطئه ی گروگانهای نفوذی قربانی خواهد شد! چون بدون وحدت همواره شخصیتهایی پراکنده هستند که با تحمیل شعارهای غیراستراتژیک میتوانند آتشبیار آتش به اختیاران شوند و در جنگی نابرابر مردم و اپوزیسیون را سرکوب کنند!
https://www.facebook.com/sepid.ghiasvand/posts/2359304960759572


آقای ایکس



چگونه ایران ایرانستان شد؟
(برای ثبت در تاریخ)
پاسخ: عدم توانایی در درک، معنای اتحاد در شرایط جنگی، و در شورای امن ملی-میهنی!
خیانت؟ یا حماقت؟
"
نور علی نور" یعنی ایران در شرایط جنگی است و برخی در سوراخ موش نمی‌خواهند از وطن دفاع کنند و برای استرداد اراه ملی به روش مسالمت آمیز، شرایط جنگی را به صلح تبدیل کنند! چون حتی نمیخواهند به عنوان امتحانی مفت، در یک فراخوان عمومی و پی گیر همه را در تمام شهرستانها و در هر هفته در یک مکان امن مثل نماز جمعه ( نه میدان آزادی که بدون مجوز حضور حکم سرکوب دارد)، گرد اقلیت بنشانند تا اعتبار اکثریت، مشروعیت اقلیت را در خود ذوب کند! چون با نمایش این وحدت اکثریتی، ادعای انقلابیگری اقلیت چند ده هزار نفری در دی 96 (که بر موجب مطالبات روبنایی با شعارهای امنیتی، کار نظام بود) لو می‌رود.
چون انقلابیون کاذب به عشق تریبون مستدام، و با جیب خالی و با پز عالی که شعار براندازی سرکوبگرانه و سنگرساز میدهند، از سکه می‌افتند!
چون معنای ضرورت انقلاب در ادبیات اپوزسیون را حتی برای استرداد اراده ملی-میهنی، بر خلاف شعور بالا و کیش شخصیت والای خود می‌دانند!
...
این 5 بند را دو بار بخوانیم و کمی در مفاهیم آن تامل کنیم:1- رئیسی: حفظ نظام بر عدالت (یعنی مرگ و قتل عام تمام ملت) اولویت دارد!2- مادورو با هماهنگی و یا بدلیل تجربه‌ی حفظ نظام اسد توسط ایران، از ایران یاری خواست.3- غضنفری: از حزب الله لبنانی تا حشداشعبی و فاطمیون افغانی و زینبیون پاکستانی و حوثی های یمنی و حالا چریکهای ونزوئلایی و البته نیروهای قزاق روسی همه برای قتل عام مخالفین انقلاب آماده باشند!4- امروز 4 وکیل به مکان نامعین برده شدند.5- اپوزیسیون خائن و گروگان (در امنیتِ فضای لندنی)، کماکان، بر سر نخود و لوبیای ایدئولوژیک و کیش شخصیت، حتی در یک اتحاد میهنی دز زمان جنگی، متحد نشود و سفسطه کند که ما در کنار دیکتاتورها و چپیها و سلطنت طلبان برای محافظت از خاک میهن که در حال تجاوز است، نخواهیم جنگید!
.
متاسفانه در آنچه به اپوزیسیون معروف است تمایلی برای اتحاد تمام ایرانیان (بر اساس تنها حق تابعیت نه ویژگیهای دیگر) برای بازپسگیری خانه ای که در دست دزد است نمی‌بینم! چون هنوز خطیر بودن موقعیت را درک نکرده اند و جملگی خیال میکنند در شورای ملی و شورای انقلاب نشسته‌اند و در حال تعیین نوع حکومتند! این نامه را برای تمام ایرانیانی که دغدغه‌ای فوری-فوتی و مؤثر ندارند، می‌نویسم.
آقای ایکس!
آقای ایکس همان اپوزیسیون کاذب فعلی، و در واقع #بدل_اپوزیسیون است!
آقای ایکس بخشی از اپوزیسیونی است که خود را به خواب زده و قصد ندارد بیدار شود و در مقابل نقد منطقی بی قرار می‌شود(چون قادر به درک نقشه راه در موقعیت دوران پیشاآزادی نیست) و نهایتا به دلیل ناتوانی در همگرایی برای یک هدف مشترک(که نوع حکومت نیست بلکه مشارکت برای بازپسگیری ملک مشترک است) با چکش "چاردیواری اختیاری"، در هنگام بن بست و بدون اشتیاق برای توضیح دلایل اهداف خود، و بدون روش اقتاعی، به تکلیف بنیادی خود با هر نتیجه می پردازد!
من از تصدیع تریبون یکطرفه‌ی ایشان پوزش می‌طلبم!
تصورم این بود که دغدغه‌ی واقع بینانه برای استرداد اراده میهنی دارید.
نمیدانستم که بدون نقد راهکارهای منطقی، و بر اساس گمان و تمسخر و جوک و کین و حب و بغض به ویژگیهای ثانویه‌ی شخصیتی و ایدئولوژیک (نه حق آب و خاک مشترک)، تنها باید نالید و شعار داد و تکفیر کرد.
زحمت حساب و کتاب بدهکاری و بستانکاری در نقد منطقی و نوشتن زوایای فهم مناسبات قدرت برای حصول نتیجه، پیش کش!
دیگر مزاحم اوقات شریف نمی‌شوم.
در شهر اگر کس است...یک حرف بس است.
راهکاری برای هموطنانی که بدون ارائه‌ی راهکاری منطقی و مقدور و میدانی؛ دل در گرو شعارِ آرمانشهری ناممکن و نیز براندازی با روش سلبی-حذفی(نه ایجابی-جذبی) و با پز عالی و جیب خالی و انتظار عصرجمعه‌ای با تاکید بر "تفرقه بینداز و شاهد ایرانستان باش" دارند!
این یعنی: نه خود خورد نه کس دهد...گنده زند به سگ دهد!
و اما درس‌های استاد اعظم: چگونه طعمه را تکه تکه کنیم؟
شرح مختصر چگونگی "دزدیدنِ هرات از ایران" در دو حرکت:
سیاست استعماری و انگلیسی تحریک حاکم هرات برای جدایی از ایران
شبیه سیاست استثماری اتاق فکر نظام سلطه در بین اپوزیسیون مفلس و ملت واحد است!
چنین سیاستی نیازمند یک قانون مشترک با توهمِ اختیاراتِ قدرت مطلقه (بر اساس حق برتر ایدئولوژیک، یا تکنولوژیک، و یا حق مالکیت و سرمایه و زور نظامی) است.
الحمدمنه قانون اساسی ایران دارای تمام ایرن ویژگی‌ها هست... و پر بیراه نیست اگر ایران بزودی به دست خود ایرانیان، #ایرانستان شود!
تا ابد شعار دهیم و در انتظار نسرین ستوده شدن 80 میلیون نفر ایرانی، یکی یکی اعتراض کنیم.
تاریخ فراموش نخواهد کرد: که چه شخصیتهایی با شعار سکولاریسم و آزادی علیه وحدت میهنی، ایران را ایرانستان کردند! آن کوته نظرانی که بدلیل عدم درک موقعیت زمانی-مکانی، در شرایط جنگی، به جای دفاع از حق مشترک، دم از نخود و لوبیای اندیشه زدند و در توهم اینکه این فیلم اکشن و مهیج سیاستبازی سریالی همچنان در شبهای دیگر هم ادامه دارد، شب آسوده خوابیدند و صبح دیدند که نه از تاک مانده نشان و نه از تاکنشان.
ایام به کام.



-1:07
1

اتوریته مؤثر و کارساز


اتوریته ی مؤثر و کارساز کدام است؟
ملتی که قانونا بصورت لاغر و انفرادی نگاه داشته شده و غیرتشکیلاتی عمل میکنند، چگونه میتوانند متحد شوند و اتوریته ی خود را کارساز کنند؟ مسلما این اتوریته در معرکه و در میدان بازی سلطان، بر اساس نفرت و خشم انقلابی گرد هزار ایدئولوژی متفرق اپوزیسیون و یک ایدئولوژی متمرکز سلطان متشکل نمیشود. این اتوریته تنها گرد منافع مشترک غیرقابل کتمان دوست و دشمن با آزادسازی پتانسیلهای متصرفه و موجود متحد میشود. باید جامعه را از این دوگانه ی ویرانگر که قانون بر آن اصرار دارد نجات داد. وظیفه ی یک اپوزیسیون هشیار این است!
دعوایی کاهنده که به مزدورخوانی و تخریب شخصیتها می پردازد بازی در میدان دمشن خانگی و خارجی است.
هر گردی گردو نیست... یکی از ترفندهای اربابان این است که برای مرعوب کردن هر نفس کش و سرکوب دشمنان...یا دشمن میتراشند و یا دشمنان بی بنیه را تقویت میکنند تا بهانه ای برای کشتن گربه دم حجله داشته باشند...از این ستون تا ستون دیگر...
بنابراین هر عنصر سلبی میان گردوخاک تفسیم ملت به دو سپاه دوست و دشمن، آب ریختن در آسیاب سلطانی است که جامعه را بین قدرت متمرکز خود و جیب خالی و پز عالی مخالفین خود، دوقطبی و متفرق می‌پسندد.
در چنین موقعیتی، راه منطقی با جیب خالی و پز عالی، دامن زدن به این دوگانه نیست...
باید گشت حداقل منافعی را یافت که هیجکس را یارای مخالفت با آن نیست...
و آن آب و خاک مشترک است...نه ایدئولوژی... ادیئولوژی از مباحث دوران پساآزادی است... در دوران پیشاآزادی آن هم در دوران مدرنی که عصر دوغ و دوشاب رسانه هاست و مناسبات عصرحجری حکمفرما نیست... قواعد بازی باید هوشمندانه تر باشد تا بازیچه ی بازی اصلاعاتی و صد اطلاعاتی نشد...
مثلا همین ویدئویی که شما بریده ی آن را نشر داده اید... یعنی هدف وسیله را توجیه میکند و برای آنچه نمی پسندیم باید از هر ابزاری برای تحریب دشمن استفاده کنیم... خب حالا باید چه کرد؟ آیا وقتی خانم ویکتوریا آزاد ویدئوی کامل را قرار میدهد دلیل بر این میشود که ایشان بر حق است و شما باطل؟
خیر...موضوع این است که اصلا موضوع شخصیت کسی که راست و دروغ با فتوشاپ میدهد نیست... موضوع این است که باید تحلیل داشت و در دام نفرت از شخصیتها نیفتاد... اگر این قطاری که هزار نفر جای میگیرد و شما را در کنار مردم عادی، رایگان به ورزشگاه میبرد، چرا نباید سوار شد؟
حتما باید در یک اتوبوس 40 نفره کنار برگزیدگان و نویسندگان به مقصد ارمنستان رفت؟
بنابراین تقویت هژمونی مردمی بر اساس منافع مشترک غیرقابل کتمان(آب و خاک و نه ایدئولوژی) یعنی اینکه ما سوار وسائط نقلیه ی عمومی میشویم که سریعتر به مقصد برسیم... وگرنه معلوم نیست که این ماشین سواری که دو نفر در آن جای میگیرد به مقصد برسد یا نرسد... پس باید از شخصیت گذر کرد و به ماهیت وسائط نقلیه فکر کرد...
چه کسی ادعای پادشاهی و سلطنت کرده که هی شما بر آن تاکید دارید؟
مگر دو تا بازیگر نفوذی ایرانیارانی میتواند شما را از اصل قضیه منحرف کند؟
موضوع این است که نباید در دام جنگ بین شخصیتهای ناشناس افتاد.
بنابراین عاقلانه است که خِر ارباب قدر قدرت را به عنوان میهمان در خانه ی امن خودش گرفت و ول نکرد و با امکانات او تا مقصدی که میخواهید رایگان رفت.
به شیوه‌ی سنتی در کوچه خاکی به شیشه‌ی همسایه سنگ انداختن و در رفتن، تنها کدخدا را گردن کلفت تر میکند و بس.

شوراهای انسان مدار عامل قدرت ملی

پیش‌درآمدی، بر هم افزایی شوراهای انسان‌مدار (نه کلونی‌های آدمکساز در نظام زورمدار ایدئولوژیک و نرسالار)
بنیاد جامعه‌ی اولی بر صلح و مهرورزی و زایندگی است؛ و بنیاد جامعه‌ی دومی مبتنی بر تضاد است و جنگ و حذف و زورگیری (گیریم با نیت ناممکن عدالت و تعدیل زور)... که: خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج. ادبیات اولی ایجابی و جذبی است... ادبیات دمی سلبی و حذفی.
چرا جامعه‌ی غیرانسانی ما که قانونا بنایش بر انتقالِ و تحمیل یکسویه‌ی اطلاعات (ایمان و ایدئولوژی) است، نه تبادل اطلاعات و بده بستانِ بر اساس #هم_افزایی مردمی ناشی از خودترتیبی و هوش ازدحامی، از کلونی مورچه‌ها عقب مانده‌تر است؟
در نوشته های بعدی به اولین آشنایی خود از مورچه‌ها خواهم نوشت و راهکاری برای جامعه‌ای انسانی و زاینده و بالنده که هم افزایی را مایه‌ی ارتقاء و لذت گروهی بداند نه رقابتی برده وار برای تنعم و بهره وری و ویژه خواری...
مورچه‌ها دارای یک کیسه یا خیک هستند که مدخل ذخیرۀ غذا می باشد و در مدخل شکم واقع شده است... همین که یک مورچه گرسنه به دهانۀ این کیسه نزدیک شد، انقباضی در کیسه حاصل می شود و مقداری از محتویات وارد شکم مورچه گرسنه می شود...
وقتی که یک مورچه از کیسه خود به دیگران غذا می خوراند طوری لذت می برد که شاید ما از خوردن غذاهای لذیذ و نوشابه های گوارا آن طور لذت نمی‌بریم.
نشانه‌های غریزی طبعیت میتواند موجب معرفت شود به شرط آنکه ساختار حاکم بر مناسبات قدرت در جامعه انسان‌مدار باشد، نه آدمکساز.
https://www.vidoal.com/video/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86-%DA%A9%D9%84%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B1%DA%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7

دوغ و دوشاب و خرسواری دیمی از شاعرترین ملت دنیا


دوغ و دوشاب و خرسواری دیمی از شاعرترین ملت دنیا
قربانیانِ کثیف‌ترین نظام جهان، چگونه قربانی می‌گیرند؟
می‌گوید: دروغ چرا؟ چه بخواهی و چه نخواهی، دزدی از دزد اراده، شرف دارد به مرده‌خوری از مالباخته! و این آغاز فساد و ویرانی زیرعبایِ شکلاتی فریبکاری است، که با لبخند اصرار دارد، قانون زورگیری عقیده و اندیشه‌ی مکار را بر حق بنیادی شهروندان اولویت دهد، تا به نبضِِ شوراهای محلی و بومی و میهنی برای نظارتِ مردمی بر حقوق مشترک یک وطن تن ندهد! تا زورِ بوزینه‌های قدرت، حاکم باشد بر تفکر و عقلانیت... و بدین سیاق دزدی و اختلاس از اعتماد مردمی و از قانون اساسی و عرف، آغاز می‌شود. همان قانونِ دورو و ریاکار و فاسدی که اگر بشکند، موجب تشویش اذهان عمومیِ بت‌بچه‌ها می‌شود!
وقتی تجاوز به‌عنف و زورگیری‌عقیدتی از ملتی در طول تاریخ بصورت زنجیره‌ای از حد بگذرد، آن وقت باید شاهد دروغگوترین و کثیف‌ترین ملت بینوای دنیا باشی که ایمان عاریتی را هم به ارث می‌برد و آن را طلاکوب و تزئین می‌کند تا به هویت پوشالی خویش فخر بفروشد! چرا که شکستن این بتِ بی‌معنا از گهواره تا گور آینه‌اش را خرد می‌کند! پس با بازتولید دروغ‌های زنجیره‌ای روح و روان بت را پر از سفسطه و مغلطه می‌کند، تا جایی برای کشف حقیقت باقی نماند! چنین ملتی باربر خوبی برای نمایشِ کالبدِ میراث فرهنگی است، که هیچگاه رستگار نمی‌شود!
بزرگی می‌گفت: افراط در شعار به‌معنای فقدانِ همان معنا در حیاتِ شاعر است! چه بسا شاعرترین مردم دنیا عقیم‌ترین مردم دنیا باشند که دستشان به آب و گوشت نمی‌رسد اما ماهیگیران و شناگران ماهری هستند.
استادان زیرآبی، براحتی از هر قله‌ای سر در می‌آورند، جز قله‌ی هم‌افزایی و همزیستی مسالمت‌آمیز انسان! که انسان شدن، به معنای مرگ تدریجی آدمکهاست. نرسالارانی که معنای خودفروشی سلبرتی‌های شبهه‌سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی را خوب بو می‌کشند و مست می‌شوند تا تفکر و سوزاندنِ فسفر، مانع نشئه‌گی‌ جانِ مخمورشان نشود! بر این اساس معنای شعار "ملت بزرگ و آگاه و همیشه در صحنه" پرواضح است!
بر این اساس معنای مهربانی و مهرورزی و میهمان‌نوازی، می‌شود مهرطلبی تا سرحد خودفروشی و آدمفروشی و وطن‌فروشی ناشی از احساس حقارت و خواری نسبت به قدرت برتر هر بت عیار داخلی و خارجی! بر این اساس بازآفرینی بت و بت‌سازی از هر بت‌شکنی امری طبیعی برای پرکردنِ یک خلاء هویتی است. و این آغاز دروغ‌های زنجیره‌ای در فرهنگ کثیف‌ترین کشور دنیا از گهواره تا گور است! این جنایت از لاپوشانیِ #تفخیذ با طفل شیرخواره آغاز می‌شود و در مکتبِ آموزگاران به زورگیری باور از نابالغ تبدیل می‌شود، تا جایی که پس از بلوغ برای قانون قاتل خویش صف ببندند، اما شهامت ایستادن در مقابل صف بردگی را نداشته باشند! مگر برای جان دادن در راه بتی دیگر.
و به دلیل همین موقعیت فرهنگی است که ویژگی انعطاف‌پذیری و نرمتنی ژله‌ای ملتی لاجان در بت بیرونی و در یک جبرجغرافیایی و در یک تجاوز تاریخی، محملی است برای سلاطین که بر همین موج فرهنگی سوار شده و از ملتی سواری بگیرند! چنین ملتی به‌راحتی تهییج شده و تحریک پذیرند تا جایی که به هر حقارتی با لطایف الحیل، جان می‌دهند و جان می‌کنند و جان می‌گیرند تا به هر خفتی شده در کویری بی‌آب، زنده بمانند!
البته بخش عمده‌ای از چنین ملتی باید دارای هوش هیجانی پایین و هوش منطقی نسبتا بالایی باشند! به همین دلیل قابلیت تیرخلاص‌زنی در چنین ملتی، بویژه در اغلب گزمه‌های رده بالا بسیار است. ملتی گوشی، که با هجمه‌ی اطلاعات و ضداطلاعات، فوری فریب می‌خورد و رنگ می‌بازد و براحتی تهییج می‌شود، تا حدی که برای حفظ آبرو در ساختار و هژمونی بیرونی، حاضرند سر فرزند خود را هم در دیس اربابی بگذارند، تا تعادل خویش را در هژمونی ساختاری عروسکی حفظ کنند!
موضوعیت خرسواری دیمی میان دوغ و دوشاب نیز، از همین روست!
چنین ملتی نه معنای انتخاب را می‌فهمد و نه معنای اختلاس را و نه دزدی را. و به همین دلیل طناب رقصان هر ساحری را مار می پندارد و هر گردی را گردو... اعتماد علمی برای او زحمت دارد! چون مکانیزم راستی‌آزمایی نیازمند هشیاری و نظارت صاحبان حق است و حق در بتخانه و در جیب گشاد پرده‌دار و اربابی است سوار بر رعایای خواب در سراب. پس به طرفة‌العینی بموجب اعتیاد و اعتماد سنتی چون ابلوموف، به تار سیبیلِ "دایی‌جان ناپلئون" و قسم حضرتعباسِ "خانعمو دون‌کیشوت" دل می‌بازد و مغبون می‌شود و برای سرگرمی در معنای روزمرگی باز سراغ خیمه شب باز دیگری می‌گردد و باز روز از نو و روزی از نو.
عنوان چنین فرهنگی چیست؟
راهزنی؟ زورگیری؟ و یا تجاوز مقدس به غیرخودی؟!
سرداران و سربازانِ گمنام چنین فرهنگی چه کسانی هستند؟ فاعل؟ و یا مفعول؟ و یا پااندازان و واسطه‌هایی برای روزمرگی در حیاتی نمایشی و آزمایشگاهی و کاهنده؟
این واسطه‌ها گروگانند؟ یا سرباز انتحاری؟ و یا دلال؟... و یا دزد؟
می پرسد این اختلاسگر، این همه حق بینوایان و پول را کجایش جا داد و در رفت؟
#اختلاس؟ یا صدور انقلاب به دیار قدس در ابر آسمان، برای باریدن و فرو کردن خود در هر زمین؟
آیا اختلاسهای زنجیره‌ای اسم رمز صدور انقلاب و جنگ با دشمن غیرخودی (چه اجنبی و چه اپوزیسیون) به دیار قدس و توسط سربازان انتحاری و یا گروگانها و دزدان و پااندازان ایشان هستند؟
البته آن‌کس که ملت را درون قانونِ امت خود جای داد و نیز مقلدین و ساده لوحان و جیره بگیران و رعایایی که به هر دلیل با قانون او در انتصخابات بیعت کردند، مسلما خوب می‌دانند که چگونه باید خرگوش و کبوتر را درون عمامه‌ی شعبده‌باز جای دهند! آنها همین شعبده‌ی سرِ گذر را در خانه هم با نزدیکان خود اجراء می‌کنند!
حالا شاید بتوان معنای تخریبچیان نفوذی را در میان #اپوزیسیون، بهتر درک کرد!
برای بازی کردن در میدان دشمن لازم نیست با او قرارداد رسمی و کتبی و حتی شفاهی ببندی... کافی است که یا نمک‌گیر شوی و یا آلوده و یا در دام واسطه‌هایی بیفتی که صاحب تریبون را بر اساس عمق کم اندیشه و یا واداده‌گی هویتی و نقطه ضعفی شخصیتی تصاحب کنی و با سفسطه اسیر و گروگان کنی، تا با دامن زدن به نوعی از مبارزه‌ی ابتر (که بر اساس دوقطبی پاردوکسیکال مؤمن و کافر که ضد وحدت ملی است) مخاطبین را سرگرم و پریشان کنی تا به سامان نرسند! تا با این روحوضی‌های نمادین، عمر راهزنان را در بساط خود کش دهی. یک توجیه آبکی هم به ریشِ وجدان خود ببندی که این نبردی است با استعمارگران؛ گیریم که در خونخواری و استثمارِ تمامی یک ملت بینوا و عقیم، شریک شوی.
بدیهی است که این میان، دو تا دله دزد هم علم می‌شوند تا اصل ماجرا لوث شود!
زین پس، میان لبخندهای جسمانی و روحانی و آرامشِ معنوی تیرخلاص‌زن‌های #آل_آقا، پس از این همه دزدی زنجیره‌ای از اعتماد و اراده ملی از قانون اساسی تا تمامی حقوق ملی-میهنی، آن‌کس که به این قتل‌عام عمومی و تحمیل اعمال شاقه بر زندگی مردم بینوا از عنوان #اختلاس یاد کند، یا جاهل است و یا شریک دزد و یا قاتل قافله. اختلاس دیگر چه کشکی است؟ جز خشتِ اول قانون جدایی به نام وحدت چکشی!
بدیهی است که خاک بر سر ملتی است که فرقی بین دوغ و دوشاب قائل نیست! بیهوده نیست که چنان مردم پراکنده‌ای قابلیت و استعداد لذت از گورخوابی و مرده‌خواری را دارد!
خیام ابراهیمی
19 اسفند 1397

اتحاد یعنی چه


اتحاد یعنی چه؟ و چاره چیست؟
اتحاد برای این است که تدبیر شود که اشخاص ذینفع با چه استایلی باید نقشه ی راه و بعد آلترناتیو را بسازد و یک فراخوان برای حضور مردمی را کی و در چه زمانی و با چه زبانی باید صورت دهد؟ وگرنه نه نظام خودش خشک میشود تا بیفتد و نه مردم دارای تشکیلاتی فراگیر هستند که میان مدعیان متعدد، متحد شوند!
جای تاسف دارد که استاد سکولار دموکراسی راه را سد کرده و آقای همایون با ایشان همراهی میکند! ایشان با هنرمندی سفسطه میکند و گام اول را نادیده میگیرد و هنوز به ضرورت اتحاد برای بازپسگیری خانه و وطنی که در دست دزد است عنایت ندارد! اولین مزایای اتحاد این است که موانع اقلیتی را برای خریدن مشروعیت در راستای تحولات بنیادی از پیش راه برمیدارد! این بسیار بچگانه است که با داغ کردن خود با شعار بخواهید نظام را براندازی کنید! این داستان تنها بساط کاسبکاری را برای تریبونها فراهم میکند! ملت ایران وقتی گیج میشود که اخلالگران را نتوانی در یک هدف مشترک واحد کنید! مسلما گیج کسانی نیستند که ملت را با سفسطه گیچ میخواهند! آنانها میدانند چه میکنند!
ایشان که از جمع اضداد واهمه دارند ظاهرا در فکر وحدت چکشی هستند وگرنه ملتی که نتواند ابتدا با وحدت به پیروزی برسد نخواهد توانست سکولار دموکراسی را مستقر کند! اول باید خانه را بازپس گرفت! و برای یک اتحاد مؤثر لازم است که بر اساس یک منفعت مشترک متحد شد تا هیچ مانعی مخل نباشد!
اصرار بر عدم نیاز به اتحاد در غیاب یک کاریزمای فراگیر در این است که گویا بساط تریبونها از بین میرود. و شاید این یک ماموریت باشد بواسطه ی آنها که یا گروگانند و یا مزدور!
اما این اتحاد ضروری و حیاتی، چگونه به دست می آید؟
موضوع: استایل تصمیم سازی
خانه مشترک در دست دزد است و در حال دریده شدن.
نقشه راه برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک چیست؟ چه کسانی حق دارند برای بازپسگیری خانه ی مشترک برای تدوین نقشه ی راه سهیم باشند و ترکیب موضوعی و موضعی اعضاء شورای تصمیم سازی چگونه باید باشد؟ آیا بنای مشارکت و اتحاد یک "حق مشترک" است و یا نفسِ اندیشه؟
اتحاد موضوعی است که وابسته به بستر مورد نظر معنادار میشود! بدیهی است که اتحاد فراکسیونها برای انتخاب نوع حکومت در بستر شورای ملی یک معنا و کاربرد میدانی دارد، و در موقعیت آوراگی برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک دارای دامنه ی دیگر و معنا و کاربردی دیگر.
خانه و خاکِ مشترک در دست تمام ملت نیست و در حال تکه تکه شدن است، اما شریکان آواره بر سر طراحی مبلمان دعوا می‌کنند! ایرانی بودن هیچ شرطی جز حفظ تمامیت ارضی ندارد و برای بازپسگیری آن نیازمند اتحاد تمام شریکان است! پس معیار مشترک برای اتحاد در این موقعیت، تنها حق تابعیت برای آزادی است؛ وگرنه بیشتر دریده خواهد شد!
بارها عرض کرده‌ام که مهمترین چالش اپوزیسیون وزن مشارکت کنندگان در قالب شخصیتهای حقیقی و حقوقی و سیاسی است!
من فکر میکنم یکی از کارهای بخش سیاسی ققنوس و اندیشمندان دیگر باید تدوین مکانیزم تصمیم سازی در شورای موقت دوران گذر برای استرداد اراده ملی-میهنی، برای تعیین وزن مشارکت کنندگان است. چون رأی ایشان در تدوین نقشه ی راه بصورت مسالمت آمیز و با خشونتبار مؤثر است.
شخصا پیشتر در این باره دیدگاه خود را مطرح کرده ام.
آیا کسی حق دارد بخشی از شریکان خاک مشترک را با برشمردن ویژگی های فرعی از حق تاثیر روش بازپسگیری خانه ی مشترکی که به او هم متعلق است بازدارد و یا حذف کند؟
ما قادر نخواهیم شد به این پرسش پاسخ گوئیم جز اینکه در دوران پیشاآزادی که خانه در دست تمام ملت نیست، بنای ادبیات خود را بر "حق" بگذاریم نه "اندیشه". اندیشه از مقولات دوران پساآزادی و در شورای ملی-میهنی است! تا آن زمان تمام شریکان باید در مکانیزم تصمیم سازی برای نقشه ی راه شریک باشند!
اما مکانیزم گزینش نمایندگان ملت در شورای موقت دوران گذار باید پیش از کاندیداتوری بصورت محدود مخاطبین ، از طریق فضای مجازی، دارای یک استایل تصمیم سازی برای تعیین موازین ارزشی باشد. کاریزما و پایگاه اجتماعی یک مؤلفه است... دانش و مقام علمی و عملی و مبارزاتی... گرایش ایدئولوژیک و ملی میهنی و هر ویژگی دیگر تماما باید بر اساس باور به مرامنامه ی مبتنی بر فلسفه ی حق مشارکت و مبنای باور به "حق بنیادی" به جای " دگرادیشی و اندیشه" برای التزام به مبانی مربوطه باشد.
به باورم این میتواند مهم ترین و اولین پروژه‌های شاخه‌ی علمی و سیاسی #ققنوس و یا هر مجموعه‌‌ای از اپوزیسیون با دعوت از اندیشمندان صاحب نظر باشد.
بدیهی است که بدون شناخت مسئله ما قادر نخواهیم بود به راهکار مناسب و استایل مناسب تصمیم سازی در این برهه‌ی خطیر دست یابیم.
در دوران پیشاآزادی و برای تدوین نقشه ی راه بازپسگیری خانه ای که در دست ملت نیست، چه کسانی محقند در تصمیم سازی مشارکت کنند و مکانیزم گزینش تصمیم سازان چگونه باید باشد؟ دیمی و و حسی-هیجانی و تصادفی؟ و یا علمی؟


خود شکن آیینه شکستن خطاست


خود شکن، آیینه شکستن خطاست!
شکستن سدی که روی حواس و هوشِ چشم ملت را گرفته، کاری است سترگ و ستودنی.
بدیهی است که پیش از گام اول باید به فکر انقلابی در ادبیات اپوزیسیون بود!
ادبیاتی "سلبی-حذفی" که باید تبدیل به ادبیاتی "ایجابی-جذبی" شود!
#گام_اول 
اپوزیسیون در آغاز #گام_دوم نظام سلطه چیست؟
بدیهی است که شناخت مسئله اولین گام برای نقشه ی راه مناسب برای دستیابی به حل مسئله است!
مشکل اپوزیسیون در اولین گام رسیدن به وحدت فلسفی (تنها بر اساس حق آب و خاک مشترک نه اندیشه) برای رعایت علمی گام به گام تا نتیجه است.
بگذریم که برخی از نشان دادن و تمکین به همان گام اول هم ناتوانند.
بیشترین تاکید حقیر پس از فهم مسئله روش حل آن است که متاسفانه خیلی کم مورد عنایت مدعیان دارای تریبون قرار میگیرد. چون طی نمودن مراتب نیازمند رفتاری تشکیلاتی است که چنین تشکیلاتی با وجود کیش شخصیت و تریبونهای وابسته به اربابان داخلی و خارجی بزرگترین مانع بر سر حل امسئله بصورت علمی است.
بدیهی است که راهی جز اتحاد اپوزیسیون بر اساس یک زبان حقوقی مشترک نیست نیست!
اما متاسفانه به دلیل فهم ناقص از اتحاد استراتژیک در دو زمان و دو مکان، احزاب ایدئولوژیک به دلیل وابستگی به اصول منطقی بنیادی، قادر نبوده اند تمایزی بین دوران پیشاآزادی و دوران پساآزادی بگذارند.
وقتی با صاحبان چند تریبون و احزاب و گروهها گفتگو کردم متوجه شدم که مشکل در دو عنصر است:
1-
وابستگی و متعهد بودن به صاحبان منابع مالی خاص.
2-
کیش شخصیت و ترس از شکستن اعتبار و اتوریته.
اتحاد یعنی چه؟ و چاره چیست؟
موضوع: استایل تصمیم سازی در موقعیتی خاص است که قابل قیاس با سایر موقعیتها نیست.
شناخت مسئله:
خانه مشترک در دست دزد است و در حال دریده شدن.
نقشه راه برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک چیست؟ چه کسانی حق دارند برای بازپسگیری خانه ی مشترک برای تدوین نقشه ی راه سهیم باشند و ترکیب موضوعی و موضعی اعضاء شورای تصمیم سازی چگونه باید باشد؟ آیا بنای مشارکت و اتحاد یک "حق مشترک" است و یا نفسِ اندیشه؟
متاسفانه اکثریت مبارزین، هنوز گرد اندیشه می گردند! گویا در شواری ملی-میهنی حضور دارند. ایشان فراموش کرده اند که دزد در خانه است و پیش از بازپسگیری آن نمیتواند در فکر طراحی و رنگ مبلمان بود.
از این رو باید صادقانه به اپوزیسون همیشه سرشکسته و احیانا وابسته هشدار دارد:
آینه چون نقش تو بنمود راست... خود شکن آینه شکستن خطاست.
خیام ابراهیمی
20
اسفند 1397


No photo description available.

روز زن، روز انسان شدن


#روز_زن، روز انسان شدن
آغوش را می‌توان به زور درید و اراده را حذف کرد! آغوش را می‌توان به نور تابید و اراده را جذب کرد! مشتِ زنان، واکنشی‌است به زورگیری مردان. مشتِ انسان، واکنشی‌است به درندگی حیوان.
غیرت و هنرِ انسان به شدتِ جوشش خون اسیدیِ غریزه در رگِ حیوانِ درنده نیست.
غیرت و هنرِ انسان به قربانی‌نکردن و قربانی‌نشدن در چنبره‌ی قواعد صنعتی است.
قواعدِ زورگیرانه در جبرجغرافیا، آمیزه‌ای از جهان‌بینیِ قطعی، حقایق طبیعی، واقعیتی صنعتی، و گمانی جعلی برای تمام فصول در تمام زمان‌ها و مکان‌هاست! از واقعیتِ قطعی و دست‌ساز، راهی به حقیقتِ حیات نسبی در طبیعت نیست!
"انسان" محصولِ عروسکیِ یک رُبات و ابزاری در کارخانه‌ی آدمکسازیِ ایدئولوژیک برای جنگ و دریدن در تضادی جعلی نیست! که بنیاد طبعیت در زایندگی با مهر و تابندگی است، نه نفرت و خشم انقلابی و درندگی.
"زنِ ذلیل" مرد زورگیر را در یک رابطه‌ی غیرانسانی و نابرابر ناشی از جبرجغرافیای بدوی، حقیر و زورگیرتر می‌کند! ومناسباتی که بر زورگیری (مادی تا معنوی) برقرار باشد، مناسباتی استثماری است! و جامعه‌ای که به استثماری درونی معتاد شود، لقمه‌ی چربی است برای استعمار برونی.
انسان ماهیتی فراجغرافیایی و فرامرزی دارد!
مرزهای سیاسی-جغرافیایی، تنها خاستگاه اجتماعی برای بهره‌وری از حقوق برابر ناشی از اندوخته‌ی ثروتِ منابع طبیعی در نظامِ نابرابر جهانی است.
باید این نطفه‌ی حقوق برابر اجتماعی را در این خاستگاه موروثی محقق کرد و پاس داشت، تا اندیشه بتواند در بده‌ بستان و آزمون‌وخطایی انسانی رشد کند، بالغ شود، و تا گل و میوه ببالد! تا زورگیرانِ قواعد بدوی و ویژه‌خوارانِ قانون #تفخیذ با دخترکانِ شیرخواره، بر سرنوشت میهنی از گهواره تا گور یله نشوند و انسان را و مام میهن را با افتخاری هار، لت و پار نکنند!
8 مارس سمبولِ مبارزات زنان آزاده، از بند قواعد موروثی و بدوی در راه انسان شدن است! بت‌پرستان اما با قداست بخشیدن به مناسبات مرده‌ی دیروزی، انسان را در پروسه‌ی زنده و جاودانه‌ی بالندگی متوقف کرده و او را در پروژه‌ی آدمکسازی، کوتوله و عصرحجری می‌خواهند! شکستن این بتِ موروثی اما سرشکستن دارد! هرچند از تنِ سرد و بی‌عاطفه‌ی بت‌های سنگی، خونی جاری نمی‌شود و هر چه خونِ گرم است از جانِ انسانهاست؛ و به‌همین دلیل است که خون گرم پیش از سلطه‌ای انعطاف‌ناپذیر در کلیشه‌ای ایدئولوژیک، کم‌ کم سرد می‌شود و دلمه می بندد و می‌خشکد!
پس راه رستگاری از تنگنای سونامیِ کلیشه‌های منجمد نمی‌گذرد! باید قانونِ جاریِ طبیعت را بازشکافت و بازخواند.
قانون مهر و باد و آب و خاک را که رایگان است و بی‌دریغ و فراگیر و حیابتخش.
آیا مردان آن غیرت و هشیاری را دارند که در راهِ رهایی‌بخشِ برابری با شأن انسانی زن، میانِ "مشتِ زنان" گل دهند و انسان بودن خود را احیاء کنند تا در تمام مشت‌ها به جایِ جنگ و نفرت و خونریزی در تاریکی، در روشنای مهر و نور و آب و خاک و هوای حیاتبخش، گلِ استقلال و آزادگی و بالندگی را از دانه تا میوه شکوفا کند؟
8 مارس که ریشه در همتِ شیرزنان تاریخ دارد، هدیه‌ا‌ی است جهانی به وجدانِ زنده و بیدار تمام مردان حقیر و زنان ذلیلی که در تنگنای دخمه‌های جبرجغرافیایی، رو به انسان شدن دارند!
در قاموس بشری، از دریدن تا تابیدن، راهی است به درازنای تاریخ، از ادبیات "سلبی و حذفی" تا ادبیاتِ "ایجابی و جذبی". و این همان ادبیات مورد نیاز #اپوزیسیون و پوزیسیون سنتی، در لحظه‌ی اکنون است. جنگ و تصاحب با تاریکی؟ و یا صلح و #هم_افزایی با نور و روشنایی؟ با تاریکی نمی‌توان به محوِ تاریکی فائق شد! این نور و مهر تابان است که می‌تواند تاریکی را روشن و محو کند! و این هدیه‌ای است از طبیعت و ذاتِ زنان برای زایندگی و شکوفایی و بالندگی و وارستگیِ مام میهن.
خجسته و پربرکت باد مهرباران بهاری نو در حیات سبز تمام زنان دلیر و مردان روشن ضمیر.
خیام ابراهیمی
17 اسفند 1397


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...