دوغ و دوشاب و خرسواری دیمی از شاعرترین ملت دنیا
قربانیانِ کثیفترین نظام جهان، چگونه قربانی میگیرند؟
میگوید: دروغ چرا؟ چه بخواهی و چه نخواهی، دزدی از دزد اراده، شرف دارد به مردهخوری از مالباخته! و این آغاز فساد و ویرانی زیرعبایِ شکلاتی فریبکاری است، که با لبخند اصرار دارد، قانون زورگیری عقیده و اندیشهی مکار را بر حق بنیادی شهروندان اولویت دهد، تا به نبضِِ شوراهای محلی و بومی و میهنی برای نظارتِ مردمی بر حقوق مشترک یک وطن تن ندهد! تا زورِ بوزینههای قدرت، حاکم باشد بر تفکر و عقلانیت... و بدین سیاق دزدی و اختلاس از اعتماد مردمی و از قانون اساسی و عرف، آغاز میشود. همان قانونِ دورو و ریاکار و فاسدی که اگر بشکند، موجب تشویش اذهان عمومیِ بتبچهها میشود!
وقتی تجاوز بهعنف و زورگیریعقیدتی از ملتی در طول تاریخ بصورت زنجیرهای از حد بگذرد، آن وقت باید شاهد دروغگوترین و کثیفترین ملت بینوای دنیا باشی که ایمان عاریتی را هم به ارث میبرد و آن را طلاکوب و تزئین میکند تا به هویت پوشالی خویش فخر بفروشد! چرا که شکستن این بتِ بیمعنا از گهواره تا گور آینهاش را خرد میکند! پس با بازتولید دروغهای زنجیرهای روح و روان بت را پر از سفسطه و مغلطه میکند، تا جایی برای کشف حقیقت باقی نماند! چنین ملتی باربر خوبی برای نمایشِ کالبدِ میراث فرهنگی است، که هیچگاه رستگار نمیشود!
بزرگی میگفت: افراط در شعار بهمعنای فقدانِ همان معنا در حیاتِ شاعر است! چه بسا شاعرترین مردم دنیا عقیمترین مردم دنیا باشند که دستشان به آب و گوشت نمیرسد اما ماهیگیران و شناگران ماهری هستند.
استادان زیرآبی، براحتی از هر قلهای سر در میآورند، جز قلهی همافزایی و همزیستی مسالمتآمیز انسان! که انسان شدن، به معنای مرگ تدریجی آدمکهاست. نرسالارانی که معنای خودفروشی سلبرتیهای شبههسیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی را خوب بو میکشند و مست میشوند تا تفکر و سوزاندنِ فسفر، مانع نشئهگی جانِ مخمورشان نشود! بر این اساس معنای شعار "ملت بزرگ و آگاه و همیشه در صحنه" پرواضح است!
بر این اساس معنای مهربانی و مهرورزی و میهماننوازی، میشود مهرطلبی تا سرحد خودفروشی و آدمفروشی و وطنفروشی ناشی از احساس حقارت و خواری نسبت به قدرت برتر هر بت عیار داخلی و خارجی! بر این اساس بازآفرینی بت و بتسازی از هر بتشکنی امری طبیعی برای پرکردنِ یک خلاء هویتی است. و این آغاز دروغهای زنجیرهای در فرهنگ کثیفترین کشور دنیا از گهواره تا گور است! این جنایت از لاپوشانیِ #تفخیذ با طفل شیرخواره آغاز میشود و در مکتبِ آموزگاران به زورگیری باور از نابالغ تبدیل میشود، تا جایی که پس از بلوغ برای قانون قاتل خویش صف ببندند، اما شهامت ایستادن در مقابل صف بردگی را نداشته باشند! مگر برای جان دادن در راه بتی دیگر.
و به دلیل همین موقعیت فرهنگی است که ویژگی انعطافپذیری و نرمتنی ژلهای ملتی لاجان در بت بیرونی و در یک جبرجغرافیایی و در یک تجاوز تاریخی، محملی است برای سلاطین که بر همین موج فرهنگی سوار شده و از ملتی سواری بگیرند! چنین ملتی بهراحتی تهییج شده و تحریک پذیرند تا جایی که به هر حقارتی با لطایف الحیل، جان میدهند و جان میکنند و جان میگیرند تا به هر خفتی شده در کویری بیآب، زنده بمانند!
البته بخش عمدهای از چنین ملتی باید دارای هوش هیجانی پایین و هوش منطقی نسبتا بالایی باشند! به همین دلیل قابلیت تیرخلاصزنی در چنین ملتی، بویژه در اغلب گزمههای رده بالا بسیار است. ملتی گوشی، که با هجمهی اطلاعات و ضداطلاعات، فوری فریب میخورد و رنگ میبازد و براحتی تهییج میشود، تا حدی که برای حفظ آبرو در ساختار و هژمونی بیرونی، حاضرند سر فرزند خود را هم در دیس اربابی بگذارند، تا تعادل خویش را در هژمونی ساختاری عروسکی حفظ کنند!
موضوعیت خرسواری دیمی میان دوغ و دوشاب نیز، از همین روست!
چنین ملتی نه معنای انتخاب را میفهمد و نه معنای اختلاس را و نه دزدی را. و به همین دلیل طناب رقصان هر ساحری را مار می پندارد و هر گردی را گردو... اعتماد علمی برای او زحمت دارد! چون مکانیزم راستیآزمایی نیازمند هشیاری و نظارت صاحبان حق است و حق در بتخانه و در جیب گشاد پردهدار و اربابی است سوار بر رعایای خواب در سراب. پس به طرفةالعینی بموجب اعتیاد و اعتماد سنتی چون ابلوموف، به تار سیبیلِ "داییجان ناپلئون" و قسم حضرتعباسِ "خانعمو دونکیشوت" دل میبازد و مغبون میشود و برای سرگرمی در معنای روزمرگی باز سراغ خیمه شب باز دیگری میگردد و باز روز از نو و روزی از نو.
عنوان چنین فرهنگی چیست؟
راهزنی؟ زورگیری؟ و یا تجاوز مقدس به غیرخودی؟!
سرداران و سربازانِ گمنام چنین فرهنگی چه کسانی هستند؟ فاعل؟ و یا مفعول؟ و یا پااندازان و واسطههایی برای روزمرگی در حیاتی نمایشی و آزمایشگاهی و کاهنده؟
این واسطهها گروگانند؟ یا سرباز انتحاری؟ و یا دلال؟... و یا دزد؟
می پرسد این اختلاسگر، این همه حق بینوایان و پول را کجایش جا داد و در رفت؟
#اختلاس؟ یا صدور انقلاب به دیار قدس در ابر آسمان، برای باریدن و فرو کردن خود در هر زمین؟
آیا اختلاسهای زنجیرهای اسم رمز صدور انقلاب و جنگ با دشمن غیرخودی (چه اجنبی و چه اپوزیسیون) به دیار قدس و توسط سربازان انتحاری و یا گروگانها و دزدان و پااندازان ایشان هستند؟
البته آنکس که ملت را درون قانونِ امت خود جای داد و نیز مقلدین و ساده لوحان و جیره بگیران و رعایایی که به هر دلیل با قانون او در انتصخابات بیعت کردند، مسلما خوب میدانند که چگونه باید خرگوش و کبوتر را درون عمامهی شعبدهباز جای دهند! آنها همین شعبدهی سرِ گذر را در خانه هم با نزدیکان خود اجراء میکنند!
حالا شاید بتوان معنای تخریبچیان نفوذی را در میان #اپوزیسیون، بهتر درک کرد!
برای بازی کردن در میدان دشمن لازم نیست با او قرارداد رسمی و کتبی و حتی شفاهی ببندی... کافی است که یا نمکگیر شوی و یا آلوده و یا در دام واسطههایی بیفتی که صاحب تریبون را بر اساس عمق کم اندیشه و یا وادادهگی هویتی و نقطه ضعفی شخصیتی تصاحب کنی و با سفسطه اسیر و گروگان کنی، تا با دامن زدن به نوعی از مبارزهی ابتر (که بر اساس دوقطبی پاردوکسیکال مؤمن و کافر که ضد وحدت ملی است) مخاطبین را سرگرم و پریشان کنی تا به سامان نرسند! تا با این روحوضیهای نمادین، عمر راهزنان را در بساط خود کش دهی. یک توجیه آبکی هم به ریشِ وجدان خود ببندی که این نبردی است با استعمارگران؛ گیریم که در خونخواری و استثمارِ تمامی یک ملت بینوا و عقیم، شریک شوی.
بدیهی است که این میان، دو تا دله دزد هم علم میشوند تا اصل ماجرا لوث شود!
زین پس، میان لبخندهای جسمانی و روحانی و آرامشِ معنوی تیرخلاصزنهای #آل_آقا، پس از این همه دزدی زنجیرهای از اعتماد و اراده ملی از قانون اساسی تا تمامی حقوق ملی-میهنی، آنکس که به این قتلعام عمومی و تحمیل اعمال شاقه بر زندگی مردم بینوا از عنوان #اختلاس یاد کند، یا جاهل است و یا شریک دزد و یا قاتل قافله. اختلاس دیگر چه کشکی است؟ جز خشتِ اول قانون جدایی به نام وحدت چکشی!
بدیهی است که خاک بر سر ملتی است که فرقی بین دوغ و دوشاب قائل نیست! بیهوده نیست که چنان مردم پراکندهای قابلیت و استعداد لذت از گورخوابی و مردهخواری را دارد!
خیام ابراهیمی
19 اسفند 1397
قربانیانِ کثیفترین نظام جهان، چگونه قربانی میگیرند؟
میگوید: دروغ چرا؟ چه بخواهی و چه نخواهی، دزدی از دزد اراده، شرف دارد به مردهخوری از مالباخته! و این آغاز فساد و ویرانی زیرعبایِ شکلاتی فریبکاری است، که با لبخند اصرار دارد، قانون زورگیری عقیده و اندیشهی مکار را بر حق بنیادی شهروندان اولویت دهد، تا به نبضِِ شوراهای محلی و بومی و میهنی برای نظارتِ مردمی بر حقوق مشترک یک وطن تن ندهد! تا زورِ بوزینههای قدرت، حاکم باشد بر تفکر و عقلانیت... و بدین سیاق دزدی و اختلاس از اعتماد مردمی و از قانون اساسی و عرف، آغاز میشود. همان قانونِ دورو و ریاکار و فاسدی که اگر بشکند، موجب تشویش اذهان عمومیِ بتبچهها میشود!
وقتی تجاوز بهعنف و زورگیریعقیدتی از ملتی در طول تاریخ بصورت زنجیرهای از حد بگذرد، آن وقت باید شاهد دروغگوترین و کثیفترین ملت بینوای دنیا باشی که ایمان عاریتی را هم به ارث میبرد و آن را طلاکوب و تزئین میکند تا به هویت پوشالی خویش فخر بفروشد! چرا که شکستن این بتِ بیمعنا از گهواره تا گور آینهاش را خرد میکند! پس با بازتولید دروغهای زنجیرهای روح و روان بت را پر از سفسطه و مغلطه میکند، تا جایی برای کشف حقیقت باقی نماند! چنین ملتی باربر خوبی برای نمایشِ کالبدِ میراث فرهنگی است، که هیچگاه رستگار نمیشود!
بزرگی میگفت: افراط در شعار بهمعنای فقدانِ همان معنا در حیاتِ شاعر است! چه بسا شاعرترین مردم دنیا عقیمترین مردم دنیا باشند که دستشان به آب و گوشت نمیرسد اما ماهیگیران و شناگران ماهری هستند.
استادان زیرآبی، براحتی از هر قلهای سر در میآورند، جز قلهی همافزایی و همزیستی مسالمتآمیز انسان! که انسان شدن، به معنای مرگ تدریجی آدمکهاست. نرسالارانی که معنای خودفروشی سلبرتیهای شبههسیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی را خوب بو میکشند و مست میشوند تا تفکر و سوزاندنِ فسفر، مانع نشئهگی جانِ مخمورشان نشود! بر این اساس معنای شعار "ملت بزرگ و آگاه و همیشه در صحنه" پرواضح است!
بر این اساس معنای مهربانی و مهرورزی و میهماننوازی، میشود مهرطلبی تا سرحد خودفروشی و آدمفروشی و وطنفروشی ناشی از احساس حقارت و خواری نسبت به قدرت برتر هر بت عیار داخلی و خارجی! بر این اساس بازآفرینی بت و بتسازی از هر بتشکنی امری طبیعی برای پرکردنِ یک خلاء هویتی است. و این آغاز دروغهای زنجیرهای در فرهنگ کثیفترین کشور دنیا از گهواره تا گور است! این جنایت از لاپوشانیِ #تفخیذ با طفل شیرخواره آغاز میشود و در مکتبِ آموزگاران به زورگیری باور از نابالغ تبدیل میشود، تا جایی که پس از بلوغ برای قانون قاتل خویش صف ببندند، اما شهامت ایستادن در مقابل صف بردگی را نداشته باشند! مگر برای جان دادن در راه بتی دیگر.
و به دلیل همین موقعیت فرهنگی است که ویژگی انعطافپذیری و نرمتنی ژلهای ملتی لاجان در بت بیرونی و در یک جبرجغرافیایی و در یک تجاوز تاریخی، محملی است برای سلاطین که بر همین موج فرهنگی سوار شده و از ملتی سواری بگیرند! چنین ملتی بهراحتی تهییج شده و تحریک پذیرند تا جایی که به هر حقارتی با لطایف الحیل، جان میدهند و جان میکنند و جان میگیرند تا به هر خفتی شده در کویری بیآب، زنده بمانند!
البته بخش عمدهای از چنین ملتی باید دارای هوش هیجانی پایین و هوش منطقی نسبتا بالایی باشند! به همین دلیل قابلیت تیرخلاصزنی در چنین ملتی، بویژه در اغلب گزمههای رده بالا بسیار است. ملتی گوشی، که با هجمهی اطلاعات و ضداطلاعات، فوری فریب میخورد و رنگ میبازد و براحتی تهییج میشود، تا حدی که برای حفظ آبرو در ساختار و هژمونی بیرونی، حاضرند سر فرزند خود را هم در دیس اربابی بگذارند، تا تعادل خویش را در هژمونی ساختاری عروسکی حفظ کنند!
موضوعیت خرسواری دیمی میان دوغ و دوشاب نیز، از همین روست!
چنین ملتی نه معنای انتخاب را میفهمد و نه معنای اختلاس را و نه دزدی را. و به همین دلیل طناب رقصان هر ساحری را مار می پندارد و هر گردی را گردو... اعتماد علمی برای او زحمت دارد! چون مکانیزم راستیآزمایی نیازمند هشیاری و نظارت صاحبان حق است و حق در بتخانه و در جیب گشاد پردهدار و اربابی است سوار بر رعایای خواب در سراب. پس به طرفةالعینی بموجب اعتیاد و اعتماد سنتی چون ابلوموف، به تار سیبیلِ "داییجان ناپلئون" و قسم حضرتعباسِ "خانعمو دونکیشوت" دل میبازد و مغبون میشود و برای سرگرمی در معنای روزمرگی باز سراغ خیمه شب باز دیگری میگردد و باز روز از نو و روزی از نو.
عنوان چنین فرهنگی چیست؟
راهزنی؟ زورگیری؟ و یا تجاوز مقدس به غیرخودی؟!
سرداران و سربازانِ گمنام چنین فرهنگی چه کسانی هستند؟ فاعل؟ و یا مفعول؟ و یا پااندازان و واسطههایی برای روزمرگی در حیاتی نمایشی و آزمایشگاهی و کاهنده؟
این واسطهها گروگانند؟ یا سرباز انتحاری؟ و یا دلال؟... و یا دزد؟
می پرسد این اختلاسگر، این همه حق بینوایان و پول را کجایش جا داد و در رفت؟
#اختلاس؟ یا صدور انقلاب به دیار قدس در ابر آسمان، برای باریدن و فرو کردن خود در هر زمین؟
آیا اختلاسهای زنجیرهای اسم رمز صدور انقلاب و جنگ با دشمن غیرخودی (چه اجنبی و چه اپوزیسیون) به دیار قدس و توسط سربازان انتحاری و یا گروگانها و دزدان و پااندازان ایشان هستند؟
البته آنکس که ملت را درون قانونِ امت خود جای داد و نیز مقلدین و ساده لوحان و جیره بگیران و رعایایی که به هر دلیل با قانون او در انتصخابات بیعت کردند، مسلما خوب میدانند که چگونه باید خرگوش و کبوتر را درون عمامهی شعبدهباز جای دهند! آنها همین شعبدهی سرِ گذر را در خانه هم با نزدیکان خود اجراء میکنند!
حالا شاید بتوان معنای تخریبچیان نفوذی را در میان #اپوزیسیون، بهتر درک کرد!
برای بازی کردن در میدان دشمن لازم نیست با او قرارداد رسمی و کتبی و حتی شفاهی ببندی... کافی است که یا نمکگیر شوی و یا آلوده و یا در دام واسطههایی بیفتی که صاحب تریبون را بر اساس عمق کم اندیشه و یا وادادهگی هویتی و نقطه ضعفی شخصیتی تصاحب کنی و با سفسطه اسیر و گروگان کنی، تا با دامن زدن به نوعی از مبارزهی ابتر (که بر اساس دوقطبی پاردوکسیکال مؤمن و کافر که ضد وحدت ملی است) مخاطبین را سرگرم و پریشان کنی تا به سامان نرسند! تا با این روحوضیهای نمادین، عمر راهزنان را در بساط خود کش دهی. یک توجیه آبکی هم به ریشِ وجدان خود ببندی که این نبردی است با استعمارگران؛ گیریم که در خونخواری و استثمارِ تمامی یک ملت بینوا و عقیم، شریک شوی.
بدیهی است که این میان، دو تا دله دزد هم علم میشوند تا اصل ماجرا لوث شود!
زین پس، میان لبخندهای جسمانی و روحانی و آرامشِ معنوی تیرخلاصزنهای #آل_آقا، پس از این همه دزدی زنجیرهای از اعتماد و اراده ملی از قانون اساسی تا تمامی حقوق ملی-میهنی، آنکس که به این قتلعام عمومی و تحمیل اعمال شاقه بر زندگی مردم بینوا از عنوان #اختلاس یاد کند، یا جاهل است و یا شریک دزد و یا قاتل قافله. اختلاس دیگر چه کشکی است؟ جز خشتِ اول قانون جدایی به نام وحدت چکشی!
بدیهی است که خاک بر سر ملتی است که فرقی بین دوغ و دوشاب قائل نیست! بیهوده نیست که چنان مردم پراکندهای قابلیت و استعداد لذت از گورخوابی و مردهخواری را دارد!
خیام ابراهیمی
19 اسفند 1397
No comments:
Post a Comment