Tuesday, December 10, 2019

پروژه مرصاد3 /دامچاله برای کودتای روسی

پروژه #مرصاد_3 (دامچاله برای #کودتای_روسی)
دو کلام حرف رُک با اپوزیسیون چپ و راست و #شاهزاده
آنچه تو جنایت می‌خوانی، او عبادت می‌کند!

رهبری ائتلاف ایدئولوژیست‌ها، نه! سخنگویی "شورای عام رهبری" آری!
متاسفانه هم در ادبیات اکثریت اپوزیسیون چپ و راست، و هم دوستداران شاهزاده از پرفسور کنگرلو گرفته تا خودشان، بیش از آن‌که شاهد منطق و علم باشیم، شاهد ادبیات انقلابی و شور و عاطفه و هیجانیم. تاسف از این بابت است که عبرت 57 نتوانست موجب به خدمت گرفتن شعور در خدمت شور باشد! متاسفانه هنوز هم شور بر شعور غالب است! و تا چنین است مام میهن و فرزندانش به امنیت نخواهد رسید. آیا می‌دانیم چرا آنچه از دید مردم غیرخودی و اپوزیسیون جنایت نامیده می‌شود، از دید پیروان نظام عبادت است؟! اگر این حقیقت را بدانیم، آنگاه به جانیان به‌عنوان یک دشمن نگاه نخواهیم کرد! به ایشان به عنوان یک بیمار خواهیم نگریست! چون اگر آنها را بنا بر منطقشان دشمن بدانیم، پذیرفته‌ایم که باید با ایشان بجنگیم و مقدماتش را فراهم آوریم. حال آنکه یک پزشک هرگز با ادبیات تنش آفرین، با بیمارانی که یک بیمارستان را به تصرف خود در آورده‌اند، خصمانه برخورد نخواهد کرد! چون می‌داند که مشکل از بیماری است نه بیمار. بدیهی است که کاربرد ادبیات سلبی-حذفی و شورانگیز و هیجانبار، نه از سوی یک چپ رادیکال از سوی یک میهن‌دوست و یک شخصیتِ سکولار دموکرات راستین، نمی‌تواند موجب بازپسگیری بیمارستان شود! موضوع اساسا درمان نیست! موضوع پیشگیری از تسری ویروس و میکروب و اپیدمی ویرانگر است!
اگر بخشی از فرهیختگان از همراه شدن با مبارزین برای آزادی و استقلال استقبال نمیکنند، به این دلیل است که چنین ادبیاتی بدون پایگاه قدرت نمی‌تواند ره به سرمنزل مقصود ببرد و ایشان از مجاب کردن صاحبان قدرت ناتوانند! پس در میدانی بازی نمیکنند که از پیش بازنده‌اند! در چنین موقعیتی چه باید کرد تا امنیت لازم برای استقبال و حضوری ملی فراهم آید؟ آن کدام ویژگی است که در تمام فرزندان مام میهن مشترک است؟ بدیهی است که تنها یک منفعت مادی در ملک مشاع میتواند موجب چنین وحدتی گردد! منفعتی که غیرقابل انکار است و هیچ شهروندی در آن شک ندارد و می‌تواند بر اساس یک #مرامنامه با تاسیس یک شرکت سهامی عام محقق شود! مراتب علمی چنین نقشه‌ی راهی موجود است! اما چرا گوش شنوایی نیست! چو شخصیت زبان‌ها بر اساس میراثی سنتی، ایدئولوژیک است نه مادی! و به همین دلیل است که تنها راه وحدت، هنوز رهبری یک شخصیت حقیقی و نه حقوقی و با سخنگویی یک شخصیت کاریزماتیک است! التزام به یک مرامنامه مادی میتواند ادبیات سلبی-حذفی اپوزیسیون را در راستای تثبیت ادبیات ایجابی-جذبی هدایت کند! بدون چنین انقلابی برای مهار زدن بر ادبیات اپوزیسیون، نمیتوان شاهد تدوام بوی خوش نارنج استقلال و آزادی بود! چرا که نارنجک چنین ادبیاتی که در ذات خود خشم فروخورده دارد، میتواند هر لحظه نارنج خوش‌رنگ‌وعطر استقلال و آزادی را منفجر کند! در چنین موقعیتی لازم است که ضمن شناخت ساختار سیاسی فرهنگی فعلی از دامن زدن به تناقضات و تضادهای درونی جامعه حتی با نقد علمی پرهیز کرد و تنها بر منافع مشترک تاکید نمود! #مرامنامه می‌تواند با هدایت و هماهنگی و مفاهمه در یک شورای عام، جامعه را رهبری کند! اما چنین رویکردی نیاز به یک سخنگو دارد، نه رهبر. این است اولین گام و راز و راه استرداد اراده مردمی در وطن در این زمان.

1) شناسایی جدول مختصات موقعیت امروز ایران برای تحولی بنیادی:
سخت افزار:
#شاهزاده_رضا_پهلوی، متاسفانه با طفره رفتن از وحدت در شورای رهبری عام اپوزیسیون، و با بازآفرینی و سیمولیشن رهبری انفرادی #خمینی در سال 57، نخواهند توانست مردم را از دامچاله‌های امنیتی-اطلاعاتی نظام سلطه برهانند! چرا که هم دوران رسانه‌ها با مناسبات سال 57 به هیچ عنوان قابل قیاس نیست و هم ابتدا‌به‌ساکن صاحبان قدرت و اربابان جهان عزم نکرده‌اند تا با تمهیداتی برنامه‌ریزی‌شده از گوادلوپ تا اعزام سفیر امریکا به تهران، شاهی را که کوس استقلال زده بود را ببرند و خمینی را که وعده‌ی همراهی داده بود را بیاورند! چرا که نه دربار فردوستی گروگان یک خیانت است و نه ارتش قره‌باغی و نه ساواکی همراه است و نه شرایط گروههای مسلح و زخمدیده و اقلیتهای اتنیکی و قومیتی در مرزها آرام و تشنه‌ و نشئه و لمس از آرمانهای یک انقلاب گنگ است و نه گروه‌های چریکی فلسطینی در خدمت اهداف از پیش تعیین‌شده از قبیل تصرف پادگانهاست! حالا این نظام دارای دو ارتش و یک نیروی انتظامی مجرب تحت فرماندهی یک مافیای سپاهی است که به یاری دهها نیروی ضد شورش و چریکی آماده‌ی داخلی و خارجی از حشدشعبی تا زینبیون و فاطمیون و اخیرا طالبان، با تکیه بر پشتیبانی کاسبان جنایتکاری چون پوتین در روسیه و تجربیاتی در سوریه توانسته 500 هزار نفر را به خاک و خون بنشاند تا یک دیکتاتور را تثبیت کند! همچنین از آنسو نه شاهی دلرحم و اشک به چشم تضعیف‌شده‌ای دستانش از خونریزی بیشتر می‌لرزد و نه از اینسو رحمی در دل مؤمنین به یک ایدئولوژی دوقطبی مؤمن و کافر و خونریز اهل قتال با کفار است، که بارها اثبات کرده هرگز از به خاک و خون درانداختن جوانان رشید وطن متاثر نمی‌شوند، بلکه به تعداد کشته‌ها برای خود حوری و غلمان در بهشت رزور می‌کنند!
گذشته از اینها شبکه‌ی آخوندها در تمام پایگاههای مساجدی که در سال 57 جزو ابواب جمعی خمینی بود اینک بانضمام هزاران پایگاه بسیج مسلح با زیرمینهایی مجهز به مهمات، و خفیه گاههایی در زیر ساختمانها و در زیر زمین و درون شهرها و بیرون از شهرها در خدمت یک نظام توتالیتر است که حتی استاد اعظمی چون روسیه از آن بی‌خبر است!
ضمنا بقای یک فرعون متکبر با ملتزمین درگاه و سپاهیان و اهل بیت و هم صنفان فراگیرش که ریشه‌های تاریخی 500 ساله از دوران صفوی دارند، وابسته به جنگی است انتحاری، که سراپا مسلح به زر و زور و تزویرند و نمیتوان سرنوشت ملتی را با جیب خالی و پز عالی، به احتمال برانگیخته‌شدن عواطف ایشان و انقلابی بنیادی پیوند زد! و اینکه مدام لفظا تاکید می‌شود کار پرسنل نظامی با سران ایشان جداست دردی از واقعیت به خطرافتادن منافع مادی و معنوی چند میلیون نفر را درمان نمی‌کند! آن هم با امید بستن به پیوستن نیروهای انتظامی به شاهزاده! که این خود اخطاری است برای سنگربندی طبق چند سناریوی احتمالی توسط سران نظام. آنها حتی ملت را برای سنگ بستن به شکمها در شعب ابی‌طالب آمده کرده‌اند و امیدها بسته‌اند به یاری چین و روسیه که هر دو در مقابل امریکا گارد گرفته‌اند تا در خرس وسط با ملت ایران سیبیل خودشان را چرب کنند و به هطی تاکتیکی مبتنی بر ساده‌دلی و کیش شخصیت یک شاهزاده نیاز دارند که حتی نمی‌تواند به بلوفهای یاری رساندن ترامپ بر سر میز قمار با خون و جان جوانان وطن اعتماد کند روی آن ریسکی منطقی کند، چه برسد به اینکه مطمئن از برد باشد! چنین روشی بدون اطمینان از میزان سخت افزار و نیروی انسانی متعهد در میدانی که از آزمون چند نبرد میدان پیروز بیرون آمده یک خودکشی با جان مردم و عقوبت مام میهن است و میتواند تا سال‌ها سرنوشت ایران را شبیه کره شمالی کند.
2) نرم افزار:
نارنجک ادبیات سلبی_حذفی در نارنج استقلال و آزادی
هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد! بیان نفرت ناشی از یک جنایت در قالب واژه‌ها البته امری انسانی است اما نه در سطح رهبرانی ملی که باید موجب وحدت گردند! چنین ادبیاتی از سوی شخصیتهای معمولی و ایرانیانی که زخم دیده‌اند، واکنشی طبیعی و انسانی است، اما نه از سویِ یک شخصیت ملی آن هم در میدانی که مناسبات قدرت در آن ظالمانه و نابرابر است. وقتی بنای یک حرکت ملی مسالمت آمیز اعلام شود، آنگاه تائید بدنه‌ی حکومت با نشانه رفتن خشم و نفرت نسبت به رهبران نظام(هر چند جانی) کفایت نمی‌کند! در چنین موقعیتی درایت یک رهبر مدبر اقتضاء میکند که از ابراز بسیاری از منویات درونی خود پرهیز کند تا موجب سنگرسازی نشود! که سنگرسازی و رجزخوانی تنها در یک جنگ میدانی معنادار است و چنین ادبیاتی بازی در میدان دشمنی تا دندان مسلح است که خیاتش وابسته به جنگی بنیادی با غیرخودی است! در چنین موقعیتی تنها یک روش منطقی مبتنی بر یک فلسفه‌ی مصلحانه میتواند با کمترین هزینه و با روشی بهینه چاره‌ساز باشد و قدرت را به مردم بازگرداند!
متاسفانه ادبیات پیروان شاهزاده و خود ایشان، علی رغم تاکید بر روشهای مسالمت‌آمیز و شعارهای خشونت‌پرهیز، پارادوکسیکال و متناقض و مصداق نقض غرض است! ایشان با شعار براندازی فرقه تبهکار بصورت مسالمت‌آمیز، و با ابراز نفرت از سران نظام، عملا سران و پیروان رهبر را به مقابله‌ای سخت خواهد کشاند و متعاقبا ملت را در مقابل پندار و گفتار و رفتار جنگی نظام با غیرخودی در عمل انجام شده قرار داده و قربانی چنان نگرش تنش‌آفرینی خواهد کرد و راه مردم را برای استرداد اراده مردمی-میهنی از مسیری مسالمت‌آمیز منحرف خواهد نمود.
شاید و احتمالا بنای ایشان بر اعتماد به چراغ سبزی باشد که بارها از آن یاد کرده و از درون نظامی روشن شده که ذوب در ولایت است و هیچگونه عهدشان با خارج از ساختار امنیتی-اطلاعاتی قابل اطمینان نیست! شاهزاده براحتی قادر است با تکیه بر کاریزمای خود، سخنگوی یم شخصیت حقوقی نوبنیاد برای رهبری اپوزیسیون باشد، اما به نظر میرسد چنان کاریزمایی را در خدمت بخشی از ایادی نظام سلطه‌ی داخلی و خارجی قرار داده باشد و شاید بر همین اساس است که با #هدایت_نرم مشاوران پشت پرده‌ای که نمی‌توان در صداقتشان شک نکرد(چون بصورت شفاف قابل نقد و چالش نیستند) به صرافت اقدامی جدی و جدید درافتاده که برای هدایت نیروی مردمی و ایجاد پایگاهی مردمی، از طریق ایجاد ائتلافی محدود عمل می‌کند!
البته کاریزمای ایشان آمیزه است از سرقفلی نام پدربزرگ و پدر و شخصیت سکولاردموکرات خودشان، بانضمام هیجانات و مطالبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اقشار مختلف مردمی زخمدیده مبتنی بر ادبیات سلبی-حذفی است که به نوعی موجب تخلیه‌ی خشمی فروخورده و انباشته بواسطه‌ی شخصیتی است که با حمایت از تمام اقشار جامعه نوید امنیت و آرامش میدهد! این نوید از سویی به معنای امنیت همگان و از سویی دارای پیام انتقام از صاحبان قدرت با کلید واژه‌ی براندازیِ فرقه تبهکار است. اما نکته اینجاست که از سویی پروژه‌ی احیاء مام میهن با وجود تمام فرزندانش، با چنین ادبیات #سلبی_حذفی به سامان نخواهد رسید.
چون علی رغم پیام حفظ امنیت برای خانواده‌های وابسته به مافیایی حکومتی که متعاقبا قدرت بی حد و حصرشان را از دست خواهند داد، عملا به سامان نخواهد رسید، چون از حالا به آینده‌ای ناخوشایند هشدار می‌دهد که به ایشان این فرصت را می‌دهد که به ناگزیر نسبت به سنگرسازی اقدام کنند، در حالی که یک عمل انقلابی مسالمت‌آمیز باید بتواند با شگردها و تاکتیکهای مناسب استراتژی مسالمت آمیز از پیش تعیین شده، قدرت حاکمه را آچمز کند بدون اینکه آلوده به بازی تنش‌آفرین و بنیادی ایشان شود که همواره با اتکاء به قدرت زر و زور و تزویر و قانون و قانونمدارانی بوده است که پیچ رگلاژش در دست خودشان است. چون نه برآورد مناسبات قدرت بین مردم و نظام و اپوزیسیون برآوردی علمی است و نه درک استراژیهای موقتی و موضعی و تاکتیکهای مناسب با سناریوهای نظام سلطه. بنابراین باید بتوان به راهکاری توسل جست که کنش و واکنش در یک میدان مشترک بتواند با سوار شدن بر ادعای نظام هرگونه تغییر استراتژی و تاکتیک را از یک تهدید تبدیل به یک به فرصت به نفع مردم کند! در این میان آنچه از نظر مغفول میماند بهایی است که باید بر اساس یک روش غیرعلمی و غیرمنطقی تنها به دلیل جوشش خشم و هیجانات ناشی از ستم بنیادی نظام، مستقیما مردم و کشور بپردازند! هزینه هایی جبران ناپذیر که بنایش بر جهل در روش مبارزه است و ضمنا مردم را به نتیجه نخواهد رساند! چرا که بدون شناخت مسئله ما موفی به حل آن نخواهیم بود! و متاسفانه مسئله از سوی شاهزاده و مشاورانش و بخشی از اپوزیسیونی که با آن در حال ائتلافند، واقع بینانه و درست شناسایی نشده است. بنابراین در چنین موقعیتی که وزنه‌های مبارزه در دو سوی میدان عادلانه نیست، راه نجات وطن تنها از ادبیاتی ایجابی-جذبی می‌گذرد تا بتواند هر بهانه‌ و حربه‌ای را در نبردی نابرابر از دست صاحب قدرت و زورمدار خلع کند، تا ضمنا قادر باشد برای تمام فرزندانش در دو سوی این سنگربندی تاریخی و ایدئولوژیک و سیستماتیک، امنیت بخش باشد و نیز تبواند گلوله های اقلیت مسلح و قانونی را در دامن عطر گلستان اکثریت غیرمسلح، ذوب و مسحور و از خود بی خود و آچمز کند!
دستآوردی که میتوان نام آن را فتح قله در زمین دشمن خودخوانده، و برای تبدیل تهدید به فرصت به نفع تمام مردم گذارد.

تتیجه:
من به عنوان یک شهروند زخمی و مستقل، پر از خشمی فروخورده و 40 ساله‌ام! اما نقش پذیری من در عرصه ی ملی باید از بروز چنین هیجانی پیشگیری کند! هر چند بخش عمده ای از مردم از انفجار این خشم تخلیه شوند و احساس آرامش کنند! حتی اگر این آرامش منتهی به مرگ و خسارات جبران ناپذیر شود! با این وصف مقام یک سخنگوی یک شورای رهبری اقتضاء میکند که سزا نباشد که شاهزاده، با تکیه بر نفرتی مسبوق و عواطف از راه دور و بدون درک احوال و واقعیتِ تمام فرزندان مام میهن در داخل ایران و تنها بر اساس آمار فرضی و دیجیتالی سربازان گمنام سایبری امام زمان، پیش از آزمون چنین راه وحدتبخش و مسالمت‌آمیز و نرمی، در راهی قدم بردارد که برای فتح قله از مسیری که به ته دره منجر خواهد شد، قلم‌ها را از روی کاغذ مجازی میز، تا گام‌های واقعی جوانان بشکند!
متاسفانه و به دلایل عدیده، این ره که پیش پای ملت قرار داده میشود، به ترکستان است! این خط...این هم نشان. هر چند اگر با یاری اربابان عالم به نتیجه رسد! این یک ظلم عیان به حقوق عمومی به دلیل هیجانات صاحبانِ قدرتِ تریبون و کاریزماست! چرا که هیچ رفتار میدانی بدون تبیین مبانی پندار و موازین گفتار نمیتواند رفتاری علمی و قابل شناساسی و برآورد باشد!
تنها راه علمی وحدتبخش معطوف به نتیجه، تنها با تعهد به مبانی یک #مرامنامه‌ی حق مدار مبتنی بر حق تابعیت و آب و خاک مشترک، برای تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی و با پرهیز از هر گونه تعبیرات تنش‌آفرین و سمبولیک و ایده آلیستی(مثل پرچم و کاریزمای ایدئولوژیک و حکومتی) می‌گذرد که تنها گرد منافع مادی(نه معنوی) بتواند تمام ایرانیان را فارغ از ایدئولوژی و حس انتقام و تنش و سوابق مبارزاتی، گرد هم آورد! قضاوت راجع به تمام فرزندان مام میهن را در دو سوی پوزیسیون و اپوزیسیون که درگیر خونریزی و سوء تفاهمات حق و باطل بوده اند را باید به بعد از استقرار قوای سه گانه محول کرد! بدون طی نمودن مراتب علمی تاسیس چنین مشارکتی، هر گونه روشِ سنتی قجری و عصرحجری منتهی به سقوط در مسیری است که به قله ختم نخواهد شد!
چرا که هیچ نقشه‌ی راه هیجانی و تخمینی و سست و احتمالی، قادر نیست با یک نقشه‌ی اقتاعی و علمی رقابت کند! بیائیم وطن و مام میهن را فدای هیجانات ناشی از #کیش_شخصیت نکنیم! که این ملت بینوا هم طعم وحدت خمینی را چشیده است و هم اینکه چنان الگوی ذهنی و غیرواقع‌بینانه مبتنی بر ائتلاف بخشی از نیروهای اپوزیسیون در موقعیت امروز ایران، تنش آفرین و ضد وحدت و متوهمانه است که توطئه و فتنه و زخمی مزمن را، که ضد امنیت و تمامیت ارضی است را زنده خواهد نگاه داشت و از ملت قربانی خواهد گرفت! از نظام سلطه توقعی نیست! آنچه شما آن را جنایت می‌خوانید میلیونها تن آن را بنا بر اختیارات قانونی که اکثریت مردم در آخرین انتخابات با آن بیعت کرده‌اند، عبادت میخوانند!
آیا پیروان شاهزاده به عنوان رهبر، مسئولیت زخمهای بیشتر بر پیکر مام میهن را خواهند پذیرفت؟ و چگونه آنرا بازپرداخت خواهند کرد؟
بازی با احساسات و آرزوهای رؤیایی از راه دور، بازی امیدی مجازی با جان واقعی مردمی است که بدون درک مناسبات قدرت، زاینده‌ی اعتباری منطقی نیست! شعار #براندازی_فرقه_تبهکار پیش از اثبات خواست اکثریت در یک میدان میلیونی گل، گردِ گلوله‌های اقلیت مشروع، منجر به یک دامچاله‌ی خونین خواهد شد! و تنها راه کسب مشروعیت، شعار استرداد اراده مردم با تجدید رفراندوم 58 با نظارت اپوزیسیونی عام( نه خاص با ائتلافی محدود) و تمام مردم است!
بهترین جایگاه شاهزاده نه به عنوان رهبر بلکه به عنوان سخنگوی یک شورای وحدتبخش نوبنیاد با طی نمودن مراتب علمی، آن هم نه با ادبیات سلبی-حذفی سنگرساز، بلکه با ادبیات ایجابی-جذبی وحدتبخش بموجب #مرامنامه است، که در عرض 3 ماه یک روش مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز زودبازده است! تخمین و براورد دو موقعیت سخت افزاری و نرم افزاری بین نظام و بخشی از اپوزیسیون مؤتلفه در کنار شاهزاده، به ما این هشدار را میدهد که راه استرداد اراده مردمی از روشهای خاص ضربتی همراه با تصرف و یا کودتا و یا انقلاب به رهبری شاهزاده در پشت پرده نمی‌گذرد، و باید تا دیر نشده جلوی هر پروژه‌ی فرضی روبنایی را گرفت و برای احقاق روشی انتقالی و اقناعی و علمی و منطقی بر اساس یک مرامنامه زود جنبید! که نوشداروی پس از مرگ سهراب چاره ساز نیست!

و باید منتظر احقاق پیشگویی محمدرضاشاه در مورد تبدیل ایران به #ایرانستان بود! چرا که تا مدتها فرصتی دید خواهد آمد که باقیمانده‌ی توان این وطن بموجب قراردادهایی شبیه ترکانچای و گلستان و دریای مازندران، در راه بقای آن فرقه‌ی صفوی، معامله شود!
از قدرت اقناعی مردم و نظام، بر اساس یک زبان حقوقی غیرقابل سوء‌تفاهم از طریق رفراندومی که باید شورای عام اپوزیسیون و مردم بر آن نظارت کنند، غافل نباشیم و تهدید را به فرصت تبدیل کنیم: تا نه سیخ بسوزد نه کباب. البته اگر نخواهیم مام میهن را با ادبیات سلبی-حذفی فدای کیش شخصیت خواص و خویش کنیم! پس بیائیم در دام عملیات #مرصاد_3 لقمه نشویم.
وگرنه: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان!
با نیت خیر و شرّ، #ایران را #ایرانستان نکنیم!
با احترام
خیام ابراهیمی
12 آذرستان 98

راه مدرن نجات خانه‌ی مشترک در آتش

راه مدرن نجات خانه‌ی مشترک در آتش


مبارزینی در اپوزیسیون می‌گویند: ما برای وحدت همه با همه اقدام کردیم و با شکست مواجه شد! ایشان بر این باورند که 40 سال تجربه کرده اند که اتحاد همه با هم مقدور نیست! اما موضوع این است که خشت بنیادی آن همایش کج بوده است. و حشت اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا میرود دیوار کج. یعنی اگر هزار بار دیگر به همان روش اقدام شود وحدتی محقق نخواهد شد! چون کار تشکیلاتی و تصمیم سازی بصورت علمی با رعایت مراتب آن صورت نگرفته است!
یک روش وحدتبخش باید جامع و مانع باشد! و بصورت دیمی و هیئتی نمیتوان به آن اقدام کرد.
متاسفانه تمام تلاش اپوزیسیون در 40 سال گذشته از روشهای سنتی و دیمی و هیئتی تبعیت کرده است! و به همین دلیل است که موجب دلسردی فعالین در اپوزیسیون شده است.
مبارزین ایدئولوژیست، ائتلافیون اپوزیسیون، و پیروان تز رهبری انقلاب و تحولات بنیادی، بر این باورند که برای ایجاد اتوریته‌ی مؤثر "وحدت همه با هم" ممکن نیست! در صورتیکه این یک دکترین مبارزه، در دوران سنتی است که در بستری توتالیتر، رسانه های دیجیتالی و ماهواره
ها، در مناسبات قدرت برای تاثیر بر اذهان عمومی و کنترل امنیتی-اطلاعاتی نقشی تعیین کننده نداشتند!
اما در عصر رسانه‌ها، داستان ساختار قدرت فرق می‌کند و برای ایجاد انسجام کشور و حفظ امنیت میهن و ساماندهی به اوضاع آشفته در راستای تحولات بنیادی، دیگر روشهای عصر قجری و آغامحمدخانی و رضاخانی ممکن نیست!
در این دوران راهی جز به میدان کشیدن مسالمت آمیز اکثریت بر اساس یک روش اقناعی و و غیرقابل کتمان و فراگیر نیست! چنین روشی نیازمند این است که محور وحدت از ایدئولوژی و یا پیروی از یک قدرت کاریزمانیک و یک شخصیت حقیقی و حقوقی معتبر، که همواره تنش آفرین است به یک عنصر مشترک بین شهروندان که صرفا مادی است، تغییر یابد!
چرا که شریکان آب و خاک مشترک و ملک مشاع، در حق تابعیت و نوشتن سرنوشت عمومی، جملگی دارای حق و سهم برابرند و ظاهرا و در ادبیات حاکمه(حتی به تقیه و دروغ) اختلافی ندارند! و این همان روزنه ای است که میتوان از آن وارد شد و وحدت مورد نیاز را برای یک حضور میدانی اکثریت گرد اقلیت قانونی دارای قدرت زر و زور و تزویر محقق کرد!
و چنین وحدتی محقق نخواهد شد جز جلب اعتماد اکثریت ملت میان هزار پرچم تفرقه.
بدیهی است که اولویت حق مادی بر ایدئولوژی امری دائمی نیست و منحصر به دوران پیشاآزادی برای تصاحب خانه ای است که در حال سوختن است و اساسا تمام شریکان خانه در مکانیسم تصمیم سازی برای اتخاذ روش نجات آن محق و شریکند!
نادیده گرفت حق تمام مردم برای اعمال شک رها سازی خانه ی مشترک از سوختن کامل، میتواند تنش آفرین باشد و موجب توطئه و فتنه های زنجیره ای گردد که غالبا مورد سوء استفاده قدرت استعمار خارجی و قدرت استثمار داخلی قرار میگیرد.
اما با یک روش مدرن میتوان تمام توطئه های احتمالی را در حال و آینده دفع کرد.
این روش دارای یک فلسفه‌ی حق مدار( نه ایدئولوژیک) بموجب تعهد به یک مرامنامه است که تمام مشارکت کنندگان را ملزم به رعایت آن میکند! چنین روشی باید در راستای خاموش کردن آتش و تصاحب خانه باشد. خاموش کردن آتش با آتش مقدور نیست! تاریکی با تاریکی محو نمیشود. تاریکی اما با تابش نور محو میشود. آتش دارای ذات سلبی-حذفی است بنابراین با روش سلبی-حذفی در یک نبرد نابرابر محو نمیشود. بلکه ضمن ورود خسارت و نابودی آتش نشان به خانه هم صدمات جدیدی وارد میکند!
در چنین موقعیتی راه از ادبیات ایجابی جذبی میگذرد.
#مرامنامه از مراتب چنین راهی میگوید که در کمترین زمان میتواند آتش را خاموش و خانه ی مشترک را به تصاحب تمام مردم درآورد.
این تنها روش مدرن است که بدون یاری جستن از اربابان عالم، میتواند به همت فرهیختگان و آزادگان وطن بر اساس یک روش علمی محقق گردد.
علاقمندان میتوانند یکبار هم که شده مرامنامه را بخوانیم و آن را نقد کنیم. مسلما پرسشها در متن مرامنامه پاسخ داده شده است اما راقم این سطور در خدمت علاقمندانی است که هنوز دارای ابهاماتی هستند. مخاطب این نوشته فعالین و مدعیان جدی در اپوزیسیون هستند تا سره از ناسره مشخص گردد.
آیا ما براستی مبارزیم؟ و برای این مبارزه حاضریم از کیش شخصیت بگذریم؟
بدیهی است در جایی که فرزندان صادق و آزادیخواه مام میهن در چنبره ی مناسبات قدرت، 40 سال است که قربانی ستم حکومتی و روشهای نادرست احقاق حقوق خویشند، لذا پرچمداران اپوزیسیون هرگز بدون فدا کردن کیش شخصیت نخواهند توانست ادعای پرچمداری و یا خدمت به مام وطن داشته باشند و چه بسا با روشهای نادرست خویش موحجبات قربانی شدن بیشتر مردم و جوانان پاک وطن گردند! آیا باید مردم و حکومت بینوا را به حال خود رها کرد؟ که هم آنان که قربانی جنایت میشوند و هم جنایتکاران فزندان یک مام میهنند و در واقع هر دو قربانی ی جهل سنتی. مرامنامه از راه رهایی از این جهل سنتی است.
مرامنامه در کامنت پیوست قابل دسترسی است.
خیام ابراهیمی
12 آذرستان 1398

Tuesday, December 3, 2019

آیه در آئین آئینه بین و زنده بخوان

 آیه در آئیـــنِ آئیـــنه ببین و زنده بخوان:
از نشانه‌های کتاب خونین سرنوشت... جنایتِ نجّارِ آدمک از سر گذشت(1)
اندک اندک، اعتراف می‌کنند ستاره‌های مچاله و سوخته، یکی یکی:(2)
"در هوای افیونیِ عابدانِ حقیقتِ تلخکی
"مــا" سِتروَن از قانونِ انسـانِ یواشکی(3)
خون باید گریست در این پرده و نوحه خواند در خاک و ایمان آبکی:
جنگ و تسلیم و حیات دزدکی؟ یا صلح با دریدن و لبخندِ پفکی؟(4)
زنده باد زبانه‌های مرده زیر خاکستر(5)
کوره‌های خشم و انتقام را باید برافروخت(6)
در نبردی نابرابر... باید که تا آخرین نفر سوخت!(7)
ما آنیم که "ما" نیستیم... چونان‌که: #ما_هستیم(8)
ما مبارزان سرمستیم و در سیه‌چاله‌ها پستیم(9)
و سیه‌چاله یعنی:
کهکشانِ ستاره‌ها را از هم بپاشی و
تن‌ها به ذاتِ تاریکِ خود فروکشی و
تا اتنها خودت باشی و تنها خودت باشی(10)
این یعنی مرگ هر ذره‌ی نور در کهکشانِ تاریک و بی‌انتها(11)
ستاره یعنی:
از درون بسوزی رایگان
و به جهانی حیات‌بخشی... بی‌دریغ و فراگیر و آسان
تا سرمایه‌ی غیرخود باشی(12)
مهرورز چون خورشید،
نه مهرطلب چون سیه‌چاله(13)
زندگی یعنی: گذر از جهنمِ سقوط در سیه‌چاله‌ای و رهایی
تا بهشت(14)
مرگ یعنی: ماندگاری و مبارزه‌بازی در جهنم
تا عمقِ استراتژیکِ عبادت یک جنایت(15)
آیه در آئیـــنِ آئیــــنه ببین و زنده بخوان(16):
آیا مرده‌ای در ضیافتِ برده‌ها؟(17)
یا زنده‌ای در جمع جبریِ ذره‌ها؟(18)
همانا که "هم افزایی" رازِ میوه‌هاست!(19)
رحمِ کفار به یکدیگر
از اشدّ خودخوری و مرده‌خواری، میانِ سیه چاله‌هاست!(20)
فریبت داده فریبایی که در آینه نیست!(21)
این آینه جز خاک و سنگ را معاینه نیست!(22)
آیه در آئیــن آئیـــنه ببین و زنده بخوان(23)
زنده و پایدار(24)
از نشانه‌های کتاب خونین سرنوشت (25)
که این را "برتولد برِشت" نخواند و سپس سرگذشت ننوشت!(26)
تا تو آن را بخوانی در خامیِ خشتی که آینه نیست(27)
که خشت را در آتشِ کوره‌‌ها پزند
و کوران بر گــورِ اصحابِ نــور نهند(28)
و موران و ماران
در ته تاریک چاه ویلی، به گورستانی خزند(29)
در جنگِ کرم‌ها و هالوها
که گریانند بر جنازه‌ی زالوها
که عبادت می‌کردند، شوری و تلخی خون را
از درختِ زقوم(30)
ما در آئینه‌ایم هموار(31)
جوشان و خروشان و سر به دار
چون میوه‌‌ای پاک و شیرین و آبدار
در صلح و زنده و پایدار(32)
پر کن پیاله را... (33)
خیام ابراهیمی
11 آذرستان 98
.
پی‌نوشت:
جنایت؟ یا عبادت؟
آن‌چه از دید تو جنایت است، از دید او عبادت است!
تمایز بین معنای جنایت و عبادت، از تئوری تا عمل، توسط پروتکلی به نام قوانین حقوقی معین می‌شود.
"قانون‌اساسی" مادرِ "قوانین‌حقوقی" در یک بستر اجتماعی و جغرافیایی-سیاسی(مثل کشور) و یا یک شرکت سهامی خاص و عام است.
این قانون است که واژه‌ها و سمبول‌ها را تعریف می‌کند و به آن معنا می‌بخشد.
بنابراین آنچه از دید تو جنایت نامیده می‌شود؛ از دید او می‌تواند عبادت باشد.
عبادت یعنی بندگی برای ساختاری ایدئولوژیک مثل مانیفست حزب کمونیسم و یا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
برای زندگی راهی نیست جز کشف و شهود در آئین مهر و بالنده‌گی، که قانونی نیست!
برای روزمرگی راهی نیست، جز دست و پا زدن و بازی با قواعد قانونِ سیه‌چاله‌گی.
ما پیش از هر تحولی به انقلابی نیازمندیم.
از ادبیات کاهنده‌ی #سلبی_حذفی تا ادبیات فزاینده‌ی #ایجابی_جذبی با آئین #هم_افزایی، از قانون آدمک تا قانون انسان.
#مرامنامه از مبانی و مراتبِ چنین انقلابی می‌گوید (که بی آن، همواره در تعقیب و گریز بین سیه‌چاله‌ها، در تابوتی مرده‌ایم)


بحرانِ رهبری شورایی و اپیدمی نشانه‌روی و براندازی

بحرانِ رهبری شورایی و اپیدمی نشانه‌روی و #براندازی
فرمانده سپاه تهران تلویحا عرض کرد: "ممکن است مردم را اشتباهی کشته باشیم!"
#لیلا_واثقی سربازبانوی انتحاری در راه قانون اساسی فرقه‌ی رهبری گفت: من فرمان شلیک دادم!
حقیر فرمود: نگران نباش! نشانه‌گیری مردم ما کلا دارای اختلال فرهنگی است! آن‌هم به‌دلیل عدم آشنایی با توزیع قدرت در قوانین! یعنی مردم به‌جای ملامت خویش بعلت بیعت اکثریت با قانون سلطه در آخرین نمایش انتصخابات، یقه‌ی دیکتاتور قانونی را می‌گیرند که بموجب بند یک اصل 110 قانون‌اساسی، همه باید تسلیم و ملتزم به ریل‌گذاری سیاست‌های کلانِ سیاسی‌ونظامی‌واقنصادی‌و سرنوشتی باشند که تنها او مجاز است به‌عنوان خدای روی زمین رقم زند، ولاغیر. بنابراین کار مسئولین در 3 قوا، التزام به اجرای پروژه‌های خدماتی در راه حکم حکومتی مقام رهبری است، و نه سیاست گذاری و یا سفارش گرفتن از مردم. در واقع مردم تنها به کار بیعت با سرنوشت برآمده از تصمیم قدرت مطلقه در چنین قانونی می آیند نه بیشتر. سالهاست در هر موقعیتی به این نکته اشاره کرده‌ام که راهکارهای اعمال اراده مردم مشارکت در متن این بازیهای قانونی نیست! بلکه تاثیر گذاری از حاشیه است! آن هم با هدایت اپوزیسیونی متحد، دموکراتیک و مردمی که نظارت بر آن باشد و وابسته به شخصیت حقیقی و حقوقی خاص نباشد تا با خطای فردی، مطالبات مردم بر باد رود. از جمله مش‌حسن که قانونا یک تدارکاتچی بی‌اختیار است اما همچون سیدخندان به دروغ وعده می‌دهد تا با جلب بیعتِ اکثریت، برای قانون فراملی مشروعیت بخرد و آنگاه هی غر ‌بزند که نگذاشتند! در واقع ایشان هیچیک دارای اصالت اختیار نیستند! 3 سال پیش در مثنوی سناریوی بنفش از قول رهبری اشاره کردم که: حسن و محمود و ابراهیم منم... آن سه حرفند؛ من سرم من بدنم. با این وصف بدون فهم قانون اساسی است که هر بار مردم فریب شعارهای مسئولین نظام را میخورند و خیال میکنند با تغییر شخصیت این و آن فرد، می‌توانند به یک از ما بهتران دیگر اعتماد کنند! پس حسن هم همچون محمود و محمد و #میرحسین و ...، قانونا مکلف است تنها نقش محوله از سوی رهبری را با تکیه بر مهارتها و لحن و لهجه‌ی خاص خودش بازی کند، اما اصلا به‌روی مبارک نیاورد که به این امر آگاه بوده است و اساس دارای زبان حقوقی مستقلی از دیگری نیست که با دیگری فرقی ماهوی داشته باشد! چرا که او ناسلامتی امنیتی‌ترین استراتژیست و حقوقدان امین نظام بوده و بفرموده تمام سناریوهای امنیتی-ولایی را خود در شب‌های جمعه امضاء کرده و صبح انکار. در واقع قانونا حرف اول و آخر را یک سناریوی برآمده از اتاق فکر رهبری می‌زند نه اختیار مستقل سرداران و مسئولین! در چنین سازوکاری است که شخص عاری از احساس و عاطفه میشود و میتواند پس از آنچه از سوی مردم ناآگاه اختلاس و یا جنایت مشاهده میشود، آن را یک تکلیف قانونی بداند و مثل یک ربات ماشینی براحتی بخندد! و یا عین سنگ در مواجهه با کشتار بیرحمانه‌ی صدها جوان واکنشی انسانی از خود نشان ندهد! پس با وجود مکلفین به حکم حکومتی و فراملی چنین قانونی، نباید از خنده های محمود و حسن و یا از سکوت ناموقعِ #خاتمی و یا تک مضراب ناموقع و بی‌ارزشِ #موسوی تعجب کرد! چون قانون سلطه فراتر از اظهارات شخص است و بدون تغییر این قانون هیچ پندار و گفتار و رفتاری دارای ارزشی قابل اندازه گیری نیست!
بنابراین در رابطه با اظهارات فرمانده سپاه تهران، وقتی طبق سناریو برای زهره‌چشمی امنیتی #اشرار_اجاره‌ای #هدایت_نرم شوند تا با گرای نامحسوس میان دوغ و دوشاب، مردم را از چپ و راست در همان اولین دقایق بکشند، سزاست که بازیگران قبلا روی سکانس‌ها کمی تمرین کنند، تا برای مردم باورپذیرتر شوند! هر چند همواره در اپوزیسیون شخصیتهایی هستند که به رفتار ایشان اصالتی کاذب می‌دهند و باز موجب فریب خوردن مردم میشوند! این غبن از بیعت مردم جاهل از اولین رفراندوم نوع نظام و سپس در بیعت در #رفراندوم_قانون_اساسی آغاز شد و تاکنون ادامه دارد! غبنی که هر قرارداد اجتماعی را از لحاظ حقوقی باطل می‌کند! چون مردم، هرگز آگاه به ارزش مناسبات قدرت در آن نبوده‌اند.
بدیهی است که وقتی به‌دلیل همین اپیدمی، مردم گرسنه قربانی می‌شوند و عزیزانشان آه می‌کشند، تک‌تیراندازی بی‌عاطفه به‌ هجو بگوید: مردم آهشان اشتباهی به مادر مش‌حسن اصابت ‌کرده! دفعه‌ی بعد درست نشانه بگیرند!
البته انسان جایزالخطاست!
خدا را چه دیدید؟ بعید نیست عوض گله نداشته باشد و مردم هم با تهییج دشمن، به‌جای شکستن بیعت خود با فتنه‌ی قانون‌اساسی، اشتباها ملتزمین را بکشند! تا در نبردی نابرابر، بهانه‌ی #کودتای_روسی جور شود!
.
جنگ و تنش برای حذف مخالفین معترض:
40 سال است که از سوی رهبران نظام، هر نوع مطالبات چالش‌برانگیز اجتماعی در دستگاه مختصاتی جنگ با دشمن خارجی و داخلی و با ادبیات جنگی مواجه می‌گردد!
جنگ با کفار و حذفِ غیرخودی به عنوان یک استراتژی نهادینه شده در قانون اساسی، راز تداوم حیات نظام سلطه است! و مجری این استراتژی، تمام قوای 3 گانه و نیروهای نظامی (با دو ارتش) و نیروی انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی نظام است. بنابراین بروز هر بحران ناشی از سیاستهای کلان نظام (از جمله مشکلات ناشی از تحریم اقتصادی) عملا با نقش پذیری و وحدت این قوای سرکوب بر اساس سناریوهای تدوین‌شده در اتاق فکر نظام اجرایی می‌شود! و نقش هر یک از ارکان این نظام در همین راستا تعریف می‌شود. از جمله تقسیم نقش پلیس خوب و بد بین بازیگران در سناریوهای مختلف. و نیز انحراف مخالفین قانون اساسی با رخنه در میان ایشان. شرایط جنگی نیازمند دادگاههای صحرایی هم هست! نیازمند دور زدن مراتب صوری قوانین هم هست. از جمله اخذ تصمیات حیاتی در شورای 3 نفره اقتصادی سران قوا، که در مورد افزایش قیمت بنزین شاهد بودیم که بدون طرح آن در مجلس شورای نمایندگان ولایی، صورت پذیرفت. بدیهی است که تکرار چنین روشهای همخوان با شعارهای کاذب مردمسالارانه و مردمی از سوی مسئولین نظام نیست و موجب بر هم ریختن سطح توقعات جامعه میشود! در چنین موقعیتی است که باید به مرگ گرفت تا مردم به تب راضی شوند.
.
رضایت به تب، از ترس مرگ:
در بحران رهبری جامعه، برای گریز از دموکراسی و مهار کردن مردم غیرخودی، همچنان استراتژی نظام سلطه، چاه‌نمایی اهداف کاذب و ایجاد دامچاله‌ها با بادکردن بادکنکهای کاذب، تهییج خشم فروخورده، تحریک، تهدید، انفجار، تخریب و سرکوب است! تا ملت غیرخودی در زخم‌های زنجیره‌ا‌ی ناشی از فقر، متلاشی و کتک خورده لمس و مایوس، غوطه ور و سرخورده شوند و بین مرگ و زندگی، به تب روزمرگی رضایت دهند!
.
تهیه آتش برای آتش به اختیاران میان دوغ و دوشاب:
تکلیف سربازان سایبری در لباس اپوزیسیون این است که با سوار شدن بر اهداف کاذب سمبولیک(مثل پرچم شیروخورشید و سلطنت و ایرانشهری و گرایشات چپ و راست) با برانگیختن و تهییج این خشم فروخورده و با خشن‌ترین الفاظ و ادبیات سلبی-حذفی کاسه‌های داغ تر از آش شوند و با تهییج مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی، آتشبیاری برای آتش به اختیاران باشند تا بهانه های لازم را برای سرکوب و متفرق کردن اپوزیسیون و پیشگیری از وحدت مورد نیاز در اپوزیسیون فراهم آورند!
بنابراین یکی از تاکتیکهای نظام سلطه شناسایی و تقویت تریبونهایی است که در ذات گرداندگانش #کیش_شخصیت نمود بارز دارد! نفوذ به این تریبونها راههای متنوعی دارد! از جمله آلوده کردن دست اندرکاران آن بواسطه ی پرستوهای مهاجر و پول و بقراری ارتباط با ایشان از درون نظام به عنوان مخالفین نظام در دستگاه حکومتی. بنابراین با برقرار چنین ارتباطاتی به راحتی میتوان میان اخبار درست اما سوخته، اخبار دروغین را هم برای انحراف منتقل کرد. اخباری که همواره میتواند موجب تهییج مخاطبین برای ایجاد بستر تنش و آتش برای آتش به اختیاران شود. که گاه تحت تاثیر چنین هیجاناتی مبتنی بر برانگیختن حس انتقام، شاهد دروغ بودن آن هم بوده ایم تا کل افشاگریها و اخبار مربوطه میان ابر و مه لوث گردد. از سویی صاحبان و دست اندرکاران چنین تریبونهایی همواره در معرض آتو گیری از چنین ارتباطاتی با مامورین نظام هستند که در وقت مقتضی خود لو میدهند تا موجب آسیب زدن به اعتماد مخاطبینی گردد که به این تریبونها چشم دوخته بودند!
بلااستثناء تمام پرچمداران اپوزیسیون در معرض چنین یورشهایی برای جلب اعتماد، سراب سازی برای ایشان و بادکردن بادکنکی پروژه‌هایشان و نهایتا تخریب شخصیت و ترکاندن بادکنک‌ها قرار دارند! بنابراین تعیین کردن اهداف کاذب برای ایشان میتواند یکی از چنین پروژه‌هایی باشد که مجریان آن سربازان گمنام و سایبری هستند! سربازانی که به انحاء مختلف موجب تقویت شخهصیتهای متزلزل در اپوزیسیون میشوند که بنا بر آن کیش شخصیت ذاتی، وحدت‌گریزند! نمونه‌های وحدت گریزان در اپوزیسیون بسیارند! از اپوزیسیون ایدئولوژیک گرفته تا اپوزیسیونی که بنایش بر جلب مشتری از طریق تهییج عرق مردم از طریق سرمایه گذاری بر سمبولهای تاریخی و ملی و میهنی است. بنابراین هدف گذاری کاذب همواره در نهایت موجب اتلاف توان به دلیل نشانه گیریهای کاذب اپوزیسیون خواهد شد!
شما از زبان چنین شخصیتهایی در اپوزیسیون همواره می شنوید که ایشان روی مسئولینی در داخل نظام سرمایه گذاری کرده‌اند که مخالف نظامند! غافل از اینکه هر روزه شاهد کنترل مینیاتوری نظام بر عناصر تاثیرگذار و حذف و تصفیه‌ی آنها هستیم. اما از برخی از مسئولین سخن رانده میشود که علی رغم مخالفت بنیادی خود با نظام، دهها سال است که توانسته اند موقعیتهای حکومتی خود را حفظ کنند! این هم یکی از همان دامچاله هاست که هنوز وقت ترکاندن بادکنکشان فرا نرسیده است تا توان اپوزیسیون با تجمیع انتظار مردم گرد خود در لحظه‌ی مقتضی متلاشی گردد. از این ستون تا ستون بعدی. به همین دلیل است که مردم هرگز نباید بر شخصیتهای حقیقی و حقوقی خاص، که دارای نظارتی شورایی و عام نیستند، سرمایه گذاری کنند! یکی از این شخصیتها شاهزاده رضا پهلوی است که همواره از وحدتی فراگیر و سیستماتیک در اپوزیسیون پرهیز کرده است! چرا که بنایش بر ائتلاف با چهره‌ها بوده است نه یک روش علمی. با نگاهی خوشبینانه این خطای استراتژیک در ناتوانی برای ایجاد وحدتی عام به جای ائتلافی خاص را می‌گذاریم به حساب مشاورین محدود و احیانا مشکوک ایشان.
.
#شاهزاده
به‌دلیل ترویج چنین فرهنگی است که شهروند مدنی از #پوزیسیون و #اپوزیسیون ناامید شده. چرا که #شاهزاده هم از ساحل امن، توپ را اشتباهی نشانه رفته و انداخته در زمین مردمی غیرتشکیلاتی، تا بصورت خودجوش با #تکرار سیمولیشنِ خمینی، ابزار #رهبری فراهم شود، آن هم با این ضعف نشانه‌گیری. یعنی به‌جای وحدت در اپوزیسیون که از آن ناتوانند، به میلیون‌ها شهروند پریشان امر کنند که هر چه زودتر خودشان دیمی و هیئتی وحدت کنند؛ تا پس از رسیدن میوه‌ی #تحریم، خوشه‌های هدایت بندگان را بچینند!
خب، اگر وحدت شیرین است، چرا خود نمی‌چشند؟ پنداری میان هشتاد میلیون آشفته با رهبران رنگین‌کمانی، ما کمبود رهبر داریم!
مشکل از رهبری نیست؛ عزیزم!
مشکل از وحدت وکیلان تمام مردم در یک سازوکار دموکراتیک است، تا وطن میان رهبران هزارپاره نشود! پس لطفا از ساحل امن: درست نشانه بروید! که دریا طوفانی است و قله از تلاطم قانون بصیرت، و بیعت جاهلانه و امید کاذب مردم به آن، از درون آتشفشانی است؛ نه از رهبر و این و آن! آن #قانون_مشروطه بود که قدرت‌مطلقه را مشروط کرده بود، اما بعدا قدرت مردم عقیم شد؛ نه قانون اساسیِ فریبایِ خمینی که مردم را از بیخ عقیم می‌خواست!
پس اگر مصلحید، هر چه زودتر در کار وحدت نمایندگان مردم باشید؛ تا به‌عنوان یک سخنگوی منتخب(نه رهبر) حامل فراخوانی باشید برای توبه‌ی اکثریت مردم از مشروعیتِ قانون سلطه، از طریق تجدید #رفراندوم_58؛ که بدون اثبات خواستِ اکثریت، شعار #براندازی قانونا قابلیتِ سرکوب دارد و خون مردم به‌پای چاه‌نمایانی است که نمی‌دانند بهانه‌ی #براندازی برساخته و تخم لقّ دلخواه #نظام در دهان #اپوزیسیون است!
هر هدفی مراتب علمی خود را برای فتح قله دارد! گام به گام.
لطفا درست نشانه بروید! و مردم را در سناریوی یک #کودتای_مخملی طعمه و قربانی نکنید!
#خیام_ابراهیمی
10 آذرستان 1398
.
پی‌نوشت (مهم):
1) نگوئیم: #براندازی_فرقه_تبهکار بصورت مسالمت‌آمیز در دامچاله #کودتای_روسی
بگوئیم: استرداد اراده مردمی-میهنی از طریق #مرامنامه_استقلال_آزادی (پیوست در بخش پیام‌های همین استاتوس)
2) در ایجاد وحدت و یا تفرقه بین مردم، همواره نقش معنادار واژه‌ها و بار حقوقی و عرفی آنها بسیار مهم است! یک واژه در یک شعار می‌تواند میدان را به سمت جنگ و نبردی نابرابر تا همیشه سوق دهد؛ و نیز می‌تواند قدرت را بصورت مسالمت‌آمیز و به نرمی و در عرض مدت کمی تصاحب کند! به همین دلیل است که شعارهای پاردوکسیکالی چون شعار #براندازی_مسالمت‌آمیز_فرقه_تبهکار همچون نارنجکی است درون نارنج استقلال و آزادی که به نظام بهانه ی سرکوب و به مردم طعم تلخ سرخوردگی می‌دهد!
3) از این پس دقت کنیم که کدامیک از شخصیتها و تریبونها دارای ادبیات سلبی-حذفی و کدامیک دارای ادبیات ایجابی جذبی هستند! این یعنی به هدف رسیدن یا هرگز نرسیدن. در اپوزیسیون با شدت و حدت زیاد و کم تمام تریبونها در تصرف ادبیاتی است که کار استرداد اراده مردمی-میهنی را به سامان نمی‌رساند! برای امتحان کافی است به جای عبارت "مردمی-میهنی" شما از واژه‌ی #ملی استفاده کنید! و یا به جای استرداد اراده از واژه ی سرنگونی و یا براندازی و یا انقلاب استفاده کنید! با اینکه نتایج هر دو شعار استقرار سکولار دموکراسی است اما یکی محقق میشود اما دیگری هرگز. چون هر یک تعیین کننده ی هزینه برای فتح سنگر از طریق تنش و جنگ و یا امنیت و صلح است. آن هم در نبردی نابرابر و با جیب خالی و پز عالی.
این است تمایز بین دو نوع انتخاب در گزینش واژه ها و شعارها در راه وحدت مؤثر، به دلیل مبارزه‌ با روشی معقولانه و علمی، و یا با روشی هیجانی و دیمی و هیئتی.
4) #مرامنامه از مبانی حقوقی یک زبان مشترک با ادبیات ایجابی-جذبی سخن میگوید که بر اساس آن روش مبارزه بر اساس استراتزی و تاکتیک و نقشه ی راه شفاف تعیین میگردد، و ما را در کوتاهترین زمان به امنیت و نتایج دلخواه مردم می‌رساند! نتایجی که با ادبیات سلبی-حذفی 114 سال پس از مشروطیت به آن دست نیافته‌ایم و تا ابد هم به آن دست نخواهیم یافت.
چون عوامل استعمار خارجی و استثمار داخلی، سالها بصورت حرفه‌ای و فلسفی روی آن کار کرده‌اند و به اعمال روشهای خود روی موج هیجانات کور مردم و جامعه آگاهند!
5) ما با جانی‌ترین مافیای سازماندهی شده بین زمین و آسمان، مواجهیم که جنایتش را عبادت میداند و تنها در مقابل میلیون‌ها گل سرخ، آچمز می‌شود!
یک شهروند مدنی و یک انسان سالم، نه توان نبرد با جنایت‌پیشه‌گان حرفه‌ای را دارد و نه شریکانش اجازه میدهند که او تنها بماند! چون پیش‌تر و بموجب قراردادهای پنهانی (بدتر از ترکمانچای) سرنوشت کل شهروندان را معامله کرده‌اند و آچمز ایشان زیر چشم جهان تنها یک راه دارد: گلوله زورش به میلیونها گل نخواهد رسید! اما با هزاران ترفند و دامچاله زورش به مبارزان مسلح به ادبیات سلبی-حذفی اما با جیب خالی و پز عالی خواهد رسید. در زمین دشمن با قواعد خود بازی کنیم و به ادبیات او آلوده نشویم، که در کشتی با خوک این تویی که بازنده‌ای. سیمولیشن انقلاب یک بازی کامپیوتری از پشت مانیتور نیست! عصر رسانه‌های دیجیتال و ماهواره، عصر قجر و پهلوی نیست!
الگویمان انقلاب خمینی نباشد.
این هشدار را جدی بگیریم!

ماسک فیلتردار و آنفلوآنزا در جنگ جهانی سوم

ماسک فیلتردار و مایه‌کوبی #آنفلوانزای(H1N1) در #جنگ_جهانی_سوم
به کارگر داروخانه‌چی که در این روزهای تحریمی، خدا رو بنده نیست، می‌گم:
آقای دکتر! ماسکِ فیلتردار دارین؟
می‌گه: نه! تموم شده! می‌خوای بری اختشاش؟
می‌گم: نه! می‌خوام از #اغتشاش پیشگیری کنم! شایعه شده دشمن پس از سرکوب کرم‌ها در #فاز_یک جنگ جهانی سوم، و پس از تسری ویروس ایدز در آزمایشگاه افریقاسیا، اخیرا #ویروس آنفلوانزای(H1N1) رو شیوع داده، تا کرم‌ها گره‌ کوری بشن در زخم شخصی! کرم‌هایی که به‌خاطر فقر ایمنی، آماده‌ی ابتلاء به هرگونه #میکروب و #ویروس در جان و روانند؛ و ضمنا گرسنه و سرخورده و پژمرده نتونستن حتی یه قطره خون از زالوها بمکند، و ممکنه به دلیل ناتوانی از مراجعه به سلاخ‌خونه و پزشک و بیمارستان، در عرض ده روز با یک بیماری مهلک جان به جان‌آفرین بدن، تا توپ بیفته در زمینِ دشمنِ دشمن.
از دهنش در می‌ره: اولا در عملیات چشم‌زهره #مرصاد_2 فیلترشکنها #تروجان بود! این یعنی خرسواری از #اشرار_اجاره‌ای با #اسب_تراوا. ثانیا این حرفا چه ربطی به اختشاش داره؟
می‌گم: نکته اینه که وحدت رویه‌ی واکنش سریع زورگیران تخریبچی در دو تیغه قیچی، بدون علم غیب ناممکنه که در عرض چند ساعت کاری کرد کارستان.
ضمنا همیشه پیش‌گیری بهتر از درمانه و با توجه به پروژه ذخیره‌ی خون، و پروموتِ *شایعه‌ی #فاز_دوم حمله مسلحانه، #اقتصاد_مقاومتی حکم می‌کنه که باید علاج واقعه پیش از درمان باشه، و باید از قبل یورش بیماری رو دفع کرد! و چون زندگی ما دفاعی و مقاومتیه، پس ضروریه که آلوده به نواله‌های اربابی نشیم! وگرنه کارمون تمومه.
2) مایه کوبی
مایه‌کوبی با مایع‌کوبی هم فرق داره، و هم فرق نداره.
"سرمایه" و مایه داری؟ یا بینوایی؟
سرمایه، نیازمند خدمتگزاران حرفه‌ای‌است و آنها را بو می‌کشد، تا تریبون را به ایشان واگذارد!
در جبر جغرافیایی-تاریخی جماعت زخمی و ناشکری گیرکرده که استادِ وقت‌کشی‌است! جماعتی سادومازوخیست که پیش‌تر در وقت اضافه تحریک می‌شدند و تازگی‌ها در اتاق رختکن به جنبش و واکنش درمی‌افتند.
این رختکن همواره نیازمند تعدادی تداراکاتچی و آبدراچی است، که پیش از بازی به بازیکنان دوغ آبعلی بنوشانند تا لمس شوند، و پس از باختن با چای زعفرانی از ایشان پذیرایی کنند تا به‌پا خیزند و به #جنبش درآیند... تا سکانس آخر.
تدارکاتچی(چاووش)، پیام قیصر را برای بردگان، خوشخوانی می‌کند:
ایهاالمُعَطّلون!
#ما_هستیم و تا آخرین جنازه، همراه شمائیم! و با دقت، متراژ قنداق‌ها و کفن‌ها را از گهواره تا گور اندازه می‌گیریم، تا هیچ جنازه‌ای روی زمین نماند!
شما آزادید که پس از سرکوب ویژگی‌های انسانی، در وقت هجوم ویروس‌ها، یا به روش استثماری در خودزنی و خودخوری خود را لت‌وپار کنید؛ و یا در پروژه‌ی استعماری ما، مایه‌کوبی شوید! راه سومی نیست!
شما به دلیل شیزوفرنی فرهنگی، و ناتوانایی برای تمرکز در مکانیسم هم افزایی، در حال متلاشی کردن سلول‌های ایمنی خودید و از هرگونه #راه_سوم ** برای انسجام و وحدتِ اعضاء در یک تن سالم و واحد عاجزید!
آدرس تیمارستان:
میدان اعدام- خیابان هیئتی- کوچه پریشانی- بن بست خفت. کاشی دخمه.
تهیه کننده: #بریتانیای_صغیر
کارفرما: کنسرسیوم #دانلد_مکرون_پوتین
پیمانکار: کنسرسیوم #پوزیسیون_اپوزیسیون
رئیس کارگاه: معمار کبیر و حقیر
روابط عمومی(آبدارچی): ستاد خبری #مسموم_بهبودوجنسی
خود دانی!
#خیام_ابراهیمی
8 آذرستان 98
1) *شایعه دوم: آمادگی نیروهای مسلح نمایشی دشمن، برای تک و پاتک فرمایشی
2) **راه سوم: #مرامنامه_استقلال_آزادی (پیوست در پیام‌ها)


Thursday, November 28, 2019

میلیون‌ها گل سرخ، در نبردی نابرابر

میلیون‌ها گل سرخ، در نبردی نابرابر
برای تبدیل تهدید به فرصت: این بوته خار دارد...عطر بهار دارد!


چگونه باید مانع از انفجار نارنجکی درون نارنج استقلال و آزادی شد؟ تا نارنج بماند!
چگونه این قبیله باید از قانون زورگیری توبه کند تا وطن از اشغال زورگیران رها شود؟ چگونه میتوان قادر مطلقه را از زندان گروگانگیران رها کرد تا ملتی آزاد شود؟
در نظر بگیر که با میلیون‌ها گل سرخ در عبادتگاه امن اقلیت زورگیر، هر اقلیتی ذوب در اکثریت می‌شود!
خلاصه اینکه، اگر خبر درست باشد و فردا با رونمایی از دروغ پروموت شده، قصد لوث کردن جنایات سازماندهی شده در میان نباشد، متلاشی شدن مغز نیکتا با گلوله‌ی یک تک‌تیرانداز گرسنه، دردناک و جانسوز است! اما همواره قربانیان خشونت در نبردی نابرابر، مردمند!
می‌گویند: باید با جیب خالی و پز عالی، جنگید!
می‌گویند: در نبردی نابرابر، آه مادران کافی است!
براستی چه باید کرد؟!
آه را چگونه باید درست نشانه گرفت که به‌جای درست اصابت کند و خواهر روحانی را نکشد؟
یعنی به جای "چه باید کرد" یا باید آه کشید؟و یا قربانی شد؟
گپ خاص؟ یا گپ عام؟ مسئله این است!
امان از این پریشانی زنجیره‌ای، بر اساس ادبیات سلبی-حذفی، که اپوزیسیون هنوز خاص است و مردم پریشان هنوز عوام‌الناس که در مسیر گپ پراکنده در #اتاق_ذکر ، تا تصمیم در #اتاق_فکر، همواره از یاد می‌روند!
مهمترین عبرت و درس از مبارزات دیمی و هیئتی و الله بختکی این است:
همواره گپ خواص اپوزیسیون در اتاق‌های ذکر، در سرنوشت قطرات خون عوام، به یک چاه نمایی و قربانگاه منتهی می‌شود!
دیگر، ضرورت تاسیس یک شخصیت حقوقی جدید در اتاق فکراپوزیسیون تا احقاق میدان میلیونی با میلیون‌ها گل سرخ برای ذوب کردن اقلیت در دل اکثریت، کتمان ناپذیر است! چرا که اپوزیسیون پراکنده در هزار اتاق ذکر مصیبت، یار تمرینی اپوزیسیون در یک اتاق فکر جنایت است.
پس از قطع اینترنت و شکست پروژه اینترنت میلی، اینک تا اطلاع ثانوی و فرصت بعدی: خون رایگان، هدیه‌ای به بابا و فرزندان، از سوی سربازان است! و از این ستون تا ستون بعدی فرج است! در ستون بعدی درصورت عدم وحدت در اپوزیسیون به یاری سرکردگان نفوذی و گروگان‌ها، خون هر غیرخودی پریشان و پراکنده‌گوی با دعوت‌های خاص، جاری در تجمع پارک لاله واقع در بلوار کشاورز یا همان آب کرج است!
***
گپ خونین با آی.گپ؟ یا خون بهای رایگان؟
اینترنت رایگان هدیه‌ی همراه اول و آخر، برای بردگان قیصر
آیه نازل شده در موبایل‌ها از سوی همراه اول:
"تا پایان پاییز اینترنت همراه اول برای شبکه اختصاصی آیگپ رایگان شد!"
امکان نصبِ دامچاله و "اپ رایگان" در بازار، و یا اپ‌استور گوگلِ بابا
گفتگوهای شما در دخمه ضبط خواهد شد و همواره در اختیار شما و بابا و سربازان گمنامش است!
نتیجه:
از نفله شدن پراکنده در گپ خواص اپوزیسیون در اتاق‌های ذکر باید پرهیز کرد و طبق یک #مرامنامه وحدتبخش بر اساس یک فلسفه و یک استراتژی و یک تاکتیک و یک نقشه‌ی راه گام به گام علمی و میدانی، به گپ عام در #اتاق_فکر روی آورد!
ما به یک انقلاب در اپوزیسیون برای گذار از ادبیات سلبی-حذفی به ادبیات ایجابی-جذبی و تاسیس یک شورای حقوقی نوبنیاد فراگیر با حضور تمام گروهها و مردم ایران نیازمندیم، که به مبانی وحدت غیرایدئولوژیک(مبتنی بر حق آب و خاک مشترک) بموجب یک #مرامنامه‌ی وحدتبخش، با یک سخنگوی کاریزماتیک(نه رهبر) پایبند باشیم.
جز این راهی نیست!
چه کیش شخصیتمان خوشش آید، چه نیاید!
خیام ابراهیمی
5 آذر 98

گپ خاص در اتاق ذکر؟ یا گپ عام در اتاق فکر

 گپ خاص در اتاق ذکر؟ یا گپ عام در اتاق فکر؟ مسئله این است!

عکس نیکتا اسفندانی به‌عنوان کشته‌ی تک تیراندازان ولایی، دست به دست می‌شود! آیا او براستی کشته شده؟ و یا بناست برای لوث کردن جنایات مشابه، بزودی از زنده‌اش رونمایی شود؟ کسی نمی‌داند! آیا دهها جوان و نوجوان و کودک چون او کشته شده‌اند؟ کسی نمیداند! چون سندی نزد ما نیست جز اخبار سایبری. چون قانونا سندها نمیتواند نزد ما باشد! دیگر با توجه به عبرت تاریخی و اینکه همواره در بحرانی‌ترین سرکوبها، نظام سلطه به هر تاکتیکی میان دوغ و دوشاب متوسل شده، سزاست که اپوزیسیون مستقل، برای پیشگیری از هدر رفتن بیشتر توان و خون مردم در راه مطالبات روبنایی، هر چه زودتر در جهت تمرکز و هدایت مبارزات مردمی با امکان مکانیسم راستی‌آزمایی میدانی و مکانیسم تصمیم‌سازی ستادی و علمی، در راستای مطالبات بنیادی، آستین بالا بزند! آیا روش‌های تخریبی نظام، برای انحراف مطالبات بنیادی با برجسته کردن حقوق ثانویه، تغییر کرده است؟ البته که نه! این تاکتیک‌های تخریبی هر بار پیچیده‌تر می‌شود! راز این ویرانگری تکیه بر شخصیت‌هاست! از پرپرشدن نیکتا در صف بگیر تا نقش شاهزاده در ستاد، هیچ اطمینانی از طریق مکانیسم راستی آزمایی برای سنجش امنیت لازم و دریافت حقیقت پشت پرده، بر اساس چالش و نظارت عمومی مردم نیست!
بادکردن یک بادکنک ویژه و ترکاندن آن در وقت مقتضی برای لوث کردن حقیقت و ویرانی اعتماد و سرخوردگی مردم و انحراف راه نجاتشان از این دام قانونی، یک تاکتیک تخریبی نظام مافیاست؛ که بر اپوزیسیون مستقل فرض است که برای تبدیل تهدید به فرصت، هرچه زودتر از تمرکز بر شخصیت‌های حقیقی و حقوقی خاص خود را رها کرده و برای رهایی از پریشانی در شعارها و روشهایی گاه متناقض و تنش آفرین که مردم را پریشان‌تر می‌کند، از طریق تاسیس یک شخصیت‌ حقوقی جدید با حضور همه، در قالب یک شرکت سهامی عام انسانی که تمام ایرانیان در آن سهامداری برابرند و حق رأی دارند، به روش رسیدن به هدف مشترک تمرکز ببخشد! که بار کردن شعارهای خاص از سوی تریبونهای مشکوک بر عموم مردم، یکی از تاکتیک‌های تخریبی است که همواره نظام سلطه بر آتش آن می‌دمد و در این راه برخی از پرچمداران با کلی گویی و با ادبیاتی خشونتبار بر تهییج مردم غیرتشکیلاتی و پریشان می‌افزایند و آب به آسیاب دشمن مردم می‌ریزند و با قواعد او بازی می‌کنند و نام این بازی را می‌گذارند: "مبارزه"!
البته که خشم و نفرت مردم زخمی، هیجانی انسانی است و نمی‌توان با آن مقابله کرد! نمی‌توان از یک گرسنه که فرزندش از بی دارویی در حال مرگ است و خانمانش ویران شده توقع آرامش داشت و به خشم و واکنشهای ویرانگر امثال او دامن زد تا از قبل فشار مردمی کاری صورت گیرد کارستان تا خوشه چینان از راه برسند! اما در راه مصلحتی عمومی، سزاست که اندیشمندان آتشبیار این جهنم نشوند و دندان بر جگر بفشارند و در تدبیر روشهای علمی و وحدتبخش و نقشه‌ی راهی شفاف برای رسیدن به قله باشند تا مردم هیجان زده و خشمگین، در دامچاله‌ها و دره‌های تعبیه شده بر سر راه استرداد اراده مردمی، سقوط نکنند!
البته که پرپر شدن دخترکی 14 ساله توسط گلوله‌ی هموطنش به فرمان جلاد بس جانسوز و دردناک است! و صد البته پرپر شدن دسته دسته جوانانی که 40 سال است حق زندگیشان قانونا دزدیده و قربانی شده و خشمگینند، بس جانسوز است! مرگ کارگری که به خاطر توهمات یکی مثل خود که باید کارگزار او باشد اما قانونا خدای او شده، و هر شب شرمنده به خانه می‌رود، اما امشب نمی‌رود، جانسوز است! همواره قربانیان خشونت در نبردی نابرابر، مردم بوده‌اند! این ماجرا از مکانیسم اعتماد سنتی مردم به پرچمداران آغاز و در نقطه‌ی عطف خود به غبن و فریفته شدن در بیعت با قانون اساسی سلطه رسید و تا کنون نیز بر همان دو مدار باطل می‌گردد و قربانی می‌گیرد!
برخی اما بر اساس همان دور باطل همواره به این قربانیان، از پشت مانیتور‌ شیشه‌ای فرمان می‌دهند که باید با جیب خالی و پز عالی، با جانیان سازمان‌یافته جنگید!
برخی سفارش می‌کنند: حماقت نکنید و در خانه بنشینید! که در نبردی نابرابر، آه مادران کفایت میکند و دامن جنایتکار را میگیرد!
براستی در این جنایات سازماندهی شده، چه باید کرد و نقش پرچمداران چیست؟
آه را چگونه باید درست نشانه گرفت که به جای درست اصابت کند و اشتباها خواهر پیرِ روحانی را نکشد؟
به‌جای چاره‌جویی علمی و عبرت از خطاهای گذشته و فهم "چه باید کرد؟" آیا باید در این چاه ویل سنتی مدام قربانی شد؟ و یا باید به آهی بسنده کرد؟
راه عام؟ یا چاه خاص؟ مسئله این است!
امان از این پریشانی زنجیره‌ای، بر اساس ادبیات سلبی-حذفی و چاه نمایی صاحبان تریبون خاص در اپوزیسیون، که همواره نور ماه را در راهِ چاه و آه می‌تابانند! قربانیان بینوا یکی یکی پرپر می‌شوند و اپوزیسیون پراکنده همان اپوزیسیون دارای کیش شخصیت است و مردم پراکنده هم همان مردم پریشانند!... اما لت و پارتر.
سالهاست که از گپ پراکنده در #اتاق_ذکر اپوزیسیون ، تا تصمیم جنایت در #اتاق_فکر پوزیسیون، تنها جنازه‌ی مردم است که در کوره‌راهها به چشم می‌خورد که چشم بر قله و بدون نقشه‌ی راه همواره به ته دره‌ها سقوط می‌کنند!
مهمترین عبرت و درس از مبارزات دیمی و هیئتی و الله بختکی چیست؟ جز: گپ خاص اپوزیسیون در اتاقهای ذکر، میان قطرات عام خون مردم، که همواره به یک چاه نمایی و دامچاله و قربانگاه عمومی منتهی می‌شود!
حالا دیگر ضرورت تاسیس یک شخصیت حقوقی جدید در اتاق فکر اپوزیسیون تا احقاق میدان میلیونی کتمان‌ناپذیر است! چون اپوزیسیون پراکنده در هزار اتاق ذکر، همواره یارِ تمرینی اپوزیسیون در یک اتاق فکر بوده است.
پس از قطع اینترنت و شکست پروژه بنزین و اینترنت میلی، اینک تا اطلاع ثانوی و فرصت بعدی شاهد ترفندهای جدید برای خفت کردن مردمیم. آن هم با یارانه‌هایی که معنایی جز ناتوانی مردم ندارد! در همین یک هفته اقلام مورد نیاز مردم گران شده اما خون مردم ارزان‌تر از پیش. و اینک:
خون رایگان، هدیه‌ای به بابا و فرزندان است از سوی سربازان!
از این ستون تا ستون بعدی فرج است! در ستون بعدی درصورت عدم وحدت در اپوزیسیون به یاری سرکردگان نفوذی و گروگان‌ها در اپوزیسیون، خون هر غیرخودی را در شیشه کرده وبا پراکنده گویی و دعوت‌های خاص در دامن خویش، از میزگرد شورای خاص گذار گرفته تا تجمع خاص در پارک لاله واقع در بلوار کشاورز یا همان آب کرج در تدبیر گشایشی برای قدرت خویش تا ظهور و فرج است!
گپ خونین با آی.گپ؟ یا خون بهای رایگان؟
اینترنت رایگان هدیه‌ی همراه اول و آخر، برای بردگان قیصر
آیه نازل شده در موبایل‌ها از سوی همراه اول که:
تا پایان پاییز اینترنت همراه اول برای شبکه اختصاصی آیگپ رایگان شد!
امکان نصبِ دامچاله و "اپ رایگان" در بازار، و یا اپ استور گوگلِ بابا
گفتگوهای شما در دخمه ضبط خواهد شد و همواره در اختیار شما و بابا و سربازان گمنامش ست!
نتیجه:
از نفله شدن پراکنده در گپ خواص اپوزیسیون و در اتاقهای ذکر مدام باید پرهیز کرد و طبق یک #مرامنامه وحدتبخش بر اساس یک فلسفه و یک استراتژی و یک تاکتیک و یک نقشه‌ی راه گام به گام و علمی و میدانی، به گپ عام در #اتاق_فکر روی آورد!
ما به یک انقلاب در اپوزیسیون برای گذار از ادبیات #سلبی_حذفی به ادبیات #ایجابی_جذبی و تاسیس یک شورای حقوقی نوبنیاد فراگیر با حضور تمام گروهها و مردم ایران نیاز داریم، که به مبانی وحدت غیرایدئولوژیک(تنها مبتنی بر حق آب و خاک مشترک) بموجب یک #مرامنامه‌ی وحدتبخش، با یک سخنگوی کاریزماتیک(نه رهبر) پایبند باشیم.
جز این راهی نیست!
چه کیش شخصیتمان خوشش بیاید، چه نیاید!
وگرنه باز باید منتظر باشیم که سرنوشت‌مان را از ما بهتران رقم بزنند!
خیام ابراهیمی
5 آذر 98

Tuesday, November 26, 2019

باید خون گریست

باید خون گریست!
آقای بهنود قصه‌گو!

 لطفا از داستان حکم اعدام برای بچه گربه‌هایی بگو که اول در آغوش مادر، دُمِشان را با بنزین به آتش کشیدند و سپس در تعقیب و گریزی ناگزیر با تسریِ آتش، بر دارشان کردند و به ریش مادرشان کلی خندیدند!
و من امشب در غربتستانِ آغوشِ خونین مام میهن خون گریستم، برای آب‌وخاکی که سلیطه‌ای سندش را به‌نام سلطان فاسقش زده! برای دردِ بازمانده‌گان و بهبود بهنودیان در دامن و آغوش سرد ملکه‌ی پیری که مادر ما نیست! و برای زنده‌گانی که قانونا مرده‌اند و هرگز زندگی را در دامن گرم مادر واقعیشان آغاز نکردند!
آنها که برای زندگی مُردند؛ نه مزدوری!
آن هم بر سر سفره‌ی مام میهنی که از آن ماست، اما در تصرف ویژه‌خواران و راهزنان و مزدوران آنهاست.
ای قاضی‌القضات!
آیا در این خفت‌گیری قانونی راهزنان، "مزدوری این و آن" ارزش جان‌دادنِ بهترین جوانانی را دارد که برای احقاق حق حیاتِ مشترکی که از آب و خاک مشترک ربوده‌شده، برخاستند و چون برگ خزان دسته دسته فروریختند! که مرگشان باید منتسب به مزدوری برای بیگانگان شود؟!
پرسش: براستی چرا سندهای مرگشان نزد ما نیست؟!
پاسخ: چون قانونا سندِ زندگی‌شان به نام دیگری خورده است!
اما چرا برخی برای ابراز وجود، بر سندی که قانونا نمی‌تواند و نباید نزد ما باشد و مقدمات امحائش هم همواره مهیاست، اینقدر پافشاری می‌کنند؟! که بی سند باید لال بمیری! چرا که تو از پیش مرده‌ای!
روزی کلاغان در گوش کبوتران نامه‌بر خواندند که آن 100 جوان غیرمسلح و آن 150 کشته‌ی بعدی، اینک شده‌اند 350 نفر... که چون پرده براُفتد می‌توانند تا 3500 و بیشتر هم بالا بروند! طوطیان درباری اما فردا چه خواهند گفت؟ کسی نمی‌داند! کسی به عمق فاجعه آگاه نیست! انگار حتی یک‌ پرستو هم مرگ یک جوان را که امید به زندگی را هرگز آغاز نکرده درک نمی‌کند، تا قادر باشد آن را در کتاب تاریخ ثبت کند، که در سانسور سیستماتیک اخبار حرفه‌ای، از همان دقایق اول با کنش و واکنشی سریع و ضربتی، بین دو تیغه‌ی هماهنگ یک قیچی، میلیون‌ها جسد از همین نمونه‌ها هرگز بین ما نبودند!
چه بسا اگر بر استیج این تئاتر روسی-انگلیسی، پرده برافتد: نه تو مانی و نه من!
حتی اگر بگویند در اجرای این سناریوی امنیتی 5000 نفر کشته و 10 هزار نفر مفقود شده‌اند، ما نمی‌دانیم چه باید بگوئیم... و آیا باید باور کنیم، یا نه؟
داستان شبیه آمار صندوق انتخاباتی است که خوانش و شمارش آن در دست ما نیست؛ اما برخی با اشاره به بد و بدتر، توجه به اصل حقیقت را از مسیر منحرف می‌کنند که اصلا موضوع شخصیت بی‌اختیار این مرده با آن مرده‌ی قانونی نیست؛ بلکه موضوع این است که بدون نظارت مردم، هر حضور و غیبیتی می‌تواند تنها به کار بیعت با مناسبات گورستانی بیاید و بس. و تنها وقتی این مشروعیت از سکه می‌افتد که حضور اکثریت در کنار اقلیت و در یک میدان امن واقعی، بصورت مسالمت‌آمیز رؤیت و اثبات شود! جوری که دوغی در دوشابی آب و خاک مشترک را برای گرفتن ماهی دلخواه صیاد گل آلوده نکند!
پرسش: آیا ما جنازه ها را دیده‌ایم؟
اوج تراژیک داستان درست در همین‌جاست که ما هیچ نمی‌دانیم. و بر این تقدیر قانونی است که باید خون گریست و هیچ بلبل خوشخوانی بدان اشاره نمی‌کند!
چرا آنها که معنای حقوق را می‌دانستند هرگز اشاره نکردند که در بند یک اصل 110 قانون اساسی قدرتی فراملی نهادینه شده که دِرامِ "سرنوشت" را با مصلحت پنهان و کتمان‌شده و بار شده بر عقوبتِ ملتی صاحب حق، با قلم منصوبین خویش می‌نویسد و هیچ شهروندی ذیل قدرتش اعتبار اراده و حیاتی جز بردگی و کوری و کری و تسلیم به این تقدیر شوم را ندارد؟! و چرا برای ثبت این بی‌اعتباری بنیادی، مردم ساده دل را به صف‌هایِ مرگ هویت کشاندند؟ مگر بر اساس مبانی حقوقی، مردم بر سرنوشت خود نظارت داشتند که به عقوبتِ ناشی از خوانشِ صندوق‌های غیرپاسخگویش اعتماد داشته باشند؟ این چه جنایت بود در حق انسان؟
کرکس‌ها اما همخوان با کلاغ‌ها گفتند: راه دیگری جز احتمال خوانش درست صندوق‌ها نبوده است. و حضور جنازه بهتر از غیبت اوست! اما مگر حضور و غیبت زنده‌گان تنها درون گور معنادار است؟ آیا نمی‌توان خارج از گور حضوری عیان داشت و ثابت کرد که من هستم؟!
حال آنکه همواره راه دیگر این بود که وحدتی معتبر از حقوقدان‌ها و روزنامه‌نگاران که حرفه‌شان انسانیت است، گرد هم می‌آمدند که به‌جای فراخوان مردم به حضور در پای تابوتِ گورها، مردم زنده را در کنار اقلیت فرابخوانند و همایشی از قامت واقعی‌شان را نمایش دهند که چون ما در قانون شما مرده‌ایم و نیستیم، اکنون بنا داریم که به موازات صف مرده‌گان اثبات کنیم که زنده‌ایم و #ما_هستیم! و این مای مفروض، تنها شمایان نیستید، تا برای انسانها اعتبار بخریم نه از ما بهتران... و اثبات کنیم که نه تنها برای از مشروعیت انداختن اقلیت، بلکه برای خریدن مقبولیتِ اکثریت، ما هم مردمانیم!...پس سگی بگذار! که هیچ نواله‌ و استخوان پاره‌ای در راه اثباتِ مرده‌خواری، ارزش شندرغاز درآمد مرده‌شویی و گورکنی برای زنده‌گانی که در راه زندگی کشته شدند، را ندارد! پس چو دلالان مرگ، به سفسطه نگو: #ما_هستم!
اکنون آیا سزا نیست که برای مرگ این حس و عاطفه‌ی انسانی و عقلانیت مدنی، بیشتر از مرگ این و آن شهروند که از پیش مرده، خون گریست؟! و به اینکه مام میهن عزادار است و تو بصورت حرفه‌ای هنوز قادری به ریش گورخوابان گورستانی به نام وطن بخندی!
چرا که در قانون اساسیِ تو، اساسا همه مرده‌اند و سالها هیچ حقوقدان و روزنامه‌نگاری این حقیقت را بر چشم مردم نگشود! و کسی هم گوشش به این حرف‌ها از دهان یک رهگذر در گورستان بدهکار نبود.
براستی در حرفه‌ی کاسبکاران مرگ و زندگی، چه حسابی؟ چه کتابی؟
اگر باید گریست شاید باید بر کسب و کار حاکم بر این گورستان خون گریست، نه این گور و آن گور بی‌سندی که آیا مرده‌ای و یا زنده‌به‌گوری در آن هست یا نیست!
آری! سند نزد ما نیست! و ادعای بی سند جرم است! و باید حرفه‌ای عمل کنیم! و در تاریخی که هر گز سندها در دست ما نیست، قضاوت نکنیم! و تاریخ را برای درباریان و اهل بیت و اصحاب نواله بنویسیم!
اما یک نگاه در آینه بینداز آقای #بهنود!
در آینه چه می‌بینی که وحشت نمی‌کنی؟
تو کیستی؟!
براستی، تو از جنسِ چیستی؟
حرفه‌ات چیست؟ ای همیشه حرفه‌ای!
من اما یک بچه گربه‌ام... که روباهی دمم را بریده و موشی آن را خورده، و بوزینه‌ای برای خنده جانش را به آتش کشیده‌ تا تو بمانی و ما را به دار بکشی و قلم پایمان را با قلمت بزنی و چون شهرازاد قصه‌گو، از نقش هنرِ لاکچری دردهای شهوتِ توله‌های خود بر پوستین‌های مدرن، قصه‌های نو به نو ببافی در هزار و یکشب...:
و برایمان نقل کنی که: مزدور کیست.
و باید به‌حال کدام عریضه‌نویس و مورّخ، خون گریست؟
خیام ابراهیمی
آذرستان 98/ایران ویران

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...